ترجمه تفسيرجوامع الجامع جلد 1

مشخصات كتاب

سرشناسه:طبرسي ، فضل بن حسن ‫468 - 548 ق.

عنوان قراردادي: جوامع الجامع .فارسي

عنوان و نام پديدآور: ترجمه تفسير جوامع الجامع / ابوعلي فضل بن حسن طبرسي ؛ ترجمه احمد اميري شادمهري ؛ با مقدمه واعظ زاده خراساني .

مشخصات نشر: ‫مشهد ‫: بنياد پژوهشهاي اسلامي ‫، 1374 . ‮

مشخصات ظاهري: ‫6 ج.

شابك: ‫11500 ريال ‫: دوره ‫‫ 964-444-018-8: ؛ ‫400000 ريال (دوره) ؛ ‫ج. 1 ‫: ‫ 964-444-170-2 ؛ ‫30000 ريال ‫: ج. 1، چاپ دوم ‫ 964-444-691-7: ‮ ؛ ‫55000 ريال (ج.1، چاپ ششم) ؛ ‫12000 ريال ‫: ج. 2 ‫‫ 964-444-172-9: ‮ ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 2، چاپ دوم ‫: ‫ 964-444-171-0 ؛ ‫25000 ريال (ج. 2، چاپ سوم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ پنجم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ ششم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج.2 ٬جاپ هفتم ‫ 978-964-971-087-7: ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 3 ‫‫ 964-444-019-6: ‮ ؛ ‫33000 ريال (ج. 3، چاپ سوم) ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ پنجم) ؛ ‫23000 ريال (ج.3، چاپ چهارم)‮ ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ ششم) ؛ ‫ج. 3، چاپ هفتم ‫ 978-964-971-088-4:؛ ‫50000 ريال‮ ‫: ج. 4، چاپ سوم‮ ‫: ‫ 964-444-019-6 ؛ ‫50000 ريال (ج.4، چاپ چهارم) ؛ ‫14000 ريال ‫: ج. 5 ‫: ‫ 964-444-115-X ؛ ‫45000 ريال (ج. 5، چاپ دوم) ؛ ‫45000 ريال (ج.5، چاپ سوم) ؛ ‫15000 ريال ‫: ج. 6 ‫: ‫ 964-444-124-9 ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ دوم) ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ سوم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج. 6، چاپ چهارم ‫: ‫ 978-964-971-091-4

يادداشت : مترجم هر جلد متفاوت است .

يادداشت : مترجم جلد ششم عبدالعلي صاحبي است.

يادداشت : مترجمين جلد دوم و چهارم حبيب روحاني- علي عبدالحميدي است.

يادداشت : مترجم جلد دوم اكبر غفوري ٬ حبيب روحاني ٬ احمد اميري شاد مهري است.

يادداشت : مترجم جلد سوم حبيب روحاني است.

يادداشت : مترجم جلد پنجم علي عبد الحميد و عبد العلي صاحبي است.

يادداشت : ج. 1 (چاپ هفتم: 1387) .

يادداشت : ج.1 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت : ج. 2 (چاپ دوم: 1377).

يادداشت : ج. 2 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت : ج.2 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت

: ج.2 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت : ج . 1 - 3 (چاپ سوم : 1383).

يادداشت : ج.3 (چاپ چهارم: 1384).

يادداشت : ج. 2و3 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت : ج.3 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت : ج. 3 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت : ‫ج. 4 (چاپ سوم: 1385).‮

يادداشت : ج.4 (چاپ چهارم: 1386).

يادداشت : ج. 5 و 6 (چاپ دوم: 1385).

يادداشت : ج. 5 و 6 (چاپ سوم: 1386).

يادداشت : ج. 6 (چاپ چهارم: 1387).

يادداشت : كتابنامه .

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 6ق

شناسه افزوده:اميري شادمهري ، احمد، 1341-، مترجم

شناسه افزوده:واعظ زاده خراساني ، محمد، 1304-، مقدمه نويس

شناسه افزوده:بنياد پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: ‫ BP94/5 ‫ /ط2ج9041 1374 ‮

رده بندي ديويي: ‫ 297/1726

شماره كتابشناسي ملي: م 75-3236

جلد اول

اشاره

جزء اوّل سوره فاتحه و سوره بقره از آيه 1 تا 141

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 3

سوره فاتحه ... ص: 3

اشاره

اين سوره از سوره هاي مكّي و به اتّفاق مفسّران داراي هفت آيه است، جز اين كه اهل مكه و كوفه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را، آيه اي از سوره حمد شمرده اند. «1» و ديگران جمله انعمت عليهم را آيه اي مستقل دانسته اند.

__________________________________________________

1- در ميان دانشمندان و علماي شيعه اختلافي در اين مسأله نيست كه، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ جزء سوره حمد و همه سوره هاي قرآن است، اصولا ثبت آن در متن قرآن مجيد و در آغاز همه سوره ها، خود گواه بر اين مطلب است، زيرا مي دانيم كه در متن قرآن چيزي اضافه نوشته نشده و ذكر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در آغاز سوره ها از زمان پيامبر (ص) تا كنون معمول بوده است.

اما اين مطلب از نظر دانشمندان اهل سنت، آن طور كه تفسير نمونه (ج 1 ص 17- 18) به نقل از تفسير المنار بيان داشته چنين است:

«در ميان علماء بحث در اين است، كه آيا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در آغاز هر سوره جزء همان سوره است يا نه؟ دانشمندان پيشين از اهل مكه اعم از فقها و قاريان قرآن از جمله ابن كثير و از اهل كوفه عاصم و كسايي از قراء، و بعضي از صحابه و تابعين از اهل مدينه، و همچنين شافعي در كتاب جديد، و پيروان او و ثوري و احمد در يكي از دو قولش معتقدند كه جزء سوره است، همچنين علماي اماميه و از صحابه- طبق گفته آنان- علي (ع) و ابن عباس و عبد اللَّه بن عمر و ابو هريره،

و از علماي تابعين سعيد بن جبير و عطا و زهري، اين عقيده را برگزيده اند. نويسنده تفسير المنار سپس اضافه مي كند، مهمترين دليل آنها [دانشمندان اهل سنّت ] اتفاق همه صحابه و كساني كه بعد از آنها روي كار آمدند، بر ذكر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در قرآن در آغاز هر سوره اي- جز سوره براءت است، در حالي كه آنها [صحابه ] متّفقا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 4

از ابن عباس نقل شده كه گفته است: هر كس بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را- هنگام خواندن سوره هاي قرآن- ترك كند چنان است كه يك صد و چهارده آيه آن كتاب خدا را ترك كرده است «1» .

از امام صادق (ع) راجع به قول خداي تعالي سبعا من المثاني سؤال شد، آن حضرت در پاسخ فرمود: «منظور از سبعا من المثاني سوره حمد است كه هفت آيه دارد و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يكي از آيات آن است. «2»»

از ابيّ بن كعب نقل شده است كه پيامبر فرمود: «هر مسلماني كه سوره حمد را بخواند، پاداش او به اندازه كسي است كه گويا دو ثلث قرآن را خوانده است و به هر زن و مرد مؤمن صدقه داده است. «3»»

جابر بن عبد اللَّه نقل كرده است كه پيامبر فرمود: «سوره حمد شفاي هر مرضي جز «سام» يعني مرگ است. «4»»

[سوره الفاتحة (1): آيه 1] ... ص: 4

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (1)

ترجمه ... ص: 4

به نام خداوند بخشنده مهربان (1)

__________________________________________________

توصيه مي كردند كه قرآن را از آنچه جزء قرآن نيست پيراسته دارند، و به همين دليل «آمين» را در آخر سوره «فاتحة الكتاب ذكر نكرده اند ...»

سپس از مالك و پيروان ابو حنيفه و بعضي ديگر نقل مي كند كه آنها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را يك آيه مي دانستند كه براي بيان آغاز سوره ها و فاصله ميان آنها، نازل شده است. و از احمد (فقيه معروف اهل تسنن) و بعضي از قاريان كوفه نقل مي كند كه آنها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را جزء سوره حمد مي دانستند، نه جزء ساير سوره ها.- م.

1- من ترك بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فقد ترك مائة و اربع عشر آية من كتاب اللَّه.

2-

هي سورة الحمد و هي سبع آيات منها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. 3-

ايما مسلم قرء فاتحة الكتاب اعطي من الاجر كانما قرء ثلثي القرآن و اعطي من الاجر كانما تصدق علي كل مومن و مومنة.

4-

هي شفاء من كل داء الا السام و السام الموت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 5

تفسير: ... ص: 5

«اسم» در اصل «سموّ» بوده است، زيرا جمعش «أسماء» و مصغّر آن «سميّ» بر وزن «فعيل» است.

«اللَّه»، در اصل «إله» بوده، همزه، حذف و به جاي آن حرف تعريف «ال» افزوده شده است، از اين رو به هنگام ندا گفته مي شود: يا اللّه با همزه قطع، چنان كه يا إله نيز گفته مي شود.

«إله» به معناي كسي است كه شايسته پرستش است و اين شايستگي به خاطر قدرت و توانايي او بر ايجاد نعمتهاست [يعني قدرت او اساس هر نعمتي است ] بنا بر اين لفظ «اللَّه» اسم چنين معبودي است و جز بر معبود حقيقي اطلاق نمي شود.

«اللَّه» اسم است نه صفت به دليل اين كه موصوف واقع مي شود و مي توان گفت: إله واحد (خداي يكتا) ولي صفت چيزي واقع نمي شود و نمي توان گفت: شي ء إله (چيزي كه اين صفت دارد إله است).

«رحمن» مانند «غضبان» بر وزن «فعلان» و «رحيم» مانند «عليم» بر وزن «فعيل»، هر دو مشتق از «رحم» است و در «الرّحمن» مبالغه اي است كه در «الرّحيم» نيست. از اين رو گفته شده است: «رحمن» يعني رحمت عام خدا شامل حال تمام خلق [اعم از دوست و دشمن، مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار] مي شود و «رحيم» يعني رحمت خاص پروردگار ويژه مؤمنان است. و از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: «رحمن» اسم خاص و صفت عام و «رحيم» اسم عام و صفت خاص است «1» .

«باء» در «بسم اللَّه» متعلق به فعل محذوفي است كه تقدير آن بسم اللَّه اقرا است، يعني به نام خدا مي خوانم، و تقديم «بسم اللَّه» بر فعل محذوف بدان سبب است كه بايد سخن را با نام خدا آغاز نمود، چنان كه به شخصي كه عروسي مي كند

__________________________________________________

1-

الرحمن اسم خاص بصفة عامة و الرحيم اسم عام بصفة خاصة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 6

گفته مي شود: باليمن و البركة يعني عروسي تو ميمون و با بركت باد و در اين جا نيز فعل محذوف أعرست در آخر جمله در تقدير است، زيرا عرب سخن خود را به آنچه مهمتر است آغاز مي كند، و دليل آن قول خداست: بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها يعني، به نام خدا كشتي هم روان مي شود و هم به ساحل مي رسد. (هود/ 41).

[سوره الفاتحة (1): آيه 2] ... ص: 6

اشاره

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (2)

ترجمه ... ص: 6

ستايش مخصوص خداست كه پروردگار جهانيان است. (2)

تفسير: ... ص: 6

«حمد» «1» و «مدح» نظير يكديگر و به معني سپاس و ستايش در برابر هر كار نيك است، خواه در برابر نعمت باشد يا غير نعمت ولي «شكر» مخصوص سپاس در برابر نعمت است. «حمد» تنها، ستايش با زبان است، ولي «شكر» سپاس با قلب و زبان و ديگر اعضا مي باشد و از پيامبر (ص) نقل شده است كه فرمود:

الحمد رأس الشّكر

يعني اساس شكر حمد است. معناي اين سخن اين است كه يادآوري نعمت با زبان دلالتش بر جايگاه و اهميّت نعمت از ستايش با قلب و ديگر اعضا روشنتر است، و در ستايش صاحب نعمت [نيز] به زبان آوردن آن شايعتر. و

__________________________________________________

1- واژه «حمد» اخص از «مدح» و از آن والاتر و از واژه «شكر» نيز فراگيرتر است، پس «مدح» در چيزي است كه به اختيار از انسان سر مي زند و آنچه كه از «مدح» و درباره «مدح» گفته شده، اين است كه يا به خاطر بلندي قدّش و زيبايي چهره اش مدح و ستوده مي شود، همان طور كه در بخشش مال و سخاوت و علمش نيز مدح مي شود، ولي «حمد» فقط در مورد دوّم، يعني نسبت به آثار علمي و معنوي است، نه موارد ظاهري، از اين رو نسبت بين «حمد» و «مدح» از نسب اربعه «عموم و خصوص مطلق» است.

«شكر» بخصوص در مقابل «نعمت» است، پس هر شكري حمد هست ولي هر حمد و ثنايي شكر نيست و هر حمدي، مدح هست، ولي هر مدحي حمد و ثنا نيست، و نسبت بين «شكر» و «حمد» نيز «عموم و خصوص مطلق» است (مفردات راغب، ترجمه و

تحقيق دكتر سيد غلامرضا خسروي حسيني، ج 1 ص 570).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 7

نقيض «حمد»، «ذمّ» است و نقيض، «شكر»، «كفران» مي باشد.

در إعراب «الحمد» از نصب كه در كلام عرب اصالت دارد بر اين اساس كه «حمد» از مصادري است كه به فعل مقدر منصوب مي شود مانند، «شكرا» و «عجبا» و نظاير اينها [كه مفعول مطلق و منصوبند به فعل «اشكر» و «عجبت» مقدّر] عدول شده به رفع، بنا بر مبتدا بودن، تا بر ثبات و استقرار معناي «حمد» دلالت كند، نه بر تجدّد و حدوث آن چنان كه نصب «حمد» در جمله أحمد اللَّه حمدا دلالت بر حدوث معناي آن دارد. و معناي «حمد» اين است كه مدح نيكو و ستايش كامل و فراوان از آن معبودي است كه موجودات را آفريده و نعمتهاي بزرگ را به آنها ارزاني داشته است.

«ربّ» به معناي «آقا» و «مالك» است و به همين معناست كلمه «ربّ» در كلام صفوان كه به ابو سفيان گفت: لان يربني رجل من قريش احب الي من ان يربني من هوازن يعني اگر مردي از قريش مالك و مولاي من باشد، نزد من محبوبتر است تا مردي از هوازن باشد. و نيز گفته مي شود: ربه يربه فهو رب و كلمه «ربّ» جز بر خداي يكتا اطلاق نمي شود، مگر اين كه مقيّد باشد. [به قيدي، مثل اين كه مضاف واقع شده باشد] مانند ربّ الدّار يعني صاحب منزل، و ربّ الضيعة يعني صاحب ملك.

«عالم» اسم است براي صاحبان علم از قبيل فرشتگان و جنّ و انس. و گفته شده «عالم» اسم است براي جواهر و اعراض و اجسامي كه بدانها صانع

شناخته مي شود.

«عالم» گرچه اسم است نه صفت ولي چون دلالت بر معناي علم دارد با واو نون [عالمون ] نيز جمع بسته شده است تا، شامل آنچه كه «عالم» ناميده مي شود، بشود. [مانند عالم حيوانات و غيره ].

[سوره الفاتحة (1): آيه 3] ... ص: 7

اشاره

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (3)

ترجمه ... ص: 7

معناي اين آيه پيش از اين گذشت. (3)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 8

[سوره الفاتحة (1): آيه 4] ... ص: 8

اشاره

مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4)

ترجمه ... ص: 8

خدايي كه صاحب روز جزاست. (4)

تفسير: ... ص: 8

برخي از قرّاء «ملك» قرائت كرده اند، زيرا، «ملك» اعمّ و «ملك» أخصّ است، و نيز اين قرائت در قول خداي تعالي، مَلِكِ النَّاسِ (ناس/ 2) وجود دارد. و كساني كه «مالك» با «الف» قرائت كرده اند، از باب اضافه «اسم فاعل» به «ظرف» و براي توسعه دادن معني آن است. يوم الدين گرچه در معني ظرف محسوب مي شود، ولي از نظر تركيب مفعول به است و منظور از آيه اين است كه خداوند مالك تمام امور در روز جزاست، و يوم الدّين را از اين رو روز جزا گويند كه عرب مي گويد: كما تدين تدان يعني «آن گونه كه جزا بدهي جزا داده مي شوي» . و متّصف بودن پروردگار به اوصافي چون رب العالمين و مالك يوم الدين به اين معني است كه هيچ مخلوق و جنبنده اي از قلمرو حاكميّت «اللَّه» و ربوبيّتش خارج نيست و تنها اوست كه نعمتهاي فراوان ظاهري و باطني را ارزاني مي دارد.

اين اوصاف علاوه بر اين كه دلالت دارد بر اختصاص حمد در الحمد للَّه به خداوند، بوضوح دلالت دارد بر اين كه كسي كه داراي چنين اوصافي هست، احدي جز او شايسته مدح و ستايش نيست.

[سوره الفاتحة (1): آيه 5] ... ص: 8

اشاره

إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5)

ترجمه ... ص: 8

تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم. (5)

تفسير: ... ص: 8

«إيّا» ضمير منفصل منصوب است و «كاف»، «ها»، «ياء» در «إيّاك» و «إيّاه» و «إيّاي» براي بيان خطاب و غيبت و تكلّم است و محلّي از اعراب ندارند، زيرا به نظر محقّقان اينها از حروف هستند، نه از اسامي چنان كه برخي ديگر از محقّقان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 9

گفته اند. و تقديم مفعول مفيد حصر بوده و معنايش اين است كه ما منحصرا تو را مي پرستيم و از تو ياري مي جوييم و پرستش نوعي شكر و سپاس است و هدف و چگونگي شكر را مي رساند.

«عبادت» عبارت است از نهايت درجه تواضع و فروتني، از اين رو چنين خشوع و خضوعي جز در مقابل خداوند نيكو و پسنديده نيست، زيرا اوست كه صاحب بزرگترين نعمتها و شايسته سپاس بي انتهاست.

در آيه بالا بر حسب عادت عرب مبني بر متنوع ساختن گفتگوهاي خود، از غيبت به خطاب عدول شده است كه در اصطلاح علم معاني «التفات» ناميده مي شود. گاهي التفات از غيبت به خطاب است، و گاه از خطاب به غيبت و گاهي نيز از غيبت به تكلم، مانند آيات شريفه زير: «حَتَّي إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ «1» و قوله اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ. «2» -

و فايده التفات از غيبت به خطاب در اين جا اين است كه چون صفات معبود شايسته حمد و ثنا بر شمرده شد و بنده ستايشگر از موجودي عظيم الشأن با چنين اوصاف آگاه شد، دانست كه بايد در كارهاي مهمّ از او ياري بطلبد، از اين رو او را مورد خطاب قرار داده و مي گويد:

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» و گويي گفته شده تنها تو را اي كسي كه داراي اين اوصاف هستي مي پرستيم و فقط از تو مدد مي جوييم و غير تو را پرستش نمي كنيم و از او ياري نمي جوييم، تا خطاب دلالت بيشتري داشته باشد بر اين كه چون خالق جهان از چنين اوصاف و خصايصي برخوردار

__________________________________________________

1- هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّي إِذا كُنْتُمْ ...: او كسي است كه شما را در خشكي و دريا سير مي دهد تا اين كه در كشتي قرار مي گيريد و بادهاي موافق آنها را (به سوي مقصد) حركت مي دهند (يونس/ 22).

2- خدا آن كسي است كه بادها را فرستاد تا ابرهايي را به حركت درآورند، ما اين ابرها را به سوي سرزمين مرده اي مي رانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مي كنيم (فاطر/ 9).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 10

است، عبادت مختصّ اوست و جز او كسي سزاوار پرستش نيست. در آيه «استعانت» و «عبادت» با يكديگر قرين گشته تا ميان آنچه موجب تقرب بندگان به پروردگار مي شود [عبادت ] و ميان آنچه بدان نيازمندند و طلب مي كنند جمع شود.

و نيز در آيه فوق «عبادت» بر «استعانت» مقدّم شده، زيرا عبادت وسيله تقرّب به خداوند است و مقدّم داشتن آن، قبل از طلب حاجت سبب اجابت [دعا] مي شود. كلمه استعانت در آيه اطلاق دارد و شامل هر استعانتي مي شود، ولي بهتر است حمل بر استعانت در انجام عبادت شود، تا معني آيه اين باشد كه ما تنها تو را عبادت مي كنيم و در انجام آن تنها از تو ياري مي جوييم. كه در اين صورت جمله «اهدنا» مبيّن مطلوب

«بنده» در استعانت از پروردگار است چنان كه گويي خداوند از بندگانش سؤال مي كند كيف أعينكم: چگونه ياري كنم شما را؟ پاسخ مي دهند اهدنا الصراط المستقيم: ما را به راه راست هدايت فرما.

[سوره الفاتحة (1): آيه 6] ... ص: 10

اشاره

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (6)

ترجمه ... ص: 10

ما را به راه راست هدايت فرما. (6)

تفسير: ... ص: 10

«هدي» در اصل بايد به «لام» يا «إلي» متعدي شود نظير آيه: «يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ «قرآن مردم را به راسترين و استوارترين راه هدايت مي كند» (اسري/ 9) و آيه:

إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «و اينك تو اي پيامبر مردم را به راه راست هدايت خواهي كرد» (شوري/ 52) ولي در آيه مورد بحث «هدي» بنفسه متعدي شده، چنان كه خداوند فرموده است: و اختار موسي قومه و «اختار» به خودي خود متعدي است.

«سراط» با سين به معني «جادّه» و از «سرط الشّي ء» به معناي «چيزي را بلعيد» است و علّت آن كه عرب «جادّه» را «سراط» ناميده، آن است كه، كسي كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 11

روي جاده راه مي رود، گويا جاده او را مي بلعد، چنان كه «جادّه» را «لقم» نيز ناميده اند، و «لقم» به معناي بلعيدن است، كه وجه تسميه اش نيز بيان شد. و «صراط» با «صاد» در اصل «سراط» بوده و به خاطر «طاء» حرف «سين» تبديل به «صاد» شده و لغت فصيحش نيز «صراط» است. «1» و «صراط مستقيم» دين حقّي است كه خداوند جز آن را از بندگانش نمي پذيرد و «دين» از آن جهت «صراط» ناميده شده است كه پيروان و رهروان خود را به بهشت مي رساند، چنان كه «جادّه» عابر را به مقصد مي رساند. بنا بر اين معناي «اهدنا» اين مي شود كه «پروردگارا با بخشش الطاف بي كرانت بر هدايت ما بيفزا» مثل اين آيه وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُديً «آنان كه- به گفتارت- هدايت يافتند، خدا بر هدايت و ايمانشان بيفزود» (محمّد/ 17). و از امير مؤمنان (ع) روايت

كرده اند كه «اهدنا» معنايش «ثبّتنا» است، و در برخي از اخبار، از امام صادق (ع) روايت شده، كه آن حضرت «صراط» را به «مستقيم» اضافه نموده و اهدنا صراط المستقيم قرائت فرموده است.

[سوره الفاتحة (1): آيه 7] ... ص: 11

اشاره

صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ (7)

ترجمه ... ص: 11

راه كساني كه به آنان نعمت دادي، نه آنها كه بر ايشان غضب كردي و نه گمراهان! (7)

تفسير: ... ص: 11

«صراط» در اين آيه «بدل» از «صراط المستقيم» در آيه قبل، و در حكم تكرار عامل است و گويا گفته است، اهدنا صراط الذين انعمت عليهم: فايده «بدل» تأكيد و اشعار به اين است كه «صراط مستقيم» يعني، راه كساني كه خداوند ملكه اجتناب

__________________________________________________

1- اصل «صراط»، «سراط» بوده است، زيرا از «سرط» مشتق مي باشد، و از همين ريشه است كلام عرب كه مي گويد: مسترط الطعام» يعني محل عبور طعام، كساني كه «سراط» با «سين» قرائت نمودند، اصل را رعايت كرده اند و كساني كه «صراط» با «صاد» قرائت كرده اند به خاطر سنخيّتي است كه بين «صاد» و «طا» وجود دارد، زيرا هر دو از حروف مطبقه بوده و از يك مخرج تلفّظ مي شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 12

از گناه را فقط به آنها عطا فرموده و نعمتهاي خاصّ خود را در حق آنان افزون ساخته، و به وسيله آنها حجّت را بر مردم تمام نموده و آنان را، بر بسياري از مخلوقاتش برتري داده است، و اين خود به بهترين وجه گواه بر پايداري راه آنهاست. و [مفهوم آيه ] درست مانند آن است كه [به شخص محتاج و نيازمندي ] بگويي: هل أدلك علي اكرم الناس فلان؟ يعني آيا راهنمايي كنم تو را نزد بخشنده ترين مردم يعني فلاني؟ و چنين پرسشي در مقام توصيف «فلاني» به كرم و بخشش بليغتر است از اين كه بگويي: هل ادلك علي فلان الاكرم يعني آيا راهنمايي كنم تو را نزد «فلاني» كه بخشنده تر است، زيرا شما در گفتار نخست، ابتدا او را

بخشنده مي دانيد و سپس او را بخشنده ترين مردم معرفي مي كنيد، يعني، «بخشنده ترين» مردم را به «فلاني» تفسير كرده و او را «مشهور» در سخاوت مي دانيد، گويا گفته ايد كه هر كس مردي صاحب كرم را بخواهد بايد به سراغ فلاني برود و مفهوم اين سخن اين است كه او در سخاوت «شهرت» داشته و هيچ جاي شك و ترديد نيست. و «إنعام» در آيه مطلق آورده شده، تا جميع نعمتها را شامل شود. و از امامان معصوم (ع) روايت شده است كه صراط من انعمت عليهم قرائت فرموده اند و از عمر بن خطاب و عمرو بن زبير نيز همين قرائت روايت شده است و قرائت صحيح قرائت مشهور است.

(غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ) يا بدل است از (الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ) تا معناي آيه اين باشد كه آنهايي كه نعمت داده شده اند، كساني هستند كه از غضب خدا و گمراهي محفوظ مانده اند و يا «صفت» است تا معنايش اين باشد: كساني كه به آنان نعمت عطا شده [انبيا و اوليا] ميان نعمت مطلقه كه همان عصمت باشد و ميان نعمت ايمن بودن از خشم خداوند و گمراهي جمع كرده اند، يعني از هر دو نعمت برخوردارند. و جايز است كه «غير» در آيه «صفت» باشد، گرچه «غير» نه صفت براي «معرفه» واقع مي شود نه با اضافه به معرفه كسب تعريف مي كند. به دليل اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 13

كه الذين انعمت عليهم اختصاص به زمان معيّني ندارد و هميشگي است نظير گفته شاعر: و لقد امر علي اللئيم يسبني «1» و نيز به دليل اين كه آنان كه مورد غضب پروردگار واقع شده اند و نيز گمراهان [ضالّين ] غير از

كساني هستند كه از نعمت برخوردارند. بنا بر اين در كلمه «غير» ابهامي وجود ندارد تا مانع از معرفه شدن آن شود.

گفته شده است منظور از مغضوب عليهم يهود است به قرينه آيه شريفه مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ: كساني را كه خدا بر آنها لعن و غضب كرده است (مائده/ 60)، و مقصود از «ضالّين» نصاري هستند، به دليل آيه كريمه ... قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ ...: «قومي كه خود گمراه شدند» (مائده/ 77) و مقصود از غضب خداوند اين است كه اراده ذات مقدّسش بر آن تعلّق گرفته است كه آنان را عذاب نمايد و از آنها انتقام بگيرد و با آنان به گونه اي رفتار نمايد كه سلطان خشمگين با زير دستان خود رفتار مي كنند.

«عليهم» اوّل محلا منصوب است، زيرا مفعول «انعمت» است و «عليهم» دوّم محلّا مرفوع است چون فاعل «مغضوب» مي باشد و «ضلال» در اصل به معناي «هلاك» است و به همين معناست ضلال در آيه شريفه وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ اي اهلكها: «خدا اعمالشان را باطل و نابود ساخت» (محمد/ 8) و هلاكت در دين به معناي اعراض از آيين حق و پشت كردن به آن است.

__________________________________________________

1- مصرع دوّم اين است: «فمضيت ثمه قلت لا يعنيني» يعني هر گاه بر دشمن لئيم مي گذرم مرا دشنام مي دهد و من چون گذر كردم مي گويم، مرا قصد نكرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 14

سوره بقره ... ص: 14

اشاره

سوره «بقره» در مدينه نازل شده و تعداد آيات آن از نظر كوفيان 686 و به اعتقاد بصريان، 287 آيه است. كوفيها «الم» و «تَتَفَكَّرُونَ» را و بصريها «إِلَّا خائِفِينَ» و «قَوْلًا مَعْرُوفاً» و «الْحَيُّ الْقَيُّومُ» را آيات جداگانه اي

شمرده اند. ابي بن كعب از پيامبر (ص) نقل كرده است كه فرمود: «هر كس سوره بقره را بخواند، درود و رحمت خدا شامل حالش خواهد شد و مانند «مرزباني» كه يك سال تمام با بيم و هراس به پاسداري از مرزهاي قلمرو اسلام مشغول بوده است، پاداش داده خواهد شد،» آن گاه حضرت به من فرمود: اي «أبيّ» مسلمانان را به تعلّم سوره بقره توصيه كن، همانا فرا گرفتن آن موجب بركت و تركش موجب پشيماني است و بطلة قادر به فراگيري آن نيست، عرض كردم اي رسول خدا! «بطله» چه كساني هستند؟

فرمود: «ساحران» .

و از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «هر كس سوره بقره و آل عمران را بخواند، روز قيامت در حالي وارد محشر خواهد شد كه آن دو سوره همچون دو پاره ابر بالاي سرش سايه افكنده اند.

[سوره البقرة (2): آيه 1] ... ص: 14

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1)

ترجمه ... ص: 14

به نام خداوند بخشايشگر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 15

تفسير: ... ص: 15

درباره حروف مقطعه كه برخي از سور قرآن با آن آغاز مي شود ميان مفسران اختلاف نظر وجود دارد از پيشوايان معصوم ما نقل شده است كه فرموده اند، اين حروف از متشابهاتي است كه خداوند علم آن را به خود اختصاص داده است و جز او كسي تأويل آنها را نمي داند. و از شعبي نقل شده است كه گفت: در هر كتابي خدا را رمزي است و رمز خدا در قرآن حروف تهجّي در اوّل سوره هاست، و اكثر مفسران احتمالاتي را در اين زمينه بيان داشته اند:

1- اين حروف اسامي سوره ها بوده و هر سوره به حروفي كه با آن آغاز شده است شناخته مي شود.

2- اينها سوگندهايي است كه خداوند بدانها قسم ياد مي كند زيرا اين حروف از مباني كتب الهي و معاني اسما و صفات او، و اساس كلام همه ملّتها محسوب مي شود.

3- حروف مقطّعه از صفات خداوند گرفته شده [و اشاره به آنهاست ] ابن عباس درباره «كهيعص» گفته است: كاف از كلمه «كافي» و هاء از «هادي» و ياء از «حكيم» و عين از «عليم» و صاد از «صادق» گرفته شده است. [و هر حرف نشانه يكي از اين صفات است بنا بر اين ] «الم» يعني «أنا اللَّه أعلم» (يعني من خداوند داناترم!).

4- احتمال ديگري كه وجود دارد اين است كه، هر حرفي از حروف مقطعه دلالت بر مدّت حيات يك ملّت و مرگ ديگر ملّتها مي كند، و نيز ساير احتمالاتي كه درباره آنها بيان شده است. علاوه بر اين، حروف مقطعه و ساير حروف تهجّي، كه نزد محقّقان اسمهايي براي مسمّاهايشان محسوب مي شود همان حروف

الفبا است كه كلمات از آنها تركيب يافته است، حروف هجا، مانند اسامي اعداد، ساكن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 16

و حكمش توقيفي است، مثلا گفته مي شود: «الف، لام، ميم»، چنان كه گفته مي شود واحد اثنان، ثلاثة، پس هر گاه بعد عاملي واقع شوند اعراب مي پذيرند:

لذا گفته شده هذه الف، و كتبت لاما، و نظرت إلي ميم و شاعري گفته است:

اذا اجتمعوا علي الف و ياء و واو هاج بينهم جدال «1»

[سوره البقرة (2): آيه 2] ... ص: 16

اشاره

ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (2)

ترجمه ... ص: 16

اين كتاب با عظمتي است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است. (2)

تفسير: ... ص: 16

اگر «الم» اسم سوره باشد، چند وجه در آن وجود دارد:

1- اين كه «الم» مبتداي اوّل، و «ذلك» مبتداي ثاني و «كتاب» خبرش و جمله ذلك الكتاب خبر براي مبتداي اوّل باشد، پس معني آيه اين است كه اين كتاب تنها كتاب كاملي است كه سزاوار است، كتاب ناميده شود. گويا ساير كتب در مقايسه با آن ناقص است چنان كه مي گويي، «هو الرجل» يعني فلاني مرد است معنايش اين است كه در مقايسه با ديگر مردان، مردانگي او كامل است.

2- ممكن است «كتاب» صفت باشد، كه در اين صورت معناي آيه چنين مي شود:

اين كتاب، همان كتاب موعود است.

3- احتمال مي رود تقديرش «هذه الم» باشد كه اين خود يك جمله و

__________________________________________________

1- هر گاه «الف» و «يا» و «واو» در يك كلمه جمع شده باشند بينشان نزاع رخ مي دهد. شايد مقصود شاعر اشاره به قانون «ابدال» باشد و آن چنان است كه هر گاه بعد از «الف»، «واو» و «يا» واقع شود با سه شرط «واو» و «يا» تبديل به همزه مي شود و آن شروط عبارتند از:

1- «واو» و «يا» هر يك در آخر كلمه واقع شوند.

2- بعد از «الف» واقع شوند.

3- بعد از «الف زايد» واقع شوند مانند «كساء» و «رداء» كه در اصل «كساو» و «رداي» بوده اند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 17

ذلك الكتاب جمله ديگري است. امّا اگر «الم» به منزله صوت واقع شده باشد، «ذلك» مبتدا و «الكتاب» خبرش مي باشد، يعني اين كتاب منزل همان كتاب كامل است، يا «الكتاب» صفت و ما بعد خبرش

مي باشد، يا مبتداي محذوفي مقدّر است و تقديرش چنين مي باشد «هو- يعني تأليف يافته از اين حروف- ذلك الكتاب» .

«ريب» مصدر «را به يريبه» است، هنگامي كه در شخصي شك و ترديد پديد آيد و حقيقت «ريبة» دلهره و اضطراب نفس مي باشد، و در حديثي آمده است: «از آنچه تو را به شك مي اندازد دوري كن و به آنچه تو را از شك باز مي دارد روي آور» . و معناي «لا ريب» اين است كه اين كتاب به قدري دلالتش واضح است كه مجالي براي ترديد در آن وجود ندارد. طبق قرائت مشهور وقف آيه، در «فيه» انجام مي شود، ولي برخي از قرّاء در «لا ريب» وقف كرده اند، و اينان ناگزيرند خبري براي آن در نظر بگيرند، نظير آيه: قالُوا لا ضَيْرَ (شعرا/ 50) بنا بر اين تقدير آيه چنين مي شود: لا ريب فيه، فيه هدي.

«هدي» مصدر است بر وزن فعل مثل «سري» «1»، و آن هدايتي است كه موصل الي المطلوب است. و در اين آيه مصدر يعني «هدي» به معناي وصف [اسم فاعل ] يعني «هاد» آمده است.

«متّقي»، در اصطلاح شرع به كسي گفته مي شود كه نفس خويش را از انجام هر عملي كه به موجب آن مستحق عقاب مي شود باز دارد، اعمّ از فعل حرام يا ترك واجب. و قرآن كساني را كه در شرف ملبّس شدن به لباس تقوا مي باشند «متّقين» ناميده است، نظير فرمايش پيامبر اكرم (ص) كه فرمود:

من قتل قتيلا فله سلبه

يعني هر كس فردي از دشمن را كه در آستانه مرگ قرار گرفته است بكشد، زره و جوشن و شمشير و ديگر اشياي او از آن اوست. و خداي

تعالي [از قول حضرت نوح درباره قومش ] در قرآن مي فرمايد: وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً: آنان فرزندي

__________________________________________________

1- به معناي سير در شب است «ابن السّري» يعني كسي كه در شب سفر مي كند (المنجد، ص 332).- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 18

نمي زايند مگر اين كه [آن فرزندان ] راه فسق و كفر را در پيش خواهند گرفت [و معناي آيه اين نيست كه نمي زاييد مگر فاجر و كافر، زيرا فرزندان آنان فاجر و كافر متولد نمي شوند، بلكه معنايش اين است كه در شرف كافر شدن و فاجر شدن هستند]. پس گويا خدا فرموده هدي للصائرين الي التقي: قرآن، كتاب هدايت براي كساني است كه در طريق تقوا گام بر مي دارند، و نفرموده است: هدي للضالين يعني هدايت كننده گمراهان است، زيرا آنان دو دسته اند، گروهي كه بر گمراهي خويش باقي مي مانند و گروهي ديگر كه در مسير هدايت قرار گرفته اند و سرانجام هدايت مي شوند، بنا بر اين قرآن هدايت كننده همه گمراهان نيست. و نيز سوره بقره كه اوّل سوره از «زهراوين» «1» و «سنام القرآن» «2» و «اوّل المثاني» «3» [يعني اوّلين سوره از سوره هايي كه مثاني ناميده شده اند] است، با ذكر نام بندگان برگزيده خدا، يعني «متقين» آغاز شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 3] ... ص: 18

اشاره

الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)

__________________________________________________

1- منظور از «زهراوين» كه به معني «دو درخشنده» است، سوره بقره و آل عمران مي باشد (فرهنگ نفيسي، ج 3، ص 1794).- م.

2- ركن و معظم هر چيز را «سنام» گويند (فرهنگ نفيسي، ج 3، ص 1940) و به همين اعتبار سوره فاتحه را «سنام القرآن» ناميده اند.

3- به آنچه از قرآن مكرر است

و به سوره هاي فاتحة الكتاب، بقره، براءة و به سوره هايي كه كمتر از سوره هاي طوال و مئين و بيشتر از سوره هاي مفصّل باشد و نيز به سوره هاي حجّ، قصص، نمل، عنكبوت، مريم، نور، انفال، روم، يس، فرقان، حجر، رعد، سبا، ملائكه، ابراهيم، ص، محمّد (ص)، لقمان، غرف، زخرف، ق، مؤمن، سجده، احقاف، جاثيه، دخان و سوره احزاب. «مثاني» گفته مي شود.

«المثاني» به معناي همه قرآن است، چنان كه در اين آيه شريفه است: وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي كه مقصود از «سبعا من المثاني» سوره حمد و مقصود از «المثاني» تمام قرآن است. و در حديثي از اهل البيت (ع) نقل شده است:

نحن المثاني التي اعطاه اللَّه نبينا.

«مثاني» به معناي زانو و آرنج ستور نيز آمده است (به نقل از فرهنگ نفيسي، ج 5، ص 3123).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 19

ترجمه ... ص: 19

(پرهيزكاران) كساني هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است) ايمان مي آورند و نماز را بر پا مي دارند و از تمام نعمتها و مواهبي كه به آنها روزي داده ايم انفاق مي كنند. (3)

تفسير: ... ص: 19

«الَّذِينَ» يا مجرور است، بنا بر اين كه «صفت» براي «متّقين» باشد، يا منصوب است بنا بر اين كه «مدح» براي آنان بوده و تقديرش «اعني الذين يؤمنون» باشد، و يا مرفوع است و تقديرش، «هم الذين يؤمنون» مي باشد و يا اين كه «الّذين» از ما قبلش جدا و مرفوع است به عنوان مبتدا، و «أُولئِكَ عَلي هُديً» خبرش مي باشد.

«ايمان» بر وزن «إفعال» مشتق از «امن» است، گفته مي شود امنت شيئا و امنت غيري و گفته مي شود «آمنه» هر گاه او را تصديق كند. حقيقت «ايمان» در لغت، ايمن بودن از تكذيب و مخالفت است. «آمن» به وسيله «با» متعدي شده است و گفته شده: «آمن به» چون «آمن» متضمن معناي «اقر» و «اعترف» است. و مي توان گفت: «آمن» از باب «فعلته فافعل» و به معناي «صار ذا امن في نفسه باظهار التصديق» باشد، يعني مؤمن با اظهار ايمان خويش از نوعي آرامش و سكون نفس برخوردار مي گردد و حقيقت ايمان در [اصطلاح ] شرع، عبارت است از شناخت و آگاهي نسبت به خدا و صفات او و فرستادگانش، و شناخت تمام فرامين و قوانيني كه آنان با خود آورده اند، و هر كس چيزي را شناخت تصديق كننده آن است. در اين آيه خداوند «بالغيب» را متعلق به «يؤمنون» قرار داده تا معلوم شود كه ايمان يعني تصديق كردن خداي تعالي و اعتقاد به آنچه كه علمش بر بندگان پوشيده است،

و نيز آنچه كه پيامبر (ص) از آن خبر داده است مانند اخبار مربوط به قيامت و بهشت و دوزخ و ديگر امور غيبي.

و مي توان گفت «بالغيب» در موضع حال است، نه اين كه متعلّق به «يؤمنون» و صله موصول باشد. در اين صورت معناي آيه اين مي شود: متقين كساني هستند كه به غيب ايمان دارند، در حالي كه ايمانشان، از نظر مردم پنهان ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 20

است و آنان در حقيقت متلبّس به لباس خفا و پنهان كاري هستند. و از ابراز ايمان و اعتقاد خويش به شكل ريا و خودنمايي ابا دارند. مثل آيه شريفه يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ «متقيان همانهايي هستند كه از خداي خود در نهان (و آشكار) مي ترسند» (انبياء/ 49)، كه در اين آيه نيز «غيب» به معناي خفا و پنهان است. پس بر اساس اين كه «بالغيب» در موضع حال باشد، «غيب» به معناي «غايب» خواهد بود. مثل اين كه گفته شود غاب الشي ء غيبا كه مصدر در موضع حال قرار گرفته و به معناي «غايب» است. سپس خداي سبحان، «صلوة» را كه در رأس عبادتهاي بدني است بر «ايمان» عطف گرفته و فرموده است: وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ يعني «متقين نماز را مواظبت مي كنند و مهيّاي انجام آن مي باشند، چنان كه عرب مي گويد «قام بالامر» اي «يوديه» يعني آن را به جا مي آورد. و قرآن از «أداء» تعبير به «إقامة» كرده است. و مي توان يقيمون الصلاة را به معناي يعدلون اركانها گرفت. يعني آنان، اركان نماز را درست به جا مي آورند، همان گونه كه عرب مي گويد: اقام العود يعني چوب را راست كرد. وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ترجمه:

و از آنچه روزي آنان كرديم انفاق مي كنند.

در اين آيه خداي متعال، «انفاق» را كه از عبادتهاي مالي محسوب مي شود عطف بر عبادت بدني گرفته و فرموده است: و مما رزقناهم ... و «رزق» را به خود نسبت داده است، تا اعلان كند، آنچه را «متّقين» انفاق مي كنند، مال كاملا حلالي است كه شايسته است از آن به عنوان «روزي خدا» ياد كرد. «من» در مما رزقناهم براي تبعيض است و گويي خدا مي فرمايد: و متقين بخشي از مال حلال را به صدقه دادن اختصاص مي دهند. و مي توان گفت منظور از مِمَّا رَزَقْناهُمْ زكات واجب و ديگر صدقات و انفاقاتي است كه در راههاي خير مصرف مي شود، زيرا اوّلا به دنبال لفظ «صلوة» آمده و ثانيا به طور مطلق ذكر شده است. و از حضرت صادق (ع) نقل شده، كه فرمود، مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ معنايش

و مماعلمناهم يبثون

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 21

است يعني بخشي از علومي را كه به آنان آموخته ايم، منتشر مي كنند.

[سوره البقرة (2): آيه 4] ... ص: 21

اشاره

وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

ترجمه ... ص: 21

آنها به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين نازل گرديده) ايمان مي آورند و به رستاخيز يقين دارند. (4)

تفسير: ... ص: 21

احتمال مي رود كه مقصود از الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ مومنان از اهل كتاب مانند عبد اللَّه بن سلام و ديگران باشند. بنا بر اين «معطوف» [كساني ] غير از «معطوف عليه» خواهند بود. و ممكن است مقصود آيه، توصيف همان افرادي باشد كه در آيات پيشين، از آنان سخن به ميان آمد [«متّقين»]. و اگر منظور اين باشد معناي آيه اين است كه «متّقيان» علاوه بر برخورداري از اوصاف ذكر شده در آيات پيشين به محتوي اين آيه نيز ايمان دارند. «هُمْ يُوقِنُونَ» كنايه اي به اهل كتاب است كه آنها رستاخيز را بر خلاف حقيقتش باور دارند و سخنشان از روي اعتقاد نيست.

«آخرة» مؤنّث «آخر» و صفت براي «دار» مي باشد به دليل آيه شريفه:

تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ «ما اين دار (بهشت ابدي) آخرت را براي كساني كه در زمين اراده علو و فساد و سركشي ندارند، مخصوص مي گردانيم» (قصص/ 83). كه «آخرة» صفت غالبي است [يعني از صفاتي است كه غالبا بدون موصوف بكار مي رود و بر آن دلالت مي كند]، لفظ «دنيا» نيز مانند «آخرة» است.

«إيقان» و «يقين» علمي است كه بعد از استدلال، از طريق برهان حاصل

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 22

مي شود بدين سبب بر خداي تعالي «موقن» اطلاق نمي شود، زيرا تمام اشياء در آشكار بودن نزد وي يكسان است.

[سوره البقرة (2): آيه 5] ... ص: 22

اشاره

أُولئِكَ عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)

ترجمه ... ص: 22

آنان را خداوند هدايت كرده، و آنها رستگارانند. (5)

تفسير: ... ص: 22

اگر الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ مبتدا باشد، جمله أُولئِكَ عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ خبر آن و در موضع رفع خواهد بود و در غير اين صورت محلّي از اعراب ندارد [زيرا جمله مستأنفه مي شود].

«أُولئِكَ» كه اسم اشاره است اشعار به اين دارد كه «متّقين» به خاطر ويژگيهايي كه در آيات پيشين براي آنان برشمرده شد، شايسته هدايت الهي هستند.

معناي استعلاء در «عَلي هُديً» مثلي است براي برخورداري «متقين» از هدايت الهي و ثابت بودن بر آن و حال آنان به حال كسي تشبيه شده كه بر مركبي سوار گشته و بر آن تسلط يافته است.

و معناي «مِنْ رَبِّهِمْ» اين است كه لطف و احسان و توفيق انجام كارهاي نيك از ناحيه پروردگار به آنان عطا شده است.

«هدي» به صورت نكره ذكر شده است تا بر نوعي از هدايت كه نمي توان به كنه آن دست يافت دلالت كند گويي سؤال شده علي اي هدي يعني آنان (متقيان) بر چه هدايتي هستند.؟

تكرار «اولئك» براي توجّه دادن به اين است كه متّقين به واسطه داشتن هر يك از اين دو نشانه، يعني «هدايت» و «رستگاري» ممتاز از ديگران هستند.

«هم» را بصريّون ضمير «فصل» و كوفيون ضمير «عماد» ناميده اند «1» . و فايده ضمير فصل يا عماد اين است كه دلالت مي كند بر اين كه اسم بعد از آن خبر است، نه صفت يا تأكيد. و فايده ديگرش اين است كه خبر را فقط براي مخبر عنه ثابت

__________________________________________________

1- ضمير فصل يا عماد همان ضمير مرفوع منفصل است كه بين مبتدا و خبر واقع مي شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 23

مي كند نه

براي غير آن. و مي توان گفت: «هم» مبتدا و «المفلحون» خبر آن و «هم المفلحون» روي هم رفته، خبر براي «اولئك» باشد. «مفلح» (يعني رستگاري) كسي است كه به مطلوب خويش دست يافته و گويا راههاي دستيابي به پيروزي و موفقيّت به رويش باز شده است. و «مفلج» با «جيم» مانند «مفلح» است.

عَلي هُديً مِنْ رَبِّهِمْ به «غنة» و «غير غنة» هر دو نحو ادغام شده است، و «غنّة» صداي پنهاني است كه از بيني خارج مي شود، و در تمامي قرآن تنوين و نون ساكن در رابطه با حروف، از سه حكم پيروي مي كند:

1- اظهار، در حروف حلق (هاء، همزه، حاء، خاء، عين و غين) [مانند: «من خطف» و «عذاب اليم»] 2- ادغام، در حرف «ميم» مانند هُديً مِنْ رَبِّهِمْ، و عَلي أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ [در اين دو مورد، تنوين و نون ساكن در «ميم» ادغام شده است ] و در اين جا جز ادغام جايز نيست چون نون و «ميم» در «غنة» با هم مشتركند.

3- اخفاء، در ساير حروف مانند «من دابّة» و «من فيها» و اين نحوه از قرائت نزد جميع قرّاء، جز ابو عمرو، و حمزه و كسايي، معمول بوده است، ليكن اين سه تن اتّفاق نظر داشته اند در اين كه، تنوين و نون ساكن در «لام» و «را» نيز ادغام مي شود، مثل هدي للمتقين، و من ربهم و ادغام در «ياء» مورد اتفاق حمزه و كسايي هر دو بوده است مانند من يقول، و ادغام در «واو» را فقط «حمزه» قايل شده است مانند ظلمات و رعد و برق. بنا بر اين، «لام و راء و واو و ياء» نزد قرّاء سبع

به منزله «ميم» است، و جملگي «حروف يرملون» ناميده مي شود، و «نون» نيز از اين رو كه در نون ساكن ادغام مي شود. جزو اين حروف محسوب مي شود، مانند «منّي» و «منّا» .

[سوره البقرة (2): آيه 6] ... ص: 23

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 24

ترجمه ... ص: 24

كساني كه كافر شدند براي آنان تفاوت نمي كند كه آنها را (از عذاب خداوند) بترساني يا نترساني، ايمان نخواهند آورد. (6)

تفسير: ... ص: 24

چون خداي سبحان، نخست از «تقوا پيشگان» سخن به ميان آورد، در پي آن از «شقاوت پيشگان» نيز ياد كرده است، و آنان كفّاري بودند كه لطف و توفيق الهي سودي بحال آنان نداشت و بود و نبود قرآن و هشدار پيامبر و عدم آن بر ايشان يكسان بود.

«سَواءٌ» اسم و به معناي «استواء» است و در اين جا كفّار به وسيله آن توصيف شده اند، چنان كه هر موصوفي با مصدر توصيف مي شود، «سواء» خبر براي «ان» و جمله انذرتهم ام لم تنذرهم در محل رفع است، زيرا فاعل «سواء» به معناي استوا مي باشد. گويي گفته شده: مستو عليهم انذارك و عدمه، چنان كه گفته مي شود: ان زيدا مختصم اخوه و ابن عمه [در اين جمله «مختصم» اسم فاعل است و فاعل مي خواهند و «اخوه» فاعل آن است ] يا اين كه أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ در موضع مبتدا و «سواء» خبر مقدّم است. به اين معني كه تقدير آيه سواء عليهم انذارك و عدمه بوده است و جمله روي هم رفته خبر براي «ان» باشد. و علامة جار اللَّه زمخشري كه خدا به او جزاي خير دهد، نيز، چنين گفته است. و مطالبي كه ما در مجمع البيان راجع به اعراب اين آيه بيان كرده ايم از قول ابو علي فارسي رحمت اللَّه عليه است.

«انذار» ترسانيدن از عذاب خداست. و جمله لا يؤمنون يا تاكيد براي جمله پيش از خود و يا خبر براي «ان» است و جمله قبل از «لا يؤمنون» جمله معترضه است.

گفته شده است كه، اين آيه و آيات پس از آن درباره ابو جهل و افرادي مانند او نازل شده است، بنا بر اين «ال» در «الَّذِينَ كَفَرُوا» براي عهد مي باشد و برخي گفته اند اين آيات بطور كلي راجع به همه كساني است كه بر كفر خود اصرار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 25

مي ورزند، و «ال» تعريف براي جنس مي باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 7] ... ص: 25

اشاره

خَتَمَ اللَّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (7)

ترجمه ... ص: 25

خدا بر دلها و گوشهاي آنان مهر نهاده و بر چشمهاي آنها پرده افكنده شده، و عذاب بزرگي در انتظار آنهاست. (7)

تفسير: ... ص: 25

«ختم» و «كتم» نظير يكديگرند «1» و «غشاوة» بر وزن «فعالة» مشتق از «غشاه» به معناي «غطاه» است يعني «ان را پوشاند» و اين وزن در موردي به كار مي رود كه چيزي را در بر گيرد مانند «عمامة»، و مهر زدن بر دلها و گوشها و پرده افكندن بر چشمها از باب مجاز گفته مي شود و مجاز بر دو نوع است: استعاره و تمثيل.

احتمال مي رود كه در اين جا مقصود هر دو نوع آن باشد و امّا استعاره از آن جهت كه گويا دلهاي آنان به گونه اي است كه حق در آن نفوذ نمي كند چه آنان از حق روي گردانده و از پذيرش آن سرباز زده اند و گوشهاي آنان نيز از شنيدن حق ناتوان است گويي بر گوشها و دلهاي آنان مهر زده شده است، و گويا بر چشمانشان پرده اي افكنده شده و ميان ديدگانشان و ادراك حق مانعي ايجاد شده است.

امّا تمثيل از اين جهت كه چون كفار از چشم و گوش و دل خويش كه براي رسيدن به اهداف ديني آفريده شده بهره نجسته اند، اين اعضا به اشيايي تشبيه شده كه در اثر ممهور شدن و پوشيده بودن استفاده از آنها ممكن نيست.

و نسبت دادن «ختم» به خداوند در آيه براي توجه دادن به اين است كه اين صفت [ممهور بودن دلها و گوشها] مانند صفت ذاتي است نه عرضي. چنان كه گفته مي شود: فلان مجبول علي كذا و «مفطور عليه» يعني فلان كس ذاتا و فطرتا

__________________________________________________

1- «ختم» يعني مهر نهادن،

به پايان رساندن كاري و «كتم» به معناي پوشيدن و پنهان كردن است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 26

چنين آفريده شده است و مقصود اين است كه او بيش از حد بر آن كار پافشاري مي كند. و وجه ديگري كه مي توان براي اين نسبت ذكر كرد اين است كه چون خداي سبحان مي دانست اين دسته از كفار به هيچ وجه با ميل و اراده خويش به او ايمان نمي آورند و راهي جز اجبار و اكراه براي آنان باقي نمانده بود و از آنجا كه اجبار آنان به پذيرش ايمان موجب نقض غرض در تكليف است [و خداي متعال منزّه از آن است ] از اين رو خداوند تعبير به «ختم» فرموده تا اعلان كند كه عناد و لجاجت آنها به نهايت درجه رسيده است و اصرار زيادي دارند كه در ضلالت و گمراهي باقي بمانند.

«سمع»، چون مصدر است و اصولا مصدر جمع بسته نمي شود، از اين رو، به صورت مفرد ذكر شده است، مانند «بطن» در كلام عرب در اين جمله: كلوا في بعض بطنكم تعفوا، يعني شكم را از غذا پر نكنيد تا سالم بمانيد. اين گونه كلمات را در مواردي مفرد مي آورند كه ايمن از اشتباه و توهّم باشند و چنان چه احتمال وقوع اشتباه باشد، از ذكر آن به صورت مفرد خودداري مي كنند و در صورتي كه جمع اراده شود، نبايد گفته شود: «ثوبهم» و «غلامهم» [چون با معناي مفرد اين كلمات اشتباه مي شود].

«بصر» عبارت است از روشنايي چشم، و آن نيرويي است كه بيننده با آن مي بيند.

چنان كه «بصيرة» روشنايي دل است و به كمك آن حقايق بر انسان آشكار مي شود و

در آنها تدبّر مي كند.

«عذاب» در لفظ و معني مانند «نكال» است، زيرا گفته مي شود: اعذب عن الشي ء يعني از فلان چيز خودداري كرد همان گونه كه گفته مي شود: نكل عنه يعني از آن خودداري كرد. سپس در معنا توسعه يافته، و هر دردي زيادي «عذاب» ناميده شده است اگر چه آن عذاب، نكال و عقابي كه فرد مجرم را از انجام جرم باز

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 27

مي دارد نباشد.

«عظيم» نقيض «حقير» است چنان كه «كبير» نقيض «ضعير» مي باشد، بنا بر اين «عظيم» برتر از «كبير» است، چنان كه حقير پست تر از «ضعير» است.

«عظيم» و «كبير» هم در مورد «اجساد» استعمال مي شوند و هم در مورد حوادث و رويدادها، مثلا گفته مي شود: رجل عظيم و كبير جثته او خطره يعني مردي كه جثه اش عظيم و بزرگ است، يا خطرش بسيار است.

[سوره البقرة (2): آيه 8] ... ص: 27

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ (8)

ترجمه ... ص: 27

در ميان مردم كساني هستند كه مي گويند به خدا و روز رستاخيز ايمان آورده ايم در حالي كه ايمان ندارند. (8)

تفسير: ... ص: 27

خداي سبحان [در آيات قبل ]، نخست از كساني كه در نهان و آشكار به او ايمان آورده اند [يعني مؤمنان ] و سپس از كساني كه با قلب و زبان كافر شده اند، ياد كرده است، و در اين آيه، به معرّفي منافقان كه خلاف آنچه را در باطن معتقدند اظهار مي دارند، پرداخته است و اين گروه يعني منافقان در پيشگاه خدا پليدتر و مبغوضتر از كفارند. خداي سبحان وصف حال كفّار را ضمن دو آيه و وصف منافقان را ضمن سيزده آيه، بيان فرموده است، و حكايت منافقان معطوف به حكايت كفار شده است هم چنان كه جمله بر جمله ديگر عطف مي شود.

«ناس» در اصل «اناس» بوده و همزه اش براي تخفيف حذف شده است و در صورتي كه با «ال» تعريف ذكر شود لازم است، همزه حذف گردد از اين رو «الاناس» گفته نمي شود، و مؤيد اين كه «ناس» در اصل «اناس» بوده لفظ «انسان» و «انس» است كه داراي همزه [و مرادف «ناس»] مي باشند و سبب اين كه منافقان در آيه مورد بحث «ناس» ناميده شده اند اين است كه آنان در اجتماع ظاهر شده و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 28

ديده مي شوند، همان گونه كه «جن» به خاطر پنهان بودنش «جن» ناميده شده است.

«من» در «من يقول» من موصوفه است گويا آيه مي فرمايد: و من الناس ناس يقولون كذا مانند آيه: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ (احزاب/ 23)، اين در صورتي است كه لام براي جنس باشد ولي اگر الف و لام عهد باشد «من» موصوله خواهد بود، مانند

آيه: وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ يعني و بعضي- از منافقان- آنها هستند كه هميشه پيامبر را مي آزارند» (توبه/ 61) [كه در اين آيه «الّذين» موصول و به جاي «من» آمده است ].

تكرار «با» در «باللّه» و «باليوم» مشعر به اين معناست كه منافقان، ادّعا كرده بودند بر اساس واقع و حقيقت به خداوند و روز رستاخيز هر دو ايمان آورده اند. و در جمله و ما هم بمؤمنين تأكيد و مبالغه بيشتري است از اين كه گفته شود ما آمنوا زيرا در و ما هم بمؤمنين خداوند منافقان را از رديف مؤمنان خارج كرده است و اين خود متضمن نفي ادّعاي آنان بر ايمان حقيقي است.

[سوره البقرة (2): آيه 9] ... ص: 28

اشاره

يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (9)

ترجمه ... ص: 28

مي خواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند (ولي) جز خودشان را فريب نمي دهند (امّا) نمي فهمند. (9)

تفسير: ... ص: 28

معني آيه اين است كه منافقان با تظاهر به ايمان همچون مكاران، به خدعه و نيرنگ متوسل شده بودند، با اين كه كافر بودند و به خدا ايمان نداشتند، خدا هم به سان مكاران با آنان رفتار كرد، زيرا آنان را ملزم به انجام تكاليف مسلمانان فرمود.

و [نه تنها اجر و پاداشي نصيبشان نشد، بلكه ] آنان در پيشگاه خداوند متعال از

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 29

جمله افرادي بودند كه جايگاهشان قعر دوزخ است. و مؤمنان نيز براي امتثال امر خداوند در ظاهر به عنوان مسلمان با آنان رفتار مي كردند.

حقيقت «خدع» اين است كه فردي رفيقش را به گونه اي دچار توهم سازد كه او خلاف چيز ناخوشايندي را كه برايش در نظر گرفته است، تصوّر مي كند. و مي توان گفت منظور از يُخادِعُونَ اللَّهَ، يخادعون الرسول باشد، زيرا اطاعت از رسول، اطاعت خدا و نافرماني او، نافرماني خداست. چنان كه گفته مي شود، سلطان چنين گفت. در صورتي كه ممكن است گوينده وزير يا يكي از خاصّان او باشد كه سخنش به منزله سخن سلطان است.

وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ يعني منافقان تنها خودشان را فريب مي دهند، زيرا زيان خدعه آنان به خودشان بر مي گردد نه به ديگران و كسي كه به جاي «يخدعون»، «يخادعون» بر وزن «يفاعلون» قرائت كرده براي مبالغه است.

«نفس» عبارت است از ذات و حقيقت شي ء از اين رو به قلب «نفس» گفته شده، زيرا به وسيله قلب «نفس» آدمي حقيقت پيدا مي كند چنان كه حكما گفته اند، المرء باصغريه اي بقلبه و لسانه يعني وجود انسان به قلب

و زبانش محقّق مي شود. و نيز به «روح»، «نفس» گفته شده، چنان كه بر «خون» كه قوام نفس به آن است اطلاق شده و همچنين به «آب» كه بقاي «نفس» به آن بستگي دارد «نفس» گفته شده است.

و گفته مي شود، نفس الرجل اي عين يعني آن مرد زخم چشم خورده است و حقيقت كلام اين است كه «نفس» او آسيب ديده است. چنان كه گفته مي شود، صدر الرجل و فئد يعني سينه مرد و يا دلش به درد آمده است. و كساني كه گفته اند، فلان يؤامر نفسه، يعني فلاني با خود مشورت مي كند، و اين سخن را در وقتي مي گويند كه وي در موضوعي مردد شود و با دو راي مواجه باشد و نداند به كدام

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 30

يك از آن دو بايد تكيه كند، گويا منظورشان از اين سخن انگيزه نفس باشد يعني فلاني به فكر پيدا كردن انگيزه اي براي انتخاب يكي از آن دو رأي است.

منظور از «نفس» در اين آيه خود منافقان هستند، و مي توان گفت مقصود از آن، دلها، و انگيزه ها و آرا و عقايدشان مي باشد.

«شعور» يعني آگاهي انسان نسبت به چيزي از طريق حس. و مقصود از مشاعر انسان، حواس انسان است.

[سوره البقرة (2): آيه 10] ... ص: 30

اشاره

فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ (10)

ترجمه ... ص: 30

در دلهاي آنها يك نوع بيماري است، خداوند بر بيماري آنها مي افزايد و عذاب دردناكي به خاطر دروغهايي كه مي گويند در انتظار آنهاست. (10)

تفسير: ... ص: 30

در آيه فوق از برخي حالات و عوارض قلبي از قبيل، بد باوري، كينه، حسد و ديگر اموري كه همچون مرض سبب فساد و آفت دل مي شوند، مجازا تعبير به «مرض» شده است، چنان كه از حالات مقابل آنها نيز مجازا تعبير به «صحت و سلامت» مي شود. و مقصود از «بيماري» در اين آيه، كفر ورزيدن نسبت به پروردگار و كينه و حسدي است كه از پيامبر و مؤمنان، در دل منافقان و كفّار وجود دارد.

فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً يعني خدا بر بيماري آنها مي افزايد، زيرا آنان نسبت به آنچه از وحي كه بر پيامبر نازل مي شد، كفر مي ورزيدند و به همان نسبت بر كفر خويش مي افزودند و گويا خداي سبحان، همان چيزي را بر «بيماري» آنها افزود كه خود سبب ازدياد آن شده بودند، و فعل «زاد» را به خود آنان كه مسبب زياد شدن ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 31

مرضشان بودند نسبت داده است. چنان كه در آيه فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ «1» «يعني» هر گاه سوره اي از جانب خدا نازل شود بر خبث ذاتي آنان خباثتي افزود» (توبه/ 125) و در اين آيه نيز فعل به سوره نسبت داده شده است، زيرا نزول سوره سبب افزايش خباثت آنان مي شد. و شايد مقصود آيه اين باشد كه، هر چه نصرت و غلبه پيامبر (ص) زيادتر و قدرت و نفوذش در كشورهاي ديگر و در بين مردم افزونتر مي شد، كينه و حسادت آنان نسبت به پيامبر، بيشتر و خوف و ناتواني

و ضعف در دلشان زيادتر مي شد.

«أَلِيمٌ» مشتق از «الم» است، مانند «وجيع» كه مشتق از «وجع» است و توصيف كردن عذاب به «اليم» از قبيل اين شعر شاعر است:

و خيل قد دلفت لها بخيل تحية بينهم ضرب و جيع «2»

اين نوع توصيف را عرب مي گويد: «جد جده» يعني سعي و تلاش او خود تلاش است و «الم» در حقيقت براي «مولم» است، چنان كه سعي و تلاش از آن شخص كوشاست.

بِما كانُوا يَكْذِبُونَ يعني عذاب دردناكي كه براي آنان در نظر گرفته شده، به سبب تكذيب كردن آيات خداست و اين نشانه زشت بودن دروغ است. و به همين سبب هم دچار عذاب دردناك مي شوند. برخي از قراء «يكذبون» را «يكذّبون» قرائت كرده اند، و اين قرائت يا از «كذب» نقيض «صدق» است يا از «كذب» است كه به معناي مبالغه و يا كثرت در «كذب» است.

__________________________________________________

1- اين آيه و آيه پيش از آن كه چنين آغاز مي شود: إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ... حال منافقان را بيان مي كند كه هر گاه سوره اي نازل مي شد، برخي از آنان از روي انكار به ديگران مي گفتند اين سوره بر ايمان كدام يك از شما افزود؟ و در آيه بعد خداوند مي فرمايد: اين سوره خباثتي بر خبث ذاتي آنان افزود.- م.

2- كه در مصرع دوم شاعر از «تحية» تعبير به «ضرب و جيع» كرده است بر سبيل تمسخر، و «ضرب» را به وجيع بودن توصيف كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 32

[سوره البقرة (2): آيه 11] ... ص: 32

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)

ترجمه ... ص: 32

و هنگامي كه به آنان گفته شود، در زمين فساد نكنيد مي گويند، ما فقط اصلاح كننده ايم. (11)

تفسير: ... ص: 32

اين آيه عطف بر «يكذبون» است و مي تواند عطف بر يقول آمنا باشد، چون اگر گفته شود: و من الناس من اذا قيل لهم لا تفسدوا سخن درست خواهد بود.

«فساد» به معني خارج شدن چيزي از حال اعتدال و سودمندي است. و نقيض «فساد»، «صلاح» است و فساد منافقان در گرايش آنها به كفّار و فاش ساختن اسرار مسلمانان نزد آنها و تحريك كردن آنان بر عليه مسلمانان بود.

إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ معنايش اين است كه منافقان طبق ادّعاي خودشان تنها مصلحانند بي آن كه اصلاح آنان به فساد آميخته باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 12] ... ص: 32

اشاره

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ (12)

ترجمه ... ص: 32

آگاه باشيد، اينها همان مفسدانند ولي نمي فهمند. (12)

تفسير: ... ص: 32

«الا» مركب است از «همزه استفهام و حرف نفي [«لا»] و براي توجّه دادن به اين است كه تحقق مطلب پس از آن قطعي است، زيرا هر گاه همزه استفهام بر نفي داخل شود، مفيد تحقيق است، مانند آيه أ ليس ذلك بقادر [مضمون آيه اين است كه قطعا و تحقيقا خدا قادر به زنده كردن انسان مي باشد] خداي سبحان ادّعاي منافقان را كه مي گفتند ما از مصلحان هستيم به بليغترين وجه، يعني با تأكيد جمله با دو كلمه «ألا» و «إنّ» و نيز با معرفه آوردن خبر (الْمُفْسِدُونَ) و واسطه شدن ضمير فصل بين اسم و خبر و نيز با جمله لا يَشْعُرُونَ (آنان نمي فهمند) رد مي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 33

[سوره البقرة (2): آيه 13] ... ص: 33

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ (13)

ترجمه ... ص: 33

و هنگامي كه به آنان گفته شود، همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد، مي گويند: آيا همچون سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد اينها همان سفيهانند ولي نمي دانند. (13)

تفسير: ... ص: 33

«سفه» در لغت به معناي كم صبري و سبك مغزي است. و معناي آيه اين است كه هر گاه نصيحت شوند و راه رشد و صلاح به آنها نشان داده شود به اين كه گفته شود: رسول خدا را تصديق كنيد آن گونه كه مردم آن حضرت را تصديق كرده اند، [مي گفتند آيا ما همچون اين سفيهان ايمان بياوريم؟!]. الف و لام در «الناس» يا براي عهد است، يعني آن گونه كه ياران رسول خدا ايمان آورده اند و شما آنان را مي شناسيد، ايمان بياوريد و شايد مقصود از «الناس» عبد اللَّه بن سلام و همفكران او باشند. يعني ايمان بياوريد هم چنان كه ياران و برادرانتان ايمان آوردند.

و يا الف و لام «الناس» براي «جنس» است، يعني ايمان بياوريد آن گونه كه انسانهاي كامل ايمان آورده اند، يا منظور اين است كه خدا مؤمنان را مردم حقيقي مي داند و ديگران را مانند بهائم مي داند كه حق را از باطل تميز نمي دهند.

استفهام در «أ نؤمن» استفهام انكاري است و الف و لام در «السفهاء» به «الناس» اشاره دارد، و تفاوت اين آيه با آيه قبل اين است كه در اين آيه از منافقان تعبير به «لا يعلمون» و در آيه پيش تعبير به «لا يشعرون» شده است، زيرا امر دين و واقف شدن بر اين كه مؤمنان بر حقند و منافقان بر باطل، احتياج به تأمل و دقّت نظر و برهان و استدلال دارد، ولي نفاق و دو رويي با تمام مفاسدش امري

دنيوي است، مانند امري محسوس و ديدني. و چون خداي متعال «سفاهت» را يكي از نشانه هاي منافقان ذكر كرده است از اين رو ذكر «علم» [و تعبير به «لا يعلمون»] مناسبتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 34

[سوره البقرة (2): آيه 14] ... ص: 34

اشاره

وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14)

ترجمه ... ص: 34

و هنگامي كه افراد با ايمان را ملاقات مي كنند، مي گويند ما ايمان آورده ايم، (ولي) هنگامي كه با سران خود خلوت مي كنند مي گويند ما با شماييم، ما (آنها) را مسخره مي كنيم. (14)

تفسير: ... ص: 34

اين آيه در مقام بيان يكي ديگر از نشانه هاي منافقان در مورد برخورد با مؤمنان است، آيه مي گويد: آنها هنگامي كه با افراد با ايمان ملاقات مي كردند وانمود مي كردند كه ما از شماييم ولي هنگامي كه از آنها جدا مي شدند و به نزد سران كفر پيشه خويش، يا يهودياني كه به آنها توصيه مي كردند خدا و رسالت پيامبر را تكذيب كنند، مي رفتند. مي گفتند: ما بر آيين شما باقي هستيم، و ضمير و باطن آنها اين گفتارشان را تصديق و تأييد مي كرد.

و خلوت بفلان و خلوت اليه يعني با او تنها شدم. و انا معكم يعني ما همراه شما و موافق با مرام و عقيده شما هستيم و اين سخن آنها كه إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ تأكيدي براي گفتار قبلي آنها يعني إِنَّا مَعَكُمْ مي باشد. زيرا معناي انا معكم اين است كه ما بر آيين يهود ثابت مانده ايم و گفته آنان كه إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ انكار اسلام است زيرا كسي كه چيزي را به باد تمسخر و استهزا بگيرد و آن را ناچيز بشمارد، در حقيقت منكر آن است. و ممكن است إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ بدل از إِنَّا مَعَكُمْ يا جمله مستأنفه باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 15] ... ص: 34

اشاره

اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ (15)

ترجمه ... ص: 34

خداوند آنها را استهزا مي كند، و آنها را در طغيانشان نگه مي دارد تا سرگردان شوند. (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 35

تفسير: ... ص: 35

معناي اين كه خداوند آنها را مسخره مي كند اين است كه آنان را حقير و ناچيز شمرده و آنها را ملزم ساخته كه در دنيا احكام مربوط به مسلمانان را اجرا كنند، با اين كه در قيامت عذاب دردناكي بر ايشان مهيّا ساخته است، و كيفر استهزا به نام خودش [استهزاء] ناميده شده است، نظير آيه شريفه وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها ... «و كيفر بدي مجازاتي همانند خود آن است» (شوري/ 40) [در اين آيه نيز جزاي «بدي»، «بدي» ناميده شده است ] و اين كه آيه شريفه اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بدون حرف عطف و به صورت استيناف ذكر شده، اشاره به اين نكته است كه اين خود خداست كه براي گرفتن انتقام مؤمنان از منافقان، آنان را به باد تمسخر و استهزا مي گيرد، تا ديگر نيازي نباشد مؤمنان، خود به نزاع و مشاجره با آنان برخيزند.

و جمله «وَ يَمُدُّهُمْ» از قبيل مد الجيش و امده است، يعني لشكر را زياد كرد، و معناي آيه شريفه اين است كه خدا منافقان را از الطاف خويش كه به مؤمنان عطا مي فرمايد محروم كرده و به سبب كفرشان آنان را به خودشان واگذارده است و در نتيجه بر سياهي و تيرگي دل آنان افزوده مي شود، چنان كه انبساط و روشنايي دل مؤمنان [در پرتو نور ايمانشان ] زياد مي شود. و در آيه مورد بحث تاريكي دل منافقان و ازدياد و فزوني آن به خداي سبحان نسبت داده شده است چون كفرشان سبب شده بود خدا اين گونه با

آنان معامله كند و از حسن بصري نقل شده است كه گفت: فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ يعني في ضلالتهم يتمادون به اين معنا كه در آنها در گمراهي خويش باقي خواهند ماند.

«طغيان» عبارت است از، زياده روي و تجاوز از حد در كفر و ستمگري. و اضافه شدن «طغيان» به «هم» دلالت بر اين دارد كه طغيان و باقي ماندن در ضلالت، چيزي بوده است كه خودشان آن را كسب كرده اند.

«عمه» مانند «عمي» است كه جز اين كه «عمه» در خصوص رأي و نظر به كار مي رود و به معناي ترديد و تحيّر در كاري است، به طوري كه شخص نمي داند به كجا [و به كدام مكتب ] روي آورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 36

[سوره البقرة (2): آيه 16] ... ص: 36

اشاره

أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدي فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ (16)

ترجمه ... ص: 36

آنها كساني هستند كه هدايت را با گمراهي معاوضه كرده اند و (اين) تجارت براي آنها سودي نداشته و هدايت نيافته اند. (16)

تفسير: ... ص: 36

خريدن ضلالت به جاي هدايت، معنايش بر سبيل استعاره برگزيدن گمراهي و معاوضه كردن آن با هدايت است زيرا خريدن [معمولا] با اعطاي يك چيز و اخذ چيز ديگري انجام مي گيرد.

و «ضلالة» عبارت است از، روگردان شدن از قصد، و در ضرب المثلي آمده است كه ضل دريص نفقه يعني بچه موش سوراخ لانه اش را گم كرد و اين را مجازا در مورد كسي كه از دين حق روي گردان است به كار مي برند.

«ربح» يعني، آنچه زيادي بر سرمايه است. و «خسران» مجازا به تجارت نسبت داده شده و معناي فما ربحت تجارتهم اين است كه آنچه در تجارت مطلوب است، محفوظ ماندن سرمايه و به دست آوردن سود است و آنها يعني منافقان، هر دو را با هم از كف داده اند، زيرا هدايت كه سرمايه معنوي آنان بوده، باقي نمانده و سودي هم نصيبشان نشده است، چرا كه شخص گمراه نه تنها سود نمي برد بلكه زيانكار است.

[سوره البقرة (2): آيه 17] ... ص: 36

اشاره

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ (17)

ترجمه ... ص: 36

آنها (منافقان) همانند كسي هستند كه آتشي افروخته (تا در بيابان تاريك راه خود را پيدا كند) ولي هنگامي كه آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند (طوفاني مي فرستد و) آن را خاموش مي كند، و در تاريكي وحشتناكي كه چشم كار نمي كند آنها را رها مي سازد. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 37

تفسير: ... ص: 37

سپس خداي سبحان (بعد از بيان صفات و ويژگيهاي منافقان) براي آشكار ساختن حال آنان [در تشبيه گويايي اضافه كرده ] و فرموده است: مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً يعني حال آنان مانند حال كساني است كه آتشي [در شب ظلماني ] افروخته [تا در پرتو نور آن راه را از بيراهه بشناسند و به منزل مقصود برسند]، در اين جا «الذي» در موضع «الذين» قرار گرفته است، مانند آيه شريفه وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا «و شما هم در شهوات دنيا بمانند آنها فرو رفتيد» (توبه/ 69) و شايد مقصود جنس آتش افروزان بوده باشد و يا از الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً، جمع (يعني الّذين) اراده شده و به سبب طولاني بودن صله، نون حذف شده است و به لحاظ اين كه قصّه منافقان به قصّه بر افروزاننده آتش تشبيه شده، نه خود آنان، تشبيه جماعت به فرد لازم نمي آيد.

«اسْتَوْقَدَ» به معناي طلب وقود است و «وقود» عبارت است از، افروخته شدن آتش و زبانه كشيدن آن.

«أَضاءَتْ» در لغت به معني شدّت روشنايي است، و «اضاءت» در آيه متعدّي است، و احتمال هم مي رود لازم باشد، بنا بر اين كه «ما» در «ما حوله» مسند اليه باشد. تانيث كلمه «اضاءة» به اعتبار معناست، زيرا آنچه در اطراف مستوقد وجود دارد، اشيا و اماكن است. [و

اينها در حكم مؤنث هستند]. ذهب اللَّه بنورهم جواب «لما» است و مي توان گفت: جواب آن به دليل اطاله كلام و ايمن بودن از اشتباه محذوف است، گويا گفته شده: فلما اضاءت ما حوله خمدت فبقوا متحيرين متحسرين علي فوت الضوء كه در اين صورت جمله ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ جمله مستأنقه خواهد بود. و چون كه وضع اينها (منافقان) تشبيه شده به وضع «مستوقد» گويا كسي به عنوان اعتراض سؤال كرده است: چه شده آنها را كه حالشان شبيه ت

رجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 38

حال «مستوقد» شده است؟ و در پاسخ گفته شده: ذهب اللَّه بنورهم. و مي توان گفت ذهب اللَّه بنورهم بدل باشد از جمله كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً، بر سبيل بيان [اگر كسي سؤال كند چرا قرآن در اين جا ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ گفته و اذهب اللَّه بنورهم نگفته است؟] مي گوييم: «اذهبه» با «ذهب به» فرق دارد و آن اين كه «اذهبه» به معناي «ازاله» است، يعني آن را از ميان برد، يا او را روانه ساخت، و «ذهب به» يعني او را همراهي كرد و او را با خود برد، همان گونه كه خداي تعالي [آن جا كه سرگذشت يوسف و برادرانش را نقل كرده ] مي فرمايد: فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ چون كه برادران يوسف او را با خود بردند ...، (يوسف/ 15)، و معناي ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ اين است كه خدا نور ايمان را از آنها گرفت و از تابيدن آن بر قلبشان جلوگيري كرد، و چيزي كه خدا از عطاي آن خودداري كرد، كسي قادر نيست آن را به ديگران [عطا كرده و] برساند، پس معناي «ذهب به» بليغتر از معناي «اذهبه»

است.

«ترك» به معناي «طرح» و «خلي» است، عرب [در ضرب المثلي ] مي گويد:

تركه ترك الظبي ظله «1»، و اگر «ترك» به معناي «صير» باشد مانند افعال قلوب با دو مفعول متعدّي مي شود، مانند «ترك» در قول عنترة:

فتركته جزر السباع ينشنه يقضمن حسن بنانه و المعصم «2»

مقصود از «اضاءة»، سود جستن منافقان از كلمه طيبه لا اله الا اللَّه بود كه بر زبانشان جاري مي شد و از نورانيّت اين كلمه كسب نور مي كردند ولي در پس اين نقاب [يعني گفتن «لا اله الا اللَّه»] تيرگي نفاق كه بر قلب سياه آنان سايه افكنده بود

__________________________________________________

1- اين ضرب المثل در مورد مردي به كار مي رود كه زندگي مرفّه و آرام و سعادتمندانه خويش را تبديل به زندگي سخت و همراه با مشقّت و بيچارگي كرده است.

2- «جزر» گوسفند يا شتري است كه ذبح و نحر مي شود، «ينشنه» يعني آن را تناول كرده و مي خورد، «يقضمن» از «قضم» مشتق شده و «قضم» عبارت است از خوردن چيز خشك، «معصم» عبارت است از، محل دستبند، معناي شعر اين است: پس من او را رها كردم تا طعمه درندگان شود و آنها انگشتان زيبا و مچ دست او را بسان چيز خشكي بخورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 39

و آنها را به سوي تاريكي خشم خدا و كيفر دائمي او سوق مي داد. و مي توان گفت آگاه بودن خداوند از اسرار منافقان تشبيه شده است به گرفتن نور ايمان از آنان.

وجه ديگري كه براي مقصود از آن بيان شده، اين است كه چون منافقان [در آيه قبل ] به عنوان كساني كه گمراهي را با هدايت معاوضه مي كنند. معرّفي شده اند، در پي آن قرآن

مثالي زده است تا هدايتي را كه آنها فروختند تشبيه كند به آتشي كه اطراف آتش افروز را روشن مي كند و نيز تشبيه كند ضلالتي را كه آنها خريدند به از ميان بردن خداوند روشني آن آتش را.

[سوره البقرة (2): آيه 18] ... ص: 39

اشاره

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ (18)

ترجمه ... ص: 39

آنها (منافقان) كر، گنگ و كورند، بنا بر اين از راه خطا باز نمي گردند! (18)

تفسير: ... ص: 39

منافقان با وجود اين كه از حواس [پنجگانه ] سالمي برخوردار بودند، ليكن گوش به سخن حق نمي دادند و از به زبان آوردن حق و توجّه و تأمل در آن خودداري مي كردند از اين رو، در اين آيه آنان به كساني تشبيه شده اند كه گويا هيچ يك از حواس پنجگانه را كه در امر ادراك نقش اصلي را ايفا مي كنند، ندارند چنان كه شاعر عرب مي گويد:

صم إذا سمعوا خيرا ذكرت به و ان ذكرت بسوء عندهم اذنوا «1»

«لا يَرْجِعُونَ» يا معنايش اين است كه پس از آن كه هدايت را فروختند، به سوي آن باز نمي گردند، يا اين است كه پس از خريدن گمراهي از آن باز نمي گردند و يا معنايش اين است كه حيران و سرگردانند و نمي دانند چه كنند؟ آيا به پيش روند يا واپس روند، با اين وصف آنان چگونه مي توانند به نقطه اي كه آغاز انحرافشان

__________________________________________________

1- يعني دشمنان و بدخواهانم، هنگامي كه از من به نيكي ياد مي شود، گويا كرند و چون از من به بدي نزد آنان ياد مي شود، سراپا گوشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 40

بوده است بازگردند.

[سوره البقرة (2): آيه 19] ... ص: 40

اشاره

أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ (19)

ترجمه ... ص: 40

يا همچون باراني كه در شب تاريك توأم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذراني) ببارد، آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مي گذارند، تا صداي صاعقه را نشنوند، و خداوند به كافران احاطه دارد. (19)

تفسير: ... ص: 40

«صيب» عبارت است از باران دانه درشتي كه بر زمين فرو مي بارد. به ابر نيز «صيّب» گفته شده است. اين آيه مثال ديگري است براي بيان حال منافقان تا اين كه حال آنان بار ديگر بر ملا شود. و معناي آيه چنين است: آنان همانند قومي هستند كه باراني با ويژگيهاي ذكر شده در آيه آنان را فراگرفته است و دچار وضعيّتي شده اند كه راه گريزي بر ايشان نيست.

برخي از مفسّران اظهار داشته اند كه در اين آيه، دين اسلام به باران تشبيه شده است، زيرا اسلام ديني است كه دلها را زنده مي كند، هم چنان كه باران زمين را.

شبهاتي كه براي كفّار پيش مي آيد به «ظلمات» و وعده و وعيدهايي كه در اسلام وجود دارد به «رعد» و «برق» و رفتار و برخورد مسلمانان با كفّار و فشارهاي روحي ناشي از آن به «صواعق» تشبيه شده است. و گفته شده كه در اين آيه، قرآن به «مطر» و آيات مربوط به آزمايش الهي و دشواريهاي زندگي به «ظلمات» و «رعد»، و روشن شدن راهها با راهنماييهاي اين كتاب به «برق» و عذاب در آينده نزديك [در قيامت ] و حكم جهاد در دنيا به «صواعق» تشبيه شده است.

و اين كه «ظلمات» و «رعد» و «برق» به صورت نكره آمده است براي بيان اين است كه مقصود نوع كلي هر يك از آنهاست. و گويا گفته شده است

كه باران شديد [معمولا] همراه با تاريكي مطلق، رعد و برق شديد و خيره كننده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 41

ضمير «يَجْعَلُونَ» به اصحاب الصيّب، كه مضاف در آن محذوف است و «صيّب» به جاي آن قرار گرفته است باز مي گردد.

و «يجعلون» جمله مستأنفه است و محلّي از اعراب ندارد. و «مِنَ الصَّواعِقِ» [جار و مجرور] متعلّق به «يجعلون» است، يعني به خاطر [نشنيدن صداي مهيب رعد و برق و] ترس از صاعقه ها انگشت خويش را در گوش مي نهادند. و صعقته الصاعقة يعني «صاعقه او را هلاك كرد، بنا بر اين «صعق» يعني مرد، و مردن يا در اثر صداي شديد و يا سوزندگي آن است.

عبارت حَذَرَ الْمَوْتِ مفعول له است، و معناي احاطه داشتن خداوند بر كافران اين است كه آنها از حيطه قدرت او خارج نيستند چنان كه شي ء «محاط» از دايره «محيط» خارج نمي باشد و جمله [وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ ] معترض است.

[سوره البقرة (2): آيه 20] ... ص: 41

اشاره

يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (20)

ترجمه ... ص: 41

روشنايي خيره كننده برق نزديك است چشم آنان را بربايد، هر لحظه اي كه برق جستن مي كند (صفحه بيابان را) براي آنها روشن مي سازد (چند قدمي) در پرتو آن راه مي روند و هنگامي كه خاموش مي شود، توقف مي كنند، و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بين مي برد، خداوند بر هر چيز تواناست. (20)

تفسير: ... ص: 41

«خطف» در لغت به معناي ربودن و به سرعت گرفتن است، و چون در آيه قبل، سخن از رعد و برق به ميان آمده و اين دو غالبا با ترس و وحشت همراه است، گويا، كسي سؤال مي كند: حال كساني كه در معرض چنين رعد و برقي قرار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 42

مي گيرند چگونه است؟ و در پاسخ گفته مي شود: يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ: نور برق آن چنان خيره كننده است كه نزديك است، چشمهاي آنان را بربايد و اين جمله نيز «مستأنفه» است، و محلّي از اعراب ندارد.

عبارت كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ ... سوّمين جمله «مستأنفه» و پاسخ كسي است كه سؤال مي كند: آنها هنگام برق زدن [و روشن شدن بيابان تاريك ] و بلافاصله خاموش شدن آن چه مي كنند؟ قرآن ضمن تشبيه وضع نامطلوب و دشوار منافقان و گرفتاري كساني كه [در دل صحرا] دچار باران شديدي شده اند، در پاسخ مي گويد آنها حيران و سرگردانند، نمي دانند چه بر سرشان خواهد آمد. و به كجا بايد پناه برند، در انتطارند برقي جستن كند [با اين كه ترس دارند، برق چشمهاي آنان را بربايد] تا از اين فرصت استفاده كنند و چند قدمي در پرتو آن راه روند، و هنگامي كه سريعا در تاريكي فرو مي روند، حيران و سرگردان بر جاي

خود متوقف مي شوند.

«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ...» يعني، اگر خدا مي خواست غرّش «رعد» و نور خيره كننده «برق» را آن قدر زياد مي كرد كه پرده گوش آنان پاره و چشمشان نابينا شود.

و «أَضاءَ» يا متعدي است و مفعولش حذف شده، و معنايش اين است كه هر گاه نور برق، راه را [پيش پايشان ] روشن مي كرد، آن را مي پيمودند، و يا لازم و معنايش اين است كه هر گاه برق مي درخشيد، در پرتو نور آن راه را مي پيمودند.

و «قامُوا» يعني از حركت باز مي ايستند و در جاي خود ميخكوب مي شوند.

و عبارت وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ تقديرش چنين بوده: و لو شاء اللَّه ان يذهب بسمعهم و ابصارهم لذهب بهما يعني اگر خدا مي خواست كه چشم و گوش آنها را از ميان ببرد، اين كار را مي كرد. و اين نوع حذف [يعني حذف مفعول ] در فعل «شاء» و «اراد» بسيار است، و مفعول بندرت ذكر مي شود، مانند آيه شريفه لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا «اگر ما مي خواستيم جهان را به بازي گرفته و كار بيهوده انجام دهيم مي كرديم» (انبياء/ 17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 43

«شي ء» به چيزي اطلاق مي شود كه بتوان از آن آگاهي يافت و از آن خبر داد،

[سوره البقرة (2): آيه 21] ... ص: 43

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (21)

ترجمه ... ص: 43

اي مردم، پروردگار خود را پرستش كنيد، آن كس كه شما و پيشينيان را آفريد، تا پرهيزكار شويد. (21)

تفسير: ... ص: 43

پس از آن كه خداي سبحان، حال سه گروه از مؤمنان، كافران و منافقان مكلّف را شرح داد [كه مؤمنان مشمول هدايت الهي هستند و قرآن راهنماي آنهاست، و بر دلهاي كافران مهر غفلت و ناداني نهاده و بر چشم آنها پرده بي خبري افكنده است ]، همه آنان را مخاطب قرار داده [و به بندگي خود دعوت كرده است ]. التفات در اين آيه، از نوع التفات از مغايب به مخاطب است و قبلا اشاره شد كه يكي از فنون بلاغت در كلام عرب به شمار مي آيد، و مقصود متكلّم از اين گونه خطابات، به هيجان آوردن و تحريك شنونده و جلب توجه و وادار نمودن وي به شنيدن سخن اوست.

«يا» حرفي است كه در اصل براي مناداي بعيد وضع شده است. و «اي» و «أ/ همزه» براي مناداي قريب و «اي» به منادايي كه داراي الف و لام باشد متّصل مي شود همان گونه كه «ذو» و «الّذي» بر اسم جنس و جمله اي كه موصول را توصيف مي كند، داخل مي شوند «أي» اسم مبهمي است كه احتياج به توضيح دارد، بنا بر اين بايد اسم بعد از آن اسم جنس، يا آنچه جانشين آن مي شود، باشد تا آن را توصيف كند و صحيح باشد «منادي» واقع شود. عامل در «اي» حرف نداست و اسم پس از آن صفتش مي باشد، و اين قبيل نداها، در قرآن زياد به چشم مي خورد و ويژگي آن اين است كه از وجوه تأكيدي برخوردار است كه بتدريج از ابهام به سوي روشني معني نزديك مي شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 44

كلمه تنبيه يعني «ها» كه بين «اي» و صفت آن [الناس ] واقع شده براي كمك به حرف ندا و تأكيد معناي آن و عوض از مضاف اليه است. و تمام آنچه خداوند به خاطر آن بندگانش را مخاطب قرار داده، اعمّ از اوامر و نواهي و وعده و وعيد و جز آن، اموري مهمّ و مفاهيمي بلند و شايان توجه است كه بايد مورد توجه بندگان خدا قرار گيرد و بر آنها مواظبت شود. از اين رو سياق آيه اقتضاء مي كند، كه خداوند بندگانش را با تأكيد بيشتر و بليغتر مورد خطاب قرار دهد.

«الَّذِي خَلَقَكُمْ» صفت براي «ربكم» است كه بر سبيل مدح و ثنا صفت واقع شده و معناي آيه اين است كه شما حقيقة بايد پروردگارتان را بپرستيد. و نيز «خلق» در لغت به معناي آفريدن چيزي است به اندازه و برابر.

«لعلّ» براي اميدواري يا مهرورزي است [اين كلمه بدين مناسبت آورده شده است تا نرمي و متانت ادب، در نصيحت و موعظه، مراعات شود] و در قرآن «لعلّ» در مواردي براي تطميع به كار رفته است، آن هم از سوي كريمي كه هر گاه به كسي وعده دهد و او را به طمع وادارد، وفا كند، ولي در اين آيه كلمه لعل «1» به اين منظور نيست بلكه مجازا آمده است، زيرا خداي سبحان بندگانش را آفريد تا آنان را مكلّف سازد و با دادن قدرت و تمكن به آنها، موانع تكليف را از سر راهشان برداشت و خير و صلاح و پرهيزكاري آنان اراده كرد، پس بندگان او در شرائطي هستند كه اميد مي رود تقوا پيشه

كنند و چون كه خداوند خير و صلاح آنان را مي خواست، با وجود اين كه مخيّر بين طاعت و معصيت او بودند، ترجيح داد كه آنان را به اطاعت از خود مكلّف سازد، چنان كه در مورد شخصي كه به او اميد برده شده، انجام آنچه احتمال مي رود انجام دهد يا ندهد ترجيح دارد، و مصداق اين آيه است ليبلوكم ايكم احسن عملا «خدا مرگ و زندگي را بيافريد تا شما را بيازمايد كه كدام

__________________________________________________

1- «لعل» براي ترجّي (اميدواري) است و مفهوم شك و ترديد در آن نهفته است و حال اين كه خداوند نسبت به هيچ امري ترديد ندارد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 45

نيكوكار تريد» . (ملك/ 2) و مسلما كسي كه عواقب و پيامدهاي موضوعي بر او مخفي است آن را امتحان و آزمايش مي كند [و اين امر در مورد خداوند صادق نيست ] در اين آيه انجام و عدم انجام كارهايي كه بستگي به ميل و اراده خود انسان دارد به اختيار و آزمايش، تشبيه شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 22] ... ص: 45

اشاره

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (22)

ترجمه ... ص: 45

آن كس كه زمين را بستر شما قرار داد و آسمان (جو زمين) را همچون سقفي بر بالاي سر شما، و از آسمان آبي فرو فرستاد، و به وسيله آن ميوه ها را پرورش داد، تا روزي شما باشد، بنا بر اين براي خدا شريكهايي قرار ندهيد در حالي كه مي دانيد (اين شركا نه شيئي را آفريده اند و نه شما را روزي مي دهند). (22)

تفسير: ... ص: 45

خداي سبحان نخست- در آيه قبل- به خلقت انسان به صورت موجودي زنده و نيرومند كه يكي از موجبات پرستش اوست اشاره كرد و سپس [در اين آيه ] از آفرينش زمين كه محل زندگاني بشر و بستر استراحت اوست و از آسمان كه مانند گنبدي بر بالاي زمين قرار گرفته سخن به ميان آورده است. و [گويا] نزول باران، كه وسيله بارور شدن زمين و رويش گياهان و درختان و پيدايش انواع ميوه ها به عقد ازدواجي تشبيه شده كه ثمره آن پديد آمدن فرزندان شبيه به يكديگر است.

خداوند ميوه هاي رنگارنگي را كه از زمين مي روياند، روزي فرزند آدم قرار داد تا او در برابر اين نعمت بزرگ شكر خداي را واجب بداند و با تفكر در آفرينش خود و آسمان و زمين اذعان كند كه خالق تمام موجودات خداست و او منزّه از شريك و همتاست، و نيز بداند كه او نمي تواند بعضي از آنچه را خدا قادر بر آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 46

جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً معناي آيه اين است كه خداوند زمين را براي شما مردم بستر و گهواره قرار داده است، تا بر روي آن سكونت كنيد، بياراميد و جابجا شويد.

«بناء» مصدر و به معناي اسم مفعول

[مبني ] است و منظور از «ابنية» عرب «اخبية» «1» آنهاست.

و از اين قبيل است بني علي امراته يعني بر همسرش وارد شد.

«من» در «من الثمرات» براي تبعيض است، گويي گفته است: انزلنا من السماء بعض الماء، فاخرجنا به بعض الثمرات ليكون بعض رزقكم زيرا خدا همه آنها را از آسمان فرو نباريده، و به وسيله باران تمام ميوه ها را نرويانده، و همه روزيها را در ميوه ها قرار نداده است. و مي توان گفت، «من» بيانيه است، چنان كه گوييم: انفقت من الدراهم الفا يعني از درهمهاي خويش هزار درهمش را انفاق كردم. و چنانچه «من» براي تبعيض باشد «رزقا» مفعول له و منصوب خواهد بود، ولي اگر بيانيّه باشد، «رزقا» مفعول به براي «اخرج» خواهد بود.

«ند» به معناي شبيه و مانند است و جز به همتايي كه مخالف و معاند با مشبّه به است، گفته نمي شود، و فلا تجعلوا للَّه اندادا يعني براي خدايي كه شما را با اين دلايل روشن، احاطه كرده، و هر يك از اين ادلّه گواه وحدانيّت اوست شريك قايل نشويد و حال اين كه شما اهل معرفت و مميز هستيد و خود مي دانيد كه ميان خدا و بتهايي كه شريك او قرار مي دهيد، تفاوتهاي زيادي وجود دارد، و شما مي دانيد كه همتايي براي او نيست.

[سوره البقرة (2): آيه 23] ... ص: 46

اشاره

وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (23)

__________________________________________________

1- «اخبية» جمع «خبا» به معناي خيمه و چادري است كه از كرك و پشم و مو درست شده است (قاموس).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 47

ترجمه ... ص: 47

اگر درباره آنچه بر بنده خود (پيامبر) نازل كرده ايم، شك و ترديد داريد (لا اقل) يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را غير از خدا بر اين كار دعوت كنيد، اگر راست مي گوييد. (23)

تفسير: ... ص: 47

پس از آن كه خداوند توحيد و يگانگي خود را با دليل و برهان روشن كرد و راه صحيح يكتاپرستي را به آنان آموخت به دنبال آن بر نبوّت پيامبر خود حضرت محمّد- صلي اللَّه عليه و آله- استدلال مي كند و خطاب به كافران مي فرمايد: اگر شما در قرآني كه بر بنده شايسته خود فرو فرستاديم، شك و ترديد داريد و احتمال مي دهيد كه از طرف خود محمّد (ص) باشد، همانند يكي از كوچكترين سوره هاي آن بياوريد. و تعبير به «نزلنا» براي بيان اين نكته است كه قرآن تدريجا و «نجوما» «1» سوره اي پس از سوره اي و آيه اي پس از آيه اي و بر حسب رويدادها و شأن نزولهاي متفاوت نازل شده است. «سوره» بدون همزه- در صورتي كه واو حرف اصلي باشد- در لغت به معناي بارو و ديوار شهر است [كه بر همه شهر و آنچه در آن است احاطه دارد]، سوره نيز گرداگرد آيه ها را فرا گرفته و دسته اي از آيات را به هم پيوسته و علوم مختلفي را در خود جاي داده است. «سوره» به معناي شرف و منزلت و پايگاه بلند نيز آمده است و سوره قرآن، چون سخن خدا است، داراي شرف و منزلت و پايگاه رفيعي در دين است. و چنانچه و او در «سوره» منقلب از همزه [و از ريشه «سور» باشد] به معناي بخشي از قرآن است مانند «سؤر» كه پس

مانده چيزي است [بنا بر اين به هر قسمتي از قرآن سوره گفته اند به مناسبت جدا شدن آن از قسمتهاي ديگر.]

__________________________________________________

1- عربها چون از علم حساب اطلاع نداشتند اوقات را با طلوع ستارگان (نجوم) تعيين مي كردند، بدين گونه كه 28 ستاره كه از آنها تعبير به انواء (جمع نوء) مي شد و به ترتيب خاص طلوع و غروب داشتند ميزان تعيين اوقات به شمار مي رفت، كم كم اصطلاح «نجوما» معادل اوقات و دفعات، استعمال گرديد (كاظم مدير شانه چي، علم الحديث، ص 8).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 48

«من مثله» متعلق به «سورة» و صفت براي آن است، و تقدير آيه چنين است:

بسورة كائنة من مثله و مرجع ضمير در «مثله»، «لما نزلنا» يا «لعبدنا» است و مي تواند متعلّق به «فاتوا» و مرجع ضمير «عبد» باشد، در اين صورت معناي آيه اين است كه سوره اي كه از نظر نظم و فصاحت و زيبايي الفاظ همانند قرآن باشد بياوريد، و يا معنايش اين است كه فردي را بياوريد كه عرب زبان و بي سواد، مكتب نرفته و كتاب ناخوانده باشد و بتواند سوره اي همانند سوره هاي قرآن بياورد. و بازگرداندن ضمير در «مثله» به كتاب منزل، به قرينه «بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» و «لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» بهتر است. زيرا موضوع مورد بحث در آيه، خود قرآن است نه كسي كه قرآن بر او نازل شده است از اين رو شايسته است كه ضمير فقط به قرآن برگردد، چون معناي آيه چنين است: اگر شما ترديد داريد در اين كه قرآن از سوي خدا نازل شده است، همانند بخشي از آن را بياوريد.

و اگر ضمير در «مثله» به رسول خدا- صلي اللَّه

عليه و آله- برگردد، معناي آيه چنين مي شود: اگر شك داريد در اين كه قرآن بر محمّد- صلي اللَّه عليه و آله- نازل شده و گمان مي كنيد از طرف خود اوست، شما هم نظير آنچه او آورده بياوريد.

«شهداء» جمع شهيد و به معناي حاضر يا شاهد است و معناي آيه شريفه اين است: گواهان خود را براي اين كار فراخوانيد و از جن و انس غير از خداي متعال كمك بخواهيد، زيرا اگر از خدا كمك طلبيديد او قادر است نظير اين قرآن را بياورد بدون اين كه شاهد و گواهي بگيرد.

[سوره البقرة (2): آيه 24] ... ص: 48

اشاره

فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (24)

ترجمه ... ص: 48

اگر اين كار نكرديد- و هرگز نخواهيد كرد- از آتشي بترسيد كه هيزم آن بدنهاي مردم (گنهكار) و سنگهاست كه براي كافران مهيّا شده است. (24)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 49

تفسير: ... ص: 49

پس از آن كه خداي سبحان كفّار را متوجّه اعجاز قرآن فرمود، و آن را دليل صحّت ادّعاي پيامبر قرار داد، خطاب به آنان مي فرمايد: اگر نتوانستيد با آوردن سوره اي همانند قرآن با آن مقابله كنيد، و اين كار برايتان ميسر نشد، و معجزه بودن قرآن بر شما آشكار شد، پس به خدا ايمان آوريد و از آتشي كه براي دروغگويان مهيّا شده است، بپرهيزيد.

در اين آيه دو دليل براي اثبات نبوّت پيامبر وجود دارد: يكي اعجاز قرآن و ديگري خبر دادن از غيب، و اين كه كفّار هرگز قادر نخواهند بود مانند قرآن را بياورند، و بديهي است كسي جز خداوند اين خبر غيبي را نمي دانست.

«وقود» چيزي است كه با آن آتش مي افروزند مانند هيزم. و معناي آن در قول خدا: وقودها الناس و الحجارة «1» اين است كه آتش سوزاني كه براي شما (كفّار) فراهم شده است، شبيه آتشهاي معمولي اين جهان نيست، زيرا هيزم آن از سنگ و مردم است و با اين دو، شعله ور مي شود و سبب اين كه در اين آيه «ناس» با «حجارة» همراه آورده، اين است كه كافران در دنيا خود را قرين و همدم بتهايي مي كردند كه آنها را از سنگ مي تراشيدند و شريك خداوند قرار مي دادند و به جاي او مي پرستيدند و دليل بر اين كه بت پرستان همراه با بتان خويش هيزم جهنّم خواهند بود اين آيه شريفه است، إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ

اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ «البته

__________________________________________________

1- ابن عباس و ابن مسعود مي گويند مقصود از «حجاره» همان سنگ مخصوص كبريت و گوگرد است كه حرارتي شديد دارد. و بعضي گفته اند: مراد از آن بتهايي است كه از سنگ مي تراشيدند و اين دسته براي اثبات گفتار خود به آيه إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ (انبياء/ 98)، استدلال كرده اند، يعني «شما و آنچه سواي خدا (بتها) مي پرستيد سنگ ريزه و آتشگيره جهنميد» . برخي گفته اند علّت اين كه سنگ (حجاره) را آتشگيرهاي اين آتش معرفي مي كند اين است كه به عظمت و شدّت حرارت هول انگيزي آن پي ببريم، زيرا آتش در صورتي مي تواند سنگ را آب كند كه حرارت فوق العاده اي داشته باشد (ترجمه مجمع البيان، ج 1، ص 95).- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 50

شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد، امروز همه آتش افروز دوزخيد» (انبياء/ 98).

«اعدت» به معناي «هيئت» مي باشد، يعني بپرهيزيد از آتشي كه براي عذاب كفّار مهيا و آماده شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 25] ... ص: 50

اشاره

وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ (25)

ترجمه ... ص: 50

به كساني كه ايمان آورده اند و عمل صالح دارند، بشارت ده، كه باغهايي از بهشت براي آنهاست، كه نهرها از زير درختانش جاري است، هر زمان كه ميوه اي از آن به آنها داده شود، مي گويند، اين همان است كه قبلا به ما روزي شده بود و ميوه هايي كه براي آنها مي آورند همه (از نظر خوبي و زيبايي) يكسانند و براي آنها همسراني پاك و پاكيزه است و جاودانه در آن خواهند بود. (25)

تفسير: ... ص: 50

پس از آن كه خداي سبحان در آيه قبل كافران و منكران قرآن را تهديد به عذاب فرمود، در اين آيه به تشويق مؤمنان پرداخته است. و در اين آيات بيم و نويد را با هم ذكر كرده است، از اين رو پس از ترساندن كافران و وعده دادن آنان به كيفر و مجازات سخت، بندگان مؤمن و درستكار خويش را بشارت مي دهد.

«بشارت» خبر دادن از چيزي است كه موجب خوشحالي شود «1» و «جنت» از ريشه «جن» به معناي ستر [پنهان شد] باغي است كه داراي درخت خرما و درختان ديگر باشد، و چون درختان باغ بر اثر تراكم و انبوهي شاخه هايشان، زمين

__________________________________________________

1- گاهي هم در خبرهايي كه موجب غم و اندوه است نيز، به كار مي رود مانند آيه كريمه فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «آنان را به عذابي دردناك بشارت ده» (آل عمران/ 21).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 51

را مي پوشانند به آن «جنّت» گفته مي شود.

اگر آب جاري از بزرگترين نعمتها و لذّتها نبود خداي سبحان «جنات» را با «انهار» - كه از زير درختان آن جاري است- در يك رديف و مانند دو شي ء جدايي ناپذير نمي آورد.

نسبت روان شدن به «انهار»

. اسناد مجازي است، نظير گفته عرب: بنو فلان يطأهم الطريق يعني راه با فرزندان فلاني همراهي مي كند، [كه در اين مورد نيز مشي و راه رفتن مجازا به خود طريق اسناد داده شده است ].

«جَنَّاتٍ» به صورت نكره ذكر شده، زيرا بهشت محل دريافت پاداش است و داراي باغهاي بسياري است كه بر حسب مقام و منزلت و شايستگي افراد و گروه هايي كه اهل بهشت هستند، درجه بندي شده است، ولي «انهار» به صورت معرفه آمده، زيرا «جنس» آن اراده شده است، چنان كه گفته مي شود: فلاني را باغي است كه در آن آب جاري، انگور و انواع ميوه ها وجود دارد. و يا اين كه مقصود «انهار» در اين آيه شريفه است كه فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ «بهشت نهرهايي از آب جاري و گوارا وجود دارد» (محمّد (ص)/ 15).

«كُلَّما رُزِقُوا» دوّمين صفت براي «جنات»، يا خبر براي مبتداي محذوف است و يا اين كه جمله مستأنقه است و به دليل جمله و اتوا به متشابها معناي آيه اين است كه هر زمان ميوه اي از ميوه هاي گوناگون درختان اين باغها به آنان داده مي شود مي گويند اين مانند همان ميوه هايي است كه پيش از اين [در دنيا] نصيب ما شده بود.

اين آيه نظير اين است كه گفته شود: «ابو يوسف ابو حنيفه است» اگر بخواهيم شدّت مشابهت آن دو را بيان كنيم و منظور اين باشد كه گويا ذات آن دو يكي است.

ضمير «به» در «أتوا به» به «مرزوق» [آنچه روزي آنها شده ] بر مي گردد، زيرا آنچه در دنيا و آخرت روزي آنها شده است در سياق جمله هذا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ نهفته است. و

مي توان گفت ضمير در «اتوا به» به «رزق» برمي گردد، چنان كه «هذا» نيز اشاره به آن است، بنا بر اين معني آيه چنين مي شود: هنگامي كه از

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 52

ميوه هاي بهشتي براي (مؤمنان) مي آورند، آن را شبيه ميوه هاي دنيا مي يابند، چنان كه از امام حسين (ع)، نقل شده است كه فرمود: براي يكي از بهشتيان طبقي از ميوه هاي بهشتي مي آورند، و او تناول مي كند، و چون بار ديگر ميوه اي نزدش مي آورند، مي گويد، اين همان ميوه اي است كه پيش از اين براي من آورده شده بود، فرشته اي كه مأمور پذيرايي اوست به او مي گويد: از اين ميوه ها تناول كن [تا دريابي كه ] گر چه رنگشان يكي است ولي طعم و مزّه آنها متفاوت است.

وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ و بالاخره آخرين نعمت بهشتي كه در اين آيه به آن اشاره شده، همسران پاك و پاكيزه است، مي فرمايد: «براي آنها در بهشت همسران مطهّر و پاكي است»، همسراني كه از آلودگيهاي ويژه بانوان از قبيل حيض و ديگر آلودگيهايي كه اختصاص به آنان ندارد، پاك هستند. و اين پاكي، شامل پاكي سيره، و اخلاق و كردار نيز مي شود.

«خلد» عبارت است از ثبات و بقاي هميشگي كه هرگز قطع نمي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 26] ... ص: 52

اشاره

إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِينَ (26)

ترجمه ... ص: 52

خداوند از اين كه مثال (به موجودات ظاهرا كوچكي مانند) پشه و حتي بالاتر از آن بزند شرم نمي كند (در اين ميان) آنها كه ايمان آورده اند مي دانند حقيقتي است از طرف پروردگارشان، و امّا آنها كه راه كفر را پيموده اند (اين موضوع را بهانه كرده) و مي گويند منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟ (آري) خدا جمع زيادي را با آن گمراه و عده كثيري را هدايت مي كند ولي تنها فاسقان را با آن گمراه مي سازند. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 53

[شأن نزول و]

تفسير: ... ص: 53

چون خداي متعال پيش از اين در آيات 19 و 20 با ذكر دو مثال به بيان حال منافقان پرداخت، آنها گفتند: خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثالهايي بزند. در اين هنگام آيه فوق نازل شد تا توضيح دهد، چيزهاي كوچكي كه ما به آنها مثال مي زنيم و شما آن را نمي پسنديد جاي مناقشه نيست. زيرا مقصود از مثال، روشن شدن معناي سخن و رفع ابهام در تفهيم مطلب مورد نظر است. پس اگر «مشبّه» بزرگ و با عظمت باشد، «مشبّه به» و آنچه كه به او تشبيه شده نيز بزرگ و عظيم است، و همين طور اگر «مشبّه» حقير و كوچك باشد، «مشبّه به» نيز حقير و ناچيز است. اگر كسي اشكال كند كه چرا در فرمايش پيامبر اكرم (ص) كه فرمود:

«خدا كريم و با حياست و هر گاه بنده اي دست نياز به سويش دراز كند، شرم دارد از اين كه او را دست خالي برگرداند و از فضل خويش چيزي به او عطا نكند» . «1»

خداي سبحان با وصف «حيا» توصيف شده است،

در صورتي كه «حيا» همراه با تغيير رنگ چهره و متأثر شدن در برابر چيزي است كه مردم آن را عيب مي دانند و انسان را بر انجام آن سرزنش مي كنند؟ پاسخ اين است كه چنين توصيفي از باب تمثيل است. «حياء» مشتق از «حيات» است، گفته مي شود «حيي الرجل» يعني «آن مرد زيست» چنان كه گفته مي شود: «نسي «2» وحشي «3» و شظي «4» الفرس: هنگامي كه يكي از اين اعضاي اسب رنجور و بيمار شده باشد. در روايت فوق پيامبر (ص) «حييّ» را بر چيزي اطلاق كرده است كه موجب تأثير و نقصان حيات است، و نااميد

__________________________________________________

1-

ان اللَّه حيي كريم يستحيي اذا رفع اليد اليه يديه ان يرد هما صفرا حتي يضع فيهما خيرا.

2- «نسي» با فتحه و ياي مقصوره در لغت به معناي عرقي است كه از مفصل ران خارج مي شود و رانها را خيس مي كند. گفته مي شود: «نسي الرجل» هر گاه از فراموشي خويش شكايت كند (صحاح اللغة).- م.

3- «حشا» عبارت است از اعضا و جوارحي كه در ميان دنده ها قرار گرفته است (صحاح اللغة) و گفته مي شود: حشا الرجل يعني مبتلا به درد روده شد.

4- «شظي» استخوان كوچك و باريكي است كه به بازو (يا به زانوي) ستور پيوسته است و هر گاه از جاي خود تكان خورده باشد گفته مي شود: قد شظي الفرس يعني سم اسب شكسته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 54

نكردن خداوند بنده را از بخشش خود به شخص كريمي تشبيه كرده است كه هر گاه فرد نيازمندي دست نياز به سوي او دراز كند از نااميد كردن وي شرم مي كند.

و آيه شريفه هم معنايش چنين مي شود كه

خداوند مانند ديگران كه به سبب حقارت پشه از مثال زدن به آن شرم دارند، از اين كار خودداري نمي كند.

«ما» در جمله «مثلا ما» براي ابهام است، هر گاه با نكرة جمع شود، افاده عموم مي كند، مانند: «اعطني شيئا ما» يعني «چيزي به من عطا كن» و شايد، براي تأكيد باشد مانند آيه فَبِما رَحْمَةٍ ...: «رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخو گردانيد» (آل عمران/ 159). و معني آيه اين است كه خداوند شرم نمي كند از اين كه در مورد اشياي همانند، به موجودات به ظاهر كوچكي كه حقير و پست تر از آنها وجود ندارد، مثال بزند.

«بَعُوضَةً» منصوب است، بنا بر اين كه عطف بيان براي «مثلا» و يا مفعول براي «يضرب» باشد. «مثلا» حال است براي نكره مقدّم [بعوضة] و يا نصب هر دو به دليل مفعول بودن آنها براي «يضرب» باشد. زيرا «يضرب» به معناي «يجعل» است، و «جعل» دو مفعولي است.

«فَما فَوْقَها» را مفسران دو گونه معني كرده اند، گروهي گفته اند: منظور «بالاتر از نظر حقارت و ناچيزي» است بعضي ديگر گفته اند: مقصود «بالاتر از نظر حجم» است.

«حق» عبارت است از امر ثابتي كه انكارش جايز نيست، گفته مي شود «حق الامر» يعني امر ثابت شد.

در «ما ذا» دو وجه گفته شده است: وجه اوّل اين است كه «ذا» اسم موصول و بمعناي الّذي و دو كلمه است.

وجه دوّم اين است كه «ذا» با «ما» تركيب شده و با هم يك كلمه محسوب مي شوند. ضمير در «انه الحق» به «مثلا» با به «ان يضرب» باز مي گردد و «مثلا» منصوب است، زيرا «تميز» براي «يضرب» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 55

جمله يُضِلُّ

بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً «1» در مقام تفسير و تبيين دو جمله قبل

__________________________________________________

1- در جمله «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ ...» اقوالي است:

1- فرّاء مي گويد: اين جمله نقل قول از كساني است كه پس از شنيدن آيه گفتند، اين چه مثلي است كه موجب گمراهي عدّه اي و يا هدايت گروهي ديگر مي شود؟ خداوند در جواب آنان فرمود: وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ (گمراه نمي شود مگر فاسقان).

2- جمله «يُضِلُّ بِهِ ...» تا آخر آيه كلام خداوند است نه سخن منكران، بنا بر اين معني آيه چنين مي شود، و گروه مؤمنين چون آن را از طرف خدا مي دانند هدايت مي يابند. پس نسبت دادن گمراهي و ضلالت به اين آيه (يا به قرآن) بدان جهت است كه آيه با بيان مثال مطالب معنوي خود را روشن و واضح نموده و براي آزمايش ايمان آوردن آنان كافي بود ولي با وجود تمام اين مثالها و بيانات روشن، آن را دروغ پنداشته و گمراه شدند، و آنهايي كه آن را پذيرفتند هدايت يافتند، در نتيجه معناي آيه اين طور مي شود: خداوند بندگانش را به اين نوع آيات و ضرب المثلها آزمايش مي كند، پس گروهي گمراه شدند، و گروهي هدايت يافتند همان طوري كه معناي آيه رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ «پروردگارا بتها بسياري از مردم را گمراه كردند» (ابراهيم/ 36) همين است.

3- اضلال و گمراهي از آن جهت گاهي به خدا نسبت داده مي شود كه خدا آن لطف و مهرباني را كه نسبت مؤمنين (در اثر ايمان آنها) دارد و در مواقع حساس و لب پرتگاهها، با كمك غيبي جلوي سقوط آنان را مي گيرد، چنين رحمت و

لطف را نسبت به كفّار و فاسقان (به علّت عناد و لجاجت خودشان) نشان نمي دهد، و پس از ارشاد و راهنمايي، راه را براي آنان بازگذاشته و هنگام سقوط، با قهر و قدرت خويش جلوي سقوط حتمي را نگرفته و آنان را به حال خود وا مي گذارد، تا در منجلاب فساد و گناه سقوط كنند، و در نتيجه گمراه شوند و از اين جهت ممكن است اضلال نسبت به خدا داده شود، و توجه داريد كه هيچ گونه جبري در كار نمي باشد.

4- نسبت اضلال به خدا از اين نظر است كه پس از گمراهي و كافر شدن، خداوند به كفر آنان حكم مي كند، همان طوري كه اگر گفتند فلاني را تكفير كرده اند منظور آن نيست كه او را كافر گردانيده اند، بلكه آن است كه پس از آشكار شدن كفرش او را تكفير (حكم به كفر او) كرده اند.

5- اضلال به معني هلاك كردن و عذاب آمده است، «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلي وُجُوهِهِمْ» و آيه «إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ» كه به معني هلاك و عذاب است، و به معني بطلان نيز آمده است مثل آيه الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ بنا بر اين معناي آيه اين طور خواهد شد هلاك و معذّب مي شوند به وسيله اين آيه گروه زيادي از كافران و عده بسياري نيز به وسيله ثواب و ايمان خود هدايت مي شوند و به بهشت مي روند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 56

يعني: فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» و «وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا» است، با بيان اين كه

دسته اي [كه ايمان دارند] مي دانند آن مثال حق [و شايسته ] است، و گروهي كه كافر شدند از اين حقيقت ناآگاهند و مثال را به تمسخر مي گيرند و از هر دو گروه [عالم و جاهل ] به كثرت ياد شده است يعني بسياري از مؤمنان كه «مثال» را از طرف خدا مي دانند، هدايت مي يابند و گروه كثيري از كفّار به وسيله آن گمراه مي شوند، و علم مؤمنان به حقانيّت مثال به موجب هدايتي است كه از آن برخوردار مي باشند، و جهل كفّار به حسن مورد و شايستگي آن، ناشي از ضلالت آنهاست.

نسبت دادن اضلال [گمراه كردن ] به خداي سبحان در اين آيه، اسناد فعل به سبب است، زيرا مثالي كه خداوند زده سبب شده است قومي گمراه و قومي ديگر هدايت شوند.

«فسق» : خارج شدن از [دايره ] طاعت خداست.

[سوره البقرة (2): آيه 27] ... ص: 56

اشاره

الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (27)

ترجمه ... ص: 56

(فاسقان آنها هستند كه) پيمان خدا را پس از آن كه محكم ساختند، مي شكنند، و پيوندهايي را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مي كنند و در جهان فساد مي نمايند، اينها زيانكارانند. (27)

__________________________________________________

در هر صورت تمام مواردي كه در قرآن اضلال به خدا نسبت داده شده، بازگشت به يكي از اقسام مذكور مي كند و اضلال در موارد فوق غير از اضلالي است كه در قرآن به شيطان يا فرعون، يا سامري نسبت داده شده مانند آيات: وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً: خلق بسياري از شما را (شيطان) به گمراهي كشيد (يس/ 62)، و يا آيه وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ: فرعون خويشان (و قبيله اش) را گمراه كرد (طه/ 79) وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ: سامري آنان را گمراه نمود (طه/ 85)، (ترجمه تفسير مجمع البيان ج 1 ص 5- 103).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 57

تفسير: ... ص: 57

«نقض» به معناي فسخ- لغو كردن- است و استعمال آن در باطل كردن عهد و پيمان شايع است، زيرا عرب «عهد» را بر سبيل استعاره «حبل» - ريسمان- مي نامد، مانند گفته، هيثم بن تيهان [فردي از قبيله خزرج ] خطاب به پيامبر اسلام در محل انعقاد پيمان عقبه ثاني: «اي رسول خدا ميان ما و قوم يهود پيمان صلحي وجود دارد كه اينك ما بايد آن را ناديده بگيريم ولي از اين نگرانيم كه روزي تو دست از ما برداري و به ميان قوم خود (قريش) برگردي. در اين كه منظور از «عهد خدا» چيست؟

اقوالي بيان شده است:

1- مقصود همان و جدان و شعور فطري است كه در عقل و انديشه آنان تمركز دارد و قادرند بر يگانگي خدا به آن استدلال

كنند.

2- منظور «عهد و پيماني» است كه خداوند در كتاب تورات با يهود بسته است كه پيامبر اسلام را بپذيرند و به او ايمان آوردند و از او پيروي كنند [ولي آنان با اين كه عهد را دانستند و شناختند به آن عمل نكردند و آن را به بهايي ناچيز فروختند].

3- مقصود پيماني است كه خداوند از آنان گرفته بود [همان طور كه در احاديث داستانش بيان شده است ] كه هر گاه پيامبري را همراه معجزات به سوي آنان مبعوث كرد، بايد او را تصديق كنند و از وي پيروي نمايند. «1»

ضمير در «ميثاقه» به «عهد» برمي گردد و مي توان گفت «ميثاق» به معناي «توثقة» باشد چنان كه «ميعاد» و «ميلاد» به ترتيب به معناي «وعد» و «ولادت» مي آيد، و مي توان گفت ضمير به «اللَّه» باز مي گردد، بنا بر اين معناي آيه اين مي شود كه فاسقان آنها هستند كه پيمان خدا را پس از آن كه آن را پايدار و محكم ساختند مي شكنند.

__________________________________________________

1- ولي اين قول ضعيف است زيرا عهد و پيماني كه بياد انسان نيست و نمي داند آيا چنين پيماني واقعا با خدا بسته شده است يا نه؟ چه سودي خواهد داشت و خداوند چگونه مي تواند بر آن احتجاج كند؟

(ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 109).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 58

وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ يكي ديگر از نشانه هاي «فاسقان» اين است كه پيوند خويشاوندي را قطع كرده و براي ارتباط و دوستي با مؤمنان اهميّتي قائل نيستند، و گفته شده: مقصود قطع پيوستگي در ايمان به همه انبياء [و كتب آسماني ] است كه آنان به بعضي ايمان داشتند

و نسبت به بعضي ديگر كافر بودند.

«امر» به معني طلب انجام كاري از كسي است كه پست تر و حقيرتر از آمر است، زيرا كسي كه دعوت به انجام كاري مي كند، مانند كسي است كه فرمان انجام آن را صادر مي كند. و به همين لفظ است امري كه جمع آن «امور» است.

هُمُ الْخاسِرُونَ «آنها همان زيانكارانند» زيرا آنان به جاي آن كه به عهد خويش وفا كنند و صله رحم به جا آورند و به اصلاح در زمين بپردازند، عهد را شكسته و رحم را قطع كرده و در زمين فساد مي كنند.

[سوره البقرة (2): آيه 28] ... ص: 58

اشاره

كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (28)

ترجمه ... ص: 58

چگونه به خداوند كافر مي شويد در حالي كه شما اجسام بي روحي بوديد و او شما را زنده كرد، سپس شما را مي ميراند، و بار ديگر شما را زنده مي كند، سپس به سوي او باز مي گرديد. (28)

تفسير: ... ص: 58

كلمه «كيف» در اين جا همچون «همزه استفهام» براي تعجّب و توبيخ است، گويا گفته شده است: «أ تكفرون باللّه ...» آيا به خدا كافر مي شويد در حالي كه چيزي با شماست كه شما را از كفر باز مي دارد و به ايمان دعوت مي كند.

«واو» در «وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً» حاليه است، و معناي آيه اين است: چگونه به خداوند كافر مي شويد و حال اين كه شما اجسامي بي روح و نطفه هايي بي جان در پشت پدرانتان بوديد و او شما را زنده كرد، سپس شما را مي ميراند و پس از مرگ بار ديگر شما را زنده مي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 59

ممكن است مقصود از زنده كرده دوباره، زنده شدن در قبر باشد و منظور از بازگشت به سوي خدا، رستاخيز و سر بر آوردن از قبر باشد و مي توان گفت مقصود از زنده شدن دوباره، خارج شدن از قبر و منظور از «إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» بازگشت به عالم حساب و جزا باشد.

«فَأَحْياكُمْ» با «فا» عطف گرفته شد، زيرا زنده كردن در مرحله نخست بلافاصله پس از مرگ انجام مي شود. و جملات ديگر با «ثم» عطف گرفته شده زيرا بين مردن تا زنده شدن فاصله است، و زنده كردن دوّم پس از مردن است، خواه مقصود از آن زنده كردن در قبر و يا حشر در قيامت باشد و بازگشت به عالم جزا نيز زماني پس از حشر و سر برآوردن از قبر

است.

[سوره البقرة (2): آيه 29] ... ص: 59

اشاره

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوي إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (29)

ترجمه ... ص: 59

او خدايي است كه همه آنچه (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براي شما آفريده، سپس به آسمان پرداخت، و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيز آگاه است. (29)

تفسير: ... ص: 59

«لَكُمْ» يعني به خاطر شما [انسانها] و بهره مند شدنتان آنچه در زمين وجود دارد آفريديم، تا در امور مادّي از انواع خوراكيها، مركبها، منظره هاي سرسبز و خرّم، لذّات جنسي و ديگر استفاده هاي مادي، نفع برده و در امور معنوي با مشاهده تمام موجودات و شگفتيهاي آفرينش در آنها، به وجود صانع توانا و حكيم دانا پي ببريد. از اين آيه مي توان اصالة الإباحة را- كه يك قاعده فقهيّه است- استنتاج كرد و آن مباح بودن همه چيز است، تا وقتي دليل بر حرمت آن برسد.

«جَمِيعاً» منصوب است بنا بر اين كه حال براي «ما فِي الْأَرْضِ» باشد، و «استواء» در لغت به معناي مستقيم بودن و اعتدال است، چنان كه گفته مي شود:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 60

«استوي العود» يعني چوب را راست كرد [ولي در آيه به معناي قصد و اراده است ]، سپس گفته شده، استوي اليه كالسهم المرسل يعني همچون تيري كه پرتاب مي شود و مستقيما بدون انحراف از مسير به هدف اصابت مي كند، آن شخص نيز در قصد و اراده اش مستقيم است. از اين رو در آيه شريفه كلمه «استوي» بر سبيل استعاره به معناي «قصد و اراده» است، بنا بر اين، معناي آيه اين است كه: «او خدايي است كه پس از خلقت زمين و آنچه در آن هست براي شما، قبل از آن كه بخواهد چيز ديگري خلق كند با اراده و مشيّت خود، قصد آفرينش

آسمان را كرد.

منظور از «سماء» - در آيه- سمت بالاست و گويا قرآن گفته است: ثم استوي إلي فوق يعني، سپس قصد آفرينش سمت بالا را كرد.

ضمير در «فَسَوَّاهُنَّ» مبهم است و «سَبْعَ سَماواتٍ» آن را تفسير و تبيين مي كند مانند گفته عرب: ربه رجلا [كه «رجلا» ضمير در «ربه» را تبيين مي كند] و گفته شده ضمير به «السماء» باز مي گردد و «الف و لام» در آن براي جنس است، «سويهن» يعني خلقت آسمانها را كامل و استوار ساخت.

وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ يعني: خدا به هر چيزي داناست و چون چنين است، آسمانها و زمين را به مقتضاي حكمت و دانش خويش و بدون هيچ تفاوتي محكم و پا برجا آفريد.

[سوره البقرة (2): آيه 30] ... ص: 60

اشاره

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30)

ترجمه ... ص: 60

هنگامي كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روي زمين جانشين و حاكمي قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند (پروردگارا) آيا كسي را در زمين قرار مي دهي كه فساد و خونريزي كند؟ ما تسبيح و حمد تو را به جا مي آوريم، پروردگار فرمود: من حقايقي را مي دانم كه شما نمي دانيد. (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 61

تفسير: ... ص: 61

پس از آن كه خداي سبحان نعمت آفرينش آسمان و زمين و آنچه را در آنهاست خاطرنشان ساخت به ياد آوري نعمت آفرينش آدم أبو البشر (ع) مي پردازد.

«اذ» محلا منصوب است و عامل نصب، فعل مقدر «اذكر» مي باشد و ممكن است نصب آن به فعل «قالوا» باشد.

«جاعل» از «جعل» دو مفعولي، و به معناي «مصير» است، و معناي جمله [إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً] اين است كه: من آدم را در زمين جانشين قرار دادم.

«خليفه» به معني جانشين است، و در اين كه منظور از آن در اين آيه، جانشيني چه كسي و چه چيزي است احتمالات گوناگوني وجود دارد:

1) منظور جانشيني آدم و فرزندانش از فرشتگاني است كه قبلا در زمين ساكن بودند.

2 مقصود مخلوقي است كه جانشين فرشتگان شده است.

3) منظور خلافت و نمايندگي خدا در زمين است، زيرا آدم (ع) جانشين خدا در زمين بود. و آن چه از بين اين احتمالات صحيح به نظر مي رسد، احتمال سوّم است، «1» به دليل آيه شريفه يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ «اي داود ما تو را جانشين خود در زمين قرار داديم» (ص/ 26).

قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها در اين كه چگونه و از چه راهي ملائكه فهميدند آدم و ذريّه اش در زمين فساد

مي كنند وجوهي بيان شده است:

1- ملائكه از طريق لوح محفوظ بر اين امر كه آدم و ذريّه اش در زمين فساد و

__________________________________________________

1- زيرا سؤالي كه پس از اين فرشتگان مي كنند و مي گويند، نسل آدم ممكن است مبدأ فساد و خونريزي شود و ما تسبيح و تقديس تو مي كنيم. متناسب با همين معني است، چرا كه نمايندگي خدا را زمين با اين كارها سازگار نيست.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 62

خونريزي خواهند كرد اطّلاع يافتند، لذا از روي تعجّب سؤال مي كنند، آيا كسي را در زمين قرار مي دهي كه فساد كند و خون بريزد؟

2- خداوند به ملائكه، خبر داده بود كه از فرزندان اين آدم كساني خواهند آمد كه فساد و خونريزي مي كنند، و پس از آن كه خدا آدم را آفريد فرشتگان بدين منظور سؤال كردند تا بفهمند آيا اين همان كسي است كه خدا گفته بود، ذريّه اش فساد مي كنند، يا غير اوست؟

«وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ» و او در اين جمله حاليه است، چنان كه گفته مي شود: أ تحسن الي فلان و انا احق منه بالاحسان يعني آيا به فلاني نيكي مي كني و حال آن كه من به چنين احساني شايسته ترم. «تسبيح» به معناي تقديس و تنزيه خداوند از بديها و پليديهاست.

«بِحَمْدِكَ» در موضع «حال» است، و معناي آيه اين مي شود: ما تو را تقديس مي كنيم در حالي كه حمد و سپاس تو را نيز به جا مي آوريم.

«قالَ إِنِّي أَعْلَمُ» خداوند فرمود من از مصالحي كه در آفرينش آدم (ع) وجود دارد چيزي را مي دانم كه بر شما پوشيده است و نمي دانيد و خداوند به اين دليل كه بندگانش مي دانند تمام افعالي را كه او انجام مي دهد،

هر چند حكمت آن بر آنان پوشيده باشد، آن مصالح را ذكر نكرده است گرچه برخي از آنها را در آيه بعد بيان كرده است.

[سوره البقرة (2): آيه 31] ... ص: 62

اشاره

وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (31)

ترجمه ... ص: 62

سپس علم اسماء (علم اسرار آفرينش و نامگذاري موجودات) همگي را به آدم آموخت بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست مي گوييد، اسامي اينها را بر شماريد. (31)

تفسير: ... ص: 62

تقدير آيه اين است: «و علم ءادم اسماء المسميات كلها ...»، مضاف اليه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 63

[يعني المسميات ] حذف شده است، زيرا ذكر «اسماء» بر حذف آن دلالت مي كند و هر اسمي ناگزير بايد مسمايي داشته باشد، و «لام» [در «الاسماء»] عوض محذوف است، مانند آيه كريمه وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً «و فروغ پيري بر سرم بتافت» (مريم/ 4) [كه در اين آيه نيز مضاف اليه- ذكريّا- حذف شده و الف و لام عوض محذوف است ] و تقدير آيه «و علم آدم مسميات الاسماء» نبوده است تا مضاف حذف شده باشد، زيرا تعليم مربوط به «اسماء» است، نه «مسميات» به دليل جمله بعد كه مي فرمايد: أنبئوني باسماء هؤلاء «1» و معناي تعليم أسماء مسمّيات اين است

__________________________________________________

1- در اين كه منظور از اين اسماء چيست؟ اقوالي بيان شده است:

1- قتاده مي گويد: منظور از «اسماء» معاني و حقيقت اسامي است، زيرا بديهي است فضيلت در الفاظ و اسامي نيست جز به اعتبار معني و حقيقت آنها.

2- ابن عباس و سعيد بن جبير و بيشتر مفسّران مي گويند: منظور از «اسماء» نام تمام صنعتها و اصول و رموز كشاورزي، درخت كاري و تمام كارهايي است كه مربوط به امور دين و دنيا بوده كه خدا به آدم آموخت.

3- برخي گفته اند: نام تمام چيزهايي را كه خلق شده و يا نشده و بعدا آفريده خواهد شد به او آموخت.

4- علي بن عيسي مي گويد: فرزندان آدم همه

زبانهاي مختلف را از پدر آموختند، و پس از تفرقه و پراكندگي هر دسته اي به زباني كه عادت داشتند تكلّم كردند، ولي با اين حال به همه زبانها دانا بودند، تا زمان حضرت نوح و پس از طوفان كه بيشتر مردم هلاك گشته و باقيمانده نيز متفرّق شدند، و هر قومي زباني را كه خود بهتر مي توانستند بدان تكلم كنند، انتخاب نموده و بقيّه زبانها را تدريجا فراموش كردند.

5- از امام صادق (ع) سؤال شد كه منظور از نامهايي كه خدا به آدم آموخت چيست؟ فرمود، نام زمينها، كوه ها، درّه ها، بيابانها و در اين هنگام نگاهش به فرشي كه بر زمين گسترده بود و حضرت بر روي آن قرار داشت افتاد و فرمود، حتي نام اين فرش را خدا به او آموخت، و گفته شده كه منظور از نامها، نام ملائكه و فرزندان خود آدم بوده است.

6- برخي گفته اند، فوايد و امتيازات و نامهاي حيوانات را خدا به آدم ياد داده و اين كه هر حيواني به چه كاري مي خورد خدا به او آموخت و نيز گفته شده خداوند به آدم زبان عربي را نياموخت و اوّلين كسي كه به اين زبان تكلّم كرد، حضرت اسماعيل بود. و اضافه كرده اند سخن گفتن براي سه پيامبر معجزه بود. آدم، اسماعيل و حضرت محمد (ص) (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، صص 118- 119).

-. م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 64

كه خداوند اشيايي را كه خلق كرده بود، حاضر نمود و اسمها و حالتها و فوائد و امتيازاتي كه در امور دين و دنيا داشتند به آدم (ع) آموخت.

ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلائِكَةِ ضمير مذكّر در «عرضهم» مشعر به

اين معناست كه مسمّاهاي اساميي كه خدا به آدم تعليم داد يك سلسله موجودات زنده با شعور بودند [زيرا ضمير «هم» غالبا به جمع عاقل برمي گردد] و از باب تغليب «ضمير» مذكّر آمده است.

فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ يعني، پس از آن كه خداوند موجودات را به ملائك نشان داد، از آنها خواست كه اسم و خاصيّتشان را بيان كنند. در اين جا، اين سؤال به ذهن مي آيد كه، چگونه خداوند مطلبي را از فرشتگان سؤال مي كند كه مي داند آن را نمي دانند؟ پاسخش اين است كه اين در خواست براي توبيخ و سرزنش آنها بوده است.

إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ يعني اگر راست مي گوييد كه اين اسامي را مي دانيد و گمان مي كنيد من كساني را در زمين خليفة و جانشين خود قرار مي دهم كه فساد مي كند، نام آنها [موجودات ] را براي من بيان كنيد، و منظور خداوند رد اعتراض ملائكه و بيان اين مطلب است، كه خدا كساني را جانشين خويش قرار مي دهد كه بر علوم بسياري احاطه دارند و بدين سبب شايستگي خليفة اللهي را پيدا كرده اند.

و با جمله إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ بعضي از مصلحتهايي را كه در جانشيني آدم و فرزندانش وجود داشته است بيان مي كند.

[سوره البقرة (2): آيه 32] ... ص: 64

اشاره

قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (32)

ترجمه ... ص: 64

فرشتگان عرض كردند: منزّهي تو! ما چيزي جز آنچه به ما تعليم دادي، نمي دانيم، تو دانا و حكيمي. (32)

تفسير: ... ص: 64

قالُوا سُبْحانَكَ فرشتگان براي تنزيه خداوند- در پاسخ- گفتند: خداوندا، تو ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 65

منزّهي از اين كه جز تو كسي از غيب اطّلاع داشته باشد، و يا نسبت به مشيّت تو در آفرينش آدم و جانشيني او به تو اعتراض شود.

لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا يعني حكمت آفرينش آدم و خليفه بودنش از آنچه به ما آموختي معلوم نيست.

إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «1» «عليم» صيغه مبالغه است، و معناي جمله آيه اين است كه تو عالم به همه علوم و دانشها و داناي به همه افعال مي باشي.

[سوره البقرة (2): آيه 33] ... ص: 65

اشاره

قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (33)

ترجمه ... ص: 65

فرمود اي آدم آنها را از (اسامي و اسرار) اين موجودات آگاه كن، هنگامي كه آنها را آگاه كرد خداوند فرمود: نگفتم، من غيب آسمان و زمين را مي دانم، و نيز مي دانم آنچه را شما آشكار و يا پنهان مي كنيد. (33)

تفسير: ... ص: 65

أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ، انباء [خبر دادن ] مربوط به «اسماء» است نه، «مسميات» از اين رو، نفرموده: «انبئهم بهم» چون قبلا اشاره كرديم كه «تعليم» به «اسماء» مربوط مي شود. و معناي جمله اين است كه خدا فرمود: اي آدم فرشتگان را از اسمهاي موجوداتي كه بر تو عرضه داشتيم آگاه كن.

فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ يعني، وقتي آدم نام همه چيز و منافع و مضرّات و خواص آنها را براي فرشتگان بيان كرد، خداي سبحان خطاب به ملائكه فرمود: آيا

__________________________________________________

1- ابن عباس مي گويد، فرق عليم با حكيم، اين است كه عليم، كامل در دانش است و حكيم كسي است كه كامل در عمل (كار) است و اين آيه دلالت دارد كه همه علوم و دانشها از خداست. (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 122).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 66

نگفتم به شما كه من مي دانم غيب آسمانها و زمين و آنچه را در آن دو پنهان است و شما نمي دانيد، چنان كه آنچه را در حضور شماست و آن را مشاهده مي كنيد مي دانم.

وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ اين آيه مشعر به اين است كه خدا تمام اسامي را با معاني آنها به آدم آموخت و زبانش را به آنها گشود تا از اين طريق معجزه اي

براي ملائكه إقامه نمايد و دليلي بر نبوّت حضرت آدم و نيز عظمت شأن و برتري او بر آنها باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 34] ... ص: 66

اشاره

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (34)

ترجمه ... ص: 66

و هنگامي كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده و خضوع كنيد، همگي سجده كردند، جز شيطان كه سرباز زد و تكبّر ورزيد (و به خاطر نافرماني و تكبر) از كافران شد. (34)

تفسير: ... ص: 66

«إِلَّا إِبْلِيسَ» نزد كساني كه معتقدند «ابليس» جزو فرشتگان است، بدون شك استثناي «متّصل» است و نزد كساني هم كه آن را از جنّ مي دانند نيز [از باب تغليب ] استثناء «متّصل» است، زيرا او [ابليس ] در بين هزاران فرشته فردي بي نام و نشان بود، از اين رو خداوند يكي از آن فرشتگان را استثنا فرموده است.

أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ يعني: ابليس از فرمان سجده آدم سرپيچي كرد، و تكبّر ورزيد، و به همين دليل از كافران و شياطين جنّ شد.

با توجه به اين كه تقديم مفضول بر فاضل جايز نيست و خداوند با فرمان سجده آدم (ع) را به فرشتگان مقدم داشت، آيه بر برتري آدم (ع) بر همه فرشتگان دلالت مي كند.

فرمان سجده كردن فرشتگان بر آدم (ع) براي تعظيم و برتري دادن او بوده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 67

است و گر نه دليلي وجود نداشت شيطان از سجده كردن آدم امتناع و سرپيچي كند و [در مقام مجادله با خداوند] بگويد: «أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ ...» و «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»، در غير اين صورت بر خداوند لازم بود اعلان كند كه فرمان سجده براي تعظيم آدم (ع) نبوده است تا سبب معصيت شيطان نشود و چون بر خداوند رواست كه بدون اعلان به شيطان امر به سجده كند و همين امر سبب معصيت او شد، در مي يابيم كه فرمان سجده بر آدم (ع) تنها براي

برتري دادن او بر فرشتگان بوده است.

[سوره البقرة (2): آيه 35] ... ص: 67

اشاره

وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ (35)

ترجمه ... ص: 67

و گفتيم اي آدم، تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از (نعمتهاي) آن گوارا هر چه مي خواهيد بخوريد (امّا) نزديك اين درخت نشويد كه از ستمگران خواهيد شد. (35)

تفسير: ... ص: 67

«انت» تأكيد است براي ضمير مستتر در «اسكن»، تا عطف بر آن صحيح باشد.

«رغدا» صفت براي مصدري است كه حذف شده و تقديرش «اكلا رغدا» مي باشد.

«حيث» ظرف مكان مبهم است و تقديرش اي مكان من الجنة مي باشد، يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما يعني اي آدم تو و همسرت بهشت را محل سكونت و منزل قرار دهيد و از ميوه ها و نعمت هاي فراوانش كه در همه جا گسترده است بخوريد.

وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ يعني، به قصد خوردن به اين درخت [گندم بنا بر قول مشهور] نزديك نشويد، و نهي در آيه نزد ما [اماميّه ] نهي تنزيهي است [يعني براي بيان كراهت است ] نه نهي تحريمي [يعني حرام است به اين درخت نزديك شويد و از ميوه آن بخوريد] و آدم و حوّا با خوردن از اين درخت ترك اولي كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 68

فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ يعني با خوردن ميوه آن درخت [و ترك اولي ] پاداش خود را اندك و ناچيز شمرده و از آن محروم خواهيد شد [و كسي كه خود را از ثوابي محروم مي كند صحيح است گفته شود: «او به خود ستم نموده است»].

[سوره البقرة (2): آيه 36] ... ص: 68

اشاره

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلي حِينٍ (36)

ترجمه ... ص: 68

پس شيطان موجب لغزش آنها شد و آنان را از آنچه در آن بودند (بهشت) خارج ساخت و (در اين هنگام) به آنها گفتيم همگي (به زمين) فرود آييد در حالي كه بعضي دشمن ديگري خواهيد بود و براي شما تا مدت معيني در زمين قرارگاه و وسيله بهره برداري است. (36)

تفسير: ... ص: 68

فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ يعني شيطان آنها را به گناه و لغزش واداشت و از آن رو كه آنچه آدم و همسرش انجام دادند به خواست شيطان و وسوسه او بود، و لغزش آن دو به او نسبت داده شده است. و مقصود از شيطان همان ابليس است.

فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ آن دو را از آنچه در آن بودند كه همان نعمت و آسايش [و يا بهشت و يا طاعت و عبادت ] بود بيرون آورد و همان طور كه قبلا اشاره شد، چون شيطان سبب اخراج آدم و همسرش از بهشت شد، اين امر به او نسبت داده شده است.

مسلما مصلحت ايجاب مي كرد كه خداوند آدم را پس از خوردن ميوه شجره ممنوعه از بهشت اخراج كند و او را به زمين فرود آورد و گرفتار تكليف نمايد و لباس بهشتي را از اندام او برگيرد، [و آنچه را خداوند از روي تفضّل و لطف نه به عنوان پاداش و استحقاق به او و همسرش داده بود، از آنها بگيرد تا امتحان شديدتر شود] همان طور كه حكمت خداوند اقتضا مي كند فردي را كه غني و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 69

ثروتمند است به فقر مبتلا كند و انسان را پس از زنده كردن بميراند [و شخص سالم را بيمار سازد و فردي را پس از عيش

و خوشي گرفتار غم و اندوه نمايد، همه اينها به خاطر آزمايش درون و به دست آوردن مقدار مقاومت و نيروي صبر اشخاص است ].

و كساني كه فازالهما مما كان فيه قرائت كرده اند، آيه را چنين معني مي كنند:

آنها را از آنچه در آن بودند يعني بهشت و نعمتهاي آن و كرامتي كه داشتند دور كرد.

وَ قُلْنَا اهْبِطُوا خطاب به آدم و حوّاست ولي مقصود آنها و ذريّه آنان است. و چون آدم و حوّا منشأ پيدايش بشر مي باشند، به منزله تمام انسانها تلقّي شده اند [از اين رو خطاب به صورت جمع آمده است ]. و دليل بر اين كه آدم و حوّا و فرزندانشان مخاطب هستند، قول خداوند در جاي ديگري از قرآن است كه قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ: آن گاه خدا به آدم و حوّا و شيطان فرمود:

اكنون از اعلي مرتبه بهشت همه فرود آييد كه برخي از شما با برخي ديگر دشمنيد (طه/ 123). و منظور از دشمني آنان با يكديگر، تعدّي و تجاوز مردم (به حقوق) همديگر و گمراه كردن يكديگر است.

«هبوط» به معني فرود آمدن به زمين است، «مستقر» محل استقرار چيزي را گويند و يا به معناي «استقرار» است.

«متاع» به معني لذّت بردن از زندگي است، «الي حين» يعني تا روز قيامت و گفته شده: يعني تا زمان مرگ. ابو بكر سراج مي گويد: اگر گفته مي شد: لكم في الارض مستقر و متاع و «الي حين» ذكر نمي شد، ممكن بود تصور شود كه ماندن در روي زمين براي هميشه ادامه دارد ولي گفته شده: «الي حين» يعني اين اقامت فقط تا زمان انقطاع آن ادامه دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 37] ... ص: 69

اشاره

فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ

كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (37)

ترجمه ... ص: 69

سپس آدم از پروردگار خود كلماتي دريافت داشت (و با آنها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت، خدا توّاب و رحيم است. (37) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 70

تفسير: ... ص: 70

فَتَلَقَّي آدَمُ آدم روي پيروي از حق كلماتي را از پروردگارش گرفت و بدانها عمل كرد، يعني بسوي خدا روي آورد و خدا را با آن كلمات خواند، بعضي از قراء «آدم» به نصب و «كلمات» به رفع قرائت كرده اند، بنا بر اين قرائت معناي آيه چنين مي شود: آن كلمات به آدم روي آورد به اين معني كه به او رسيد و منظور از «كلمات» اين آيه شريفه است كه رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ «1» : گفتند خدايا ما- در پيروي از شيطان- بر خويش ستم كرديم و اگر تو ما را نبخشي و به ما رحمت و رأفت نفرمايي سخت از زيانكاران شده ايم (اعراف/ 23) كه در آن اعتراف به گناه و اظهار پشيماني مي كنند، برخي گفته اند منظور، اين سخن آدم (ع) است كه گفت: لا اله الا انت ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا انت و در روايت اهل بيت (ع) نقل شده است كه منظور از «كلمات» اصحاب كساء است.

قرآن به ذكر توبه آدم اكتفاء نموده و اشاره اي به توبه «حوّا» نكرده است، زيرا حوا از آدم پيروي مي كرد و بديهي است كه هر دو به طور همزمان توبه كرده اند.

«تواب» يعني بسيار توبه پذير است و اگر آن را صفت بندگان قرار دهيم معنايش زيادي توبه و بازگشت به خداست.

[سوره البقرة (2): آيه 38] ... ص: 70

اشاره

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (38)

ترجمه ... ص: 70

و گفتيم همگي از آن (به زمين) فرود آييد، هر گاه هدايتي از طرف من براي

__________________________________________________

1- يعني: معبودي جز تو نيست، من به خود ستم كردم، پس مرا ببخش به درستي كه جز تو كسي گناهان را نمي بخشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 71

شما آمد، كساني كه از آن پيروي كنند، نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي شوند. (38)

تفسير: ... ص: 71

تكرار جمله قلنا اهبطوا براي تأكيد و بيان حالتي است كه در جمله بعد ذكر شده است.

فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً اگر از من هدايتي براي شما مي آيد، چه با فرستاده اي كه او را بسوي شما مبعوث مي نمايم، و يا كتابي كه آن را بر شما نازل مي كنم.

فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ كسي كه هدايت مرا پيروي كند يعني به فرستاده من اقتدا كند و به او و كتابش ايمان بياورد، هول و هراسي از عذاب قيامت به او نمي رسد و از فوت ثواب محزون و غمگين نمي شود.

شرط دوّم [من اتبع هداي ] و جزاي آن [فلا خوف عليهم و لا هم يخزنون ] جواب شرط اوّل [فاما ياتينكم ] است، چنان كه گفته مي شود: ان جئتني فان قدرت احسنت اليك يعني اگر نزد من آمدي و من توانايي داشتم به تو احسان مي كنم.

[سوره البقرة (2): آيه 39] ... ص: 71

اشاره

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (39)

ترجمه ... ص: 71

و كساني كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود. (39)

تفسير: ... ص: 71

كساني كه فرستادگان ما را انكار و نشانه هاي ما را تكذيب كنند [و آنچه را كه بر پيامبران نازل كرديم نپذيرند] اينان همراه آتشند و براي هميشه در آن خواهند بود.

[سوره البقرة (2): آيه 40] ... ص: 71

اشاره

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ (40)

ترجمه ... ص: 71

اي فرزندان اسرائيل (يعقوب) نعمتهايي را كه به شما ارزاني داشتم

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 72

به خاطر بياوريد، و به پيماني كه با من بسته ايد وفا كنيد، تا من نيز به پيمان شما وفا كنم (و در راه انجام وظيفه و عمل به پيمانها) تنها از من بترسيد. (40)

تفسير: ... ص: 72

پس از آن كه خداوند دلايل توحيد و خداشناسي را براي همه مردم بيان فرمود و نيز نعمتهايي را كه به آنها داده است بر شمرد، به ذكر نعمتهايي كه به بني اسرائيل [و پدرانشان ] ارزاني داشته مي پردازد و خطاب به آنان مي فرمايد: اي فرزندان اسرائيل، (اسرائيل لقب يعقوب (ع) و در زبان يهود و نصاري به معناي «برگزيده خدا» است- و گفته شده به معناي «بنده خدا» است.)

اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ يعني نعمتهايي را كه به شما دادم به ياد بياوريد و آنها را بزرگ بشماريد و در شكر نعمت سستي و اهمال نكنيد. منظور نعمتهايي است كه به پدران و گذشتگان آنان داده شده بود، از آن جمله، فرستادن آن همه پيامبران و كتابها و نجات آنان از ستم فرعون و ديگر نعمتهايي كه خداي سبحان بر آنها بر شمرده است.

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ به عهدي كه با من بستيد كه به من ايمان آورده و از من فرمان ببريد، وفا كنيد تا من نيز به عهد خود با شما كه دادن پاداش نيكو است وفا كنم.

گفته شده عهد خدا كه آنها مي بايست وفا مي كردند پيروي از آيين محمد (ص) بود [ابن عباس مي گويد: اين عهد، همان است كه در تورات نوشته شده بود كه خدا پيامبري خواهد فرستاد به نام

محمّد (ص)] و هر كس از او پيروي كند به او دو اجر داده مي شود [يكي اجر پيروي از موسي و اعتقاد به تورات و ديگري اجر پيروي از محمد (ص) و ايمان به قرآن ] و كسي كه به او كافر شود و ايمان نياورد، و زرو و بالش زياد است. أُوفِ بِعَهْدِكُمْ يعني شما را داخل بهشت مي كنم.

وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ و از مخالفت عهد و پيمان من بيمناك باشيد و عهدي را كه با من بسته ايد نشكنيد. اين جمله مانند اين است كه بگويي: «زيدا رهبته» يعني، من فقط از زيد بيمناكم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 73

«اياي» منصوب به فعل مقدّري است كه فعل «ارهبون» آن را تفسير مي كند.

[سوره البقرة (2): آيه 41] ... ص: 73

اشاره

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ (41)

ترجمه ... ص: 73

و به آنچه نازل كرده ام (قرآن) ايمان بياوريد كه نشانه هاي آن با آنچه در كتابهاي شما است كاملا مطابقت دارد، و نخستين كافر به آن نباشيد، و آيات مرا به بهايي ناچيز نفروشيد و تنها از من بترسيد. (41)

تفسير: ... ص: 73

وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ يعني به قرآن كه بر محمّد (ص) فرو فرستاده ام ايمان بياوريد، در حالي كه آن كتاب تصديق كننده تورات شماست.

وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ با توجه به اين كه اوّلين گروه مخالف و منكر پيامبر (ص) قريش بود و نه يهود، آيه را به چند طريق مي توان تفسير كرد:

1- شما اوّلين كساني كه به او كافر مي شوند نباشيد.

2- شما در گروه پيشروان كفر نباشيد تا مردم به دنبال شما آيند.

3- هر يك از شما نبايد اوّل كافر به آن باشد، چنان كه گفته مي شود، كسانا الامير حلة يعني امير هر يك از ما را حلّه اي پوشاند. اين سخن اشاره به اين است كه يهود مي بايست اوّلين گروهي باشد كه به پيامبر ايمان مي آورد، زيرا آنها پيامبر و صفات او را مي شناختند و زمان آمدن پيامبر اسلام را به مردم بشارت مي دادند، و از فتح و غلبه خود بر كفار خبر داده و مي گفتند: ما در بين همه مردم نخستين كساني هستيم كه از او پيروي خواهيم كرد. ولي پس از بعثت پيامبر بر خلاف گفته خويش عمل كردند، چنان كه خداوند، در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد: فلما جاء هم ما عرفوا كفروا به «آن گاه كه او- پيامبر- آمد و با مشخصات شناختند كه همان پيامبر موعود است بازهم كافر شدند» (بقره/ 89) و گفته شده است:

ضمير در «به» به «لما معكم» باز مي گردد، زيرا آنها وقتي آنچه را پيامبر تصديق مي كند انكار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 74

مي كنند، در حقيقت بدان كافر شده اند.

وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا «اشتراء» كنايه از مبادله است، چنان كه در آيه شريفه اشتروا الضلالة بالهدي نيز به همين معناست، بنا بر اين معناي «لا تشتروا» اين است آيات مرا با بهاي اندك معاوضه نكنيد. و اگر اشتراء به معناي معاوضه نباشد، معناي لغوي «ثمن» مراد خواهد بود، و مقصود از «ثمن قليل» [بهاي كم ] رياستي بود كه آنها [حيّ بن اخطب و كعب بن اشرف ] در ميان قوم يهود داشتند و نگران از دست دادن آن به دنبال اطاعت از پيامبر بودند، از اين رو رياست را با آيات الهي مبادله كردند.

[سوره البقرة (2): آيه 42] ... ص: 74

اشاره

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (42)

ترجمه ... ص: 74

و حق را با باطل نياميزيد و حقيقت را با اين كه مي دانيد كتمان نكنيد. (42)

تفسير: ... ص: 74

«با» در «بالباطل» ممكن است مانند «با» در جمله لبست الشي ء بالشي ء باشد، يعني تو آن دو را با هم مخلوط كردي، بنا بر اين معناي آيه چنين است: آنچه را كه از تورات نيست در آن ننويسيد و حق را با باطل در نياميزيد، و مي توان گفت «با» براي استعانت است، چنان كه گفته مي شود، «كتبت بالقلم» يعني: به ياري قلم نوشتم.

در اين صورت معناي آيه چنين مي شود: حق را با سخنان باطلي كه در تورات مي نويسيد مشتبه نسازيد.

«و تكتموا» مجزوم [به حذف نون ] و عطف بر «تلبسوا» و به معناي «لا تكتموا» مي باشد، يعني، نپوشانيد، و يا منصوب است به «ان» مقدّر، بنا بر اين معناي «تكتموا» اين است كه: ميان آميختن حق با باطل و كتمان حق جمع نكنيد، مثل اين كه گفته مي شود: لا تاكل السمك و تشرب اللبن يعني ميان خوردن ماهي و آشاميدن شير جمع نكن.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ در حالي كه شما مي دانيد پيامبر حق است و آنچه را كه مي دانيد حق است انكار مي كنيد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 75

[سوره البقرة (2): آيه 43] ... ص: 75

اشاره

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (43)

ترجمه ... ص: 75

و نماز را به پا داريد و زكات را ادا كنيد و همراه ركوع كنندگان، ركوع نماييد (و نماز را با جماعت بگذاريد). (43)

تفسير: ... ص: 75

در اين آيه به برخي ديگر از دستوراتي كه به يهود داده شده اشاره شده است: نماز را با اركان [و حدود و شرايط آن كه پيامبر اسلام بيان كرده است ] به جا آوريد و آنچه را خداوند از زكات مالتان بر شما واجب كرده است [مطابق دستور پيامبر] بپردازيد.

وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ با ركوع كنندگان از مسلمانان ركوع كنيد، اين تعبير از آن رو است كه نماز يهود مطلقا داراي ركوع نبود و گفته شده است: مقصود از امر به ركوع، اقامه نماز جماعت است.

[سوره البقرة (2): آيه 44] ... ص: 75

اشاره

أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44)

ترجمه ... ص: 75

آيا مردم را به نيكي (و ايمان به پيامبري كه صفات او آشكارا در تورات آمده) دعوت مي كنيد، امّا خودتان را فراموش مي نماييد با اين كه شما خودتان كتاب (آسماني) را مي خوانيد، آيا هيچ فكر نمي كنيد؟ (44)

تفسير: ... ص: 75

«همزه» براي «تقرير» «1» توأم با توبيخ علماي يهود و بيان شگفتي حال

__________________________________________________

1- تقرير يكي از معاني «همزه» و به معناي وادار ساختن مخاطب به اقرار كردن و اعتراف به آنچه كه نزد اوست، چه در مقام اثبات مطالبي باشد يا در مقام نفي آن، چنان كه براي اقرار گرفتن از كسي كه اقدام به زدن ديگري كرده است گفته مي شود: «أ ضربت زيدا» آيا تو زيد را زده اي. و «همزه» در آيه مورد بحث به معناي تقرير و توبيخ هر دو است. براي «همزه» معاني ديگري نيز ذكر شده است كه در صورت تمايل مي توان به كتاب مغني اللبيب ابن هشام، حرف همزه مراجعه نمود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 76

آنهاست، «برّ» به معناي خير وسيع و گسترده است، و از اين رو، به بيابان و صحرا به خاطر وسعتش «برّ» گفته مي شود. «برّ» تمام نيكيها را در بر مي گيرد، چنان كه عرب مي گويد: صدقت و بررت يعني راست گفتم و نيكي كردم، [در اين جمله «بررت» و «صدقت» به يك معناست و چون راستگويي كاري نيك است از آن به «بررت» تعبير شده است ]. برخي از دانشمندان يهود در خفا به خويشاوندان خود دستور مي دادند از محمّد (ص) پيروي كنند ولي خود از او پيروي نمي كردند.

وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ جمله وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ مانند وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [در آيات قبل ] است، و

معنايش اين است كه تورات را مي خوانيد در حالي كه صفات پيامبر در آن ذكر شده است.

«أَ فَلا تَعْقِلُونَ اين جمله توبيخي بزرگ است، يعني آيا زشتي عملي را كه انجام مي دهيد درك نمي كنيد تا شما را از ارتكاب آن باز دارد؟ گويا عقلتان ربوده شده است!

[سوره البقرة (2): آيه 45] ... ص: 76

اشاره

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعِينَ (45)

ترجمه ... ص: 76

از صبر و نماز ياري جوييد (و با استقامت و كنترل هوسهاي دروني و توجه به پروردگار نيرو بگيريد) و اين كار جز براي خاشعان گران است. (45)

تفسير: ... ص: 76

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ با جمع كردن بين صبر و نماز در نيازمنديهاي خودتان از خداوند ياري بجوييد، و نماز را به جا آوريد در حالي كه بر سختيها و واجبات آن مانند خلوص نيّت و دفع وسوسه هاي شيطاني صبر مي كنيد، و يا معناي آيه اين است كه در تحمل بلاها و مصائب از «صبر» ياري بجوييد و به نماز پناه ببريد. و گفته شده است: «صبر» به معناي «روزه» است، از اين رو به ماه رمضان ماه صبر گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 77

ضمير در «و إنّها» يا به «صلوة» بر مي گردد يا به «استعانة» . «لكبيرة» يعني دشوار و سنگين است، «الا علي الخاشعين» جز بر كساني كه در برابر پروردگار خاشع و متواضعند، زيرا آنها كساني هستند كه انتظار دارند به پاداشي كه براي صابران ذخيره شده است نايل شوند، از اين رو سختيها بر آنان آسان مي شود.

«خشوع» به معناي آرامش و وقار است و با كلمات «اخبات»، «خضوع» «لين»، «انقياد» هم معناست. «1»

[سوره البقرة (2): آيه 46] ... ص: 77

اشاره

الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ (46)

ترجمه ... ص: 77

آنها كه ايمان دارند خداي خود را ملاقات مي كنند و به سوي او باز مي گردند. (46)

تفسير: ... ص: 77

الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ يعني خاشعان كساني هستند كه انتظار دارند پاداش خدا را دريافت كنند و به آنچه خدا وعده داده است نايل شوند. در مصحف عبد اللَّه بن مسعود به جاي «يظنون» «يعلمون» آمده است از اين رو «يظنون» به «يتيقنون» : (يقين دارند) تفسير شده است. پيامبر اكرم (ص). [هنگام نماز كه مي شد] مي فرمود:

«يا بلال روحنا»

اي بلال ما را [از پرداختن به امور دنيوي ] آسوده كن و نيز حضرت مي فرمود:

جعلت قرة عيني في الصلاة

يعني روشنايي چشم من در نماز است.

[سوره البقرة (2): آيات 47 تا 48] ... ص: 77

اشاره

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعالَمِينَ (47) وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (48)

__________________________________________________

1- جز اين كه «خضوع» در بدن و «خشوع» در صدا و بصر است مانند آيه شريفه خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ: «ديدگانشان فرو افتاده» (قلم/ 43).- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 78

ترجمه ... ص: 78

اي بني اسرائيل نعمتهايي را كه به شما ارزاني داشتيم به خاطر بياوريد و نيز به ياد بياوريد كه من شما را بر جهانيان برتري بخشيدم. (47)

و از آن روز بترسيد كه كسي به جاي ديگري مجازات نمي شود و نه شفاعت پذيرفته مي شود و نه غرامت و بدل قبول خواهد شد و نه ياري مي شوند. (48)

تفسير: ... ص: 78

«وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ» عطف بر «نعمتي» و در محلّ نصب است و معناي آيه چنين است: نعمتهاي مرا و اين كه شما را بر جهانيان برتري داده ام به ياد آوريد. منظور از «عَلَي الْعالَمِينَ» اين است كه شما را بر توده هاي بسيار مردم برتري دادم «1» مانند آيه شريفه بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ: «آن سرزمين را مايه بركت براي جهانيان قرار داديم» (انبياء/ 71) [اين آيه درباره ابراهيم (ع) و برادرزاده اش لوط مي باشد]. گفته مي شود: رايت عالما من الناس و منظور اين است كه مردم بسياري را ديدم. برخي گفته اند معناي آيه چنين است: من شما را در موارد خاصّي همچون فرو فرستادن «من و سلوي» و معجزات فراواني مانند شكافتن دريا و غرق كردن فرعون و پيامبران بسياري كه در ميان شما مبعوث كردم، برتري دادم.

وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي منظور از «يوم» روز قيامت است كه هيچ كس، [به كار ديگري نمي خورد و] حق واجبي را كه از جانب خداوند يا مردم بر او واجب شده است، ادا نمي كند، مانند اين آيه شريفه كه: لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً «هيچ پدري را به جاي فرزند و هيچ فرزندي را به جاي پدر پاداش و كيفر ندهند» (لقمان/ 33).

جمله لا يجزي

نفس عن نفس شيئا در محل نصب و صفت براي «يوما» است و ضمير عايد به موصوف حذف شده است، و تقدير آيه چنين است: لا تجزي

__________________________________________________

1- زيرا بدون شك امّت اسلام بالاترين امتهاست، به شهادت آيه كريمه كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ «شما (مسلمانان واقعي) نيكوترين امّتي هستيد كه بر آن (امر به معروف و نهي از منكر) قيام كردند» (آل عمران/ 110). ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 163.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 79

فيه ... كه پس از حذف حرف جر [في ] ضمير نيز حذف شده است. نكرة بودن «نفس» معنايش اين است كه هيچ كس به جاي ديگري پاداش و كيفر نمي بيند.

وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ حكم اين آيه [كه شفاعت پذيرفته نمي شود] مخصوص يهود است كه مي گفتند: چون ما فرزندان پيامبران هستيم، پدرانمان از ما شفاعت خواهند كرد.

خداوند با اين آيات آنان را نااميد كرده است [و گرچه بيان كلّي است ولي مقصود ابطال عقيده يهود است نه ردّ شفاعت از ريشه و اساس ] زيرا اصل شفاعت رسول اكرم (ص) در بين همه مسلمانان امري مسلّم و غير قابل انكار است، و اگر اختلافي وجود دارد در نحوه و چگونگي آن است «1» . و اجماع امّت هم حجّت است.

وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «عدل» در اين آيه به معناي «فديه» است زيرا فديه برابر چيزي است كه به خاطر آن فديه داده شده است بنا بر اين معناي آيه اين مي شود: از آنان نه فديه قبول مي شود و نه ياري مي شوند. اگر سؤال شود چرا «هم» به صورت مذكّر ذكر شده است [در حالي

كه «نفس» مؤنّث است و ضمير راجع به آن نيز بايد مؤنث باشد]؟ پاسخ اين است كه ضمير به اعتبار معنا مذكّر آمده است، يعني بندگان كافر و مردمان [در قيامت ] ياري نمي شوند. چنان كه گفته مي شود: «ثلاثة انفس» يعني سه نفر [كه در اين جا نيز چون خود «نفس» مقصود نيست عدد مؤنّث آمده است و گرنه مي بايست مذكر باشد].

__________________________________________________

1- ما معتقديم شفاعت آن حضرت در ردّ ضررها و نجات دادن از عذاب است، نسبت به مسلماناني كه گناه كرده اند ولي نه در آن حدّ و درجه كه از شفاعت محروم شوند. ولي معتزله مي گويند:

شفاعت در زياد كردن منافع و پاداش نيكوكاران و توبه كنندگان است نه گناهكاران. و نيز به عقيده ما اين شفاعت همان طور كه براي رسول اكرم (ص) است، براي ياران برگزيده آن حضرت و ائمه اطهار (ع) و مؤمنين و صلحا نيز مي باشد، و خداوند به دست آنان بسياري از گناهكاران را نجات خواهد داد. مؤيد عقيده ما روايتي است از رسول اكرم (ص)

ادخرت شفاعتي لاهل الكبار

يعني من شفاعتم را براي مرتكبان گناهان كبيره ذخيره كرده ام، اين روايت مورد قبول همه (اهل تشيع و تسنن) است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 80

[سوره البقرة (2): آيه 49] ... ص: 80

اشاره

وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ (49)

ترجمه ... ص: 80

و (نيز به خاطر بياوريد) آن زماني كه شما را از چنگال فرعونيان رهايي بخشيديم كه همواره شما را به شديدترين وجهي آزار مي دادند:

پسران شما را سر مي بريدند و زنان شما را (براي كنيزي) زنده نگه مي داشتند و در اين آزمايش سختي از طرف پروردگار براي شما بود. (49)

تفسير: ... ص: 80

«آلِ» در اصل «اهل» بوده است زيرا مصغر آن «اهيل» مي باشد، و «ها» تبديل به «الف» شده است و استعمال آن اختصاص به صاحبان شأن و جلال مانند و سلاطين امثال آنان دارد.

«فِرْعَوْنَ» [نام عمومي پادشاهان مصر] و علم است براي كسي كه بر «عمالقه» حكومت مي كرد مانند «قيصر» و «كسري» كه به ترتيب علم شده براي سلاطين روم و ايران.

«يَسُومُونَكُمْ» از «سامه خسفا» است، يعني ظالمانه بر او تسلط يافت و اصل آن از «سام السلعة» است، يعني كالا را طلب كرد و گويا «يسومونكم» به معناي «يبغونكم» است، يعني فرعونيان به شما ستم مي كنند.

«سُوءَ الْعَذابِ»، «سوء» مصدر «سيّئ» است و مقصود از عمل سوء، عمل زشت است، يعني فرعونيان مي خواهند شما را بر همان عمل زشت نگه دارند.

و «يُذَبِّحُونَ» عطف بيان براي «يسومونكم» است از اين رو بدون حرف عطف ذكر شده است. و علّت اين كه فرعونيان فرزندان را مي كشتند اين بود كه كاهنان فرعون را بيم دادند كه در ميان بني اسرائيل پسري به دنيا مي آيد كه نابودي اش به دست او خواهد بود. همان گونه كه به «نمرود» نيز بيم داده شد، ولي حفاظت و حراست آن دو از خود و سلطنت شان سودي به آنان نبخشيد، و شد آنچه خداوند اراده فرموده بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 81

«بَلاءٌ» به معناي مصيبت و

بيچارگي است، اگر «ذلكم» اشاره به رفتار فرعون [با بني اسرائيل ] باشد و در صورتي كه اشاره به نجات آنان از ستم فرعون باشد به معناي نعمت است.

[سوره البقرة (2): آيه 50] ... ص: 81

اشاره

وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50)

ترجمه ... ص: 81

و (به خاطر بياوريد) هنگامي كه دريا را براي شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق ساختيم و شما تماشا مي كرديد. (50)

تفسير: ... ص: 81

فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ ما دريا را براي شما شكافتيم و آبها را از هم جدا كرديم به طوري كه راههايي براي عبور شما باز شد. «فرق» براي جدا كردن دو چيز و «فرق» با تشديد براي بيش از دو چيز به كار مي رود، و معناي «بكم» اين است كه وقتي آنها (بني اسرائيل) از دريا عبور مي كردند، آبها از هم جدا مي شد و گويا دريا به دست خود آنها شكافته شده است، و ممكن است مقصود اين باشد كه براي شما و نجاتتان دريا را شكافتيم، مي توان گفت، جمله «بكم البحر» در موضع «حال» است، يعني ما دريا را شكافتيم در حالي كه شما در دريا گرفتار شده بوديد.

روايت شده است كه بني اسرائيل به موسي گفتند: ياران و همراهان ما كجايند كه ما آنها را نمي بينيم؟ موسي گفت: شما به راه خود ادامه دهيد، آنها نيز از گذرگاهي مانند گذرگاه شما در حال عبور از دريا مي باشند، پيروان موسي گفتند ما اطمينان پيدا نمي كنيم، جز اين كه آنها را ببينيم.

موسي از خدا خواست كه او را بر اين مردم (بهانه جو) كمك كند، به او وحي شد كه عصايت را به سمت راست و چپ بگردان [و موسي با عصا به راست و چپ اشاره كرد] و مانند پنجره هايي پديد آمد كه هر دسته، دسته ديگر را مي ديدند و سخن يكديگر را مي شنيدند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 82

وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ در حالي كه شما ناظر بوديد كه آنان

غرق مي شدند و در آنچه مشاهده مي كرديد ترديد نداشتيد.

[سوره البقرة (2): آيه 51] ... ص: 82

اشاره

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسي أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (51)

ترجمه ... ص: 82

و (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه با موسي چهل شب وعده گذارديم (و او به ميعادگاه براي گرفتن فرمانهاي الهي آمد) سپس شما گوساله را (معبود خود) انتخاب نموديد، در حالي كه با اين كار (به خود) ستم مي كرديد. (51)

تفسير: ... ص: 82

به خاطر بياوريد زماني را كه با موسي [چهل شبانه روز] يعني تمام ماه ذيقعده و ده روز اوّل ماه ذيحجه را وعده گذارديم كه تورات را [بر الواحي ] بر او نازل كنيم.

و گفته شده است: زمان وعده خداوند با موسي چهل «شب» بوده است، زيرا شروع هر ماه با شب است [يعني شب هنگام است كه هلال ماه رؤيت و حلول آن ثابت مي شود]. و كساني كه «واعدنا» و به صيغة مفاعله قرائت كرده اند، جهتش اين است كه خداي متعال وعده فرموده بود به موسي وحي فرستد و او نيز وعده داده بود براي «ميقات» در كوه طور حاضر شود.

ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ يعني پس از رفتن موسي به جانب كوه طور، شما گوساله را خداي خود قرار داديد و با اين كار (به خود) ستم كرديد.

[سوره البقرة (2): آيه 52] ... ص: 82

اشاره

ثُمَّ عَفَوْنا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52)

ترجمه ... ص: 82

سپس شما را بعد از آن بخشيديم، شايد شكر اين نعمت را به جا بياوريد. (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 83

تفسير: ... ص: 83

مِنْ بَعْدِ ذلِكَ يعني پس از اين گناه بزرگ و پرستش گوساله [ما در عذاب شما شتاب نكرديم ].

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شايد خدا را بر اين عفو و گذشت [و نعمتهاي ديگرش ] سپاسگزاري كنيد.

[سوره البقرة (2): آيه 53] ... ص: 83

اشاره

وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53)

ترجمه ... ص: 83

و (نيز به خاطر بياوريد) هنگامي را كه به موسي كتاب و وسيله تشخيص حق از باطل را داديم تا هدايت شويد. (53)

تفسير: ... ص: 83

و به خاطر بياوريد زماني را كه به موسي كتابي داديم كه همان تورات و جدا كننده حق از باطل است چنان كه گفته مي شود: رايت الغيث و الليث يعني مردي را ديدم كه هم شجاع و هم بخشنده است. و نظير آيه مورد بحث است آيه كريمه وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسي وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ يعني ما كتاب تورات را به موسي و برادرش هارون عطا كرديم كه هم جدا سازنده حق از باطل و هم روشني بخش [دلها] و يادآور متّقيان است. درباره كلمه «فرقان» كه در آيه مورد بحث به «كتاب» عطف شده چهار احتمال وجود دارد:

1)منظور از «كتاب» تورات است و «فرقان» نشانه ها و معجزاتي است كه صفت ايمان را از كفر جدا مي كرد، مانند [اژدها شدن ] عصاي موسي و يد [بيضاوي ] و ديگر معجزات.

2)منظور آيين [موسي ] است كه حلال را از حرام جدا كرد.

3)مقصود از «فرقان» شكافته شدن درياست.

4)منظور غلبه موسي بر دشمن [فرعون ] باشد كه آن دو را از يكديگر جدا كرد، مانند «فرقان» در آيه شريفه يَوْمَ الْفُرْقانِ كه مقصود از آن روز بدر [كه سپاه اسلام و لشكر كفر در مقابل هم صف آرايي كردند و صف حق و باطل از يكديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 84

جدا شد] مي باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 54] ... ص: 84

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلي بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (54)

ترجمه ... ص: 84

و زماني را كه موسي به قوم خود گفت: اي قوم شما با انتخاب گوساله به خود ستم كرديد، توبه كنيد و به سوي خالق خود بازگرديد، و خود را به قتل برسانيد، اين كار براي شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است سپس خداوند توبه شما را پذيرفت، زيرا او توّاب و رحيم است. (54)

تفسير: ... ص: 84

و به خاطر بياوريد وقتي كه موسي پس از بازگشت به سوي قومش كه گوساله را پرستيده بودند گفت: يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ يعني اي قوم شما با پرستش گوساله و خدا دانستن آن به خود ضرر زديد و ستم كرديد [ستم آنان به خود، از اين جهت بود كه با اين عمل ناشايست مستحق عذاب شده بودند و هر كه چنين كند بي شك به خود ستم كرده است ].

فَتُوبُوا إِلي بارِئِكُمْ «1»، به سوي خالق و آفريننده خودتان بازگرديد. «باري» بر كسي اطلاق مي شود كه خلق را [در اصل خلقت ] بدون تفاوت و از نظر شكل و صورت متمايز از يكديگر آفريده است.

فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ بايد همديگر را بكشيد، موسي فرمان داد كساني كه به

__________________________________________________

1- «بارء» به معناي آفريننده است و فرقش با خالق اين است كه بارء به كسي گفته مي شود كه موجودات را از نيستي به هستي آورده، در حالي كه خالق كسي است كه آنها را از حالي به حال ديگر در مي آورد، و نيز به مريضي كه از بيماري بيرون آيد بارء مي گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 85

گوساله پرستي نگرويده اند گوساله پرستان را بكشند. «1»

روايت شده است كه [وقتي امر شد يكديگر را بكشند] هر كس فرزندان و خويشاوندان خود را در بين

جمعيّت مي ديد، توانايي اجراي فرمان خداي سبحان از او سلب مي شد [و براي اين كه مسائل عاطفي مانع انجام آن نشود] خداوند هوا را مه آلود ساخت به طوري كه بني اسرائيل جلوي پاي خود را نمي ديدند، در همين حال به آنان دستور داده شده بود تا در صحن خانه هايشان جمع شوند، و كساني كه گوساله را نپرستيده بودند دست به شمشير برده و تا شب به كشتار گوساله پرستان مشغول بودند، تا آن كه موسي و برادرش هارون دست به دعا بلند كردند و گفتند:

پروردگارا بني اسرائيل هلاك شدند، آنان را درياب، پس به برطرف توبه آنان قبول شد آن گاه شمشيرها را از دستشان افتاد در حالي كه هفتاد هزار كشته بر جاي مانده بود.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ اين توبه خونين و كشتار نزد خالقتان بهتر است

__________________________________________________

1- در اين كه چه كسي مأمور شد آنان را بكشد اختلاف است:

بعضي مي گويند: موسي فرمان داد كه همه غسل كنند و كفن بپوشند و دو صف تشكيل داده و بايستند و هارون با 12 هزار نفر كه به گوساله پرستي نگرويده بودند، در حالي كه تيغهاي برّان در دست داشتند بر آنها هجوم برده و شروع به كشتار نمودند و چون هفتاد هزار نفر از آنان كشته شد خداوند از گناه بقيّه در گذشت.

بعضي گفته اند: آنان دو صف شده و هر كدام ديگري را مي زدند تا هفتاد هزار كشته شد. قول سوّم آن است كه آنان در تاريكي شديد شب شروع به كشتن يكديگر كردند و وقتي هوا روشن شد معلوم شد كه هفتاد هزار نفر كشته شده اند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1 ص

177). ممكن است چنين تصور شود كه اين توبه چرا بايد با اين خشونت انجام گيرد؟ پاسخ سؤال اين است كه مسأله انحراف از اصل توحيد و گرايش به بت پرستي، مسأله ساده اي نبود كه به اين آساني قابل گذشت باشد، آن هم بعد از مشاهده آن همه معجزات و نعمتهاي بزرگ خدا، از اين رو بايد چنان گوشمالي به آنها داده شود كه خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقي بماند و كسي هرگز بعد از آن به فكر بت پرستي نيفتد، و شايد جمله «ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ» (اين كشتار نزد خالقتان براي شما بهتر است) اشاره به همين معني باشد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 86

از فدا كردن زندگي فاني. تكرار كلمه «بارئكم» براي اشاره به عظمت و بزرگي گناه آنهاست زيرا براي خداوند كه آفريننده آنها بود شريك قائل شدند و به پرستش بتان روي آوردند.

فَتابَ عَلَيْكُمْ تقدير جمله اين است كه شما فرمان خدا را اجرا كرديد و خدا توبه شما را پذيرفت.

إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ او پذيرنده توبه بندگان و نسبت به آنان رحيم است.

[سوره البقرة (2): آيه 55] ... ص: 86

اشاره

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (55)

ترجمه ... ص: 86

و (نيز به خاطر بياوريد) هنگامي كه گفتيد اي موسي ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اين كه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم، در همين حال صاعقه شما را گرفت در حالي كه تماشا مي كرديد. (55)

تفسير: ... ص: 86

گفته شده است: همان هفتاد نفري كه دچار صاعقه شدند [و در اثر آن بي جان بر روي زمين افتادند] گفتند: تا خدا را بالعيان نبينيم هرگز سخن تو را [كه اين الواح همان تورات است كه از طرف خدا نازل شده است ] باور نمي كنيم.

«جهرة» مصدر «جهر» است چنان كه گفته مي شود: جهر بالقراءة يعني قرائت را آشكار نمود، و گويا كسي كه بالعيان چيزي را مي بيند، ديدن خود را آشكار مي كند.

كسي كه با [چشم ] دل مي بيند، آن ديدن را پنهان مي كند. «جهرة» مصدر منصوب است زيرا نوعي ديدن است، پس نصيبش به فعل ديدن [يعني نري ] است، چنان كه «قرفصاء» [كه نوعي جلوس و نشستن است ] به فعل نشستن [يعني جلست ] منصوب مي شود. و شايد نصب «جهرة» به عنوان «حال» و به معناي ظاهر و آشكار باشد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 87

«صاعقه» آتشي است كه از آسمان فرود آمد و آنها [سران بني اسرائيل ] را سوزاند، و گفته شده است مقصود صيحه آسماني است، و ظاهر آيه اين است كه آنچه بدان مي نگريستند به آنها اصابت كرد، و در اثر آن بيهوش بر زمين افتادند و جان باختند.

[سوره البقرة (2): آيه 56] ... ص: 87

اشاره

ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56)

ترجمه ... ص: 87

سپس شما را پس از مرگتان حيات بخشيديم، شايد شكر نعمت او را به جا آوريد. (56)

تفسير: ... ص: 87

شما را پس از مرگتان زنده كرديم تا عمر خود را به كمال برسانيد شايد پس از اين كه عذاب خدا يعني صاعقه به شما اصابت كرد، شكر نعمتي را كه كفران كرديد به جا آوريد، يا شايد سپاس نعمت زندگي پس از مرگ را به جا آوريد.

[سوره البقرة (2): آيه 57] ... ص: 87

اشاره

وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (57)

ترجمه ... ص: 87

و ابر را بر شما سايبان ساختيم، و با «من» (شيره مخصوص و لذيذ درختان) و «سلوي» (مرغان مخصوص شبيه كبوتر) از شما پذيرايي به عمل آورديم (و گفتيم) از نعمتهاي پاكيزه اي كه به شما روزي داديم بخوريد (ولي شما كفران كرديد) آنها به ما ستم نكردند، بلكه به خود ستم مي نمودند. (57)

تفسير: ... ص: 87

در آن بيابان [صحراي سينا] ما ابرها را براي شما سايبان قرار داديم، به طوري كه به همراهتان حركت مي كرد و جلو حرارت خورشيد را مي گرفت و شبها نوري از آسمان نازل مي شد [و مانند چراغ مكان شما را روشن مي كرد] و در پرتو روشنايي آن قدم مي زديد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 88

وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي ... «1» بر بني اسرائيل انگبين مانند برف نازل مي شد و خداوند توسط بادي كه از سمت جنوب مي وزيد، بلدرچين [پرندگان كوچكي كه اغلب در گندم زارها مي باشند] را مي فرستاد و هر كس به مقدار نياز خود از آنها صيد مي كرد.

كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ ... و گفتيم بخوريد از اين طعامهاي لذيذ و يا

__________________________________________________

1- مفسران در تفسير اين دو كلمه سخن بسيار گفته اند كه نيازي به ذكر همه آنها نمي بينيم، بهتر اين است، نخست به معني لغوي آنها، سپس به ذكر تفسيري كه از همه روشنتر به نظر مي رسد و با قراين آيات نيز هماهنگ تر است بپردازيم:

«من» در لغت به گفته بعضي، قطرات كوچكي همچون قطرات شبنم است كه بر درختان مي نشيند و طعم شيريني دارد (مفردات راغب ماده من)، يا به تعبير ديگر يك نوع صمغ و شيره درختي است با طعم شيرين، و بعضي گفته اند طعم آن شيرين توأم با

ترشي بوده است.

«سلوي» در اصل به معناي آرامش و تسلّي است، و بعضي از اربابان لغت و بسياري از مفسران آن را يك نوع «پرنده» دانسته اند.

طبق روايتي كه از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:

«الكمأة من المن»

(قارچ نوعي از من است) معلوم مي شود «من» قارچهاي خوراكي بوده كه در آن سرزمين مي روييده است.

بعضي گفته اند: مقصود از «من» تمام آن نعمتهايي است كه خدا بر بني اسرائيل «منّت» گذارده و «سلوي» تمام مواهبي بوده كه مايه آرامش آنها مي شده است.

در تورات مي خوانيم كه «منّ» چيزي مثل تخم گشنيز بوده كه شب در آن سرزمين مي ريخته، و بني اسرائيل آن را جمع كرده مي كوبيدند و با آن نان درست مي كردند كه طعم نان روغني داشته است.

احتمال ديگري نيز وجود دارد و آن اين كه در اثر بارانهاي نافعي كه به لطف خداوند در مدّت سرگرداني بني اسرائيل در آن بيابان مي باريد، اشجار آن محيط صمغ و شيره مخصوصي بيرون مي دادند و بني اسرائيل از آن استفاده مي كردند.

بعضي ديگر نيز احتمال داده اند كه «من» يك نوع عسل طبيعي بوده كه بني اسرائيل در طول حركت خود در بيابان به مخازني از آن مي رسيدند، چرا كه در حواشي بيابان تپه، كوهستانها و سنگلاخهايي وجود داشته كه نمونه هاي فراواني از عسل طبيعي در آن به چشم مي خورده است.

در مورد «سلوي» گر چه بعضي از مفسّران آن را به معني «عسل» گرفته اند ولي مفسّران ديگر تقريبا همه آن را يك نوع پرنده مي دانند، كه از اطراف به طور فراوان در آن سرزمين مي آمده، و بني اسرائيل از گوشت آنها استفاده مي كردند (به نقل از تفسير نمونه ج 1/ ص 264

و 263).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 89

حلال و مباحي كه لذّت بخش است و به شما روزي كرديم.

وَ ما ظَلَمُونا يعني بني اسرائيل به خاطر اين كه نسبت به اين نعمتها كفر ورزيدند به خودشان ظلم كردند، نه به ما. و تقدير آيه اين بوده است: و ما ظلمونا عليه و چون جمله «وَ ما ظَلَمُونا» دلالت بر اين معني دارد به اختصار ذكر شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 58] ... ص: 89

اشاره

وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ (58)

ترجمه ... ص: 89

و (به خاطر بياوريد) زماني را كه گفتيم در اين قريه (بيت المقدس) وارد شويد و از نعمتهاي فراوان آن، هر چه مي خواهيد بخوريد، و از در (معبد بيت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گرديد و بگوييد: «خداوندا گناهان ما را بريز» تا ما شما را بيامرزيم، و به نيكوكاران پاداش بيشتري نيز خواهيم داد. (58)

تفسير: ... ص: 89

مقصود از «قريه» بيت المقدس است، و گفته شده منظور شهر «اريحا» است كه يكي از شهرهاي شام [نزديك بيت المقدس ] بود كه بني اسرائيل فرمان يافته بودند پس از [چهل سال سرگرداني در] بيابان وارد آن شوند.

وَ ادْخُلُوا الْبابَ در اين كه از چه دري دستور داشتند داخل شوند اقوالي است:

1) درب قريه اي كه فرمان يافته بودند تا داخل آن شوند (جبائي) 2) درب قبّه اي است كه بني اسرائيل به سوي آن، نماز مي خواندند، [يعني بيت المقدس ] كه در زمان حيات موسي (ع) داخل آن نشده بودند. «1»

آنان به شكرانه [نعمتهاي ] خدا و از روي تواضع مأمور شدند جلوي درب

__________________________________________________

1- قول سوّم اين است كه منظور از «باب» در آيه مورد بحث يكي از دربهاي بيت المقدس است كه معروف به «باب الحطّه» است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 90

[بيت المقدس ] براي خدا سجده كنند، و گفته شده است، «سجود» معنايش اين است كه داخل شويد در حالي كه خميده ايد تا وارد شدن شما همراه با خضوع و خشوع باشد. و گفته شده است: چهار چوب درب قدري فرود آمد تا آنان نيز سرهاي خود را فرود آورند، ولي فرود نياوردند.

وَ قُولُوا حِطَّةٌ «حطّه» [مصدر است مانند «ردّه» و «جدّه» به معناي بار را بر زمين

نهادن و فرود آمدن از بلندي، و به معناي فروريختن گناه نيز آمده است ] بر وزن «فعلة» از ريشه «حط» است [و دلالت بر وحدت و نوع دارد] مانند «جلسة» و «ركبة»، «حطة» خبر براي مبتداي محذوف است و تقدير آن چنين مي شود:

مسألتنا حطة. اصل در اعراب «حطّة» نصب است [چون مفعول مطلق است و آن مصدري است كه منصوب به فعل خود مي باشد] ولي مرفوع شده است تا دلالت بر ثبات و دوام داشته باشد مانند آيه شريفه فَصَبْرٌ جَمِيلٌ [كه در اصل «صبرا جميلا» بوده است ولي مرفوع شده است ].

و از امام باقر (ع) نقل شده است كه فرمود:

نحن باب حطتكم

يعني ما باب رحمت و آمرزش شماييم.

وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ يعني اين سخن [كه خدايا گناهان ما را بريز] موجب زيادي ثواب و پاداش نيكوكاران شما و عفو و بخشش گناهكاران مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 59] ... ص: 90

اشاره

فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (59)

ترجمه ... ص: 90

امّا افراد ستمگر اين سخن را تغيير دادند (و به جاي آن جمله استهزا آميزي مي گفتند) و لذا ما بر ستمگران در برابر اين نافرماني عذابي از آسمان فرستاديم. (59)

تفسير: ... ص: 90

كساني كه ظلم و گناه كردند، فرمان خدا را تغيير دادند و غير از آن سخني را

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 91

كه بايد بگويند گفتند و فرمان خدا را امتثال نكردند، و به جاي اين كه بگويند «حطّه» گفتند «حنطه» (گندم) و گفته شده است: به جاي آن گفتند: «حطا سمقاثا» يعني گندم سرخ و در هر حال مقصودشان استهزا و تمسخر بود نسبت به دستوري كه به آنان داده شده بود.

تكرار «الَّذِينَ ظَلَمُوا» براي تقبيح تمرّد و سرپيچي آنان از فرمان خدا و اشاره به اين است كه به خاطر ظلم و گناهي كه كردند از آسمان عذاب بر آنها نازل شد.

«رجز» يعني عذاب، و نقل شده كه [ابن زيد مي گويد] تنها در يك ساعت بيست و چهار هزار نفر از بزرگان و پير مردانشان هلاك شدند.

[سوره البقرة (2): آيه 60] ... ص: 91

اشاره

وَ إِذِ اسْتَسْقي مُوسي لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (60)

ترجمه ... ص: 91

و (به خاطر بياور) زماني را كه موسي براي قوم خويش طلب آب كرد، به او دستور داديم عصاي خود را بر سنگ مخصوص بزن، ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد، به طوري كه هر يك (از طوايف دوازده گانه بني اسرائيل) چشمه مخصوص خود را مي شناخت (و گفتيم) از روزيهاي الهي بخوريد و بياشاميد و در زمين فساد نكنيد و فساد را گسترش ندهيد. (60)

تفسير: ... ص: 91

قوم موسي كه همان بني اسرائيل بودند، در موقع سرگرداني در وادي «تيه» از تشنگي خود پيش موسي شكايت كردند و از او آب طلبيدند و موسي از خدا خواست كه آنها را سيراب كند.

فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ به او وحي كرديم عصايت را به سنگ بزن.

الف و لام «الحجر» يا براي «عهد» است و مقصود از آن سنگ مخصوص و معيّني است چنان كه نقل شده است كه اين سنگ، همان بوده است كه موسي آن را از كوه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 92

طور به همراه خود آورده بود و سنگي بود مربع شكل كه چهار طرف داشت و از هر طرف آن سه چشمه مي جوشيد و هر يك از اين چشمه ها به سوي طايفه اي سرازير مي شد، و ممكن است الف و لام «الحجر» براي جنس باشد كه در اين صورت معناي جمله اين است: عصايت را به آنچه كه بدان سنگ مي گويند بزن. و از حسن [بصري ] نقل شده است كه مي گويد: به موسي امر نشده بود كه عصايش را به همان سنگي كه با او بود بزند و اين خود روشنترين و قويترين دليل است بر اين كه الف و لام «الحجر» براي جنس است.

فَانْفَجَرَتْ

مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً ناگهان آب از آن جوشيدن گرفت و دوازده چشمه آب درست به عدد هر طايفه چشمه اي از آن جاري شد، [و هر يك از اين چشمه ها به سوي طايفه اي سرازير شد] به گونه اي كه قبايل بني اسرائيل هر كدام بخوبي چشمه خود را كه از آن آب مي نوشيدند، مي شناختند.

كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ يعني ما گفتيم از آنچه خدا از خوردني و آشاميدني روزي شما قرار داده يعني «من و سلوي» و آب چشمه ها بخوريد و بياشاميد و گفته شده منظور از «رزق اللَّه» آب است، كه از آن كشتزارها و ميوه ها مي رويد. بنا بر اين آب رزقي است كه از آن مي خورند و مي آشاميدند.

وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «عثيّ» [از ماده «عثي» بر وزن (مسي)] به معناي فساد شديد است يعني در حالي كه شروع به برنامه هاي فساد انگيز كرده ايد، آن را ادامه و گسترش ندهيد.

[سوره البقرة (2): آيه 61] ... ص: 92

اشاره

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نَصْبِرَ عَلي طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْني بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (61)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 93

ترجمه ... ص: 93

و (نيز به خاطر بياوريد) زماني را كه گفتيد: اي موسي هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفاء كنيم، از خداي خود بخواه كه از آنچه از زمين مي رويد، از سبزيجات، خيار، سير، عدس و پياز براي ما بروياند.

موسي گفت: آيا غذاي پست تر انتخاب مي نماييد (اكنون كه چنين است بكوشيد از اين بيابان) وارد شهري شويد، زيرا هر چه خواستيد در آن جا هست. خداوند (مهر) ذلت و نياز بر پيشاني آنها زد و مجددا گرفتار غضب پروردگار شدند، چرا كه آنها نسبت به آيات الهي كفر مي ورزيدند و پيامبران را به ناحق مي كشتند، اينها به خاطر آن بود كه گناهكار و سركش و متجاوز بودند. (61)

تفسير: ... ص: 93

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نَصْبِرَ عَلي طَعامٍ واحِدٍ و به ياد آوريد آن گاه كه گفتيد ...

در اين آيه سخن گذشتگانشان به آنها نسبت داده شده است، و مقصودشان از «طعام واحد» غذاي يكسان است، و چنان كه همواره بر سر سفره شخصي غذاهاي رنگارنگ وجود داشته باشد مي توان گفت غذاي فلاني هميشه يك نواخت است پس مقصود از «طعام واحد» در اين جا غذايي است كه تغيير نمي كند.

فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها ... از خدا بخواه براي ما بيرون آورد آنچه زمين مي روياند، مانند سبزي و خيار و گندم و عدس و پياز و سيب و ...

«بقل» هر سبزه اي است كه [ساقه ندارد و] از زمين مي رويد. «فوم» يعني گندم چنان كه گفته مي شود: فوّموا لنا يعني براي ما نان بپزيد، برخي گفته اند:

«فوم» در اصل «ثوم» بوده كه حرف اوّل آن تبديل به «فا» شده است، و نيز گفته

شده است بني اسرائيل مردمي كشاورز بودند، به همين خاطر به چيزهاي متفاوتي كه با آنها ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 94

ارتباط داشتند علاقه نشان مي دادند، چيزهايي مانند انواع سبزيجات و حبوبات و غيره.

قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْني موسي به آنان گفت: آيا مي خواهيد آنچه قيمت كمتري دارد بگيريد و نعمت گرانبها را رها كنيد؟

«ادني» يعني نزديكتر و پست تر، و براي نشان دادن كمي ارزش و اعتبار شخص يا چيزي تعبير به «دنو» و «قرب» مي شود مثلا گفته مي شود: هو ادني المحل و اقرب المنزلة يعني فلاني مقامي پست و منزلتي ناچيز دارد و بالعكس براي بيان علو مقام و مرتبه تعبير به «بعد» مي شود چنان كه گفته مي شود فلان بعيد المحل و بعيد الهمة يعني فلاني داراي مقامي بلند و همّتي عالي است.

اهْبِطُوا مِصْراً از بيابان به سوي شهر سرازير شويد، ممكن است «مصرا» اسم علم باشد و با اين كه دو سبب [از اسباب نه گانه منع حرف ] در آن جمع شده است، يكي «علميّت» و ديگري «تأنيثيّت» با وجود اين منصرف شده است زيرا حرف وسط آن ساكن است. و اگر مقصود از آن مطلق شهر باشد فقط يك سبب [تأنيثيّت ] در آن وجود دارد.

وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ ذلت و خواري آنها [يهود بني اسرائيل ] را فرا گرفت مانند كسي كه بر روي سرش قبه اي ساخته شده و اين قبه او را در ميان گرفته است و شايد معني جمله اين باشد كه خواري به آنها چسبيد و ملازم با آنها شد چنان كه گل به ديوار مي چسبد و همواره با آن است پس يهود قومي است خوار و حقير و

فقير و تهي دست، حال يا در حقيقت چنينند و يا [حتي اگر ثروتمند هم باشند] به خاطر ترس از ماليات و افزايش آن خود را در لباس فقر در مي آورند.

وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ آنان مستحق خشم خدا شدند، اين تعبير از قبيل سخن عرب است كه هر گاه قاتلي [به حكم قصاص ] سزاوار قصاص شدن در برابر مقتول باشد، مي گويد: باء فلان بفلان.

«ذلِكَ» اشاره است به ذلّت و خواري و تنگدستي آنان و اين كه مورد خشم و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 95

غضب الهي واقع شدند.

بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ يعني خشم خدا بر آنها و ذلّت و خواري شان به خاطر آن است كه آنان كافر شدند و پيامبراني همچون ذكريّا، يحيي، شعيا و ديگران را به قتل رساندند.

بِغَيْرِ الْحَقِّ يعني بني اسرائيل، پيامبران را ناروا و به ناحق كشتند، زيرا آنان نه كسي را كشته بودند و نه در روي زمين فساد مي كردند تا كشتن آنها لازم باشد.

ذلِكَ بِما عَصَوْا اشاره است به اين كه گناهان گذشته آنان مانند كشتن پيامبران و تجاوز از حدود الهي [مانند ناديده گرفتن ممنوعيّت صيد ماهي در روز شنبه ] موجب ذلت و خواري آنان شد. تكرار «ذلك»، براي بيان اين نكته است كه نافرماني آنان در همه امور بوده است.

[سوره البقرة (2): آيه 62] ... ص: 95

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (62)

ترجمه ... ص: 95

كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده اند، و يهود و نصاري و صابئان (پيروان يحيي يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان به خدا و روز رستاخيز آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچ گونه ترس و غمي بر آنها نيست (و هر كدام از پيروان اديان كه در عصر و زمان خود بر طبق وظايف و فرماني الهي عمل كرده اند، مأجورند و رستگار). (62)

تفسير: ... ص: 95

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا كساني كه به زبان ايمان آوردند يعني منافقان و كساني كه [به پيامبر اسلام ايمان آورند و پس از آن ] يهودي شدند. گفته مي شود: «هاد»

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 96

و «تهود» هر گاه كسي يهودي «1» شود، كه آن را «هائد» گويند، و جمع «هائد»، «هود» است.

«نصاري» «2» جمع «نصران» است، گفته مي شود: «رجل نصران» و «امراة نصرانة» (مرد نصراني و زن نصراني) و «يا» در كلمه «نصراني» مانند «يا» در «احمري» براي مبالغه است زيرا نصرانيها همواره مسيح (ع) را ياري مي كردند.

«صابئين» از ريشه «صبا» و در لغت كسي را گويند كه آيين نخست خود را رها كرده و به آيين ديگري گرويده است و مقصود از آن در اين آيه كساني هستند كه آيين «يهود» و «نصاري» را ترك كردند و به پرستش فرشتگان و ستارگان گرويدند.

مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ كساني كه از آن كافران خالصانه به خدا و روز قيامت ايمان آوردند.

وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ و كساني كه [ايمان آورده و] عمل صالح انجام دادند، به موجب آن پاداش داده مي شوند.

«من ءامن» در محل رفع و مبتداست و «فلهم اجرهم» خبر

آن و جملگي

__________________________________________________

1- در اين كه اسم يهود از چه مشتق شده چند قول است:

1)از هود به معناي توبه، چون آنان از پرستش گوساله بازگشتند و توبه نمودند.

2)از يهوذا كه نام بزرگترين فرزند يعقوب است گرفته شده كه بعد از تعريب، «ذ» تبديل به «د» شده است.

3)از فعل «يتهودون» به معناي حركت مي كنند و چون يهود وقت خواندن تورات حركت مي كردند و معتقد بودند كه آسمانها و زمين هنگامي كه تورات بر موسي نازل شد، در حال حركت بودند، بدين نام خوانده شده اند.- م.

2- در وجه تسميه پيروان عيسي به اين نام نيز نظرات مختلفي وجود دارد:

1)ابن عباس مي گويد: منسوبند به قريه «ناصره» كه عيسي در آن جا مي زيست.

2)چون آنان در جواب حضرت مسيح كه پرسيد: «مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللَّهِ» (ياران من به سوي خدا چه كسانند) گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ» (مائيم ياران خدا) لذا به اين اسم ناميده شدند.

3)به مناسبت اين كه آنان با هم كمك و همكاري داشتند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، صص 197- 198).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 97

خبر «ان» است، زيرا «من» متضمن معناي شرط است [و شرط جزا مي خواهد]. و مي توان گفت در محل نصب است به عنوان اين كه «بدل» از اسم ان [يعني الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصاري وَ الصَّابِئِينَ ] و عطف بر آن باشد و جمله «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ» خبر «انّ» است.

[سوره البقرة (2): آيات 63 تا 64] ... ص: 97

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (63) ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ (64)

ترجمه ... ص: 97

و زماني كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاي سر شما قرار داديم (و به شما گفتيم) آنچه را (از آيات و دستورات خداوند) به شما داده ايم با قدرت بگيريد و آنچه را در آن هست بخاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد. (63)

سپس شما بعد از اين جريان روگردان شديد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زيانكاران بوديد. (64)

تفسير: ... ص: 97

اين خطاب نيز متوجه بني اسرائيل است مي فرمايد: به ياد بياوريد زماني را كه براي عمل كردن به قوانين تورات از شما عهد و پيمان گرفتيم [ولي شما از اين پيمان تخلف كرديد، آن گاه ] ما طور را بالاي سرتان قرار داديم تا اين كه تسليم حق شديد و تورات را پذيرفتيد، و كوه طور هنگامي بالاي سر بني اسرائيل قرار گرفت كه موسي از طور برگشت و تورات را با خود آورد [و به قوم خويش اعلام كرد كتابي آورده ام آسماني، كه حاوي دستورات ديني و حلال و حرام است، آن را بگيريد و به احكام آن عمل كنيد] و يهود چون ديد تكاليف سختي در آن وجود دارد، از قبول آن امتناع كرد.

خدا هم جبرئيل را مأمور كرد تا كوه طور را از جا كند و بالاي سرشان قرار داد. و موسي آنان را تهديد كرد و گفت: اگر نپذيرفتيد كوه روي سر شما افكنده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 98

خواهد شد. آنان تورات را گرفتند و در حالي كه به كوه مي نگريستند، خدا را سجده كردند و به همين جهت سجده يهود به يكي از دو طرف صورت است.

خُذُوا ما آتَيْناكُمْ

بِقُوَّةٍ و به آنان گفتيم تورات را به جدّ و يقين و از روي اراده بگيريد.

وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ آنچه را در تورات است حفظ نموده و به خاطر بسپاريد تا فراموش نكنيد، شايد با اين يادآوري، پرهيزكار شده، از گناهان دوري كنيد و به طاعت بگرويد.

ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ و پس از آن شما از عهد و پيمان خود رو گردان شديد و بدان عمل نكرديد.

فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ و اگر نبود فضل و رحمت خدا كه توبه شما را پس از آن بپذيرد شما از زيانكاران بوديد.

[سوره البقرة (2): آيات 65 تا 66] ... ص: 98

اشاره

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ (65) فَجَعَلْناها نَكالاً لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ (66)

ترجمه ... ص: 98

به طور قطع حال كساني را از شما كه در روز شنبه نافرماني و گناه كردند دانستيد. ما به آنها گفتيم به صورت بوزينه هاي طرد شده اي درآييد.

(65)

ما اين جريان را مجازات و درس عبرتي براي مردم آن زمان و كساني كه بعد از آنان آمدند، و هم پند و اندرزي براي پرهيزكاران قرار داديم. (66)

تفسير: ... ص: 98

«سبت» مصدر «سبت» است و «سبتت اليهود» يعني يهود روز شنبه را بزرگ مي شمرد، معني آيه اين است كه شما دانستيد حال كساني از خودتان را كه [از صيد در روز شنبه منع شده بودند و] از اين قانون تجاوز كردند و با صيد ماهي در اين روز حرمت آن را ناديده گرفتند. ممنوعيّت صيد ماهي براي آزمايش آنان بود، و اين در حالي بود كه در همان روز تمام ماهيان بر صفحه آب ظاهر مي شدند و فرداي آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 99

پراكنده مي شدند، آنها [به فكر حيله افتادند و با يك نوع كلاه شرعي ] حوضچه هايي در كنار دريا تعبيه مي كردند و آنها را با ايجاد كانالهايي به دريا متّصل مي كردند و از طريق اين كانالها ماهيان فراواني وارد حوضچه ها مي شدند و در آن جا تجمّع مي كردند، آنان با حبس ماهيان و صيد آنها در روز يكشنبه از فرمان خداوند سرپيچي كردند.

فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ ما به آنان گفتيم، بوزينه گاني مطرود باشيد.

فَجَعَلْناها نَكالًا ما اين عقوبت (مسخ شدن) را تا روز قيامت مايه عبرت تمام نسلها و ملّتها قرار داديم تا آنها از ارتكاب چنين گناهي پرهيز نمايند.

لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها «1» ... براي امّتها و نسلهايي كه در آن عصر بودند و كساني كه

بعد از آن بوجود خواهند آمد. زيرا كيفر مسخ و تغيير خلقت آنان در كتب پيامبران پيشين ذكر شده بود و آنها عبرت گرفتند و امّتهاي ديگر كه اين خبر به آنها رسيده است نيز بايد عبرت بگيرند، ممكن است منظور از لما بين يديها امّتهايي

__________________________________________________

1)در تفسير اين جمله چند قول است:

اوّل: ضحّاك از ابن عباس روايت كرده است منظور از «ما بين يديها» امّتهايي است كه با آن جماعت هم عصر و هم زمان بودند و مراد «ما خلفها» جمعيّتي است كه بعد از آن عصر به وجود مي آيند، و اين قول با آنچه از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روايت شده كاملا نزديك است، زيرا آنان فرموده اند:

غرض از «ما بين يديها» امّتهايي است كه آن جماعت را در حال نزول عقوبت مي ديدند، و منظور از «ما خلفها» ما يعني امّت پيغمبر آخر زمان مي باشد و در اين صورت كلمه «ما» به معناي «من» كه در صاحبان عقل و شعور بكار مي رود مي باشد و تفسير آيه بنا بر اين وجه چنين است: ما اين عقوبت را براي همه امّتها تا روز قيامت موجب عبرت قرار داديم تا آنها از ارتكاب چنين گناهي بپرهيزند.

دوّم: ابن عباس در روايت ديگر مي گويد: منظور از «ما بين يديها» گناهان و خطاهايي است كه پيش از انجام صيد ماهي واقع شد و بنا بر اين لام به معناي سببيّت است، و مراد از «ما خلفها» گناهان بعد از انجام صيد است.

سوّم: عكرمه از ابن عباس روايت كرده است: مقصود از «ما بين يديها» قريه هايي است كه در جلو آن قريه بودند و از «ما خلفها» قريه هايي كه

در پشت آن واقع شده است.

چهارم: مقصود از «ما بين يديها» گناهان گذشته و از «ما خلفها» خطاهايي است كه به موجب آن هلاك گشتند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 206).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 100

باشد كه آن جماعت را در حال نزول عذاب بر آنها مي ديدند.

وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ و پند براي پرهيزكاران، يعني تنها پرهيزكاران از اين جريان درس عبرت مي گيرند و يا معناي جمله اين است كه اين عقوبت پندي است براي افراد صالح از قوم خود آنها.

[سوره البقرة (2): آيات 67 تا 68] ... ص: 100

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسي لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (67) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68)

ترجمه ... ص: 100

(و بخاطر بياوريد) هنگامي را كه موسي به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور مي دهد ماده گاوي را ذبح كنيد (و قطعه اي از بدن آن را به مقتولي كه قاتل او شناخته نشده بزنيد تا زنده شود و قاتل خويش را معرفي كند) گفتند آيا ما را مسخره مي كني؟ (موسي گفت) به خدا پناه مي برم از اين كه از جاهلان باشم. (67)

گفتند (پس) از خداي خود بخواه كه براي ما روشن كند اين ماده گاو چگونه ماده گاوي باشد؟ گفت خداوند مي فرمايد ماده گاوي كه نه پير و از كار افتاده و نه بكر و جوان، بلكه ميان اين دو باشد، آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهيد. (68)

تفسير: ... ص: 100

در ميان بني اسرائيل پير مرد ثروتمندي بود كه برادرزادگانش او را به قتل رساندند تا از او ارث ببرند، جسد وي را بر سر راه يكي از قبايل بني اسرائيل انداختند، و سپس در مقام خونخواهي برآمده [براي اقامه دعوي نزد موسي رفتند، موسي پرسيد: چه كسي از اين جريان آگاه است؟ گفتند: تو پيامبر خدا هستي و داناتري ] در اين هنگام خداوند وحي فرستاد و امر كرد آنان گاوي را كشته و عضوي از آن را به مقتول زنند تا خداوند مقتول را زنده كند و او واقعه را شرح دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 101

قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً گفتند: موسي ما را استهزا مي كني؟

قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ موسي گفت به خدا پناه مي برم از اين كه از استهزا كنندگان باشم. اين تعبير دلالت دارد بر اين كه استهزا جز از نادان صادر نمي شود. «1»

«هزوا»،

«هزؤا» و «هزءا» نيز قرائت شده است مانند «كفوأ» و «كفوأ» با دو ضمّه و واو.

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ عبد اللَّه بن مسعود آيه را چنين قرائت كرده است: «سل لنا ربك» [كه معنا و مفهوم هر دو قرائت يكي است ] «ما هِيَ» سؤال از خصوصيّات و اوصاف آن ماده گاو است و علّت اين سؤال اين بود كه آنها تعجّب كرده بودند از اين كه با زدن عضوي از گاو بي جان بر بدن مقتول او زنده شود، از اين رو از صفات و خصوصيات اين گاو عجيب و غريب سؤال نموده اند.

قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ موسي گفت خداوند مي فرمايد: آن گاوي است كه نه پير و از كار افتاده و نه جوان و نو پاست. فرضت البقرة يعني گاو پير شد.

عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ ميان آن دو- فارض و بكر- است يعني حد وسط ميان كوچك و بزرگ است.

پرسش: چرا لفظ «بين» كه براي دو و بيشتر از دو چيز به كار مي رود بر

__________________________________________________

1- زيرا كسي كه استهزا مي كند از دو حال خارج نيست، يا خلقت و چگونگي او را مورد استهزا، قرار مي دهد، يا كرداري از كردارهاي او را به باد تمسخر مي گيرد و هيچ كدام صلاحيّت استهزا را ندارد زيرا خلقت امري است غير اختياري و از دايره قدرت مخلوق بيرون است، و اگر كردار و عمل انسان زشت و ناپسند باشد، در اين صورت لازم است صاحب عمل از زشتي عمل خويش آگاه شود تا حالت تنفّر و انزجار از آن عمل در او به وجود آيد، و در اين صورت نيز استهزا درست نيست و در

حقيقت خود اين استهزا عمل زشت و گناه بزرگي است كه جز از نادان سر نمي زند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 102

«ذلك» كه براي اشاره به مفرد است داخل شده است؟

پاسخ: زيرا «ذلك» در معني دو چيز است و مشار اليه آن «فارض» و «بكر» هر دو است.

پرسش: چگونه جايز است با «ذلك» كه براي اشاره به مفرد مذكر است به دو لفظ مؤنث (فارض و بكر) اشاره شود؟

پاسخ: زيرا مشار اليه «ذلك» در تأويل به معناي ما ذكر و ما تقدم است.

فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ آنچه را كه مأمور شده ايد- از كشتن گاو- انجام دهيد. و مي توان گفت تقدير جمله فافعلوا ما امركم به معناي ماموركم و مانند ضرب الامير از باب تسميه مفعول به مصدر است.

[سوره البقرة (2): آيات 69 تا 71] ... ص: 102

اشاره

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ (69) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70) قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71)

ترجمه ... ص: 102

گفتند:از پروردگار خود بخواه كه براي ما روشن سازد چه رنگي داشته باشد؟ گفت: خداوند مي گويد: گاوي باشد زرد يك دست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد (69)

گفتند:از خدايت بخواه براي ما روشن كند بالاخره چگونه گاوي باشد؟ زيرا اين گاو براي ما مبهم شده! و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد! (70)

گفت:خداوند مي فرمايد گاوي باشد كه براي شخم زدن رام نشده باشد، و براي زراعت آب كشي نكند، از هر عيبي بركنار حتي هيچ گونه رنگ ديگري در آن نباشد، گفتند الان حق مطلب را براي ما آوردي سپس (چنان گاوي را پيدا كردند) و آن را سر بريدند ولي مايل نبودند اين كار را انجام دهند. (71)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 103

تفسير: ... ص: 103

«فاقع» تاكيد براي «صفراء» است نه اين كه خبر براي «لون» باشد، «لونها» فاعل «فاقع» است، زيرا «لون» (رنگ) علت «صفراء» (زرد) و همراه آن است. پس تفاوت نمي كند كه گفته شود: «صفراء فاقع لونها» (زردي كه رنگش زرّين است) يا «صفراء فاقعة» (زرد خالص). از وهب نقل شده است رنگ آن گاو به گونه اي بود كه هر كس به او نگاه مي كرد، خيال مي كرد شعاعي همچون نور خورشيد از پوست آن خارج مي شود.

تَسُرُّ النَّاظِرِينَ بينندگان را به نشاط و سرور در مي آورد. «سرور» عبارت است از لذت بردن دل هنگام حصول منفعت و يا انتظار دست يافتن به آن.

«ما هِيَ» را به عنوان پرسش از خصوصيات گاوي كه خداوند آنان را مأمور كشتن آن كرده بود بار دوّم تكرار كرده اند تا اوصاف بيشتر آن مطّلع شوند. از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است كه فرمود: اگر

اين جماعت گاوي معمولي را ذبح كرده بودند كفايت مي كرد ولي به خاطر پرسشهاي پياپي و سختگيري خودشان، خدا بر آنان سخت گرفت، و سرسختي شوم و پليد است.

إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا زيرا كه آن گاو براي ما مشتبه است و گاوي كه داراي اين اوصاف باشد كه جوان باشد و فقط يك يا دو بچه زاييده باشد و رنگش زرد خالص باشد بسيار است و ما نمي دانيم كدام يك را بايد ذبح كنيم؟

وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ما در اثر لطف و عنايت و تعريف كامل خداوند انشاء اللَّه هدايت خواهيم يافت و گاو با اين خصوصيات را خواهيم يافت، و شايد مقصود اين باشد كه با لطف و عنايت خداوند قاتل معرّفي و شناخته خواهد شد. و در حديث آمده است: اگر بني اسرائيل انشاء اللَّه نمي گفتند هرگز آن گاو با آن خصوصيات را پيدا نمي كردند.

لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ گاوي كه براي شخم زدن زمين رام نشده باشد و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 104

براي آبياري زراعت آب كشي نكرده باشد. «لا» در اوّل براي نفي و دوّمي براي تأكيد اوّلي است زيرا اگر دو فعل «تثير» و «تسقي» صفت براي «ذلول» باشند معناي جمله چنين مي شود: آن گاو رام نشده باشد براي شخم زدن و آبياري. و گويا گفته شده است: لا ذلول مثيرة و ساقية يعني با شخم زدن و آب دادن مزارع رام نشده باشد.

«مُسَلَّمَةٌ» يعني خداوند آن را از هر عيبي سالم قرار داده يا صاحبش آن را از كاركردن معاف داشته، يا خالي از رنگهاي گوناگون باشد.

لا شِيَةَ فِيها با زردي آن، رنگ

ديگري در آميخته نباشد يعني تمام قسمتهاي بدنش حتي شاخها و سمهايش زرد باشد. «شية» در اصل مصدر است از ريشه «و شاه» «وشيا» و «شية» و در موردي استعمال مي شود كه رنگي با رنگ ديگر در هم آميخته باشد. از همين ريشه است: ثور موشي القوائم يعني گاوي كه دست و پاي آن رنگارنگ است.

قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ قوم گفتند: اكنون حقيقت امر را بيان و حق را روشن ساختي كه چه گاوي داراي تمام اين اوصاف است پس آن را ذبح كردند، ...

وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ اين جمله بيانگر كندي و تعلل ورزيدن آنها در ذبح كردن گاو است، زيرا سؤالات آنان تمام نشده بود و در صدد نافرماني از اين دستور بودند.

گفته شده: آنان به دليل گران بودن قيمت گاو و يا از بيم شناخته شدن قاتل قصد داشتند از ذبح آن خودداري كنند.

و امّا اختلاف دانشمندان در اين كه آيا وظيفه آنان تنها كشتن گاوي بود كه داراي رنگ و اوصاف خاصّي باشد يا تكليفشان متعدد و متغيّر بود؟ چون هر بار كه مراجعه مي كردند و سؤالشان اين بود كه چگونه گاوي بايد ذبح كنند، مصلحت آنان ايجاب مي كرد كه تكليف عوض شود، در اين مورد نظرات مختلفي در تفسير كبير مجمع البيان ذكر شده است و كساني كه مايلند از آن اطلاع حاصل نمايند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 105

مراجعه كنند «1» . برخي معتقدند نسخ كردن فرمان قبل از فرمانبري مانعي ندارد و تنها نسخ كردن پيش از وقت جايز نيست، چون مستلزم بدا و تغيير رأي است [و براي خداوندي كه محيط به امور و مصالح و مفاسد آنها

مي باشد تبدل رأي محال است ].

[سوره البقرة (2): آيات 72 تا 73] ... ص: 105

اشاره

وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (72) فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتي وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (73)

__________________________________________________

1- برخي معتقدند: دستور الهي و فرمان خداوند در مورد كشتن گاو متعدّد بود، دستور اوّل كشتن گاوي از گاوهاي معمولي بود و هيچ امتياز و ويژگي خاصّي در آن منظور نشده بود و چنان چه گاوي را مي كشتند، فرمان خداوند را عملي كرده بودند، ليكن چون انجام ندادند مصلحت اقتضا نمود كه دستور تشديد شود، و چون براي بار دوّم مراجعه كردند تكليف بر طبق مصلحت تغيير كرد. در اين جا اختلافي ميان صاحبان اين عقيده رخ داده است:

پاره اي معتقدند: در آخرين دستور تمام اوصاف قبلي لزوم دارد و در حقيقت در هر نوبت، اضافه بر آنچه بود واقع شد و برخي گفته اند: در آخرين تكليف تنها امتياز اخير لزوم دارد، و در حقيقت هر تكليفي ناسخ فرمان قبلي است و نسخ كردن فرمان قبل از فرمانبرداري مانعي ندارد، زيرا ممكن است مصلحت فعل در اثر گذشتن وقت آن دگرگون شود، و در اين صورت تنها نسخ كردن پيش از وقت جايز نيست، زيرا مستلزم بدا و تبدّل رأي و عقيده است درباره خداوندي كه محيط به همه امور و مصالح و مفاسد آنها مي باشد، تبدل رأي محال است.

ديگران گفته اند: فرمان پروردگار در مورد كشتن گاو تنها يك فرمان بود و هيچ گونه اختلاف و تعدّدي در آن واقع نشد و از ابتداي امر همه اوصافي كه به تدريج بيان شد در آن منظور شده بود، نهايت امر تأخير بيان پيش آمد، و تأخير

بيان از هنگام خطاب تا قبل از انجام و عمل مانعي ندارد.

سيد مرتضي همين آيه را دليل بر جواز تأخير بيان قرار داده و فرموده است: پرسش قوم، از موسي بعد از دستور خداوند كه آن گاو را براي ما توضيح ده، از دو حال بيرون نيست، يا اين كه منظور همان گاوي بود كه دستور اوّل در مورد آن صادر شده و يا گاوي كه دستور دوّم در مورد آن آمد. (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 214).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 106

ترجمه ... ص: 106

و بخاطر بياوريد هنگامي را كه فردي را به قتل رسانديد، سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختيد و خداوند آنچه را مخفي داشته بوديد آشكار مي سازد (72)

سپس گفتيم قسمتي از گاو را به مقتول بزنيد (تا زنده شود و قاتل را معرّفي كند) خداوند اين گونه مردگان را زنده مي كند و آيات خود را به شما نشان مي دهد، شايد درك كنيد. (73)

تفسير: ... ص: 106

آيه خطاب به جماعتي است كه اين قتل در ميان آنان اتّفاق افتاده بود.

فَادَّارَأْتُمْ فِيها: يعني در مورد قتل نفس اختلاف و دشمني كرديد و علّت اين كه از مخاصمه آنان تعبير به فاداراتم شده اين است كه معمولا افراد متخاصم يكديگر را متّهم مي سازند.

وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ خداوند راز قتلي را كه پنهان مي كنيد آشكار مي كند. و اين جمله معترضه اي است بين معطوف و معطوف عليه يعني بين «ادارأتم» و «قلنا» در آيه بعدي.

ضمير در «اضْرِبُوهُ»

يا به «نفسا» بر مي گردد به اعتبار شخص و يا به «مقتول» بر مي گردد، به دليل قول خداي متعال كه فرمود: ما كنتم تكتمون.

«بِبَعْضِها»

يعني پاره اي از اعضاي گاو را به بدن مقتول بزنيد، تقدير آيه چنين بوده است: فقلنا اضربوه ببعضها فضربوه فحيي كذلك يحيي اللَّه الموتي و جمله فضربوه فحيي حذف شده است زيرا جمله بعد دلالت بر معناي آن دارد.

روايت شده است كه پس از آن كه پاره از اعضاي گاو را به او زدند به اراده خداوند زنده شد در حالي كه خون از رگهاي گردنش مي جوشيد قاتل خويش را معرّفي كرد و او نيز به قتل رسيد و پس از آن هيچ قاتلي از مقتول ارث نبرده است.

وَ

يُرِيكُمْ آياتِهِ

و معجزات خويش را به شما مي نماياند تا بدانيد كه او بر انجام هر كاري تواناست.

لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

تا شما به حكم عقل خويش درك نماييد كه كسي كه قادر به زنده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 107

كردن يك موجود مرده است، مي تواند تمام مردگان را بار ديگر زنده نمايد، و توانايي او منحصر به همين يك مورد نيست تا اين كه شما برانگيخته شدن دوباره انسان را انكار كنيد.

در آيات مورد بحث دستور ذبح گاو، بر داستان قتل با اين كه پيش از آن اتّفاق افتاده بود، مقدّم شده است، زيرا هدف خداوند اين بوده است كه هر دو داستان را ذكر كرده و هر يك را به نوع خاصّي مورد نكوهش قرار دهد و چنان كه به عكس عمل مي شد، اين هدف برآورده نمي شد و هر دو جريان يك داستان به نظر مي رسيد.

[سوره البقرة (2): آيه 74] ... ص: 107

اشاره

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74)

ترجمه ... ص: 107

سپس دلهاي شما پس از اين جريان سخت شد، همچون سنگ، يا سخت تر، چرا كه پاره اي از سنگها مي شكافد و از آن نهرها جاري مي شود و پاره اي از آنها شكاف بر مي دارد و آب از آن تراوش مي كند و پاره اي از خوف خدا (از فراز كوه) به زير مي افتد (امّا دلهاي شما نه از خوف خدا مي طپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انساني است) و خداوند از اعمال شما غافل نيست. (74)

تفسير: ... ص: 107

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ معناي «ثم» اين است كه پس از ارائه و مشاهده آنچه كه موجب نرمي و رقّت دل مي شد از قبيل زنده كردن مقتول [با آن كيفيّت مخصوص ] و ديگر آيات و نشانه ها [توسط موسي (ع)] بعيد به نظر مي آمد كه دلهاي آنان (بني اسرائيل) سخت باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 108

فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً اين جمله را به دو صورت معني كرده اند:

1- دلهاي شما در سختي همانند سنگ يا سخت تر از آن است، يا به اين معني كه هر كس نسبت به آن شناخت داشته باشد آن را به سنگ تشبيه مي كند يا مي گويد از سنگ سخت تر است.

2- كسي كه دلهاي شما را بشناسد آن را به سنگ يا جسمي سخت تر از آن تشبيه مي كند.

وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ ... منظور از اين جمله بيان اين نكته است كه دلهاي آنان از سنگ سخت تر است. «تفجّر» به معناي گشوده بودن به طرز وسيع و بسيار است، بنا بر اين معناي آيه اين است كه در پاره اي از سنگها شكافهاي وسيعي ايجاد و آب فراواني از آنها جاري مي شود.

وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ

الْماءُ يعني «يتشقق» كه پس از ادغام «تا» در «شين»، «يشقق» شده است، يعني پاره اي از آن سنگها از طول يا عرض شكاف مي خورد و آب از آن مي جوشد.

وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ پاره اي از آن سنگها از فراز كوه، از خوف خدا فرو مي افتد. «خشية اللَّه» كنايه از اين است كه سنگها از فرمان خدا پيروي مي كنند ولي دلهاي آنان [يهود] هيچ گاه نرم و خاشع نمي شود.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ اي دروغگويان خداوند از كردار شما غافل نيست و بنا بر قرائت كساني كه «يعملون» با «يا» قرائت كرده اند مسلمانان مورد خطاب آيه هستند، گويا فرموده است اي مسلمانان خداوند از كردار آنها غافل نيست.

[سوره البقرة (2): آيه 75] ... ص: 108

اشاره

أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (75)

ترجمه ... ص: 108

آيا انتظار داريد به (آيين) شما ايمان بياورند، با يان كه عده اي از آنها سخنان خدا را مي شنيدند و پس از فهميدن آن را تحريف مي كردند، در حالي كه علم و اطلاع داشتند. (75)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 109

تفسير: ... ص: 109

خطاب متوجه رسول اكرم (ص) و مسلمانان است و منظور اين است كه: اي مردم با ايمان آيا انتظار داريد، به محض اين كه يهود را به اسلام دعوت كرديد، آنها پذيرفته و ايمان بياورند؟! [مانند لوط خواهر زاده ابراهيم پس از آن كه مشاهده كرد ابراهيم در آتش نمروديان نسوخت اوّلين كسي بود كه به او ايمان آورد.] چنان كه خداي سبحان مي فرمايد: فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ «پس- بلافاصله- لوط به او- ابراهيم- گرويد» (عنكبوت/ 26). [آيا انتظار داريد كه آن گونه كه لوط به ابراهيم ايمان آورد، اينان- يهود- به اسلام ايمان آورند؟!] وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ ... با اين كه گروهي از پيشينيان يهود كلام خدا را در تورات مي شنيدند، سپس آن را تحريف مي كردند، همان طور كه آيه رجم «1» و اوصاف رسول خدا (ص) را- كه در تورات ذكر شده بود- تحريف كردند.

مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ يعني بعد از آن كه كلام خدا را فهميدند و درك كردند و

__________________________________________________

1- آيه كريمه: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا ... (مائده/ 41).

ترجمه: اي پيامبر غمگين از آن مباش كه گروهي از آنان كه به زبان

اظهار ايمان كنند و به دل ايمان نياورند به راه كفر مي شتابند، و نيز اندوهناك مباش از آن يهوداني كه جاسوسي كنند سخنان فتنه انگيز را به جاي كلمات حق تو، به آن قومي كه از كبر نزد تو نيامدند، مي رسانند (مانند اعيان يهود خيبر) (آنها از روي دشمني و عناد با اسلام) كلمات حق را بعد از آن كه به جاي خود مقرّر گشت (به ميل خويش تغيير دهند و به دروغ و هواي نفس حلال را حرام و حرام را حلال كنند) و گويند اگر حكم قرآن آن گونه (كه ما خواهيم از خدا) آورده شد بپذيريد و الا دوري گزينيد. (و حكم پيغمبر را ابدا نپذيريد) ...

اين آيه متضمّن حكمي نيست و بيان واقعه اي است كه روايات آن را شرح داده اند و داستان آن چنين است: مرد و زني از اشراف يهود خيبر زنا كردند، چون حدّ زناي زن محصنه و مرد محصنه در تورات رجم بوده، اشراف مي خواستند راه نجاتي از اين حكم براي خود بيابند، از اين رو به يهوديان بني قريظه پيام دادند كه حكم را از پيامبر اسلام سؤال كنند، منتهي اگر حكمش رجم بود آن را نپذيرند و اگر حكم سبكتري اعلام شد آن را قبول كنند و مطابق آن رفتار شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 110

هيچ گونه ترديدي در صحّت آن نداشتند.

وَ هُمْ يَعْلَمُونَ و آنان خود مي دانند كه دروغگويند يعني اگر آنها اقدام به كتمان حقايق و تحريف كلام خدا مي كنند در اين كار سابقه دارند.

[سوره البقرة (2): آيات 76 تا 77] ... ص: 110

اشاره

وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ

عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (76) أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (77)

ترجمه ... ص: 110

و هنگامي كه مؤمنان را ملاقات كنند مي گويند ايمان آورده ايم، ولي هنگامي كه با هم خلوت مي كنند (بعضي به بعضي ديگر اعتراض مي كنند) و مي گويند چرا مطالبي را كه خداوند (درباره صفات پيامبر اسلام) براي شما بيان كرد به مسلمانان بازگو مي كنيد تا (روز رستاخيز) در پيشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال كنند؟ آيا نمي فهميد؟ (76)

آيا اينها نمي دانند خداوند از اسرار درون و برون آنان آگاه است؟ (77)

تفسير: ... ص: 110

وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا ... يهود هنگامي كه با مؤمنان روبرو مي شدند.

قالُوا آمَنَّا مي گفتند: ما ايمان داريم به اين كه شما بر حقيد و محمّد (ص) پيامبري است كه تورات بشارت آمدنش را داده است.

__________________________________________________

پيامبر اكرم، با وحي الهي، موافق حكم تورات حدّ آن را رجم تعيين فرمود، و اشراف يهود منكر وجود چنين حكمي در تورات شدند، امّا پيامبر دستور داد «ابن صوريا» را كه جوان و عالمترين يهود به احكام تورات بود و هرگز راجع به پيامبر مطلبي نشنيده بود و محضر آن حضرت را درك نكرده بود، جهت داوري در اين قضيّه و اثبات مطابقت اين حكم با نصّ تورات احضار نمايند و چون حاضر شد حضرت با داوري در اين قضيّه و اثبات مطابقت اين حكم با نصّ تورات احضار نمايند و چون حاضر شد حضرت با قيد سوگند از او خواست تا حكم تورات را در اين واقعه بيان كند، او اظهار داشت كه حكم تورات در اين مورد رجم است ولي يهود به ميل خود آن را تغيير داده و تحريف كرده اند. بدين ترتيب يكي از اعجازات پيامبر ظاهر شد و آن حضرت فرمان رجم آن دو تن

يهودي را صادر كرد و اين حكم در نزديكي مسجد اجراء شد، و تاريخ اين واقعه را در رديف وقايع سال چهارم هجرت درج كرده اند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 111

وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ و هر گاه در مكان خلوتي كه جز خودشان كسي در آن جا نبود، يكديگر را ملاقات مي كردند مي گفتند: أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ. چرا با آنها (مؤمنان) از آنچه خدا در تورات راجع به اوصاف محمّد (ص) بيان فرموده، سخن مي گوييد؟

لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تا عليه شما به آنچه پروردگارتان در كتابش نازل كرده احتجاج كنند. «عند اللَّه» يعني «في كتاب اللَّه» چنان كه گفته مي شود فلان چيز نزد خدا حلال است يعني در كتاب خدا حلال شده است. يا منظور از جمله «لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ ...» اين است كه چرا از صفات پيامبر اسلام با مؤمنان سخن مي گوييد تا آنها در ايمان آوردنشان به پيامبر نزد خدا دليلي عليه شما داشته باشند چون شما با اين عمل صحت نبوت پيامبر را از تورات خبر مي دهيد.

أَ فَلا تَعْقِلُونَ چرا درك نمي كنيد كه بازگو كردن اوصاف محمّد (ص) كه در تورات آمده دليلي بر ضد شماست؟

أَ وَ لا يَعْلَمُونَ آيا آن گروه يهودي نمي دانند ان اللَّه يعلم ما يسرون و ما يعلنون كه خداوند از كفر و تكذيب آنان نسبت به پيامبر (ص) [در موقع ملاقات يكديگر] و از اظهار ايمان كردن آنها [در وقت ملاقات با مؤمنان ] آگاه است؟!

[سوره البقرة (2): آيه 78] ... ص: 111

اشاره

وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاَّ أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (78)

ترجمه ... ص: 111

و پاره اي از آنها عواماني هستند كه كتاب خدا را جز يك مشت خيالات و آرزوها نمي دانند، و تنها به پندارهايشان دل بسته اند! (78)

تفسير: ... ص: 111

منظور از «اميون» آن دسته از افراد يهودند كه [خواندن و] نوشتن را خوب نمي دانند تا تورات را مطالعه كنند و پيرامون احكام و مقرّرات آن تحقيق نمايند.

لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَّ آنان تورات را نمي دانند، جز پندارها و امتيازات موهومي كه براي خود قائل بودند، چنان كه گمان مي كردند خداوند آنها را عفو

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 112

كرده و در برابر خطاها و لغزشهايشان مؤاخذه نخواهد كرد و پيامبران كه از آبا و اجدادشان هستند آنها را شفاعت خواهند كرد.

و گفته شده: مقصود از «امانّي» دروغهاي گوناگون و آيات تحريف شده اي است كه دانشمندان يهود در اختيار عوام مي گذاشتند و آنها كوركورانه تقليد مي كردند، و اگر كسي از آنها سخني بر زبان مي آورد ديگران سؤال مي كردند: هذا شي ء رويته او تمنيته يعني آيا اين سخن را از پيش خود مي گويي يا از ديگران نقل مي كني؟

و گفته شده منظور از «الا اماني» اين است كه آنها تنها كتاب خدا را قرائت مي كردند و قول شاعر به همين معنا اشاره دارد:

تمنّي كتاب اللَّه اوّل ليلة تمنّي داود الزّبور علي رسل «1»

«الا اماني» استثناي منقطع است مانند استثناي در آيه: ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ «و عالم به او نبودند جز آن كه از پي گمان خود مي رفتند» (نساء/ 156) وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ آنها تنها پاي بند پندار و خيالند، يعني در حال شك و ترديد مي باشند با اين كه مي توانند از حق آگاه شوند.

[سوره البقرة (2): آيه 79] ... ص: 112

اشاره

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ

(79)

ترجمه ... ص: 112

واي بر آنها كه مطالبي با دست خود مي نويسند. سپس مي گويند: از طرف خداست، تا به بهاي كمي آن را بفروشند، واي بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند، و واي بر آنها از آنچه از اين راه به دست مي آورند. (79)

تفسير: ... ص: 112

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ پس واي بر كساني كه كتاب تحريف

__________________________________________________

1- يعني او (عثمان) در آغاز شب قرآن را به ترتيل تلاوت مي كرد، همان گونه كه داود (ع) زبورا با آرامش و تأني تلاوت مي كرد. اين شعر را «حسان بن ثابت» در سوگ «عثمان بن عنيف» سروده است.- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 113

شده را با دست خود مي نويسند. «بايديهم» براي تأكيد است، چنان كه گفته مي شود: رآه بعينه و سمعه باذنه يعني «آن را با چشم خود ديد و با گوش خود شنيد» و مقصود در همه موارد تأكيد است.

«ويل» كلمه ايست كه هر كس دچار اندوه و مصيبتي شود آن را به كار مي برد، و مقصود از آن در آيه شريفه عذاب و شكنجه است.

لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا تا او را به بهاي اندك بفروشند، منظور اين است كه در برابر اين كار ناشايست از عوام يهود اموالي را بگيرند. خداي سبحان «ثمن» را از اين نظر «ناچيز» توصيف فرموده كه جزو متاعهاي دنيوي است و خداوند متاع دنيا را اندك و ناچيز شمرده و مي فرمايد: قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ.

مِمَّا يَكْسِبُونَ منظور اموال حرام و رشوه هاي نابجايي بود كه بزرگان يهود از عوام مي گرفتند.

[سوره البقرة (2): آيه 80] ... ص: 113

اشاره

وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (80)

ترجمه ... ص: 113

و گفتند هرگز آتش دوزخ جز چند روزي به ما نخواهد رسيد، بگو آيا پيماني نزد خدا گرفته ايد؟ چون خداوند هرگز از پيمانش تخلف نمي ورزد، يا اين كه چيزي به خدا نسبت مي دهيد كه به آن علم نداريد. (80)

تفسير: ... ص: 113

يكي از ادّعّاهاي توخالي يهود اين بود كه مي گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. [عكرمه و قتاده مي گويند] مدت عذاب آنان چهل روز است، زيرا زمان پرستش گوساله چهل روز بود.

از مجاهد نقل شده كه يهود مدينه معتقد بودند كه:

عمر دنيا مجموعا هفت هزار سال است و آنان در ازاي هر هزار سال يك ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 114

روز عذاب خواهند شد.

فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ جواب شرط محذوف است و تقدير آن چنين است:

ان اتخذتم عنده عهدا فلن يخلف اللَّه عهده يعني اگر پيماني نزد خدا بسته ايد خداوند هرگز از پيمانش تخلّف نخواهد كرد.

در كلمه «ام» دو احتمال است:

نخست اين كه برابر همزه استفهام و براي تقرير باشد يعني كدام يك از اين دو امر وجود دارد؟ زيرا قطعا يكي از آن دو بيش نيست [آيا نزد خدا پيمان بسته ايد؟

اگر نه پس آنچه را نمي دانيد به خدا نسبت مي دهيد] دوّم اين كه «منقطعه» و به معناي «بل» باشد. «1»

[سوره البقرة (2): آيات 81 تا 82] ... ص: 114

اشاره

بَلي مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (81) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (82)

ترجمه ... ص: 114

آري كساني كه تحصيل گناه كنند و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود. (81)

و آنها كه ايمان آورده اند

__________________________________________________

1- «ام» بر دو قسم است:

الف- «متّصله» كه بعد از همزه تسويه يا همزه استفهام واقع مي شود و براي تسويه حكم بين معطوف و معطوف عليه مي آيد مانند: «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ» مانند: «في الدار اخي ام في المدرسة» و اين قسم در «طلب» به كار نمي رود، از اين رو گفته نمي شود: «اضرب زيدا ام عمرا» و بايد براي اين منظور از «او» استفاده كرد. و چون جمله قبل و بعد آن بي نياز از يكديگر نيستند «متّصله» ناميده مي شود.

ب- «منقطعه» آن است كه مسبوق به ادات استفهام به جز همزه باشد مانند: «هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمي وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ» مگر اين كه همزه در معناي حقيقي خود كه استفهام است استعمال نشده باشد، بلكه براي «نفي» يا «تقرير» باشد، مانند: «أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها» و «أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا» . اين قسم براي اعراض از چيزي و روي كردن به چيز ديگر مي آيد و چون بين دو جمله كاملا مستقل واقع مي شود و قبل و بعد آن به يكديگر ارتباطي ندارد «منقطعه» ناميده مي شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 115

و اعمال صالح انجام داده اند، اهل بهشتند و هميشه در آن خواهند ماند. (82)

تفسير: ... ص: 115

«بلي» براي اثبات چيزي است كه يهود آن را نفي مي كرد و مي گفت: لن تمسنا النار، (ما هرگز در آتش نخواهيم سوخت) يعني آتش شما را براي هميشه خواهد سوخت به

دليل اين كه خدا مي فرمايد: فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ يعني آنها اهل دوزخ هستند و براي هميشه در آتش به سر خواهند برد.

[منظور از «سيئه» چيست؟]:

ابن عباس و مجاهد و قتاده و برخي ديگر گفته اند: منظور از «سيئه» شرك به خداوند است [اقوال ديگري هم در اين زمينه وجود دارد ولي ] همين قول صحيحتر به نظر مي رسد زيرا بنا بر مذهب اماميّه جز شرك به خداوند گناه ديگري موجب خلود در آتش نخواهد شد.

وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ در معني اين جمله سه احتمال است:

1- اين كه گناه و كردار بد از هر طرف او را فرا گرفت مانند آيه شريفه: وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ «يعني جهنّم از هر سو كافران را فرا مي گيرد» (توبه/ 49) 2- اين كه كردار بد او را هلاك كرد مانند آيه إِلَّا أَنْ يُحاطَ بِكُمْ «مگر به قهر خدا هلاك شويد» (يوسف/ 66)، و آيه: وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ «و يا آن كه ثمر و ميوه اش نابود شود (كهف/ 42). كه در هر دو آيه «احاطه» به معناي هلاكت است و منظور اين است كه راه نجات آنها مسدود است و نابودي آنها را احاطه كرده است.

3- مقصود پافشاري و اصرار بر گناه است. «1»

__________________________________________________

1- اقوال ديگري نيز وجود دارد:

1- حسن بصري مي گويد: منظور گناه كبيره است.

2- از ابن عباس و ضحاك و ابي العاليه نقل شده كه منظور از «خطيئه» شرك به خداوند است (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 236).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 116

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ... اين آيه بشارتي است از طرف خداوند براي مؤمنان كه آنان همواره

در بهشتند چنان كه در آيه پيش به منكران و كساني كه اصرار بر گناه دارند و عده عذاب و كيفر هميشگي داده است.

[سوره البقرة (2): آيه 83] ... ص: 116

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)

ترجمه ... ص: 116

و (به ياد آوريد) زماني را كه از بني اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و نسبت به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكي كنيد، و به مردم نيك بگوييد، نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد، سپس (با اين كه پيمان بسته بوديد) همه شما جز عده كمي سرپيچي كرديد (و از وفاي به پيمان خود) روي گردان شديد. (83)

تفسير: ... ص: 116

لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ و در اين جمله چند احتمال است:

1- اين جمله اخبار است به لفظ نهي، يعني نپرستيد مگر خدا را، چنان كه گفته مي شود: تذهب الي فلان تقول له كذا يعني مي روي نزد فلاني و به او چنين مي گويي و منظور اين است كه «برو نزد فلاني» زيرا جمله خبريه اي كه در معنا امر و يا نهي باشد از امر و نهي صريح بليغتر است، زيرا چنين وانمود مي شود كه گويا امر خداوند بسرعت امتثال شده و از آن اخبار مي شود. و قرائت عبد اللَّه بن مسعود و ابي بن كعب كه «لا تعبدوا» خوانده اند مؤيد همين احتمال است. و به دليل اين كه در ادامه آيه كلمه «قولوا» ذكر شده، در اين جمله نيز بايد قول در تقدير باشد.

2- اين كه جواب قسم باشد. زيرا اخذ پيمان در حكم سوگند است، گويي گفته شده: به ياد بياوريد هنگامي را كه ما بني اسرائيل را سوگند داديم كه جزء

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 117

خداي يكتا را نپرستيد.

3- اين كه كلمه «ان» در تقدير بوده باشد، يعني پيمان گرفتيم به اين كه نپرستيد مگر خداوند را، و پس از حذف «ان»، «لا

تعبدون» مرفوع شده است، مانند قول شاعر:

الا أيّ هذا الزاجري احضر الوغي و ان اشهد اللّذّات هل انت مخلّدي «1»

وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً و به پدر و مادر نيكي كنيد. اين جمله تقديرش چنين بوده است: و تحسنون بالوالدين احسانا، يا احسنوا بالوالدين احسانا.

وَ ذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ و به بستگان و خويشاوندان و كودكان بي پدر و بينوايان، يعني صله رحم كنيد و پيوند خويشاوندي را محكم سازيد و نسبت به كودكان بي پدر با رأفت و مهرباني رفتار نماييد و حقوق واجبه تهي دستان را كه خداوند در اموالتان مقرّر كرده به آنها بپردازيد.

وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (و به مردم نيك بگوييد) يعني سخن نيك بگوييد، و اين سخن از شدت نيكي گويا خود نيكي است.

كلمه «حسنا»، «حسنا» و «حسنا» مانند «بشري» نيز قرائت شده بنا بر اين كه مصدر باشد. از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: منظور از «حسنا» اين است كه چيزي را به مردم بگوييد كه دوست داريد به شما بگويند، [زيرا خداوند مبغوض مي دارد كسي را كه ناسزا مي گويد و نفرين مي كند و بر مردم مسلمان طعن مي زند و از ناسزا گفتن و شنيدن آن باك ندارد، و در سؤال، لجاجت و ستيزه مي كند، و دوست مي دارد كسي را كه بردبار و با عفّت و پارسا باشد] «2» .

__________________________________________________

1- هان، اي بازدارنده من از حضور در ميدان جنگ و مشاهده و درك لذّت پيروزي و غلبه بر دشمن (تو كه گمان مي كني شايد من در جنگ كشته شوم، اگر بنا به ميل تو از شركت در آن خودداري كنم) آيا قادر مي باشي مرا مخلّد در دنيا سازي كه

هرگز نميرم؟

2- در اين كه منظور او «حسنا» چيست اقوال ديگري نيز وجود دارد كه عبارتند از:

1- ابن عباس مي گويد: منظور از «قول حسن» گفتار نيك و اخلاق خوش كه مورد خشنودي خداوند است مي باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 118

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ يعني نماز را با دستورات و آداب لازم انجام دهيد و زكاة را به همان نحوي كه خداوند مقرّر داشته به صاحبانش بپردازيد.

ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ اين به طريق التفات است، يعني پيماني را كه از شما گرفتيم رها كرديد، جز تعداد اندكي از شما كه به اسلام گرويدند.

وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ يعني عادت ديرينه شما اين است كه پيوسته از عهد و پيمان خود روي مي گردانيد.

[سوره البقرة (2): آيه 84] ... ص: 118

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (84)

ترجمه ... ص: 118

و هنگامي را كه از شما پيمان گرفتيم كه خون يكديگر نريزيد، و يكديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد و شما اقرار كرديد (و بر اين پيمان) گواه بوديد. (84)

تفسير: ... ص: 118

لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ يعني با يكديگر چنين رفتار نكنيد، در اين آيه، ديگري به منزله خود شخص تلقّي شده، زيرا نژاد يا آيين هر دو يكي است.

برخي گفته اند: معناي آيه اين است كه هر گاه كسي فردي را به قتل برساند، گويي خود را كشته است، زيرا مورد قصاص واقع خواهد شد.

ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ سپس به عهد و پيماني كه از شما گرفتيم اقرار كرديد و پذيرفتيد كه خويش را بدان ملزم كنيد.

و گفته شده: منظور از اين جمله اين است كه شما اي جماعت يهود اكنون

__________________________________________________

2- ربيع بن انس مي گويد: منظور از اين جمله گفتار نيك است.

3- سفيان ثوري مي گويد: منظور: امر به معروف و نهي از منكر است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 119

گواهيد كه ما از پيشينيان شما عهد و پيمان گرفتيم و آنها كاملا پذيرفتند.

[سوره البقرة (2): آيه 85] ... ص: 119

اشاره

ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُساري تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)

ترجمه ... ص: 119

امّا اين شما هستيد كه يكديگر را به قتل مي رسانيد، و جمعي از خودتان را از سرزمينشان بيرون مي كنيد و در اين گناه و تجاوز به يكديگر كمك مي كنيد (و اينها همه نقض پيماني است كه با خدا بسته ايد) ولي اگر بعضي از آنها به صورت اسيران نزد شما آيند فديه مي دهيد و آنها را آزاد مي سازيد! در حالي كه بيرون ساختن آنها بر شما حرام بود، آيا به بعضي از دستورات كتاب آسماني ايمان مي آوريد و به بعضي كافر مي شويد؟! براي كسي كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين خدا) را انجام دهد، جز رسوايي در اين جهان و بازگشت به شديدترين عذابها در روز رستاخيز، چيز ديگري نخواهد بود، و خداوند از اعمال شما غافل نيست. (85)

تفسير: ... ص: 119

ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ ... منظور آيه اين است كه پس از اقرار يهود به پيماني كه از آنان گرفته شده بود بعيد به نظر مي رسيد اعمالي چون قتل و خونريزي و بيرون راندن يكديگر از سرزمينشان و دشمني با هم به آنان نسبت داده شود، به اين معني كه انتظار نمي رفت آنان مرتكب چنين اعمالي شوند، زيرا آنان علاوه بر اقرار، به آن پيمان گواهي نيز دادند و ظاهر آيه اين است كه شما يهوديان غير از كساني

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 120

هستيد كه به اخذ پيمان از خود اعتراف مي كنند، و اين معني كه گواهان غير از اقرار كنندگان باشند از باب اين است كه دگرگوني صفت به منزله دگرگوني ذات تلقّي شده است. چنان كه گفته مي شود: رجعت بغير الوجه الذي خرجت به يعني بازگشتم با غير آن حالتي كه خارج

شدم.

«تقتلون» تبيين جمله «ثم انتم هؤلاء» است و گفته شده: «هؤلاء» موصول و به معناي «الّذين» است.

«تظاهرون» در اصل «تتظاهرون» بوده و «تا» حذف شده است و «تظاهرون» به ادغام نيز قرائت شده است. «تظاهرون» يعني، تعاون و همكاري مي كنند.

«و ان ياتوكم اساري»، «اسري تفدوهم» نيز قرائت شده است و بر طبق اين قرائت معني آيه اين است كه شما با اين كه از كشتن خودتان باك نداريد- اگر اسيري را در دست دشمن خود بيابيد او را با فديه آزاد مي كنيد و همان طور كه [فديه ندادن و] باقيماندن اسير در دست دشمن حرام است، كشتن و نيز بيرون كردن آنها از خانه هايشان بر شما حرام است پس در اين صورت چگونه به خود اجازه مي دهيد كه آنها را بكشيد ولي به خود اجازه نمي دهيد كه با فديه دادن، آنها را از دست دشمن رها سازيد؟! [در حالي كه هر دو حرام است و يك حكم دارد.] «تفادوهم» نيز قرائت شده است، زيرا فديه دادن و مبادله اسير دو جانبه است.

وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ «هو» ضمير شأن و مبتدا، «محرم عليكم إخراجهم» خبر آن است، و جايز است «هو» ضمير ابهام باشد و «اخراجهم» آن را تفسير نمايد.

أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ آيا ايمان مي آوريد به بخشي از كتاب يعني فديه دادن و كافر مي شويد به بخشي ديگر يعني خونريزي و بيرون كردن يكديگر از خانه هايتان؟

منظور آيه چيست؟

برخي از مفسران گفته اند: آيه شريفه در مورد يهود بني قريظه و بني النضير

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 121

نازل شده است، بني قريظه با «اوس» و بني النضير با «خزرج» هم پيمان و

متّحد شده بودند و در جنگهايي كه ميان آن دو قبيله رخ مي داد، هر يك از اينها به نفع هم پيمان خود وارد جنگ مي شد و هنگامي كه يك گروه بر گروه ديگر غالب مي شد خانه هايشان را ويران كرده و آنها را بيرون مي راندند، و هر گاه فردي از دو گروه اسير مي شد با دادن فديه او را آزاد مي كردند [پس آنان دستور فديه را عملي كردند و دستور بيرون نكردن از خانه را نافرماني نمودند و در حقيقت برخي را مؤمن و بعضي را كافر شدند].

فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا پس نيست كيفر كسي كه چنين كاري را انجام مي دهد مگر خواري و ذلّت در زندگاني دنيا.

درباره خواري و ذلّتي كه خداوند آنان را مبتلا كرد دو قول وجود دارد:

1- منظور از خواري در دنيا اين است كه پيامبر اسلام بني النضير را از خانه هايشان بيرون كرد و يهود بني قريظه را كشت و بچّه هايشان را اسير كرد.

2- منظور گرفتن جزيه و ماليات از آنهاست تا زماني كه بر طبق مقرّرات «ذمّه» عمل نمايند، همراه با تحقير و خواري.

وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ الْعَذابِ و در روز جزا گرفتار عذاب بزرگي خواهند شد. [يعني تنها خواري و ذلت دنيوي براي آنان كافي نيست و جبران گناه آنان را نخواهد كرد] و آن عذابي است كه خداوند براي دشمنانش آماده نموده است.

«يردون» با «تا» (تردون) و «تعملون» با ياء (يعملون) نيز قرائت شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 86] ... ص: 121

اشاره

أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (86)

ترجمه ... ص: 121

اينها همان كسانند كه آخرت را به زندگي دنيا فروخته اند، لذا در مجازات آنها تخفيف داده نمي شود و كسي آنها را ياري نخواهد كرد. (86)

تفسير: ... ص: 121

آنان كساني هستند كه به زندگاني دنيا در برابر نعمتهاي آخرت خشنودند، به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 122

همين دليل از عذاب دنيوي آنان با كم شدن مقدار جزيه اي كه بايد بدهند و نيز از عذاب اخروي شان كم نخواهد شد، و كسي در مقام نصرت و ياري آنان بر نخواهد آمد تا بدين وسيله عذاب خداوند را از آنها دفع نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 87] ... ص: 122

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوي أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ (87)

ترجمه ... ص: 122

و ما به موسي كتاب (تورات) داديم، و بعد از او پيامبراني پشت سر يكديگر فرستاديم و به عيسي بن مريم دلايل روشن بخشيديم و او را به وسيله روح القدس تأييد نموديم، آيا هر زمان پيامبري بر خلاف هواي نفس شما آمد، در برابر او تكبّر كرديد (و از ايمان آوردن به او خودداري نموديد و به اين هم قناعت نكرديد بلكه) عده اي را تكذيب نموده، جمعي را به قتل رسانديد؟! (87)

تفسير: ... ص: 122

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ ما به موسي كتاب تورات را عطا كرديم.

وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ و از پي او پيامبراني فرستاديم. «قفينا» از ريشه «قفا» و به معناي «اتبعنا» است و «قفاه به» يعني كسي را در پي او آورد، بنا بر اين معناي آيه چنين مي شود: ما از پي او پيامبران بسياري فرستاديم، مانند آيه شريفه ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا «آن گاه پيامبراني پي در پي بر خلق فرستاديم» (مؤمنون/ 44).

وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ و عيسي پسر مريم را معجزات و ادلّه روشن داديم. «عيسي» در لغت سرياني عبارت است از «ايشوع» «1» و «مريم» به معناي خادم است.

__________________________________________________

1- «يسوع» به زبان سرياني نام حضرت مسيح (ع) است و «عيسي» نامي است كه مسلمانان بر وي نهاده اند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 123

«البينات» عبارت است از معجزات روشني [كه مردم را به پيامبري او هدايت مي كرد] مانند زنده كردن مردگان و شفا دادن كور مادرزاد و خبر دادن از غيب.

وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ و او را به واسطه روح القدس توانايي داديم.

گفته شده منظور از روح القدس جبرئيل است و اضافه شدن روح به خداوند جنبه تعظيم

و تشريف دارد چنان كه گفته مي شود: حاتم الجود. و جبرئيل را به اين دليل «روح القدس» ناميده اند كه خداوند او را از پيش خود هستي داد، نه در صلب پدر و رحم مادر و از هر پليدي مبرا بود. و گفته شده: منظور از «روح» اسم اعظمي است كه عيسي (ع) با ذكر آن مردگان را زنده مي كرد. خلاصه معني آيه اين است كه اي بني اسرائيل ما به پيامبران شما داديم آنچه را كه به پيامبران پيشين داديم.

أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوي أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ ... چرا هر زمان پيامبري از پيامبران بر حق من دستوراتي را كه بر خلاف ميل و خواهش شما بود آورد، تكبر ورزيديد و از ايمان آوردن به او خودداري كرديد؟

همزه اي كه بين «فا» و متعلّق آن [ءاتينا] واقع شده، همزه استفهام و براي توبيخ و تعجّب است. و ممكن است تقدير آيه چنين باشد: و لقد ءاتيناهم ما ءاتيناهم ففعلتم ما فعلتم يعني ما به پيامبران كتاب و معجزه و دليل روشن داديم و شما بازهم سرپيچي نموديد، به همين دليل آنها را بر كاري كه انجام دادند ملامت و سرزنش كرده است. داخل شدن «فا» بر «كلما» به منظور عطف گرفتن آن بر تقدير آيه است.

فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ پس گروهي را تكذيب مي كنيد و عدّه اي را به قتل مي رسانيد. علت اين كه به جاي «فريقا قتلتم»، «فريقا تقتلون» آمده اين است كه كشتن پيامبران در گذشته [توسط آبا و اجدادشان ] كار بسيار زشتي بود و خداوند مي خواهد قبح و زشتي آن را پيش چشم آنان مجسم كند.

[سوره البقرة (2): آيه 88] ... ص: 123

اشاره

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ

اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً ما يُؤْمِنُونَ (88)

ترجمه ... ص: 123

(و آنها از روي استهزا) گفتند دلهاي ما در غلاف است! (و ما از

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 124

گفته تو چيزي نمي فهميم. آري همين طور است) خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته (به همين دليل چيزي درك نمي كنند) و كمتر ايمان مي آورند. (88)

تفسير: ... ص: 124

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ و گفتند دلهاي ما در حجاب غفلت است، «غلف» جمع «اغلف» [به معني «غلاف دار»] است. و تشبيه شده دلهاي آنان [يهود] به چيز غلاف داري كه از غلاف بيرون نيامده است نظير آيه شريفه: وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ ...

«و مشركان گفتند- تو با ما چه مي گويي كه- دلهاي ما از قبول دعوتت سخت محجوب و ...» (فصلت/ 5). سپس خداوند براي رد ادّعاي آنان مي فرمايد:

بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ ... بلكه خداوند ايشان را به واسطه كفرشان از رحمت خود دور كرده است. يعني مطلب آن طور نيست كه آنها ادّعا مي كنند و مي گويند دلهايشان اين گونه آفريده شده است. بلكه بر فطرت خودش آفريده شده است و خداوند آنان را به خاطر كفر ورزيدن به او و انكار پيامبر از رحمت خود دور و از عنايات خويش طرد ساخته است.

فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ ايمان آنان ناچيز و اندك است. «ما» زايد است و منظور از «قليلا» اين است كه آنان به برخي از كتب آسماني [تورات ] ايمان داشتند.

و مي توان گفت منظور ايمان نياوردن آنان است.

[سوره البقرة (2): آيه 89] ... ص: 124

اشاره

وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الْكافِرِينَ (89)

ترجمه ... ص: 124

و هنگامي كه از طرف خداوند كتابي براي آنها آمد و موافق نشانه هايي بود كه با خود داشتند و پيش از اين جريان به خود نويد فتح مي دادند (كه با كمك او بر دشمنان پيروز گردند، با اين همه) هنگامي كه اين كتاب و پيامبري را كه از قبل شناخته بودند، نزد آنها آمد به او كافر شدند، لعنت خدا بر كافران باد! (89) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 125

تفسير: ... ص: 125

وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ ... و هنگامي كه قرآن از طرف خداوند به آنها [يهود] رسيد، تورات انجيل و ديگر كتب آسماني را كه پيش از آن نازل شده بود تصديق كرد [و موافق نشانه هايي بود كه يهود با خود داشتند و با اين كه پيش از اين جريان، خود را به ظهور اين پيامبر (ص) نويد مي دادند، هنگامي كه اين كتاب و پيامبري را كه از قبل شناخته بودند نزدشان آمد، نسبت به او كافر شدند].

جواب «لما» جمله اي از قبيل «كذبوا به» يا مانند آن بوده كه حذف شده است و گفته شده: جمله فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به در محل جواب از «لما» ي اوّل است و تكرار آن به خاطر طولاني شدن كلام است.

و گفته شده: جواب لمّاي دوّم (كفروا به) ما را از جواب لمّاي اوّل بي نياز مي كند.

وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا از پيش از نزول قرآن و بعثت پيامبر، يهود خواهان فتح و پيروزي بر مشركان بودند. منظور از «استفتاح» .

استنصار و طلب ياري از خداوند براي غلبه بر مشركان است به طوري كه در جنگها عرضه مي داشتند: خدايا تو را به حق پيامبري كه اوصاف

او را در تورات خوانده ايم و در آخر الزّمان مبعوث خواهد شد سوگند مي دهيم، ما را فاتح و پيروز گردان.

و مي گفتند: همانا زمان پيامبر موعود فرا رسيده او به زودي برانگيخته خواهد شد و آنچه را ما مي گفتيم تأييد خواهد كرد، آن گاه به كمك و ياري او شما را به قتل خواهيم رساند آن گونه كه قوم عاد و ارم به قتل رسيدند.

فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ پس هنگامي كه آمد ايشان را آنچه را از حق شناخته بودند، به آن كافر شدند يعني با اين كه با اوصاف و نشانه هاي بعثت پيامبر اسلام (ص) آشنا بودند، وقتي آمد او را از روي حسد و دشمني و جاه طلبي انكار كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 126

فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الْكافِرِينَ پس خشم و غضب و دوري از رحمت خدا بر كافران باد، تقدير آيه: فلعنة اللَّه عليهم بوده است و به جاي ضمير اسم ظاهر آمده است.

[سوره البقرة (2): آيات 90 تا 91] ... ص: 126

اشاره

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلي غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ (90) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (91)

ترجمه ... ص: 126

ولي آنها در مقابل بد بهايي خود را فروختند كه بنا به آياتي كه خدا فرستاده بود كافر شدند و معترض بودند چرا خداوند به فضل خويش بر هر كس از بندگان خود بخواهد آيات خود را نازل مي كند، لذا خشم خداوند يكي پس از ديگري آنها را فرا گرفت و براي كافران مجازاتي خوار كننده است (90)

و هنگامي كه به آنها گفته شد به آنچه خداوند نازل فرموده است ايمان بياوريد، مي گويند ما به چيزي ايمان مي آوريم كه بر خود ما نازل شده، و به غير آن كافر مي شوند، در حالي كه حق است و آياتي را كه بر آنها نازل شده تصديق مي كند، بگو اگر راست مي گوييد و به آياتي كه بر خودتان نازل شده ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مي رسانديد؟ (91)

تفسير: ... ص: 126

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ «ما» اسم نكره اي است كه [محلا] منصوب است و فاعل «بئس» را [كه «شيئا»] است تفسير مي كند، بنا بر اين تأويل آيه چنين مي شود:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 127

بئس شيئا اشتروا به انفسهم يعني، آنها در برابر چيز بدي خود را فروختند.

[معني لغات ]:

و اشتروا: فروختند.

بغيا: يعني از روي حسد. و مطالبه چيزي كه حق آنان نيست.

أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً «ان يكفروا» مخصوص به ذمّ است و «بغيا» مفعول له [براي «يكفروا»] است.

أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ يعني خداوند وحي و نبوّت را بر هر كس از بندگانش كه بخواهد و حكمتش اقتضا كند نازل مي كند.

فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلي غَضَبٍ و به غضب برگشتند، يعني آنان [يهود] سزاوار لعنت پياپي و دوري از رحمت خدا

شدند، زيرا نسبت به پيامبر بر حق اسلام كفر و حسد ورزيدند. گفته شده [حسن و عكرمه و قتاده مي گويند]: غضب اوّلي هنگامي بود كه عيسي را انكار كردند و دوّمي زماني بود كه محمد (ص) را تصديق نكردند.

وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ و براي كافران عذاب خوار كننده اي است. «1»

بما انزل اللَّه اطلاق دارد و شامل هر كتابي كه خداوند نازل فرموده مي شود [و منظور اين است كه به هر كتابي كافر شدند] ولي قول خداي متعال «بما انزل علينا» راجع به تورات است و [مقصود اين است كه به هر كتابي جز تورات كافر شدند].

وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ ... يعني گفتند ما به چيزي كه بر خودمان نازل شده

__________________________________________________

1- «مهين» چيزي است كه صاحبش را خوار و لباس ذلّت مي پوشاند، و برخي گفته اند:

«مهين» چيزي است كه به اعزاز و اكرام انتقال پيدا نكند و گاهي «غير مهين» است و آن در صورتي است كه عذاب براي تخفيف باشد و پس از آن به اعزاز منتقل شود، پس كسي كه از عذاب جهنّم به بهشت انتقال پيدا كند عذاب او «مهين» نخواهد بود (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 261).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 128

باشد ايمان مي آوريم و حال آن كه به غير تورات [يعني قرآن ] كفر مي ورزند در حالي كه قرآن تورات آنان را تأييد مي كند.

منظور آيه رد اين گفته آنهاست كه ما به آنچه بر خودمان نازل شده باشد ايمان مي آوريم، زيرا وقتي آنان به قرآن كه موافق با تورات است كافر شوند، در حقيقت به خود تورات نيز كافر شده اند.

قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ

بگو چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل رسانديد؟ منظور آيه اعتراض به يهود است كه چرا شما كه ادّعا مي كنيد به تورات ايمان داريد، پيامبران خود را به قتل مي رسانيد؟ در حالي كه تورات اجازه كشتن آنان را به شما نمي دهد.

[سوره البقرة (2): آيه 92] ... ص: 128

اشاره

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسي بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ (92)

ترجمه ... ص: 128

(و نيز) با آن همه آيات و معجزات كه موسي براي شما آورد (چرا) بعد گوساله پرستي را اختيار كرديد و با اين كار ظالم و ستمگريد؟ (92)

تفسير: ... ص: 128

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسي بِالْبَيِّناتِ يعني موسي معجزاتي [مانند يد بيضا و بيرون آمدن آب از سنگ و شكاف دريا و اژدها شدن عصا و ...] براي شما آورد كه راهنماي صدق و دليل بر پيامبري او بود.

ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ پس از آن كه موسي از شما جدا شد و به ميقات پروردگار رفت شما گوساله را به عنوان خدا معبود خويش اختيار كرديد.

وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ و شما ستمكاريد، زيرا كافر شديد و «عبادت» را در موضع خودش انجام ندادي بنا بر اين جمله «و انتم ظالمون» جمله حاليه، يا اعتراضيّه است به اين معنا كه شما مردماني هستيد كه ستم كردن پيشه شماست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 129

[سوره البقرة (2): آيه 93] ... ص: 129

اشاره

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (93)

ترجمه ... ص: 129

و به ياد بياوريد هنگامي را كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر بالاي سر شما برافراشتيم كه بايد آنچه را فرستاديم با ايمان محكم بپذيريد و سخن حق را بشنويد، شما، گفتيد خواهيم شنيد و در نيّت گرفتيد كه در عمل عصيان خواهيم كرد و دلهاي آنها با محبّت گوساله بر اثر كفر آبياري شد، بگو اي پيامبر ايمان شما شما را به كردار زشت مي گمارد، اگر ايمان داشته باشيد. (93)

تفسير: ... ص: 129

خداي سبحان جمله و رفعنا فوقكم الطور (و ما كوه طور را بر فراز سر شما داشتيم) را تكرار فرموده و فايده آن تأكيد و اتمام حجّتي است كه از جمله دوّم حاصل مي شود نه از جمله اوّل [كه در آيه 63 همين سوره آمده بود].

وَ اسْمَعُوا يعني آنچه را بدان امر شديد و در تورات آمده است بپذيريد.

قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا گفتند سخن تو را شنيديم و از دستور تو سرپيچي كرديم.

وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ «1» يعني محبّت گوساله و علاقه وافر به پرستش آن

__________________________________________________

1- علّت اين كه از دوستي گوساله تعبير به «شرب» شده است نه به «اكل» اين است كه آب پس از آشاميدن به تمامي اعضا سرايت مي كند و به باطن آنها مي رسد و غذايي كه خورده مي شود از اعضا مي گذرد و در آنها راه پيدا نمي كند. شاعر مي گويد:

تغلغل حيث لم يبلغ شراب و لا حزن و لم يبلغ سرور

يعني: عشق و محبّت او به طوري در اعمال قلب رخنه كرده كه جايي براي نوشيدن و حزن و سرور باقي نگذاشته است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 130

در باطن آنها رسوخ كرد، همان گونه كه

رنگ در جامه نفوذ مي كند.

«فِي قُلُوبِهِمُ» در آيه شريفه [جار و مجرور، ظرف و] توضيح محل نوشاندن است، مانند: «فِي بُطُونِهِمْ» در آيه 10 از سوره نساء: إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً در حقيقت آنها در شكم خود آتش جهنّم فرو مي برند.

بِكُفْرِهِمْ يعني به سبب كفرشان.

قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ بگو ايمان شما به تورات، شما را به بد چيزي فرمان مي دهد! زيرا دستور پرستش گوساله در تورات نيامده است.

نسبت دادن امر به ايمان آنها از جهت استهزا و توبيخ آنان است، چنان كه در آيه 87 سوره هود از زبان قوم شعيب مي فرمايد: أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ قوم با تمسخر گفتند: اي شعيب، آيا نماز تو ترا مأمور مي كند؟ و در اين آيه نيز «امر» از روي استهزا به «نماز» نسبت داده شده است.

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اگر شما ايمان داشته باشيد. منظور اين جمله اين است كه ايمان آنها را مورد ترديد قرار دهد و صحّت ادّعاي آنان را خدشه دار نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 94] ... ص: 130

اشاره

قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (94)

ترجمه ... ص: 130

بگو اي پيامبر اگر سراي آخرت با آن همه نعمت به شما اختصاص داده شده و نه ساير خلق، پس بايد همواره آرزوي مرگ كنيد، اگر راست مي گوييد. (94)

تفسير: ... ص: 130

«خالصة» منصوب است بنا بر اين كه «حال» براي «الدار الاخرة» (بهشت) باشد به اين معنا كه اگر بهشت به شما اختصاص دارد و احدي جز شما در آن سهيم نيست، همان طور كه در گفتار خويش ادّعا مي كنيد كه: لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً «هرگز به بهشت نرود جز طايفه يهود» (بقره/ 2)، [پس آرزوي مرگ كنيد اگر راست مي گوييد]. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 131

الف و لام در «الناس» براي جنس است و گفته شده براي عهد است و مقصود از آن مسلمانان هستند فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ پس آرزوي مرگ كنيد، زيرا كسي كه به يقين مي داند اهل بهشت است به آن اشتياق پيدا نموده و آرزو مي كند هر چه زودتر به نعمتهاي بهشت برسد، چنان كه روايت شده، علي (ع) در صفّين بين صف لشكريان خود وصف سپاه معاويه قدم مي زد در حالي كه جامه زيرين به تن داشت، فرزندش امام حسن (ع) كه پدر را در اين حال ديد عرض كرد: اين لباس، لباس جنگجويان نيست، حضرت در پاسخ فرمود: فرزندم پدر تو باكي ندارد كه او بر مرگ غلبه كند يا مرگ بر او چيره شود.

و روايت شده است كه حبيب بن مظاهر در روز عاشورا مي خنديد، از وي سؤال شد آيا اكنون وقت خنديدن است؟ پاسخ داد: چه جايي براي سرور و شادماني از اين جا سزاوارتر است؟ به خدا سوگند جز اين نيست كه اين قوم با شمشيرهايشان

بر ما هجوم مي آورند و ما بزودي با حوريان بهشتي هم آغوش خواهيم شد.

[سوره البقرة (2): آيه 95] ... ص: 131

اشاره

وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (95)

ترجمه ... ص: 131

و آنها هرگز به خاطر اعمال بدي كه پيش از خود فرستاده اند، آرزوي مردن نخواهند كرد، و خداوند از ستمگران آگاه است. (95)

تفسير: ... ص: 131

مضمون اين آيه يكي از معجزات قرآن است، زيرا از غيب خبر داده است و حقيقت امر همان بود كه خبر داده شده است، و در حديثي آمده است كه اگر آنان [يهود] آرزوي مرگ مي كردند، هر يك از آنها به وسيله آب دهانشان گلوگير و خفه مي شدند و هر كجا بودند، همان جا مي مردند و يك تن يهودي بر روي زمين باقي نمي ماند.

بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ يعني به خاطر آنچه از موجبات دخول در آتش پيش ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 132

فرستادند چون تحريف كتاب خدا و كفر به محمّد (ص) و ديگر انواع كفر.

«تمني» اين است كه انسان به زبان خود بگويد: كاش فلان چيز از آن من بود.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ اين جمله در مقام تهديد آنان است.

[سوره البقرة (2): آيه 96] ... ص: 132

اشاره

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلي حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (96)

ترجمه ... ص: 132

آنها را حريصترين مردم حتي حريصتر از مشركان به زندگي (اين دنيا و اندوختن ثروت) خواهي يافت (تا آنجا) كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالي كه اين عمر طولاني او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خدا به كردار ناپسند آنان آگاه است. (96)

تفسير: ... ص: 132

وَ لَتَجِدَنَّهُمْ از مادّه «وجدت» به معني «علمت» است چنان كه عرب مي گويد: وجدت زيدا ذا الحفاظ يعني زيد را صاحب غرور دانستم. «هم» و «أَحْرَصَ النَّاسِ» هر دو مفعول براي «تجدن» است و چون قرآن نوع خاصّي از حيات يعني حيات طولاني را اراده كرده است، «حيات» به صورت نكره آمده است.

وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا اين جمله حمل بر معنا مي شود، زيرا «أَحْرَصَ النَّاسِ» در اصل «احرص من الناس» بوده است، و اگر چه «الَّذِينَ أَشْرَكُوا» داخل در تحت «الناس» است از اين رو مشركان را جداگانه ذكر كرده كه حرص آنان بيشتر است، و مي توان گفت مقصود جمله چنين بوده: و احرص من الذين اشركوا، و «احرص» دوّم به قرينه «أَحْرَصَ النَّاسِ» حذف شده است.

منظور از «وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» توبيخ شديد يهود است [يعني حرص يهود از حرص مشركان نيز بيشتر است ] زيرا حرص مشركان بر زندگي امر بعيدي نيست

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 133

چرا كه آنان به قيامت و بهشت و دوزخ ايمان ندارند و زندگي دنيا بهشت آنان است. پس هر گاه آزمندي آنان زياد شود با آن كه به روز جزا اقرار مي كنند، سزاوار شديدترين توبيخها هستند.

و گفته شده است، مقصود از «الَّذِينَ أَشْرَكُوا» مجوس است، زيرا آنها در حق سلاطين خود چنين دعا مي كردند:

عش الف نيروز يعني هزار سال بزي.

و گفته شده: جمله وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا اوّل كلام است و تقدير آيه چنين است: و منهم ناس يود احدهم ...، و «ناس» كه موصوف است حذف شده است مانند آيه شريفه: وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ «هيچ يك از ما فرشتگان نيست جز آن كه او را در بندگي حق مقامي معيّن است» (صافات/ 164) [در اين آيه نيز موصوف حذف شده است زيرا تقدير آيه چنين بوده است: و ما احد منا الا له ...].

ضمير در «و ما هو» كنايه از «احدهم» و «ان يعمر» فاعل براي «مزحزحه» است بنا بر اين تأويل آيه چنين مي شود: و ما احدهم بمزحزحه من العذاب تعميره.

و گفته شده «هو» كنايه است از «تعمير» و «ان يعمر» بدل از «هو» است و مي توان گفت «هو» ضمير مبهم است و «ان يعمر» آن را توضيح مي دهد.

«زحزحة» به معني دور كردن است.

جمله «لو يعمر» به معناي آرزو كردن است، و قاعده اين بود كه «لو اعمر» به لفظ متكلّم باشد ولي به قرينه «يود احدهم» به لفظ مغايب آمده است. چنان كه گفته مي شود: حلف باللّه ليفعلن [كه هر دو فعل به لفظ مغايب آمده است ] بنا بر اين كلام خداي متعال «لو يعمر» حاكي از علاقه آنها به زياد زيستن است.

[سوره البقرة (2): آيات 97 تا 98] ... ص: 133

اشاره

قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُديً وَ بُشْري لِلْمُؤْمِنِينَ (97) مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ (98)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 134

ترجمه ... ص: 134

بگو اي پيامبر (به طايفه يهود كه با جبرئيل اظهار دشمني مي كنند) كسي كه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است قرآني كه كتب آسماني پيشين را تصديق مي كند و هدايت و بشارت براي مؤمنان است. (97)

هر كس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (چنين كسي محقّقا كافر است) و خداوند دشمن كافران است. (98)

تفسير: ... ص: 134
[شأن نزول ] ... ص: 134

روايت شده «1» [هنگامي كه پيامبر اسلام وارد مدينه شد] عبد اللَّه بن صوريا

__________________________________________________

1- اين روايت در ترجمه تفسير مجمع البيان به تفصيل ذكر شده است و اينك مشروح آن:

ابن عباس مي گويد سبب نزول اين آيه بنا بر روايتي اين است: هنگامي كه پيامبر اسلام وارد مدينه شد، ابن صوريا و گروهي از يهود فدك به محضرش رسيده و پرسشهايي نمودند.

گفتند خواب تو چگونه است ما جريان خواب پيامبري را كه در آخر الزمان مي آيد مي دانيم و چگونگي آن به گوش ما رسيده است؟

فرمود: دو چشم مي خوابد ولي قلبم بيدار است.

گفتند: راست گفتي، لكن ما را مطّلع كن كه آيا بچّه به پدر ارتباط دارد يا از مادر است؟

فرمود: استخوانها و رگ و پي او از مرد و گوشت و خون و ناخن و موي او از زن است.

گفتند: راست گفتي اي محمّد (ص) ولي چه شده كه برخي از بچه ها شباهت كامل به عموهاي خود دارند و هيچ گونه شباهتي به داييهايشان ندارند و بعضي ديگر بر عكس؟

فرمود: هر يك از زن و مرد كه نطفه اش بر نطفه ديگري غلبه كند فرزند به او شباهت خواهد داشت.

گفتند: راست گفتي

اي محمّد (ص)، پروردگار خويش را به ما معرّفي كن و خصوصياتش را بيان نما؟

در اين هنگام خداوند سوره «قل هو اللَّه احد» را- كه اوصاف خداوند در آن ذكر شده- نازل فرمود: دنباله روايت سؤالي است كه ابن صوريا از واسطه وحي الهي مي كند كه در متن بدان اشاره شد.

(ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 274).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 135

- كه از دانشمندان يهودي فدك بود- نزد حضرت رسيد و از پيامبر درباره فرشته اي كه براي او وحي مي آورد. سؤال كرد.

فرمود: جبرئيل.

ابن صوريا گفت: او دشمن ماست و اگر فرشته ديگري بود ما به تو ايمان مي آورديم. سپس خداوند اين آيه را به عنوان پاسخ و ردّ يهود فرستاد و فرمود: قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ ...- بگو اي پيامبر هر كس از اهل كتاب دشمن جبرئيل باشد (خدا او را دشمن مي دارد)

«فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ ...- پس او قرآن را بر قلب تو نازل كرده است.

ضمير در «نزله» به قرآن بر مي گردد، و با وجود اين كه پيش از اين ذكري از قرآن به ميان نيامده است، براي بيان عظمت شأن قرآن با ضمير از آن ياد شده است. و گويي به خاطر شهرت زياد قرآن ضمير مربوط به آن به منزله اسم ظاهر مي باشد.

نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ يعني او تو را حفظ نمود و قرآن را با شيوه اي ساده و روان به امر پروردگار به تو تفهيم كرد.

معني آيه اين است كه دليلي وجود ندارد تا شما با جبرئيل به دشمني و خصومت بپردازيد، در صورتي كه او كتابي آورده كه كتب آسماني پيشين و كتاب شما تورات را تصديق

مي كند، پس اگر منصف باشيد بايد او را دوست بداريد و از او بايد به خاطر فرود آوردن قرآن كه مؤيّد كتاب نازل شده بر شماست، سپاسگزاري كنيد.

وَ هُديً وَ بُشْري لِلْمُؤْمِنِينَ و هدايتگر مؤمنان و نويد دهنده آنان به نعمتهاي دائمي است.

و علّت اين كه بعد از لفظ «ملائكته» نام جبرئيل و ميكائيل تكرار شده [با اين كه اين لفظ آن دو را نيز شامل مي شود] اين است كه آن دو امتياز و منزلت خاصي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 136

دارند، از اين رو هر يك را جداگانه ذكر فرموده و گويا آن دو از جنس ديگري غير از فرشتگانند، و اين همان مطلبي است كه پيش از اين نيز بدان اشاره شد، مبني بر اين كه اختلاف در صفت به منزله اختلاف در ذات است. امام صادق (ع) جبرئيل و ميكائيل را بدون همزه يعني «جبريل» و «ميكال» قرائت مي كرد.

فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ «1» منظور اين است كه خدا يهود را دشمن مي دارد، و اسم ظاهر (كافرين) از اين رو به جاي ضمير آمده تا دلالت داشته باشد بر اين كه خداي سبحان به خاطر كفر يهود با آنان دشمن است و دشمني با فرشتگان نوعي كفر است.

[سوره البقرة (2): آيات 99 تا 100] ... ص: 136

اشاره

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ (99) أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (100)

ترجمه ... ص: 136

ما براي ثبوت پيامبري تو دلايل و نشانه هاي روشني فرستاديم و جز فاسقان كسي به آنها كفر نمي ورزد. (99)

و آيا هر بار آنها (يهود) پيماني (با خدا و پيامبر) بستند جمعي آن را دور نيفكندند؟ (اينان نه تنها عهد شكنند) بلكه بيشتر آنها ايمان نخواهند آورد. (100)

تفسير: ... ص: 136

«ءايات» به معني معجزات روشن و آشكار است.

وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ و منظور از «فاسقون» كفّاري هستند كه از امر خدا سرپيچي نمودند. از حسن بصري نقل شده كه گفت: هر گاه «فسق» در مورد

__________________________________________________

1- تصريح نمودن به اسم خداوند و اكتفاء نكردن به ضمير (فانه) براي اين است كه گمان نشود منظور جبرئيل و ميكائيل است، و نيز تصريح به (كافرين) و نياوردن ضمير «هم» براي اين است كه امكان دارد يهود از دشمني با جبرئيل دست برداشته و ايمان بياورند (ترجمه: تفسير مجمع البيان، ج، ص 276).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 137

نوعي از معاصي [چون كفر] استعمال شود فسق بزرگترين كفر است و اگر در مورد گناه باشد بزرگترين گناه و نافرماني محسوب مي شود.

الف و لام در «الفاسقون» براي جنس است ولي بهتر اين است كه، اشاره به اهل كتاب باشد.

أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا «واو» براي عطف بر جمله محذوف است، و معنايش اين است كه آيا به نشانه هاي روشن نبوت تو كفر ورزيدند؟ يهود به پيمان شكني مشهور است، از اين رو خداي سبحان در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد: الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ «كساني كه چند بار با تو پيمان صلح و مسالمت بستند- مانند يهود بني قريظه- آن گاه عهد تو را در هر بار

شكستند» (انفال/ 56).

«نبذ» به معني انداختن و ترك كردن چيزي است. نبذه فريق منهم رمز اين كه خداوند «فريق منهم» فرموده اين است كه برخي از آنان پيمان شكني نكردند.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ بلكه بيشتر آنان به تورات ايمان نياورده اند، و از لحاظ ديانت در حدّي نبودند كه به عهد و ميثاقي كه بسته اند پاي بند باشند و پيمان شكني را گناه بشمارند.

[سوره البقرة (2): آيه 101] ... ص: 137

اشاره

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ (101)

ترجمه ... ص: 137

و هنگامي كه فرستاده اي از سوي خدا به سراغشان آمد در حالي كه به راستي كتب آسماني آنها گواهي مي داد جمعي از آنان كه داراي كتاب بودند (اهل كتاب) كتاب خدا را پشت سر افكندند، گويي از آن كتاب هيچ نمي دانند. (101)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 138

تفسير: ... ص: 138

منظور از «كتاب اللَّه» «تورات» است، زيرا آنان به سبب كفرشان به رسول خدا كه تصديق كننده تورات است به كتاب خود نيز كافر شدند و آن را كنار گذاشتند.

ممكن است مقصود «قرآن»، باشد يعني آنان پس از آن كه ملزم به پذيرفتن آن شده بودند آن را كنار گذاشتند.

و نبذوه وراء ظهورهم كنايه از اعراض آنها از قرآن و ترك عمل به آن است.

كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ گويي آنان نمي دانند كه قرآن كتاب خداست، به اين معنا كه اين را مي دانند ولي از روي كبر و خودخواهي و عناد و دشمني آن را كتمان مي كنند.

[سوره البقرة (2): آيه 102] ... ص: 138

اشاره

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلي مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَي الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (102)

ترجمه ... ص: 138

(يهود)از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مي خواندند پيروي مي كردند، سليمان هرگز (دست به سحر نيالوده) كافر نشد، و لكن شياطين كفر ورزيدند و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بردو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پيروي كردند (آنها طريق سحر كردن را براي آشنايي با طرز ابطال آن به مردم ياد مي دادند) و به هيچ كس چيزي ياد نمي دادند مگر آن كه به او مي گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد، ولي آنها از آن دو فرشته مطالبي را مي آموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايي بيفكنند (نه اين كه از آن براي ابطال سحر استفاده كنند) ولي هيچ گاه بدون فرمان خدا نمي توانند به انساني ضرر برسانند، آنها قسمتهايي را فرا مي گرفتند كه براي آنان زيان داشت و نفعي نداشت و مسلما مي دانستند، هر كس خريدار اين گونه متاع باشد، بهره اي در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن مي فروختند، اگر علم و دانشي مي داشتند. (102) ترجمه

جوامع الجامع، ج 1، ص: 139

تفسير: ... ص: 139

وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ و پيروي كردند آنچه را كه شياطين مي خواندند.

معناي اين جمله اين است كه اين گروه از يهود كتاب خدا را كنار گذارده و بدان عمل نمي كردند، از كتابهاي سحر و جادويي كه شياطين در زمان فرمانروايي سليمان (ع) مي خواندند پيروي مي كردند و مي گفتند اين علم (سحر) همان علمي است كه سليمان دارد و جن و انس و باد را به وسيله آن تسخير مي كند.

وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ اين جمله آيه در مقام تكذيب شياطين و تبرئه سليمان (ع) است زيرا آنان او را متّهم مي كردند كه به سحر عمل مي كند.

وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا و لكن شياطين كافر شدند، زيرا آنان بودند كه به سحر عمل مي كردند و آن را در كتابها مي نوشتند و به مردم مي آموختند و قصدشان از اين عمل گمراه كردن مردم بود.

وَ ما أُنْزِلَ عَلَي الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ و آنچه بر دو ملك به نامهاي «هاروت» و «ماروت» در بابل نازل شد.

گفته شده است اين جمله عطف است بر جمله «ما تتلوا»، بنا بر اين معناي آيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 140

چنين مي شود: و پيروي كردند آنچه را بر دو ملك در بابل نازل شد.

«هاروت» و «ماروت» عطف بيان براي «ملكين» و علم براي آن دو است، و آنچه بر آن دو نازل شد علم سحر بود كه خداوند براي آزمايش مردم آن را نازل فرمود، هر كس كه آن را آموخت و به كار برد [و از آن سوء استفاده كرد] كافر شد و كساني كه از آن دوري جستند و يا فقط آن را فرا گرفتند تا

نزد خود حفظ نمايند، آنان از مؤمنان شدند، چنان كه قوم طالوت را خداوند به نهر آبي آزمايش كرد، در نتيجه هر كس از آن بسيار نوشيد از آيين او خارج شد و هر كس هيچ نياشاميد [يا كفي بيش بر نگرفت ] بر آيين طالوت باقي ماند و از سپاهيان او به شمار آمد. و قرآن مجيد در آيه 249 سوره بقره به اين ماجرا اشاره كرده است.

وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولا ... يعني آن دو ملك هيچ كس را تعليم نمي دادند مگر پس از آن كه او را متنبّه ساخته و به او مي گفتند: ما امتحان و آزمايشي از جانب خدا هستيم، بنا بر اين پس از آموختن علم سحر «1» خود را با اعتقاد

__________________________________________________

1- در مورد اين كه سحر چيست و از چه زماني پيدا شده و از نظر اسلام چگونه است مطالب ارزنده اي در تفسير نمونه بيان شده كه براي آشنايي بيشتر شما خوانندگان محترم بخشي از آن را در اين جا نقل مي كنيم.

در اين كه «سحر» چيست و از چه تاريخي به وجود آمده بحث فراوان است. اين قدر مي توان گفت كه سحر از زمانهاي خيلي قديم در ميان مردم رواج داشته است، ولي تاريخ دقيقي براي آن ذكر نشده است و نيز نمي توان گفت چه كسي براي نخستين بار جادوگري را به وجود آورد؟

ولي از نظر معني و حقيقت سحر مي توان گفت: سحر نوعي اعمال خارق العاده است كه آثاري از خود در وجود انسانها به جا مي گذارد و گاهي يك نوع چشم بندي و تردستي است و گاه تنها جنبه رواني و خيالي دارد.

سحر از نظر لغت

به دو معني آمده است:

1- به معني خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستي و به تعبير قاموس اللغة سحر يعني خدعه كردن.

2- كل ما لطف و دق آنچه عوامل آن نامرئي و مرموز باشد.

در مفردات راغب كه مخصوص واژه هاي قرآن است به سه معني اشاره شده:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 141

به اين كه عمل به آن حق است، كافر نسازيد.

__________________________________________________

1- خدعه و خيالات بدون حقيقت و واقعيّت، همانند شعبده و تردستي.

2- جلب شياطين از راههاي خاص و كمك گرفتن از آنها.

3- معني ديگري است كه بعضي پنداشته اند و آن اين كه ممكن است با وسايلي ماهيّت و شكل اشخاص و موجودات را تغيير داد، مثلا انسان را به وسيله آن به صورت حيواني در آورد، ولي اين نوع خيال و پنداري بيش نيست و واقعيّت ندارد (مفردات راغب، «سحر») از بررسي حدود 51 مورد كلمه «سحر» و مشتقات آن در سوره هاي قرآن از قبيل طه، شعرا، يونس و اعراف و ... راجع به سرگذشت پيامبران خدا: موسي، عيسي و پيامبر اسلام (ص) به اين نتيجه مي رسيم كه سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسيم مي شود:

1- آن جا كه مقصود از آن فريفتن و تردستي و شعبده و چشم بندي است، حقيقتي ندارد، چنان كه مي خوانيم: فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعي «ريسمانها و عصاهاي جادوگران زمان موسي در اثر سحر، خيال مي شد كه حركت مي كنند» (طه/ 66)، و در آيه ديگر آمده است فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ «هنگامي كه ريسمانها را انداختند، چشمهاي مردم را سحر كردند و آنها را ارعاب نمودند» (اعراف/ 116). از اين

آيات روشن مي شود كه سحر داراي حقيقتي نيست كه بتوان در اشيا تصرّفي كند و اثري بگذارد بلكه اين تردستي و چشم بندي ساحران است كه آن چنان جلوه مي دهد.

2- از بعضي از آيات قرآن استفاده مي شود كه بعضي از انواع سحر براستي اثر مي گذارد مانند آيه فوق كه مي گويد آنها سحرهايي را فرا مي گرفتند كه ميان مرد و همسرش جدايي مي افكند (فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ) يا تعبير ديگري كه در آيات فوق بود كه آنها چيزهايي را فرا مي گرفتند كه مضرّ به حالشان بود و نافع نبود (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ).

ولي آيا سحر فقط از جنبه رواني تأثير دارد و يا اين كه اثر جسماني و خارجي هم ممكن است داشته باشد؟ در آيات بالا اشاره اي به آن نشده و لذا بعضي معتقدند اثر سحر تنها از جنبه رواني است.

نكته ديگري كه در اين جا تذكر آن لازم است اين كه به نظر مي رسد قسمت قابل توجّهي از سحرها به وسيله استفاده از خواص شيميايي و فيزيكي به عنوان اغفال مردم ساده لوح انجام مي شده است.

مثلا در تاريخ ساحران زمان موسي (ع) مي خوانيم كه آنها درون ريسمانها و عصاهاي خويش مقداري مواد شيميايي مخصوص (احتمالا جيوه و مانند آن) قرار داده بودند كه پس از تابش آفتاب و يا بر اثر وسايل حرارتي كه در زير آن تعبيه كرده بودند، به حركت در آمدند، و تماشا كنندگان خيال مي كردند، آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 142

فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ... پس مردم از آن دو مي آموختند.

ضمير در «يتعلمون» به مدلول «احد» بر مي گردد، يعني مردم [علم سحر را] از

هاروت و ماروت مي آموختند.

ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ (آنچه را باعث جدايي ميان مرد و همسرش مي شد.) آنچه سبب جدايي بين زن و شوهر مي شود استفاده [نامشروع ] از علم

__________________________________________________

زنده شده اند.

اين گونه سحرها حتي در زمان ما نيز كمياب نيست.

[سحر از نظر اسلام ]:

در اين مورد فقهاي اسلام همه مي گويند، ياد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگري حرام است.

در اين قسمت احاديثي از پيشوايان بزرگ اسلام رسيده است كه در كتابهاي معتبر ما نقل گرديده، از جمله اين كه علي (ع) مي فرمايد:

من تعلم شيئا من السحر قليلا او كثيرا فقد كفروا كان آخر عهده بربه،

يعني كسي كه سحر بياموزد، كم يا زياد، كافر شده است و رابطه او با خدا به كلّي قطع مي شود ... (وسائل الشيعه، باب 25 من ابواب ما يكتسب به، حديث 7).

امّا همان طور كه گفتيم چنان چه ياد گرفتن آن به منظور ابطال سحر ساحران باشد اشكالي ندارد، بلكه گاهي به عنوان واجب كفايي مي بايست عده اي سحر را بياموزند تا اگر مدّعي دروغگويي خواست از اين طريق مردم را اغفال يا گمراه كند سحر و جادوي او را ابطال نمايند، و دروغ مدّعي را فاش سازند.

و شاهد اين سخن كه اگر سحر براي ابطال سحر و حل و گشودن آن باشد بي مانع است، حديثي است از امام صادق نقل شده، در اين حديث مي خوانيم: يكي از ساحران و جادوگران كه در برابر انجام عمل سحر مزد مي گرفت، خدمت امام صادق (ع) رسيد و عرض كرد: حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مي گرفتم، خرج زندگي من نيز از همين راه تأمين مي شد، و با همان درآمد

حجّ خانه خدا انجام داده ام، ولي اكنون آن را ترك و توبه كرده ام آيا براي من راه نجاتي هست؟

امام صادق (ع) در پاسخ فرمود: «عقده سحر را بگشا، ولي گره جادوگري مزن (وسائل الشيعه، باب 25 من ابواب ما يكتسب به، حديث 1).

از اين حديث استفاده مي شود كه براي گشودن گره سحر، آموختن و عمل آن بي اشكال است (تفسير نمونه، ج 1، صص 379- 380).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 143

سحر با فريب و نيرنگ است، مانند دميدن در گرههايي كه در نخ ايجاد مي كنند و اين قبيل كارها كه خداوند بغض و كينه و اختلاف و ناسازگاري را از آثار آن قرار داده است تا وسيله اي براي آزمايش مردم باشد.

وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ و به وسيله آن (سحر) به كسي ضرر نمي رساندند مگر به اذن پروردگار. زيرا در صورتي كه اراده خداوند تعلّق نگيرد در سحر به كسي ضرر نخواهد رسيد.

وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ و آنچه را كه به ضرر ايشان بود و سودي به حالشان نداشت مي آموختند. زيرا با آموختن سحر هدف سويي را دنبال مي كردند.

وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ يهوديان دريافته بودند كه هر كس سحر را جايگزين كتاب خدا نمايد در آخرت هيچ بهره اي نخواهد داشت.

وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ و بد است آنچه خويشتن را به آن فروختند.

لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ اگر آنان دانا باشند. با اين كه يهود علم به حقانيّت وحي و بطلان سحر داشتند ولي چون به علم خود عمل نكردند. خداوند علم آنان را به منزله جهل قرار داده است.

[سوره البقرة (2): آيه 103] ... ص: 143

اشاره

وَ

لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (103)

ترجمه ... ص: 143

اگر آنها ايمان آورده و پرهيزكار مي شدند، پاداشي كه نزد خداوند بود، براي آنان بهتر بود، اگر آگاهي داشتند. (103)

تفسير: ... ص: 143

وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا ... منظور از «ايمان» آوردن يهود تصديق رسول خدا (ص) و مقصود از «تقوا» پرهيز از پشت كردن به كتاب خدا (قرآن) و پيروي از كتب شياطين است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 144

لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ از جانب خدا پاداش نيك خواهند داشت اگر مي دانستند كه پاداش الهي بر ايشان از سحر بهتر است، بنا بر اين مقصود آيه اين است كه اگر آنها رسول خدا را تصديق نموده و كتاب خدا را ترك نمي كردند و از كتب شياطين پيروي نمي نمودند از جانب خدا پاداش نيك به آنها داده مي شد اگر مي دانستند. و با اين كه يهود به بطلان عمل خود علم داشت، خداوند علم آنها را به منزله جهل دانسته زيرا آنان به علم خود عمل نكردند.

جمله لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ... جواب «لو» مي باشد و علّت اين كه جمله اسميّه به جاي جمله فعليّه جواب شرط واقع شده است [در حالي كه جواب آن نيز بايد جمله فعليّه باشد] اين است كه جمله اسميّه دلالت بر ثبوت و بقاء پاداش دارد. و معناي جمله اين است كه اگر كمترين پاداشي از جانب خداوند به آنان برسد، بر ايشان از سحر بهتر است.

و گفته شده: جواب «لو» فعل «لأثيبوا» است كه به قرينه كلام حذف شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 104] ... ص: 144

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ (104)

ترجمه ... ص: 144

اي اهل با ايمان (هنگامي كه با رسول خدا تكلم مي كنيد) نگوييد «راعنا» بلكه بگوييد «انظرنا» (زيرا كلمه اوّل هم به معني «ما را مهلت بده» و هم به معني «ما را تحميق كن» مي باشد و دستاويزي براي دشمنان است) و آنچه به شما دستور داده مي شود بشنويد و براي كافران (و استهزا كنندگان) عذاب دردناكي است. (104)

تفسير: ... ص: 144
[شأن نزول ]: ... ص: 144

[ابن عباس مفسّر معروف در شأن نزول اين آيه نقل مي كند] در صدر اسلام

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 145

هنگامي كه پيامبر (ص) مشغول سخن گفتن بود و آيات و احكام الهي را بيان مي كرد، مسلمانان، گاهي از او مي خواستند، كمي با تأني سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند و آن را به خاطر بسپارند، آنها براي اين درخواست جمله «راعنا» را [كه از مادّه «الرعي» به معني مهلت دادن است ] به كار مي بردند، ولي يهود همين كلمه «راعنا» را [كه از ماده «الرعونه» و به معناي كودني و حماقت است ] براي سبّ يكديگر استعمال مي كردند، و هنگامي كه اين كلمه را از مسلمانان شنيدند، آن را دستاويز قرار دادند و با استفاده از همين جمله پيامبر يا مسلمانان را استهزا مي كردند، از اين رو آيه فوق نازل شد [و براي جلوگيري از سوء استفاده يهود] به مؤمنان فرمان داد به جاي جمله «راعنا» از جمله «انظرنا» كه همان مفهوم را دارد، استفاده كنند.

وَ اسْمَعُوا ... و بشنويد، و در آن دو احتمال است:

1)با گوش شنوا و نيك، به سخنان پيامبر (ص) گوش دهيد تا نياز نباشد درخواست اعاده و مهلت كنيد.

2)آنچه را بدان امر مي شويد بپذيريد و اطاعت كنيد، و مانند يهود نباشيد

كه گفتند: سمعنا و عصينا شنيدم و نافرماني كرديم.

وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ و براي كافران عذابي دردناك است. منظور از «كافرين» يهودياني است كه به رسول خدا سبّ و ناسزا مي گفتند و آن حضرت را استهزا مي كردند.

[سوره البقرة (2): آيه 105] ... ص: 145

اشاره

ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (105)

ترجمه ... ص: 145

كافران اهل كتاب و نيز مشركان دوست نمي دارند. خير و بركتي از ناحيه خداوند بر شما نازل شود، در حالي كه خداوند رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص مي دهد و خداوند صاحب فضل بزرگي است. (105) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 146

تفسير: ... ص: 146

«من» اوّل در آيه «بيانيّه» است، زيرا «الذين كفروا» جنس است و اهل كتاب و مشركان، هر دو را شامل مي شود. «من» دوّم زايد و براي استغراق است و «من» سوّم براي ابتداي غايت است.

منظور از «خير» در اين آيه وحي است، چنان كه «رحمة» نيز به معناي وحي است مانند آيه شريفه: أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ «آيا آنها بايد فضل و رحمت تو را تقسيم كنند؟» (زخرف/ 32) بنا بر اين معناي آيه اين است كه يهود و مشركان خود را به وحي سزاوارتر مي دانند، از اين رو به شما حسد مي ورزند و دوست ندارند كه چيزي از وحي بر شما نازل شود، در حالي كه خداوند مقام نبوّت را به هر كس بخواهد اختصاص مي دهد و او جز آنچه را حكمت اقتضا مي كند نمي خواهد.

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ و خداوند داراي فضل بزرگ است.

اين جمله از آيه اشاره به اين است كه مقام نبوت به هر كس عطا شود از فضل بسياري برخوردار شده است چنان كه خداوند در اين آيه شريفه مي فرمايد:

إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً: فضل پروردگار بر تو بسيار است (اسراء/ 87).

[سوره البقرة (2): آيات 106 تا 107] ... ص: 146

اشاره

ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (106) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (107)

ترجمه ... ص: 146

هر چه از آيات قرآن را نسخ كنيم يا حكم آن را متروك سازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را بياوريم، آيا نمي داني كه خداوند بر هر چيز قادر است. (106)

آيا نمي داني كه حكومت آسمانها و زمين از آن خداست، و شما را جز خدا يار و ياوري نخواهد بود. (107) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 147

تفسير: ... ص: 147

منظور از نسخ آيه جايگزين كردن آيه اي ديگر به جاي آن است. و «انساخ» به معناي امر به نسخ است.

«نسوء» به معني تأخير انداختن و حذف كردن بدون جايگزيني است و «انساء» به معني از ياد بردن چيزي از دلهاست.

بنا بر اين منظور از آيه اين است كه اگر ما آيه اي را نسخ كنيم و يا نسخ آن را بنا به مصالحي به تأخير بيندازيم و يا حذف كنيم در هر صورت بهتر از آن، يا همانند آن را براي بندگان خود مي آوريم، آيه اي كه از عمل بر طبق آن پاداش بيشتري حاصل مي شود.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: آيا نمي داني كه خداوند بر هر چيز قادر است؟ [استفهام در آيه تقريري است و در حقيقت بازگشت به ايجاب مي كند يعني در حقيقت مي داني ]. منظور اين است كه [تو اي پيامبر] مي داني خداوند بر هر خير و مانند آن قادر مي باشد و اوست كه منشأ تمام نيكيهاست.

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آيا نمي داني كه سلطنت آسمانها و زمين از آن خداوند است؟ منظور آيه اين است كه خداوند مالك سرنوشت شماست و حق دارد هر گونه تغيير و تبديلي در احكامش بر حسب مصالح شما بدهد و او نسبت

به ميزان تعهّد و پاي بندي شما به احكام اعم از ناسخ و منسوخ، از همه آگاهتر است.

وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ و جز خدا كسي كه امور شما را سرپرستي كند و ياور شما باشد وجود ندارد [اين جمله هشداري است به آنها كه تكيه گاهي غير از خدا براي خود انتخاب مي كنند، چرا كه در جهان تكيه گاه واقعي جز او نيست ].

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 148

[سوره البقرة (2): آيه 108] ... ص: 148

اشاره

أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ مُوسي مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ (108)

ترجمه ... ص: 148

آيا مي خواهيد از پيامبر خود همان تقاضاي (نامعقول را) بكنيد، كه بيش از اين (بني اسرائيل) از موسي كردند (و با اين بهانه جوييها سر از ايمان باز زدند) كسي كه كفر را با ايمان مبادله كند (و آن را به جاي ايمان بپذيرد) از راه مستقيم (عقل و فطرت) گمراه شده است. (108)

تفسير: ... ص: 148

به دنبال بيان اين نكته كه خداي سبحان مدبّر تمام امور است، در اين آيه مي خواهد [به برخي از مسلمانان ضعيف النفس و يا مشركان كه با سؤالات بي اساس و درخواست معجزه زير بار دعوت پيامبر نمي رفتند] توصيه كند كه مشركان بايد گفته هاي پيامبر را تصديق كنند و به آنچه آنان را بدان متعبد مي سازد و بر ايشان سزاوارتر است اطمينان كنند و از پيامبر خود همان تقاضاهاي نامعقول را كه يهود از موسي داشتند، نكنند كه، گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده تا به چشم خود ببينيم و ايمان بياوريم، و يا تقاضاهاي ديگر [از قبيل ساختن بتي براي پرستش آن و ...]

وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ و كسي كه كفر را به جاي ايمان بپذيرد، از راه راست، گمراه شده است. منظور اين است كه كسي كه نشانه هاي خدا را انكار كند و در صحّت و درستي آنها ترديد نمايد و پيشنهاد آوردن نشانه هايي ديگر داشته باشد، چنين كسي از راه راست منحرف شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 109] ... ص: 148

اشاره

وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (109)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 149

ترجمه ... ص: 149

بسياري از اهل كتاب از روي حسد كه در وجود آنها ريشه دوانده دوست مي داشتند، شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر بازگردانند، با اين كه حق براي آنها كاملا روشن شده است (پس اگر از آنها به شما مسلمانان ستمي رسيد) عفو كنيد و گذشت نماييد، تا هنگامي كه فرمان خدا (فرمان جهاد) برسد، البته خداوند بر هر چيزي تواناست. (109)

تفسير: ... ص: 149

معناي آيه اين است كه بسياري از اهل كتاب چون حيّ بن اخطب و كعب بن اشرف و امثال اين دو، آرزو داشتند به خاطر حسادت ورزيدن نسبت به پاداشي كه خداوند براي شما آماده كرده است، شما گروه مؤمنان را پس از ايمان به سوي كفر باز گردانند.

«لَوْ يَرُدُّونَكُمْ» به معناي «ان يردوكم» است.

«مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ» تعلق دارد به «ود»، در اين صورت معناي آيه اين مي شود كه: آنها از روي هوس و از پيش خود مي خواستند شما را به كفر بازگردانند، نه از روي گرايش به حق. زيرا آنان هنگامي چنين چيزي را آرزو كردند، كه حقانيّت شما بر آنها معلوم شده بود. پس چگونه ممكن است آرزوي آنها از روي حق طلبي باشد؟

«حسدا» منصوب است چون مفعول له مي باشد، و جايز است كه «من عند اللَّه» به «حسدا» تعلق داشته باشد، در اين صورت معناي آيه چنين مي شود:

آنها به خاطر حسدي كه ريشه در جانشان دوانيده بود، دوست داشتند شما را از ايمانتان باز گردانند، بنا بر اين جمله «مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ» براي تأكيد است.

فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا با آنان مدارا كنيد و از جهل و ناداني و عداوت آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 150

نسبت به خود چشم

بپوشيد و از آنان بگذريد، تا فرمان خداوند برسد. [ابن عباس مي گويد:] منظور از «بأمره» كشتن بني قريظه و راندن و آواره ساختن بني نظير و خوار و ذليل شمردن ساير يهوديان با گرفتن جزيه از آنهاست.

إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ البته خداوند بر هر چيز تواناست. يعني خداوند قادر است از آنان انتقام بگيرد.

[سوره البقرة (2): آيه 110] ... ص: 150

اشاره

وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (110)

ترجمه ... ص: 150

نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد و بدانيد هر كار خيري براي خود از پيش مي فرستيد آن را (در سراي ديگر) نزد خدا خواهيد يافت محققا خداوند به اعمال شما آگاه است. (110)

تفسير: ... ص: 150

چون خداوند به مؤمنان فرمان داد كه از كفّار صرف نظر نموده و بگذرند و امتثال آن با توجّه به شدت دشمني يهود و ديگران براي مسلمانان دشوار بود، از اين رو به آنان دستور داد كه در برابر اين مشكل از نماز و روزه استمداد جويند، چنان كه فرموده: وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ «به وسيله صبر، روزه و نماز (از خداوند) استعانت بجوييد» (بقره/ 45).

وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ آنچه را براي خودتان از خير و نيكي از پيش مي فرستيد. منظور از خير نماز و صدقه و ديگر طاعات است.

تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ مي يابيد آن را نزد خدا. يعني پاداش آن را نزد خدا مي يابيد.

إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ خداوند به اعمال شما آگاه است و عمل هيچ عمل كننده اي ضايع نشده و بدون پاداش نمي ماند.

[سوره البقرة (2): آيات 111 تا 112] ... ص: 150

اشاره

وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (111) بَلي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (112)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 151

ترجمه ... ص: 151

آنها گفتند، هيچ كس جز يهود يا نصاري هرگز داخل بهشت نخواهد شد، اين آرزوي آنهاست، بگو اگر راست مي گوييد دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد. (111)

آري كسي كه در برابر خداوند تسليم شود و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد (بنا بر اين بهشت خداوند در انحصار هيچ طايفه اي نيست). (112)

تفسير: ... ص: 151

ضمير در «قالوا» به اهل كتاب باز مي گردد و تقدير آيه چنين است: «قالت اليهود لن يدخل الجنة الا من كان هودا» و «قالت النصاري لن يدخل الجنة الا من كان نصاري»، و به خاطر اختلاف نظري كه ميان يهود و نصاري وجود داشت و براي اين كه هر شنونده اي گفته آنان را به خودشان نسبت دهد و دچار اشتباه نشود، خداوند گفتار هر دو را در هم آميخته است و فرموده است: وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري و از اين قبيل است قول خداي تعالي: وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري «يهود و نصاري به مسلمانان گفتند كه به آيين ما در آييد» (بقره/ 135).

«هود» جمع «هائد» است، و در جمله إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري اسم «كان» كه ضمير مستتر (هو) در آن باشد به اعتبار لفظ «من» مفرد آمده و خبر «كان» يعني «هودا» به اعتبار معناي «من» به صورت جمع آمده است.

تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ اين جمله اشاره است به آرزوهاي اهل كتاب، و آرزوي آنان اين بود كه بر مؤمنان خيري از پروردگارشان نازل نشود و آنان را به كفر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 152

باز گردانند، و جز آنان كسي

داخل بهشت نشود، [قتاده و ربيع مي گويند:] معناي جمله اين است كه اين خواسته هاي دروغين، آرزوي آنان بود.

قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ بگو اي محمّد (ص) حاضر كنيد حجّت و دليلتان را اگر راستگو هستيد در گفتارتان كه «داخل بهشت نمي شود مگر يهود و نصاري» . و مفهوم آيه اين است كه هر گفتاري كه دليلي بر اثبات و درستي آن نباشد باطل و نادرست است.

«هات» يعني حاضر كنيد.

«بلي» اثبات مي كند چيزي را كه آنها نفي مي كردند يعني داخل بهشت شدن ديگران را.

بَلي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ يعني كسي كه خويشتن را براي خدا خالص گرداند و كسي را شريك او قرار ندهد، و در عمل خويش نيكوكار باشد پاداش كردار او نزد خدا ثابت است.

مي توان گفت «من اسلم» مبتدا [و خبر آن «فله اجره» است ] و «من» متضمّن معناي شرط «فله اجره» جزاي آن است و نيز مي توان گفت جمله «من اسلم» فاعل است براي فعل محذوف و تقدير آيه چنين بوده است: بلي يدخلها من اسلم و در اين صورت «فله اجره» عطف بر يدخلها من اسلم مي باشد.

[سوره البقرة (2): آيه 113] ... ص: 152

اشاره

وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصاري عَلي شَيْ ءٍ وَ قالَتِ النَّصاري لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلي شَيْ ءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (113)

ترجمه ... ص: 152

يهوديان گفتند: مسيحيان- در تدين به نصرانيّت- بر چيزي استوار نيستند و مسيحيان گفتند: يهوديان- در تديّن به يهوديّت- بر چيزي استوار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 153

نيستند در حالي كه هر دو دسته كتاب آسماني را مي خوانند و اين گونه دعويها نظير گفتار و مجادلات مردمي است كه از كتاب آسماني بي بهره اند و خداوند در روز قيامت در اختلاف آنها داوري خواهد كرد. (113)

تفسير: ... ص: 153

«عَلي شَيْ ءٍ» براي نشان دادن مبالغه شديد است يعني يهود (به اعتقاد نصاري) و نصاري (به اعتقاد يهود) مردمي قابل اعتنا نيستند مانند كلام عرب كه مي گويد: اقل من لا شي ء يعني كمتر از هيچ.

وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ «واو» حاليه و الف و لام «الكتب» براي جنس است، يعني آنان (يهود و نصاري) اين سخنان را به يكديگر مي گفتند در حالي كه جزو دانشمندان و تلاوت كنندگان كتاب [تورات و انجيل ] بودند.

كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ اي پيامبر آنچه تو از آنان شنيدي، شيوه گفتار مردم ناداني است كه از دانش بي بهره اند و از تلاوت كنندگان كتاب نيستند، مانند بت پرستان و مادّيون و امثال اينان.

لَيْسَتِ النَّصاري عَلي شَيْ ءٍ خداوند در اين جمله در مقام توبيخ يهود و نصاري است زيرا آنان با اين كه از علما و دانشمندان آيين خود بودند، خود را [با گفتارشان ] در رديف جاهلان قرار دادند.

فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ پس خداوند حكم مي كند ميان يهود و نصاري در روز قيامت در آنچه اختلاف دارند و [زجّاج مي گويد] حكم خدا اين است كه بنماياند به آنها هر كه را آشكار وارد بهشت مي كند و هر كه را آشكار وارد جهنّم مي نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 114] ... ص: 153

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعي فِي خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (114)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 154

ترجمه ... ص: 154

چه كسي ستمكارتر از كساني است كه از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيري مي كنند و سعي در ويراني آنها دارند. شايسته نيست آنان جز با ترس و وحشت وارد اين كانونهاي عبادت شوند، بهره آنها در دنيا رسوايي و در سراي ديگر عذاب عظيم است. (114)

تفسير: ... ص: 154
اشاره

«أَنْ يُذْكَرَ» در محل نصب است بنا بر اين كه مفعول دوّم، براي «منع» باشد چنان كه مي گويي: «منعته كذا» [و «كذا» در محل نصب است ] و نيز مانند آيه شريفه: وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا «مردم را چيزي از هدايت و ايمان باز نداشت» (اسراء/ 94) [در اين آيه نيز «ان يؤمنوا» در محل نصب مي باشد].

و مي توان گفت «ان يذكر» منصوب است به عنوان اين كه مفعول له باشد، و در اين صورت معناي آيه چنين خواهد بود: چه كسي ستمكارتر است از كسي كه به خاطر كراهت داشتن از نام خدا از آن جلوگيري مي كند؟! و مفهوم آيه فوق بدون شك مفهومي وسيع و گسترده است و به زمان و مكان معيّني محدود نمي شود، بنا بر اين هر كس و هر گروه در تخريب مساجد الهي بكوشد و يا مانع از آن شود كه نام خدا در آنجا برده شود، اين نهايت ستمكاري است و مشمول همان رسوايي و عذاب عظيمي است كه در آيه اشاره شده است.

[شأن نزول ] ... ص: 154

از امام صادق (ع) روايت شده كه اين آيه در مورد قريش نازل شد زماني كه از ورود پيامبر (ص) به شهر مكه و مسجد الحرام جلوگيري مي كردند. بعضي از مفسّران مضمون همين روايت را شأن نزول آيه دانسته اند.

و برخي شأن نزول ديگري براي آيه گفته اند و آن اين كه آيه درباره روميان نازل شد، هنگامي كه [با بني اسرائيل ] در بيت المقدس پيكار نمودند و سعي در ويران ساختن آن داشتند تا اين كه زمان عمر فرا رسيد، و خداوند مسلمانان را پيروز گردانيد و اهل روم وارد بيت المقدس نمي شدند مگر با

بيم و هراس زيرا مي ترسيدند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 155

مسلمانان به آنان حمله كنند.

در ارتباط با شأن نزول اوّل روايت شده است [هنگامي كه اين آيه نازل شد] پيامبر اكرم دستور داد منادي اعلام كند كه بعد از اين سال، هيچ مشركي نمي تواند حج كند و هيچ كس نبايد كعبه را برهنه طواف نمايد، بنا بر اين معني آيه اين مي شود كه كساني كه از بردن نام خدا در مساجد جلوگيري مي كنند، به حكم خدا اجازه ورود به مساجد را ندارند جز با بيم و هراس، زيرا خداي تعالي حكم فرموده و در لوح محفوظ نوشته است كه آيينش را استوار و مؤمنان را ياري نمايد.

لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ براي آنان در دنيا خواري و رسوايي است.

در آن سه وجه است:

1- منظور كشتن و اسير كردن (كافر حربي) است [زجاج مي گويد].

2- منظور از خواري در دنيا، پرداختن ماليات است با خواري و كوچكي [قتاده مي گويد].

3- منظور اين است كه: هنگام قيام مهدي (ع) و فتح قسطنطنيّه و روميّه، آنها به دست او كشته مي شوند [سدي مي گويد].

[ابو علي مي گويد: منظور دور كردن آنان از مساجد مسلمين است ].

وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ و براي آنان در آتش جهنم كيفر بزرگي است.

[سوره البقرة (2): آيه 115] ... ص: 155

اشاره

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ (115)

ترجمه ... ص: 155

مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو كنيد به سوي خدا روي آورده ايد، خدا به همه جا محيط و به هر چيز داناست. (115)

تفسير: ... ص: 155
اشاره

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ منظور اين است كه بلاد مشرق و مغرب و تمامي اين جهان به ذات پاك او تعلق دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 156

فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ... پس به هر سو متوجه شويد آن جا وجه خداست. يعني به هر طرف صورت خود را بگردانيد، همان جا قبله است به اعتبار قول خداي تعالي فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ «پس بگردان روي خود را به سوي مسجد الحرام» (بقره/ 144). مضمون آيه اين است كه هر گاه از نماز خواندن در مسجد الحرام منع شديد، هر نقطه اي از زمين براي شما مسجد است، پس به هر سو كه خواستيد روي نماييد، زيرا توليه (به سمت قبله رو نمودن) اختصاص به مسجد الحرام ندارد.

إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ خداوند بي نياز و داناست.

إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ يعني، رحمت خدا وسيع است و خواست او گشايش بر بندگان و سهولت بر آنهاست.

«عليم» داناي به مصالح بندگان است.

[شأن نزول ]: ... ص: 156

و گفته شده آيه شريفه در مورد نماز مستحبي خواندن مسافر بر روي مركب است [زيرا در مسافرت مي توان به هر سمت كه مركب رو مي كند نماز خواند].

اين شأن نزول از ائمه (ع) روايت شده است. [شأن نزولهاي ديگري نيز براي آيه ذكر كرده اند].

[سوره البقرة (2): آيات 116 تا 117] ... ص: 156

اشاره

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (116) بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117)

ترجمه ... ص: 156

و گفتند- يهود و نصاري و مشركان- خداوند فرزندي اتّخاذ نموده است- منزّه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست و همه در برابر او فرمانبردارند. (116)

هستي بخش آسمانها و زمين اوست و چون اراده آفريدن چيزي كند به محض آن كه بگويد موجود باش فورا موجود مي شود. (117) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 157

تفسير: ... ص: 157

خداوند پس از بيان قبله، گفتار يهود و نصاري را در موضوع توحيد رد كرده مي فرمايد: قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (و گفتند خداوند فرزندي اتّخاذ نموده). آيه شريفه در مورد يهود و نصاري و مشركان عرب نازل شده زيرا يهود معتقد بودند عزير پسر خداست، و نصاري عقيده داشتند مسيح فرزند خداست و مشركان عرب مي گفتند ملائكه دختران خدا هستند. خداوند در مقام ردّ آنان مي فرمايد: «سبحانه»، يعني او منزّه است از چنين نسبتي.

بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بلكه آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست و او آفريننده و مالك آنهاست، و ملائكه و عزير و مسيح از جمله مخلوقات او هستند [پس چگونه ممكن است ملائكه و عزير و مسيح كه از مخلوقات خداوند هستند، فرزند او باشند؟!] كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ همه در برابر او فرمانبردارند و هيچ يك از مخلوقاتش از تقدير و تكوين و مشيّت الهي، سرپيچي نمي كنند. و با اين ويژگي، مخلوقات هيچ كدام تناسب و مجانستي با خداوند ندارند و حال آن كه شايسته است كه فرزند از جنس پدر باشد و مجانست كامل با يكديگر داشته باشند.

تنوين در «كل» عوض مضاف اليه محذوف است، زيرا تقدير آيه كل من في السموات و الارض بوده

است.

پرسش: چرا مضاف اليه «كل» - ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- به لفظ «ما» آمده است نه به لفظ «من» [در حالي كه «ما» غالبا در مورد غير صاحبان خرد استعمال مي شود]. و اطاعت و فرمانبري خصوص صاحبان عقل و انديشه است؟

پاسخ: زيرا «ما» گرچه غالبا در صاحبان عقل استعمال مي شود ولي گاهي (بندرت) در غير صاحب عقل به كار مي رود، چنان كه در كلام عرب آمده است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 158

مي گويد: سبحان ما سخر كن لنا (منزه است خدايي كه شما را مسخر ما گردانيد) [و شايد براي تحقير و كوچك شمردن يهود و نصاري بجاي لفظ «من» «ما» آمده است ].

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اختراع كننده است آسمانها و زمين را.

گفته مي شود: بدع الشي ء فهو بديع يعني اختراع كرد چيزي را پس او مخترع است، و «بديع السموات» از قبيل اضافه صفت مشبّه به فاعل خود مي باشد، يعني «بديع سماواته و ارضه» و گفته شده «بديع» به معناي «مبدع» است.

كُنْ فَيَكُونُ يعني ايجاد شو، پس ايجاد مي شود.

«كان» در اين جمله «تامة» است و منظور از جمله «كُنْ فَيَكُونُ» اين نيست كه خداوند يك فرمان لفظي با معني «موجود باش» صادر مي كند، بلكه از باب مثال است و منظور اين است كه هنگامي اراده او به وجود چيزي تعلّق گيرد و بخواهد ايجاد شود [خواه كوچك باشد يا بزرگ، پيچيده باشد يا ساده، به اندازه يك اتم باشد يا به اندازه مجموع آسمانها و زمين ] بدون اين كه ميان اين اراده و پيدايش آن موجود حتي يك لحظه فاصله شود، موجود مي شود، همانند شخص مطيع و فرمانبري كه هر گاه مأمور انجام

كاري شود بلادرنگ امتثال نموده و از انجام آن خودداري نمي كند. و با اين بيان خداي سبحان تأكيد كرده كه زاد و ولد نسبت داده شده به او محال است، زيرا كسي كه به محض اراده يك چيز آن را ايجاد مي كند در كمال قدرت بسر برده و حال وي با حال اجسام از نظر زاد و ولد متفاوت است.

[سوره البقرة (2): آيه 118] ... ص: 158

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (118)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 159

ترجمه ... ص: 159

افراد ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن نمي گويد؟ و معجزه و نشانه اي بر خود ما نازل نمي كند؟ پيشينيان آنها نيز همين گونه سخن مي گفتند، دلها و افكارشان مشابه است، ولي ما (به اندازه كافي) آيات و نشانه ها را براي اهل يقين (و حقيقت جويان) روشن ساخته ايم. (118)

تفسير: ... ص: 159

وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ و گفتند آنهايي كه نادانند.

منظور از نادانان مشركان عرب است و گفته شده منظور جاهلان از اهل كتاب مي باشد كه به خاطر عمل نكردن به كتاب از آنان نفي علم شده است.

لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ چرا خداوند با ما سخن نمي گويد.

و معناي آن اين است كه چرا همان طور كه با موسي و ملائكه سخن گفت، به همان كيفيّت با ما سخن نمي گويد؟! و اين درخواست غير منطقي آنان از روي كبر و خودخواهي بود.

أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ يا اين كه نشانه اي نمي آيد براي ما.

منظور آنان از اين سخن انكار معجزه بودن آيات و نشانه هايي است كه برايشان آمده بود.

كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ اين چنين گفتند، پيشينيان مانند گفتار ايشان. منظور از پيشينيان يهود است، زيرا آنان بودند كه امور ممتنع را از موسي (ع) درخواست مي كردند.

تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ دلهاي آنان همانند يكديگر است. يعني دلهاي جاهلان از مشركان عرب با دلهاي يهود همانند است در عدم بصيرت و بينايي، مانند قول خداي سبحان درباره مشركان عرب: «أ تواصوا به» (آيا پيشينيانشان آنان را به اين سخن كه گفتند او يا ساحر است يا ديوانه سفارش كرده اند؟).

قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ما بيان كرديم نشانه ها را براي گروهي كه انصاف داده و در نتيجه يقين پيدا مي كنند كه اين آيات نشانه هاي

الهي است و آنان بايد اقرار به آيات كرده و به وجود همانها اكتفاء نمايند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 160

[سوره البقرة (2): آيات 119 تا 120] ... ص: 160

اشاره

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ (119) وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصاري حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (120)

ترجمه ... ص: 160

اي پيامبر ما تو را بحق فرستاديم كه مردم را (به نعمت بهشت) بشارت دهي و (از عذاب جهنّم) بترساني، و تو (پس از انجام رسالت و اتمام حجّت) مسئول گمراهي دوزخيان نيستي. (119)

هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد تا (به طور كامل تسليم خواسته هاي آنها شوي) و از آيين (تحريف يافته) آنان پيروي كني، بگو هدايت تنها هدايت الهي است، و اگر از هوي و هوسهاي آنها پيروي كني، بعد از آن كه آگاه شده اي، هيچ سرپرست و ياوري از ناحيه خدا براي تو نخواهد بود. (120)

تفسير: ... ص: 160

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ ... ما تو را- اي محمّد- بحق فرستاديم. منظور اين است كه ما تو را فرستاديم تا مژده دهي پيروان خود را به پاداش و بترساني آنان را از كيفر، نه اين كه مردم را مجبور به پذيرفتن ايمان كني اين جمله نوعي دلداري براي پيامبر- صل اللَّه عليه و آله و سلّم- است تا اين كه از اصرار ورزيدن اهل كتاب بر كفرشان رنجور و دلتنگ نشود. و ما از تو راجع به اهل آتش سؤال نمي كنيم كه چرا آنان پس از آن كه تو رسالت خود را انجام دادي و براي دعوت آنان به اسلام تلاش كردي آنها ايمان نياورند؟ ما چنين سؤالي از تو نخواهيم كرد.

طبق قرائت نافع «لا تسأل» به صيغه نهي قرائت شده است، برخي گفته اند «لا تسال» معنايش تعظيم شأن و مقام است، چنان است كه كسي بگويد: لا تسال

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 161

عن حال فلان، يعني از حال فلاني سؤال نكن كه كنايه از اين است كه حال او بيش از آن

است كه تو تصوّر مي كني و يا معنايش اين است كه تو تحمل شنيدن خبر مربوط به فلاني را نداري.

وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ يهود مي گفتند: اي محمّد (ص) ما هرگز از تو خشنود نمي شويم هر چند سعي و تلاش نمايي رضايت ما را جلب نمايي ما از تو پيروي نمي كنيم مگر اين كه تو از آيين ما پيروي نمايي.

قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي در اين جمله خداوند در مقام پاسخ گفتن به يهود مي فرمايد، اي پيامبر بگو، راهنمايي خدا، تنها راهنمايي است و منظور اين است كه هدايت خدا يعني اسلام، تنها هدايت واقعي است كه شايسته است هدايت ناميده شود.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ اگر چنان چه پيروي كني خواهشهاي آنان را بعد از علمي كه براي تو آمده است.

منظور از «اهواء» اقوال و گفتاري است كه از هوا و هوس ناشي شده و از پيش خود مي ساختند. و مقصود از «علم»، دين [اسلام ] است كه درستي و حقّانيّت آن با ادلّه و برهان ثابت شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 121] ... ص: 161

اشاره

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (121)

ترجمه ... ص: 161

كساني كه كتابشان داده ايم و آن را چنان كه بايد خواند، مي خوانند، بدان ايمان آورده اند و آنها كه منكر كتاب خدا شوند زيانكارانند. (121)

تفسير: ... ص: 161

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ آنهايي را كه كتاب اعطا نموديم، ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 162

كاملا آن را پيروي مي كنند. منظور آيه گروهي از اهل كتاب است كه به پيامبر ايمان آوردند و به اسلام گرويدند، و مقصود از جمله يتلونه حق تلاوته اين است كه آنها از تورات كاملا پيروي نموده و آن را تحريف نمي كنند و اوصاف پيامبر (ص) را كه در تورات ذكر شده تغيير نمي دهند.

امام صادق (ع) بنا به روايتي فرموده منظور از «حَقَّ تِلاوَتِهِ» اين است كه هنگام تلاوت قرآن و ذكر بهشت دوزخ مؤمنان در آن تأمل كنند، وقتي به نام بهشت رسيد آن را از خدا طلب كند و چون نام جهنّم ذكر شد از آن به خدا پناه ببرد.

أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ... «1»، آنها ايمان آوردند به او.

يعني آنها به كتابشان (تورات) ايمان آوردند.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ و آنهايي كه باور نكردند آن را، آنان زيانكارانند. منظور كساني است كه تورات را تحريف نمودند و از آن روي زيانكارند كه گمراهي را به هدايت خريدند.

[سوره البقرة (2): آيات 122 تا 123] ... ص: 162

اشاره

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعالَمِينَ (122) وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (123)

ترجمه ... ص: 162

اي بني اسرائيل به ياد بياوريد نعمتي را كه به شما ارزاني داشتم و نيز به خاطر بياوريد كه من شما را بر جهانيان برتري بخشيدم. (122)

و بترسيد از روزي كه هر كس جزاي عمل خود را ببيند و كسي را به جاي ديگري مجازات نكنند و از هيچ كس فدايي پذيرفته نشود و شفاعت كسي سودمند نبود و (از هيچ ناحيه) كسي ياري نمي شود. (123)

__________________________________________________

1- اكثر مفسّرين معتقدند ضمير در «به» به كتاب رجوع مي كند. ولي كلبي مي گويد ضمير به محمّد (ص) بر مي گردد ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 21.- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 163

تفسير: ... ص: 163

نظير اين دو آيه قبل از اين (در آيات 47 و 48 همين سوره) گذشت، و چون ميان اين دو آيه و آياتي كه سابقا به همين مضمون عنوان شد فاصله افتاده، اعاده و تكرار آن به منظور تأكيد بر توجه دادن (بني اسرائيل به نعمتهايي كه خداوند به آنان ارزاني داشته) و استدلال، امري نيكو و پسنديده است.

[سوره البقرة (2): آيه 124] ... ص: 163

اشاره

وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124)

ترجمه ... ص: 163

(و به خاطر بياورد) هنگامي كه خداوند ابراهيم را به وسايل گوناگون آزمود و او بخوبي از عهده آزمايش برآمد، خداوند به او فرمود من تو را به پيشوايي خلق برگزينم ابراهيم عرض كرد اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطا خواهي كرد؟ فرمود (آري اگر صالح و شايسته آن باشند) كه عهد من (امامت) هرگز به مردم ستمكار نخواهد رسيد. (124)

تفسير: ... ص: 163

وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ ... هنگامي كه خداوند ابراهيم را امتحان كرد.

«اذا» در محل نصب مفعول به است براي فعل مقدري كه «اذكر» باشد.

بِكَلِماتٍ ...

منظور از «كلمات» «1» اوامر و نواهي خداوند است و بايد توجه داشت كه نسبت دادن «امتحان» به خداوند بر سبيل مجازات [زيرا امتحان حقيقي از كسي صادر مي شود كه عاقبت امر را نداند و بخواهد به وسيله امتحان آن را معلوم كند و حال آن كه خداوند به عواقب امور كاملا آگاه است، و مي تواند آنچه را اراده اش تعلّق گرفته و يا بنده اش طلب نموده است اختيار كند.] و گويي نحوه رفتار خداوند با بندگان خود، مانند رفتار آزمايش كنندگان است.

__________________________________________________

1- درباره «كلماتي» كه ابراهيم (ع) در انجام آنها مورد آزمايش قرار گرفته است اقوال و نظريات متعددي است كه در ترجمه تفسير مجمع البيان (ج 2، ص 24) مشروحا بيان شده است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 164

«فَأَتَمَّهُنَّ ...» ابراهيم آن كلمات را به انجام رسانيد.

يعني بخوبي از عهده امتحانات الهي بر آمد و بدون هيچ افراط و تفريطي آنها را انجام داد.

چنان كه قبلا اشاره شد عامل در «اذ» فعل «اذكر» مي باشد كه در تقدير است، [و تقدير آيه چنين بوده: «و اذكر إذ

ابتلي ابراهيم ...] و ممكن است تقدير آيه چنين باشد: و إذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات كان كيت و كيت. و مي توان گفت، جمله «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ» عامل در «اذ» است، پس بنا بر قول اوّل [كه عامل فعل مقدّر (اذكر) است ] جمله «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ» مستأنفه خواهد بود. و اگر سؤال شود: هنگامي كه ابراهيم كلمات را به انجام رسانيد، پروردگارش به او چه گفت؟ گفته مي شود: قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً يعني فرمود من تو را پيشواي مردم قرار مي دهم.

ليكن بنا بر قول دوّم كه جمله (قالَ إِنِّي جاعِلُكَ) عامل در «اذ» باشد، اين جمله يا عطف بر جمله ما قبل است و يا تفسير و تبيين جمله «ابتلي» مي باشد.

درباره «كلماتي» كه ابراهيم (ع) در انجام آنها مورد آزمايش قرار گرفته است اقوال و نظريات متعددي است:

1- انتخاب او براي امامت «1» .

2- [قتاده مي گويد] منظور از «كلمات» واقع در آيه «ده خصلت» است كه در شريعت ابراهيم (ع) واجب بوده و در دين «اسلام» مستحبّ است «2» .

__________________________________________________

1- مجاهد مي گويد منظور از «كلمات» اين است كه خداوند متعال ابراهيم (ع) را به مطالبي كه از همين آيه و آيات بعد استفاده مي شود از قبيل انتخاب او به امامت و ساختن كعبه و وصيّت او فرزندان خود را به رعايت اسلام امتحان فرمود (ترجمه تفسير مجمع البيان ج 1، ص 28).- م.

2- ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 25.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 165

پنج خصلت از آنها كه به سر انسان تعلق دارد به اين شرح است:

1- شانه كردن موي سر 2- چيدن شارب 3- مسواك كردن 4- مضمضه كردن 5-

استنشاق نمودن.

و پنج خصلت از آنها كه به بدن انسان تعلّق دارد:

1- ختنه كردن 2- زايل كردن موي زير بغل 3- زايل كردن موي زهار 4- چيدن ناخن ها 5- استنجا با آب.

و گفته شده است [ابن عباس گفته است ] منظور از «كلماتي» كه ابراهيم (ع) درباره آنها مورد آزمايش قرار گرفت 30 خصلت از شريعت اسلام است كه ده تا از آنها در سوره توبه در ضمن اين آيه بيان گرديده است: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ يعني: 1- توبه كنندگان، 2- عبادت كنندگان، 3- شكر گزاران، 4- روزه داران، 5- ركوع كنندگان، 6- سجده كنندگان، 7- آمران به معروف، 8- نهي كنندگان از منكر، 9- نگهبانان حدود الهي و 10- بشارت به مؤمنان (توبه/ 112).

ده خصلت ديگر از آن خصلتهاي 30 گانه در سوره احزاب در ضمن اين آيه بيان شده: إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 166

وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً

يعني:

«1- اسلام، 2- ايمان، 3- اطاعت و عبادت خدا، 4- راستگويي، 5- صبر، 6- ترس و خشوع نسبت به خدا، 7- تصدّق دادن، 8- روزه گرفتن، 9- حفظ دامن از حرام، 10- زياد به ياد خدا بودن» (احزاب/ 35).

و ده تاي ديگر از آنها در سوره مؤمنون و معارج تا آيه: الَّذِينَ هُمْ عَلي صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ

ذكر شده است «1» . «2» .

3- انجام مناسك حجّ [در روايت چهارمي كه از ابن عباس در دست است «كلماتي» كه ابراهيم (ع) درباره آنها مورد امتحان خداوند قرار گرفته است به انجام مناسك حج تفسير شده است.]

4- نام پنج تن (ع) [شيخ بزرگوار صدوق (ره) در كتاب نبوّت از مفضّل بن عمر نقل مي كند كه وي مي گويد: از حضرت صادق (ع) پرسيدم منظور از كلماتي كه در آيه: وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ واقع شده است چيست؟ امام صادق (ع) فرمود: مراد از آنها

__________________________________________________

1- اين ده خصلت كه از اوّل سوره مؤمنون تا آيه 9 آن به دست مي آيد عبارت است از: 1- ايمان، 2- خشوع، 3- احتراز از لغو و باطل، 4- دادن زكات، 5- حفظ دامن از غير همسر و كنيز ملكي، 6- و 7- نسبت به همسر و كنيز ملكي مباشرت داشتن، 8- رعايت امانت، 9- رعايت پيمان، 10- محافظت بر نمازها.

2- در روايت ديگري از ابن عباس «كلمات» واقع در آيه به 40 خصلت تفسير گرديده است و آنها عبارتند از 30 خصلتي كه در قول سابق ذكر شد به اضافه ده خصلت ديگري كه از آيات 22 تا 34 سوره معارج استفاده مي شود و به اين شرح است:

1- ثبات و استقامت در نمازگزاران، 2- از مال خود حق معلومي براي محرومان در نظر گرفتن، 3- تصديق به روز جزا، 4- ترس از عذاب الهي، 5- حفظ دامن از حرام، 6- مباشرت با همسر و كنيز، 7- رعايت امانت، 8- رعايت پيمان، 9- قيام به شهادت حق، 10- محافظت بر نمازها. (به نقل از ترجمه تفسير مجمع البيان،

ج 2، ص 27).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 167

كلماتي است كه آدم (ع) آنها را از پروردگار متعال فرا گرفت و خداوند به احترام آنها توبه آدم را قبول كرد و آن «كلمات» نام محمّد، علي، فاطمه، حسن و حسين (ع) است.]

قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً ... من تو را امام مردم قرار مي دهم.

«امام» يعني كسي كه مردم در گفتار و كردار و امور دينشان به وي اقتدا مي كنند و خداوند [پس از آن كه ابراهيم را آزمايش كرد و ابراهيم كاملا از عهده امتحان برآمد، وي را پاداش عنايت كرد يعني ] ابراهيم را «امام مردم» قرار داد و مردم در امور دين به او اقتدا مي كردند و او به اداره امور آنان مي پرداخت.

قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي ... گفت از فرزندان من نيز پيشوا و امام قرار بده.

جمله «و من ذريّتي» عطف است بر «كاف» «جاعلك» گويي فرموده است:

و جاعل بعض ذريتي يعني خداوندا از فرزندان من نيز پيشوا و امام قرار مي دهي؟ چنان كه كسي به شما بگويد: «من تو را گرامي خواهم داشت» و شما بگويي «و فلان را نيز»؟ [يعني فلاني را نيز گرامي مي داري.؟]

قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ گفت ستمكاران هرگز به امامت نمي رسند.

مفهوم آيه اين است كه هر كس از ذريّه تو ستمكار باشد به امامت نمي رسد. تنها كسي به امامت مي رسد كه از ستمكاران نباشد.

از اين كه خداوند به طور صريح مي فرمايد: امامت به ستمكار نمي رسد استفاده مي شود كه امام بايد معصوم باشد زيرا كسي كه معصوم نيست بالاخره يا به خود و يا به ديگران ستم كرده است. «1»

[سوره البقرة (2): آيه 125] ... ص: 167

اشاره

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ

أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي وَ عَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (125)

__________________________________________________

1- علماي مذهب اماميه، براي لزوم «عصمت امام» به اين آيه استدلال كرده اند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 168

ترجمه ... ص: 168

(و به خاطر بياوريد) هنگامي را كه ما خانه كعبه را محل امن و امان براي مردم قرار داديم و دستور داده شد كه مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خداوند قرار دهيد، و از ابراهيم و فرزندش اسماعيل پيمان گرفتيم كه حرم خدا را براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان، پاك و پاكيزه كنيد. (125)

تفسير: ... ص: 168

«البيت» «بيت» اسم و علم بالغلبه براي كعبه است، مانند «نجم» كه علم شده براي ستاره ثريّا.

مَثابَةً لِلنَّاسِ مثابت به معناي مرجع است و «كعبه» به اين مناسبت مرجع ناميده مي شود كه مردم هر ساله به سوي آن روي مي آورند. «1»

__________________________________________________

1- در معناي اين كلمه پنج قول است:

1- حسن مي گويد: مثابت به معناي مرجع است و «كعبه» به اين مناسبت مرجع ناميده مي شود كه مردم هر ساله به سوي آن روي مي آوردند.

2- ابن عباس نيز مي گويد: «مثابت» به معناي مرجع است ولي اين اطلاق به اين مناسبت است كه نوعا مسلماناني كه از خانه كعبه باز مي گردند قصد دارند دوباره به سوي آن برگردند و هيچ گاه زيارت و احتياج خود را نسبت به آن تمام شده نمي دانند. و لذا در حديث وارد شده، كسي كه از مكه به اين قصد مراجعه كند، كه در آينده به سوي آن باز گردد عمرش زياد مي شود ولي كسي كه هنگام خروج از مكّه قصد بازگشت به سوي آن نكند اين موضوع علامت آن است كه مرگ وي نزديك شده است.

3- بعضي گفته اند كه «مثابت» به معناي محل استحقاق ثواب است، به مناسبت اين كه مردم هر سال به منظور انجام مراسم حج به زيارت آن مي آيند

و مستحق ثواب مي گردند.

4- بعضي «مثابت» را به معني پناهگاه دانسته اند.

5- برخي «مثابت» را به محلّ تجمّع تفسير كرده اند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 38).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 169

«وَ أَمْناً ...» خانه كعبه، «محل امن» است چنان كه اين آيه شريفه بيان مي فرمايد: حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ «ما آن شهر- مكه- را حرم امن قرار داديم در صورتي كه از اطرافشان مردم ضعيف را به قتل و غارت مي ربايند» (عنكبوت/ 67).

خانه كعبه به اين مناسبت «محل امن» ناميده مي شود كه در دين اسلام مقرّر شده است كه قانون جزايي اسلام در مورد كسي كه پس از ارتكاب جنايتي در خارج، به خانه كعبه يا به «حرم» پناهنده شود تا هنگامي كه از حرم خارج نشده است، اجرا نمي شود. «1»

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي ... مقام ابراهيم را جايگاه نماز قرار دهيد يعني به آنان (اهل مكه) گفتيم از مقام (ابراهيم كه محلي است در نزديك خانه كعبه)، جايگاهي براي نماز انتخاب كنيد.

«مَقامِ إِبْراهِيمَ» جايي است كه در آن جا سنگي قرار داشت و ابراهيم قدم بر روي آن گذارده است. [و حجاج پس از انجام طواف به آن نزديك مي شوند و موظفند نماز طواف را در آن مكان به جا آورند].

«وَ اتَّخِذُوا» به صيغه ماضي نيز قرائت شده، كه در اين صورت عطف بر «جعلنا» است، و معناي آن چنين مي شود: «مردم از مقام ابراهيم جايگاهي را براي نماز انتخاب نمودند» .

كساني كه «و اتخذوا»، به لفظ امر قرائت كرده اند در «و امنا» وقف كرده اند ولي كساني كه آن را به لفظ ماضي خوانده اند در اين

جا وقف نكرده اند زيرا آن را

__________________________________________________

1- و از طرفي براي آن كه اين موضوع وسيله اي براي تعطيل حدود الهي نشود و افراد از اين قانون سوء استفاده نكنند در اسلام مقرر شده است كه آن شخص را از لحاظ مواد غذايي، آشاميدني در مضيقه بگذارند تا ناگزير از كعبه و حرم آن خارج شود و حدّ الهي درباره او جاري شود، تا هم احترام خانه كعبه رعايت شود و هم حدود الهي تعطيل نگردد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 170

عطف بر «جعلنا» دانسته اند.

وَ عَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ ... به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم خانه خدا را پاكيزه كنيد.

أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ «ان» به معناي «اي» و مفسره است و «عهدنا» را از اين رو به «امرنا» (گفتيم) تفسير كرديم كه «ان» مفسره هر گاه بعد از الفاظي واقع شود كه معناي قول را دارد، آن الفاظ معناي قول مي دهند.

منظور از «تطهير» اين است كه خانه كعبه را از بتهايي كه بر آن مي آويختند و نيز از پليديها پاك نمايند.

و علّت اين كه خداي سبحان «بيت» را به خود نسبت داده بيان اين نكته است كه «كعبه» بر ساير اماكن عالم فضيلت و برتري دارد.

لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ ... منظور از «طائفين» كساني هستند كه در اطراف خانه كعبه مشغول طواف مي باشند و منظور از «عاكفين» افرادي هستند كه مجاور خانه كعبه مي باشند.

وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ ... مقصود از آنها نمازگزاراني است كه در نزديكي خانه كعبه به ركوع و سجود مي روند. زيرا ركوع و سجود از افعال نمازگزار است.

[سوره البقرة (2): آيه 126] ... ص: 170

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ

مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126)

ترجمه ... ص: 170

(و به ياد آوريد) هنگامي كه ابراهيم عرض كرد،: پروردگارا اين سرزمين را شهر امني قرار ده و اهل آن را- آنها كه ايمان بخدا و روز بازپسين آورده اند- از ثمرات (گوناگون) روزي ده (ما اين دعاي ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختيم) امّا به آنها كه كافر شدند، بهره كمي خواهيم داد، سپس آنها را به عذاب آتش مي كشانيم و چه بد سرانجامي دارند. (126)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 171

تفسير: ... ص: 171

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً ... هنگامي كه ابراهيم گفت پروردگارا اين را يعني «مكه» را شهر امن قرار بده.

منظور از «بَلَداً آمِناً» شهر داراي امنيّت است، مانند قول خداي تعالي: فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ «چنين كسي در عيش و زندگاني خوش خواهد بود» (حاقه/ 21) كه منظور «زندگاني» داراي خوشي است، و نيز مانند «بلد اهل» كه به معني شهر صاحب اهل است.

بعضي گفته اند، «بلدا آمنا» از قبيل اسناد به مكان است به اعتبار اهل آن، مثل «ليل نايم» يعني شب خواب رونده به اعتبار اين كه مردم در آن به خواب مي روند. [و مقصود در اين جا شهري است كه مردم در آن ايمن هستند].

وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ ... انواع روزيها و ميوه ها به اهل آن عنايت كن.

منظور ابراهيم اين است كه روزيها و ميوه ها را مخصوص كساني از اهل مكه كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند قرار ده، زيرا «من آمن منهم» بدل از «اهله» مي باشد.

قالَ وَ مَنْ كَفَرَ «من كفر» عطف بر «من آمن» است، چنان كه در آيه قبل جمله «و من ذريّتي» عطف بر «كاف»

در «جاعلك» بود.

علّت اين كه ابراهيم (ع) دعاي خود را مخصوص مؤمنين قرار داد [و گفت:

مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ] اين است كه خداوند در ضمن آيه قبل- موقعي كه از پيشگاه او امامت را براي ذريّه خود تقاضا كرد و گفت: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي»، با جمله لا ينال عهدي الظالمين به ابراهيم فهماند كه در ميان ذريّه او ظالماني پديد خواهند آمد. و خداي سبحان با جمله «وَ مَنْ كَفَرَ» به او فهماند كه فرق است بين روزي دادن و مسأله امامت و رهبري، زيرا برگزيده شدن به خلافت، مختص كسي است كه ظلم و ستمي از وي سرنزده باشد، به خلاف رزق و روزي كه گاهي موجب جلب و جذب

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 172

روزي خورنده به روزي دهنده مي شود و يا اساسا، خداوند براي اين كه حجّت را بر بندگانش تمام كرده باشد الزاما به آنان روزي مي رساند. بنا بر اين معني قال و من كفر اين است كه خداوند فرمود: كفّار را نيز روزي مي دهم و بهره مند مي سازم. و مي توان گفت، «وَ مَنْ كَفَرَ» مبتدا و متضمن معناي شرط است و «فامتعه» جواب آن است، بنا بر اين معناي جمله اين است كه، چنان چه كسي كافر شود بازهم به او روزي مي دهم.

«فامتعه» نيز قرائت شده است.

ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذابِ النَّارِ ... به گونه اي او را به سوي آتش مي كشانم كه نتواند از آن سرپيچي نمايد.

[سوره البقرة (2): آيات 127 تا 128] ... ص: 172

اشاره

وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (127) رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ

عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (128)

ترجمه ... ص: 172

(و نيز به ياد آوريد) هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه (كعبه) را بالا مي بردند (و مي گفتند) پروردگارا از ما بپذير تو شنوا و دانايي.

(127)

پروردگارا ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتي كه تسليم فرمانت باشد به وجود آر و راههاي پرستش و طاعت را بما بنما و توبه ما را بپذير كه تنها تو توبه پذير و مهرباني. (128)

تفسير: ... ص: 172

«يرفع» از گذشته حكايت مي كند و «قواعد» جمع «قاعده» و به معني پايه و اساس چيزي است ولي غالبا صفت استعمال شده و به معناي «ثابت» است.

منظور از «يرفع القواعد» ساختمان كردن بر روي آنهاست، زيرا وقتي بنايي بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 173

روي پايه ها ساخته شود، مرتفع مي شوند. و مي توان گفت منظور از «قواعد» رديفهاي ديوار ساختمان است، زيرا هر رديفي كه چيده مي شود، پايه اي است براي رديفهاي ديگري كه بر روي آن بنا مي شود.

روايت شده كه ابراهيم (ع) خانه كعبه را بنا مي كرد و اسماعيل پدر را كمك مي كرد و سنگ به دست وي مي داد. [يعني ابراهيم و اسماعيل با هم پايه خانه كعبه را بالا مي بردند].

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا ... تقدير اين جمله چنين است: يقولان ربنا تقبل منا يعني، در حالي كه مي گفتند: پروردگارا از ما بپذير.

فعل «يقولان» در موضع نصب است بنا بر حال بودن، و جمله «تقبل منا» دليل بر اين است كه ابراهيم و اسماعيل «كعبه» را به عنوان عبادتگاه ساخته اند، نه محلي براي سكونت زيرا منظور از جمله «تقبّل منا» اين است كه پروردگارا به ما در برابر اين عمل اجر و پاداش عطا كن و انتظار پاداش از خداوند، تنها در

قبال ساختن بنايي است كه جنبه عبادت و اطاعت داشته باشد.

إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ پروردگارا! تويي كه دعاي ما را مي شنوي و از نيّات ما آگاهي.

و علّت اين كه خداي سبحان نخست «قواعد» را مبهم و نامعلوم ذكر نموده و نفرموده «قواعد البيت» و سپس آن را به وسيله «من» بياني، تفسير كرده اين است كه «ايضاح بعد از ابهام» موجب تعظيم شأن شي ء مبهمي است كه سپس تبيين مي شود.

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ يعني، پروردگارا نيّات ما را براي خودت خالص قرار ده، اين آيه از قبيل قول خداي تعالي است كه مي فرمايد: مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ «كسي كه از هر جهت تسليم حكم خدا گردد» (بقره/ 112). و يا منظور از اين جمله اين است كه پروردگارا ما را چنان تسليم خود قرار ده كه در مقابل تو خاضع و مطيع باشيم، يا منظور اين است كه پروردگارا بر اخلاص و خشوع و اقرار ما نسبت به خودت بيفزا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 174

وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ پروردگارا بعضي از فرزندان ما را جماعت موحد و منقادي قرار بده.

«من» براي «تبعيض» يا براي «تبيين» است. مانند «من» در آيه شريفه: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ ... «خداوند به كساني كه از شما بندگان- به خدا و حجّت عصر (ع)- ايمان آورد وعده فرموده و ...» (نور/ 55).

از حضرت صادق (ع) روايت شده كه فرمود: «منظور از «امّت» در اين آيه تنها بني هاشم هستند» .

وَ أَرِنا مَناسِكَنا ... پروردگارا، ما را از اعمال حج آگاه كن تا عبادت خود را به مقداري كه توفيق به ما دادي انجام دهيم.

«ارنا» به سكون

را (ارنا) نيز قرائت شده، از باب قياس بر «فخذ» كه «فخد» هم خوانده شده است. و ليكن اين نوع قرائت متروك و نادر است مگر اين كه به اشمام كسره قرائت شود.

وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ توبه ما را بپذير، تو توبه پذير و نسبت به بندگان خود داراي رحمت هستي.

در منظور از اين جمله دو وجه گفته شده است:

1- اين جمله براي تحقق بندگي و انقطاع كامل در مقابل خداوند است [و اين سخن از ابراهيم و اسماعيل صادر شده است ] تا مردم ديگر از آنها پيروي كنند.

[اين وجه صحيحتر به نظر مي رسد].

2- منظور ابراهيم و اسماعيل درخواست توبه پذيري از خداوند نسبت به ستمكاران ذريّه خود بوده است.

[سوره البقرة (2): آيه 129] ... ص: 174

اشاره

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 175

ترجمه ... ص: 175

پروردگارا! در ميان آنها (فرزندان من) پيامبري از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنها بخواند و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و (روانشان را از هر ناداني و زشتي) پاك و منزّه سازد، زيرا تو توانا و حكيمي (و بر اين كار قادري). (129)

تفسير: ... ص: 175

رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ ... پروردگارا در ميان آنها پيامبري از خودشان مبعوث كن. ضمير در «فيهم» به «امة مسلمة» در آيه قبل برمي گردد.

منظور از پيغمبري كه ابراهيم از خداوند بعثت او را در ميان ذريه خود تقاضا كرده است «پيغمبر ما» مي باشد، زيرا از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه فرمود: من هستم دعاي ابراهيم و بشارت عيسي و تعبير رؤياي مادرم «1» .

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ تا آيات تو را بر مردم بخواند و آنچه بر او وحي شود به آنان ابلاغ كند.

وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ... قرآن را به مردم تعليم دهد و به آنان «حكمت» بياموزد. و منظور از «حكمت»، شريعت و بيان احكام است.

وَ يُزَكِّيهِمْ ... مردم را از شرك و پليدي پاك سازد.

إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ تو داراي كمال قدرت و جلال و عظمت هستي و شگفتيهاي آفرينش تو همراه با علم و استحكام است.

[سوره البقرة (2): آيه 130] ... ص: 175

اشاره

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (130)

ترجمه ... ص: 175

چه كسي- جز افراد سفيه و نادان- از آيين ابراهيم (با آن پاكي و

__________________________________________________

1-

انا دعوة ابي ابراهيم و بشري عيسي و رؤيا امي.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 176

درخشندگي) رويگردان خواهد شد؟ ما او را در دنيا به شرف رسالت برگزيديم و البته در آخرت هم از صالحان است. (130)

تفسير: ... ص: 176

وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ... چه كسي- جز افرادي كه خود را به سفاهت افكنده اند- از آيين ابراهيم كه آييني بر حق و داراي حقيقت است رويگردان خواهد شد؟

استفهام در آيه (من) براي انكار است، و معنايش اين است كه بعيد است در ميان خردمندان كسي باشد كه از آيين پاك ابراهيم رويگردان باشد.

«من سفه» بدل از ضمير مستتر در «يرغب» و در موضع «رفع» است و منظور از سفاهت نفس (سفه نفسه) ناچيز شمردن و به ابتذال كشاندن نفس است. (السّفه: سبكي).

و گفته شده: نصب «نفسه» بنا بر «تميز» بودن است نظير «غبن رايه» كه «رايه» تميز براي «غبن» است. و نيز گفته شده: اين جمله در اصل «سفه في نفسه» بوده و جار و مجرور (في) حذف شده است، مانند گفته عرب كه مي گويد: «زيد ظني مقيم» يعني «في ظني» ولي احتمال اوّل كه «تميز» باشد، صحيحتر است.

وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا ... او را در دنيا به پيامبري برگزيديم.

اين جمله در مقام بيان اين نكته است كه عقيده كساني كه از آيين ابراهيم روي مي گردانند خطا و نادرست است. [زيرا اگر دين و شريعت ابراهيم نقص و كاستي داشت خداوند وي را به پيامبري مبعوث نمي كرد].

وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ و او (يعني ابراهيم) در آخرت

از رستگاران است. [و نكته اين كه تنها رستگاري اخروي را براي ابراهيم ذكر كرده و فرموده: و انّه في الاخرة من الصالحين با اين كه او در دنيا هم رستگار بود، اين است كه ابراهيم به خاطر شايستگي خاصّي كه دارد استحقاق كرامت و پاداش نيكو و كامل را داراست و البته پاداش كامل و خالص تنها در آخرت وجود دارد]. و كسي كه كرامت دنيا و آخرت را در پيشگاه خداوند دارد، هيچ كس از او سزاوارتر نيست كه به آيين او روي آورده شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 177

[سوره البقرة (2): آيات 131 تا 132] ... ص: 177

اشاره

إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (131) وَ وَصَّي بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (132)

ترجمه ... ص: 177

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پروردگار به او گفت اسلام بياور (و در برابر حق تسليم باش، او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت) گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم. (131)

ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را (در بازپسين لحظات عمر) به اين آئين وصيّت كردند (و هر كدام به فرزندان خويش گفتند) فرزندان من! خداوند اين آيين پاك را براي شما برگزيده است و شما جز به آيين اسلام (تسليم در برابر فرمان خدا) نميريد. (132)

تفسير: ... ص: 177

«إِذْ قالَ»، ظرف است براي «اصطفيناه» يعني هنگامي به ابراهيم گفتيم تسليم باش كه او را به رسالت برگزيديم. و معناي قال له ربه اسلم اين است كه او هنگامي به رسالت برگزيده شد كه به ذهنش رسيد تا در دلايل و نشانه هاي توحيد و حقّانيّت اسلام مطالعه و تأمل نمايد.

قالَ أَسْلَمْتُ يعني سپس مطالعه و تدبر كرد و خداي يكتا را شناخت، بعضي گفته اند «اسلم» يعني يقين كن و فرمان ببر.

«وَ وَصَّي بِها»، «اوصي» نيز قرائت شده است. ضمير در «بها» به «كلمه» بر مي گردد، بنا بر اين كه منظور از آن جمله، «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ» در آيه قبل باشد مانند ضمير در آيه و جعلها كلمة باقية «1» كه به جمله انني براء مما تعبدون الا الذي

__________________________________________________

1- زخرف/ 28.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 178

فطرني «1» در آيه قبل بر مي گردد.

«و يعقوب» عطف است بر «ابراهيم» و حكم هر دو يكي است، يعني، يعقوب نيز به فرزندان خود اين وصيّت را كرد.

اصْطَفي لَكُمُ الدِّينَ ... معناي اين جمله اين است كه خداوند به شما ديني عطا كرده كه برگزيده تمام اديان است و آن

دين اسلام است كه شما را موفّق داشته آن را اختيار نماييد.

فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ هيچ گاه از اسلام دست نكشيد تا اين كه هنگام مردن بر دين اسلام باقي بمانيد، پس در حقيقت آنچه كه از آن نهي شده اند، اين است كه آنان هنگام مرگ (در حال كفر) و مخالف با اسلام باشند.

و داخل كردن حرف نهي (لا) بر «موت» براي بيان اين نكته است كه خيري در مرگ در حال كفر نيست.

[سوره البقرة (2): آيه 133] ... ص: 178

اشاره

أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (133)

ترجمه ... ص: 178

آيا شما به هنگامي كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد؟ در آن هنگام كه به فرزندان خود گفت پس از من چه چيز را مي پرستيد؟ گفتند خداي تو و خداي پدرانت را، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يكتا و ما در برابر او تسليم هستيم. (133)

تفسير: ... ص: 178

«ام» منقطعه و به معناي «بل» است.

__________________________________________________

1- زخرف/ 26 و 27.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 179

«أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ» معناي همزه در آيه انكار است و معناي جمله اين است كه شما پيش يعقوب حاضر نبوديد. «شهيد» يعني: حاضر.

إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ هنگامي كه مرگ يعقوب فرا رسيد.

مورد خطاب آيه مؤمنان هستند، و منظور از خطاب اين است كه شما هنگام مرگ يعقوب حاضر نبوديد تا بدانيد او به فرزندان خويش چه گفت، بلكه از طريق وحي دانستيد به آنان چه توصيه كرد.

برخي گفته اند: مورد خطاب در آيه «يهود» است زيرا آنان معتقد بودند هر پيامبري كه از دنيا رفته، بر دين يهود مرده است. و بنا بر اين كه خطاب متوجه يهود باشد «ام» متّصله است و قبل از آن فعل مقدّري وجود دارد كه حذف شده است و گويي چنين گفته شده: أ تدعون علي الانبياء اليهوديه ام كنتم شهداء اذا حضر يعقوب الموت يعني چگونه «يهوديّت» را به انبياء نسبت مي دهيد و حال آن كه اجداد و گذشتگان شما حاضر بودند هنگامي كه يعقوب در حال مرگ، به فرزندان خويش توصيه نمود كه بر آيين ابراهيم و دين اسلام باقي بمانند، و شما از طريق كتب آسماني اين مطلب را دانستيد، بنا بر اين چرا چيزي را به انبياء نسبت مي دهيد كه مبرّاي از آن

مي باشند؟!! إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي هنگامي كه به فرزندان خود گفت پس از من چه چيزي را مي پرستيد؟ تقدير آيه چنين بوده: اي شي ء تعبدون من بعد وفاتي و مضاف (وفات) حذف شده است.

قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ ... يعني گفتند:

خداي تو و خداي پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مي پرستيم.

إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ عطف بيان است براي «آبائك» و علّت اين كه خداوند اسماعيل را در رديف پدران يعقوب ذكر نموده با اين كه «اسماعيل» عموي وي مي باشد. اين است كه «عمو» در حكم پدر و «خاله» در حكم مادر است، زيرا آنان از نظر نسبت برادري يكي بوده و تفاوتي با يكديگر ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 180

«إِلهاً واحِداً» بدل از «اله آباءك» است و درباره جمله و نحن له مسلمون چند وجه گفته شده:

1- حال از فاعل «نعبد» است 2- حال از مفعول «نعبد» است زيرا ضمير «له» به آن بر مي گردد 3- عطف بر «نعبد» است 4- جمله معترضه و معنايش اين است كه از جمله حالات ما اين است كه به بندگي در برابر خداوند اعتراف مي كنيم.

[سوره البقرة (2): آيه 134] ... ص: 180

اشاره

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (134)

ترجمه ... ص: 180

اينان امّتي بودند كه در گذشتند، اعمال آنان مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است، و هيچ گاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود. (134)

تفسير: ... ص: 180

تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ... «تلك» اشاره به «امة» است و منظور از آن ابراهيم و يعقوب و فرزندان موحد آنان است.

«لَها ما كَسَبَتْ» اعمال آنان مربوط به خودشان بود.

منظور از اين جمله اين است كه كسي از نتيجه اعمال ديگران سود و بهره اي نمي برد، چه از نياكان او باشد چه از فرزندان وي.

و اين پاسخ به اين دليل به يهود داده شد كه آنان به نياكان خود افتخار مي كردند.

وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ شما به خاطر گناهان نياكانتان مؤاخذه نخواهيد شد، همان گونه كه از حسناتشان بهره نخواهيد برد.

[سوره البقرة (2): آيه 135] ... ص: 180

اشاره

وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصاري تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (135)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 181

ترجمه ... ص: 181

(اهل كتاب) گفتند يهودي يا مسيحي بشويد تا هدايت يابيد، بگو (اين آيينهاي تحريف شده هرگز نمي تواند موجب هدايت باشد) بلكه پيروي از آيين خالص ابراهيم كنيد و او هرگز از مشركان نبود. (135)

تفسير: ... ص: 181

وَ قالُوا ... ضمير در «قالوا» به يهود و نصاري بر مي گردد يعني يهود گفتند:

«كُونُوا هُوداً» به دين ما در آييد.

و نصاري گفتند: كونوا نصاري تهتدوا يعني به دين ما در آييد تا به طريق حق هدايت شويد.

قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ بگو اي محمّد (ص)، بلكه ما از دين ابراهيم پيروي مي كنيم و مانند سخن عدي بن حاتم كه گفت: «اني من دين» يعني «من اهل دين» تقدير آيه چنين بوده: «بل نكون اهل ملت ابراهيم» . و گفته شده تقدير آيه چنين بوده: بل نتبع ملة ابراهيم يعني ما از دين ابراهيم پيروي مي كنيم.

«حنيفا» حال است از مضاف اليه (ابراهيم) مانند اين كه گفته مي شود: رايت وجه هند قائمة.

حنيف يعني تمايل از هر آيين باطل به آيين حق.

وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ابراهيم از مشركين نبود. خداوند با اين بيان شرك را از ملّت ابراهيم نفي كرده و تلويحا اشاره فرموده به مشرك بودن اهل كتاب (يهود و نصاري) و غير آنان. زيرا هر يك از اين گروه ها ادّعا مي كردند كه از دين ابراهيم پيروي مي كنند، در صورتي كه همه آنها مشرك بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 182

[سوره البقرة (2): آيه 136] ... ص: 182

اشاره

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسي وَ عِيسي وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (136)

ترجمه ... ص: 182

بگوييد: ما به خدا ايمان آورده ايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران اسباط بني اسرائيل نازل گرديد (و همچنين آنچه به موسي و عيسي و پيامبران ديگر) از طرف پروردگار داده شده است و ما ميان هيچ يك از پيامبران فرق نمي گذاريم و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم. (136)

تفسير: ... ص: 182

خداوند به مسلمانان خطاب كرده مي فرمايد:

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ... بگوييد به خدا ايمان آورديم.

خداوند در اين آيه مسلمانان را مأمور ساخته است كه آنچه را قلبا به آن ايمان دارند اظهار كنند و دليل اين كه ايمان به خدا اوّل ذكر شده اين است كه اهميّت آن بيش از همه واجبات است. سپس در مرحله دوّم ايمان به قرآن و ساير كتبي را كه بر پيامبران مذكور در آيه نازل شده، ذكر فرموده است.

«اسباط» جمع «سبط» و به معني نواده مي باشد و منظور از اسباط نوادگان و فرزنداني است كه از اولاد دوازده گانه يعقوب (ع) به وجود آمدند، چنان كه به امام حسن و امام حسين (ع) دو «سبط» رسول خدا (ص) گفته مي شود.

لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ ميان هيچ يك از پيامبران تفاوت نمي گذاريم يعني اين طور نيست كه ما مسلمانان به بعضي از آنها ايمان بياوريم و به بعضي ايمان نياوريم، چنان كه يهود و نصاري ميان پيامبران تفاوت قائل شدند. [يهود به حضرت عيسي (ع) و حضرت محمّد (ص) ايمان نياوردند و نصاري به حضرت سليمان و پيامبر ما حضرت محمّد (ص) ايمان نياوردند].

«احد» در اين جا به معناي جماعت است و به اين دليل دخول «بين» بر

آن صحيح است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 183

[سوره البقرة (2): آيات 137 تا 138] ... ص: 183

اشاره

فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (137) صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ (138)

ترجمه ... ص: 183

اگر آنها (يهود و نصاري) به آنچه شما ايمان آورده ايد، ايمان آوردند هدايت يافته اند و اگر سرپيچي كنند بدون ترديد راه خلاف حق و كفر را پيش گرفته اند و خداوند تو را اي پيامبر از شر و آسيب آنان حفظ خواهد كرد، چه او شنوا و داناست. (137)

رنگ خدايي (بپذيريد، رنگ ايمان و توحيد و اسلام) و كيست كه بهتر از خداوند رنگ آميزي كند؟ و ما تنها او را عبادت مي كنيم. (138)

تفسير: ... ص: 183

فَإِنْ آمَنُوا ... خداوند خبر مي دهد كه چنان چه كفار مانند شما كه به خدا و قرآن و پيامبران او ايمان آورده ايد، ايمان آورند. «فَقَدِ اهْتَدَوْا» راه هدايت را پيموده اند.

«با» در «بمثل» زائد و «ما» مصدريه است.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا ... يعني اگر كفار سرپيچي كردند و به انصاف رفتار نكردند يا اگر اعراض كردند و به آن چه شما ايمان آورديد، ايمان نياوردند.

فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ بدون ترديد آنان در حال شقاق هستند يعني آنها راه مخالفت با حق را در پيش گرفته و به باطل تمسك جسته اند.

فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ ... خداوند به پيامبر خود وعده ياري داده و ضمانت كرده است كه او را از شر يهود و نصاري كه با وي دشمني مي ورزيدند نگه دارد.

و اين وعده الهي بروشني دلالت بر نبوّت و حقّانيّت پيامبر اسلام (ص) دارد زيرا خداي سبحان به وعده خويش عمل كرد و پيامبر خود نيز شاهد تحقق يافتن اين وعده الهي بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 184

معناي «سين» در «فَسَيَكْفِيكَهُمُ» اين است كه اين وعده خداوند به حفظ و نگاهداري پيامبر از شرّ دشمنان بزودي تحقق پيدا خواهد كرد هر چند اندكي به تأخير بيفتد.

وَ هُوَ

السَّمِيعُ الْعَلِيمُ اين جمله يا وعيد است براي كفار و يا وعده است براي رسول خدا و چنان چه منظور وعده به پيامبر باشد معنايش اين است كه ما سخنان آنها را مي شنويم و به اعمالي كه آنها عليه تو انجام مي دهند و نقشه هايي كه مي كشند و توطئه هايي كه مي چينند داناييم و آنان را به خاطر اين گونه اعمال عقاب خواهيم كرد.

و يا منظور اين است كه اي پيامبر، ما آن چه را تو ما را بدان مي خواني مي شنويم و از نيّت و خواسته تو كه چيزي جز اظهار دين نيست آگاهيم و دعايت را اجابت مي كنيم.

«صِبْغَةَ اللَّهِ» : «صبغة» مصدر مؤكد (مفعول مطلق) است و منصوب به «آمَنَّا بِاللَّهِ» در آيه قبل مي باشد. چنان كه «وَعَدَ اللَّهُ» «1» منصوب است به فعلي كه بر آن مقدم و حذف شده است.

«صبغة» از «صبغ» (يعني رنگ آميزي كرد) اخذ شده مانند «جلسة» كه از «جلس» گرفته شده است. و منظور از «صبغة» همان حالت و نحوه رنگ آميزي است، و به معناي تطهير است، زيرا ايمان به خدا نفس و روان انسانها را پاكيزه مي كند، و اين تعبير به خاطر اين است كه در ميان مسيحيان معمول بود كه «نوزادان» خود را در آب زرد رنگي كه «معموديّه» ناميده مي شد، فرو مي بردند و اين عمل را تطهير آن نوزاد مي دانستند و در اين آيه نظر به اين نكته است كه

__________________________________________________

1- روم/ 6.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 185

رنگ آميزي خدا كه همان فطرت پاك است تطهير مسلمانان است، نه آن تطهيري كه آنها گمان مي كنند. و هيچ رنگي از رنگ خدايي بهتر نيست.

وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ، عطف

است بر جمله «آمَنَّا بِاللَّهِ» .

[سوره البقرة (2): آيه 139] ... ص: 185

اشاره

قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ (139)

ترجمه ... ص: 185

بگو (اي پيامبر) آيا درباره خداوند با ما گفتگو مي كنيد در حالي كه او پروردگار ما و شماست و اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست و ما با اخلاص او را پرستش مي كنيم (و موحد خالصيم). (139)

تفسير: ... ص: 185

خداوند در اين آيه پيامبر خود را مأمور ساخته است كه به يهود و غير آنها از كفّار بگويد: «أ تحاجون في اللَّه» يعني آيا در امر خدا و اين كه او پيامبر خود را از قوم عرب برگزيده است با ما مجادله مي كنيد؟ خداوند اين محاجّه را باين بيان جواب مي دهد:

وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ خداوند پروردگار ما و شماست و وجه مشترك همه ما اين است كه بنده او هستيم، [خداوند به تدبير امور مصالح مردم داناتر مي باشد و در هر موردي و در ميان هر جمعيّتي كه مصلحت بداند نبوّت را قرار مي دهد] و هر شخصي كه بهتر بتواند مسئوليت اين مقام را تحمل نمايد به پيامبري بر مي گزيند.

وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ آنچه اساس كار و ملاك برتري است عمل هر فرد يا قوم است و همان طور كه شما در گرو اعمال خويش هستيد و هيچ امتيازي براي شما جز در پرتو اعمالتان نمي باشد، ما نيز در گرو اعمال خود هستيم.

وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ ما موحّد هستيم، و منظور اين است كه ما چون، مخلصيم، نسبت به مقام نبوّت از مشركان شايسته تر هستيم، و اين جمله جواب سخن يهود و نصاري است كه مي گفتند: «ما چون اهل كتاب هستيم سزاوارتريم

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 186

براي مقام نبوّت و اعراب چون بت پرست بودند شايستگي آن را

ندارند» .

[سوره البقرة (2): آيات 140 تا 141] ... ص: 186

اشاره

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصاري قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (140) تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ (141)

ترجمه ... ص: 186

يا مي گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط يهودي يا نصراني بودند بگو شما بهتر مي دانيد يا خدا؟ (و با اين كه مي دانيد آنها يهودي و نصراني نبودند، چرا حقيقت را كتمان مي كنيد و چه كسي ستمگرتر از آن كسي است كه گواهي و شهادت الهي را كه نزد اوست كتمان كند و خدا از اعمال شما غافل نيست. (140)

(به هر حال) آنها امّتي بودند كه درگذشتند، آنچه كردند براي خودشان است و آنچه هم شما كرده ايد براي خودتان است و مسئول اعمال آنها نيستند. (141)

تفسير: ... ص: 186

«أَمْ تَقُولُونَ» اين جمله به دو شكل قرائت شده است:

1- با «تا» كه در اين صورت «ام» متصله و معادل همزه «أ تحاجوننا» در آيه قبل و به معناي «اي الامرين تاتون» است، يعني آيا به محاجّه درباره حكم خدا ادامه مي دهيد يا مدّعي يهودي و نصراني بودن پيامبران خدا هستيد؟

2- با «يا» (ام يقولون) كه در اين صورت «ام» فقط منقطعه و به معناي «بل» مي باشد. و در هر دو صورت همزه براي انكار است.

پس در صورتي كه «ام يقولون» قرائت شود، «ام» فقط منقطعه و به معناي «بل» مي باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 187

قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ آيا شما داناتر هستيد يا خداوند؟

منظور از اين جمله اين است كه خداوند شهادت مي دهد كه پيامبران همه بر آيين حنيف اسلام بودند، چنان كه در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد: ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا: «ابراهيم به آيين يهود و نصاري نبود» (آل عمران/ 67).

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ» منظور از كتمان شهادت اين است كه يهود و

نصاري با اين كه مي دانستند ابراهيم (و فرزندان او) بر دين حنيف اسلام بودند، آن را كتمان مي كردند.

در تفسير اين جمله دو احتمال وجود دارد:

1- منظور اين است كه هيچ كس ستمكارتر از يهود و نصاري نيست زيرا با اين كه علم به اين شهادت داشتند آن را كتمان كردند.

2- مقصود اين است كه اگر خدا كتمان شهادت كند و حقيقت را نگويد، كسي ستمكارتر از او نيست و خدا شهادت را كتمان نمي كند. [يعني اي يهود و نصاري لازمه حرف شما كه مي گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و فرزندان او بر دين شما بودند و خداوند مي گويد بر دين شما نبودند، اين است كه خداوند حقيقتي را كتمان كند و بر خلاف حقيقت بگويد و در نتيجه بندگان خود را به ضلالت و گمراهي بياندازد] كلمه «من» در «من اللَّه» مانند «من» در گفتار كسي است كه مي گويد: هذه شهادة مني لفلان، هر گاه براي ديگري شهادت دهد و از اين قبيل است جمله بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ «بيزاري از ناحيه خداوند» (توبه/ 1).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 189

جزء دوّم سوره بقره از آيه 142 تا 252

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 191

[سوره البقرة (2): آيه 142] ... ص: 191

اشاره

سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (142)

ترجمه ... ص: 191

بزودي سبك مغزان از مردم مي گويند: چه چيز آنها را (مسلمانان را) از قبله اي كه بر آن بودند باز گردانيد؟ بگو مشرق و مغرب از آن خداست، هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مي كند. (142)

تفسير: ... ص: 191

سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ... به زودي برخي از سبك مغزان مردم- و آنها يهود بودند كه از ماجراي تغيير قبله سخت ناراحت شده بودند- خواهند گفت:

ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها ... چه چيز مسلمانان را از قبله سابق شان يعني بيت المقدس كه رو به سوي آن نماز مي خواندند برگرداند.

[چه كساني اين ايراد را مي گرفتند؟] در اين كه چه افرادي بر مسلمانان ايراد مي گرفتند چند قول است:

1- [ابن عباس و جمعي مي گويند:] آنها يهود بودند. زيرا، نمي خواستند به كعبه رو كنند.

2- [سدي مي گويد: آنها منافقان بودند كه از روي استهزا به مسلمانان ايراد

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 192

مي گرفتند و انتقاد مي كردند.

3- [حسن مي گويد:] آنها مشركين عرب بودند و هنگامي كه پيغمبر اسلام (ص) از بيت المقدس به سوي كعبه متوجه گرديد، زبان اعتراض به آن حضرت گشوده- گفتند چرا محمّد (ص) از قبله پدران خود كه خانه كعبه است روي گردانيد و به بيت المقدس رو آورد و اكنون بايد به آيين پدران خود برگردد؟

قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ خداوند به پيامبرش دستور مي دهد به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست و هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مي كند.

تغيير قبله به خاطر مصلحتي بود كه فقط خداوند آن را مي دانست.

[سوره البقرة (2): آيه 143] ... ص: 192

اشاره

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (143)

ترجمه ... ص: 192

همان گونه (كه قبله شما يك قبله ميانه است) شما را نيز امّت ميانه اي قرار داديم، تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما و ما آن قبله اي را كه قبلا بر آن بودي تنها براي اين قرار داديم تا افرادي كه از پيامبر پيروي مي كنند، از آنها كه به جاهليّت باز مي گردند مشخّص شوند «1»، گرچه

__________________________________________________

1- مفسران علّت ديگري را از آيه لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي عَقِبَيْهِ يعني قبله را از اين جهت تغيير داديم تا پيروان پيغمبر را از كساني كه به مخالفت او برخيزند معلوم كنيم استفاده كرده اند چون مسلمانان تا هنگامي كه در مكه اقامت داشتند مأمور بودند به سوي بيت المقدس نماز بخوانند تا نسبت به مشركان مكّه كه به سوي كعبه متوجه بودند امتياز داشته باشند و وقتي نبي اكرم به مدينه هجرت فرمود چون يهودياني كه در آن شهر اقامت

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 193

تغيير قبله جز بر كساني كه خداوند آنها را هدايت كرده دشوار بود. و خداوند اجر پايداري شما را در راه ايمان تباه نگرداند، زيرا خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است. (143)

تفسير: ... ص: 193

وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً ... همان طور كه خداوند هر كس را بخواهد هدايت كند و او را از نعمتهاي خود برخوردار مي سازد، شما مسلمانان را امت برتر قرار داده است.

«وسطا» اسمي است كه صفت واقع شده است و منظور از آن ميانه هر چيز است. و از اين رو مفرد و جمع و مذكر و مؤنّث در آن يكسان است. [و در معني «وسطا» دو احتمال است:].

1- «خيارا» يعني شما را امت

خوبي قرار داده ايم و علت اين كه به اين معني آمده اين است كه كناره هاي شي ء زودتر از وسطهاي آن دچار فساد و تباهي مي شود.

2- «عدولا» يعني امت معتدل و جهت اين معني اين است كه وسط هر شي ء حد متوسط اطراف است و به يك طرف نزديكتر از ساير اطراف نيست.

لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ ... تا گواه و دليل مردم باشيد.

روايت شده كه امتها در قيامت تبليغ احكام و تعاليم ديني را توسط پيامبران انكار مي كنند و خداوند كه داناي به همه امور است از فرستادگان خود مي خواهد با دليل اثبات كنند كه احكام الهي را به مردم ابلاغ نموده اند، آن گاه امّت محمّد (ص) را مي آورند و آنها درباره پيامبران گواهي مي دهند كه آنان حقايق ديني را به امّتهاي خود رسانده اند. و پيامبر اسلام (ص) نيز گواهي امّت خويش را

__________________________________________________

داشتند به سوي بيت المقدس متوجّه بودند مسلمانان مأمور گرديدند كه به سوي كعبه توجه كنند تا نسبت به يهود امتياز داشته باشند. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 194

تأييد مي كند.

و از علي (ع) روايت شده كه فرمود: مقصود از «شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ» ما هستيم، پس رسول خدا گواه بر ماست و ما گواه خدا بر مردم و حجّت او در روي زمين مي باشيم.

و برخي از مفسران گفته اند: منظور از لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ اين است كه شما امّت مسلمانان حجّت و دليل مردم باشيد تا حقايق و تعاليم دين اسلام را براي مردم بيان كنيد.

وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً ...

پيامبر اسلام نيز كه شريعت و احكام حقّه آن را براي شما بيان مي نمايد گواه بر شما باشد. و شاهد را از اين جهت شاهد

مي گويند كه موضوع مورد شهادت را بيان مي كند و از اين رو به «شاهد»، «بيّنه» نيز گفته مي شود. و چون «شهيد» در معنا مانند «رقيب» است با كلمه «علي» كه براي استعلاء است آمده است چنان كه در آيه شريفه است: كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ: «تو خود نگهبان و ناظر احوال آنان بودي و تو بر همه خلق عالم گواهي» (مائده/ 117).

الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها اين جمله صفت براي «قبله» نيست، بلكه مفعول دوّم براي «جعل» است. و منظور اين است كه ما تو را از آن قبله اي كه سابقا به سوي آن نماز مي خواندي يعني كعبه به سوي بيت المقدس منتقل نكرديم مگر براي اين كه معلوم شود چه كساني بر ايمان خود به اسلام ثابت و استوارند و چه كساني در حرف به سلام پاي بندند و به اندك چيزي به عقب باز مي گردند و مرتد مي شوند زيرا پيامبر (ص) قبل از هجرت، در مكّه به سوي كعبه نماز مي گذارد، و پس از هجرت مأمور شد به خاطر الفت با يهود به سمت بيت المقدس نماز بخواند و برخي نيز گفته اند: منظور از جمله التي كنت عليها اين است كه ما بيت المقدس را قبله تو قرار نداديم مگر براي اين كه مردم را امتحان نموده و ببينيم چه كساني از تو پيروي مي كنند و چه كساني با تو مخالفت مي ورزند. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 195

و از ابن عباس روايت شده كه فرمود: قبله پيامبر اكرم (ص) در مكّه نيز «بيت المقدس» بود، ولي آن حضرت طوري به نماز مي ايستاد كه «كعبه» را بين خود و «بيت

المقدس» قرار مي داد.

«و لنعلم» معنايش اين است كه تا من و تو اي پيامبر علمي پيدا كنيم كه پاداش به آن تعلّق مي گيرد پاداشي كه قطعي و يقيني است.

«ان» در جمله «ان كانت» مخفّف است، به اين كه پس از آن «لام مفارق» آمده است.

لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللَّهُ ... هر چند اين تغيير قبله جز بر كساني كه خداوند آنان را هدايت كرده است بزرگ و سنگين بود.

«كبير» سنگين و خسته كننده.

معناي جمله اين است كه «انتقال قبله از بيت المقدس به سوي كعبه نسبت به كساني كه حكمت و مصلحت اين امر را نمي دانند سنگين بود ولي نسبت به كساني كه خداوند آنها را به حكمت و مصلحت اين امر هدايت كرده است و آنها افرادي هستند كه پيغمبر اكرم (ص) را در تحويل قبله تصديق كردند ابدا سنگين نيست.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ ... يعني خداوند ثبات و پايداري ايمان شما را در امر تحويل قبله ضايع نكرده، بلكه از اعمالي كه انجام داده ايد (نماز و غيره) قدرداني مي كند و پاداش زيادي براي شما در نظر خواهد گرفت.

و گفته شده: منظور آيه اين است: كساني كه قبل از تحويل قبله به سوي بيت المقدس نماز گزارده اند، نماز آنان ضايع و بدون ثواب نخواهد بود.

إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ خداوند نسبت به مردم داراي رأفت و رحمت است. «1»

__________________________________________________

1- شديدترين مرتبه رحمت را «رأفت» مي گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 196

خداوند به سبب ذكر لفظ «رأفت» و «رحمت» مي خواهد اين نكته را بيان كند كه او به مردم هر اندازه پاداش كه استحقاق داشته باشند، عنايت مي كند و چيزي از عمل

آنها را ضايع نمي كند.

[سوره البقرة (2): آيه 144] ... ص: 196

اشاره

قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (144)

ترجمه ... ص: 196

ما توجّه تو را به آسمان به انتظار وحي (براي تعيين قبله نهايي) مي بينيم، اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي، باز مي گردانيم، روي خود را به جانب مسجد الحرام كن، و هر جا باشيد روي خود را به جانب آن بگردانيد، و كساني كه كتاب آسماني به آنها داده شده بخوبي مي دانند، اين فرمان حقي است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده (و در كتابهاي خود خوانده اند كه پيغمبر اسلام به سوي دو قبله نماز مي خواند) و خداوند از اعمال آنها (در مخفي داشتن آيات) غافل نيست. (144)

تفسير: ... ص: 196

«قد» در اين جا براي «تكثير» است و معناي آن اين است كه ما بسياري از اوقات مي بينيم كه تو به انتظار وحي به آسمان مي نگري. مانند «قد» در قول شاعر:

قد اترك القرن مصفرا انامله كان اثوابه مجت بفرصاد «1» __________________________________________________

1- يعني چه بسيار حريفاني كه آنها را به خاك هلاكت مي افكندم و در اثر مرگ انگشتانشان زرد شد، و جامه هايشان به رنگ سرخ آغشته شده بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 197

پيامبر اكرم (ص) انتظار مي كشيد كه وحي از آسمان نازل شده و فرمان تغيير قبله از بيت المقدس به جانب كعبه صادر شود. و علّت اين كه پيامبر دوست مي داشت «كعبه» قبله مسلمانان باشد اين بود كه خانه «كعبه» قبله ابراهيم و پدران آن حضرت بود و نيز اعراب آن را دوست مي داشتند و «كعبه» محل طواف آنان بود و به آن افتخار مي كردند. لذا قبله بودن آن موجب جلب توجه آنان به دين اسلام مي گرديد و انگيزه بهتري براي دعوت آنان به ايمان و اسلام فراهم مي شد از اين رو

پيامبر دوست مي داشت كه «كعبه» قبله مسلمانان باشد.

[مجاهد مي گويد:] «اين امر به علت مخالفت با يهود بود» [زيرا آنان مي گفتند: محمّد (ص) با دين ما مخالفت مي كند ولي از قبله ما تبعيّت مي نمايد.]

فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها ... اكنون تو را به سوي قبله اي كه دوست مي داري باز مي گردانيم.

«لنولينك» از قبيل كلام عرب است كه مي گويد: «وليته كذا» اي جعلناه واليا عليه (يعني قدرت و توانايي دادم به وي و او را مسلط گردانيدم). بنا بر اين در معني آيه دو احتمال وجود دارد:

1- ما خواسته تو را به تو عطا نموديم و امكان روي نمودن تو را به قبله اي كه دوست داري فراهم ساختيم.

2- ما تو را چنان قرار داديم كه روي تو به سوي كعبه باشد نه به سوي بيت المقدس.

فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ... مقصود اين است كه روي خود را به طرف مسجد الحرام بگردان.

بعضي گفته اند: تغيير قبله در ماه رجب دو ماه قبل از وقوع جنگ بدر و هنگام زوال آفتاب در حالي كه رسول اكرم (ص) در مسجد بني سلمة دو ركعت از نماز ظهر را با اصحاب بجا آورده بودند، انجام گرفت، و در يك لحظه پيك وحي بازوان پيامبر (ص) را گرفت و از بيت المقدس به سوي كعبه برگردانيد به طوري كه زنهاجاي خود را به مردان و مردان جاي خود را به زنها دادند. از اين رو اين مسجد را «ذو قبلتين» ناميده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 198

«شطر» ظرف و منصوب است و به معناي سمت و جانب مي باشد و معني آيه اين است كه روي خود را به سمت مسجد الحرام بگردان.

وَ حَيْثُ

ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ... هر جا كه باشيد روي خود را به جانب مسجد الحرام برگردانيد [جمله اوّل (فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ) خطاب به پيامبر و اهل مدينه است ] جمله دوّم (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ) خطاب به همه ساكنان كرانه هاي زمين است.

وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ... كساني كه به آنها كتاب داده شده است و منظور علماء يهود و نصاري مي باشند.

لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ... مي دانند كه تغيير قبله به سوي كعبه حق است، زيرا انبيا به پيروانشان بشارت داده بودند كه محمّد (ص) به دو قبله نماز مي گزارد.

[سوره البقرة (2): آيه 145] ... ص: 198

اشاره

وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ (145)

ترجمه ... ص: 198

سوگند كه اگر هر گونه آيه (و نشانه و دليلي) براي اين گروه از اهل كتاب بياوري از قبله تو پيروي نخواهند كرد، و تو نيز هيچ گاه از قبله آنان پيروي نخواهي نمود (آنها نبايد تصور كنند كه بار ديگر تغيير قبله امكان پذير است) و هيچ يك از آنها پيروي از قبله ديگري نمي كنند، و اگر تو پس از اين آگاهي متابعت هوسهاي آنها كني مسلما از ستمگران خواهي بود. (145)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 199

تفسير: ... ص: 199

«لام» در «لَئِنْ أَتَيْتَ» براي قسم و جمله «ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ» جواب براي قسم محذوف است و جايگزين جواب شرط نيز شده است، و معناي آيه اين است كه هر نوع دليل و برهان محكمي اقامه نمايي بر اين كه توجه تو به سوي كعبه بر حق است آنها [علماي اهل كتاب ] از قبله تو پيروي نخواهند كرد. زيرا آنچه موجب شده كه از تو پيروي نكنند عناد و غرور آنهاست. نه شك و ترديدي كه برهان آن را برطرف سازد. از اين رو كه آنها اوصاف تو و حقّانيّت آئين تو را در تورات خوانده و دانسته بودند.

وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ ... اين آيه طمع اهل كتاب در پيروي پيامبر از قبله آنان را قطع مي كند. زيرا مي گفتند، اگر محمّد (ص) بر قبله ما باقي بماند مي توان اميد داشت كه او همان مصلح موعودي است كه در انتظارش بوديم.

وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ ... منظور اين جمله اين است كه گرچه يهود و نصاري در پيروي نكردن از تو اي پيامبر متحدند، در قبله با يكديگر اختلاف دارند و اميد نمي رود به يك قبله

نماز بگزارند زيرا نصاري به سمت شرق [مكاني كه عيسي (ع) در آن تولد يافته است ] توجه كرده و آن را قبله خود مي دانند و يهود به طرف بيت المقدس رو مي كنند.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ پس از آن كه از جمله «ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ» حال پيامبر (ص) نزد خداوند معلوم شد، معناي آيه اين است كه اي پيامبر با روشن بودن بطلان قبله اهل كتاب، بر فرض كه از قبله آنان پيروي نمايي از كساني خواهي بود كه مرتكب ستمي ناروا شده است.

در اين آيه خداوند كساني را كه پس از آشكار شدن، دليل از پذيرش آن خودداري مي كنند، تهديد كرده و آنان را مستحق عذاب دانسته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 200

[سوره البقرة (2): آيات 146 تا 147] ... ص: 200

اشاره

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (146) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (147)

ترجمه ... ص: 200

كساني كه كتب آسماني به آنان داده ايم او (پيامبر) را همچون فرزند خود مي شناسد (اگرچه) جمعي از آنان حق را آگاهانه كتمان مي كنند. (146)

آنچه از جانب خداوند به تو رسيده است حق همان است البته هيچ ترديدي بخود راه مده. (147)

تفسير: ... ص: 200

يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ ... ضمير در «يعرفونه» به پيامبر اكرم بر مي گردد يعني آنان [علماي اهل كتاب ] محمّد (ص) را مي شناسند همان گونه كه پسران خود را مي شناسند و آنها را با فرزندان ديگران اشتباه نمي گيرند.

در اين آيه با اين كه نامي از پيامبر برده نشده به دلالت سياق كلام به جاي اسم ظاهر ضمير آورده شده است و اين اضمار براي تعظيم پيامبر و بيان اين مطلب است كه به خاطر شهرت پيامبر نيازي به ذكر نام آن حضرت نيست.

و گفته شده: ضمير در «يعرفونه» به «علم» يا به «قرآن» و يا به تغيير قبله بر مي گردد.

وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ علّت اين كه فقط گروهي از اهل كتاب را ذكر كرده اين است كه كساني مانند عبد اللَّه بن سلام و كعب الاحبار را كه اسلام آورده بودند، خارج كند.

«الحق من ربك» مبتدا و خبر است و در الف و لام «الحق» دو احتمال وجود دارد:

1- اين كه «لام»، «عهد» بوده و اشاره به حقانيّت پيامبر است.

2- اين كه «لام»، «جنس» باشد به اين معني كه حق همان است كه از پروردگارت به تو رسيده، نه از ديگران.

و جايز است «الحق» خبر باشد براي مبتداي محذوف [و تقدير آيه چنين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 201

بوده: ما كتموه الحق او ما عرفوه ] كه در اين صورت «من ربك» حال و در موضع

نصب است. و ممكن است «الحق» خبر بعد از خبر باشد.

فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ البته هيچ ترديدي به خود راه مده.

در اين كه منظور خداوند از اين خطاب چيست دو احتمال وجود دارد:

1- منظور اين است كه هيچ شك و ترديد نداشته باش در اين كه آنها با علم به حق آن را كتمان مي كنند.

2- منظور اين است كه شك نكن در اين كه آيات نازل شده بر تو وحي پروردگار است.

[سوره البقرة (2): آيه 148] ... ص: 201

اشاره

وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (148)

ترجمه ... ص: 201

براي هر ملّتي طريقه اي (يا قبله اي) است كه به آن توجه كند، پس در نيكيها و اعمال خير بر يكديگر سبقت جوييد كه هر كجا باشيد خداوند شما را (براي پاداش و كيفر در برابر اعمال نيك و بد در روز رستاخيز) حاضر مي كند، زيرا او بر هر كاري تواناست. (148)

تفسير: ... ص: 201

وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ ... يعني براي هر ملّتي (از يهود و نصاري) قبله اي است كه بدان روي كنند.

َ مُوَلِّيها

(وجهه) يكي از دو مفعول حذف شده است، و گفته شده مقصود اين است كه خداوند هر ملّتي را به سمت قبله اش مي گرداند.

اين جمله «هو موليها» [به فتح لام ] نيز قرائت شده است و به اين معني است كه هر امتي چه شما چه ديگران قبله اي دارد كه بدان رو مي كند.

سْتَبِقُوا الْخَيْراتِ

يعني در مورد قبله و ديگر كارهاي نيك بر يكديگر سبقت بگيرند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 202

و ممكن است معناي آيه اين باشد كه براي هر يك از شما اي امت محمّد جهتي در جنوب يا شمال و يا شرق و يا غرب وجود دارد كه به آن سو نماز مي گزاريد، پس در انتخاب بهترين جهت كه عبارتند از جهات هم سوي با كعبه، بر يكديگر سبقت بگيريد.

ْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً

در معناي اين جمله دو قول است:

1- منظور اين است كه در هر يك از جهات مختلف كه نماز بگزاريد، خداوند همه شما را در يك سمت گرد مي آورد چنان كه گويي تمامي شما در مسجد الحرام و برگرد خانه كعبه جمع شده و به يك سو نماز مي خوانيد.

2- منظور اين است كه در هر نقطه اي كه بميريد خداوند همه شما را

روز قيامت وارد محشر خواهد كرد.

و در اخبار اهل بيت (ع) روايت شده است كه مقصود از آيه، اصحاب مهدي (ع) در آخر الزمان است. «1»

[سوره البقرة (2): آيات 149 تا 150] ... ص: 202

اشاره

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (149) وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (150)

__________________________________________________

1- حضرت رضا (ع) فرمود قسم بخدا هر موقع قائم ما قيام كند خداوند جميع شيعيان را از شهرها به سوي او جمع مي كند (ترجمه تفسير مجمع البيان ج 1، ص 111).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 203

ترجمه: ... ص: 203

اي پيامبر از هر شهر و دياري كه خارج شدي (به هنگام نماز) روي خود را به جانب مسجد الحرام كن، اين دستور حقي است از طرف پروردگار تو و خداوند از كردار شما غافل نيست. (149)

و از هر جا خارج شدي روي خود را به جانب مسجد الحرام كن و شما مسلمانان نيز هر كجا بوديد روي خود را به سوي آن كنيد تا مردم به حجّت و مجادله بر شما زبان نگشايند، جز گروه ستمكار و معاند با اسلام كه از جدل و گفتگوي آنان هم نينديشيد و از نافرماني من بترسيد و به فرمان من باشيد تا نعمت و رحمتم را براي شما به حدّ كمال رسانم و باشد كه به طريق حق و ثواب راه يابيد. (150)

تفسير: ... ص: 203

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ ... اي پيامبر از هر شهري و دياري خارج شدي هر گاه، به نماز ايستاده اي روي به جانب مسجد الحرام كن.

وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ... يعني توجه به كعبه حق است زيرا امر به آن از جانب خداوند صادر شده است و مقصود از «حق» امر ثابتي است كه منسوخ و زايل نمي شود.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ خداوند از آنچه انجام مي دهيم مسلما غافل نيست و معناي اين جمله در اين جا تهديد است.

اين موضوع (تغيير قبله) با اين كه در آيه 144 ذكر شد، در اين آيه و آيه بعد نيز ذكر شده است و در علّت تكرار آن چند وجه گفته شده است:

1- تأكيد بر امر تغيير قبله 2- زيرا نسخ حكم قبلي براي برخي از مسلمانان مورد شبهه بود 3- هر يك از دو آيه

مربوط به امري است كه آيه ديگر به آن ارتباط ندارد. «1»

__________________________________________________

1- زيرا مقصود در اين آيه اين است كه اين ما كنت من البلاد يعني در هر شهر و هر نقطه اي و در هر سمت «كعبه» كه باشي رو به جانب مسجد الحرام كن. و منظور در آيه قبل اين است كه من حيث خرجت منصرفا عن التوجّه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 204

[در تكرار آيات مربوط به تغيير قبله فوائد مختلفي وجود دارد و يكي از فوايد آن اين است كه اعلان كند از اين پس قبله مسلمانان منحصرا «كعبه» خواهد بود.]

«إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا» اين جمله استثنا از «ناس» است و معناي آن اين است كه خداوند قبله را كعبه قرار داد تا فرصتي براي محاجّه و مجادله يهود باقي نماند، جز براي معاندان آنها كه مي گفتند: محمّد (ص) از قبله ما، بيت المقدس، روي به «كعبه» نياورد مگر به خاطر دلبستگي به آيين قوم خود (قريش) و دوستي شهر و ديار خويش و اگر بر حق بود بر قبله ما كه قبله همه انبياست باقي مي ماند.

و دليلي كه منصفين از اهل كتاب قبل از تغيير قبله براي محاجّه و مجادله با مسلمانان داشتند اين بود كه مي گفتند: چرا پيامبر اسلام چنان كه در تورات ذكر شده به كعبه، قبله پدرش ابراهيم توجه نمي كند.

و علت اين كه گفته اين دسته از يهود دليل ناميده شده اين است كه آنها به اين سخن خود استدلال مي كردند.

و ممكن است معناي آيه اين باشد كه با تغيير «قبله» ديگر براي قريش بر شما مسلمانان حجّتي نيست و نمي توانند شما را مؤاخذه كنند كه چرا از «كعبه»

قبله ابراهيم و اسماعيل، پدران عرب دست برداشته ايد؟

جمعي از مفسّران مي گويند: إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا [استثناي منقطع است ] و مقصود از اشخاص ستمكار اهل مكّه (يعني قريش) است، زيرا قريش مي گفتند:

محمّد (ص) بالاخره متوجه شد كه ما بر حق هستيم و متوجه قبله پدرانش گرديد و بزودي به آيين آنان نيز باز مي گردد.

__________________________________________________

الي بيت المقدس يعني در هر حالي كه از توجه به بيت المقدس منصرف شدي روي به طرف مسجد الحرام بر گردان.

(ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 113).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 205

فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي ... يعني در امر استقبال كعبه از اهل كتاب و سرزنش آنان بيم به دل راه ندهيد و تنها از مخالفت كردن با امر من بترسيد.

وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ ... متعلّق «لام» حذف شده است و تقدير آيه اين مي شود: و لاتمامي النعمة عليكم و ارادتي اهتداءكم امرتكم بذلك يعني براي دو منظور دستور دادم به «كعبه» روي آوريد. يكي آن كه نعمت خود را بر شما تكميل كرده باشم و ديگر اين كه شما را [به قبله پدرتان ابراهيم ] هدايت كنم.

در اين كه اين جمله عطف بر چيست دو قول است:

1- عطف بر علّتي است كه در تقدير مي باشد. گويي گفته شده: و اخشوني لا وفقكم و لاتم نعمتي عليكم يعني تنها از من بترسيد تا شما را در محاجّه و مقابله با اهل كتاب موفّق بدارم و نعمت خود را بر شما تمام كنم.

2- عطف بر «لئلا يكون» است.

و در حديثي نقل شده است كه مقصود از تمام شدن نعمت داخل شدن در بهشت است.

[سوره البقرة (2): آيات 151 تا 152] ... ص: 205

اشاره

كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ

يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (151) فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ (152)

ترجمه: ... ص: 205

همان گونه (كه با تغيير قبله نعمت خود را بر شما كامل كرديم) رسولي در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نمي دانستيد به شما بياموزد. (151)

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكر نعمت مرا به جاي آريد و كفران نعمت نكنيد. (152)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 206

تفسير: ... ص: 206

«كاف» در آيه يا متعلّق است به «لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ»، در آيه قبل، يعني تغيير قبله براي اين بود كه به موجب اجر و پاداشي كه از ناحيه اطاعت از فرمان من، عايد شما مي شود، نعمت خود را در آخرت بر شما تمام كنم، همان گونه كه با فرستادن رسولي از جنس خود شما به سوي شما نعمت خود را در دنيا بر شما تمام كرده ام.

و يا متعلّق است به «فاذكروني» در آيه بعد، بنا بر اين معناي آيه اين مي شود:

همان گونه كه من با فرستادن رسولي از جنس خودتان شما را ياد كردم شما نيز با طاعت خود مرا ياد كنيد تا من نيز با دادن پاداش شما را ياد كنم، پس شكر نعمت مرا به جا آورده و كفران نكنيد.

مقصود از «رسولا» پيامبر اكرم (ص) است.

«منكم» يعني از نسب شما و خداوند با اعلان اين كه پيامبر از ميان قوم عرب برگزيده شده است بواسطه شرافت و فضيلتي كه اعراب از ناحيه وجود مبارك پيامبر به دست آورده بودند بر آنان منت گزارده است.

[سوره البقرة (2): آيات 153 تا 154] ... ص: 206

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153) وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ (154)

ترجمه: ... ص: 206

اي اهل ايمان از صبر (و استقامت) و نماز (در برابر حوادث سخت زندگي) كمك بگيريد (زيرا) خدا با صابران است. (153)

و به آنها كه در راه خدا كشته مي شوند مرده مگوييد، بلكه آنها زندگانند ولي شما نمي فهميد. (154)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 207

تفسير: ... ص: 207
اشاره

خداوند سبحان مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و به آنان امر فرموده است كه از «صبر» كمك بگيرند. و صبر بر دو قسم است:

1- وادار ساختن نفس بر كاري كه تمايل به انجام آن ندارد.

2- خودداري نفس از انجام آنچه بدان تمايل دارد «1» .

وَ الصَّلاةِ ... به وسيله نماز نيز، كه متضمّن ياد خداوند و خشوع در برابر اوست كمك بجوييد.

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ خداوند از لحاظ كمك و نصرت با صابران است.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ ... به كساني كه در راه خدا (در جهاد) كشته مي شوند «مردگان» نگوييد.

بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ بلكه آنان نزد خدا زنده هستند امّا شما چگونگي زندگي آنان را درك نمي كنيد.

حسن بصري مي گويد: منظور از «احياء» اين است كه «شهيدان» نزد خدا زنده اند و روحشان از نعمتهايي كه خداوند روزي آنان كرده بهره مند مي شود، و آرامش و سروري به آنان دست مي دهد، همان طور كه آتش هر صبح و شام بر ارواح آل فرعون فرود مي آيد و بر آنان درد و رنج وارد مي سازد.

برخي گفته اند: جايز است خداوند اجزايي از بدن شهيد را يك جا جمع كند، آن گاه به آنها حيات بخشيده و نعمتهايي بي پايان خود را به آنها برساند، گرچه حجم تمام آن اجزا به اندازه يك ذرّه باشد.

__________________________________________________

1- به همين معني حضرت امير مؤمنان

اشاره كرده مي فرمايد:

الصبر صبران صبر علي ما تكره و صبر علي ما تحب

، يعني صبر بر دو نوع است: 1- صبر بر آنچه دشوار است و به انجام آن تمايل نداري. 2- صبر و خودداري از آنچه دوست مي داري.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 208

[شأن نزول ]: ... ص: 208

گفته شده آيه مورد بحث درباره شهيدان جنگ بدر كه چهارده نفر بودند (شش نفر از مهاجرين و هشت نفر از انصار) نازل شده است.

[سوره البقرة (2): آيات 155 تا 157] ... ص: 208

اشاره

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155) الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (156) أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)

ترجمه ... ص: 208

البته شما را به مقداري از ترس، گرسنگي، زيان مالي و جاني و كمبود ميوه ها آزمايش مي كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان. (155)

آنان كه هر گاه مصيبتي به آنها رسد مي گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم! (156)

اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها در حقيقت هدايت يافتگانند. (157)

تفسير: ... ص: 208

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ» مقصود اين است كه نحوه عمل ما مانند عمل كسي است كه شما را مي آزمايد تا معلوم شود آيا در مقابل شخصيتها صبر كرده و تسليم فرمان خدا مي شويد يا نه؟

«بِشَيْ ءٍ» يعني به اندكي يا مقداري از هر يك از اين بلايا. [و منظور اين است كه به مقداري از ترس و گرسنگي و زيان مالي و جاني شما را مي آزماييم ].

وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ كساني را كه هنگام ديدن مصيبتي مي گويند: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ بشارت ده، زيرا مفاد اين جمله اقرار به بندگي خداوند است، يعني ما تسليم امر خدا هستيم.

امير مؤمنان (ع) فرمود:

ان قولنا «إِنَّا لِلَّهِ» اقرار علي انفسنا بالملك و قولنا «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 209

اقرار علي انفسنا بالهلك

(يعني اين كه مي گوييم «إِنَّا لِلَّهِ» اين، اقرار و اعتراف ما به اين است كه مملوك خداييم، «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» اعتراف به مردن است).

خداوند از اين رو كلمه «بشي ء» را براي تقليل دادن بكار برده است تا اعلان كند كه هر مصيبتي به انسان برسد، هر چند بزرگ باشد، نسبت به مصيبت برتر از آن اندك است.

«و نقص» عطف بر «شي ء» يا «الخوف» مي باشد و معنايش اين است: به نقصان اندكي از اموال.

«و بشر» خطاب به

رسول خدا (ص) و يا هر كسي است كه به صابران بشارت دهد.

«صلوات» منظور رأفت و عطوفت خداوند است، در اين آيه «صلوات» و «رحمت» با هم جمع شده اند مثل اين دو آيه: رَأْفَةً وَ رَحْمَةً (حديد/ 27) و «رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/ 18) و معنايش اين است كه لطف و رحمت خداوند پيوسته بر آنان فرود مي آيد.

أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ آنان به دليل اين كه [هنگام مصيبت ] كلمه استرجاع بر زبان مي آورند و تسليم امر خدايند به راه حق هدايت يافته اند.

[سوره البقرة (2): آيه 158] ... ص: 209

اشاره

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ (158)

ترجمه ... ص: 209

صفا و مروه از شعائر و نشانه هاي خداست، بنا بر اين كساني كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مي دهند، مانعي ندارد بر آن دو طواف كنند (و سعي صفا و مروه انجام دهند) و كساني كه فرمان خدا را در انجام كارهاي نيك اطاعت كنند، خداوند در برابر عمل آنها شكرگزار و از افعال آنان آگاه است. (158)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 210

تفسير: ... ص: 210

«صفا» و «مروة» دو اسم خاص اند براي دو كوه و از مكانهاي انجام مناسك حج هستند.

«شعائر» جمع «شعيرة» به معناي علامت [و محل عبادت ] است.

«حج» [در لغت ] به معناي قصد و «عمره» به معناي زيارت است و اين دو در اصطلاح شرع عبارتند از قصد خانه كعبه و زيارت آن به منظور انجام دو عبادت معروف. «حج و عمره» از نظر معنا و مفهوم متفاوتند همان طور كه «نجم» و «بيت» در مصداق خارجي تفاوت دارند.

«يطوف» در اصل «يتطوف» بوده [تا «قلب» به «ط» شده ] سپس ادغام گرديده است.

از امام باقر (ع) روايت (ان يطوف بهما) روايت شده است.

و علت اين كه خداوند «فَلا جُناحَ عَلَيْهِ» فرموده و حال آن كه سعي ميان صفا و مروه واجب است، اين است كه روي كوه «صفا» بتي به نام «اساف» و روي كوه «مروة» بتي به نام «نائله» نصب شده بود كه گويند آن دو زن و مردي بودند كه در كعبه زنا كردند و به صورت دو سنگ مسخ شدند، آن گاه روي اين دو كوه نهاده شدند تا از آن دو عبرت گيرند. ولي پس از گذشت مدتي مورد پرستش بت پرستان جاهل قرار گرفتند، به طوري كه مشركان هنگام سعي

ميان صفا و مروه بر آن دو دست مي كشيدند و چون اسلام آمد، مسلمانان به خاطر عمل مشركان از طواف ميان آن دو كراهت داشتند، از اين رو كراهت از آنان برداشته شد.

وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً ... يعني كسي كه پس از انجام واجب به عنوان استحباب سعي بين صفا و مروة را انجام دهد.

فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ خداوند پاداش مي دهد و «عليم» يعني خدا به اندازه پاداش داناست و از حق هيچ كس كم نمي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 211

[سوره البقرة (2): آيات 159 تا 160] ... ص: 211

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (160)

ترجمه ... ص: 211

كساني كه دلايل روشن و وسيله هدايتي را كه نازل كرده ايم بعد از آن كه در كتاب براي مردم بيان كرديم كتمان مي كنند، خدا و تمام جنّ و انس و ملك نيز آنها را لعن مي نمايند. (159)

مگر آنان كه توبه كردند و به اصلاح مفاسد اعمال خود پرداختند و آنچه را كتمان مي كردند براي مردم بيان كردند، پس توبه اين گروه را مي پذيرم كه من توبه پذير و مهربانم. (160)

تفسير: ... ص: 211

مقصود آيه دانشمندان يهود هستند كه نبوّت پيامبر اسلام (ص) را كتمان مي كردند، با اين كه خداوند نشانه هاي نبوّت و حقانيّت آن حضرت، و نيز صفات و خصوصيات وي را در تورات بيان كرده بود.

أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ ... آنان را خداوند از رحمت خود دور مي كند.

وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ منظور از «لاعنون» فرشتگان و مؤمنان هستند.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا ... مگر كساني كه از آنچه انجام داده بودند پشيمان شدند.

وَ أَصْلَحُوا ... و نيت خود را نسبت به آينده اصلاح نموده و آنچه را كوتاهي كرده و انجام نداده اند، جبران كرده اند.

«وَ بَيَّنُوا» يعني آنها آنچه را خداوند در كتابشان [تورات، راجع به پيامبر] ذكر كرده بود بيان كردند. و يا معنايش اين است كه توبه و پشيماني خود را براي مردم آشكار كردند تا بر خلاف تصور مردم چهره حقيقي آنان شناخته شود. و ديگران هم در افشاي حقايق به آنها اقتدا كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 212

فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ من توبه آنان را مي پذيرم. «1»

[سوره البقرة (2): آيات 161 تا 162] ... ص: 212

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (161) خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (162)

ترجمه ... ص: 212

كساني كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود. (161)

هميشه در آن (لعن و دوري از رحمت پروردگار) باقي مي مانند، نه در عذاب آنان تخفيف داده مي شود و نه مهلتي خواهند داشت. (162)

تفسير: ... ص: 212

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا كساني از آن كافران و كتمان كنندگان كه توبه نكردند و مردند، «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ» لعنت خدا بر آنهاست، خداي سبحان ابتدا [در آيات قبل ] كافران را در حال حيات و سپس در اين آيه آنان را در حال مرگ مورد لعن قرار داده است.

منظور از «وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» مؤمنان هستند كه خداوند به لعن آنها بر كافران اهميّت مي دهد.

__________________________________________________

1- اصل در معناي «اتوب» اين است كه توبه مي كنم الا اين كه اين كلمه هر گاه با حرف «علي» متعدي شود معناي قبول توبه را مي رساند.

لفظ «توبه» از اين نظر ميان فاعل و قابل يعني توبه كننده و توبه پذير مشترك است، كه معلوم شود اختصاص به گناهكار ندارد و چنان كه او به طرف پروردگار به عنوان توبه توجه مي كند، پروردگار نيز به عنوان توبه به او توجّه مي كند و اين خود انعام و تفضّلي است كه خداوند نسبت به بندگان خود نموده است تا بدانند كه اتّصاف به اين لفظ (لفظ توبه) كه دلالت بر ارتكاب گناه دارد عيب نيست و چنان كه آن لفظ وصف بندگان قرار مي گيرد، وصف خداوند نيز واقع مي شود بلكه از عالي ترين اوصاف خداوند محسوب مي گردد (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 138).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 213

گويند: روز قيامت كفّار يكديگر را لعن مي كنند.

خالِدِينَ

فِيها هميشه در لعنت خواهند بود. بعضي گفته اند ضمير در «فيها» به «نار» بر مي گردد كه براي بيان عظمت آتش و ترسناك بودن آن به صورت ضمير آمده است.

وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ به آنها مهلت داده نمي شود. از باب افعال، يا منظور اين است كه منتظر عذاب نمي مانند و يا مقصود اين است كه خدا با ديده رحمت به آنها نظر نخواهد كرد. «لعنت» از جانب خداوند به معني دور كردن از رحمت خود و استحقاق عقاب است و «لعنت» از سوي مردم به معني نفرين كردن كفار و به سبب كفرشان مي باشد.

[سوره البقرة (2): آيات 163 تا 164] ... ص: 213

اشاره

وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ (163) إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (164)

ترجمه ... ص: 213

خداي شما خداوند يگانه اي است كه غير از او معبودي نيست (زيرا) اوست بخشنده و مهربان (و داراي رحمت عام و خاص). (163)

در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و كشتيهايي كه در دريا به سود مردم در حركتند و آبي كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهايي كه در ميان زمين و آسمان معلّقند، نشانه هايي است (از ذات پاك خدا و يگانگي او) براي مردمي كه عقل دارند و مي انديشند. (164)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 214

تفسير: ... ص: 214

«إِلهٌ واحِدٌ» يعني خداوند در شايستگي براي عبادت، يگانه و بي انباز است.

اطلاق لفظ «اله» بر غير خداوند اصلا صحيح نيست.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ ... اثبات وحدانيّت خداوند با نفي ديگر خدايان است. «هو» بدل از محل «لا اله» و مرفوع است، زيرا «لا» و ما بعد آن (اله) مبتدا و در محل رفع است، و همچنين در «لا اله الا اللَّه»، «اللَّه» بدل است از محل «لا اله» [كه مبتدا] و خبر آن حذف شده است و تقدير آن «لا اله الا اللَّه في الوجود» است.

الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ [يعني خداوند از اين جهت شايستگي عبادت را دارد كه ] صاحب تمام نعمتها چه اساسي و چه غير اساسي است و جز او كسي داراي اين صفت نيست، زيرا غير او هر چه هست يا نعمت است يا نعمت داده شده.

روايت شده است كه مشركان قريش داراي 360 بت در اطراف كعبه بودند و چون اين آيه را شنيدند خطاب به پيامبر

مي گفتند اي محمّد (ص) اگر راست مي گويي كه معبود ما خداي يگانه است و هيچ معبودي جز او نمي باشد و غير او شايسته پرستش نيست، نشانه اي بياور تا بدان درستي گفتار تو را بشناسيم، آن گاه خداوند اين آيه را نازل كرده فرمود:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... در ايجاد آسمانها و زمين كه به نحو ابتكار و اختراع صورت گرفته است.

وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ ... آمد و رفت منظم شب و روز كه هر يك از آنها جايگزين ديگري مي شود و اختلافي كه با هم از لحاظ ماده و هيأت و صفات دارند.

وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ ... و كشتي هايي كه در دريا حركت مي كنند.

بِما يَنْفَعُ النَّاسَ ... اگر منظور از «ينفع» معني فعلي آن باشد «ما» موصوله است ولي چنان چه معناي مصدري آن مقصود باشد «ما» مصدري خواهد بود.

وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ و آنچه خداوند از جانب آسمان يا از ابر نازل

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 215

مي كند.

مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ از آبي كه به وسيله آن زمين را با رويانيدن گياهان و بارور نمودن آنها زنده مي كند.

برخي گفته اند منظور از زنده كردن زمين، زنده كردن اهل آن به وسيله قوت و غذايي است كه براي آنان فراهم مي شود.

وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ ... اين جمله عطف بر «انزل» است يعني، آب را بر زمين نازل كرد و انواع جنبندگان را در آن پراكنده ساخت، و مي توان گفت، عطف بر «فاحيا» است، يعني زمين را به وسيله باران زنده مي كند و انواع جنبندگان را در آن پراكنده مي سازد، زيرا حيات و رشد و نمو تمام

جنبندگان به باران و وجود سرزمينهاي حاصلخيز بستگي دارد.

وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ ... و در گردش بادها كه از جلو و پشت سر و يا از جانب شمال و جنوب مي وزند و در چگونگي آنها از نظر سردي و گرمي و نرمي و تندي آنها.

وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ... و ابرهايي كه ميان آسمان و زمين مسخّر بادهاست و آنها را در طبقات مختلف جوّ جابجا مي كنند و در هر نقطه اي كه خداوند اراده نمايد و فرمان دهد باران فرو مي بارد.

لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ... نشانه هايي است براي كساني كه با ديده عقل به اين امور بنگرند و به آنها استدلال كنند زيرا هر يك از اين پديده ها از نشانه هاي عظمت قدرت و شگفتي حكمت و تدبير پروردگار است.

[سوره البقرة (2): آيه 165] ... ص: 215

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ (165)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 216

ترجمه ... ص: 216

بعضي از مردم معبودهايي غير از خداوند، براي خود اتّخاذ مي كنند و آنها را همچون خدا دوست مي دارند، امّا آنها كه ايمان دارند عشقشان به خدا (از مشركان نسبت به معبودهاشان) شديدتر است و ستمكاران هنگامي كه عذاب خدا را مشاهده كنند خواهند دانست كه تمام قدرت به دست خداست و عذاب او بسيار سخت است. (165)

تفسير: ... ص: 216

«وَ مِنَ النَّاسِ» : «من» براي تبعيض است يعني، و بعضي از مردم.

مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً مقصود از «انداد» بتهايي است كه مشركان آنها را مي پرستيدند، يعني بعضي از مردم بتها را نظير و شبيه خداوند قرار مي دهند.

بعضي گفته اند منظور از «انداد» حاكمان و رؤساي قومند به دليل آيه شريفه إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا «1» .

حضرت باقر (ع) فرمود: منظور از آن، پيشوايان ستمكار و پيروان آنان مي باشند.

يُحِبُّونَهُمْ مشركان در برابر بتها سر تعظيم فرود آورده و بر ايشان خضوع مي كنند و پرستش و اطاعت و بندگي آنها را دوست دارند «كَحُبِّ اللَّهِ» يعني چنان كه خدا دوست داشته مي شود، بنا بر اين كه «حب» مصدر فعل مجهول باشد. و چون كساني كه خدا را دوست مي دارند [يعني مؤمنان ] مشخص هستند نيازي به ذكر نام آنان نبوده است.

گفته اند: منظور از «كَحُبِّ اللَّهِ» اين است كه محبت مشركان نسبت به خدا و بتهايشان يكسان است.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا محبت مؤمنان به خداوند بيشتر و شديدتر است از علاقه مشركان به بتهايشان، زيرا مؤمنان از ايمان و محبّت خود به خدا عدول

__________________________________________________

1- بقره/ 166.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 217

نمي كنند بر خلاف مشركان كه از دوستي بتي به بت ديگر مي گرايند.

وَ لَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوا

... اگر كساني كه مشرك شده اند بدانند كه تنها خدا بر هر چيزي تواناست نه بتهاي آنان، هنگامي كه در روز قيامت عذاب سخت خدا را مشاهده كنند به پشيماني و اندوه وصف ناپذيري دچار خواهند شد. بنا بر اين جواب (لو) حذف شده است.

«و لو تري» با «تا» نيز قرائت شده است بنا بر اين كه مورد خطاب پيامبر يا هر مخاطب ديگري باشد. يعني اگر تو (اي پيامبر- يا هر مخاطبي) آن عذاب را ببيني امري عظيم و پيش آمدي بزرگ خواهي يافت. «يرون» به صيغه مجهول نيز قرائت شده است.

«اذ» [كه ظرف زمان گذشته است ] در مستقبل به كار رفته است، چنان كه فعل ماضي «نادي» در آيه وَ نادي أَصْحابُ الْجَنَّةِ «اهل بهشت به دوزخيان ندا مي كنند» (اعراف/ 44) كه معني مضارع دارد.

[سوره البقرة (2): آيات 166 تا 167] ... ص: 217

اشاره

إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ (166) وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)

ترجمه ... ص: 217

هنگامي كه رؤسا و پيشوايان باطل از پيروان خود بيزاري بجويند و عذاب را مشاهده كنند، هر گونه وسيله و اسباب از آنها قطع شده و هيچ روابط باطل به جا نماند. (166)

آن گاه پيروان آن پيشوايان باطل از روي پشيماني و حسرت گويند كاش ديگر بار بدنيا باز مي گشتيم و از اطاعت اينان بيزاري مي جستيم چنان كه اينها از ما بيزاري جستند، اين گونه خداوند كردار آنها را مايه حسرت و پشيماني آنها قرار مي دهد و آنها هيچ گاه از آتش جهنم خارج نخواهد شد. (167)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 218

تفسير: ... ص: 218

«إِذْ تَبَرَّأَ»

بدل است از «إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ» يعني، هنگامي كه رؤسا از پيروانشان بيزاري بجويند.

«وَ رَأَوُا الْعَذابَ» : «واو» حاليه است يعني آنها در حالي كه عذاب خدا را مي بينند از پيروان خود بيزاري مي جويند.

«وَ تَقَطَّعَتْ» عطف بر «تبرا» است، «و الاسباب» : مقصود پيوندها و خويشاونديهايي است كه به وسيله آن با يكديگر ارتباط برقرار كرده و به همديگر مهر مي ورزند و معناي آيه اين است كه هيچ يك از چيزهايي كه ممكن است وسيله ارتباط جستن با ديگران باشد از قبيل، دوستي يا پيمان و يا خويشاوندي، سودي به حال آنان ندارد.

وَ قالَ و پيروان آنان مي گويند، «لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً» يعني كاش بازگشت به دنيا براي ما فراهم مي شد، «فَنَتَبَرَّأَ» تا در همان جا از رؤساي خود بيزاري مي جستيم.

«كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا» همان طور كه آنها در آخرت از ما بيزاري جستند.

«لو» در معناي «تمني» به كار رفته است و از اين رو به وسيله «فايي» كه در جواب تمنّي مي آيد جواب آورده شده و گويي گفته شده است: ليت

لنا كرة فنتبرا منهم.

كذلك يعني با نشان دادن چنين منظره زشتي «يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ» خداوند نتيجه كردار زشتشان را كه حسرت و پشيماني است به آنها مي نماياند. و معناي جمله اين است كه كردار آنان موجب حسرتشان مي شود و نتيجه اعمالشان جز پشيماني و اندوه چيزي نخواهد بود.

وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ آنها براي هميشه در آتش خواهند بود. ضمير «هم» براي اختصاص نيست، بلكه دلالت دارد بر اين كه عذاب كفار سخت و شديد است، از اين رو مخلّد بودن در آتش به آنها نسبت داده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 219

[سوره البقرة (2): آيات 168 تا 169] ... ص: 219

اشاره

يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (168) إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (169)

ترجمه ... ص: 219

اي مردم از آنچه در زمين است به طور حلال و پاكيزه تناول كنيد و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد كه او براي شما دشمن آشكاري است. (168)

او شما را به كارهاي بد و ناپسند دعوت مي كند و همچنين شما را وادار مي كند كه از روي ناداني نسبتهايي به خداوند بدهيد. (169)

تفسير: ... ص: 219

خطاب در آيه شامل همه آدمي زاده گان مي شود، «حلالا» يا مفعول براي «كلوا» و يا حال از جمله «ما في الارض» است.

«من» در «مما في الارض» براي «تبعيض» است، زيرا تمام چيزهايي كه در زمين است قابل خوردن نيست.

«طيبا» پاكيزه از هر شبهه اي.

وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ و از شيطان پيروي نكنيد تا در حرام و شبهه نيفتيد.

«خطوة»، فاصله بين دو قدم را به هنگام قدم زدن و «خطوة» يك بار قدم برداشتن را گويند، مانند «غرفة» (با كف دست آب برداشتن) و «غرفة» (يك كف آب برداشتن).

اتبع خطواته يعني به او اقتدا كرد «و طئي علي عقبه» يعني به روش او تأسي كرد.

عَدُوٌّ مُبِينٌ يعني دشمني او آشكار است.

إِنَّما يَأْمُرُكُمْ وجوب خودداري از اطاعت شيطان و اظهار دشمني با او را بيان مي كند، يعني شيطان هرگز شما را به كار نيك دعوت نمي كند، بلكه او شما را به زشتيها امر مي كند. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 220

«فحشاء» : عملي است كه بيش از اندازه زشت و قبيح است. و گفته اند:

«سوء» : گناهي است كه حدّي برايش معيّن نشده و «فحشاء» گناهي است كه در ارتكاب آن حدّ واجب مي شود.

وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ منظور اين است كه شيطان شما را وادار مي كند كه بدون اطلاع داشتن از حرمت و

حلّيت چيزي آن را حلال و يا حرام بشماريد.

اين جمله همه نسبتهاي غير مجاز و نيز تمام مذاهب باطل و عقايد فاسد را شامل مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 170] ... ص: 220

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (170)

ترجمه ... ص: 220

هنگامي كه به كافران گفته مي شود از آنچه خداوند نازل فرموده است پيروي كنيد، مي گويند: ما از آييني كه پدران خود را در آن يافتيم پيروي مي كنيم، آيا آنها بايست تابع پدران خود باشند در صورتي كه آنان چيزي نمي فهميدند و هدايت نيافته بودند؟! (170)

تفسير: ... ص: 220

ضمير در «لهم» به «الناس» [در دو آيه قبل ] بر مي گردد و براي بيان گمراهي كافران، به طريق التفات [از خطاب به غيبت ] از مخاطب ساختن آنان عدول شده است گمراه تر از كسي كه دنباله رو ديگران باشد وجود ندارد، گويي خداوند خطاب به عقلا مي فرمايد: «بنگريد» به اين نادانان كه چه مي گويند! و گوينده سخن پيامبر اسلام (ص) و مسلمانان بودند كه به آنها يعني مشركان و يا گروهي از يهوديان مي گفتند:

اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ از قرآن و شرايع اسلام پيروي كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 221

قالُوا ... آنها گفتند.

بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا ... بلكه ما از آييني كه پدران خود را در آن يافته ايم پيروي مي كنيم.

أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ «واو» حاليه و «همزه» براي رد و به تعجب واداشتن است و معناي جمله اين است كه آيا آنها از پدران خود پيروي مي كنند، با آن كه پدرانشان چيزي از دين نمي دانند و به حق هدايت نشده اند.

[سوره البقرة (2): آيه 171] ... ص: 221

اشاره

وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ (171)

ترجمه ... ص: 221

مثل كافران در شنيدن سخن پيامبر (ص) و درك نكردن معناي آن، چون حيواني است كه آوازش كنند و او از آن آواز معنايي درك نمي كند و فقط صدايي مي شنود، كفّار هم از شنيدن و گفتن و ديدن حق كر و گنگ و كورند، زيرا عقل خود را به كار نمي بندند. (171)

تفسير: ... ص: 221

در اين آيه مضاف ناگزير حذف شده است و تقدير آيه: «و مثل داعي الذين كفروا كمثل الذي ينعق» يا «و مثل الذين كفروا كبهائم الذي ينعق» است. معناي آيه اين است كه مثل پيامبر (ص) در دعوت كفار به ايمان و توحيد مثل آواز دهنده چهارپايان است كه آنها تنها صداي چوپان را مي شنوند ولي معنا و مفهوم آن را درك نكرده و چون افراد عاقل به مضمون آن آگاهي پيدا نمي كنند.

[«ينعق» از ريشه «نعق» است و گفته مي شود:] «نعق الراعي بالغنم» هر گاه شبان به گوسفندان بانگ زند. ولي «نغق الغراب» با «غين» به معناي صداي كلاغ است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 222

صُمٌّ يعني آنها ناشنوايند، اين كلمه به رفع خوانده شده تا دلالت بر مذمّت كفّار كند.

[سوره البقرة (2): آيه 172] ... ص: 222

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (172)

ترجمه ... ص: 222

اي اهل ايمان روزي حلال و پاكيزه اي كه ما نصيب شما كرديم بخوريد و شكر و سپاس خدا را به جا آوريد اگر فقط او را مي پرستيد؟! (172)

تفسير: ... ص: 222

كُلُوا اي اهل ايمان از روزيهاي پاكيزه و لذّت بخش كه به شما ارزاني داشته ايم بخوريد.

[در اين جمله خداوند امر به خوردن چيزهاي حلال فرموده ]، زيرا چيزي جز حلال روزي مؤمنان نمي كند.

وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ اگر اقرار داريد كه منعم حقيقي شما خدا است، و تنها او را مي پرستيد، خدايي را كه به شما نعمت داده شكر كنيد.

و در حديث قدسي است كه خداي متعال مي فرمايد: «من با جن و انس داستان شگفتي دارم، من آفريدگار آنهايم و آنها غير مرا مي پرستند، من روزي شان مي دهم و آنها از ديگري سپاسگزاري مي كنند. «1»

__________________________________________________

1- و

في الحديث، يقول اللَّه عز و جل: اني و الجن و الانس في نبا عظيم اخلق و يعبد غيري و ارزق و يشكر غيري. 2- حسن و قتاده و مجاهد مي گويند: «يعني از محرمات مزبور به قصد طلب لذّت نخورد و از مقداري كه به آن رفع گرسنگي مي شود تجاوز نكند (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 168).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 223

[سوره البقرة (2): آيه 173] ... ص: 223

اشاره

إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (173)

ترجمه ... ص: 223

خداوند بر شما تنها ميته و خون و گوشت خوك و هر حيواني را كه هنگام ذبح آن نام غير خدا گفته شود، حرام كرده است، پس هر كس مجبور به خوردن آنها شود در صورتي كه بر ولي مسلمانان خروج نكرده و قاطع طريق نباشد بر او گناهي نيست، زيرا خداوند بخشنده و مهربان است. (173)

تفسير: ... ص: 223

«ميتة» حيواني است كه به خودي خود بميرد و علّت اين كه خصوص گوشت خوك حرام دانسته شده- با اين كه همه اجزاي بدن آن حرام است- اين است كه قسمت عمده بدن را گوشت تشكيل مي دهد، و مقصود اصلي گوشت حيوانات است.

وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ و آنچه كه براي غير خدا مانند بت و امثال آن كشته شود. مردم در جاهليت هنگام ذبح حيوانات نام بتها را بر زبان جاري مي كردند و چنين مي گفتند: به نام لات و عزي.

فَمَنِ اضْطُرَّ كسي كه به خاطر گرسنگي و از روي اكراه مجبور به خوردن اين چيزها شود.

غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ ... در معناي آن دو قول است:

1- «غير باغ» يعني در صورتي كه شخص ديگري را مضطرّ ننمايد و براي حفظ جان خود ديگري را به قتل نرساند، و از مقداري كه با آن رفع گرسنگي مي شود تجاوز نكند.

2- از ائمه معصومين [امام باقر و امام صادق (ع)] نقل شده است كه: «منظور از «باغ» كسي است كه بر امام مسلمانان خروج كرده باشد و مقصود از «عاد» كسي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 224

است كه قطع طريق كند يعني راهزن باشد.

فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ گناهي بر او نيست.

[سوره البقرة (2): آيات 174 تا 176] ... ص: 224

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (174) أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدي وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَي النَّارِ (175) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (176)

ترجمه ... ص: 224

كساني كه (از يهود و غيره) كتمان مي كنند آياتي از كتاب آسماني را كه خدا نازل كرده، و آن را به بهاي اندك مي فروشند جز آتش جهنم نصيب آنها نباشد و در قيامت خدا از خشم، با آنان سخن نگويد و آنان را از پليدي عصيان پاك نگرداند و براي آنان عذاب دردناك خواهد بود. (174)

اينها همانها هستند كه گمراهي را با هدايت و عذاب را با آمرزش مبادله كرده اند، راستي چقدر در برابر آتش جهنم پرطاقت هستند؟! (175)

اينها به خاطر آن است كه خداوند كتاب آسماني را به حق (و توأم با نشانه ها و دلايل روشن) نازل كرده و آنها كه در آن اختلاف مي كنند در نزاع و كشمكش دور از حق خواهند بود. (176)

تفسير: ... ص: 224

خداوند سخن را مجددا متوجه يهود مي كند كه ذكر آنها در آيات قبل گذشت و مي فرمايد:

فِي بُطُونِهِمْ ... يعني شكمهايشان پر از آتش شود. چنان كه گفته مي شود

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 225

اكل فلان في بطنه، و اكل في بعض بطنه يعني فلاني همه شكم خود را يا قسمتي از آن را پر كرد.

إِلَّا النَّارَ جز آتش را، زيرا هر گاه خوردن چيزي منجر به عذاب و آتش جهنم شود گويي كه آن شخص آتش را خورده است «1» . از اين قبيل است گفته عرب در مورد كسي كه ديه و خونبهاي مقتولي را خورده باشد كه مي گويد: «فلان اكل الدم» يعني فلاني خون خورد و منظور اين است كه خونبها را كه عوض خون مي باشد، خورده است.

وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اشاره دارد به محروم بودن كفار از يكي از مواهبي كه خداوند به بهشتيان عطا فرموده و

آن اين است كه با كلام و سخن خود آنها را تكريم نموده و با ستايش خود آنها را تزكيه مي كند.

برخي گفته اند: خداوند از خشم و غضب خود نسبت به آنها تعبير به نفي كلام كرده است و [منظور اين است كه خداوند هرگز با آنها سخن نمي گويد].

فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَي النَّارِ بيان تعجّب است از حال كفار در بي باكي آنان نسبت به آتش جهنّم و جرأتشان بر ارتكاب اعمالي كه موجب دخول در آتش مي شود.

برخي گفته اند: معناي جمله اين است كه چه چيز آنها را بر تحمل آتش بردبار ساخته است. گفته شده: «اصبره» و «صبره» به يك معناست.

ذلِكَ آن عذاب به خاطر اين است كه بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ خداي متعال كتب آسماني را به حق فرستاد [ولي آنها ايمان نياوردند].

وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ ... منظور اهل كتاب هستند كه در كتب

__________________________________________________

1- همان طور كه درباره مال يتيم فرمود: إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً آتش را در شكم خود جا مي دهند (نساء/ 10).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 226

آسماني اختلاف كردند و برخي از آنها را حق و برخي را باطل دانستند. «1» «لفي شقاق» در اختلافي هستند كه از حق دور است. الف و لام در «الكتاب» براي جنس است.

برخي گفته اند «ذلك» اشاره است به كفر آنان و معناي آيه اين است كه كفرشان به خاطر اين است كه خداوند قرآن را به حق فرستاد [و آنها ايمان نياوردند].

كفاري كه درباره قرآن اختلاف كردند، جمعي از آنان گفتند قرآن از قبيل كلام جادوگران است، برخي گفتند از قبيل شعر است و دسته اي مي گفتند:

افسانه هايي است كه محمد (ص) از جانب

خود ترتيب داده است.

[سوره البقرة (2): آيه 177] ... ص: 226

اشاره

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)

ترجمه ... ص: 226

نيكوكاري به اين نيست كه (به هنگام نماز) روي به جانب مشرق و مغرب كنيد، ليكن نيكوكار كسي است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسماني و پيامبران ايمان بياوريد و مال خود را در راه دوستي خدا به خويشان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق كند و نماز را برپا دارد و زكات را بپردازد و به عهد خود-

__________________________________________________

1- چنان كه يهود انجيل و قرآن، هر دو را انكار كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 227

به هنگامي كه عهد بستند- وفا كند و در هنگام فقر و تهيدستي و درد و مرض و جهاد با دشمنان دين صبور و شكيبا باشد كساني كه به اين اوصاف آراسته اند در حقيقت راستگو و پرهيزكارند. (177)

تفسير: ... ص: 227

خطاب در آيه متوجه اهل كتاب است، زيرا يهود به سمت مغرب و به سوي بيت المقدس، و نصاري به جانب مشرق نماز مي گذاردند، و هنگامي كه قبله تغيير كرد و رسول خدا (ص) به سمت كعبه برگردانده شد، ميان اهل كتاب بحث و گفتگوي زيادي به عمل آمد و يهود و نصاري بر اين باور بودند كه نيكوكاري تنها در توجّه نمودن هر يك آنها به قبله خودشان مي باشد. از اين رو خداوند آيه فوق را نازل، و ضمن رد پندار باطل آنان مي فرمايد:

لَيْسَ الْبِرَّ: نيكوكاري در آنچه شما گمان مي كنيد نيست، زيرا توجّه كردن به جانب مشرق و مغرب [در حال نماز] نسخ شده است.

برخي گفته اند: بحث و گفتگو ميان مسلمانان و اهل كتاب در امر قبله زياد شده بود، از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد

و فرمود: تمام نيكيها در امر قبله خلاصه نمي شود.

وَ لكِنَّ الْبِرَّ و ليكن نيكوكاريي كه بايد توجه هر كس بدان معطوف گردد بر من ءامن- نيكوكاري كسي است كه به خدا و روز قيامت و وجود فرشتگان و ...

ايمان بياورد و به اعمال نيك مذكور در آيه مبادرت كند.

«بر» نام هر كار نيكي است كه مورد پسند خداوند باشد و «بر» به نصب قرائت شده، چون خبر مقدّم- براي «ليس» است.

برخي گفته اند «مضاف» در جمله حذف شده و تقدير آيه چنين بوده: و لكن البر بر من ءامن ... برخي گفته اند، «بر» در اين جا به معناي «ذي بر» (صاحب نيكي) يا به معناي «بار» (نيكوكار) است چنان كه در مصراع «فانما هي اقبال و ادبار» مضاف (ذات) حذف شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 228

مبرّد مي گويد: اگر من از قراء هفتگانه قرآن بودم «بر» به فتح «باء» قرائت مي كردم. و منظور از «الكتاب» جنس كتب آسماني يا قرآن به تنهايي است.

عَلي حُبِّهِ در معناي آن چند قول است:

1- ضمير در «حبه» به مال بر مي گردد، يعني مال را كه مورد علاقه شماست و شيفته آن هستيد در راه خدا انفاق كنيد، چنان كه ابن مسعود [در تفسير اين آيه ] گفته است يعني: مال را در حالي كه تندرست هستي و به زندگي حريص و اميدواري و از فقر و تنگدستي در هراس مي باشي به فقير بده، نه اين كه احسان و انفاق به فقرا را به تأخير بيندازي و هنگامي كه در آستانه مرگ قرار گرفتي بگويي، اين مقدار از مالم را به فلاني و اين مقدار را به فلاني بدهيد.

2- ضمير به «اللَّه»

برمي گردد [يعني مال را در راه محبت خدا و خالصا لوجه اللَّه به خويشاوندان و غير آنها بدهد].

3- ضمير به «ايتاء» بر مي گردد، يعني مال را از روي علاقه به بخشش به خويشان و غير آنها بدهد.

«مساكين» جمع مسكين يعني تهيدست و كسي كه هميشه محتاج مردم است، مانند «مسكير» كه به معناي دائم السكر مي باشد.

وَ ابْنَ السَّبِيلِ يعني مسافر و رهگذر و «مسافر» را از اين جهت «ابن السبيل» گويند كه ملازم با راه و جاده است، چنان كه به «راهزن»، «ابن الطريق» گويند، چون راهزني او در راه انجام مي گيرد.

و گفته شده: منظور از «ابن السبيل»، «ميهمان» است، زيرا به وسيله جاده بر ميزبان وارد مي شود.

وَ السَّائِلِينَ و كساني كه مطالبه صدقه مي كنند. و گفته شده است منظور كساني هستند كه از ديگران درخواست غذا مي كنند «1» .

__________________________________________________

1- اين مطلب مضمون روايتي است كه ابن مسعود از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده است، وقتي از حضرت

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 229

و در حديث است كه: سائل حق مطالبه از شما را دارد هر چند سوار بر اسب نزد شما آيد، و في الرقاب در معناي آن دو وجه است:

1- مقصود اين است كه مال خود را در راه آزاد ساختن «مكاتبين» (يعني بردگاني كه با مالكين خود قراردادي بسته اند كه مبلغ معيّني به آنها بدهند تا آزاد شوند) صرف نمايند.

2- منظور اين است كه اموالشان را صرف خريدن و آزاد كردن بردگان نمايند.

[اين آيه مخصوص زكات نيست ].

و از شعبي نقل شده كه به استناد اين آيه گفته است بجز زكات، حقوق واجب ديگري به مال شخص تعلّق مي گيرد، زيرا در اين آيه پس

از اشاره به خرج كردن مال در يكي از راههايي كه ذكر شده، فرموده است:

وَ آتَي الزَّكاةَ زكات مال خود را بدهد.

«وَ الْمُوفُونَ» عطف بر «من ءامن» است.

«الصَّابِرِينَ» را از حكم قبل خارج و از باب اختصاص و مدح، آن را نصب داده است تا بيان كند كه صبر و بردباري در شدايد و هنگام جنگ و جهاد از شكيبايي در برابر ساير ناملايمات برتر است.

الْبَأْساءِ فقر و تهيدستي.

الضَّرَّاءِ درد و مرض.

وَ حِينَ الْبَأْسِ هنگام جنگ و جهاد با كفّار.

أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا آنها كساني هستند كه در گفتارشان صادق و در آيينشان كوشا هستند.

__________________________________________________

سؤال شد «اي الصدقه افضل» (چگونه انفاقي بهتر است؟) حضرت فرمود مالي كه در چنين حالي انفاق شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 230

[سوره البقرة (2): آيات 178 تا 179] ... ص: 230

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلي الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثي بِالْأُنْثي فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (178) وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179)

ترجمه ... ص: 230

اي كساني كه ايمان آورده ايد، حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر كسي از ناحيه برادر (ديني) خود مورد عفو قرار گيرد (و قصاص نشود) پس قاتل بايد ديه مقتول را بدهد و ولي مقتول بر او سخت نگيرد (و بيش از حق خود مطالبه نكند) و قاتل با رضايت ديه را بپردازد، اين تخفيف و رحمتي است از ناحيه پروردگار شما و كسي كه بعد از آن تجاوز كند (و به قاتل ظلم و تعدي روا دارد) عذاب دردناكي خواهد داشت. (178)

اي صاحبان خرد حكم قصاص براي حفظ حيات شماست، شايد به اين وسيله از كشتن يكديگر پرهيز كنيد. (179)

تفسير: ... ص: 230

كُتِبَ عَلَيْكُمُ بر شما واجب شد، «قصاص» رعايت برابري در كشتگان است يعني همان طور كه قاتل مقتول را كشته است او نيز به قتل مي رسد.

الْقِصاصُ فِي الْقَتْلي ... مساوات درباره كشته شدگان، يعني در مورد قاتل.

الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثي بِالْأُنْثي آزاد در برابر آزاد، بنده در مقابل بنده، زن در برابر زن.

و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: هيچ آزادي در برابر كشتن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 231

بنده اي كشته نمي شود، بلكه بايد او را به شدت مضروب ساخت و ديه مقتول را گرفت. و مرد نيز در مقابل كشتن زن به قتل نمي رسد مگر اين كه نصف ديه مرد به اهلش پرداخت شود.

فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ ... كلمه «شي ء» بر چيز مبهمي از «عفو» - صرف نظر كردن از قصاص يا بخشيدن تمام ديه يا مقداري

از آن- قابل حمل است چنان كه گفته مي شود: سير بزيد بعض السير يعني او مقداري از مسير را با زيد همراه بود. و درست نيست كه «شي ء» در معنا «مفعول به» باشد، زيرا «عفي» از فعلهايي است كه مفعول بي واسطه نمي گيرد. چنان كه گفته مي شود: «عفوت له ذنبه» و «عفوت لفلان عما جني» و «عفوت عن فلان و عن ذنبه» و در اين جملات فعل «عفا» نسبت به «مذنب» با «لام» و نسبت به «جاني» و «ذنب» با «عن» متعدي شده است.

«شي ء»، «نكره» است و ابهام دارد و منظور از «شي ء من العفو» اين است كه چنان چه برخي از اولياي مقتول از حق قصاص صرف نظر كردند قصاص ساقط مي شود و فقط مي توانند خونبها را مطالبه نمايند.

منظور از «اخيه» ولي مقتول است، و از اين رو تعبير به اخوت و برادري شده تا عواطف برادري و اسلامي قاتل و ولي مقتول نسبت به يكديگر برانگيخته شود.

فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ ... بر عفو كننده و عفو شونده لازم است روشي نيكو در پيش گيرند. به اين معني كه قاتل و اولياي وي با رضايت و خشنودي خونبها را بپردازند و اولياي مقتول نيز در مطالبه ديه سختگيري نكنند.

وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ قاتل در صورت امكان بدون معطّلي و سهل انگاري بايد ديه را بدهد و آن را پايمال نكند.

«ذلك» : اشاره است به حكم آنچه ذكر شد، از قبيل «قصاص»، «عفو» يا «ديه» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 232

تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ اين كه شما ميان قصاص و گرفتن ديه و عفو مخيّر مي باشيد، تخفيف و رحمتي از جانب پروردگار است در صورتي كه براي اهل تورات

تنها قصاص يا عفو مقرر شده بود و گرفتن ديه حرام بود. و براي اهل انجيل فقط عفو يا ديه معيّن گرديده بود. و قصاص بر آنها حرام شده بود.

فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِكَ منظور از «اعتداء» اين است كه قاتل را پس از قبول ديه يا عفو قصاص نمايند، بعضي گفته اند: مقصود اين است كه در قصاص از كيفيّت معيّن در شرع تجاوز كند و غير قاتل را بكشند.

فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ او در آخرت مشمول عذاب دردناك خواهد بود.

وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ براي شما در قصاص زندگي است.

اين آيه در نهايت فصاحت و بلاغت است، زيرا «قصاص» با وجود اين كه خود نوعي قتل و سلب زندگي است، ظرف و محل حيات واقع شده است.

الف و لام در «القصاص»، الف و لام «جنس» و براي «تعريف» است، «حيات» نكره است و تنكير افاده تعظيم مي كند. بنا بر اين منظور آيه اين است كه اصل تشريع چنين حكمي يعني «قصاص» مايه حياتي عظيم براي شماست.

اهميّت حكم «قصاص» از اين روست كه مردم جاهلي به خاطر يك نفر جمعيّت زيادي را مي كشتند، و گاه به جاي قاتل فرد ديگري- از افراد خانواده يا قبيله او- را به قتل مي رساندند و اين خود موجب قتلهاي بيشتر و فتنه و آشوب مي شد.

بنا بر اين «قصاص» از اين جهت اهميّت دارد و مايه حيات جامعه بشري است، كه قاتل وقتي بداند در صورت مرتكب شدن قتلي، به حكم قصاص مجازات مي شود، اين امر تا حد زيادي او را از ارتكاب آن جرم باز مي دارد، در نتيجه «قصاص» موجب حفظ حيات قاتل و كسي كه وي اراده قتل او را

داشته، مي شود.

لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ... در معناي «تتقون» دو قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 233

1- [ابن عباس و حسن و ابن زيد مي گويند:] يعني شايد به وسيله ترس از «قصاص» از كشتن ديگران خودداري كنيد.

2- شايد از پروردگار بترسيد و مانند پرهيزكاران از ارتكاب گناه خودداري كنيد.

[سوره البقرة (2): آيه 180] ... ص: 233

اشاره

كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ (180)

ترجمه ... ص: 233

بر شما نوشته شده، هنگامي كه يكي از شما را مرگ فرا رسد، اگر متاع و ثروت مشروعي از خود به جاي گذارده، وصيّت كند براي پدر و مادر و خويشان به طور شايسته، اين كار سزاوار مقام پرهيزكاران است. (180)

تفسير: ... ص: 233

«الْوَصِيَّةُ»، [نايب ] فاعل «كتب» است و علّت مذكّر بودن فعل دو چيز است:

1- بين فعل و (نايب) فاعل فاصله شده است.

2- «وصيّه» در اين جا به معني «ان يوصي» است به دليل اين كه ضمير در «بدله» [در آيه بعد] كه به «وصية» بر مي گردد، به صورت مذكّر آمده است.

إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ هر گاه مرگ يكي از شما نزديك و نشانه هاي آن آشكار شد.

إِنْ تَرَكَ خَيْراً اگر مال و ثروتي از خود به جاي مي گذارد.

لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ براي پدر و مادر و خويشاوندانش [وصيّت كند].

بِالْمَعْرُوفِ به چيزي كه نزد صاحبان خرد، ستم و اجحافي در آن نيست.

«حَقًّا» مصدر مؤكد و تقدير آيه چنين است: حق ذلك حقا.

عَلَي الْمُتَّقِينَ بر كساني كه تقوي پيشه كرده اند، [وصيّت به حق واجب

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 234

است ].

[آيا اين آيه نسخ شده است؟] برخي گفته اند: اين آيه با حديث پيامبر (ص) كه فرمود: «براي وارث وصيّتي نيست» «1» . نسخ شده است. ولي علماي ما (اماميه) نسخ قرآن را با خبر واحد جايز نمي دانند، و معتقدند وصيت كردن براي خويشاوندان از اهم مستحبات است و از حضرت باقر (ع)، روايت كرده اند كه از ايشان سؤال شد آيا وصيت براي وارث جايز است؟ فرمود بلي و اين آيه را تلاوت كرد.

[سوره البقرة (2): آيات 181 تا 182] ... ص: 234

اشاره

فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (181) فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (182)

ترجمه ... ص: 234

هر گاه كسي پس از شنيدن وصيّت آن را تغيير دهد (و به نفع اشخاص بر خلاف حقيقت رفتار كند) گناه اين كار بر كساني است كه بر خلاف وصيّت عمل كنند، خداوند به هر چه خلاف بگويند شنوا و به اعمال آنان داناست. (181)

و هر كس بترسد كه از ناحيه وصيّت موصي بر وارث ستم رفته، يا مرتكب گناهي شده و به اصلاح آن بپردازد بر او گناهي نيست (بلكه ثواب كرده) زيرا خداوند آمرزنده گناه و در حق همه مهربان است. (182)

تفسير: ... ص: 234

فَمَنْ بَدَّلَهُ هر كس از اوصيا يا اوليا ميّت يا گواهان كه «وصيّت» را تغيير دهد.

بَعْدَ ما سَمِعَهُ پس از آن كه وصيّت را شنيده و آن را محقق دانسته است.

__________________________________________________

1- لا وصية لوارث. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 235

فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ گناه تغيير وصيّت تنها بر كساني است كه وصيّت را تغيير داده اند، و بر وصيّت كننده و وصيّت شونده گناهي نيست. زيرا اينان از حق منحرف نشده اند.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ اين جمله در مقام تهديد كساني است كه وصيّت را تغيير دهند.

فَمَنْ خافَ كسي كه انتظار دارد و بداند، و در كلام عرب رايج است كه مي گويند:

اخاف ان يقع امر كذا و منظورشان انتظار و ظن قوي است كه به منزله علم است يعني من علم به وقوع فلان امر دارم. «1»

مِنْ مُوصٍ جَنَفاً (كسي كه بداند) وصي در وصيّت خود اشتباه كرده و از حق منحرف شده است.

أَوْ إِثْماً «2» يا اين كه وصيّت كننده به عمد و گناه از حق منحرف شده باشد.

فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ بين ورثه و آنهايي را كه بر ايشان وصيّت شده

اصلاح كند و اختلاف ميان آنان را برطرف سازد.

فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ در اين صورت گناهي بر او نيست، زيرا تغيير وصيّت، تبديل باطل به حق است.

[سوره البقرة (2): آيات 183 تا 184] ... ص: 235

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183) أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)

__________________________________________________

1- از اين قبيل است گفتار خداوند: وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلي رَبِّهِمْ: با اين قرآن كساني را كه مي دانند در پيشگاه خداوندشان حضور خواهند يافت بترسان (انعام/ 51).- م.

2- در روايتي از حضرت صادق (ع) نقل شده كه فرمود: جَنَفاً أَوْ إِثْماً به اين تفسير شده كه وصيت كننده در وصيّتش تعدي كرده و به زيادتر از ثلث وصيّت كند، اين تفسير از ابن عباس نيز روايت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 236

ترجمه ... ص: 236

اي كساني كه ايمان داريد، روزه بر شما واجب شد، هم چنان كه بر پيشينيان شما واجب بود، شايد پرهيزكار شويد. (183)

چند روز معيّن را (بايد روزه بداريد) و كساني كه از شما بيمار يا مسافر باشند، روزهاي ديگري را (به جاي آن روزه بگيرند) و بر كساني كه قدرت انجام آن را ندارند (همچون پير مردان، پير زنان و زنان حامله و غيره) لازم است كفّاره بدهند، مسكيني را اطعام كنند و هر كس كار نيكي را به اختيار انجام دهد، همان براي او خوب است و روزه داشتن براي شما بهتر است اگر (فوايد آن را) بدانيد. (184)

تفسير: ... ص: 236

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ روزه بر شما واجب شد، همان طور كه بر پيامبران و ملتهاي پيشين، از زمان آدم (ع) تا زمان شما واجب شده بود.

از امير المؤمنين (ع) روايت شده است كه فرمود: «اوّلين كسي كه روزه بر او واجب شد آدم (ع) بود» روزه عبادت با سابقه اي است كه خداوند متعال وجوب آن را از هيچ يك از امّتهاي پيشين بر نداشته است، بنا بر اين وجوب «روزه» تنها اختصاص به شما ندارد.

لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ باشد كه با مواظبت كردن بر روزه و بزرگ شمردن آن پرهيزكار شويد، يا منظور اين است كه شايد از گناهان دوري نماييد، زيرا روزه دار به وسيله روزه خود را از وقوع در گناه باز مي دارد.

أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ روزهاي معيّن و يا منظور روزهاي اندك است. مانند آيه كريمه: دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ: «درهمهايي كم» (يوسف/ 20).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 237

تعبير به «معدودات» به اين خاطر است كه اصولا مال اندك را با عدد

و مال بسيار را با كيل مي سنجند. و معناي جمله «اياما معدودات» ايجاب مي كند كه نصب «اياما» به «الصيام» باشد، (چنان كه گفته مي شود: نويت الخروج يوم الجمعة) ولي ساختار آيه نصب آن را به «صيام» منع مي كند، زيرا جمله «كما كتب» بين آن و «اياما» فاصله انداخته است، بنا بر اين شايسته است كه نصب، به فعل مقدّري مانند «صوموا» باشد و جمله كتب عليكم الصيام دلالت دارد بر اين كه تقدير آيه چنين است: صوموا اياما معدودات.

أَوْ عَلي سَفَرٍ هر كس از شما مسافر باشد. «1»

فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ پس روزهاي ديگري را بايد روزه بگيرند.

اين آيه دلالت مي كند كه شخص مسافر و مريض بايد روزه خود را بخورند و روزهاي ديگري را روزه بگيرند.

و در حديثي [از امام صادق (ع)] نقل شده است: كسي كه [در ماه رمضان ] در مسافرت روزه بگيرد مانند كسي است كه در وطن، روزه خود را خورده باشد.

وَ عَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ بر كساني كه توانايي روزه گرفتن دارند، اگر بدون عذر افطار كنند.

فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ بايد به مقدار نصف صاع، غذا به مسكين بدهند. «2»

از امام باقر (ع) روايت شده كه حضرت «طعام مساكين» (به جمع) قرائت فرموده است.

در آغاز كه روزه بر مسلمانان واجب شده بود، به خاطر اين كه عادت به

__________________________________________________

1- جمله «علي سفر» كه ظرف است عطف بر «مريضا» است كه اسم مي باشد، و از لحاظ ادبي عطف ظرف بر اسم جايز نيست، از اين رو «علي سفر» را به تأويل اسم برده تا معناي اسمي پيدا كند، و در اين صورت است كه معناي جمله اين مي شود كه: «هر كس مريض

يا مسافر باشد» .- م.

2- مقدار صاع 3 كيلو مي باشد كه نصف آن يك كيلو و نيم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 238

انجام آن نداشتند، روزه گرفتن براي آنان دشوار و پر مشقّت بود از اين رو به آنان اجازه داده شد كه روزه خود را افطار كنند و در ازاي هر روز نصف صاع غذا به عنوان فديه (كفاره) به مساكين بپردازند.

فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً و هر كس بيش از نصف صاع به فقير بدهد، «فهو خير له» اين برايش بهتر است. «يطوع» به معناي «يتطوع» نيز قرائت شده است.

أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ اي كساني كه توانايي روزه گرفتن داريد اگر روزه بگيريد، بهتر است از اين كه بخوريد و در عوض كفّاره و حتي بيش از مقدار معيّن آن بدهيد. [اين حكم زماني بود كه وجوب روزه معيّن نشده بود و مردم مي توانستند به جاي آن كفّاره بدهند] سپس اين حكم با آيه: شريفه فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ «كساني كه در ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند» (بقره/ 185)، نسخ شد.

علماي اماميه از امام صادق (ع) روايت كرده اند كه حضرت فرموده: منظور از «الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ» كساني هستند كه ابتدا قادر به گرفتن روزه بوده اند، سپس در اثر پيري و يا مرض تشنگي و نظاير آن ناتوان گشته اند، كه بر اينان واجب است براي هر روز يك مد طعام به فقير بدهند، بنا بر اين آيه مورد بحث نسخ نشده است.

[سوره البقرة (2): آيه 185] ... ص: 238

اشاره

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدي وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ

اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلي ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 239

ترجمه ... ص: 239

(آن چند روز معدود) ماه رمضان است كه قرآن براي راهنمايي مردم و نشانه هاي هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده، پس آن كس كه در ماه رمضان در حضر باشد، بايد روزه بدارد و آن كس كه بيمار يا در سفر باشد روزهاي ديگري را به جاي آن روزه بگيرد، خداوند را حتي شما را مي خواهد نه زحمت شما را، هدف اين است كه اين روزها را تكميل كنيد و خدا را بر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و شايد شكرگزاري كنيد. (185)

تفسير: ... ص: 239

«رمضان» مصدر «رمض» و در اصل «رمضاء» است كه به معناي شدّت تابش خورشيد بر ريگهاست. «رمضان» مضاف اليه شهر، و «علم» واقع شده است و غير منصرف است، چون معرفه و داراي الف و نون [زائدتان ] مي باشد. و در اين كه جمله «شَهْرُ رَمَضانَ» چه محلي از اعراب دارد سه احتمال است:

1- مبتدا و جمله الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ خبر آن است.

2- «رمضان» بدل است از «الصيام» در آيه شريفه: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ.

3- «شهر رمضان» خبر براي مبتداي محذوف و تقدير آيه چنين است: هذه الايام المعدودات شهر رمضان.

أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ در اين كه منظور از نازل شدن قرآن در ماه رمضان چيست وجوهي بيان شده است:

1- ابتدا نزول قرآن در شب قدر بوده كه در ماه رمضان است [ابن اسحاق ].

2- تمام قرآن در شب قدر بر آسمان دنيا فرود آمد و سپس تدريجا (در مدت بيست سال) بر پيامبر اكرم نازل شد [ابن عباس، سعيد بن جبير، حسن و قتاده ].

3- مقصود اين است كه در مورد وجوب روزه [آياتي از] قرآن نازل

شده و حكم آن را بيان كرده، مانند آيه: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ ...» .

هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ نصب «هدي» بنا بر حال بودن است، يعني قرآن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 240

در حالي نازل شده كه هدايت گر مردم به سوي حق و خود از نشانه هاي روشن اين هدايت و نيز جدا كننده حق از باطل بود.

در اين آيه نخست از قرآن به عنوان كتاب هدايت ياد شده و سپس آن را از نشانه هاي روشني كه خداوند به وسيله آن مردم را به سوي حق هدايت مي كند، معرّفي نموده و بدين وسيله ميان كتابهاي آسماني بر حق و كتابهاي باطل فرق گذارده است.

فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ كسي كه در ماه رمضان، در وطنش حاضر و مقيم نباشد، بايد همان ماه را روزه بگيرد و بدون عذر نبايد افطار كند.

«الشهر» منصوب است بنا بر بر ظرف بودن، و همچنين «ها» در «فليصمه» نه اين كه مفعول به باشند، زيرا مقيم و مسافر هر دو ماه را مي بينند. «1»

وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلي سَفَرٍ ميزان در مرضي كه موجب افطار روزه مي شود، ترس از زياد شدن بيش از اندازه آن است. و ميزان در سفري كه باعث افطار كردن است [طبق نظر اماميّه با قيد اين كه سفر بايد مباح و در راه طاعت خدا باشد] هشت فرسخ بودن «2» مسافت است.

يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ خداوند مي خواهد احكام را بر شما آسان كند و شما را به مشقّت نيندازد از اين رو حرج در دين را نفي فرموده و شما را به آيين حق و ثابتي هدايت كرده كه هيچ گونه تكلّف و زحمتي در آن

به چشم نمي خورد و همين كه به مريض و مسافر دستور داده تا روزه خود را افطار كنند. مؤيد آن است.

وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ فعل معلّل حذف شده و جملات قبل دلالت بر حذف آن داشته و تقدير آيه چنين است: و شرع لكم ذلك لتكملوا العدة و لتكبروا اللَّه علي ما

__________________________________________________

1- و چنان كه «الشهر» را مفعول به بدانيم معناي آيه اين است كه هر كس ماه را ديد بايد روزه بگيرد، در صورتي كه مقصود آيه تنها اين نيست.- م.

2- از نظر شافعي ميزان 16 و حنفي 24 فرسخ است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 241

هديكم و لعلّكم تشكرون. و مي توان گفت «و لتكملوا» عطف بر علّت مقدّر است و گويي گفته شده: يريد اللَّه ليسهل عليكم و لتكملوا العدة.

و منظور از «وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ» طبق نظر ما (اماميه) تكبيرهايي است كه در تعقيب نماز مغرب و عشاء در شب عيد فطر و نيز پس از نماز صبح و نماز عيد گفته مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 186] ... ص: 241

اشاره

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (186)

ترجمه ... ص: 241

و هنگامي كه بندگان من از تو درباره من سؤال كنند (بگو) من نزديكم، دعاي دعا كننده را به هنگامي كه مرا مي خواند پاسخ مي گويم، پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند شايد به راه راست و هدايت برسند. (186)

تفسير: ... ص: 241

«فَإِنِّي قَرِيبٌ» : تشبيه حال خداوند است- در اجابت سريع دعاي كسي كه او را خوانده- به حال كسي كه جايگاه او نزديك است، [يعني من مي شنوم دعاي كسي كه مرا بخواند، مانند كسي كه به او نزديك است ]. و مانند اين آيه است قول خداي متعال: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ «ما نزديكتر هستيم به انسان از شريان گردن به او» (ق/ 16).

فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي هر گاه بندگان خود را دعوت به ايمان و طاعت نمايم، بايد ايمان آورده و مطيع من باشند، چنان كه آنان هر زمان مرا بخوانند، خواسته ها و حوايج آنها را برآورده مي كنم.

وَ لْيُؤْمِنُوا بِي و بايد به من ايمان آورند. و از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: معنايش اين است كه به طور قطع بايد بدانند كه من قادرم آنچه را درخواست

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 242

كرده اند به آنان عطا كنم.

لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ شايد به حق هدايت يافته و به آن نايل شوند.

[سوره البقرة (2): آيه 187] ... ص: 242

اشاره

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلي نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَي اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (187)

ترجمه ... ص: 242

آميزش با همسرانتان در شب روزه داري حلال است. آنها پوشش شما هستند و شما پوشش آنها، خداوند مي دانست كه شما به خود خيانت مي كرديد (و اين كار را كه حرام بود بعضا انجام مي داديد) پس توبه كرد بر شما و شما را بخشيد، اكنون با آنها آميزش كنيد و آنچه را خدا بر شما مقرر داشته طلب كنيد. بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه (شب) براي شما آشكار شود، سپس روزه را تا شب تكميل كنيد، و در حالي كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد، با زنان آميزش نكنيد، اين حدود الهي است، به آن نزديك نشويد، خداوند اين چنين آيات خود را براي مردم روشن مي سازد، باشد كه پرهيزگار شوند. (187)

تفسير: ... ص: 242
اشاره

«رفث» : در اصل به معناي سخن زشت ولي كنايه از آميزش است و چون متضمّن معناي «افضاء» (منتهي شدن) است. به «الي» متعدي شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 243

است. «1»

هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ اين جمله مستأنفه ولي به منزله بيانيّه است، زيرا سبب حلال شدن آميزش در شب روزه را بيان مي كند و سبب حلّيت آن اين بود كه چون شما با همسرانتان [هنگام خواب ] آميزش داشته و يكديگر را در آغوش مي كشيد و صبر و شكيبايي را از كف مي دهيد، از اين رو به شما اجازه داده شده كه با آنها نزديكي كنيد.

عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ «اختيان» از «خيانت» گرفته شده، چنان كه «اكتساب» از «كسب»، يعني خدا مي دانست كه شما [با آميزش جنسي در شبهاي ماه رمضان كه حرام بود] بهره و نصيب خودتان را از لطف و رحمت خدا

كاهش مي دهيد «فتاب عليكم» به شما اجازه آميزش داد و سختگيري را از شما برداشت.

[شان نزول آيه ]: ... ص: 243

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: [در صدر اسلام ] در ماه رمضان غذا خوردن پس از خوابيدن در شب و نزديكي كردن در شب و در روز حرام بود، تا اين كه مردي از اصحاب رسول خدا (ص) بيش از افطار كردن خوابيد [و فرداي آن شب ] در كندن خندق شركت نمود [و در اثر ضعف و گرسنگي ] غش كرد «2» [و از طرفي ] برخي از جوانان در شبهاي ماه رمضان مخفيانه با زنان خود نزديكي مي كردند، آن گاه اين آيه نازل شد و آميزش در شبهاي ماه رمضان و غذا خوردن پس از خواب حلال شد، و معناي «عفي عنكم» همين است.

وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ و بخواهيد آنچه را خدا براي شما قرار مي دهد يعني

__________________________________________________

1- رفث (بر وزن طبس) به معني سخن گفتن پيرامون مسائل جنسي است و چون در نهايت اين سخنان منجر به آميزش مي شود «رفت» مانند «افضا» (منتهي شدن) به «الي» متعدّي شده است.- م.

2- لشكر كشي قريش در جنگ احزاب و خندق كندن مسلمانان مصادف با ماه رمضان شده بود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 244

وقتي مرد با همسرش آميزش مي كند منظورش اين باشد كه خدا فرزندي به او عطا كند نه اين كه مقصودش تنها دفع شهوت باشد. و برخي گفته اند: معنايش اين است كه بخواهيد آنچه را خداوند پس از منع از آن براي شما مباح كرده است.

وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ بخوريد و بياشاميد تا «خيط ابيض» بر شما آشكار شود و مقصود از

آن اوّلين سپيدي صبح است كه در افق پديد مي آيد و مانند سپيدي ممتدي است كه در ميان سياهي شب آشكار مي شود.

«مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ» منظور از آن سياهي شب است و سپيدي و سياهي شب به دو نخ تشبيه شده است.

«مِنَ الْفَجْرِ» تبيين «خيط ابيض» است يعني منظور از «خيط ابيض» سپيده صبح است و با بيان آن از توضيح «خيط اسود» خودداري شده است.

وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ در حالي كه در مساجد اعتكاف كرده ايد با زنانتان در نياميزيد.

«اعتكاف» [در لغت به معناي ماندن در مكان است و] در اصطلاح شرع عبارت از ماندن در مسجد براي انجام عبادت است. «1»

__________________________________________________

1- از نظر شيعه اعتكاف فقط در چهار مسجد درست است:

1- مسجد الحرام (در مكّه).

2- مسجد النبي (در مدينه).

3- مسجد كوفه.

4- مسجد بصره.

ولي ساير دانشمندان اهل سنّت مي گويند در تمام مسجدها اعتكاف صحيح است و فقط مالك است كه آن را مختص به مسجد جامع (شهر) مي داند.

و نيز نزد ما (شيعه) بدون روزه گرفتن اعتكاف صحيح نيست و ابو حنيفه و مالك نيز چنين گفته اند ولي شافعي مي گويد بدون روزه هم صحيح است. و نيز نزد ما اعتكاف در كمتر از سه روز صحيح نيست ولي نزد ابو حنيفه به يك روز هم صحيح است و مالك مي گويد بايد ده روز باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 245

«تلك» اشاره به احكامي است كه بيان شد و منظور از «حدود اللَّه» محرّمات و چيزهايي است كه خداوند از آنها نهي كرده است.

فَلا تَقْرَبُوها آنها را انجام ندهيد. و در حديث است كه [پيامبر مي فرمايد]:

«هر سلطاني قرقگاههايي دارد و قرقگاههاي الهي محرمات اوست و هر

كس گوسفند خود را در اطراف و نزديك محلي كه قرق شده بچراند، بيم آن مي رود كه گوسفندش وارد آن شود. «1»

«كذلك» يعني و با چنين بياني «يبين اللَّه آياته للناس» خداوند دلايل و براهين خود را در مورد آنچه به مردم امر و نهي كرده براي آنان بيان مي كند.

لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ شايد از گناهان و آنچه خداوند از آنها نهي كرده پرهيز نمايند.

[سوره البقرة (2): آيه 188] ... ص: 245

اشاره

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَي الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (188)

ترجمه ... ص: 245

و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق) در ميان خود نخوريد و براي خوردن قسمتي از اموال مردم به گناه (قسمتي از) آن را به قضات ندهيد در حالي كه مي دانيد. (188)

تفسير: ... ص: 245

نبايد اموال يكديگر را از طريق حرام و غير شرعي بخوريد، «و تدلوا بها الي الحكام» [عطف بر «لا تاكلوا» و] به معناي «و لا تدلوا بها» است، يعني اموال خودتان و داوري درباره آنها را به عهده قاضيان نگذاريد، «لتاكلوا فريقا من اموال

__________________________________________________

و شافعي مي گويد هر چه باشد كافي است اگر چه يك ساعت باشد. (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 224).- م.

1-

عن النبي (ص): ان لكل ملك حمي و ان حمي اللَّه محارمه فمن رتع حول الحمي يوشك ان يقع فيه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 246

الناس بالاثم» : تا اين كه قسمتي از اموال مردم را با شهادت بنا حق و قسم دروغ و يا از راه سازش بخوريد با اين كه مي دانيد كسي كه [به استناد گواهي نادرست و قسم دروغ و ... او] به نفع او حكم شده، به ديگري ستم روا داشته است.

برخي گفته اند: منظور آيه اين است كه بخشي از اموال را به عنوان رشوه به قاضيان منحرف ندهيد.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ در حالي كه مي دانيد بر حق نيستيد، و اقدام بر گناه با اطّلاع از زشتي آن گناهش بيشتر و زشت تر است.

[سوره البقرة (2): آيه 189] ... ص: 246

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (189)

ترجمه ... ص: 246

درباره هلالهاي ماه از تو سؤال مي كنند، بگو آنها بيان اوقات براي مردم و حجّ است و كار نيك آن نيست كه از پشت خانه وارد شويد، نيكي اين است كه تقوي پيشه كنيد و از مخالفت خدا بپرهيزيد، شايد كه رستگار شويد. (189)

تفسير: ... ص: 246

[همان طور كه در شأن نزول آيه آمده است، گروهي در مورد «هلال» از پيغمبر اسلام (ص) پرسشهايي مي كردند و از علّت و فوايد و وضع خاصّي كه ماه به خود مي گيرد جويا مي شدند. خداوند در پاسخ اين سؤال به پيامبر دستور مي دهد كه آثار و فوايد «هلال» را بيان كند.].

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ مردم از تو درباره «هلال» (ماه شب اوّل) و زياد و كم شدن حجم آن مي پرسند كه چه حكمتي در آن نهفته است؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 247

قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ در پاسخ بگو: اين حالات مختلف ماه نشانه هايي است كه مردم به وسيله آنها زمان كشت و كار و تجارت و هنگام پرداخت ديون خود را تعيين مي كنند. و از آن در انجام عبادات و وظايف ديني مانند، روزه ماه رمضان و افطار در ماه شوال و عده زنان و نيز براي تعيين زمان انجام حجّ استفاده مي شود.

وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها نيكوكاري اين نيست كه از پشت ديوار به خانه ها در آييد. در جاهليّت رسم بر اين بود كه اگر كسي براي حجّ محرم مي شود از در خانه اش وارد نمي شد تا حجّش تمام شود و باين منظور شكافهايي در پشت خانه ها ايجاد كرده بودند كه در هنگام احرام از آنها داخل و خارج مي شدند، در اين آيه خطاب به مسلمانان گفته شده:

نيكي

آن نيست كه از وارد شدن به خانه از درب اجتناب كنيد، نيكوكاري در آن است كه از محرمات الهي پرهيز نماييد.

وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها برخي گفته اند منظور اين است كه در هر كاري از راه خودش وارد شويد و آن را طبق آنچه معمول است انجام دهيد.

[سوره البقرة (2): آيه 190] ... ص: 247

اشاره

وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (190)

ترجمه ... ص: 247

و در راه خدا با كساني كه با شما مي جنگند، نبرد كنيد، و از حد تجاوز نكنيد كه خداي تعدي كنندگان را دوست نمي دارد. (190)

تفسير: ... ص: 247

گويند، آيه مورد بحث اوّلين آيه اي است كه راجع به جنگ در مدينه بر پيامبر (ص) نازل شده است و منظور از «مقاتله» (پيكار) در راه خدا همانند جهاد براي عزّت بخشيدن دين خدا و اعلاي كلمه حق است.

الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ با كساني كه با شما مبارزه كرده و مي جنگند، نه آنها كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 248

مانع انجام وظايف شما مي شوند. بنا بر اين، اين آيه با آيه: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً «و متّفقا همه با مشركان كارزار كنيد» (توبه/ 36) نسخ شده است.

در بيان اين آيه دو وجه گفته شده است:

1- منظور اين است كه فقط با مردان بجنگيد نه زنان و كودكان.

2- برخي گفته اند مقصود از اين آيه اين است كه با تمامي مشركان جنگ كنيد، زيرا همه آنان خيال پيكار با مسلمانان را در سردارند و چنين نيّتي خود، در حكم نبرد با مسلمانان است. پس بنا بر اين حكم آيه نسخ نشده است.

وَ لا تَعْتَدُوا در جنگ، با كشتن كساني كه از جنگيدن با آنها نهي شده ايد [همچون زنان و كودكان ] و نيز با مثله كردن كشته، دشمن و يا حمله ناگهاني بر آنها پيش از دعوت به حق از حدّ تجاوز نكنيد.

[سوره البقرة (2): آيات 191 تا 192] ... ص: 248

اشاره

وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّي يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ (191) فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (192)

ترجمه ... ص: 248

هر كجا مشركان را يافتيد آنها را بكشيد و همان طور كه آنها شما را (از مكّه) بيرون كردند شما (نيز) آنان را بيرون كنيد و فتنه گري (كه آنها دارند) از كشتار بدتر است، و در مسجد الحرام با آنها به جنگ برنخيزيد مگر آن كه آنها با شما نبرد كنند، در اين صورت آنان را بكشيد كه جزاي كافران همين است. (191)

و اگر (از كفر و شرك) خودداري كردند، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. (192)

تفسير: ... ص: 248

حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ هر كجا مشركان را يافتيد. وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ همان طور كه آنها شما را از مكّه بيرون كردند شما نيز آنها را بيرون

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 249

كنيد، و پيامبر (ص) روز فتح مكّه اين دستور را در مورد كساني كه اسلام نياورده بودند اجرا كرد.

وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ عذابي كه انسان از رنج و مصيبت وارد بر او تحمل مي كند، براي او از كشته شدن سخت تر است. در اين آيه اخراج از وطن از جمله رنجهايي به حساب آمده كه انسان براي خلاصي از آن آرزوي مرگ مي كند.

بعضي گفته اند: منظور از «فتنه» در اين آيه «عذاب آخرت» است، چنان كه در آيه ديگري فرموده: ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ «بچشيد عذابتان را» (ذاريات/ 14).

و كساني كه گفته اند: گناه مشرك بزرگتر است از ارتكاب قتل در مسجد الحرام، به خاطر اين است كه مشركان، قتل در حرم الهي را گناه بسيار بزرگي مي دانستند و انجام آن را بر مسلمانان عيب مي شمردند.

فعل «قاتل» در آيه، به صورت ثلاثي مجرّد يعني: و لا تقتلوهم عند المسجد الحرام حتي يقتلوكم فيه فان قتلوكم» نيز قرائت شده است.

وقوع قتل در

ميان برخي از كفار و مسلمانان به منزله تحقق آن در بين همه تلقي شده است، چنان كه گفته مي شود: «اگر ما را بكشيد ما نيز شما را خواهيم كشت» .

[در صورتي كه در نزاع ميان دو گروه تمام افراد يك گروه ممكن است كشته نشوند].

فَإِنِ انْتَهَوْا اگر اينان از شرك و قتل دست برداشتند، همانا خدا آمرزنده و مهربان است، مانند آيه شريفه إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ «اي رسول ما كافران را بگو كه اگر از كفر خود دست كشيده و به راه ايمان باز آييد، هر چه از پيش كرده ايد بخشيده شود» (انفال/ 38).

[سوره البقرة (2): آيه 193] ... ص: 249

اشاره

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَي الظَّالِمِينَ (193)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 250

ترجمه ... ص: 250

و با آنان پيكار كنيد تا فتنه و فساد نباشد و فقط خدا اطاعت و فرمانبرداري شود و اگر اينان از كفر دست برندارند (مزاحم آنها نشويد زيرا) تعدّي جز بر ستمكاران روا نيست. (193)

تفسير: ... ص: 250

حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ يعني تا شرك ريشه كن شود، «وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ» و اطاعت و فرمانبري خالصانه، تنها براي خدا بوده و بهره اي براي شيطان در آن نباشد.

فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ ... اگر اينان از شرك دست كشيده و بازگشتند به آنان تعدّي نكنيد، زيرا پيكار با كساني كه دست از شرك و كفر برداشته اند، تجاوز و ستمگري است. «إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ» در موضع «الا علي المنتهين» قرار گرفته [و منظور اين است كه كيفر قتل جز بر كساني كه به خود ستم كرده و بر كفر و شرك باقي مانده اند روا نيست ].

[سوره البقرة (2): آيه 194] ... ص: 250

اشاره

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (194)

ترجمه ... ص: 250

ماه حرام در برابر ماه حرام و تمام حرامها (قابل) قصاص است و (به طور كلّي) هر كس به شما تجاوز كرد، بمانند آن بر او تعدّي كنيد و از خدا بپرهيزيد (و زياده روي ننماييد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است. (194)

تفسير: ... ص: 250

مشركان در سال انعقاد پيمان «حديبيه» در ماه ذيقعده كه يكي از ماههاي حرام بود قصد حمله به مسلمانان را داشتند و هنگامي كه مسلمانان در نظر گرفتند براي انجام عمره رهسپار مكّه شده و از سويي مايل نبودند در ماه حرام با مشركان پيكار كنند، اين آيه نازل و خطاب به آنان گفته شد:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 251

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ اين ماه حرام در مقابل آن ماه حرام يعني همان طور كه آنان احترام ماههاي حرام را ناديده گرفتند، شما نيز آن را ناديده بگيريد.

«وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ» يعني در هر حرامي [كه حلال شمرده شده ] تلافي جايز است و كسي كه حرمت چيزي را ناديده گرفت با آن مقابله مي شود و در اين هنگام كه مشركان احترام ماهي را كه شما حرام مي دانيد، ناديده گرفته اند، شما نيز حرمت آن را ناديده بگيريد. سپس براي تأكيد بيشتر [بر لزوم برخورد متقابل ] مي فرمايد: فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ تا آخر آيه.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ در حالي كه بر دشمنانتان غالب مي شويد از خدا بترسيد، و اگر كسي به شما ستم كرد شما بيش از حدّ مجاز به او تعدي نكنيد.

[سوره البقرة (2): آيه 195] ... ص: 251

اشاره

وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (195)

ترجمه ... ص: 251

و در راه خدا انفاق كنيد (و با ترك انفاق) و با دست خويش خود را به هلاكت نيندازيد و نيكي كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مي دارد. (195)

تفسير: ... ص: 251

وَ أَنْفِقُوا از اموال خويش در راه جهاد و راههاي نيك انفاق كنيد.

وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ «تهلكه» يعني نابودي، «باء» در «بايديكم» زايد است، چنان كه به شخص تسليم شده گفته مي شود: «اعطي بيده» يعني دستش را داد. و باء زايد است و در معناي آيه چند قول است:

1- هلاكت را با دست خويش به خودتان اختصاص ندهيد.

2- با ترك انفاق خود را به بدبختي نيندازيد، چه در اين صورت دشمنان بر شما چيره شده و شما هلاك مي شويد. چنان كه گفته مي شود: «فلاني با دست خود خودش را هلاك كرد» .

3- منظور اين است كه در انفاق زياده روي نكنيد [جبائي ]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 252

وَ أَحْسِنُوا امر به ميانه روي است. ان اللَّه يحب المحسنين يعني خدا ميانه روها را دوست دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 196] ... ص: 252

اشاره

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (196)

ترجمه ... ص: 252

و حج و عمره را براي خدا به اتمام برسانيد، و اگر ممنوع شديد آنچه از قرباني فراهم شود (ذبح كنيد و از احرام خارج شويد) و سرهاي خود را نتراشيد تا قرباني به محلّش برسد (و در قربانگاه ذبح شود) و اگر كسي بيمار بود و يا ناراحتي در سرداشت (و ناچار بود سر خود را بتراشد) بايد فديه و كفاره اي از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندي بدهد. و هنگامي كه (از بيماري و دشمن) در امان بوديد، پس كساني كه با ختم عمره، حج را آغاز مي كنند، آنچه ميسّر است از قرباني (ذبح كنيد) و كسي كه ندارد سه روز در ايام حج و هفت روز به هنگامي كه بازگشت (روزه بدارد) اين ده روز كامل است (البته) اين براي كسي است كه خانواده اش مقيم مسجد الحرام نباشد از خدا بترسد و بدانيد كه مجازات خدا سخت است. (196)

تفسير: ... ص: 252

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ «حج» و «عمره» را با شرايط و اركان و اعمال هر يك از آن دو به طور كامل به جا آوريد.

لِلَّهِ فقط براي خشنودي خدا اين دو فريضه را به اتمام برسانيد. ظاهر امر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 253

اقتضاي وجوب دارد و از اين كه به مسلمانان امر شده اعمال حج و عمره را به اتمام برسانند، استفاده مي شود كه «عمره» نيز مانند «حج» واجب است.

فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ يعني اگر ترس يا دشمن و يا بيماري، شما را از رفتن به حجّ بازداشت و يا اگر هنگامي كه در حج محرم شده ايد يكي از اين موانع شما را از انجام مناسك باز دارد.

فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ پس آنچه

از قرباني ممكن شد.

«يسر» و «استيسر» متضاد «صعب» و «استصعب» است. «هدي» [در لغت به معناي راندن و در اصطلاح شرع عبارتست از:] آنچه براي قرباني كردن به سوي حرام برده مي شود و مفرد آن «هدية» است. يعني زماني كه خواستيد از احرام خارج شويد بر شما واجب است شتر يا گاو و يا گوسفندي را و يا هر چه ممكن شد، قرباني كنيد.

وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ مخاطبان اين جمله كساني هستند كه از انجام حج منع شده اند، يعني محلّ نشويد [سرتان را نتراشيد] تا اين كه اطمينان حاصل كنيد قرباني به محلّي كه بايد در آن ذبح شود رسيده است، و محل قرباني در روز ذبح آن «مني» است اگر براي انجام حجّ محرم گرديده [و سپس مانعي به وجود آمده است ] ولي اگر احرام براي عمره باشد محل قرباني مكّه است. و اين حكم در صورتي است كه انسان به واسطه بيماري از انجام حج و عمره باز بماند و بخواهد از احرام خارج شود، ولي اگر از ناحيه دشمن و بسته شدن راه توسط او باشد، محل قرباني همان جايي است كه از رفتن او ممانعت شده است، چنان كه پيامبر (ص) قرباني خود را در «حديبيه» ذبح كرد.

فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ اگر كسي بيمار شود يا نوعي ناراحتي در سرش پديد آيد كه تنها راه درمانش سر تراشيدن است، به خاطر اين عذر مي تواند در حال احرام سرش را بتراشد ولي بايد به جاي اين عمل «فديه» دهد.

مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فديه و كفاره اي از قبيل روزه يا صدقه و يا

ترجمه جوامع الجامع،

ج 1، ص: 254

قرباني و از ائمه ما (ع) نقل شده كه «روزه» سه روز واجب است و «صدقه» از آن شش مسكين و بنا به روايتي ده مسكين است و قرباني هم بايد گوسفند باشد، و شخص مخيّر است كه يكي از اين ها را اختيار كند. اين روايت از پيامبر (ص) نيز نقل شده است.

«نسك» مصدر است، و گفته شده جمع «نسيكه» به معناي قرباني است.

فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ هر گاه مانعي از ناحيه دشمن و يا بيماري وجود نداشت و ايمن و آسوده بوديد و خواستيد پس از فراغت از «عمره»، «حجّ تمتّع» انجام دهيد.

فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ پس هر قرباني كه ممكن شد بدهيد.

قرباني حجّ تمتع به اتّفاق همه علما واجب است ولي اختلاف در اين است كه آيا قرباني خود، يكي از اعمال است يا جبران و فديه مي باشد؟

از نظر ما (اماميّه) قرباني خود يكي از اعمال مستقل حجّ است [و گوشت قرباني را مي توان خورد] و ابو حنيفه نيز همين عقيده را دارد، ولي به عقيده شافعي قرباني جبران و فديه (جنايات) است و خوردن گوشت قرباني جايز نيست.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ كسي كه نه خود قرباني و نه پولش را دارد، بايد سه روز در حج روزه بگيرد، و بهتر است روزهاي هفتم و هشتم و نهم ذيحجّه را روزه باشد.

وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ و هفت روز ديگر را هنگامي كه به وطن خود بازگشتيد روزه بگيريد.

تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ اين جمله براي تأكيد آمده است، و در آن سفارش بسيار بر روزه گرفتن اين ده روز و كامل كردن آنها شده است.

ذلِكَ لِمَنْ

لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اين عمره تمتّع فقط براي كساني است كه مقيم مكّه نباشند و اهل مكه كساني هستند كه بين محل زندگي آنان تا مكّه از هر طرف دوازده ميل و يا كمتر فاصله باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 255

وَ اتَّقُوا اللَّهَ از خدا بپرهيزيد و آنچه را به شما امر يا نهي مي كند، رعايت كنيد.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ و بدانيد كه مجازات خدا سخت است براي كساني كه نافرماني او كرده و از حدود الهي تجاوز نموده اند.

[سوره البقرة (2): آيه 197] ... ص: 255

اشاره

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوي وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (197)

ترجمه ... ص: 255

حج در ماههاي معيّني است و كساني كه ملتزم به حج شده اند در آن ماهها بايد آميزش با زنان و كار ناروا چون دروغ و مجادله و بدگويي را ترك كند و شما آنچه از كارهاي نيك انجام دهيد خدا بر آن آگاه است و زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين توشه پرهيزكاري است و از من بپرهيزيد اي صاحبان عقل. (197)

تفسير: ... ص: 255

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ زمان حج ماههاي معيّني است، مانند اين كه گفته مي شود: «البرد شهران» «يعني وقت سرما دو ماه است» . و ماههاي حج [از نظر ما]، شوّال، ذيقعده و ده روز اوّل از ذيحجه است و از اين كه اين ماهها را ماه حجّ گويند استفاده مي شود كه احرام بستن براي حج يا عمره جز در اين ماهها درست نيست.

فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ هر كس در اين ماهها براي حج احرام ببندد «فلا رفث» نبايد در آن حال با زنان نزديكي كند، «و لا فسوق» و يا دروغ بگويد.

برخي گفته اند منظور از «لا فسوق» اين است كه نبايد از دايره حدود الهي خارج شود.

وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ مفسّران شيعه مي گويند: منظور از «جدال»، گفتن «لا و اللَّه» و «بلي و اللَّه» است [چه به راستي سوگند بخورد، چه به دروغ ]، ولي ديگر ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 256

مفسّران گفته اند: مقصود اين است كه در موقع احرام لجاجت و فحاشي نكنيد.

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ ... آنچه را از نيكي و خير انجام دهيد خدا مي داند، غرض از اين جمله تشويق و تحريك مسلمانان به انجام كارهاي نيك است.

وَ تَزَوَّدُوا توشه برگيريد [تا در سفر حج ] از ديگران

غذا مطالبه نكنيد و از آزردن مردم و سربار آنان شدن بپرهيزيد. فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوي همانا پرهيزكاري بهترين توشه است.

وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ اي صاحبان خرد از عذاب من بترسيد، زيرا عقل شما اقتضا مي كند كه از عذاب الهي پرهيز نماييد و هر عاقلي كه از آن نترسد گويي از «عقل» بي بهره است.

[سوره البقرة (2): آيه 198] ... ص: 256

اشاره

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)

ترجمه ... ص: 256

گناهي بر شما نيست كه از پروردگار خويش فزوني خواهيد (و از منافع اقتصادي در ايام حجّ برخوردار شويد) و چون از عرفات سرازير شديد، پس خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، او را ياد كنيد همان طور كه شما را هدايت كرد اگر چه پيش از آن از گمراهان بوديد. (198)

تفسير: ... ص: 256

مردم جاهليّت در ايّام حج تجارت و معامله [و باركشي ] را حرام دانسته و كساني را كه به اين امور مبادرت مي كردند «داجّ» (يعني باربر و خدمتكار) مي ناميدند. و با نزول اين آيه ممنوعيت اين عمل از آنان برداشته شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 257

أَنْ تَبْتَغُوا تقديرش «في ان تبتغوا» است. فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ يعني مانعي ندارند كه از فضل خدا بهره مند شده و در تجارت، سود و منفعتي بدست آوريد.

فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ هنگامي كه همراه جمعيّت بسيار، سرازير عرفات شديد. «افضتم» از باب «افاضة الماء» است يعني زياد آب ريختن، و اين جمله در اصل «افضتم انفسكم» مي باشد.

«عرفات» علم شده براي محل مخصوصي كه وقوف در آن در روز عرفه براي حج واجب است. «عرفات» مانند «اذرعات» جمع بسته شده و از اسمهاي مرتجل است «1» .

فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ اين آيه دلالت بر وجوب وقوف در مشعر الحرام دارد، زيرا ظاهر صيغه امر دال بر وجوب است و چون خداي متعال ذكر گفتن در مشعر را واجب دانسته وقوف در آن را نيز واجب كرده است. و معناي آيه اين است:

هنگامي كه از عرفات كوچ كرده و به مشعر الحرام در آمديد در آنجا خدا را به ياد آوريد.

__________________________________________________

1- در مناسبت اسم «عرفات» چند وجه بيان شده است:

1-

ابراهيم (ع) در اين روز فهميد، آنچه از قبل برايش توصيف شده بود (از حضرت علي (ع) و ابن عباس).

2- آدم و حوا پس از آن كه از هم جدا بودند در اين نقطه گرد هم آمده و يكديگر را شناختند (ضحاك و سدي و از اصحاب ما نيز بر اين مضمون روايت شده است). (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 253).

3- به مناسبت رفعت و بلندي اين موقف، بدين اسم ناميده شده است.

4- جبرئيل ابراهيم را مناسك و اعمال مي آموخت و او مي گفت: «عرفت، عرفت» دانستم و لذا اين جا به اسم «عرفات» خوانده شد (عطا).

5- ابراهيم در شب هشتم خواب ديد كه بايد فرزندش را بكشد. صبح از خواب برخاست. همه روز را فكر مي كرد كه آيا اين امر از طرف خداست يا نه؟ به اين مناسبت روز هشتم را بنام روز «ترويه» يعني روز شك و فكر مي خوانند.

در شب نهم دوباره همان مطلب را خواب ديد، وقتي بيدار شد دانست كه امر خداست و لذا به نام «عرفه» خوانده شد.

6- روايت دارد كه جبرئيل به آدم در همين سرزمين گفت: «به گناهت اعتراف كن و اعمال و مناسك ياد بگير» آدم گفت: پروردگارا ما به خود ستم كرديم رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا ... و از اين جهت اين بيابان بنام «عرفات» شد (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 253).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 258

وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ «ما» مصدري يا كافة است يعني خدا را به نيكي ياد كنيد چنان كه او شما را به نيكي هدايت كرد، يا معنايش اين است كه خدا را به ياد آوريد، همان گونه كه

او به شما آموخت كه چگونه به ياد او باشيد.

وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ اگر چه شما پيش از هدايت شدن نادان بوده و نمي دانستيد چگونه خدا را بياد بياوريد و او را پرستش كنيد.

از جابر [بن عبد اللَّه ] روايت شده كه چون پيامبر (ص) نماز صبح را در هواي تاريك روشن، در «مزدلفه» به جا آورد، بر شتر خويش سوار شد و به قصد «مشعر الحرام» حركت كرد و در آن جا به دعا و تكبير و تهليل مشغول بود تا هوا كاملا روشن شد.

«مشعر» به معناي محل نشانه است و چون اين مكان نشانه حج و محلّي براي انجام مناسك است آن را «مشعر» ناميده اند. و به خاطر حرمت و قداستي كه دارد به «الحرام» توصيف شده است.

«مشعر الحرام» را «مزدلفه» نيز گويند. چون آدم و حوا در اين محل اجتماع كردند و گفته شده چون در مشعر الحرام نماز مغرب و عشا با هم خوانده مي شده، آن را «مزدلفه» ناميده اند. «ازدلف منها» يعني به آن نزديك شد.

[سوره البقرة (2): آيات 199 تا 202] ... ص: 258

اشاره

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (199) فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ (200) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (201) أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ (202)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 259

ترجمه ... ص: 259

پس از همان جا كه مردم كوچ مي كنند (به سوي سرزمين مني) كوچ كنيد و از خدا طلب آمرزش نماييد كه خدا آمرزنده و مهربان است. (199)

و آن گاه كه اعمال حج خود را انجام داديد، پس خدا را ياد كنيد، همانند يادكردن پدر و اجدادتان (آن چنان كه رسم جاهليت بود كه مفاخر موهوم آنها را بر مي شمردند و مباهات مي كردند) بلكه از آن هم بيشتر (در اين جا مردم دو گروهند) (200)

بعضي از مردم مي گويند: خداوندا به ما، در دنيا نيكي عطا كن و در آخرت بهره اي ندارند. و بعضي مي گويند پروردگارا به ما در دنيا نيكي عطا كن و در آخرت نيكي مرحمت نما و ما را از عذاب آتش نگاهدار. (201)

آنها نصيب و بهره اي از كسب (و دعاي) خود دارند و خداوند سريع الحساب است. (202)

تفسير: ... ص: 259

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ كوچ شما بايد از همان جايي باشد كه مردم كوچ مي كنند نه از «مزدلفة» . صدور اين فرمان به خاطر اين بود كه قريش و هم پيمانانشان كه «حمس» ناميده مي شدند خود را برتر از مردم دانسته اند و إبا داشتند از اين كه با آنها در يك موقف وقوف به جا آورند، و مي گفتند: ما اهل اللَّه و ساكنان حرم خداييم و نبايد از آن خارج شويم، از اين روي همه آنها در مزدلفة مي ماندند و مانند ساير مردم به سوي عرفات حركت نمي كردند. [بنا بر اين قول منظور از «الناس» ساير مردم مي باشند].

برخي گفته اند: مقصود آيه اين است كه بايد از جايي كه قريش كوچ مي كنند، كوچ كنيد، يعني مانند آنان پس از حركت از عرفات به سمت

مشعر الحرام به سوي مني حركت كنيد. [بنا بر اين قول منظور از «الناس» قريش مي باشد].

وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ و از خدا طلب آمرزش كنيد.

فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ زماني كه اعمال خود را به جا آوريد.- «مناسك» جمع «منسك» است و «منسك» يا اسم مكان و به معناي محل عبادت است و يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 260

مصدري است كه به صورت جمع آمده تا شامل همه اعمال حج شود- يعني هنگامي كه از اعمال حج فارغ شديد.

فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ پس خدا را بسيار ياد كنيد، يعني همان گونه كه در يادآوري پدران خود و مفاخر و جنگهاي آنان مبالغه مي كنيد، در ياد كردن خدا نيز چنين باشيد. عادت عرب جاهلي اين بود كه پس از پايان حجّ در نقطه اي از مني ميان مسجد الحرام و كوه اجتماع كرده و افتخارات پدران و اجدادشان را بر مي شمردند و جنگهاي آنان را يادآوري مي كردند.

أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً يا عطف بر مضاف اليه «ذكر» در جمله «كذكركم» و در محل جر مي باشد، و چنان است كه گفته شود: كذكر قريش آباءهم او قوم اشد منهم ذكرا و يا عطف بر «آباءكم» و در محل نصب و به معناي «او اشد ذكرا من آباءكم» است، بنا بر اين كه «ذكرا» از جنس فعل مذكور [يعني مفعول مطلق ] باشد.

فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ اقليّتي از مردم هدفشان از ياد خدا تنها منافع مادي و نعمتهاي دنيا ايست و اكثريت آنان هم نعمتهاي دنيا را و هم سعادت سراي ديگر را مي خواهند، و شما از اكثريت باشيد.

رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا خدايا فقط نعمت دنيا را به ما ببخش.

وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ

... براي اينان در آخرت نصيبي نيست و از نعمتهاي آن بي بهره اند. زيرا همّت آنان محدود به زندگي دنياست.

«أُولئِكَ» اشاره به كساني است كه سعادت دنيا و آخرت هر دو را خواستارند. «لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا» در اين كه معناي اين جمله چيست سه احتمال وجود دارد:

1- براي بيان «جنس» است و معناي آيه اين چنين مي باشد: براي آن دو گروه نصيب و بهره اي است از جنس عمل نيكي كه كسب كرده اند و آن، همان ثوابي است كه پاداش كار نيك آنهاست. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 261

2- براي بيان «تعليل» است و معناي آيه اين است كه اين دو گروه به خاطر آنچه كسب كرده اند بهره مي برند.

3- براي «تبعيض» بوده و معناي آيه اين است كه بعضي از خواسته هاي اين دو گروه كه در دنيا به مصلحت آنان باشد و در آخرت هم استحقاق آن را داشته باشند، به آنان عطا خواهد شد، تا از آن بهره مند شوند.

و سبب اين كه در اين آيه از «دعا» تعبير به «كسب» شده اين است كه «دعا» خود از اعمال است و بر هر عملي «كسب» اطلاق مي شود. و مي توان گفت «اولئك» اشاره به هر دو دسته است.

وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ خداوند حساب همه اعمال مردم را (در قيامت در مدّت كوتاهي) بررسي و محاسبه مي كند بدون اين كه رسيدگي به اعمال يكي از آنان، او را از رسيدگي به اعمال ديگران باز دارد.

و در روايت آمده است كه خداوند حساب تمام مخلوقات را در فاصله دوشيدن گوسفندي و بنا به روايت ديگري به اندازه فاصله شدن ميان دو دوشيدن شتر، انجام مي دهد. «1»

و در روايت

ديگري آمده است كه خداوند در مدّت يك چشم بهم زدن به حساب همه مردم رسيدگي مي كند. «2»

[سوره البقرة (2): آيه 203] ... ص: 261

اشاره

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)

__________________________________________________

1- وروي انه يحاسب الخلق في قدر حلب شاة،وروي في مقدار فواق (بضم الفاء و فتحها: ما بين الحلبتين) ناقة.

2- و روي في مقدار لمحة. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 262

ترجمه ... ص: 262

خدا را در روزهاي معيّني ياد كنيد (روزهاي 11 و 12 و 13 ماه ذيحجه) و كساني كه تعجيل كنند و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهند، گناهي بر آنها نيست و آنها كه تأخير كنند (و سه روز انجام دهند نيز) گناهي بر آنها نيست، براي آنها كه تقوي پيشه كنند و از خدا بپرهيزيد و بدانيد كه در پيشگاه او محشور خواهيد شد. (203)

تفسير: ... ص: 262

اين آيات متضمن امر الهي است كه در ايام تشريق كه سه روز بعد از عيد قربان است به ياد خدا باشيد. و (بقول ابن عباس و حسن) منظور از «ايام معدودات» ايّام تشريق (سه روز بعد از عيد) است و مقصود از «ايام معلومات» دهه اوّل ذيحجّه است.

و منظور از «ذكر» در آيه تكبيراتي است كه پس از هر نماز [در اين سه روز] خوانده مي شود.

فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ ... هر كس [پس از فراغت يافتن از رمي جمرات در روز دوّم از ايام تشريق ] در كوچ كردن از مني تعجيل كند و يا آن را به تأخير بيندازد تا پس از رمي جمرات در روز سوّم، گناهي بر او نيست.

فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي ... در تفسير اين جمله دو قول است:

1- هر كس زودتر حركت كند گناهي بر او نيست به شرط اين كه تا آخرين لحظه حركت از «صيد كردن» پرهيز كند.

2- برخي گفته اند: گناهي بر او نيست در صورتي كه از ارتكاب گناهان كبيره پرهيز نمايد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ... از گناهان دوري كنيد و بدانيد كه شما پس از مرگ در مكاني مجتمع خواهيد شد كه در

آن جا خدا بين شما حكم مي كند و به كردار شما پاداش مي دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 263

[سوره البقرة (2): آيات 204 تا 205] ... ص: 263

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلي ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (204) وَ إِذا تَوَلَّي سَعي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ (205)

ترجمه ... ص: 263

بعضي از مردم كساني هستند كه گفتار آنان درباره زندگي دنيا، تو را به شگفت آورد و خدا را بر آنچه در دل گواه مي گيرند، (در حالي كه) او سخت ترين دشمنان است. (204)

(نشانه آن اين است كه) هنگامي كه روي بر مي گردانند (و از نزد تو خارج مي شوند) كوشش در راه فساد در زمين مي كنند و زراعتها و چهارپايان را نابود مي سازند (با اين كه مي دانند) خدا فساد را دوست نمي دارد. (205)

تفسير: ... ص: ... ص: 263

خداي سبحان پس از آن كه حالات و اوصاف مؤمنان [و كافران ] را بيان كرد، به ذكر احوال منافقان و صفات آنان پرداخته و مي فرمايد:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ سخن برخي از منافقان تو را (اي پيامبر ما) به شگفت وامي دارد يعني گفتارشان را نيكو و با عظمت جلوه مي دهند تا در دل تو جا گيرد.

فِي الْحَياةِ الدُّنْيا جار و مجرور متعلّق به «قول» است يعني، آنچه آنها درباره معني و مفهوم دنيا مي گويند و موجب تعجّب و شگفتي تو مي شود، براي اين است كه از منافع مادي دنيا بهره مند شوند.

وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلي ما فِي قَلْبِهِ آنان خدا را گواه مي گيرند بر اين كه دوستدار تو هستند.

وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ در حالي كه آنها سخت ترين مردمند در نزاع و مخاصمه با

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 264

تو. و از اضافه «الد» به «خصام» معناي «في» استفاده مي شود، مانند گفته عرب كه مي گويد:

«ثبت الغدر» [كه به معناي «ثابت في العذر» است، هر گاه شخص در نبرد يا سخنش پايدار باشد.]

«و اذا تولّي» در معناي آن سه قول است.

1- وقتي عهده دار حكومت شد و به مقامي رسيد همچون حاكمان جور در زمين فساد

مي كند و ظلم و ستم او موجب نابودي كشت و زراعت و دامداري مي شود [ضحاك ].

2- هر گاه جور و ستمش آشكار شد خداوند به خاطر پليدي ظلم، باران رحمتش را قطع مي كند، در نتيجه «حرث» و «نسل» از بين مي رود. «1»

3- هر گاه پس از سخن نرم تو، از تو روي بگرداند.

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ خداوند تبهكاري را دوست ندارد.

[سوره البقرة (2): آيه 206] ... ص: 264

اشاره

وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (206)

ترجمه ... ص: 264

و هنگامي كه به او گفته مي شود از خدا بترس، غرور بزرگي او را به گناه وامي دارد، آتش دوزخ براي او كافي است، و چه بد جايگاهي است. (206)

تفسير: ... ص: 264

أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ غرور و خود بزرگ بيني كه دارند آنها را به گناهي كه از آن

__________________________________________________

1- زهري مي گويد: منظور از «حرث» زنان و از «نسل» فرزندان مي باشد، چه در جاي ديگر مي فرمايد:

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ. از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: مقصود از «حرث» در اين جا «دين» است و منظور از «نسل» مردمند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 265

نهي شده اند وامي دارد. چنان كه گفته مي شود: اخذته بكذا يعني او را بدان كار وادار كرد.

[سوره البقرة (2): آيه 207] ... ص: 265

اشاره

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (207)

ترجمه ... ص: 265

بعضي از مردم جان خود را در راه خدا و براي خشنودي او مي فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است. (207)

تفسير: ... ص: 265
اشاره

يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ برخي از مردم جانشان را در راه كسب رضاي خدا مي فروشند به اين معنا كه آن قدر در راه خدا جانفشاني مي كنند تا كشته شوند.

[شأن نزول ]: ... ص: 265

درباره شأن نزول اين آيه دو قول است:

1- [ابن عباس گفته است ] اين آيه در شأن امير مؤمنان (ع) است و هنگامي نازل شد كه آن حضرت به جاي پيامبر در بستر ايشان خوابيد و پيامبر به غار فرار كرد.

2- درباره تمام كساني كه در راه خدا جهاد مي كنند نازل شده است. «1»

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ خدا نسبت به بندگانش مهربان است و در برابر زحمات و سختيهاي جهاد در راه خدا، به آنان [كه به درجه رفيعه شهادت نايل نشده اند] اجر و پاداش شهيدان را عطا مي كند.

__________________________________________________

1- اقوال ديگري نيز در مورد شأن نزول اين آيه در ذيل آيه مورد بحث در ترجمه تفسير مجمع البيان ج 2، ص 268 ذكر شده است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 266

[سوره البقرة (2): آيات 208 تا 209] ... ص: 266

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (208) فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209)

ترجمه ... ص: 266

اي كساني كه ايمان آورده ايد همگي در مقام تسليم در آييد و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد كه او براي شما دشمن آشكار است. (208)

و اگر با وجود اين حجّتها كه براي شما آمده، باز براه خطا رويد بدانيد كه خدا عزيز و داناست. (209)

تفسير: ... ص: 266

«السلم» به فتح و كسر سين [هر دو قرائت شده است ]، ابو عبيده گويد:

«سلم» به كسر و «اسلام» به يك معناست، و «سلم» به معناي طلب صلح و آرامش است. در معناي «ادخلوا في السلم» . دو قول است:

1- مقصود داخل شدن در اسلام و اطاعت از فرمان خدا است.

2- اصحاب ما نقل كرده اند كه منظور از وارد شدن در «ولايت» است.

كَافَّةً يعني همه در طاعت خدا داخل شويد و هيچ كس از شما دست از اطاعت او بر ندارد «كافة» از ريشه «كف» به معني «بازداشتن» است و گويا (منظور آيه اين است كه آنان بايد) به طور دسته جمعي كسي را كه بخواهد از جمعشان خارج شود باز دارند.

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ اگر پس از اقامه آن همه دليل و برهان بر حقّانيّت آنچه بدان دعوت شده ايد، از وارد شدن در اطاعت و فرمانبرداري خدا منحرف شويد.

فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ بدانيد كه خدا در انتقام و عذاب نيرومند است و انتقام گرفتن از شما او را ناتوان نمي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 267

حَكِيمٌ عذاب نمي كند مگر به حق و از روي حكمت.

[سوره البقرة (2): آيه 210] ... ص: 267

اشاره

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)

ترجمه ... ص: 267

آيا (پيروان شيطان كه با اين همه ادله روشن ايمان نمي آورند) انتظار دارند كه خدا با ملائكه در پرده هاي ابر بر آنها فرود آيد؟! و حكم خدا (و قهرا و به كيفر كافران) روزي فرا رسد و همه كارها به سوي خدا باز گردد. (210)

تفسير: ... ص: 267

منظور از آمدن خداوند آنان را (يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ) آمدن فرمان و عذاب اوست، مانند اين دو آيه:وْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ

«يا فرمان پروردگارت بيايد» (نحل/ 33)، و فَجاءَها بَأْسُنا «پس عذاب ما براي هلاك آنها فرود آمد» (اعراف/ 3).

و مي توان گفت «ماتي به» (آنچه بر آنان فرود مي آيد) حذف شده و تقدير آيه اين است: ان ياتيهم اللَّه بباسه زيرا جمله فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ (بدانيد كه خدا نيرومند و مغلوب كننده است) در آيه قبل، دلالت بر اين حذف دارد.

فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ «ظلل» جمع «ظله» است و به چيزي «ظلة» گويند، كه سايه افكن باشد.

«وَ الْمَلائِكَةُ» به رفع [عطف بر «اللَّه» است ] و به جر نيز قرائت شده است بنا بر اين كه عطف بر «ظلل» يا «غمام» باشد.

«وَ قُضِيَ الْأَمْرُ» : و كار هلاك كردن آنان يكسره و تمام شده است. «ترجع» به صيغه مؤنّث و «يرجع» به صيغه مذكّر هر دو قرائت شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 211] ... ص: 267

اشاره

سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (211)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 268

ترجمه ... ص: 268

از بني اسرائيل بپرس: چه معجزه ها و نشانه هاي روشن به آنها داديم (ولي آنها نعمتهاي مادي و معنوي كه خداوند در اختيارشان گذارده بود در راه غلط به كار انداختند) و كسي كه نعمت خدا را پس از آن كه به سراغ او آمد تغيير دهد، مجازات خدا بسيار سخت است. (211)

تفسير: ... ص: 268

«سل» : امر و متوجه رسول خدا و يا هر مخاطب ديگري است، يعني اي رسول ما بپرس، «كم ءاتيناهم من ءاية بينة» چقدر آيات و دليلهاي روشن به ايشان داديم، و منظور از آيات روشن معجزه هايي است كه به پيامبرانشان داده شده بود و يا [چنان كه «جبايي» مي گويد:] مقصود همان آيه اي است كه در تورات آمده و دليل بر صحّت و درستي نبوّت حضرت محمّد (ص) است، آن جا كه مي گويد: پيروان حضرت موسي (ع) چهار دسته مي شوند:

1- دسته اي كه به پيامبر اسلام، حضرت محمّد (ص) ايمان مي آورند.

2- دسته اي كه پيامبري او را انكار مي كنند.

3- دسته اي كه تنها به نبوّت وي اقرار مي كنند.

4- دسته اي كه [آيات تورات را] تحريف مي نمايند.

و من يبدل نعمة اللَّه در تفسير اين آيه دو وجه گفته شده است:

1- هر كس آيات ما را كه از بزرگترين نعمتهاي (معنوي) خداوند و موجب هدايت و نجات مردم از آتش است، تحريف كرده و آنها را وسيله گمراهي ديگران قرار دهد، [خدا كيفر سختي براي او دارد].

2- آنان كه آيات تورات را كه بيان كننده اوصاف محمّد (ص) است تحريف كرده اند. [خدا كيفر سختي را بر ايشان در نظر گرفته است ].

«كم» ممكن است معناي استفهامي و خبري هر دو را داشته باشد.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ معنايش اين است [كه هر

كس نعمت خدا را] پس از آن كه توانست آن را بشناسد و يا آن را شناخت، تغيير دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 269

فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ خدا كيفر سختي براي اين شخص دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 212] ... ص: 269

اشاره

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (212)

ترجمه ... ص: 269

زندگي دنيا براي كافران زينت داده شده است و (لذا) افراد با ايمان را (كه احيانا دستشان تهي است) مسخره مي كنند، در حالي كه پرهيزكاران روز قيامت مقامي برتر دارند و خدا هر كس را بخواهد بدون حساب روزي مي دهد. (212)

تفسير: ... ص: 269

[در اين جا خداوند بيان مي كند كه علت روگرداني و ايمان نياوردن كفّار همان توجه به دنيا و ترجيح آن بر آخرت است ].

زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا در اين كه زينت دهنده كيست؟ دو قول است:

1- شيطان با وسوسه هاي خود دنيا را در چشم آنان نيكو جلوه داده به طوري كه جز دنيا را نمي خواهند.

2- خداوند دنيا را براي آنها زينت داد، به اين كه چيزهاي دوست داشتني و خوش آيند آفريد و نيز ميل و شهوت را در وجود آنان قرار داد، [و اگر سؤال شود چرا خداوند اين ميلها را در انسان قرار داد؟] پاسخ اين است كه تكليف تنها از اين راه صحيح است. [زيرا تكليف اين است كه انسان را به امري وادار كنند كه بطبع خود به آن ميل نداشته و يا از آن روگردان باشد و يا از چيزي باز دارند كه بدان شوق و علاقه دارد.].

وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا آنان (منافقان) مردم با ايمان را به خاطر زهد و ترك دنيا و يا از نظر اين كه فقيرند و بهره اي از نعمتهاي دنيا ندارند مسخره مي كنند.

وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ كساني كه پرهيزكارند برترند از آنها در روز

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 270

قيامت. درباره اين برتري دو قول است:

1- برتري از نظر مقام و منزلت در آخرت است، زيرا پرهيزكاران در بهشت برين و آنان

در دوزخ قرار دارند.

2- برتري در حالات نفساني است، زيرا مؤمنان در رفاه و آسايشند ولي كفار در رنج و عذاب به سر مي برند.

وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ در معناي اين جمله دو قول است:

1- خداوند روزي هر كس را كه حكمتش ايجاب نمايد بي اندازه زياد مي كند و به او گشايش مي دهد.

2- خداوند به اهل بهشت آن قدر رزق و روزي مي دهد كه به حساب نمي آيد.

[سوره البقرة (2): آيه 213] ... ص: 270

اشاره

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (213)

ترجمه ... ص: 270

مردم (در آغاز) يك دسته بيش نبودند (سپس در ميان آنها اختلافات و تضادهايي بوجود آمد) خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند و با آنها كتاب آسماني كه به سوي حق دعوت مي كرد، نازل نمود، تا در ميان مردم درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوري كنند. (افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند) فقط (گروهي از) كساني كه كتاب آسماني بر آنها نازل شده بود، پس از آن همه حجّتها كه براي آنها آمده بود، در آن اختلاف كردند، خداوند آنهايي را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه در آن اختلاف كرده بودند، هدايت كرد و خداوند هر كس را بخواهد براه راست هدايت مي كند. (213) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 271

تفسير: ... ص: 271

[در اين آيه خداوند حالات كفّار را در گذشته بيان مي كند]:

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً مردم [در بدو خلقت ] بر يك فطرت آفريده شده بودند [و به آنچه عقل و فطرت حكم مي كرد عمل مي كردند]. سپس اختلافاتشان شروع شد، «فبعث اللَّه النبيين» آن گاه خداوند پيامبران را مبعوث نمود.

كلمه «فاختلفوا» پس از «كان الناس امة واحدة» حذف شده است، زيرا جمله ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه قرينه است و دلالت بر حذف آن دارد. و در قرائت عبد اللَّه آمده است: «كان الناس امة واحدة فاختلفوا فبعث اللَّه النبيين» . و برخي گفته اند: معناي «امة واحدة» اين است كه همه مردم يك ملّت و بر آيين كفر بودند و پس از آن كه خداوند پيامبران را برانگيخت، مردم در پيروي از آنان با يكديگر اختلاف كردند [گروهي ايمان آورده و گروهي ديگر بر كفر خويش

باقي ماندند] و معناي اوّل مناسبتر است.

وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ در اين كه چرا «كتاب» مفرد آمده در حالي كه «نبيّين» جمع است. دو وجه گفته شده است:

1- كلمه «كتاب» اسم جنس است و معناي آيه اين است كه خدا پيامبران را فرستاد و كتابهايي بر آنها نازل كرد.

2- خداوند، با هر يك از پيامبران يك كتاب فرستاد.

لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ ضمير در «يحكم» به «اللَّه» يا «كتاب» يا پيامبري كه كتاب بر او نازل شده، بر مي گردد، يعني تا خدا (كه فرستنده كتاب است) يا خود كتاب و يا رسول او، بين آنها داوري كند.

فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ در آنچه اختلاف كردند و منظور اختلاف آنان در حق و در دين بود، پس از آن كه همه در آيينشان متّفق بودند.

وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ و اختلاف نكردند در دين حق مگر گروهي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 272

كه كتاب آسماني به آنان داده شده بود، تا اختلافشان را حل نمايند، يعني كساني كه ما براي حل اختلاف آنان كتاب آسماني نازل كرده بوديم، همان كتاب را وسيله تشديد اختلاف قرار دادند.

بَغْياً بَيْنَهُمْ از روي حسد و ستم و دنيا طلبي.

فَهَدَي اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ ... يعني خداوند كساني را كه ايمان آورده بودند و اختلاف داشتند به حق هدايت كرد. «من» براي «تبيين» است.

[سوره البقرة (2): آيه 214] ... ص: 272

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتي نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (214)

ترجمه ... ص: 272

آيا گمان كرديد داخل بهشت مي شويد، بدون اين كه حوادثي هم چون حوادث گذشتگان به شما برسد، همانها كه رنجها و سختيها ديدند و تكان خوردند، تا آن جا كه پيامبر و كساني كه با او بودند، گفتند: پس ياري خدا كجاست؟ بدانيد كه كمك و ياري خدا نزديك است. (214)

تفسير: ... ص: 272

پس از آن كه خداوند در آيات پيشين سرگذشت امتهاي گذشته را ذكر فرمود، كه با وجود دلايل و نشانه هاي روشن درباره پيامبران اختلاف كردند، به منظور تشجيع و ترغيب رسول خدا (ص) و مؤمنان بر صبر در مقابل مخالفتهاي مشركان و يهود و بردباري در برابر عنادورزيها و دشمني آنان، به طريق «التفات» خطاب به آنان مي فرمايد: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ. «ام» منقطعه و به معناي «بل» و «همزه» براي تقرير و بعيد شمردن است، و تقدير آيه اين مي شود: بل أ حسبتم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 273

«لما» براي توقع (انتظار چيزي را داشتن) است و در نفي مانند «قد» در اثبات است، و معناي آيه اين است كه شما انتظار داريد بدون آن كه مانند گذشتگان گرفتار رنج و مشقّت شويد، داخل بهشت گرديد؟

مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مثل حال كساني كه سرگذشتشان در سختي و گرفتاري ضرب المثل بوده است.

«مستهم» جمله مستأنفه است و مثل را توضيح مي دهد، و گويي كسي سؤال مي كند: مثل آنان چگونه است؟ و در پاسخ گفته مي شود: مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ به آنان رنجها و سختيهايي از قبيل قتل و دور شدن از اهل و مال رسيد. [و آنها هم چنان در انتظار فرج بودند].

وَ زُلْزِلُوا ناراحت شدند، و تكان سختي خوردند، شبيه

تكان زلزله و ترس و وحشت ناشي از آن.

حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ تا اين كه بالاخره پيامبر و كساني كه در سختيها همراه او بودند گفتند: مَتي نَصْرُ اللَّهِ ياري خدا چه وقت است؟ و چون زمان سختي به طول انجاميده بود پيامبر و يارانش درخواست كمك كردن و آرزوي زود رسيدن آن را داشتند. اين آيه دليل بر اين است كه رنج و سختي حدّي دارد، زيرا پيامبران زماني بي صبري و ناشكيبايي مي كردند كه سختي و گرفتاري آنان به آخرين حدّ خود مي رسيد.

أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ اين جمله پاسخي است از جانب خدا به مؤمناني كه آرزوي زود رسيدن كمك و پيروزي را داشتند يعني به آنان گفته شد: همانا كمك و ياري خدا نزديك است.

حَتَّي يَقُولَ نصب «يقول» بنا بر اين است «ان» در تقدير بوده، و فعل معناي مستقبل داشته باشد، زيرا «ان» نشانه مستقبل است و به رفع نيز قرائت شده است، بنا بر اين كه معناي حال داشته باشد ولي از حال گذشته حكايت كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 274

[سوره البقرة (2): آيه 215] ... ص: 274

اشاره

يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (215)

ترجمه ... ص: 274

از تو سؤال مي كنند، چه چيز انفاق كنند، بگو هر چه از مال خود انفاق كنيد، براي پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه، رواست و هر نيكويي كنيد خدا بر آن آگاه است. (215)

تفسير: ... ص: 274

يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ اي محمّد از تو مي پرسند كه چه چيز را انفاق كنند و سؤال از انفاق و سؤال از موارد مصرف انفاق است، زيرا نفقه اي ارزش دارد كه در مورد خودش مصرف شود، و از اين روست كه در پاسخ سؤال كنندگان، موارد مصرف آن بيان شده است.

ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ آنچه از مال انفاق كنيد.

فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ براي پدر و مادر و خويشان است.

[سوره البقرة (2): آيه 216] ... ص: 274

اشاره

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (216)

ترجمه ... ص: 274

جهاد در راه خدا بر شما مقرر شد، در حالي كه براي شما ناخوشايند است، و چه بسا از چيزي اكراه داشته باشيد كه خير شما در آن است، و يا چيزي را دوست داشته باشيد كه شر شما در آن است، و خدا مي داند و شما نمي دانيد. (216)

تفسير: ... ص: 274

وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ در حالي كه براي شما ناخوشايند است. «كره» به معناي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 275

«كراهت» و بي ميلي است، بدليل جمله بعد كه مي فرمايد: عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً و مي توان گفت «كره» مصدري است كه به جاي «وصف» [مكروه ] به كار رفته است، مانند گفته «خنساء» شاعره عرب كه مي گويد:

لا تسأم الدهر منه كلما ذكرت فانما هي اقبال و ادبار

يعني: روزگار را به خاطر (تلخيهاي آن و) آنچه يادآور شده سرزنش مكن، همانا دنيا زماني به انسان روكرده و زماني به او پشت مي كند. [در اين شعر «اقبال» و «ادبار» كه مصدر مي باشند به جاي «وصف» به كار رفته است ]، و از سياق آيه به دست مي آيد كه به خاطر بي ميلي شديد برخي از صحابه پيامبر (ص) نسبت به جهاد در راه خدا، گويي در خود اين امر كراهت است. و مي توان گفت «كره»، فعل به معناي مفعول است مانند «خبز» كه به معناي «مخبوز» است، يعني جهاد در راه خدا براي شما ناخوشايند است.

و گاهي ممكن است انسان چيزي را از آن نظر كه موافق طبع او نيست، دوست ندارد، ولي چون خداوند بدان امر فرموده، آن را بپذيرد و انجام دهد.

وَ عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً چه بسا چيزي را در حال حاضر اكراه داريد ولي سرانجام آن به نفع شماست،

چنان كه جهاد را از اين رو كه جانتان در آن به خطر مي افتد، دوست نداريد.

وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ در صورتي كه جهاد در راه خدا به نفع شماست، زيرا يكي از دو نيكي در آن خواهد بود يا پيروزي و غنيمت و يا شهادت در راه خدا و بهشت.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ خدا به مصالح شما و آنچه برايتان بهتر است، آگاه مي باشد.

وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ولي شما عواقب آنها را نمي دانيد.

[سوره البقرة (2): آيه 217] ... ص: 275

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (217)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 276

ترجمه ... ص: 276

از تو درباره جنگ كردن در ماه حرام سؤال مي كنند، بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگي است، ولي جلوگيري از راه خدا و گرايش مردم به آيين حق، و كفر ورزيدن نسبت به خداوند و هتك احترام مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، در نزد آن مهمتر از آن است، و ايجاد فتنه حتي از قتل بالاتر است، مشركان پيوسته با شما مي جنگند، تا اگر بتوانند، شما را از آيين خود برگردانند، ولي كسي كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او در دنيا و آخرت بر باد مي رود، و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود. (217)

تفسير: ... ص: 276
[شأن نزول ]: ... ص: 276

اين آيه در مورد سريّه «عبد اللَّه بن جحش» نازل شده است. و جريان آن اين بود كه پيامبر در ماه جمادي الثاني دو ماه پيش از جنگ بدر سپاهي از مسلمانان را به فرماندهي عبد اللَّه بن جحش [به محلي بنام «نخله» كه ميان مكه و طائف بود] اعزام داشت تا كاروانهاي قريش را زير نظر داشته باشند، در يكي از كاروانها عمرو بن عبد اللَّه خضرمي وجود داشت و سپاه اسلام در درگيري با كاروانيان او را كشتند و قافله را با كالاهاي تجارتي آن نزد پيامبر بردند، اين برخورد در روز اوّل ماه رجب اتّفاق افتاد [كه جنگ در اين ماه حرام بود] در حالي كه مسلمانان گمان مي كردند روز آخر ماه جمادي الثاني است. آن گاه كفّار قريش زبان به طعن گشودند كه محمّد (ص) جنگ و خونريزي و اسارت را در ماههاي حرام، حلال شمرده، در اين هنگام آيه فوق نازل شد.

ترجمه جوامع الجامع،

ج 1، ص: 277

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ اي پيامبر كفّار يا مسلمان از تو راجع به جنگ در ماه حرام سؤال مي كنند.

«قتال فيه» بدل اشتمال از «الشهر الحرام» است.

قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ... يعني بگو اي محمّد (ص) جنگ در ماه حرام گناه بزرگي است، [اين جمله مبتدا و خبر است و مبتدا- قتال- نكره مي باشد] و چون اختصاص به ظرف (فيه)، دارد ابتداي به آن جايز است. [و معنايش اين است كه جنگيدن فقط در ماه حرام گناه بزرگي شمرده مي شود].

وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ اين جمله مبتدا و «اكبر» خبر آن است، و معني آيه اين است:

بزرگان قريش كه مانع راه خدا شده و به او كفر مي ورزيدند، و از ورود (مسلمانان) به مسجد الحرام جلوگيري مي كرده و رسول خدا (ص) و مؤمنان را كه اهل مسجد الحرام بودند، از آن جا بيرون مي كنند، گناه اين عمل ناپسند آنان نزد خدا بزرگتر است از آنچه افراد سريه بر طبق گمان خود و به اشتباه انجام داده اند.

وَ الْفِتْنَةُ در اين كه منظور از «فتنه» چيست؟ دو نظر وجود دارد:

1- منظور خارج كردن مسلمانان از مكّه و مسجد الحرام است.

2- منظور از شرك ورزيدن به خداي تعالي است.

«و المسجد الحرام» عطف بر «سبيل اللَّه» است.

وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ در اين جمله خداوند از تداوم عناد و دشمني كفار با مسلمانان خبر داده و مي فرمايد: آنان همواره با شما در نبرد خواهند بود.

حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ «حتي» براي بيان تعليل است، يعني علّت اين كه كفّار قريش با شما مي جنگند اين است كه مي خواهند شما را از دين اسلام برگردانند، «ان استطاعوا» اگر بتوانند، يعني بعيد است آنها

قدرت و توان اين را داشته باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 278

وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ و كسي كه از شما از دين خود برگردد، و مشرك شود و در اين حال بميرد.

فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ اينان اعمالشان در دنيا به خاطر از دست دادن اسلام و بركات آن و در آخرت به دليل بي بهره شدن از ثواب پاداش، باطل و نابود شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 218] ... ص: 278

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (218)

ترجمه ... ص: 278

كساني كه ايمان آورده اند، و كساني كه مهاجرت نموده اند، و در راه خدا جهاد كرده اند، آنها به رحمت خدا اميد دارند و خدا آمرزنده و مهربان است. (218)

تفسير: ... ص: 278
[شأن نزول ]: ... ص: 278

اين آيه در مورد عبد اللَّه بن جحش و يارانش كه عبد اللَّه خضرمي را در ماه رجب به قتل رساندند نازل شده است، گروهي از آنان تصورشان اين بود كه بر فرض مرتكب گناه نشده باشند، پاداش هم نخواهند داشت [زيرا در ماه حرام بوده است ] از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد و به آنان وعده پاداش داد.

أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ آنها به رحمت خدا اميدوارند و منظور از رحمت خدا پيروزي و برخورداري آنها از غنايم در دنيا و اجر و پاداش در آخرت است.

و از قتاده نقل شده كه: آنان بهترين افراد امّت هستند و چنان كه از آيه به دست مي آيد خداوند آنان را از اميدواران قرار داده است و البته كس كه به خدا اميد دارد خواهان رحمت اوست و آن كس كه بيمناك است از آن مي گريزد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 279

[سوره البقرة (2): آيات 219 تا 220] ... ص: 279

اشاره

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219) فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامي قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)

ترجمه ... ص: 279

درباره شراب و قمار از تو سؤال مي كنند، بگو: در آنها گناه بزرگي است و منافعي (از نظر مادي) براي مردم در بر دارند (ولي) گناه آنها از نفع آنها بيشتر است، و از تو سؤال مي كنند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از ما زاد نيازمندي خود، اين چنين خداوند آيات را براي شما روشن مي سازد شايد انديشه كنيد. (219)

(تا انديشه كنيد) درباره دنيا و آخرت، و از تو درباره يتيمان سؤال مي كنند بگو: اصلاح كار آنان بهتر است و اگر زندگي خود را با زندگي آنان بياميزيد (مانعي ندارد) آنها برادران شما هستند، خداوند مفسد را از مصلح باز مي شناسد. اگر خدا مي خواست بر شما سخت مي گرفت. (220)

تفسير: ... ص: 279

قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ ... بگو اي پيامبر در شراب و قمار گناه بزرگي است. اين معني براي كلمه «كبير» بنا بر قرائت كساني است كه آن را با حرف «باء» (كبير) قرائت كرده اند، زيرا قراء اين لفظ «كبير» را در مورد گناهي به كار برده اند كه موجب هلاكت و نابودي- اعمال- انسان مي شود و از اين قبيل است دو آيه: «كَبائِرَ الْإِثْمِ» «گناهان بزرگ» (شوري/ 37) كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ «گناهان بزرگي كه شما از آن نهي شديد» (نساء/ 30)، چنان كه در مورد گناهاني كه باعث نابودي انسان نمي شوند، لفظ «صغير» و «صغيرة» را به كار برده اند، و نگفته اند «قليل» (كوچك)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 280

زيرا «قليل» در مقابل «كثير» است.

و كساني كه «كثير» بما «ثا» قرائت كرده اند به خاطر اين آيه شريفه است: إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ «شيطان قصد دارد به وسيله شراب و قمار ميان شما

عداوت و كينه برانگيزد» (مائده/ 94) و نيز با توجه به روايتي است كه از ائمه (ع) نقل شده كه فرموده اند: «رسول خدا- ص» در رابطه با شراب 10 كس را لعن فرموده است. «1»

«خمر» [در اصطلاح شرع ] هر مايعي است كه به خاطر ايجاد مستي روي عقل پرده مي افكند و نمي گذارد انسان خوب را از بد و زشت را از زيبا تميز دهد، «خمر» از ريشه «خمره خمرا» و به معناي پوشيدن است و براي مبالغه در زوال عقل به وسيله آن، به صورت مصدر آمده است.

«ميسر» مصدر و از ريشه «يسر» است- مانند «مرجع» و «موعد» كه از ريشه «رجع» و «وعد» است، اين كلمه، يا مشتق از «يسر» [و به معناي سهل و آسان است ] و چون قمار باز به آساني و بدون زحمت مالي را به دست مي آورد به قمار «ميسر» گفته شده است و يا مشتق از «يسار» به معني ثروت و دارايي است و چون قمار موجب سلب مال و ثروت و از دست رفتن آن مي شود «ميسر» ناميده شده است. و از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: از آن دو بازي پليد- نرد و شطرنج- كه از قمارهاي عجم است خودداري كنيد. «2»

و از علي (ع) روايت شده كه فرموده: «همانا نرد و شطرنج از قبيل قمار است» «3» . وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما كيفر گناه و ضرر شرب خمر و قمار بيشتر است از

__________________________________________________

1-

لعن رسول اللَّه (ص) في الخمر عشرة.

2-

اياكم و هاتين الكعبتين المشؤمتين فانهما من ميسر العجم.

3-

عن علي (ع): ان النرد و الشطرنج من الميسر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 281

منفعت آن

كه لذّت جويي و به وجد آمدن به وسيله آن دو، و نيز دستيابي به رفاقت و معاشرت با جوانان و برخوردار شدن از بخششهاي آنان باشد.

وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ اي پيامبر از تو مي پرسند كه چه چيز بايد انفاق كنند سؤال كننده عمرو بن جموح بود.

قُلِ الْعَفْوَ بگو زيادي مال را.

«عفو» نقيض «جهد» و عبارت است از انفاقي كه انسان را به مشقت و تنگدستي نيندازد. «1» شاعر عرب گفته است: «بخشش مرا دريافت كن و محبّت مرا براي هميشه در قلب خود جاي ده، [و در وقتي به شدّت خشمگين مي شوم با من سخن نگو،] «2» .

«عفو» و «عفو» به هر دو وجه قرائت شده است.

فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ يا متعلّق به «تتفكرون» است، يعني باشد كه در امور دنيا و آخرت تدبّر كرده و آنچه برايتان شايسته تر است انتخاب كنيد و چنان كه بيان شد، «عفو» در باب انفاق بهتر است از «جهد»، و يا معنايش اين است كه شايد درباره دنيا و آخرت تدبّر كرده تا آنچه را پايدارتر و پرمنفعت تر باشد برگزينيد.

و يا اين كه متعلّق به «يبين» است به اين معنا كه خداوند نشانه هايي را در امور دنيا و آخرت براي شما بيان مي كند، باشد كه شما انديشه كنيد.

و چون خداوند آيه: إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً «كساني كه مالهاي يتيمان را از روي ستم مي خورند» (نساء/ 10) را نازل كرد [كساني كه ايتام

__________________________________________________

1- «عفو» در لغت معاني مختلفي دارد، از جمله:

«بخشش و آمرزش» و «از بين بردن اثر» و «قصد گرفتن چيزي» و «وسط و ميانه هر چيزي» و «مقدار اضافي چيزي» و «بهترين قسمت مال

و ظاهرا سه معني اوّل متناسب با مفهوم آيه نيست بلكه منظور يكي از سه معني اخير است. يعني در انفاق حد وسط را رعايت كنيد، و يا اين كه از مقدار اضافي نيازمنديهاي خود انفاق نماييد و اگر معني اخير باشد مضمون آيه اين است كه اي پيامبر بگو از بهترين قسمت سال در راه خدا انفاق نماييد.- م.

2-

خذ العفو مني تستديمي مودتي و لا تنطقي في سورتي حين اغضب

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 282

نزدشان مي زيستند]، از آنها دوري كرده و از همزيستي با آنان و اهميّت دادن به كارهايشان كناره گيري كردند. اين طرز برخورد يتيمان را دچار مشقت كرد [لذا خدمت پيامبر رسيدند و از اين وضع اظهار ناخرسندي كردند، آن گاه آيه نازل ] و به سرپرستان يتيمان گفته شد:

إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ ... سامان دادن به كار يتيمان و پرداختن به هر اقدامي كه به سود آنها باشد و اصلاح اموالشان محسوب شود، بهتر است از كناره گيري كردن از آنها و شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت سرپرستي يتيمان.

وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ و اگر با آنها معاشرت نماييد و زندگي آنان را با زندگي خود مخلوط كنيد.

فَإِخْوانُكُمْ آنان برادران ديني شمايند، و حق برادر اين است كه با او معاشرت داشته باشند.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ [نيّات شما بر خداوند پوشيده نيست ] و به كساني كه منظورشان از معاشرت- و مشاركت- با يتيمان اصلاح يا افساد باشد، داناست و بر طبق هر نيّتي كه داشته باشند به آنان جزا مي دهد.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ اگر خدا مي خواست مي توانست كار را در امور يتيمان و معاشرت با آنها بر شما سخت بگيرد و

شما را در مضيقه قرار دهد.

إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ خداوند قادر است و با قدرت خود آنچه را بخواهد انجام مي دهد. «حَكِيمٌ» يعني آنچه را حكمت وي ايجاب كند انجام مي دهد.

[سوره البقرة (2): آيه 221] ... ص: 282

اشاره

وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (221)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 283

ترجمه ... ص: 283

و با زنان مشرك و بت پرست ازدواج نكنيد مگر آن كه ايمان بياورند، (اگر چه دسترسي جز به ازدواج با كنيزان نداشته باشيد، زيرا) كنيزان با ايمان از زن آزاد مشرك بهتر است، اگر چه (زيبايي، يا ثروت يا موقعيّت او) شما را به شگفتي درآورد، و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست، مادامي كه ايمان نياورده اند، در نياوريد (اگر چه ناچار شويد آنها را به همسري غلامان با ايمان در آوريد، زيرا) يك غلام با ايمان از يك مرد بت پرست بهتر است، هر چند- زيبايي و يا مال او- شما را به شگفتي در آورد. آنها دعوت به سوي آتش مي كنند و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مي نمايد و آيات خويش را براي مردم روشن مي سازد، شايد متذكر شويد. (221)

تفسير: ... ص: 283

وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّي يُؤْمِنَّ با زناني كه كافرند تا وقتي ايمان نياورده و خدا و رسولش را تصديق نكرده اند، ازدواج نكنيد.

وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ كنيز مؤمن از زنان مشركه آزاد- اگر چه از نظر زيبايي و يا مال شما را به اعجاب و شگفتي وادارد و شما فريفته او باشيد- بهتر است.

وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُوا شما زنان مسلمان نبايد با مردان مشرك ازدواج كنيد، مگر ايمان بياورند.

وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ عبد مؤمن و مسلمان بهتر است از مشرك آزاد، هر چند زيبايي و ثروت و يا موقعيّت او براي شما اعجاب انگيز باشد.

أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ اينان- زنان و مردان مشرك- شما را به سوي آتش كه همان كفر و گناه است فرا مي خوانند، از اين رو شايسته

است كه به دوستي و همسري گرفته نشوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 284

وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ ولي خداوند شما را به بهشت و آمرزش دعوت مي كند، يعني شما را به انجام كارهايي فرا مي خواند كه موجب آمرزش شما و وارد شدن در بهشت مي شود و آن عبارت است از ايمان و پرستش او، «بإذنه» يعني با فرمان و توفيق الهي براي انجام عملي كه انسان را به بهشت مي رساند.

وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ و آيات خود را براي مردم بيان مي كند، يعني اوامر و نواهي و آنچه را حرام و يا مباح نموده روشن و آشكار مي كند.

لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ باشد تا مردم متذكر شوند و پند گيرند.

[سوره البقرة (2): آيه 222] ... ص: 284

اشاره

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذيً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (222)

ترجمه ... ص: 284

و از تو درباره عادت شدن زنان سؤال مي كنند، بگو: آن رنجي است براي زنان، پس در آن حال از زنان كناره گيري كنيد و به آنها نزديك نشويد، تا پاك شوند، و هنگامي كه پاك شدند، از طريقي كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد، خداوند توبه كنندگان را دوست دارد، و پاكان را نيز دوست دارد. (222)

تفسير: ... ص: 284

«محيض» مصدر [ميمي ] از «حاضت تحيض» است مانند، «جاء مجيئا و بات مبيتا»، [و در اين جا به معناي «حيض» است ] قُلْ هُوَ أَذيً يعني بگو «حيض» چيز ناپاكي است و براي مبتلا شونده به آن، نفرت انگيز و آزار دهنده است.

فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ ... از آميزش با زنان در ايام عادت خودداري كنيد.

وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ و با آنان نزديكي نكنيد تا پاك شوند يعني تا خون

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 285

از آنان قطع شود. و بنا بر قرائت كساني كه «حتي يطهرن» [به تشديد] خوانده اند در اصل «يتطهرن» و معنايش اين است كه با زنان نزديكي نكنيد تا اين كه غسل كنند.

فَإِذا تَطَهَّرْنَ هنگامي كه غسل كردند يا وضو گرفتند و يا خود را پس از قطع شدن خون شستند و تميز كردند.

فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ... پس، از طريق حلال و در حالي كه جايز است به آنان نزديك شويد و در غير آن حال مانند وقتي كه روزه اند يا محرم و يا معتكف مي باشند، با آنان آميزش نكنيد.

و اگر منظور از «من حيث امركم اللَّه» آميزش از قبل (جلو) بود، مي فرمود: «في حيث» .

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ خداوند توبه كنندگان از گناه و پاكيزگان و

كساني را كه خود را با آب پاك مي كنند دوست دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 223] ... ص: 285

اشاره

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (223)

ترجمه ... ص: 285

زنانتان كشتزار شما هستند. شما هر زمان كه بخواهيد مي توانيد با آنها آميزش نماييد (ولي سعي كنيد از اين فرصت طبيعي بهره اي ببريد و با پرورش فرزندان صالح اثر نيكي) براي خود از پيش بفرستيد و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد، و به مؤمنان بشارت رحمت ده. (223)

تفسير: ... ص: 285

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ زنان شما كشتزار شمايند و فرزند و لذّت را از آنان به دست مي آوريد.

فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ با آنان آميزش نماييد از هر جا و يا به هر كيفيّت كه خواستيد. همان طور كه وارد مزرعه خود مي شويد، از هر سو كه مي خواهيد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 286

وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ براي خويش اعمال شايسته اي را كه بايد پيشاپيش فرستاده شود، بفرستيد.

درباره جمله قدموا لانفسكم وجوهي بيان شده:

1- منظور بسم اللَّه گفتن هنگام آميزش است.

2- منظور طلب فرزند است، [زيرا داشتن فرزند صالح پيش فرستادن بزرگي است ]. «1»

وَ اتَّقُوا اللَّهَ و نسبت به آنچه نهي شده ايد گستاخي نكنيد.

وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ بدانيد پاداش و يا كيفر عمل خود را خواهيد ديد، بنا بر اين توشه اي برگيريد كه بدان رسوا نشويد.

[سوره البقرة (2): آيه 224] ... ص: 286

اشاره

وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (224)

ترجمه ... ص: 286

خدا را در معرض سوگندهاي خود قرار ندهيد، و براي اين كه نيكي كنيد و تقوي پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح كنيد، سوگند ياد ننماييد، و خداوند شنوا و داناست. (224)

تفسير: ... ص: 286

«عرضة» - فعله بمعناي مفعول است، مانند «غرفه» و «قبضه» - و اسم است براي مانع چيزي، از قبيل «عرض العود علي الاناء» يعني «چوب را روي ظرف گذاشت» به اين معنا كه نمي گذارد يكي از آن دو به ديگري برسد و گفته مي شود:

__________________________________________________

1- و در حديث نيز از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است، كه فرمود:

اذا مات الانسان انقطع عمله الا عن ثلاث: صدقه جاريه و علم ينتفع به و ولد صالح يدعو له

يعني هنگامي كه انسان مي ميرد، برنامه عمل وي نيز تمام مي شود، و ديگر نمي تواند پس اندازي براي خويش تهيه كند، مگر به وسيله سه چيز كه اگر آنها را داشته باشد پس از مرگ هم براي او نتيجه بخش خواهد بود: «صدقه جاريه»، «آثار علمي» و پرورش فرزندان صالح.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 287

فلان عرضه دون الخير يعني فلاني مانع امر خير است.

«عرضه» به معناي در معرض چيزي قرار گرفتن نيز مي آيد، چنان كه شاعر عرب مي گويد:

دعوني أنح و جدا كنوح الحمائم و لا تجعلوني عرضة للوائم

يعني: مرا رها كنيد و بگذاريد از شوق بسان ناله كبوتران ناله كنم، و شما اي مردمان مرا در معرض سرزنشهاي خود قرار ندهيد.

با توجه به معني اوّل «عرضة» معناي آيه اين است كه مردماني [مانند عبد اللَّه بن رواحه كه آيه درباره او نازل شده بود] سوگند خورده بودند كه برخي از كارهاي نيك را از قبيل صله رحم و جز

آن انجام ندهند، و بعد [كه مورد سرزنش قرار مي گرفتند و براي انجام كار نيك تشويق مي شدند] مي گفتند مي ترسيم سوگند خود را بشكنيم و چون مي خواستند به سوگندي كه خورده بودند عمل نمايند، كار نيك- صله رحم و ...- را ترك مي كردند، سپس اين آيه نازل شد فرمود:

وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ سوگند بخدا را مانع انجام كار نيك قرار ندهيد.

و در اين آيه «مورد قسم»، «قسم» ناميده شده، زيرا اين دو همواره همراه يكديگرند. چنان كه در روايتي آمده است كه اذا حلفت علي يمين يعني هر گاه قسم خوردي به چيزي كه به آن قسم مي خورند.

أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا اين جمله «عطف بيان» است براي «لايمانكم» و معناي آيه اين است كه سوگند به خدا را مانع انجام كار نيك و پرهيزكاري و اصلاح در ميان مردم قرار ندهيد.

«لام» در «لِأَيْمانِكُمْ» متعلّق به فعل «لا تَجْعَلُوا» است و مي توان گفت، متعلّق است به «عرضة» زيرا «عرضة» به معناي اعتراض (مانع شدن ميان دو چيز) مي باشد، و در اين صورت معناي جمله اين است كه: سوگند به خدا را چيزي كه مانع نيكي باشد قرار ندهيد. از قبيل «اعترضني كذا» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 288

و ممكن است «لام» براي تعليل باشد و «ان تبروا» متعلّق به فعل [تجعلوا] يا به «عرضة» است، يعني خدا را به علت سوگند خوردنتان به او مانع براي انجام دادن كار نيك قرار ندهيد.

و منظور آيه با توجه به معناي ديگر «عرضة» (در معرض چيزي قرار دادن) اين است كه خدا را در معرض سوگندهاي خود قرار ندهيد تا در نتيجه قسم ياد كردن زياد

به او، او را سبك و بي ارزش نماييد. و «ان تبروا» علت نهي است يعني اگر بخواهيد نيكي كنيد و پرهيزكار شويد به خدا قسم نخوريد، زيرا كسي كه زياد سوگند ياد مي كند نسبت به خداوند بي باك و گستاخ شده و نيكوكار و پرهيزگار نخواهد شد و مردم براي اصلاح ميان خود به او اطمينان نكرده و او را واسطه قرار نمي دهند.

[سوره البقرة (2): آيه 225] ... ص: 288

اشاره

لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (225)

ترجمه ... ص: 288

خداوند شما را به خاطر سوگندهايي كه بدون توجه ياد مي كنيد، مؤاخذه نخواهد كرد، امّا با آنچه دلهاي شما كسب كرده (و سوگندهايي كه از روي اراده و اختيار ياد مي كنيد) مؤاخذه مي كند و خداوند آمرزنده و داراي حلم است. (225)

تفسير: ... ص: 288

«لغو» به سخن و يا چيز بيهوده اي گويند كه بي اهميّت بوده و بدان توجه نشود و منظور از «سوگند لغو» سوگندهايي است كه ريشه اعتقادي نداشته و مردم از روي عادت بر زبان جاري مي كنند مانند كلمات: «آري و اللَّه» و «نه و اللَّه» كه موجب انعقاد قسم و تصاحب مال ديگران و ظلم به كسي نمي شود.

و معناي آيه اين است كه خداوند شما را به سوگندهاي بيهوده اي كه بدون قصد و هدف باشد بازخواست نمي كند و نيز شما را به پرداخت كفّاره ملزم نمي سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 289

وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ ولي شما را به ايمان و قصد و نيّتي كه در دل داريد بازخواست مي كند. مانند آيه شريفه: لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَيْمانَ «خداوند شما را به سبب سوگندهاي لغوتان بازخواست نخواهد كرد، ولي به سبب شكستن سوگندهايي كه با قصد مي خوريد، بازخواست مي كند» (مائده/ 89)، زيرا منظور از آنچه دل كسب كرده، قصد و نيّت است.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ خدا آمرزنده و حليم است كه شما را به خاطر سوگندهاي بيهوده تان بازخواست نمي كند.

[سوره البقرة (2): آيات 226 تا 227] ... ص: 289

اشاره

لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (226) وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (227)

ترجمه ... ص: 289

كساني كه با زنان خود «ايلاء» مي نمايند (يعني سوگند ياد مي كنند كه با آنها آميزش جنسي ننمايند) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند (و در ضمن اين چهار ماه وضع خود را با همسر خويش از نظر زندگي و طلاق روشن سازند) اگر در اين فرصت بازگشت كنند (چيزي بر آنها نيست) زيرا خدا آمرزنده و مهربان است. (226)

و اگر تصميم به جدايي گرفتند (آن هم با شرايطش مانعي ندارد) خداوند شنوا و دانا است. (227)

تفسير: ... ص: 289

لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ فعل «ءالي» به معناي «حلف» (سوگند خورد) با «من» متعدي شده است، زيرا اين سوگند معناي دوري جستن را در بر دارد، و گويي گفته شده: للذين يبعدون من نسائهم مؤلين او حالفين يعني كساني كه از زنانشان دوري مي كنند در حالي كه سوگند مي خورند [با آنان همبستر نشوند].

و مي توان گفت مقصود از آيه اين است كه مردان اين حق را دارند كه تا چهار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 290

ماه از زنانشان كناره گيري كنند، چنان كه در كلام عرب گفته مي شود: «لي منك كذا» يعني من فلان حق را بر تو دارم.

تحقق ايلاء به اين است كه مردي [كه از همسرش متنفر است به او] بگويد:

به خدا سوگند ديگر با تو آميزش نخواهم كرد و از آن پس بر قسم خويش استوار بماند.

و حكم «ايلاء» اين است كه هر گاه زن از مرد به حاكم شكايت برد، حاكم شرع چهار ماه به او مهلت مي دهد و اگر پس از گذشت چهار ماه، مرد به زن خويش رجوع نكرد، حاكم او را مجبور مي كند كه يا رجوع كرده و يا همسرش را رها كند.

فَإِنْ فاؤُ

اگر رجوع كردند. و رجوعشان به اين است كه كفاره قسم خود را بدهند و در صورت امكان با زنانشان آميزش نمايند و چنان چه قادر بر انجام آن نيستند با سخن [و اعتراف خود به نداشتن توانايي جنسي ] رجوع كنند.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ همانا خدا آمرزنده و مهربان است يعني به دنبال سوگند و رجوع خدا او را مجازات نمي كند.

وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ ... اگر تصميم بر طلاق گرفتند و پس از قصد به زبان نيز آوردند، خدا شنوا و داناست و سخن آن مرد را مي شنود و از نيّت او آگاه است.

[سوره البقرة (2): آيه 228] ... ص: 290

اشاره

وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (228)

ترجمه ... ص: 290

زنان مطلقه بايد به مدّت سه مرتبه عادت ماهيانه ديدن (و پاك شدن) انتظار بكشند (عده نگه دارند) و اگر ايمان به خدا و رستاخيز دارند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 291

براي آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحم آنها آفريده است، كتمان كنند، و همسران آنها براي رجوع به آنها در اين مدّت (از ديگران) سزاوارترند، در صورتي كه (براستي) خواهان اصلاح باشند، و براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست، حقوق شايسته اي قرار داده شده، و مردان بر آنها برتري دارند، و خداوند توانا و حكيم است. (228)

تفسير: ... ص: 291

[خداوند در اين آيات حكم طلاق و وظايف زنان طلاق داده شده را بيان مي كند.]

«الْمُطَلَّقاتُ» يعني زنان طلاق داده شده و در اين جا منظور زناني هستند كه با آنها آميزش شده ولي حامله نيستند و عادت مي شوند، زيرا آيه در مقام بيان «عده» زنان مطلّقه است و كلمه «المطلقات» اطلاق دارد و هر زني را كه طلاق داده شده شامل مي شود و مانند الفاظ مشترك گاهي تمام معاني لفظ، از آن اراده مي شود و گاهي برخي از آنها و در اين آيه لفظ «المطلقات» در يكي از افراد و مصاديقش [كه صاحبان عادت ماهيانه باشند به كار رفته است ].

يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ اين جمله هر چند به صورت خبر، حكم را بيان مي كند ولي در مقام امر كردن است، يعني زنان مطلقه بايد اين مدّت را انتظار بكشند و صبر كنند.

به كار بردن جمله خبريّه به جاي جمله انشائيه و آوردن امر در غالب خبر براي تأكيد و اعلان اين مطلب است كه اين امر بايد امتثال شده تلقّي شود، و گويي زنان

«مطلّقه» اين مدّت را انتظار كشيده و صبر كرده اند و اكنون از آن خبر داده مي شود. و از اين قبيل است گفته عرب در مقام دعا كه مي گويد: «رحمك اللَّه» و به جاي انشاء خبر آورده است. و معناي يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ اين است كه انتظار بكشند تا سه بار از عادت ماهيانه و پاك شدن آن بگذرد و از ازدواج با مرد ديگر خودداري كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 292

و منظور از سه «قرء» از نظر ما (اماميه) و شافعيها سه بار پاك شدن است ولي در مذهب ابو حنيفه به معناي سه بار حيض شدن است. «قروء» جمع «قرء» يا «قرء» است و نصب «ثلاثة قروء» بنا بر اين است كه «مفعول به» يا ظرف باشد و تقدير آيه «يتربصن مضي ثلاثه قروء» يا «يتربصن مدة ثلاثة قروء» بوده است.

وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ بر زناني كه طلاق داده شده و بايد عدّه نگاه دارند، حلال نيست فرزند رحم يا عادتشان را پنهان كند.

سبب كتمان اين است كه هر گاه زن بخواهد از شوهرش جدا شود [در صورتي كه حامله باشد تا زمان وضع حمل بايد عده نگه دارد] از اين رو آبستني خود را كتمان مي كند تا براي پايان يافتن عده طلاق منتظر وضع حمل خود نماند و شوهر او به خاطر دلسوزي و ترحم نسبت به فرزندش از طلاق دادن او خودداري نكند. و يا براي اين كه طلاق زودتر انجام شود عادت حيض خود را انكار مي كند و مي گويد پاك شده ام.

إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ براي بزرگ شمردن [گناه ] عمل

زناني است كه حمل و يا حيض خود را كتمان مي كنند، يعني كسي كه به خدا معتقد باشد جرأت و اجازه ارتكاب چنين گناه بزرگي را به خود نمي دهد.

وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ يعني شوهرانشان سزاوارترند در مراجعه به آنان و بازگرداندنشان به حالت اوّل [همسري ] در همان مدت تعيين شده كه زمان عدهّ آنان باشد.

إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً ... اگر بخواهند با مراجعه به زنانشان ميان خود و آنان را اصلاح نمايند نه اين كه به قصد اذيّت و آزار به آنها رجوع كنند.

وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ براي زنان بر مردان حقوقي است و بايد آن را رعايت كنند. همان طور كه براي مردان بر زنان حقوق واجبي است كه آنها نيز بايد رعايت نمايند. و اين حقوق متقابل به گونه اي است كه نه در دين قابل انكار است و نه در ميان عرف مردم، بنا بر اين زنان نبايد چيزي از مردها بخواهند كه حقشان نيست و مردان نيز نبايد زنان را وادار به كاري كنند كه حق ندارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 293

وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ حق مردان بر زنان بيشتر است از حقي كه زنان بر مردان دارند، و برتري مردان به خاطر نگهداري و سرپرستي زنان است.

[سوره البقرة (2): آيه 229] ... ص: 293

اشاره

الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (229)

ترجمه ... ص: 293

طلاق (طلاقي كه رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است (و در هر مرتبه) يا بايد به طور شايسته همسر خود را نگاهداري كند، (و آشتي نمايد) و يا با نيكي او را رها سازد، و براي شما حلال نيست كه چيزي از آنچه به آنها داده ايد، پس بگيريد، مگر اين كه دو همسر از اين بترسند كه حدود الهي را برپا ندارند، اگر بترسيد كه حدود الهي را رعايت نكنند، مانعي براي آنها ندارد كه زن فديه و عوضي بپردازد (و طلاق بگيرد)، اينها حدود و مرزهاي الهي است، از آن تجاوز نكنيد، هر كس از آن تجاوز كند ستمگر است. (229)

تفسير: ... ص: 293

[در اين جا خداوند عدد طلاق را بيان مي كند و طلاقي كه در آن رجوع امكان دارد، دو طلاق است.]

«طلاق» بمعني «تطليق» است، مانند «سلام» و «كلام» كه به ترتيب به معني «تسليم» و «تكليم» است و منظور آيه اين است كه [عدد] طلاق شرعي [سه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 294

تاست ] كه يكي پس از ديگري و به طور جداگانه واقع شود نه اين كه بيكباره با دو يا سه طلاق جدايي حاصل گردد و مقصود از «مرّتان» اين معنا نيست مانند آيه ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ «دو بار با چشم بصيرت دقت كن» (ملك/ 4). بلكه براي بيان عدد طلاق است.

فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ پس از آن كه صدر آيه به مؤمنان آموخت كه طلاق را چگونه انجام دهند، مي فرمايد: [آنان در طلاق رجعي پس از دو طلاق ] مخيرند كه يا بازهم رجوع كرده و به نيكي و با رعايت حقوقشان با آنها رفتار كنند، و يا آنان را

به طور شايسته اي رها نمايند.

بعضي گفته اند معناي آيه اين است كه «طلاق رجعي» دو بار صورت مي گيرد، زيرا پس از طلاق سوّم حق رجوع ندارد تا اين كه مخيّر باشد يا رجوع كند و زن را به نيكي نگه دارد و يا او را رها كرده و رجوع ننمايد و با پايان يافتن عده از او جدا شود.

و برخي ديگر گفته اند: منظور از «تسريح باحسان» طلاق سوّم است، و روايت شده است كه شخصي از پيامبر اكرم (ص) سؤال كرد [كه دو طلاق از «الطلاق مرتان» استفاده مي شود ولي ] طلاق سوّم از كجا به دست مي آيد؟ حضرت فرمود از جمله «او تسريح بإحسان» .

وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ خطاب به شوهران است يعني بر شما حلال نيست كه در موقع طلاق آنچه از مهر به زنان داده ايد، بازپس گيريد.

إِلَّا أَنْ يَخافا مگر اين كه زن و شوهر بترسند [كه در اثر بغض و عداوت و نافرماني ] در موارد لزوم به حدود و احكام الهي عمل نشود، و به خاطر نشوز و سرپيچي زن و بد خويي او هر يك از زن و شوهر به وظايف زناشويي خود عمل نكنند.

فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ و باكي نيست بر مرد در آنچه مي گيرد و بر زن در آنچه مي دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 295

در اين كه مقدار اين مال چقدر است، گفته شده، اگر مخالفت و دشمني تنها از ناحيه زن باشد بر شوهر جايز است مهريه اي كه داده و زيادتر از آن را از زن بگيرد ولي اگر ناراحتي از طرف هر دو باشد آنچه مرد مي گيرد بايد از مقدار مهري كه

داده است كمتر باشد.

«ان يخافا» به صورت مجهول نيز قرائت شده، كه در اين صورت «ان لا يقيما» بدل است از الف (نشانه) ضمير در «يخافا» و از نوع بدل اشتمال است، مثل اين كه گفته شود: «خيف زيد تركه اقامة حدود اللَّه» و از اين قبيل است آيه شريفه: وَ أَسَرُّوا النَّجْوَي الَّذِينَ ظَلَمُوا «و مردم ستمكار پنهان و آهسته با يكديگر مي گويند» (انبياء/ 3) [كه در اين آيه نيز «الذين ظلموا» بدل از «واو» در «اسروا» آورده شده است ].

[سوره البقرة (2): آيه 230] ... ص: 295

اشاره

فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّي تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (230)

ترجمه ... ص: 295

اگر (براي بار سوّم) همسرش را طلاق داد ديگر براي او حلال نيست تا اين كه زن با شوهر ديگر ازدواج كند و اگر شوهر دوّم او را طلاق داد باكي نيست كه به هم باز گردند در صورتي كه اميد داشته باشند كه به حدود الهي عمل خواهند كرد. اينها حدود الهي است كه براي دانايان بيان مي نمايد. (230)

تفسير: ... ص: 295

فَإِنْ طَلَّقَها منظور طلاق سوّمي است كه در آيه قبل (الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ) از جمله «أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ فهميده مي شد، يعني اگر براي بار سوم طلاق داد. «فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ» پس از طلاق سوّم بر مرد حلال نيست كه آن زن را به عقد خود در آورد، مگر اين كه زن به عقد مرد ديگري در آيد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 296

[و سپس او را طلاق دهد، اين دو شرط از خود آيه به دست مي آيد]، لفظ «نكاح» مانند، «تزويج» همان طور كه به مرد نسبت داده مي شود، نسبت دادن آن به زن نيز صحيح است.

فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا اگر شوهر دوّم طلاقش داد باكي نيست كه به وسيله عقد ازدواج جديدي هر يك از آن دو نزد همسر پيشين خود بازگردد.

إِنْ ظَنَّا اگر بر اين باورند كه حقوق زناشويي را رعايت خواهند كرد، نفرمود «ان علما» (اگر يقين دارند) زيرا جز خدا كسي از غيب اطلاعي ندارد. و كساني كه «ظن» در اين جا را به «علم» تفسير كرده اند، در لفظ و معني دچار توهّم شده اند. زيرا گفته نمي شود: علمت ان يقوم زيد و لكن علمت انه يقوم و نيز به خاطر اين كه

انسان نسبت به آنچه در آينده اتفاق خواهد افتاد يقين و آگاهي ندارد، بلكه به نوعي ظن و گمان دست مي يابد.

[سوره البقرة (2): آيه 231] ... ص: 296

اشاره

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (231)

ترجمه ... ص: 296

و هنگامي كه زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاي «عده» رسيدند، يا به طرز صحيحي آنها را نگاه داريد (و آشتي كنيد) و يا آنها را به طرز پسنديده اي رها سازيد، و هيچ گاه به خاطر زيان رسانيدن و تعدي كردن به آنها آشتي نكنيد و كسي كه چنين كند به خويشتن ستم كرده (و با اين اعمال و سوء استفاده كردن از قوانين) آيات خدا را به باد استهزا نگيريد، و به خاطر بياوريد نعمت خدا را بر خود و كتاب آسماني و علم و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 297

دانشي كه بر شما نازل كرده و شما را به آن پند مي دهد، و از خدا بپرهيزيد و بدانيد خداوند از هر چيزي آگاه است. (231)

تفسير: ... ص: 297

فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ يعني، در پايان «عده» زنان و نزديك تمام شدن آن. «اجل» بر تمام مدّت و بر آخر آن اطلاق مي شود، چنان كه به عمر انسان و نيز به مرگ وي كه به عمرش پايان مي دهد، «اجل» گفته مي شود.

فَأَمْسِكُوهُنَّ يا قبل از پايان يافتن «عده» زنان به آنها رجوع كنيد. «بمعروف» يعني با رعايت حقوق واجب آنها از قبيل دادن نفقه و حسن خلق و مانند آن، نه به قصد زيان رساندن به آنان.

أَوْ سَرِّحُوهُنَّ يا آنها را ترك كنيد تا عده شان كاملا پايان يابد و در آن وقت خود اختياردار خويش خواهند بود.

وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً آنها را بر خلاف ميل خود با طولاني كردن زمان عده شان به قصد ستم كردن و ضرر زدن به آنها نزد خود نگه نداريد.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ كه هر كس چنين كند، خود را در

معرض عذاب الهي قرار داده و به خويش ستم كرده است.

وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً اوامر و نواهي و احكام الهي را سبك و بي ارج نشماريد.

وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ و به ياد آوريد نعمت خدا را بر خودتان در آنچه بر شما از همسران و اموال حلال كرده است.

وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ و قرآن را كه بر شما نازل كرده و علوم مختلفي را كه براي شما بيان كرده است (به ياد آوريد).

يَعِظُكُمْ بِهِ ... قرآن را با احكام و قوانينش نازل فرمود تا شما پند گرفته [و با عمل كردن به اوامر و ترك محرمات الهي پاداش ببريد] و منظور از يادآوري نعمت شكر آن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 298

[سوره البقرة (2): آيه 232] ... ص: 298

اشاره

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكُمْ أَزْكي لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (232)

ترجمه ... ص: 298

و هنگامي كه زنان را طلاق داديد، و عدّه خود را به پايان رسانيدند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش ازدواج كنند، اگر در ميان آنها به طرز پسنديده اي تراضي برقرار گردد، اين دستوري است كه تنها افرادي از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن پند مي گيرند. (و به آن عمل مي كنند) اين (دستورات) براي نموّ (خانواده هاي شما) مؤثرتر و براي شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا ميداند و شما نمي دانيد. (232)

تفسير: ... ص: 298

وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ ... وقتي زنان را طلاق داديد وعده آنها سرآمد. فَلا تَعْضُلُوهُنَّ از روي ستم آنان را از ازدواج منع نكنيد، در اين كه آيه خطاب به چه كساني است دو احتمال وجود دارد:

1- خطاب به شوهراني كه زنان خود را طلاق داده اند ولي براي اين كه آنها با كساني كه مي خواهند شوهرشان باشند ازدواج نكنند، طلاقشان را اظهار نمي كنند [و خلاصه نه مانند شوهران با آنها رفتار مي نمايند و نه مانند زنان طلاق داده شده آنها را رها مي كنند].

2- خطاب به اولياي زنان است كه از رجوع آنها به شوهران سابق خويش جلوگيري مي كنند.

«عضل» به معناي حبس و در تنگنا قرار دادن است.

إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ هر گاه زنان و خواستگارهايشان به ازدواج با هم به شايستگي رضايت دادند و چيزهايي كه از نظر دين پسنديده است مانند اخلاق ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 299

نيك، جوانمردي و ساير شرايط را اگر دارا بودند.

«ذلك» از امر و نهي كه پيش از اين ذكر شد، «يوعظ به» كساني كه به قيامت ايمان دارند، پند مي گيرند.

ذلِكُمْ أَزْكي لَكُمْ آنچه ذكر شد براي شما

[و براي پاكي دلهاي شما] از آلودگيهاي گناه مؤثرتر و بهتر است.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ خداوند از اثر اين اوامر و نواهي كه پاكي و پاكيزگي است اطلاع دارد يا منظور اين است كه خدا احكام و قوانيني را كه به مصلحت شماست مي داند. «وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» ولي شما نمي دانيد.

[سوره البقرة (2): آيه 233] ... ص: 299

اشاره

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (233)

ترجمه ... ص: 299

مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شير مي دهند، (اين) براي كسي است كه بخواهد دوران شيرخوارگي را تكميل كند، و بر كسي كه فرزند براي او متولد شده (پدر) لازم است، خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته (در مدّت شير دادن بپردازد، حتي اگر طلاق گرفته باشد) هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانايي خود نيست، نه مادر حق ضرر زدن به كودك را دارد و نه پدر، و بر وارث او نيز لازم است، اين كار را انجام دهد، (هزينه مادر در دوران شيردهي و نگهداري كودك را به عهده بگيرد)، و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 300

اگر آن دو با رضايت يكديگر و مشورت بخواهند كودك را (زودتر) از شير بازگيرند، گناهي بر آنها نيست و اگر خواستيد دايه اي براي فرزندان خود بگيريد، گناهي بر شما نيست، به شرط اين كه حق گذشته مادر را به طور شايسته بپردازيد و از خدا بپرهيزيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مي دهيد بيناست. (233)

تفسير: ... ص: 300

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ اگر چه «يرضعن» مانند «يتربصن» [در چند آيه قبل ] به صورت جمله خبريه نقل شده است ولي منظور از آن امر مؤكّد است، يعني مادران بايد فرزندان خود را شير بدهند.

حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ دو سال تمام كه 24 ماه است. و جهت اين كه «كاملين» (تمام) را براي تأكيد «حولين» ذكر كرده با اين كه «حولين» معناي دو سال را مي رساند، اين است كه گاهي مسامحة به كمتر از دو سال هم «حولين» اطلاق مي شود، مانند اين كه كسي بگويد: من دو سال نزد فلان شخص اقامت داشته ام در حالي كه دو سال كامل

نبوده است.

و منظور از جمله لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ اين است كه مدّت زمان ذكر شده در آيه براي كسي است كه بخواه مدّت شير دادن واجب را كامل كند، يعني در صورتي كه گرفتن كودك از شير مادر (قبل از دو سال) ضرري براي او نداشته باشد، مادر مجاز است كودك را از شير بگيرد و چنين نيست كه از دو سال نتوان چيزي كم كرد.

و گفته شده، لام در «لمن اراد» متعلّق است به «يرضعن» چنان كه گفته مي شود: «ارضعت فلانة لفلان ولده» يعني (فلان زن فرزند فلان را شير داد) و معناي آيه اين است كه اگر پدران بخواهند مدت شير دادن فرزندانشان كامل شود، مادران دو سال كامل به آنها شير مي دهند، زيرا تغذيه فرزند بر پدر واجب است، نه بر مادر و پدر موظف است براي شير دادن فرزندش دايه اي بگيرد. مگر اين كه خود

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 301

مادر داوطلب شير دادن فرزند او شود. بنا بر اين شير دادن بر مادر واجب نيست و نمي توان او را مجبور به اين عمل نمود. و امر به شير دادن مادران در آيه امر استحبابي است.

و گفته شده منظور از «الوالدات» زنان مطلّقه اي هستند كه به خاطر شير دادن فرزندانشان نفقه و لباس آنان بر پدر طفل واجب است.

وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ بر كسي كه فرزند براي او متولد شده است، يعني پدر- «له» در محل رفع است بنا بر اين كه فاعل باشد- واجب است در ايام شير دادن فرزندش خوراك و لباس مادر او را تأمين كند.

«بِالْمَعْرُوفِ» اين كلمه را جمله بعد (لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها)

تفسير مي كند يعني هر يك از پدر و مادر آنچه را در توان دارند بايد انجام دهند. «لا تضار»، «لا يتضارا» و «لا تضار» به رفع راء و به صورت خبر نيز قرائت شده است- و احتمال مي رود كه «لا تضار» در اصل «لا تضارر» و يا «لا تضارر» باشد-، «لا تضار» به فتح «را» فعل نهي است يعني نبايد مادر به خاطر شير دادن فرزند شوهر خود با مطالبه غير عادلانه نفقه و پوشاك به او زيان برساند، و يا نسبت به كودك وي كوتاهي نموده تا فكر پدر را به خود مشغول سازد. و پدر نيز نبايد به وسيله كودك به مادرش ضرر بزند و او را از حقوق واجبي كه دارد منع كند و يا در صورتي كه مادر مايل است به بچه اش شير دهد او را از مادرش بگيرد.

و همچنين اگر «لا تضار» به صورت مجهول قرائت شده باشد، معنايش اين است كه نبايد به خاطر طفل، از ناحيه شوهر ضرري به زن برسد و يا از ناحيه زن ضرري به شوهر وارد شود.

وَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ اين جمله عطف است بر جمله «رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ» و جمله ميان معطوف و معطوف عليه [لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها]، معترضه و تفسير كننده كلمه «بالمعروف» است. و معناي جمله اين است كه آنچه بر پدر از خوراك و پوشاك مناسب، بر پدر واجب است، پس از مرگش بر وارثان او نيز واجب است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 302

فَإِنْ أَرادا فِصالًا اگر پدر و مادر تصميم بگيرند كه طفل را از شير بازگيرند، چه پس از دو سال چه قبل از آن،

«عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما» در صورتي كه با رضايت و اتفاق نظر آن دو باشد، مانعي برايشان وجود ندارد، و اين جمله توسعه در حكم [اوّل كه فرمود مادران بايد دو سال تمام فرزند خود را شير دهند] پس تعيين آن است.

وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ خطاب به پدران است يعني اگر خواستيد براي فرزندانتان دايه بگيريد. در اين جمله يكي از دو مفعول [المراضع ] به دليل بي نياز بودن از ذكر آن حذف شده است.

إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ هر گاه بخواهيد مزدي به دايه بچّه بدهيد مانعي ندارد، «اتيتم» از قبيل «اتي إليه إحسانا» است كه هر گاه كسي به ديگري احسان كند، گفته مي شود. برخي گفته اند، معناي جمله اين است كه هر گاه به مادر اجرت المثل مقداري را كه شير داده بپردازيد [مانعي ندارد].

[سوره البقرة (2): آيه 234] ... ص: 302

اشاره

وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (234)

ترجمه ... ص: 302

و كساني كه از شما مي ميرند و همسراني باقي مي گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند (و عده نگه دارند) و هنگامي كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهي بر شما نيست كه هر چه مي خواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند) و خدا به آنچه عمل مي كنيد آگاه است. (234)

تفسير: ... ص: 302

[پس از آن كه خداوند در آيات قبل مدّت عده طلاق را بيان فرمود، اكنون

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 303

مدّت عده وفات را بيان كند:] تقدير آيه بنا بر [اين قول كه مبتداي ] مضاف حذف شده، اين است: و ازواج الذين يتوفون منكم [و بنا بر قول ديگر «الذين» مبتدا و «يتربصن» خبر آن و عائد حذف شده است ] و گفته شده تقدير آيه اين است: و الذين يتوفون منكم و يذرون منكم يتربصن بعدهم، مانند كلام عرب كه مي گويد: السمن منوان بدرهم يعني بهاي دو من روغن يك درهم است، و تقديرش: السمن منوان منه بدرهم بوده است [و عائد خبر كه «منه» باشد حذف شده است ] معناي آيه اين است: كساني كه از شما مي ميرند و همسراني از خود باقي مي گذارند.

يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ يعني آنان بايد مدّت چهار ماه و ده روز عده نگاه دارند و از شوهر كردن خودداري كنند.

و گفته شده منظور از «عشرا» ده شبانه روز است، زيرا عرب هيچ گاه براي روزها [ايام ] عدد [تميز] را مذكر استعمال نمي كند و نمي گويد: صمت عشرا.

فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ وقتي عده آنان پايان يافت. فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ اي اوليا و حاكمان باكي نيست [كه آنها را شوهر دهيد].

فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ در آنچه

نسبت به خود انجام دهند، از اشاره كردن [و به طور كنايه اظهار تمايل كردن به ازدواج ] با خواستگاران.

بِالْمَعْرُوفِ، به طوري كه دين و شريعت آن را زشت و ناروا نداند.

اين آيه نسخ كرده است حكم آيه: وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ «كساني از شما كه مي ميرند و همسراني از خود باقي مي گذارند، براي همسران خويش معاشي تا يك سال بدون بيرون كردن وصيّت كنند» (بقره/ 240)، هر چند آيه مورد بحث در تلاوت مقدّم بر آن است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 304

[سوره البقرة (2): آيه 235] ... ص: 304

اشاره

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (235)

ترجمه ... ص: 304

و گناهي بر شما نيست كه به طور كنايه (از زناني كه همسران آنها فوت كرده اند) خواستگاري كنيد، و يا در دل تصميم بر اين كار بگيريد، بدون اين كه آن را اظهار نماييد، خداوند مي دانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد ولي با آنها در پنهاني وعده براي زناشويي ندهيد مگر اين كه به طرز پسنديده اي (به طور كنايه) اظهار كنيد، (ولي در همه حال) اقدام به ازدواج ننماييد تا عده آنها به سرآيد و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مي داند، از مخالفت او بپرهيزيد و بدانيد خداوند آمرزنده و بردبار است. (235)

تفسير: ... ص: 304

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ بر شما مردان باكي نيست كه درباره خواستگاري زناني كه در عده هستند، سخني به اشاره بگوييد [يعني چيزي بگوييد كه علاقه شما را به ازدواج با آنها برساند ولي نبايد صراحت داشته باشد]. و تعريض و اشاره به اين است كه مرد به زن مورد نظرش بگويد، تو زيبا هستي، يا بگويد زن نيكوكار و شايسته اي هستي، و يا مرد به زن در عدّه بگويد من قصد ازدواج دارم و زني مي خواهم كه داراي اين خصوصيات باشد، آن گاه برخي از خصوصيات و اوصاف آن زن را بيان كند. و سخناني از اين قبيل كه زن گمان برد، آن مرد در نظر دارد با او ازدواج نمايد، تا چنان چه به او متمايل باشد از ازدواج با مردي ديگر خودداري كند. و نبايد تصريح كند و بگويد من مي خواهم با تو ازدواج نمايم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 305

أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ (و نيز باكي بر شما نيست) كه

در دل خود پنهان كنيد، يعني بدون اين كه به زبان بياوريد، چه با اشاره، چه با صراحت [قصد داشته باشيد كه پس از تمام شدن عده با آنها ازدواج نماييد].

عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ چون خدا مي داند كه به خاطر ميل و رغبت به آنها و ترس از پيشقدم شدن ديگران در ازدواج، ناگزير آنان را ياد خواهيد كرد، از اين رو اظهار تمايل نسبت به آنان را براي شما مباح دانست.

وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا ولي در پنهاني با آنان قرار ازدواج نگذاريد. كلمه «سر» كنايه از آميزش است كه در پنهان انجام مي شود، و همان طور كه گاهي از آميزش تعبير به «نكاح» مي شود، در اين جا نيز از عقد ازدواج كه سبب [حلّيت ] آميزش است تعبير به «سرّ» شده است.

إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً مگر اين كه سخن نيك بگوييد، يعني به طور كنايه قصد ازدواج خود را بيان كنيد.

منظور اين است كه با آنها قرار نگذاريد مگر با كنايه و اشاره، يا مقصود اين است كه قرار و وعده اي كه با آنان مي گذاريد شايسته و پسنديده باشد.

وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ از «عزم الامر» و «عزم عليه» است و منظور آيه مبالغه در نهي از تصميم و قصد ازدواج با زنان شوهر مرده در عدّه است، زيرا تصميم به انجام كار مقدم بر آن است، و هر گاه كسي از عزم بر كاري نهي شده باشد، از انجام آن به يقين منع شده است.

و معناي آيه اين است كه تصميم نگيريد عقد ازدواج با آنان را در زمان عدّه واقع سازيد.

«حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ» يعني تا زماني كه مدّت تعيين شده

(عدّه) سپري شود.

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أَنْفُسِكُمْ» و بدانيد كه خدا از تصميمهاي ناروايي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 306

كه در دل شماست آگاه است، «فَاحْذَرُوهُ» پس از عقاب و كيفر او بترسيد و بر انجام كار ناروا تصميم نگيريد.

[سوره البقرة (2): آيه 236] ... ص: 306

اشاره

لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُحْسِنِينَ (236)

ترجمه ... ص: 306

اگر زنان را قبل از آميزش جنسي و تعيين مهر طلاق دهيد گناهي بر شما نيست (و در اين موقع) آنها را (با هديه اي مناسب) بهره مند سازيد، آن كس كه توانايي دارد به اندازه توانايي اش و آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش، هديه شايسته (و مناسب حال دهنده و گيرنده باشد) و اين بر نيكوكاران الزامي است. (236)

تفسير: ... ص: 306

لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ طلاق زنان تا با آنها آميزش نكرده ايد وجوب پرداخت مهر را در پي ندارد.

در اين كه «ما» در «ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ» به چه معناست، دو احتمال وجود دارد:

1- «ما» شرطيّه و به معناي «إن» باشد.

2- «ما» به معناي «مده» و تأويل آيه اين باشد: مدة لم تمسوهن فيها كه در اين صورت نصب «مدة» بنا بر ظرف بودن است.

«تمسوهن»، «تماسوهن» نيز قرائت شده، و در هر دو صورت به يك معناست.

أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً مگر اين كه، يا تا اين كه براي آنان (زنان مطلقه) مهريه اي تعيين كنيد. و مقصود از «فرض فريضه» تعيين مهريه است. و در اين صورت كه طلاق قبل از عمل زناشويي انجام مي گيرد اگر براي زن مهريه تعيين شده باشد مرد بايد نصف آن را بپردازد ولي اگر مهريه تعيين نشده است، زن حق مطالبه آن را ندارد و بايد هديه اي [كه با شؤون زن مطابق باشد] به او بپردازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 307

وَ مَتِّعُوهُنَّ چيزي از مال خود را كه بهره مندشان سازد به آنها بدهيد.

عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ بر توانگري كه در وسعت و گشايش است به اندازه خودش و بر تنگدستي كه در تنگناست در

خور توانايي اش.

قدره يعني به اندازه توانايي اش. «قدر» و «قدر» دو لغت است.

مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ «متاعا» تاكيد براي «متعوهن» است، يعني «تمتيعا بالمعروف» و منظور از «معروف» اين است كه هديه اي باشد كه در دين نيكو و در خور انصاف و جوانمردي است.

حَقًّا عَلَي الْمُحْسِنِينَ «حقا» صفت براي «متاعا» است، يعني لازم يا ثابت است، بر نيكوكاراني كه بخواهند با بهره مند ساختن زنان مطلقه از هديه خود، به آنان احسان كنند.

در اين آيه خداوند نيكوكاران را قبل از انجام كار نيك «محسنين» (افراد نيكوكار) ناميده است، چنان كه پيامبر (ص)- در روز جنگ بدر- فرمود: «هر كس مقتولي را بكشد، لباس و جامه اش از آن اوست» . [و پيامبر (ص) كساني را كه هنوز كشته نشده اند «قتيل» ناميده است ].

[سوره البقرة (2): آيه 237] ... ص: 307

اشاره

وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (237)

ترجمه ... ص: 307

و اگر زنان را پيش از آن كه با آنها تماس بگيريد (و آميزش جنسي كنيد) طلاق دهيد، در حالي كه مهري براي آنها تعيين كرده ايد (لازم است) نصف آنچه را تعيين كرده ايد (به آنها بدهيد) مگر اين كه آنها (حق خود را)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 308

ببخشند (و يا اگر صغير و سفيه هستند، وليّ آنها يعني) آن كس كه گره ازدواج به دست اوست آن را ببخشد، و اگر شما گذشت كنيد (و تمام مهر را به آنها بپردازيد) به پرهيزگاري نزديكتر است و گذشت و نيكوكاري را در ميان خود فراموش نكنيد كه خداوند به آنچه انجام مي دهيد بيناست. (237)

تفسير: ... ص: 308

اين آيه دلالت دارد بر اين كه منظور از «جناح» در آيه قبل اين است كه [طلاق ] وجوب پرداخت مهر را [به زنان مطلقه اي كه برايشان مهر تعيين شده ولي آميزشي با آنان صورت نگرفته ] در پي دارد، زيرا جمله «فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ» جناح نفي شده را اثبات مي كند.

إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ مگر اين كه زنان مطلّقه از اين نصف مهر بگذرند و آن را از شوهران مطالبه نكنند.

أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ يا كسي كه عهده دار عقد ازدواج زنان و ولي آنهاست، از نصف مهر بگذرد.

«ان» از حروف ناصبه فعل (مضارع) و «يعفون» فعل مؤنّث (غايب) و در موضع نصب است.

وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ احسان و بزرگواري نسبت به يكديگر را فراموش نكنيد و در وقت حسابگري حقوق خودتان دقت و مو شكافي ننماييد.

[سوره البقرة (2): آيه 238] ... ص: 308

اشاره

حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ (238)

ترجمه ... ص: 308

بر همه نمازها مخصوصا نماز وسطي (نماز ظهر) مواظبت كنيد و از روي خضوع و اطاعت، براي خدا به پا خيزيد. (238)

تفسير: ... ص: 308

حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ بر نمازهاي واجب در اوقاتشان و بر اركان آنها مداومت كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 309

وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي و نيز مداومت كنيد به نمازي كه بين نمازهاست. در اين جا با اين كه نماز وسطي داخل در «الصلوات» بوده ولي براي برتري و اهميّت دادن به آن بر ساير نمازها، به تنهايي بر «صلوات» عطف گرفته شده است.

الصَّلاةِ الْوُسْطي نماز برتر، چنان كه عرب «اوسط» را به جاي «افضل» استعمال مي كند.

در اين كه آيا نماز وسطي كدام يك از نمازهاي پنجگانه است چند قول وجود دارد:

1- از ائمه (ع) نقل شده كه فرموده اند، منظور، نماز «ظهر» است.

2- مقصود، نماز «عصر» است و همين معنا در حديث مرفوع «1» نيز نقل شده است.

3- منظور نماز «صبح» است و آيه شريفه: وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً «نماز صبح را به جاي آورد چه نماز صبح مورد گواهي فرشتگان است» (اسراء/ 78)، بر همين قول دلالت دارد.

وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ در حال ايستادنتان دعا كنيد. و از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: «قنوت به معناي دعا در حال ايستادن در نماز است» .

[سوره البقرة (2): آيه 239] ... ص: 309

اشاره

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْباناً فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (239)

ترجمه ... ص: 309

و اگر (به خاطر جنگ يا خطر ديگري) بترسيد (نماز را) در حال پياده يا سواره انجام دهيد، امّا به هنگامي كه امنيّت خود را باز يافتيد خدا را

__________________________________________________

1- در اصطلاح علم حديث به روايتي گويند كه برخي از واسطه ها يعني راويان خبر از سلسله سند افتاده باشند.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 310

ياد كنيد (نماز را به صورت معمول بخوانيد) آن چنان كه به شما تعليم داد چيزهايي را كه نمي دانستيد. (239)

تفسير: ... ص: 310

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً: اگر از دشمن يا غير آن وحشت داشتيد پس نماز را در حال پياده [خواه ايستاده باشيد، خواه در حال راه رفتن ] يا سواره و در حالي كه بر پشت مركبهايتان نشسته ايد، انجام دهيد.

مقصود از اين آيه همان «نماز خوف» است [كه در سفر و حضر دو ركعت است جز نماز مغرب كه همان سه ركعت است ].

فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ وقتي ايمن شديد از ترس پس نماز را به صورت عادي بخوانيد و يا (چنان كه بعضي گفته اند، يعني) خدا را بر امنيّت و آرامش به دست آمده شكر و سپاس نموده و او را به وسيله عبادت ياد كنيد، چنان كه او به شما نيكي كرد و چگونگي نماز خواندن را در حالت امن و خوف به شما آموخت.

[سوره البقرة (2): آيه 240] ... ص: 310

اشاره

وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (240)

ترجمه ... ص: 310

و كساني كه از شما در آستانه مرگ قرار مي گيرند و همسراني از خود به جاي مي گذارند بايد براي همسران خود وصيّت كنند كه تا يك سال آنها را (با پرداختن هزينه زندگي) بهره مند سازند، به شرط اين كه آنها (از خانه شوهر) بيرون نروند، اگر بيرون روند (حقي در هزينه ندارند ولي) گناهي بر آنها نيست، نسبت به آنچه درباره خود اقدام شايسته نمايند و خداوند، توانا و حكيم است. (240)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 311

تفسير: ... ص: 311

بنا بر قرائت كساني كه «وصيه» به رفع خوانده اند، در تقدير آيه سه احتمال وجود دارد:

1- تقدير آيه و حكم الذين يتوفون باشد.

2- تقدير آيه وصية الذين يتوفون وصية لأزواجهم باشد.

3- تقدير آيه و الذين يتوفون اهل وصية مضاف حذف شده باشد.

و بنا بر قرائت كساني كه «وصية» به نصب خوانده اند، تقدير آيه اين است:

و الذين يتوفون يوصون وصية چنان كه گفته مي شود: أنت سير البريد و تقديرش اين است: انت تسير سير البريد (تو همانند پيك حركت مي كني) «متاعا» يا منصوب است به «وصية» (بنا بر اين كه «متاعا» بدل يا صفت براي «وصية» باشد) و يا در صورتي كه فعل «يوصون» قبل از آن در تقدير باشد، منصوب به آن است [بنا بر اين كه مفعول مطلق باشد].

«غير اخراج» مصدر مؤكد يا بدل از «متاعا» و يا حال براي «ازواجا» و به معناي «غير مخرجات» است.

و معناي آيه اين است: مرداني كه در آستانه مرگ قرار گرفته اند و همسراني به جاي مي گذارند، بايد قبل از مردن به بازماندگان خود وصيّت كنند كه تا يك سال تمام مخارج همسران آنان را از مالشان بپردازند و آنها را

از خانه شوهر خارج ننمايند.

اين حكم مربوط به قبل از اسلام بود [كه عده وفات را يك سال مي دانستند] سپس به وسيله آيه 234 همين سوره كه فرمود: أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً، نسخ و اين مدت از يك سال به چهار ماه و ده روز تقليل يافت.

فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ باكي و گناهي بر شما (ورثه ميّت) نيست در آنچه اينان نسبت به خود انجام دهند، از زينت كردن و نشان دادن خود به شوهران. «من معروف» : به گونه اي كه در شرع ناپسند نباشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 312

[سوره البقرة (2): آيات 241 تا 242] ... ص: 312

اشاره

وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ (241) كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (242)

ترجمه ... ص: 312

و براي همه زنان مطلقه «هديه» مناسبي است (كه از طرف شوهر پرداخت مي گردد) اين حقّي است بر مردان پرهيزگار. (241)

اين چنين خداوند آيات خود را براي شما شرح مي دهد، شايد انديشه كنيد. (242)

تفسير: ... ص: 312

[پس از آن كه خداوند در آيات پيش احكام طلاق را بيان فرمود، در اين آيه نيز به آخرين حكم، كه دادن هديه اي مناسب به زنان مطلقه از سوي مردان باشد، اشاره مي نمايد و مي فرمايد:] وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ در اين كه منظور از «متاع» (بهره) چيست اختلاف شده است:

1- منظور همان نفقه اي است كه در آيه شريفه «مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ» بود.

2- مقصود از آن هديه اي است كه اختصاص به آيه دارد و هديه فقط براي زني است كه قبل از دخول طلاق داده شده و مهري برايش معيّن نشده باشد، ولي زني كه دخول شده اگر مهرش معيّن نشده بايد مهر المثل را و چنان چه مهري برايش تعيين شده همان را بگيرد، و اگر قبل از دخول طلاق داده شده و مهرش معيّن بوده است، مي تواند نصف آن را بگيرد.

[سوره البقرة (2): آيه 243] ... ص: 312

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (243)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 313

ترجمه ... ص: 313

آيا نديدي جمعيّتي را كه از خانه هاي خود از ترس مرگ فرار كردند و آنان هزارها نفر بودند، (كه به بهانه بيماري طاعون از شركت در ميدان جهاد خودداري نمودند) خداوند به آنها گفت بميريد (و به همان بيماري كه آن را بهانه قرار داده بودند، مردند) سپس خدا آنها را زنده كرد، خداوند نسبت به بندگان خود احسان مي كند، ولي بيشتر مردم شكر به جا نمي آورند. (243)

تفسير: ... ص: 313

أَ لَمْ تَرَ [همزه استفهام ] براي اقرار گرفتن و به اعجاب واداشتن آن دسته از اهل كتاب است كه داستان قومي را [كه آيه در شأن آنان نازل شده ] شنيده اند، و مي توان گفت آيه خطاب به كساني است كه حتي چيزي راجع به اين قوم نشنيده و نمي دانند، زيرا اين خطاب (الم تر) به منزله مثال و به معناي تعجّب است.

الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ و اينان قومي (از بني اسرائيل) بودند كه به خاطر شيوع بيماري طاعون در ميان آنها، از شهر و ديار خويش فرار كردند (و به بياباني پناه بردند) ولي خداوند آنان را (به همان بيماري) نابود ساخت.

ثُمَّ أَحْياهُمْ سپس خداوند آنان را زنده كرد تا عبرت بگيرند و بدانند كه از حكم خدا (جهاد در راه او) گريزي نيست.

برخي گفته اند: اينها قومي از بني اسرائيل بودند كه پادشاهشان به آنها دستور جنگ داد، ولي از بيم مرگ فرار كردند، آن گاه خدا آنان را ميراند و سپس زنده كرد.

«وَ هُمْ أُلُوفٌ» دلالت دارد بر زيادي و كثرت جمعيّت آنان.

فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا خدا به آنان گفت بميريد. و معنايش اين است كه خدا آنان را از بين برد، و از اين تعبير قرآن

استفاده مي شود كه به اراده خداوند تمام افراد آن قوم مردند مانند مردن يك نفر.

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ خداوند نسبت به مردم داراي فضل و كرم است، چون كه آنان را به آنچه مايه عبرتشان مي شود آگاه و بينا مي سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 314

خداوند براي تشويق و ترغيب مردم به جهاد در راه خدا داستان اين قوم را جلوتر از آيه بعد كه درباره جهاد است، بيان فرموده است.

[سوره البقرة (2): آيه 244] ... ص: 314

اشاره

وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (244)

ترجمه ... ص: 314

و در راه خدا پيكار كنيد و بدانيد خداوند شنوا و داناست. (244)

تفسير: ... ص: 314

أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ خداوند سخن كساني را كه از دستور جهاد در راه او سرپيچي نموده و نيز گفتار آنان را كه در جنگ بر ديگران سبقت گرفته اند مي شنود، «عليم» و به آنچه را پنهان مي دارند آگاه است.

[سوره البقرة (2): آيه 245] ... ص: 314

اشاره

مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (245)

ترجمه ... ص: 314

كيست كه به خدا قرض نيكويي دهد (و از اموالي كه خود او به وي بخشيده انفاق كند) تا خداوند آن را براي او چندين برابر كند و خداوند (روزي بندگان را) محدود و گسترده مي سازد و (انفاق هرگز باعث كمبود روزي آنها نمي شود) و به سوي او باز مي گرديد (و پاداش خود را خواهيد گرفت). (245)

تفسير: ... ص: 314

قرض دادن به خدا مثال است براي انجام دادن عملي كه ثواب و پاداش آن مطلوب است و اين تعبير براي دعوت [مؤمنان ] به انجام عمل از روي لطف و مهرباني و تأكيد بر پاداش دادن به آن است و در اين كه منظور از «قرض حسن» چيست، دو احتمال وجود دارد:

1- منظور نفس مقاتله است.

2- مقصود انفاق در راه خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 315

فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً خداوند بر آن بيفزايد به مقداري كه جز خودش كسي نداند و گفته شده: منظور اين است كه هفتصد برابر مي شود.

وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ خداوند گاهي روزي بعضي بندگان را مي گيرد و زندگي را بر آنان سخت مي گرداند ولي روزي بعضي ديگر را زياد كرده و در زندگي آنها گشايش مي دهد.

بنا بر اين كساني كه از روزي فراوان برخوردارند نبايد نسبت به خدا بخل ورزند، چون ممكن است (در اثر بخل ورزيدن) خداوند روزي را از آنان گرفته و توانگري شان را تبديل به تنگدستي نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 246] ... ص: 315

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (246)

ترجمه ... ص: 315

آيا مشاهده نكردي جمعي از بني اسرائيل را كه پس از وفات موسي، به پيامبر خود گفتند زمامدار (و فرماندهي) براي ما انتخاب كن تا (تحت فرماندهي او) در راه خدا پيكار كنيم، پيامبر آنها گفت شايد اگر دستور پيكار به شما داده شود (سرپيچي كنيد) و در راه خدا جهاد نكنيد گفتند چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم در حالي كه از خانه و فرزندانمان رانده شديم؟ امّا هنگامي كه دستور پيكار به آنها داده شد، همه جز عده كمي سرپيچي كردند، و خداوند از (كار) ستمكاران آگاه است. (246)

تفسير: ... ص: 315

الْمَلَإِ به گروه اشراف از مردم گفته مي شود، زيرا هيبت آنان دلها را پر مي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 316

مِنْ بَعْدِ مُوسي پس از وفات موسي.

إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ آن گاه كه به پيامبر خود گفتند.

در اين كه اين پيامبر چه كسي بوده و نامش چيست، سه قول نقل شده است:

1- يوشع بن نون [بن افرائيم بن يوسف بن يعقوب. قتاده ].

2- شمعون [ابن صفيه از اولاد لاوي بن يعقوب. سدي ].

3- اشموءيل [كه به عربي «اسماعيل» مي شود] اين نام [در بين مفسران ] معروفتر است.

ابْعَثْ لَنا مَلِكاً براي ما امير و فرماندهي قرار بده تا از دستورات وي پيروي نموده، و نقاتل في سبيل اللَّه و در اداره كردن جنگ به رأي و نظر او عمل كنيم.

قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا اگر با بودن آن امير جنگ بر شما واجب شود، شايد جنگ نكنيد به اين معنا كه انتظار مي رود از جنگيدن (با دشمن) بترسيد. «هل» براي استفهام از آنچه نزد متكلم انتظار مي رود و او گمان مي برد، بر سر

جمله داخل شده و منظور خداوند از اين استفهام ثابت كردن اين نكته است كه چنين گماني دور از انتظار نيست.

وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ اين جمعيّت گفتند، چه هدف و انگيزه اي در ترك قتال براي ما وجود دارد؟ و چرا انگيزه اي براي جنگ نداشته باشيم وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا در حالي كه با فرزندانمان از ديار خود رانده شده ايم، اين جمله اشاره است به عمل قوم جالوت كه در سواحل درياي روم «1» ميان مصر و فلسطين ساكن بودند و تعداد چهارصد و چهل نفر از شاهزادگان بني اسرائيل را اسير كرده بودند.

فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ و وقتي جهاد بر آنها واجب شد، همه روي از پيكار گرداندند، جز اندكي. و تعداد كساني كه آماده جهاد شدند

__________________________________________________

1- مقصود درياي مديترانه است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 317

سيصد و سيزده نفر و به عدد لشكريان اسلام در جنگ بدر بودند.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ تهديدي است براي كساني كه از جنگ شانه خالي كردند، زيرا اينان در اثر اين گناه به خود ستم كردند.

[سوره البقرة (2): آيه 247] ... ص: 317

اشاره

وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّي يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (247)

ترجمه ... ص: 317

و پيامبرشان به آنها گفت: خداوند «طالوت» را براي زمامداري شما مبعوث (و انتخاب) كرده است، گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد با اين كه ما از او شايسته تريم و او ثروت زيادي ندارد، گفت: خدا او را بر شما برگزيده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشيده، خداوند ملكش را به هر كس بخواهد مي بخشد و احسان خداوند وسيع، و آگاه (از لياقت افراد براي منصب ها) است. (247)

تفسير: ... ص: 317

«طالوت» مانند «جالوت» و «داود» نامي عجمي و غير منصرف است چون دو تا از اسباب منع صرف در آن وجود دارد يكي عجمي بودن، و ديگري علم بودن.

أَنَّي يَكُونُ چگونه؟ و از كجا؟ و منظورشان از اين پرسش انكار و ردّ پادشاهي «طالوت» بود. و معناي آيه اين است كه چگونه و از كجا او را پادشاهي بر ما رواست در صورتي كه كساني لا يقتر از او براي سلطنت وجود دارند، زيرا او مال و ثروت فراواني ندارد. و پادشاه بايد ثروتي بيش از ديگران داشته باشد تا به وسيله آن خود را

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 318

قوي و نيرومند سازد. و اين اعتراض تنها به خاطر اين بود كه نبوّت در نسل «لاوي» فرزند يعقوب و پادشاهي در فرزندان «يهودا» [فرزند ديگر حضرت يعقوب ] بود و «طالوت» از هيچ يك از اين دو دودمان نبود.

قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ خداوند او را براي شما برگزيد، او به مصالح شما آگاهتر است.

سپس خداوند [شرايطي را كه آنها براي زمامدار و رهبر خود لازم مي پنداشتند مثل شخصيت نياكان و ثروت، نفي كرده و] دو صفت علم و دانش و قدرت

جسمي را كه رتبه بالاتري از ثروت و اصل و نسب، در فضيلت و برتري دارند، ذكر كرده و مي فرمايد:

وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ دانش و نيروي جسماني او را زياد كرد، او داناتر زمان خودش و از نظر جسماني نيرومندترين و شجاعترين فرد بني اسرائيل بود.

وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ خدا، سلطنت و قدرت را به هر كس بخواهد مي دهد.

وَ اللَّهُ واسِعٌ فضل و بخشش خدا وسيع است، «عليم» و مي داند چه كسي را براي حكومت و سلطنت برگزيند.

[سوره البقرة (2): آيه 248] ... ص: 318

اشاره

وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسي وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (248)

ترجمه ... ص: 318

و پيامبرشان به آنها گفت نشانه حكومت او اين است كه «صندوق عهد» به سوي شما خواهد آمد (همان صندوقي كه) يادگارهاي خاندان موسي و هارون در آن است، در حالي كه فرشتگان آن را حمل مي كنند، در اين موضوع نشانه (روشني) براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد. (248)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 319

تفسير: ... ص: 319

«تابوت» [در لغت به معناي صندوق است و در اين جا] منظور همان صندوقي است كه تورات را در آن مي گذاشتند. و موسي (ع) هر گاه با دشمن مي جنگيد، آن را پيشاپيش سپاه خود قرار مي داد و دلهاي بني اسرائيل [با ديدن آن ] آرام مي گرفت و آنان از مقابل دشمنان نمي گريختند.

«سكينه» به معناي آرامش و طمأنينه است، و گفته شده: «سكينه» شكلي بود [همچون مجسّمه ]، آراسته به ياقوت و زبرجد، دو بال داشت و سر و دمش شبيه سر و دم گربه بود، و صندوق توسط همين شكلك [كه احتمالا مانند ارابه بوده ] به سمت دشمن برده مي شد و بني اسرائيل خود همراه آن حركت مي كردند و هر گاه «صندوق» از حركت باز مي ايستاد آنها نيز همان جا متوقّف نموده و با اطمينان و آرامش خاص مي جنگيدند و پيروز مي شدند.

و از علي (ع) نقل شده كه فرمود: در داخل «صندوق» باد تندي از بادهاي بهشت بود كه چهره اي مانند چهره انسان داشت.

وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسي و باقيمانده اي از آنچه آل موسي (و هارون) به جا گذاشته بودند. و آنچه از آنان باقي مانده بود عبارتند از: عصاي موسي و پاره هايي از الواح تورات.

خداوند پس از وفات موسي (ع) «صندوق» را به آسمان برده و پس [از نصب طالوت به

فرماندهي بني اسرائيل ] فرشتگان آن را [بين زمين و آسمان بر دوش كشيدند و يا به قول بعضي آن را رانده و] حمل مي كردند در حالي كه بني اسرائيل به چشم خود آن را مي ديدند و حمل «صندوق» توسط فرشتگان نشانه اين بود كه خداوند طالوت را به فرماندهي بني اسرائيل برگزيده است.

و منظور از «ءال موسي» و «ءال هارون» انبياء بني اسرائيل پس از موسي و هارون است زيرا «عمران» (پدر موسي (ع)) فرزند «قاهث» فرزند «لاوي» فرزند «يعقوب» است، بنا بر اين فرزندان يعقوب «ءال» موسي و هارون هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 320

و مي توان گفت مقصود از مما ترك ءال موسي و ءال هارون، ما ترك موسي و هارون است، و «ءال» براي عظمت شأن آن دو ذكر شده است (و عرب اين عادت را دارد كه گاهي «آل» مي گويد و مقصودش خود شخص است).

[سوره البقرة (2): آيه 249] ... ص: 320

اشاره

فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (249)

ترجمه ... ص: 320

و هنگامي كه طالوت (به فرماندهي لشكر بني اسرائيل منصوب شد) و سپاهيان را با خود بيرون مي برد، به آنها گفت خداوند شما را به وسيله يك نهر آب آزمايش مي كند، آنها (كه به هنگام تشنگي) از آن بنوشند از من نيستند. و آنها كه جز يك پيمانه با دست خود بيشتر از آن نخورند از من هستند، همگي جز عده كمي از آن آب نوشيدند! سپس هنگامي كه او و افرادي كه با او ايمان آورده بودند (و از بوته آزمايش سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند (از كمي نفرات خود ناراحت شدند و عده اي) گفتند امروز ما توانايي مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم، امّا آنها كه مي دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز رستاخيز ايمان داشتند) گفتند چه بسيار گروه هاي كوچكي كه به فرمان خدا بر گروه هاي عظيمي پيروز شدند، و خداوند با صابران است. (249)

تفسير: ... ص: 320

گفته مي شود: فصل عن موضع كذا، هر گاه شخص از مكاني جدا شده و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 321

بيرون رود «فصل» در اصل «فصل نفسه» و متعدي بوده و چون در بسياري موارد مفعولش حذف شده، در حكم فعل لازم است، «فصل بالجنود» يعني لشكر را از شهر جدا و دور كرد. در اين كه تعداد اين لشكر چقدر بودند دو قول است:

1- سي هزار جنگجو بودند.

2- هفتاد هزار بودند.

قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ طالوت به سپاهيانش گفت خداوند شما را به وسيله نهر آبي آزمايش مي كند.

فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي هر كس آن آب نهر بياشامد و خود را سيراب كند از گروه و پيروان من نيست.

وَ مَنْ لَمْ

يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي و هر كس آن آب را بچشد، از من است، گفته مي شود: طعم الشي ء يعني آن چيز را چشيد [زيرا ريشه اين كلمه «طعم» به معناي چشيدن است نه «طعام»].

إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ جز كسي كه يك بار آب با مشت و دست خود برگيرد و بياشامد.

إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ استثناء است براي «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي» و معنايش اين است كه بر گرفتن يك كف آب و آشاميدن با دست مجاز است نه سيراب شدن با دهان. و دليل بر اين استثنا جمله بعدي است كه مي فرمايد: فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ جز عده كمي از آنها بقيه سيراب شدند.

«غرفة» به فتح غين بمعني مصدر (غرف) و «غرفة» به ضم غين و به معناي [اسم مفعول ] «معروف» نيز قرائت شده است.

و گفته شده: كساني كه با طالوت باقي ماندند فقط سيصد و سيزده مرد بودند.

فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وقتي طالوت با تعداد اندكي از يارانش كه به او ايمان آورده بودند، از نهر گذشتند، و زيادي لشكر جالوت را ديدند.

قالُوا لا طاقَةَ لَنَا (گفتند ما را طاقت مقابله و نبرد با اين لشكر نيست) ضمير

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 322

در «قالوا» به جمعيّت زيادي بر مي گردد كه آب نوشيدند و از گروه طالوت كم شدند.

الَّذِينَ يَظُنُّونَ همان جمعيّت كمي كه ثابت قدم بودند و مي دانستند آنان خدا را ملاقات مي كنند [گفتند:] كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ چه بسيار جمعيّت كمي كه به ياري خدا بر جمعيّت بسياري پيروز شدند. زيرا وقتي خداوند اذن قتال دهد، [مؤمنان را] در آن ياري مي كند.

[سوره البقرة (2): آيات 250 تا 251] ... ص: 322

اشاره

وَ لَمَّا

بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (250) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعالَمِينَ (251)

ترجمه ... ص: 322

هنگامي كه در برابر جالوت و سپاهيان او قرار گرفتند گفتند:

پروردگارا پيمانه شكيبايي و استقامت را بر ما بريز و قدمهاي ما را ثابت بدار و ما را بر جمعيّت كافران پيروز بگردان. (250)

سپس آنها به فرمان خدا سپاه دشمن را به هزيمت واداشتند و داود جالوت را كشت و خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد، و از آنچه مي خواست به او تعليم داد و اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيله بعضي ديگر دفع نكند زمين را فساد فرا مي گيرد ولي خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد. (251)

تفسير: ... ص: 322

وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ وقتي طالوت و مؤمنان همراه او براي جنگ با

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 323

جالوت و لشكريانش ظاهر شدند.

قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً گفتند پروردگارا (پيمانه شكيبايي) استقامت را بر ما بريز و قدمهاي ما را ثابت بدار، يعني با قوت قلب دادن به ما و قرار دادن رعب و وحشت در دل دشمنان به ما توفيق پايداري در لغزشگاههاي جنگ را عنايت فرما.

[داستان ]:

«ايشاء» پدر داود با شش فرزند و يا [به قولي ] با ده فرزندش در سپاه طالوت بود، داود كوچكترين آنها بود و گوسفند مي چرانيد. طالوت به «ايشان» پيغام فرستاد كه نزد من حاضر شو و فرزندت را نيز بياور، او همراه فرزندش نزد طالوت رفت، داود در ميان راه از كنار سه عدد سنگ عبور كرد كه هر يك از او مي خواستند آنها را با خود حمل كند و مي گفتند، تو به وسيله ما جالوت را خواهي كشت، داود سه عدد سنگ را در توبره انداخت و با همان سنگها جالوت را

به قتل رسانيد، و پس از آن طالوت دختر خود را به ازدواج او درآورد.

وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ و خدا [هفت سال پس از كشته شدن جالوت ] به او در سرزمين مقدس [مصر و فلسطين ] سلطنت و قدرت داد، و بني اسرائيل قبل از سلطنت داود گرد هيچ پادشاهي جمع نشده بودند.

وَ الْحِكْمَةَ و نيز خداوند به داود مقام نبوت را عنايت كرد.

وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ و آنچه او مي خواست از قبيل فن زره بافي و فهميدن زبان پرندگان و مورچه به او آموخت.

وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ در تفسير و بيان اين آيه دو وجه گفته شده است:

1- اگر خدا برخي از مردم را به سبب بعضي ديگر دفع نكند فساد كنندگان غالب مي شوند و زمين فاسد شده و منافع و بركاتش از بين مي رود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 324

2- اگر خداوند مسلمانان را بر كفار پيروز نمي كرد، كفر همه جا را فرا مي گرفت و عذاب نازل مي شد و تمام مردم روي زمين نابود مي شدند.

[سوره البقرة (2): آيه 252] ... ص: 324

اشاره

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (252)

ترجمه ... ص: 324

اينها آيات خداست كه به حق بر تو مي خوانيم و تو از رسولان هستي. (252)

تفسير: ... ص: 324

«تلك» اشاره است به داستانهاي متعددي كه در آيات گذشته درباره بني اسرائيل بيان شده است، مانند ميراندن هزاران نفر از مردم [يك جا] و زنده كردن آنان و داستان پادشاهي طالوت و نزول صندوق و مغلوب شدن ستمكاران به دست جواني كم سن و سال [يعني داود (ع)]، و منظور از «ءايات اللَّه» نشانه هاي خداست كه بر كمال قدرت و عظمت پروردگار دلالت مي كند «نتلوها عليك» و ما آنها را بر تو مي خوانيم.

«تلك» مبتدا و «ءايات اللَّه» خبر آن و «نتلوها» حال است. و مي توان گفت «ءايات اللَّه» بدل از «تلك» و «نتلوها» خبر است.

«بالحق» با علم و يقيني كه اهل كتاب در آن ترديد نمي كنند، زيرا [هر يك از اين داستانها] به همين صورت در كتابهايشان ذكر شده است.

وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ همانا تو از پيامبراني كه اين خبرها را مي دهي با اين كه خواندن و نوشتن نمي داني [دليل پيامبري تو همين اطلاعات تو است كه تنها از طريق وحي كسب كردي ].

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 325

جزء سوّم از سوره بقره آيه 253 تا سوره آل عمران آيه 91

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 327

[سوره البقرة (2): آيه 253] ... ص: 327

اشاره

تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ (253)

ترجمه ... ص: 327

بعضي از رسولان را بر بعضي ديگر برتري داديم، برخي از آنها، خدا با او سخن گفت، و بعضي را درجاتي برتر داد و به عيسي بن مريم نشانه هاي برتر داديم و او را با روح القدس تأييد نموديم، و اگر خدا مي خواست، كساني كه بعد از اين پيامبران بودند، پس از آن كه آن همه نشانه هاي روشن براي آنها آمد، با هم جنگ و ستيز نمي كردند (امّا خدا مردم را مجبور نمي سازد و آنها را در پيمودن راه سعادت آزاد گذارده است) ولي اين امتها بودند كه با هم اختلاف كردند، بعضي ايمان آوردند و بعضي كافر شدند و باز اگر خدا مي خواست با هم پيكار نمي كردند ولي خداوند آنچه را مي خواهد (از روي حكمت) انجام مي دهد. (253)

تفسير: ... ص: 327

تِلْكَ الرُّسُلُ كلمه «تلك» يا اشاره است به رسولاني كه نامشان قبلا در آيات

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 328

گذشته اين سوره آمده و يا همه رسولاني كه [تا موقع نزول اين آيه نامشان در قرآن آمده و] رسول خدا (ص) از آن مطّلع بوده است. «1»

فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ بعضي از آن رسولان را بر بعضي ديگر برتري داديم، و آنچه موجب اين برتري مي باشد، يكسان نبودن آنان از نظر مقام و مرتبه است.

مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ برخي از آنان را خداوند برتري داد با سخن گفتن با او بدون واسطه و او موسي (ع) بود.

وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ مقام و منزلت بعضي از آنها را بالا برد، خداي سبحان پس از بيان تفاوت درجات پيامبران، برخي از آنان را با اعطاي درجات بيشتر بر ديگران برتري داده است، و مقصود حضرت محمّد (ص)

است كه بر همه انبيا برتري دارد، زيرا، معجزات فراواني كه به او داده شده بود (و بيش از هزار معجزه بود،) به هيچ يك از ديگر پيامبران داده نشده است و تنها او براي جن و انس مبعوث شده و قرآن اين معجزه هميشه جاويد و استوار تا قيامت اختصاص به او دارد.

مخفي نماند كه ابهام موجود در آيه- با اين كه مقصود از «بعضهم» پيامبر اسلام (ص) است- براي تعظيم شأن و بالا بردن مقام و منزلت آن حضرت است.

زيرا پيامبر اكرم (ص) در بين تمام پيامبران برجسته تر و معروفتر است و هرگز با سايرين اشتباه نمي شود.

وَ آتَيْنا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ و به عيسي بن مريم دليلها و حجّتهاي روشن داديم مانند زنده كردن مردگان و شفا بخشيدن كور مادرزاد و مبتلايان به بيماري برص.

__________________________________________________

1- بيشتر به نظر مي رسد، كه منظور از «تلك» همه پيامبران بوده باشند، زيرا كلمه «الرسل» به اصطلاح جمع محلّي به لام است و دلالت بر عموم دارد و همه رسولان خدا را شامل مي شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 329

وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ تفسير اين جمله [در آيه 58 همين سوره ] گذشت.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ و اگر خدا مي خواست و مشيت اش اين بود كه به زور و اجبار آنان را به كاري وادارد «ما اقتتل الذين من بعدهم» كساني كه پس از پيامبران بودند به خاطر اختلافشان در دين و تكفير يكديگر با هم پيكار نمي كردند.

وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ ولي اينان مختلف شدند برخي به سبب التزامشان به آئين پيامبران ايمان آوردند و برخي به دليل روي گرداندن از دين كافر شدند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ

مَا اقْتَتَلُوا اين جمله را خداي سبحان تكرار كرد براي تأكيد [بر اين كه اگر او مي خواست، اينان جنگ نمي كردند].

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ ولي خدا آنچه را بخواهد از ياري نكردن و حفظ از بلا انجام مي دهد.

[سوره البقرة (2): آيه 254] ... ص: 329

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ (254)

ترجمه ... ص: 329

اي كساني كه ايمان آورده ايد از آنچه به شما روزي داده ايم انفاق كنيد، پيش از آن كه روزي فرا رسد كه نه خريد و فروش در آن است (تا بتوانيد سعادت و نجات از كيفر را براي خود خريداري كنيد) و نه دوستي (و رفاقتهاي مادي سودي دارد) و نه شفاعت، و كافران ستمگرند. (254)

تفسير: ... ص: 329

أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ انفاق كنيد از آنچه به شما روزي داده ايم پيش از آن كه روزي فرا رسد كه در آن روز شما توانايي جبران انفاقات (واجب) گذشته را نداشته باشيد، زيرا «لا بيع فيه» در آن روز نه بيع و معامله اي مي توان انجام داد تا آنچه را بايد انفاق نماييد بخريد، و نه دوستي وجود دارد تا مسامحه و چشم پوشي آن سودي به حال شما داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 330

وَ لا شَفاعَةٌ و شفاعتي براي غير مؤمنان نيست. اين كلمه عامّي است كه [معناي ] خاص از آن اراده مي شود، زيرا امّت اسلام همه اتّفاق دارند بر اين كه در قيامت «شفاعت» وجود دارد گرچه در نحوه و چگونگي آن اختلاف كرده اند.

وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ و كافران ستمگرانند، زيرا كفر بالاترين درجه ظلم است [كه كافر نسبت به خود انجام داده است ].

[سوره البقرة (2): آيه 255] ... ص: 330

اشاره

اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (255)

ترجمه ... ص: 330

هيچ معبودي جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است و موجودات ديگر قائم به او هستند، وجود ندارد، هيچ گاه خواب سبك و سنگيني او را فرا نمي گيرد (و لحظه اي از تدبير جهان هستي غافل نمي ماند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، كيست كه در نزد او جز به فرمان او شفاعت كند (بنا بر اين شفاعت شفاعت كنندگان، از مالكيّت مطلقه او نمي كاهد)، آنچه در پيش روي آنها (بندگان) و پشت سر آنهاست مي داند و جز به مقداري كه بخواهد كسي از علم او آگاه نمي گردد، كرسي (حكومت) او آسمانها و زمين را در بر گرفته، و نگاهداري آنها براي او گران نيست و بلندي مقام و عظمت مخصوص او است. (255)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 331

تفسير: ... ص: 331

[و شرح لغات ]:

الْحَيُّ كسي است كه علم و قدرت برايش امكان دارد و او موجودي باقي و فناناپذير است.

الْقَيُّومُ كسي كه همواره به تدبير خلق و نگهداري آنان مي پردازد.

سِنَةٌ سستي (مخصوصي) است كه در آغاز خواب روي مي دهد و «چرت» ناميده مي شود.

وَ لا نَوْمٌ (و نه او را خواب سنگين مي گيرد) منظور از اين جمله تأكيد و تبيين «قيّوم» است، زيرا كسي كه او را چرت و يا خواب بگيرد «قيوم» (قيام كننده به كاري) نيست.

لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ او مالك آسمانها و زمين و صاحب تدبير است در مورد آنچه در آسمانها و زمين وجود دارد.

مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ اين جمله (استفهام انكاري و) براي بيان عظمت و كبريايي پروردگار است، يعني هيچ كس حق ندارد روز قيامت بدون اذن خداوند سخن بگويد

[و از ديگران شفاعت نمايد] مگر اجازه شفاعت به او داده شود.

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ ضمير در «ايديهم» و «خلفهم» به «ما في السموات و الارض» مربوط مي شود، و اين ارتباط يا به اعتبار اين است كه در آسمان و زمين موجودات داراي عقل و خرد وجود دارد و يا به دليل جمله «من ذا الذي» است كه منظور فرشتگان و پيامبران هستند، يعني از گذشته و آينده و حال آنان مطّلع است و مي داند چه كساني براي شفاعت برگزيده شده اند، و چه كساني برگزيده نشده اند.

وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ به چيزي از دانش او احاطه ندارد، مقصود از كلمه «علم» در اين جا «معلوم» است، يعني به معلومات او احاطه ندارند.

إِلَّا بِما شاءَ مگر به آنچه خدا تعليم داده و به آن آگاه ساخته است، و احاطه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 332

علمي به چيزي داشتن به اين است كه حقيقت آن را بداند.

وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ در معناي كرسي چند قول است:

1- علم و آگاهي خداوند آسمانها و زمين را فرا گرفته است [از ابن عباس ] و از ائمه (ع) نيز همين وجه نقل شده است. و «علم» به اعتبار مكانش كه همان مركز عالم باشد، «كرسي» ناميده شده است.

2- منظور از «كرسي» سلطنت و پادشاهي است، و سلطنت را به اعتبار جايگاه آن كه تخت سلطنت باشد «كرسي» ناميده اند. يعني قدرت و سلطنت خداوند همه جا را فرا گرفته است.

3- «كرسي» تختي است در پايين «عرش» و بالاي آسمانها و زمين. «1»

ترتيب اين جملات در آيه بدون حرف عطف به خاطر اين است كه هر يك

از آنها [عطف ] بيان است براي جمله ما قبل و معطوف و معطوف عليه در حكم واحد هستند، از اين رو بهتر است بين دو جمله حرف عطف واسطه نشود.

وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما حفظ آسمانها و زمين بر خدا سنگين و دشوار نيست.

وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ و او منزلتش بالاتر و قدرت و سلطنتش برتر است. از امير مؤمنان (ع) نقل شده كه فرمود: از پيامبر اكرم (ص) در حالي كه بر منبر نشسته بود شنيدم كه فرمود: كسي كه پس از هر نماز واجب آية الكرسي را بخواند، چيزي جز مرگ مانع ورود او به بهشت نشده است، و مواظبت بر خواندن آن نمي كند مگر «صديق» يا «عابد» و هر كس هنگامي رفتن به بستر آن را بخواند، خداوند او و همسايگانش را از هر حادثه اي ايمن نگه مي دارد.

__________________________________________________

1- و از پاره اي از روايات استفاده مي شود كه كرسي به مراتب از آسمانها و زمين وسيعتر است، به طوري كه مجموعه آنها در برابر كرسي همچون حلقه اي است كه در وسط بياباني قرار داشته باشد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 333

[سوره البقرة (2): آيه 256] ... ص: 333

اشاره

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (256)

ترجمه ... ص: 333

در قبول دين اكراهي نيست (زيرا) راه درست از راه منحرف آشكار شده است، بنا بر اين كسي كه با طاغوت (بت و شيطان و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمي دست زده است كه گسستن براي آن نيست و خداوند شنوا و داناست. (256)

تفسير: ... ص: 333

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ اكراه و اجباري در دين نيست و امور مذهب بر قدرت و اختيار مبتني است نه بر إجبار. مانند آيه شريفه: وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ «اگر خدا مي خواست مي توانست تمام مردم روي زمين را به زور وادار كند ايمان بياورند، ولي چنين نكرد و آنان را آزاد گذاشت، تا به اختيار خويش ايمان آورند» (يونس/ 99).

و گفته شده «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» به معني «لا تكرهوا في الدين» است. يعني، كسي را مجبور به پذيرش دين نكنيد، سپس گفته اند: اين آيه با آيه «سيف» «1» نسخ شده است. و نيز گفته شده: اين آيه فقط درباره اهل كتاب است، در صورتي كه «جزيه» بپردازند.

«قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» ايمان از كفر (و حق از باطل) با دلايل روشن، جدا شد.

«فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» هر كس كافر شود به شيطان و بتها، «وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي » و خدا را تصديق كند، به نيروي بازدارنده مطمئني دست يافته كه «لَا انْفِصامَ لَها» انقطاعي در آن نيست، اين بيان آيه

__________________________________________________

1- آيه قاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (بقره/ 189).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 334

تمثيلي است براي تشبيه آنچه كه با تأمل و استدلال دانسته مي شود، به چيزي كه محسوس و شاهد است.

[سوره البقرة (2): آيه 257] ... ص: 334

اشاره

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (257)

ترجمه ... ص: 334

خداوند وليّ و سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند، آنها را از ظلمتها به سوي نور بيرون مي برد، (اما) كساني كه كافر شدند اولياي آنها طاغوت (بت و شيطان و افراد جبار و طغيانگر) مي باشند كه آنها را از نور به سوي ظلمتها بيرون مي برند، آنها اهل آتشند و هميشه در آتش خواهند بود. (257)

تفسير: ... ص: 334

اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ خدا ولي و سرپرست كساني است كه بخواهند ايمان آورند، و با لطف و كمك خويش آنان را از تاريكيهاي كفر و گمراهي بيرون مي آورد و به نور و هدايت راهنمايي مي كند، و يا منظور اين است كه خداوند مؤمنان را از شبهاتي كه در دين براي آنها به وجود مي آيد بيرون مي برد و به وسيله راه حلهايي كه در اختيارشان مي گذارد، آنان را به نور يقين مي رساند.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ كساني كه بر كفر اصرار ورزند به عكس مؤمنان، اولياي آنها شياطين هستند كه عهده دار امور آنان مي باشند.

يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ آنان را از نور هدايت و روشنايي به تاريكيهاي جهل و شرك بيرون مي برند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 335

[سوره البقرة (2): آيه 258] ... ص: 335

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (258)

ترجمه ... ص: 335

آيا نديدي (و آگاهي نداري از) كسي كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو كرد، زيرا خداوند به او حكومت داده بود.

هنگامي كه ابراهيم گفت: خداي من آن كسي است كه زنده مي كند و مي ميراند، او گفت منم كه زنده مي كنم و مي ميرانم! ابراهيم گفت خداوند خورشيد را از افق مشرق مي آورد (اگر راست مي گويي كه حاكم بر جهان هستي تويي) خورشيد را از مغرب بياور، (در اين جا) مرد كافر مبهوت و وامانده شد! و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي كند. (258)

تفسير: ... ص: 335

[در تعقيب آيه قبل كه درباره هدايت مؤمنان در پرتو ولايت و راهنمايي پروردگار و گمراهي كافران بر اثر پيروي از طاغوت بود، در اين آيه خداوند شاهد زنده و روشني ذكر مي كند كه در مورد پيامبر بزرگ او ابراهيم (و نمرود) انجام يافت ]:

أَ لَمْ تَرَ اين آيه براي بيان تعجب و شگفتي از استدلال نمرود و كافر شدن او به خداوند است.

أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ متعلق است به «حاج» و معناي آيه اين است كه نمرود به خاطر قدرت و سلطنتي كه خدا به او داده بود دچار كبر و غرور گرديد و همين گستاخي او را به محاجّه با ابراهيم واداشته بود. و يا منظور آيه اين است كه نمرود به جاي اين كه خدا را بر قدرت و سلطنتي كه به او داده بود، شكر و سپاس گويد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 336

از روي غرور و ناسپاسي با ابراهيم درباره پروردگارش به محاجّه و استدلال پرداخت. مانند آيه: شريفه وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ «و- به جاي استفاده از قرآن تنها- بهره خود را تكذيب آن قرار مي دهيد»

(واقعه/ 82).

و مي توان گفت معناي آن اين است: زماني كه خداوند به نمرود «ملك» يعني چيزي عطا كرد كه به وسيله آن بر ديگران غلبه نمود و صاحب مال و ثروت و نوكران و پيرواني گرديد، آن گاه به محاجّه با ابراهيم برخاست.

«إذ قال» (محلّا) منصوب به «حاج» و يا بدل است از «ان ءاتاه»، اگر «اذ» بمعناي «زمان» باشد.

أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ منظور نمرود اين است كه من كسي را كه بايد اعدام شود از زندان رها مي كنم و هر زنده اي را كه بخواهم مي كشم.

از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود وقتي نمرود يكي از دو زنداني را كشت، ابراهيم (ع) به او گفت اگر راست مي گويي (كه مرگ و حيات به دست تو است) آن كسي را كه كشته اي زنده كن. سپس ابراهيم دست به استدلال ديگري زد و گفت:

فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ خدا خورشيد را از مشرق مي آورد و تو آن را از مغرب بياور. ابراهيم به اين دليل از استدلال اوّل به استدلال دوّم روي آورد كه قصد داشت از نمرود چيزي را بخواهد كه قادر به انجام آن نباشد و نتواند پاسخ (سفسطه اي) بدهد تا او را متحيّر و سرگردان نمايد.

[سوره البقرة (2): آيه 259] ... ص: 336

اشاره

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلي قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها قالَ أَنَّي يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلي طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلي حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَي الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا

تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (259)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 337

ترجمه ... ص: 337

يا همانند كسي كه از كنار يك آبادي عبور كرد در حالي كه ديوارهاي آن بروي سقفها فرو ريخته بود، (او با خود) گفت خدا چگونه مردم اين دهكده را پس از مرگ زنده مي كند (در اين هنگام) خدا او را يكصد سال ميراند و سپس زنده كرد و به او گفت: چقدر درنگ كردي؟

گفت يك روز يا قسمتي از يك روز! فرمود: (نه) بلكه يكصد سال درنگ كردي، نگاه كن به غذا و نوشيدني خود (كه همراه داشتي با گذشت سالها) هيچ گونه تغيير نيافته، و نگاه به الاغ خود كن (كه چگونه از هم متلاشي شده،) ما تو را نشانه اي براي مردم قرار داديم (اكنون) نگاه به استخوانها (ي مركب سواري خود) كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند مي دهيم و گوشت بر آن مي پوشانيم، هنگامي كه اين حقايق بر او آشكار شد، گفت: مي دانم كه خدا بر هر كاري قادر است. (259)

تفسير: ... ص: 337

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلي قَرْيَةٍ تأويل آيه چنين است: او ارايت مثل الذي مر و كلمه «ارايت» حذف شده و «الم تر» [در آيه قبل ] دلالت بر آن دارد، زيرا هر دو از كلمات تعجّب است. آيه مي تواند حمل بر معنا شود و گويي گفته شده: آيا ديدي مانند آن كسي را كه با ابراهيم محاجّه كرد يا همانند كسي كه از يك دهكده عبور نمود؟ شخص عبور كننده «عزير» يا «ارميا» بوده است، و او هر كس باشد، هدفش اين بود كه زنده شدن مردگان را به چشم خود ببيند تا بينش و بصيرت وي افزايش يابد.

قالَ أَنَّي يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ گفت: چگونه خدا مردمان اين قريه

را پس از نابودي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 338

زنده مي كند؟ اين سؤال به نوعي اقرار به عدم شناخت و آگاهي سؤال كننده از چگونگي زنده نمودن موجودات و اعتراف كردن به قدرت و عظمت احيا كننده است.

و قريه اي كه از آن عبور كرد [به عقيده وهب و قتاده و ربيع ] «بيت المقدس» بود كه هنگام حمله بخت النصر ويران شده بود. و گفته شده اين قريه همان دهي بود كه [در آيه 243 گذشت و] هزاران نفر از ترس مرگ از آن خارج شدند.

وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها و آن (قريه) ساقط شده بود بر بناها و سقفهايش، يعني خانه هاي آن آبادي همه ويران شده بودند، منتها به اين صورت كه نخست سقف آنها فرود آمده بود و سپس ديوارها بروي آن افتاده بود.

قالَ أَنَّي يُحْيِي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها گفت، چگونه خدا بار ديگر اين قريه را پس از ويراني آباد مي كند؟ يا چگونه خدا مردم اين ده را پس از نابودي، زنده مي كند؟

(كه در اين صورت) مقصود از «قريه» مردم قريه مي باشد. «1» - كسي كه چنين سؤالي كرد، دوست داشت خداوند زنده شدن دوباره آنها را به او بنماياند و او مشاهده كند.

فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ (خداوند او را صد سال ميراند) روايت شده كه او پيش از ظهر از دنيا رفت و پس از صد سال در آخر روز و قبل از غروب خورشيد زنده شد.

[از اين رو در پاسخ اين سؤال كه چند سال در اين جا درنگ كردي؟] و بدون اين كه به خورشيد نظر بيفكند گفت «لبثت يوما» : يك روز بودم ولي بعد كه متوجه شد

هنوز كمي از روز مانده و خورشيد غروب نكرده است، گفت: «او بعض يوم» يا مقداري از روز.

و روايت شده كه خوردني او انجير و انگور و نوشيدني او يك نوع آبميوه، يا شير بود و انجير و انگور را چنان كه چيده شده بودند يافت و نوشيدني اش به حال اوّل باقي مانده و هيچ گونه تغييري نكرده بود.

__________________________________________________

1- مانند: «و اسئل القرية» كه منظور اهل قريه است.- م. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 339

«لَمْ يَتَسَنَّهْ» يعني گذشت زمان و ساليان پياپي آن را تغيير نداده و دگرگون نساخته بود و چون اشيا به مرور زمان دچار تغيير و دگرگوني مي شوند چنين تعبير شده است.

«ها» در «يتسنه» يا [از حروف ] اصلي و يا «هاء» سكت است و مشتق شدن «يتسنه» از «سنه» بنا بر دو وجهي است كه در آن وجود دارد:

1- ريشه آن «سنه» است.

2- ريشه آن «سنو» است.

و بنا بر وجه اوّل كه لام الفعل «هاء» باشد، مشتق از «سنه» است.

و گفته شده «يتسنه» در اصل «يتسنن» بوده از قبيل: مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «از گل سياه بو گرفته» (حجر/ 26) و نون قلب به حرف علّه (واو) شده است. مانند:

«تقضي البازي» يعني: (پرنده باز فرود آمد) [كه در اصل تقضض بوده و ضاد قلب به حرف علّه (ياء) شده است.]

وَ انْظُرْ إِلي حِمارِكَ و به الاغت بنگر كه چگونه استخوانهايش از هم جدا شده و پوسيده است. [ببين خداوند چگونه زنده اش مي كند] او الاغ خود را در مكاني بسته بود. و مي توان گفت، منظور اين است كه به الاغت نگاه كن و ببين صحيح و سالم و همان طور كه آن را بسته

بودي در جاي خود مي باشد. و اين خود از بزرگترين نشانه هاي معاد و رستاخيز است.

وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ اين كه در خواست تو را اجابت كرديم و اين وضع را برايت پديد آورديم يعني تو را پس از مرگ زنده نموديم و خوردنيها و نوشيدنيهاي تو را از فاسد شدن حفظ كرديم، براي اين بود كه تو را نشانه و شاهد زنده اي براي مردم قرار دهيم تا مسأله زنده شدن مردگان و معاد روشن و ثابت شود. و گفته شده: عزير در حالي كه سوار بر الاغ خود بود به ميان قومش آمد و گفت من عزير هستم ولي [چون صد سال گذشته بود] او را تكذيب نمودند، پس گفت: تورات را بياوريد چون آوردند شروع كرد به خواندن آن از حفظ با آداب و ترتيب، و وقتي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 340

آنچه را عزير خواند با تورات تطبيق كردند، ديدند حتي يك كلمه و يك حرف هم اختلاف ندارد، اين بود كه گفتند عزير پسر خداست. و ظاهرا پيش از عزير هيچ كس تورات را قرائت نكرده بود. و به همين خاطر خواندن تورات نشانه درستي ادّعاي عزير بود.

وَ انْظُرْ إِلَي الْعِظامِ و منظور همان استخوانهاي الاغ و يا [به عقيده بعضي ] استخوانهاي مردگاني بود كه او از زنده شدن دوباره آنها تعجّب نمود.

كَيْفَ نُنْشِزُها چگونه آنها را زنده مي كنيم؟ ننشزها و «ننشرها» هر دو قرائت شده است، بدون نقطه از «نشر» به معناي پراكندگي و پخش، يعني چگونه آن را پراكنده مي كنيم و با نقطه از «نشز» [به معنا زمين مرتفع و بلند] يعني چگونه آن را به حركت در آورده و برداشته

و با يكديگر تركيب مي كنيم.

فاعل «تبين» در تقدير است و آيه در اصل چنين بوده: «فلما تبين له ان اللَّه علي كل شي ء قدير» يعني وقتي براي او روشن شد كه خدا بر هر چيزي تواناست.

قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ جمله اوّل به خاطر دلالت جمله دوّم (أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ) حذف شده است، مانند گفته عرب كه مي گويد: ضربني و ضربت زيدا (زيد مرا و من او را زدم) [كه «زيد» دوّم دلالت بر حذف «زيد» اوّل دارد، زيرا در اصل چنين بوده: «ضربني زيد و ضربت زيدا»] و مي توان گفت معناي آيه اين است كه وقتي آنچه تصورش براي او، مشكل بود، روشن شد، [گفت خدا بر هر چيزي تواناست ].

قالَ أَعْلَمُ به صيغه امر نيز قرائت شده است، و گويا [وقتي با چشم خود زنده شدن مرده را ديد] خطاب به نفس خود گفت: «اعلم» يعني بدان كه خدا بر هر چيزي تواناست. مانند گفته اعشي، شاعر عرب، كه نفس خود را مخاطب ساخته و مي گويد:

و دع هريرة ان الركب مرتحل و هل تطيق و داعا ايها الرجل

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 341

اي مرد با «هريره» [نام محبوبه شاعر است ] وداع كن كه شتر سواران كوچ كننده اند! [و آيا تو تحمّل وداع و خداحافظي با او را داري؟!]

[سوره البقرة (2): آيه 260] ... ص: 341

اشاره

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلي وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلي كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (260)

ترجمه ... ص: 341

و (به خاطر بياور) هنگامي كه ابراهيم گفت: خدايا! به من نشان بده، چگونه مردگان را زنده مي كني؟ فرمود: مگر ايمان نياورده اي؟! عرض كرد: چرا، ولي مي خواهم قلبم آرامش يابد، فرمود: پس چهار نوع از مرغان انتخاب و آنها را قطعه قطعه كن (و درهم بياميز) سپس بر هر كوهي قسمتي از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوي تو مي آيند و بدان خداوند غالب و حكيم است. (260)

تفسير: ... ص: 341

رَبِّ أَرِنِي: يعني خدايا مرا آگاه كن. كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي كه چگونه مردگان را زنده مي كني؟

قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ خداي سبحان به ابراهيم فرمود: مگر ايمان نياورده اي؟! و با اين كه مي دانست او ثابت قدم تر از همه مردم در ايمان به خداست، اين پرسش را نمود تا پاسخي كه ابراهيم مي دهد براي هر شنونده اي سودمند باشد. «الف» در «أَ وَ لَمْ ...» براي استفهام و پرسش است و مقصود از آن [در اين آيه ] اقرار گرفتن است.

قالَ بَلي ايجاب بعد از نفي است و معنايش اين است كه آري من ايمان آورده ام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 342

وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ولي براي اطمينان و آرامش بيشتر اين درخواست را كردم تا علم و آگاهي فطري و ضروري با علم استدلالي ضميمه شده [و بر يقينم افزوده شود]. زيرا تأييد و پشتيباني ادلّه از يكديگر موجب ازدياد بصيرت و يقين مي شود. و مقصود ابراهيم (ع) از «اطمينان قلب» داشتن يقيني است كه هيچ زمينه اي براي شك و ترديد در آن وجود ندارد. «لام» در «ليطمئن» مربوط به جمله اي است كه حذف شده و تقديرش چنين است: سالت ذلك ليطمئن قلبي يعني

اين درخواست براي اين بود كه اطمينان قلب پيدا كنم.

قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ گفت پس بگير چهار تا از مرغان. اين چهار مرغ عبارت بودند از: طاووس، خروس، كلاغ و كبوتر.

فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ به ضم و كسر «صاد» - يعني آنها را در هم آميز و با يكديگر ضميمه كن.

ثُمَّ اجْعَلْ عَلي كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً آن گاه آنها را جزء جزء نموده و بر هر كوهي كه پيش روي تو است و در آن سرزمين وجود دارد، جزئي قرار بده، و چهار كوه وجود داشت.

ثُمَّ ادْعُهُنَّ سپس به آنها بگو بيايد به اذن خدا. يَأْتِينَكَ سَعْياً تا به سرعت به شتاب به سوي تو پرواز كنند يا با پاي خود بدوند.

و روايت شده كه به ابراهيم (ع) امر شد چهار مرغ- طاووس، خروس، كلاغ و كبوتر- را پس از ذبح و پركندن، قطعه قطعه نموده و اعضاي بدنشان را از يكديگر جدا نمايد و گوشت و (پوست) و خون و پرهايشان را با هم مخلوط كرده و آن را به چهار قسمت تقسيم كند، سپس هر يك از قسمت را بر بالاي كوهي بگذارد، آن گاه سرهاي آنها را به دست بگيرد و آنها را صدا كند و از آنها بخواهد تا به اذن خدا به سوي او آيند [و هنگامي كه ابراهيم آنها را صدا كرد مشاهده نمود كه ] هر يك از اجزاي بدن آن چهار مرغ به پرواز درآمده و به ديگر اجزا و سرهاي خود پيوستند و بدين ترتيب هر چهار بدن به سر مربوط به خود ملحق گرديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 343

«جزءا» را «جزوءا» به ضمّ هر دو و

«جزا» به تشديد «زا» نيز قرائت كرده اند و وجه اين اختلاف قرائت اين است كه با سقوط همزه اش مخفّف و سپس مشدّد گرديده است چنان كه در هنگام وقف و نيز، موقعي كه بخواهيم به جاي وقف به وصل بخوانيم، لفظ مشدّد مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 261] ... ص: 343

اشاره

مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (261)

ترجمه ... ص: 343

كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براي هر كس بخواهد (و شايستگي داشته باشد) دو يا چند برابر مي كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسيع و (به همه چيز) داناست. (261)

تفسير: ... ص: 343

در جمله «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ» مضاف حذف شده و ناگزير بايد آن را در تقدير بگيريم و تقدير آن مثل نفقة الذين ينفقون است، بنا بر اين معناي آيه اين است: مثل صدقات كساني كه اموالشان را در راه خدا انفاق مي كنند، مانند دانه اي است كه ...

و يا [چنان كه بعضي گفته اند] معنايش اين است: مثل كساني كه انفاق مي كنند مانند زارع دانه است.

أَنْبَتَتْ ... (بروياند) روياننده خداست ولي چون دانه سبب رويش گياهان مي شود. رويانيدن به آن نسبت داده شده است، همان طور كه به «آب» و «خاك» نيز نسبت داده مي شود. اين تشبيه (جالب) تصويري است از دو چندان شدن «حسنات»، به طوري كه گويا آن را جلو چشم مجسّم نموده اند.

وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ خدا براي هر كه بخواهد پاداش او را از هفتصد برابر بيشتر مي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 344

وَ اللَّهُ واسِعٌ خدا قدرتي گسترده دارد. عَلِيمٌ و نسبت به كساني كه استحقاق پاداش و اجر بيشتري دارند، آگاه است.

[سوره البقرة (2): آيات 262 تا 263] ... ص: 344

اشاره

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (262) قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذيً وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (263)

ترجمه ... ص: 344

كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند و سپس به دنبال انفاقي كه كرده اند منّت نمي گذارند و آزاري نمي رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است، و نه ترسي دارند و نه غمگين مي شوند.

(262)

گفتار پسنديده و عفو از بخششي كه آزاري بدنبال آن باشد بهتر است و خداوند بي نياز و بردبار است. (263)

تفسير: ... ص: 344

«من»[و «منّت» در اصطلاح ] اين است كه انسان به خاطر احساني كه به شخصي كرده چشم داشتي به او داشته باشد و خيال كند به موجب نيكي و احسانش حقي نسبت به او پيدا كرده است.

«اذي»[و «اذيّت» در اصطلاح ] به اين است كه انسان به كسي كه احسان و نيكي كرده تعدّي نمايد.

معناي «ثم» بيان تفاوت بين انفاق و ترك «منت» و «اذيّت» است، يعني ترك منّت و آزار از انفاق بهتر است، چنان كه در آيه: ثُمَّ اسْتَقامُوا (احقاف/ 13) استقامت و پايداري بر ايمان از ايمان آوردن بهتر دانسته شده است.

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ پاسخي نيكو.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 345

وَ مَغْفِرَةٌ در معني اين كلمه چند احتمال است:

1- عفو و چشم پوشي از مسائل، هر گاه از او عملي سر زند كه بر سؤال شونده گران باشد.

2- نيل به مغفرت و آمرزش خداوند به واسطه اجابت نيكو.

3- گذشت از ناحيه سائل باشد، زيرا سؤال شونده هر گاه با كلام نيك و شايسته به او پاسخ رد بدهد [يعني مؤدّبانه عذر بياورد] سائل عذرش را مي پذيرد و او را مي بخشد.

خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذيً بهتر از صدقه اي است كه دنبالش آزار و اذيت باشد.

وَ اللَّهُ غَنِيٌّ و خدا بي نياز است از صدقات انفاق كننده اي كه منّت گذارده و اذيّت

مي كند. حَلِيمٌ او بردبار است و در كيفر دادن به كسي كه در صدقه اش منت مي گذارد و آزار مي دهد، شتاب نمي كند. در اين جمله نوعي تهديد وجود دارد.

[سوره البقرة (2): آيه 264] ... ص: 345

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذي كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلي شَيْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (264)

ترجمه ... ص: 345

اي كساني كه ايمان آورده ايد بخششهاي خود را با منت و آزار باطل نسازيد، همانند كسي كه مال خود را از روي ريا و براي خوشايند مردم انفاق مي كند و ايمان به خدا و روز رستاخيز نمي آورد، مثل او مانند قطعه سنگي است كه بر آن (قشر نازكي از) خاك باشد (و بذرهايي در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد و آن را صاف (و خالي از خاك و بذر) رها كند آنها از كاري كه انجام داده اند چيزي به دست نمي آورند و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمي كند. (264)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 346

تفسير: ... ص: 346

كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ صدقات خود را باطل نكنيد، مانند منافقي كه چون براي ريا و خودنمايي و خوشايند مردم مال خود را انفاق مي كند و هدف او تحصيل رضايت خداوند و پاداش اخروي نيست، انفاقش را باطل و ضايع مي سازد.

فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ مثل او و صدقه اي كه البته سودي به حالش ندارد، مانند سنگ نرمي است كه عليه تراب فاصابه وابل (بر آن خاكي باشد، پس باراني درشت به آن برسد).

فَتَرَكَهُ صَلْداً پس خاكي را كه بر روي آن بوده (بشويد) و كاملا از بين ببرد.

لا يَقْدِرُونَ عَلي شَيْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا اينان به چيزي از ثواب آنچه انفاق كرده اند دست نمي يابند، همان طور كه كسي نمي تواند به گرد و خاك روي سنگي كه باران آن را برده دست يابد.

و جايز است كاف (در «كمثل») بنا بر حال بودن، در محل نصب باشد، يعني صدقاتتان را باطل نكنيد، در حالي كه همانند كسي هستيد كه انفاق مي كند. مقصود از «الذي ينفق» جنس (انفاق كننده) و يا

گروهي است كه انفاق مي كنند. و از اين رو در جمله بعد فرموده است: لا يقدرون.

[سوره البقرة (2): آيه 265] ... ص: 346

اشاره

وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (265)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 347

ترجمه ... ص: 347

و مثل كساني كه اموالشان را به طلب خشنودي خدا و پايداري استواري نفوس خود، انفاق مي كنند، همچون باغي است كه در نقطه بلندي باشد و بارانهاي درشت به آن برسد (و از هواي آزاد و نور آفتاب به حد كافي بهره گيرد) و ميوه خود را دو چندان دهد، و اگر باران درشتي بر آن نبارد، بارانهاي ريز و شبنم بر آن مي بارند و خدا به آنچه انجام مي دهد بيناست. (265)

تفسير: ... ص: 347

وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ معنايش اين است كه تا با بذل مال كه نظير (بذل) جان و (گاهي) براي شخص از انجام بسياري از عبادات سخت دشوارتر است، خود را استوار و ثابت قدم نگاه دارند و ممكن است منظور از و تثبيتا من انفسهم اين باشد كه آنان براي طلب رضاي خدا و تأييد اسلام اموال خود را انفاق مي كنند و از صميم دل به تحقق وعده خداوند در مورد پاداش آن اعتقاد دارند، زيرا شخص مسلمان هر گاه مال خود را در راه خدا انفاق نمايد معلوم مي شود اعتقاد او به وجود ثواب و پاداش، اعتقادي قلبي و صميمانه است.

«من» بنا بر تفسير اوّل آيه براي «تبعيض» است مانند «من» در كلام عرب كه مي گويد: هز من عطفه (او را براي انجام كاري تحريك كرد) و معناي تبعيض اين است كه هر كس مال خود را (در راه خدا) بذل نمايد بعضي از (كمالات روحي را) در نفس خود استوار ساخته و كسي كه مال و جان خود را بذل نمايد تمام آنها را پايدار ساخته است.

و بنا بر تفسير دوّم، «من» براي ابتداي غايت است مانند «من» در آيه شريفه:

حَسَداً

مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ «به سبب رشك و حسدي كه بر ايمان شما برند» (بقره/ 109) و به هر حال معناي آيه اين است كه مثل صدقه اينان «كمثل جنه» مانند باغي است كه در زمين مرتفع باشد، و علت اين كه «ربوة» و زمين مرتفع را بخصوص قيد كرده اين است كه معمولا باغي كه در جاي بلند باشد بهتر و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 348

با طراوت تر از باغي است كه در زمين گود قرار دارد و ميوه آن نيز بهتر است.

أَصابَها وابِلٌ كه به اين باغ باراني شديد برسد.

فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ و به واسطه بارانهاي درشت ميوه اش دو برابر ميوه اي است كه در زمينهاي معمولي است.

فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ پس اگر باران زياد به آن نرسد باران كم خواهد رسيد زيرا روياننده آن باغ يعني خداوند، كريم و بزرگوار است. و يا حال آنان نزد خداوند تشبيه شده به باغي كه در جاي بلندي واقع شده و هميشه شاداب و با طراوت است، و صدقه بسيار و يا اندك آنان تشبيه شده به «وابل» (باران درشت) و «طل» (نم و باران كم) و همان طور كه در صورت بارش باران شديد و يا نرم محصول اين باغ دو چندان مي شود، صدقات آنها كم باشد يا زياد نزد خداوند، بزرگ و بي شمار است.

[سوره البقرة (2): آيه 266] ... ص: 348

اشاره

أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (266)

ترجمه ... ص: 348

آيا هيچ يك از شما دوست مي دارد كه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها در جريان باشند و براي او در آن (باغ) از هر گونه ميوه اي موجود باشد در حالي كه به سن پيري رسيده و فرزنداني (كوچك و) ضعيف دارد (با وجود اين) گردبادي كه در آن آتش (سوزاني) است به آن برخورد كند و شعله ور گردد و بسوزد (اين گونه است كه حال كساني كه انفاقهاي خود را با ريا و منت و آزار باطل مي كنند) اين چنين خداوند آيات خود را آشكار مي سازد، شايد بينديشيد. (266)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 349

تفسير: ... ص: 349

[يك مثال ديگر]:

أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ همزه براي استفهام انكاري است و «واو» در «و اصابه الكبر» حاليه است نه عطف.

معناي آيه اين است كه آيا دوست دارد يكي از شما كه براي او باغي باشد از ...، در حالي كه به سن پيري رسيده است.

إِعْصارٌ باد تندي است كه مي پيچد و سپس به سمت آسمان بالا مي رود و ستوني از گرد و غبار را تشكيل مي دهد [گردباد].

اين آيه تشبيه جالبي است براي كسي كه عمل نيكي انجام مي دهد ولي نه به قصد تقرّب و طلب خشنودي خداوند بلكه براي ريا و خودنمايي يا منّت و اذيّت، و در روز قيامت كه به نتيجه عمل خويش سخت محتاج است و در مي يابد كه اعمالش بي نتيجه بوده و پاداشي نخواهد ديد، آن گاه دچار حسرت و اندوه مي شود مانند اندوه شخص سالخورده اي كه داراي فرزندان خردسال و ناتوان و باغي خرّم و با شكوه و با ارزش است و انواع

ميوه در آن وجود دارد، و اين باغ كه تنها وسيله معاش و زندگي آنهاست به وسيله صاعقه نابود شود و از بين برود.

حسن [بصري ] مي گويد: اين تشبيهي است كه به خدا سوگند عده كمي از مردم در آن انديشه مي كنند. آري پير سالخورده اي كه جسمش ناتوان گشته و كودكان بسياري دارد نياز مبرم و شديدي به اين باغ دارد و به خدا سوگند هر يك از شما (آدميان) نيازمندتر است به عملش، آن گاه كه ديده از جهان فرو بندد.

[سوره البقرة (2): آيه 267] ... ص: 349

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (267)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 350

ترجمه ... ص: 350

اي كساني كه ايمان آورده ايد از اموال پاكيزه اي كه به دست آورده ايد و از آنچه براي شما از زمين بيرون آورده ايم، انفاق كنيد و چيزهاي پست و كم ارزش را براي انفاق در نظر نگيريد، در حالي كه خود شما حاضر نيستيد آنها را بپذيريد، مگر از روي اغماض و كراهت و بدانيد خداوند بي نياز و شايسته ستايش است. (267)

تفسير: ... ص: 350
اشاره

أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ انفاق كنيد بهترين چيزي را كه از راه كسب و تجارت به دست آورده ايد. برخي گفته اند از آنچه از راه كسب حلال به دست آورده ايد انفاق نماييد.

وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ و انفاق كنيد از غلات و ميوه هايي كه ما از زمين براي شما بيرون آورديم. و تقدير آيه: و من طيبات ما اخرجنا لكم من الارض است و كلمه «طيبات» به قرينه جمله قبل حذف شده است.

وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ و مال پست و كم ارزش را براي صدقه دادن در نظر نگيريد.

مِنْهُ تُنْفِقُونَ آن را براي انفاق اختصاص مي دهيد. اين جمله در موضع «حال» است.

وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيهِ مقصود اين است كه صدقه ندهيد چيزهايي را كه خود شما حاضر نيستيد آن را از بدهكارانتان بگيريد. إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ مگر اين كه بخواهيد مسامحه كرده، و از حق خود بگذريد. اين جمله از قبيل كلام عرب است كه مي گويد: اغمض فلان عن بعض حقه هر گاه شخص از حق خود چشم پوشي و صرف نظر كند. و گفته مي شود: اغمض البايع (فروشنده چشم پوشي كرد) هر گاه فروشنده در موقع فروش كالاي خود نسبت به وزن و قيمت آن پافشاري و دقت نظر به عمل نياورد. و گويي كمي و

زيادي وزن و يا قيمت كالا را ناديده فرض كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 351

[شأن نزول ]: ... ص: 351

از ابن عباس نقل شده كه اين آيه درباره كساني نازل گرديد كه خرماهاي خشك و كم گوشت و نامرغوب را صدقه مي دادند و با نزول اين آيه از اين كار نهي شدند.

[سوره البقرة (2): آيات 268 تا 269] ... ص: 351

اشاره

الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (268) يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (269)

ترجمه ... ص: 351

شيطان شما را (به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستي مي دهد و به فحشا (و زشتيها) دعوت مي كند، ولي خداوند به شما وعده «آمرزش» و «فزوني» مي دهد و خدا را رحمت بي منتهاست و به همه امور جهان داناست. (268)

خداوند دانش و حكمت را به هر كس كه بخواهد مي دهد و به هر كس دانش داده شد خير فراواني به او عطا شده است. و جز خردمندان (اين حقيقت را درك نمي كنند و) متذكر نمي شوند. (269)

تفسير: ... ص: 351

الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ به سبب اين كه از اموال خوب و بهتر در راههاي خير انفاق مي كنيد شيطان به شما وعده فقر مي دهد. [«يعد» از ريشه «وعد» است ] و كلمه «وعد» در مورد خير و شرّ هر دو به كار مي رود [ولي كلمه «وعيد» هميشه در مورد شرّ و ناراحتي به كار مي رود].

وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ و شما را به بخل و ندادن صدقات (واجب) باز مي دارد همان طور كه شخص آمر دستور مي دهد و مأمور را به انجام كاري وادار مي كند.

[منظور از «فحشاء» در اين جا «بخل» است ] و عرب شخص بخيل را «فاحش» مي نامد چنان كه «طرفة» شاعر عرب گفته است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 352

اري الموت يعتام الكرام و يصطفي عقيلة مال الفاحش المتشدد.

«مي بينم مرگ را كه (چگونه) اموال گزيده و با ارزش شخص بخيل و تنگ نظر را بر مي گزيند و از او مي گيرد» .

وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ و خدا به شما وعده مي دهد كه در برابر انفاق مالتان گناهانتان را بخشيده و صدقات شما را كفّاره آنها قرار دهد.

وَ فَضْلًا و نيز بيش از آنچه صدقه داده ايد جايگزين آن مي كند و به شما مي دهد.

و گفته شده: منظور از «فضلا» اين است كه در برابر آنچه صدقه داده ايد خدا در آخرت به شما اجر و پاداش مي دهد.

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ خدا حكمت و دانش را به هر كس كه بخواهد مي دهد و او را در عمل نمودن به آن موفّق مي دارد. و نزد خدا دانشمند كسي است كه به دانش خود عمل نمايد. و گفته شده: مقصود از «حكمت» قرآن و فقه است.

«وَ مَنْ يُؤْتَ» به كسر «تا» نيز قراءت شده است به معناي «و من يؤته اللَّه الحكمة» يعني هر كس را خدا حكمت مي دهد.

«خَيْراً كَثِيراً» تنكير «خيرا» براي تعظيم است، و گويي گفته شده: فقد اوتي اي خير كثير يعني از هر خيري فراوان به او داده شده است.

وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ و از آيات الهي پند نمي گيرند مگر حكما و دانشمنداني كه به علم و دانش خويش عمل مي كنند.

[سوره البقرة (2): آيات 270 تا 271] ... ص: 352

اشاره

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (270) إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (271)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 353

ترجمه ... ص: 353

هر چيزي را كه (در راه خدا) انفاق كنيد و يا (اموالي را كه) نذر كرده ايد، خدا (همه را) مي داند و براي ستمگران ياوري نيست. (270)

اگر انفاقها را آشكار كنيد خوب است ولي اگر آنها را مخفي ساخته به نيازمندان بدهيد، براي شما بهتر است و قسمتي از گناهان شما را مي پوشد و خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است. (271)

تفسير: ... ص: 353

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ آنچه در راه خدا و يا در راه شيطان انفاق نموديد.

أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ يا آنچه را از راه نذر بر خود واجب كرده ايد، در مسير طاعت باشد يا معصيت.

فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ همانا عمل شما بر خدا پوشيده نيست و بر طبق آن جزا مي دهد.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مقصود از ستمكاران كساني هستند كه اموالشان را در راه معصيت و گناه صرف كرده و زكات مالشان را نمي پردازند و يا به آنچه نذر كرده اند عمل نمي كنند و يا براي انجام گناه نذر مي كنند.

مِنْ أَنْصارٍ براي آنها ياوراني كه از بازخواست خدا نجاتشان دهند و از عذاب الهي جلوگيري كنند، وجود ندارد.

«ما» در «نعما هي» نكره و به معني «فنعم شيئا ابداوها» است يعني آشكار نمودن صدقات [واجب ] چيز خوبي است و «نعما» به كسر نون و فتح آن، هر دو قرائت شده است.

وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ يعني اگر در پنهان صدقات را به فقرا بدهيد «فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» يعني صدقه دادن پنهاني براي شما بهتر- و پاداش آن زيادتر- است.

منظور از صدقه اي كه پنهان نمودن آن افضل است، صدقات مستحبّي است، زيرا در صدقات واجب، آشكار كردن آن بهتر است.

در قرائت «يكفر» وجوهي گفته شده است:

ترجمه جوامع الجامع،

ج 1، ص: 354

الف- «نكفر» به نون، و در اين كه رفع آن به چيست سه احتمال وجود دارد:

1- عطف باشد بر محل «هي» كه بعد از «فنعما» آمده است.

2- خبر براي مبتداي محذوف و تقديرش «نحن نكفر» باشد.

3- «نكفر» فعل و فاعل ابتداي كلام باشد.

ب- «نكفر» با جزم، بنا بر اين كه عطف باشد بر محل «فاء» كه جواب شرط است.

ج- «يكفر» با «يا» در حال رفع، و در اين صورت فعل «يكفر» يا به خدا نسبت داده مي شود، [يعني خدا گناهان شما را مي پوشاند،] و يا به «إخفاء» (پنهاني صدقه دادن) نسبت داده مي شود.

د- «يكفر» با «يا» و «نصب»، بنا بر تقدير گرفتن «ان» و در اين صورت معناي آيه اين است كه اگر صدقات را پنهان كنيد براي شما بهتر است و گناهان شما را نيز مي پوشاند.

ه- «تكفر» با «تا» در حالت رفع و جزم [تكفر] و در هر دو صورت فعل به «صدقات» نسبت داده مي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 272] ... ص: 354

اشاره

لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (272)

ترجمه ... ص: 354

(اي رسول ما) هدايت خلق بر تو نيست (بلكه دعوت آنها بر تو است) ولي خدا هر كه را بخواهد هدايت مي كند و شما هر چه در راه خدا انفاق كنيد، پس براي خود شماست و جز براي رضاي خدا نبايد انفاق كنيد و آنچه از خوبيها انفاق مي كنيد ثواب و پاداش آن به طور كامل به داده مي شود و به شما ستم نخواهد شد. (272)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 355

تفسير: ... ص: 355

لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ بر تو واجب نيست آنها را به هدايت واداري تا اين كه از آنچه نهي شده اند يعني از منّت گذاردن و آزار رساندن و نيز انفاق از اموال پست و بي ارزش و جز اينها خودداري كنند، آنچه بر تو واجب است ابلاغ احكام و دستورات به آنهاست.

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ ولي خدا به كساني كه مي داند لطف او براي هدايت آنان سودمند است، لطف كرده و هدايتشان مي كند و آنها را از محرمات باز مي دارند.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ و هر مالي را كه انفاق مي كنيد، پس ثواب آن براي خود شماست و ديگران از ثواب آن سودي نمي برند، بنا بر اين به كسي كه انفاق مي كنيد، منّت نگذاريد و او را آزار ندهيد.

وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ صدقه نمي دهيد مگر براي طلب خشنودي خدا، پس مقصود شما چيست كه همراه صدقه دادن منّت مي نهيد و از اموال پستي كه مانند آن ارزش روي آوردن به خدا را ندارد، انفاق مي كنيد.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ و هر چه از اموال در راه خدا انفاق كنيد.

چند برابر آن به شما پاداش داده خواهد شد، پس

بهانه اي نداريد تا از آن رو بگردانيد و يا آن را به بهترين و نيكوترين شكل انجام ندهيد.

[سوره البقرة (2): آيه 273] ... ص: 355

اشاره

لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (273)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 356

ترجمه ... ص: 356

(انفاق شما مخصوصا بايد) براي نيازمنداني باشد كه در راه خدا از كار مانده اند و توانايي سير و سفر در روي زمين را ندارند و از شدت خويشتن داري، مردم بي اطلاع آنها را غني مي پندارند امّا آنها را از چهره هايشان مي شناسي و هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي خواهند (اين است مشخّصات آنها) و هر مالي كه در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است. (273)

تفسير: ... ص: 356

حرف جرّ در «للفقراء» متعلق است به فعل محذوف و تقدير آيه يا:

«اعمدوا للفقراء» . (به فقراء توجه كنيد و آنها را در نظر بگيريد)، يا «اجعلوا ما تنفقونه للفقراء» است، و مي توان گفت «للفقراء» خبر براي مبتداي محذوف است يعني «صدقاتكم للفقراء» . [و در هر صورت معناي آيه اين است كه صدقات شما بايد براي فقرايي باشد كه اين خصوصيات را دارند]:

الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فقرايي كه جهاد در راه خدا آنان را مشغول نموده، لا يستطيعون ضربا في الارض و به خاطر اشتغال به اين امر مقدس قادر به كسب و كار و تجارت نيستند.

بعضي گفته اند: اين آيه درباره، اصحاب «صفه» است كه در حدود چهارصد نفر مرد [از مسلمانان مكه و اطراف مدينه ] بودند كه محلي براي سكونت و قوم و قبيله اي در مدينه نداشتند، از اين رو در «صفّه» مسجد پيامبر (ص) كه سايباني بود براي آموختن قرآن در شب و شكستن و خورد كردن هسته (خرما) در روز، مسكن گزيدند و در هر «سريّه» اي كه رسول خدا (ص) اعزام مي داشت، شركت مي كردند [آيه فوق نازل شد و به مردم دستور داد كه به اين دسته از مسلمانان كمك نمايند]

و كساني كه متمكن و ثروتمند بودند هنگام شب آنها را به خانه خود مي بردند.

يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ كساني كه از حال آنها اطلاعي ندارد، به خاطر خويشتن داري و عفّت نفس ايشان، گمان مي كنند غني و بي نيازند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 357

تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ [يعني گر چه آنها سخني از حال خود نمي گويند، ولي ] از رنگ زرد چهره و افسرده حالي و يا از فروتني آنان كه از نشانه هاي «صالحين» است، آنها را مي شناسي.

لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً با اصرار از مردم چيزي طلب نمي كنند، به اين معنا كه اگر هم سؤال كنند با لطف و خوشي است و بعضي گفته اند: مقصود اين است كه آنها اصولا سؤال نمي كنند، چه رسد به اين كه اصرار بر سؤال داشته باشند، مانند سخن امري القيس: علي لا حب لا يهتدي بمناره «1» يعني «به راه وسيع و روشني قدم نهاده ام كه پيمودن آن و راهنمايي شدن در آن نيازي به علامت و نشانه ندارد» و منظور اين است كه اين راه اصلا علايمي براي راهنمايي ندارد تا كسي توسط آنها راهنمايي شود.

[سوره البقرة (2): آيه 274] ... ص: 357

اشاره

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (274)

ترجمه ... ص: 357

كساني كه اموال خود را به هنگام شب و روز و پنهان و آشكار، انفاق مي كنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي شوند. (274)

تفسير: ... ص: 357

يعني آنان كه به خاطر اشتياق ورزيدن و علاقه زيادشان به كار خير، در تمام اوقات و همه حالات انفاق مي كنند. ابن عباس مي گويد: اين آيه درباره علي (ع) نازل شده است، زيرا آن حضرت چهار درهم داشت يك درهم در روز و يك درهم

__________________________________________________

1- مصرع آخر بيت اين است: اذا سافه العود النباطي جرجرا يعني «... هر گاه شتران كهن سالي كه منسوب به قوم «نباط» است، خاك آن راه را بوييده باشند نعره سر مي دهند» .- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 358

در شب، يك درهم پنهاني و يك درهم را نيز آشكارا انفاق كرد. و همين مطلب از امام باقر و امام صادق (ع) نيز نقل شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 275] ... ص: 358

اشاره

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهي فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَي اللَّهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (275)

ترجمه ... ص: 358

كساني كه ربا مي خورند بر نمي خيزند مگر مانند كسي كه بر اثر تماس شيطان ديوانه شده (و نمي تواند تعادل خود را حفظ كند) اين به خاطر آن است كه گفتند بيع هم مانند رباست (و تفاوتي ميان آن دو نيست) در حالي كه خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام و اگر كسي اندرز الهي به او برسد و (از رباخواري) خودداري كند سودهايي كه در سابق (قبل از نزول حكم تحريم) به دست آورده مال اوست و كار او به خدا واگذار مي شود (و گذشته او را خواهد بخشيد) اما كساني كه بازگردند (و مجددا مرتكب اين گناه شوند) اهل آتش خواهند بود و هميشه در آن مي مانند. (275)

تفسير: ... ص: 358

[پس از آن كه خداوند در آيات گذشته براي حمايت از نيازمندان مردم را تشويق به انفاق نمود و پاداش انفاق كننده را در دنيا و آخرت بيان كرد، در اين آيات از مسأله «رباخواري» كه نقش آن بر ضد «انفاق» است سخن گفته مي شود.]

«ربو» كه با «واو» نوشته شده، طبق لغت كساني است كه كلمات را غليظ ادا مي كنند، همان طور كه «صلوة» و «زكاة» نيز با «واو» نوشته مي شود، و براي اين كه اين «واو» شباهت به «واو» جمع داشته باشد پس از آن «الف» اضافه شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 359

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ كساني كه ربا مي خورند، هنگام برانگيخته شدن از قبرهايشان، بر نمي خيزند مگر مانند مصروع و ديوانه اي كه به هنگام راه رفتن قادر نيست تعادل خود را حفظ كند.

«من» متعلّق است به «لا يقومون» يعني رباخواران

به واسطه جنوني كه به آنها دست مي دهد، بر نمي خيزند (از قبورشان) مگر مانند مصروع و مي توان گفت «من» متعلق به «يقوم» است يعني رباخواران در روز قيامت بر مي خيزند در حالي كه همچون آدم مصروع دچار آشفتگي رواني گشته و چون اين حالت در قيامت نشانه رباخواران است، اهل قيامت آنها را مي شناسند.

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا اين كيفر به خاطر اين است كه آنها مي گويند خريد و فروشي كه در آن رباست مانند معامله اي است كه در آن ربا نمي باشد.

و فرموده خداوند: وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا دلالت دارد بر اين كه «ربا» مساوي با «خريد و فروش» نيست و مقايسه آن دو با يكديگر باطل است.

فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهي پس كسي كه پند و اندرز الهي در مورد تحريم ربا به او برسد و از اين كار خودداري كند.

فَلَهُ ما سَلَفَ پس بر آنچه قبل از نزول اين حكم، ربا گرفته مؤاخذه نمي شود.

وَ أَمْرُهُ إِلَي اللَّهِ و روز قيامت خدا درباره او حكم مي كند.

وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ و اگر كسي پس از تحريم ربا باز هم دست از رباخواري برنداشت و دوباره آنچه را قبلا مي گفت- كه معامله ربوي مثل معامله غير ربوي حلال است- بر زبان جاري كرد، پس آنها براي هميشه در آتش خواهند بود. زيرا چنين سخني چرا از كافري كه ربا را حلال مي داند، صادر نمي شود از اين رو وعده عذاب دائم به آنها داده شده است.

[سوره البقرة (2): آيه 276] ... ص: 359

اشاره

يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ (276)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 360

ترجمه ... ص: 360

خداوند ربا را كم مي كند و صدقات را افزايش مي دهد و خدا هيچ انسان ناسپاس گنهكار را دوست ندارد. (276)

تفسير: ... ص: 360

يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا خداوند بركت مال ربوي را مي برد و مال حلال آميخته با ربا را نابود مي سازد.

وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ و صدقات را زياد مي كند به اين معنا كه ثواب آنها را دو چندان كرده و مالي را كه از آن صدقه داده اند، زياد و با بركت مي كند. و در حديثي نقل شده كه: «صدقه دادن هرگز موجب كم شدن مال نمي شود» . «1»

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ اين جمله برخورد شديد خداوند با مسأله ربا را مي رساند و اشاره به اين است كه رباخواري كار كافران نه كار مسلمانان.

[سوره البقرة (2): آيات 277 تا 279] ... ص: 360

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (277) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (278) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (279)

ترجمه ... ص: 360

كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زكات را پرداختند مزدشان نزد پروردگارشان است و نه ترسي بر آنهاست و نه غمگين مي شوند. (277)

اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و آنچه از (مطالبات) ربا باقي مانده، رها كنيد اگر براستي ايمان داريد. (278)

اگر (چنين) نكرديد، آماده جنگ با خدا و پيامبر شويد، و اگر توبه

__________________________________________________

1- و

في الحديث: ما نقص مال من صدقة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 361

كرديد سرمايهايتان از آن شماست، نه ستم مي كنيد و نه بر شما ستم وارد مي شود. (279)

تفسير: ... ص: 361
اشاره

فرق «لَهُمْ أَجْرُهُمْ» در اين آيه با «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ» در آيه ديگر [آيه 274 همين سوره ] در اين است كه «فا» در «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ» دلالت بر اين دارد كه در انفاق مال استحقاق پاداش وجود دارد ولي بدون «فا» چنين دلالتي ندارد.

وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا و آنچه از ربا باقيمانده رها كنيد و آن را نگيريد.

[شأن نزول ]: ... ص: 361

روايت شده كه اين آيه درباره طايفه «ثقيف» نازل شده است. آنها مالي را از گروهي از افراد قريش طلبكار بودند و چون موقع دريافت آن شد، اصل مال و بهره آن را مطالبه كردند. و گفته شده: طايفه ثقيف مقداري از مالي را كه به عنوان ربا قرار بود بگيرد، گرفته بود، هنگامي كه مي خواست بقيّه آن را مطالبه كند، آيه نازل شد و دستور داد از مطالبه آن صرف نظر نمايند.

«إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» اگر ايمان شما، ايمان صحيح و درست است.

فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ بدانيد كه رباخواري جنگ با خداست، از «اذن بالشي ء» هر گاه شخص به چيزي آگاه شود. «فاذنوا» نيز قرائت شده است يعني اعلان جنگ با خدا را به ديگران خبر دهيد و به گوش آنان برسانيد، از «اذن» به معني استماع، زيرا گوش دادن يكي از راههاي تحصيل علم است. و در هر صورت معناي آيه اين است كه: پس به نوعي اعلان جنگ كنيد، و [گناه ] اين نوع اعلان جنگ نزد خدا و رسول بزرگ است.

وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ و اگر از رباخواري توبه كرديد، «لا تَظْلِمُونَ» با گرفتن اصل مال نه به كسي ستم كرده ايد، «وَ لا تُظْلَمُونَ» و نه با كم شدن مال به شما ستم

شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 362

[سوره البقرة (2): آيات 280 تا 281] ... ص: 362

اشاره

وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلي مَيْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (280) وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (281)

ترجمه ... ص: 362

و اگر (بدهكار) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانايي مهلت دهيد (و در صورتي كه براستي قادر به پرداخت نباشد) ببخشيد، بهتر است، اگر منافع اين كار را بدانيد. (280)

و از روزي بپرهيزيد (و بترسيد) كه در آن به سوي خدا باز مي گرديد، سپس به هر كس پاداش آنچه را انجام داده، داده مي شود و به آنها ستم نخواهد شد. (281)

تفسير: ... ص: 362

«وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ» اگر يكي از بدهكاران شما دچار تنگدستي شد، «فَنَظِرَةٌ إِلي مَيْسَرَةٍ» حكم و يا دستور اين است كه او را تا وقتي كه تمكن پيدا كند، مهلت دهيد، اين جمله گر چه «خبريه» است ولي در مقام طلب و امر است و منظور اين است كه تا زمان گشايش به او مهلت دهيد.

«ميسرة» به ضم سين و «ميسرة» به فتح آن، دو لغت (جداگانه) است. و «الي ميسره» با اضافه به «ها» و حذف «تاء» نيز قرائت شده است، مانند «و اقام الصلاة» كه در اصل «و اقامة الصلاة» بوده است، و هنگام اضافه «تاء» حذف شده است.

وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ و بخشيدن طلب خود به بدهكار، براي شما بهتر است. خداي سبحان در اين آيه طلبكار را تشويق مي كند كه از تمام سرمايه خود و يا بخشي از آن صرف نظر كرده و آن را به بدهكاران تنگدست خويش ببخشند، چنان كه در جاي ديگر مي فرمايد: وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوي «عفو كردن شما به تقوي نزديكتر است» (بقره/ 237). ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 363

إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اگر بدانيد كه اين عفو و بخشش براي شما بهتر است.

وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ به صيغه

مجهول و «ترجعون» به صيغه معلوم هر دو قرائت شده است. يعني بترسيد از روزي كه به راي گرفتن پاداش به سوي خدا باز خواهيد گشت.

و از ابن عباس نقل شده است كه اين آيه، آخرين آيه اي است كه جبرئيل بر پيامبر نازل كرد و گفت: آن را آيه 281 از سوره بقره قرار ده.

[سوره البقرة (2): آيه 282] ... ص: 263

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْري وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلي أَجَلِهِ ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْني أَلاَّ تَرْتابُوا إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (282)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 364

ترجمه ... ص: 364

اي كساني كه ايمان آورده ايد هنگامي كه بدهي مدت داري (بر اثر وام يا معامله) به يكديگر پيدا كنيد، آن را بنويسيد، و بايد نويسنده اي از روي عدالت (سند را) بنويسد، كسي كه قدرت بر نويسندگي دارد، نبايد از نوشتن خودداري كند، همان طور كه خدا به او تعليم داده است، پس بايد بنويسد. و آن كس كه حق بر ذمّه اوست بايد املا كند و از خدا بپرهيزد و چيزي فروگذار ننمايد، و اگر كسي كه حق بر ذمّه اوست «سفيه»، يا (از نظر عقل) ضعيف (و مجنون) و يا (به خاطر لال بودن) قادر نيست املا نمايد. بايد وليّ او (به

جاي او) با رعايت عدالت، املا كند، و دو نفر از مردان خود را شاهد بگيرد و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن، از كساني كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند، انتخاب كنيد تا اگر يكي انحراف يافت، ديگري به او يادآوري كند، و شهود نبايد به هنگامي كه آنها را (براي شهادت) دعوت مي كنند، خودداري نمايند، و از نوشتن (بدهي) كوچك و يا بزرگ مدت دار ملول نشوند. (هر چه باشد بنويسند) اين در نزد خدا به عدالت نزديكتر و براي شهادت مستقيمتر، و براي جلوگيري از ترديد و شك (و نزاع و گفتگو) بهتر مي باشد، مگر اين كه داد و ستد نقدي باشد كه در ميان خود دست به دست مي كنيد كه گناهي بر شما نيست كه آن را ننويسيد و هنگامي كه خريد و فروش (نقدي) مي كنيد (باز هم) شاهد بگيريد و نبايد به نويسنده و شاهد (به خاطر حقگويي) زياني برسد (و تحت فشار قرار گيرد) و اگر چنين كنيد از فرمان پروردگار خارج شده ايد و از خدا بپرهيزيد و خداوند به شما تعليم مي دهد و خداوند به همه چيز دانا است. (282)

تفسير: ... ص: 364

إِذا تَدايَنْتُمْ هر گاه معامله كرديد يا به يكديگر قرض داديد، گفته مي شود:

«داينت الرجل» هر گاه وامي به او داده يا از او بگيريد، چنان كه مي گويي: «بايعته» آن گاه كه با يكديگر خريد و فروش نماييد. «بِدَيْنٍ إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي» يعني به قرضي مدّت دار، «فاكتبوه» پس آن قرض را در سندي بنويسيد، [تا اين كه مورد اشتباه و انكار قرار نگيرد.] ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 365

ذكر كلمه «بدين» بعد از «تداينتم» به خاطر

اين است كه ضمير در «فاكتبوه» به آن برگردد و معلوم شود كه «دين» بر دو نوع است:

1- دين مدت دار 2- دين بدون مدّت.

«مسمي» گفته شده تا معلوم شود كه حتما بايد مدّت معيّن باشد و حتي سال و ماه و روز آن مشخّص شود و البته امر به نوشتن و تنظيم سند، امر استحبابي است. ابن عباس گويد: اين آيه در مورد معالمه «سلمي» است، و چون خداوند ربا را حرام فرموده، بيع «سلم» [نسيه ] را مباح كرده است.

وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ و بايد نويسنده اي كه امين باشد، سند قرض يا معامله ميان خريدار و فروشنده را، با احتياط و انصاف بنويسد و از شرايط تعيين شده ميان طرفين نبايد چيزي كم يا زياد كند.

بِالْعَدْلِ صفت براي «كاتب» است. و از اين كه «كاتب» بايد عادل باشد استفاده مي شود كه تنظيم كننده اسناد معاملاتي بايد آگاه و آشنايي به مسائل و شرايط معامله باشد تا اين كه نوشته او با شرع مطابقت نمايد.

وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ و هيچ يك از نويسندگان نبايد از نوشتن اسناد امتناع ورزد، چرا كه خداوند نوشتن پيمان نامه ها را به او آموخته است. و بعضي گفته اند، منظور اين است، همان گونه كه خدا با تعليم كتابت به او بهره رسانده است، مردم نيز بايد از نوشتن و كتابت او بهره مند شوند. و به عقيده بسياري از مفسّران، اين نوشتن واجب كفايي است.

«كما علمه اللَّه» متعلق است به «ان يكتب» بنا بر اين آيه نهي مي كند از اين كه نويسنده از نوشتن سند آن گونه كه خداوند به او آموخته است خودداري كند. سپس به

نويسنده دستور داده شده: «فليكتب» يعني بايد سند را [طبق شرايط] بنويسد و نبايد از آن عدول نمايد. و مي توان گفت: «كما علمه اللَّه» متعلّق است به «فليكتب» و در اين صورت منظور آيه اين است كه نويسنده به هيچ وجه نبايد از نوشتن امتناع

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 366

كند. سپس خداوند به صورت مقيّد امر به نوشتن كرده است.

وَ لْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ املا كننده بايد كسي باشد كه مديون و بدهكار است، زيرا او با امضاي خود ثابت مي كند كه حقي از ديگري بر ذمّه اوست و به آن اقرار مي كند. «املاء» و «املال» دو لغت جداگانه است و قرآن از هر دو سخن به ميان آورده، چنان كه در جاي ديگر مي فرمايد: فَهِيَ تُمْلي عَلَيْهِ «پس آن افسانه ها بر او پيامبر- املا مي شود» (فرقان/ 5) «1» .

وَ لا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً و بدهكار نبايد در املا كردن چيزي را از حق فروگذار كند.

[سپس خداوند حكم كسي را كه توانايي بر املاء و امضاء ندارد، بيان مي كند و مي فرمايد:].

فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً و اگر كسي كه بدهكار است «سفيه» باشد، يعني به خاطر از بين بردن اموالش از تصرف در آن منع شده باشد و يا جاهل به املا باشد، و يا اين كه ضعفي در عقل او باشد يعني كودك باشد و يا در اثر پيري خوب نتواند درك كند.

أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ و يا اين كه خود او در اثر لكنت زبان و يا گنگي قدرت بر املا نداشته باشد.

فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ پس كسي كه سرپرستي او را به عده دارد بايد املا كند، يعني بدهكار

اگر كودك است «وصي» او و اگر سفيه است «وكيل» او و يا اگر قادر به سخن گفتن نيست، سخنگوي او، املا كند و او آن را تصديق كند.

منظور از جمله «لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ» اين است كه اگر بدهكار خودش نتواند املا كند، به وسيله شخص ديگري كه مقصود و سخن او را بيان كند، بايد املا نمايد.

__________________________________________________

1- «املاء» از ريشه «ملي» و «املال» از «ملل» و هر دو به معناي ديكته كردن است.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 367

وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ از دو نفر از مؤمنان و هم كيشان خود بخواهيد كه بر قرض گواه باشند.

فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ در صورتي كه دو مرد براي گواهي يافت نشد، بايد يك مرد و دو زن گواهي دهند. و نزد ما (شيعه) شهادت زنان همراه با مردان- در غير مورد رؤيت هلال و طلاق- با تفصيلي كه در هر مسأله وجود دارد- پذيرفته است و شهادت زنان به تنهايي در مواردي كه مردان نمي توانند نظر بيندازند مانند، مسأله بكارت و مسائل داخلي زنان، پذيرفته مي شود.

مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ از كساني كه مي دانيد عادلند و به گواهي آنان از نظر عدالت راضي هستيد.

أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما تا اگر يكي از آن دو زن در شهادت اشتباه كرد، يعني دچار فراموشي شد، ديگري او را به ياد بياورد. از اين قبيل است سخن عرب كه مي گويد: ضل الطريق هر گاه كسي راه را اشتباه برود.

جمله «ان تضل» در محل نصب است بنا بر اين كه مفعول له براي مصدر مقدّر باشد و تقدير جمله چنين است: ارادة ان تضل يعني اگر خواست گمراه

شود، و از آن جا كه گمراهي و انحراف سبب تذكّر و يادآوري مي شود، منظور از ضلال و گمراهي در اين جا، همان اذكار و يادآوري است [زيرا عادت عرب بر اين است كه سبب را گفته و مسبب را اراده مي كند] و گويي گفته شده: اگر يكي از آن دو زن در شهادت خود دچار انحراف و گمراهي شد و ديگري خواست به او تذكر دهد، بتواند. و از اين قبيل است گفته عرب كه مي گويد: اعددت الخشبة ان يميل الحائط فادعمه يعني چوب را آماده كرده ام كه هر گاه ديوار كج شود آن را ستون ديوار قرار دهم [و معلوم است كه آماده نمودن چوب سبب كج شدن ديوار نيست ].

«فتذكّر» «فتذكر» نيز قرائت شده است و اينها دو لغت هستند، و گفته مي شود: «اذكره» و «ذكره» . حمزه، آيه را «ان تضل احداهما فتذكر» با «ان» شرطيه و رفع «تذكر» قرائت كرده است، مانند آيه شريفه: وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ «ولي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 368

هر كس ديگر بار به مخالفت حكم خدا باز گردد، خداوند از او انتقام مي گيرد» (مائده/ 95) [كه در اين جا «ينتقم» كه جواب شرط است مجزوم نشده است ].

وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا در معناي اين جمله دو قول گفته شده است:

1- اگر از گواهان براي شهادت دادن دعوت شد، نبايد امتناع كنند.

2- اگر گواهان را براي شاهد بودن فراخواندند نبايد خودداري نمايند.

وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً إِلي أَجَلِهِ و شما گواهان نبايد دلتنگ شويد از نوشتن حق [و مبلغ قرض ]، كم باشد يا زياد، تا مدّتي كه طرفين قرض بر

آن توافق كرده اند.

«ذلكم» اشاره است به «ان تكتبوه» زيرا معناي مصدر دارد، يعني اين نوشته ها، [داراي سه فايده بزرگ است ] «اقسط عند اللَّه» نزد خدا به عدالت نزديك است. از «قسط» به معناي «عدل» است.

وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ براي گواهي دادن و اقامه شاهد بهتر است.

وَ أَدْني أَلَّا تَرْتابُوا و به نفي شك از مبلغ دين و مدّت آن، نزديكتر مي باشد.

إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً حاضِرَةً منظور از «تجارة» عوضي است كه در معامله معاوضه مي شود و معناي آيه اين است: مگر اين كه معامله شما از هر دو طرف نقدي باشد در همان وقت پول در دست فروشنده و جنس در دست خريدار قرار گيرد كه در اين صورت باكي و اشكالي بر شما نيست كه سندي در مورد آن معامله ننويسيد، زيرا تو هماني كه در قرض دادن به يكديگر وجود دارد، در چنين معامله و داد و ستدي نيست.

تُدِيرُونَها بَيْنَكُمْ دست به دست بگردانيد [براي تأكيد نقد بودن معامله است ] و «تجارة حاضرة» كه به نصب قرائت شده معنايش اين است كه مگر اين تجارت و داد و ستد شما حضوري و نقدي باشد.

وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ و موقعي كه خريد و فروش مي كنيد در مورد آن گواه بگيريد، در اين جمله دستور داده شده كه در هر معامله اي چه نقدي، چه نسيه، گواه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 369

بگيريد، زيرا اين كار به احتياط نزديكتر است.

وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيدٌ كلمه «يضار» ممكن است در اصل «يضارر» و معلوم باشد و ممكن است «يضارر» و مجهول باشد. و در اين كه منظور از اين جمله چيست، چند قول گفته شده است:

1-

مقصود اين است كه نويسنده و گواه باشد آنچه را از آنها خواسته شد انجام دهند و از تحريف و زياد و كم كردن مطالب خودداري كنند.

2- منظور اين است كه نبايد به نويسنده و گواه زياني برسد، تا اين كه مجبور شوند در كارشان شتاب و تعجيل نمايند.

3- منظور اين است نبايد نويسنده را در وقتي كه معذور است و فرصت ندارد وادار به نوشتن كرد، و نيز شاهد را در وقتي كه فرصت ندارد نبايد به اثبات شهادت يا اقامه آن فراخوانند.

وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ يعني اگر به نويسنده و گواه ضرر زديد ضرر در نوشتن و گواهي براي شما فسق يعني، نافرماني خداوند است و گفته شده: منظور اين است كه اگر آنچه را كه از آن نهي شده ايد، انجام داديد، اين سرپيچي از فرمان خداي سبحان است.

[سوره البقرة (2): آيه 283] ... ص: 369

اشاره

وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلي سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (283)

ترجمه ... ص: 369

و اگر در سفر بوديد و نويسنده اي نيافتيد، گروي بگيريد كه در اختيار شما باشد و اگر به يكديگر اطمينان (كامل) داشته باشيد (گروگان لازم نيست) و بايد كسي كه امين شهر شده، امانت (و بدهي خود را به موقع) بپردازد و از خدايي كه پروردگار اوست بپرهيزد، و شهادت را كتمان نكنيد، و هر كس آن را كتمان كند قلبش گناهكار است و خداوند به آنچه انجام مي دهيد دانا است. (283) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 370

تفسير: ... ص: 370

عَلي سَفَرٍ و در صورتي كه شما [معامله كنندگان و قرض دهندگان ] در سفر باشيد. فَرِهانٌ «رهان» چيزي است كه گرو مي گذارند، و «فرهن» نيز قرائت شده است و هر دو جمع «رهن» است و گاهي «رهن» مخفّف شده و «رهن» گفته مي شود.

مقصود آيه اين نيست كه رهن گرفتن اختصاص به سفر دارد، ولي چون در سفر احتمال اين وجود دارد كه به نويسنده و شاهد دسترسي نباشد، از اين رو به شخص مسافر به طور ارشادي امر شده كه جهت حفظ مال خويش به جاي تنظيم سند و شاهد گرفتن، وثيقه گرفته و آن را در اختيار داشته باشد، زيرا شرط صحّت «رهن»، «قبض» است يعني گرو حتما بايد در اختيار طلبكار باشد.

فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً و اگر طلبكار نسبت به بدهكار خود، اطمينان دارد و او را امين مي داند.

فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ در اين صورت بدهكار موظّف است كه امانت و طلب او را انكار نكرده و آن را به طور كامل و در وقت معيّن به صاحبش بپردازد و حق ندارد طلب او را به امروز و فردا موكول كرده و از وقت مقرّر

تأخير بيندازد. و از اين رو كه طلبكار، بدهكار را امين دانسته و از او وثيقه اي در خواست نكرده «طلب» او «امانت» ناميده شده است.

وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ اين جمله خطاب به گواهان است، يعني نبايد در وقتي كه براي شهادت دعوت شدند، گواهي خود را كتمان دارند.

وَ مَنْ يَكْتُمْها و كسي كه شهادت را كتمان مي كند با اين كه يقين به مورد آن و قدرت بر شهادت دادن دارد.

فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ «اثم» خبر «ان» است و «قلبه» فاعل «اثم» و مرفوع است و گويا گفته شده: «فانه ياثم قلبه» يعني كتمان كردن شهادت از گناهان بزرگ قلب است. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 371

[سوره البقرة (2): آيه 284] ... ص: 371

اشاره

لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (284)

ترجمه ... ص: 371

آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و (لذا) اگر آنچه در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان، خداوند شما را طبق آن محاسبه مي كند، و هر كس را بخواهد (و شايستگي داشته باشد) مي بخشد و هر كس را بخواهد (و مستحق باشد) مجازات مي كند، و خداوند به همه چيز قدرت دارد. (284)

تفسير: ... ص: 371

وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ اگر شما (نيّت) سوء خود را آشكار و يا پنهان كنيد، خدا آن را مي داند و جزاي آن را به شما خواهد داد.

وسوسه هاي شيطاني و حديث نفس داخل در چيزهايي كه انسان آنها را پنهان مي كند نيست، زيرا او نمي تواند از اين وسوسه ها خالي باشد ولي آنچه انسان بدان معتقد و يا مصمّم بر آن است، مشمول آيه مي شود.

و از عبد اللَّه بن عمر نقل شده كه چون اين آيه را تلاوت كرد، گفت: اگر خداوند ما را بر نيّت هاي سويي كه داريم مؤاخذه كند، هلاك خواهيم شد، سپس گريست به طوري كه صداي ناله اش به گوش رسيد. و چون براي «ابن عباس» نقل شد [و از واكنش عبد اللّه بن عمر اطلاع يافت ] گفت: خدا ابو عبد الرحمن [عبد اللَّه بن عمر] را بيامرزد براستي كه مسلمانان همان چيزي را از اين آيه دريافته اند كه او دريافت كرده بود، سپس خداوند آيه لا يُكَلِّفُ اللَّهُ [آيه 286 همين سوره ] را نازل فرمود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 372

[سوره البقرة (2): آيه 285] ... ص: 372

اشاره

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (285)

ترجمه ... ص: 372

پيامبر به آنچه از طرف پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده است و مؤمنان (نيز) به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگان وي همگي ايمان آورده اند، (و مي گويند) ما در ميان پيامبران او فرق نمي گذاريم (و به همگي ايمان داريم) و گفتند: ما شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا (انتظار) آمرزش تو را (داريم) و بازگشت (ما) به سوي تو است. (285)

تفسير: ... ص: 372

«الْمُؤْمِنُونَ» مي تواند عطف بر «الرسول» باشد و ضمير در «كل» كه در اصل «كلهم» بوده و تنوين جانشين آن شده است،- به «الرسول» و «المؤمنون» هر دو بر مي گردد. و معناي آيه اين است كه پيامبر (ص) و مؤمنان همگي به خدا و فرشتگان و هر كتابي كه از طرف او نازل شده و به تمام پيامبران ايمان دارند.

و نيز مي توان گفت «المؤمنون» مبتدا است و ضمير در «كلهم» فقط به «المؤمنون» بر مي گردد و معناي جمله اين است كه هر يك از مؤمنان به خدا و فرشتگان و ... ايمان دارند.

وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ «كتابه» نيز قرائت شده است و منظور جنس كتاب و يا قرآن است.

و از ابن عباس نقل شده كه گفته است: «كتاب» كه مفرد است شمولش بيشتر است از «كتب» كه جمع است، و دليل سخن او اين است كه اگر منظور از «كتاب» جنس آن باشد چون جنسيّت قائم بر تمام مصاديق خود مي باشد، هيچ

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 373

فردي از تحت آن خارج نيست و شامل هر مصداقي مي شود ولي جمع [كتب ] لفظي است كه جنس مجموع كتابها را در بر مي گيرد.

لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ مؤمنان مي گويند، ما فرقي ميان پيامبران

نگذاشته و همه را باور داريم.

وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا «سمعنا» به معناي «اجبنا» است، يعني و گفتند ما دعوت حق را اجابت كرده و از آن پيروي مي كنيم.

«غُفْرانَكَ» منصوب است به فعل خودش كه در تقدير است، و گفته مي شود: «غفرانك لا كفرانك» يعني از تو آمرزش مي خواهيم و ناسپاسي نمي كنيم.

[سوره البقرة (2): آيه 286] ... ص: 373

اشاره

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (286)

ترجمه ... ص: 373

خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايي اش تكليف نمي كند (به همين جهت انسان) هر كار (نيكي) انجام دهد براي خود انجام داده، و هر كار (بدي) كند به زيان خود كرده است (مؤمنان مي گويند:) پروردگارا اگر فراموش كرديم يا خطا نموديم ما را مؤاخذه مكن، پروردگارا! تكليف سنگيني بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان) بر كساني كه پيش از ما بودند قراردادي پروردگارا مجازاتهايي كه طاقت تحمل آن را نداريم، بر ما مقرّر مدار، و ما را ببخش و بيامرز و بما رحم كن، تو مولا و سرپرست مايي، پس ما را بر گروه كافران پيروز بگردان. (286)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 374

تفسير: ... ص: 374

«وسع» آنچه در توان و قدرت انسان است و انجامش آدمي را در تنگنا قرار نمي دهد، و «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» يعني خداوند تكليف نمي كند انسان را مگر به چيزي كه قدرت و توانايي انجام آن را داشته باشد، اين آيه از «عدل» و «رحمت» پروردگار خبر مي دهد.

لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ هر كس خود پاداش كار نيك و كيفر كار بدش را مي بيند و ديگران به خاطر معصيت و نافرماني او مؤاخذه نمي شوند و نيز به موجب طاعت او به ديگران پاداش داده نمي شود.

إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا در معناي اين جمله چند قول گفته شده است:

1- مقصود از «نسيان» و «خطا» سبب آن دو است، يعني خدايا اگر به كارهايي پرداخته ايم كه به سبب آنها دستور تو را فراموش كرده و از انجام واجبات غفلت كرده ايم، يا متعرض چيزهايي گشته ايم كه باعث گناه و خطا شده است، ما را مؤاخذه

مكن [از باب ذكر سبب و اراده مسبّب ].

2- منظور از «نسيان» ترك واجب و منظور از «خطا» ارتكاب گناه است، [يعني خدايا اگر در اثر اشتباه و غفلت چيزي را كه انجام آن واجب بوده، به جا نياورديم و يا خطا كرده يعني كاري كه ترك آن لازم بود ولي بدون توجه به جا آورديم، ما را مؤاخذه نفرما].

و از ابن عباس نقل شده كه: معناي آيه اين است كه پروردگارا اگر ما از روي ناداني يا تعمّد گناه كرديم، از كيفر دادن ما درگذر.

رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً «اصرا» بار سنگيني است كه حمل كننده خود را از حركت باز مي دارد. و در مكان خود متوقف مي كند و او را به تنهايي قادر به انتقال آن نيست. و در اين جا كنايه است از تكليف سخت و دشوار مانند كشتن يكديگر [براي قبولي توبه ] و بريدن محلي كه از بدن يا لباس نجس مي شد و جزء اينها [آن چنان كه در بني اسرائيل تكليف بود. يعني خدايا اين قبيل تكاليف را بر ما بار مكن.]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 375

وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ كيفرهايي كه بر ملتهاي پيشين نازل مي شد بر ما تحميل مكن و ما را از تكاليف طاقت فرسايي كه آنان را مكلّف ساخته بودي معاف دار، آن گاه [مؤمنان ] از خدا مي خواهند كه آنها را به عذابهايي كه به خاطر توجه نكردن ملّتهاي گذشته به حفظ تكاليفشان بر آنان نازل شد، دچار نكند.

أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ تو آقا و سرپرست مايي و ما بنده تو هستيم و حق مولاست كه بنده اش را ياري نمايد،

(و اساسا) روش تو كمك كردن است، پس ما را با غلبه بر كافران پيروز گردان و آنها را مغلوب ما ساز.

و از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: «اواخر سوره بقره» (نوري است) از گنجي كه در زير عرش وجود دارد و به هيچ پيامبري پيش از من داده نشده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 376

سوره آل عمران ... ص: 376

اشاره

اين سوره مشتمل بر دويست آيه است و همه آيات آن در مدينه نازل شده است. كوفيان «الم» را يك آيه شمرده و جمله «و انزل الفرقان» را در آيه 4 ذكر نكرده اند، و «و الانجيل» دوّم را [در آيه 48] نيز پايان يك آيه به حساب آورده اند.

ولي بصريّون آيه را تا جمله «و رسولا الي بني اسرائيل» يك آيه شمرده اند.

[فضيلت خواندن اين سوره ]: ... ص: 376

در حديث ابي بن كعب آمده است: «هر كس سوره آل عمران را بخواند، خداوند به هر آيه اي اماني براي عبور از پل دوزخ به او عطا مي كند.» و بريدة نيز از نبي اكرم (ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «سوره بقره و آل عمران را ياد بگيريد، زيرا آنها دو نور درخشان هستند و در قيامت براي كساني كه آنها را بدانند، مانند دو ابر يا دو پرده يا دو صف از پرندگان، بر آنان سايه مي اندازند.»

[سوره آل عمران (3): آيات 1 تا 5] ... ص: 376

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (2) نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (3) مِنْ قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (4)

إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفي عَلَيْهِ شَيْ ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 377

ترجمه ... ص: 377

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

الف، لام، ميم. (1)

معبودي جز خداوند يگانه زنده و پايدار نيست. (2)

(همان كسي كه) كتاب را بحق بر تو نازل كرد كه با نشانه هاي كتب پيشين منطبق بود، و تورات و انجيل را (3)

پيش از آن، براي هدايت مردم، فرستاد (و نيز قرآن) كتابي كه حق را از باطل مشخّص مي سازد، نازل كرد. كساني كه به آيات خدا كافر شدند، كيفر شديدي دارند و خداوند (بر كيفر آنان) توانا و صاحب انتقام است. (4)

آنچه در زمين و آسمان است، بر خدا مخفي و پوشيده نيست. (5)

تفسير: ... ص: 377

كساني كه «ميم» در «الم» را مفتوح قرائت كرده اند، حركت همزه «اللَّه» را كه براي تخفيف انداخته اند به آن داده اند و گفته شده: منظور از «الكتاب» قرآن است و چون قرآن در اوقات متعدد و به تدريج و تورات و انجيل يك جا نازل شده است، در اين آيه از نزول قرآن تعبير به «نزل» و از نزول تورات و انجيل تعبير به «انزل» شده است.

«بالحقّ» در معناي آن دو قول است:

1- خبرهاي آن صادق و درست است كه «حق» به معناي صدق باشد.

2- اين كتاب را بر تو فرستاد روي حكمت و مصلحتي كه ايجاب مي كرد كه «حق» به معناي حكمت باشد.

مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ در حالي كه قرآن انبياي پيشين و كتب آسماني آنها را تأييد مي كند.

وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ و قرآن را فرستاد، خداي سبحان پس از آن كه از فرستادن قرآن با اسم جنس (الكتاب) ياد نمود براي عظمت شأن قرآن بار ديگر ذكر آن را به ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 378

عنوان جدا كننده حق از باطل كه وصف و ستايش

براي قرآن مي باشد تكرار كرده است. و يا اين كه مقصود خداوند از «الفرقان» جنس كتب آسماني است، زيرا بر تمامي آنها به اعتبار اين كه حق را از باطل جدا مي كنند، «فرقان» اطلاق مي شود.

[عبد اللَّه بن سنان ] از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: هر يك از آيات محكم در كتاب «فرقان» است.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ كساني كه نشانه هاي خدا، از قبيل كتابهاي آسماني نازل شده و جز آن را انكار مي كنند.

لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ براي آنان عذابي دردناك است.

وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ خدا قادر و تواناست و انتقام او شديد است و هيچ انتقام گيرنده اي قادر نيست مانند او انتقام بگيرد.

لا يَخْفي عَلَيْهِ شَيْ ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ و چيزي در آسمان و زمين يعني عالم بر خداوند پوشيده نيست و قرآن از «عالم» تعبير به «آسمان و زمين» كرده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 6] ... ص: 378

اشاره

هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (6)

ترجمه ... ص: 378

او كسي است كه شما را در رحم (مادران) آن چنان كه مي خواهد تصوير مي كند (بنا بر اين) معبودي جز آن خداوند توانا و حكيم نيست. (6)

تفسير: ... ص: 378

هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ او كسي است كه شما را در رحمها به هر كيفيّت و صفتي كه بخواهد، زشت، زيبا، مرد و يا زن مي آفريند و صورت مي دهد.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ نيست خدايي جز او كه در سلطنت و قدرتش عزيز و در افعالش حكيم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 379

و از سعيد بن جبير نقل شده كه گفته است: اين آيه استدلالي است بر [ردّ عقيده ] كساني كه معتقدند حضرت مسيح (ع) خداست، و گويي خداوند با توجه دادن به اين كه او صورتگر آدميان در رحم است، اعلان كرده است، كه عيسي (ع) بنده اي مانند ديگر بندگان است و آنچه بر خداوند پوشيده نيست بر او پوشيده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 7] ... ص: 379

اشاره

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7)

ترجمه ... ص: 379

او كسي است كه اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كرد كه قسمتي از آن آيات محكم (صريح و روشن) است كه اساس اين كتاب است و قسمتي از آن متشابه است (و مفهوم پيچيده و مبهمي دارد) و كساني كه در قلوبشان انحراف است و ميل به باطل دارند، از متشابهات پيروي مي كنند، تا فتنه انگيزي كنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسير (نادرستي) براي آنها مي طلبند، در حالي كه تفسير آنها را جز خدا و راسخان در علم نمي دانند (آنها در پرتو علم و دانش الهي) مي گويند: ما به همه آنها ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست، و جز خردمندان پند نمي گيرند. (7)

تفسير: ... ص: 379

[اين آيه درباره آيات محكم و متشابه و چگونگي برخورد افراد با ايمان و بي ايمان، با اين دو دسته از آيات بحث مي كند].

آياتٌ مُحْكَماتٌ محكم آيه اي است كه در الفاظ آن بيش از يك احتمال

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 380

نباشد و از اشتباه در معنا و احتمال معناي ديگر مصون باشد.

هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ محكمات اصل كتاب هستند، و «متشابهات» بر «محكمات» حمل و به آنها برگردانده مي شود.

وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ و قسمتي از آنها متشابهات اند، يعني در معنايشان چند احتمال مي رود.

[چرا بخشي از آيات قرآن، متشابه هستند؟]:

سرّ وجود آيات متشابه در قرآن اين است كه چنانچه تمام آيات قرآن «محكم» بود، درك و فهم آنها براي مردم آسان بود و نيازي به دقت و استدلال نداشت، و در نتيجه كسي در راه شناخت خداوند و يكتاپرستي پيش نمي رفت و از طرفي فضيلت دانشمنداني كه ذوق و انديشه خود را به زحمت انداخته اند تا معناي آيات «متشابه» را استخراج

كرده و آنها را به آيات محكمات برگردانده اند، ظاهر و آشكار نمي شد.

فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ پس كساني كه در دلشان انحراف از حق وجود دارد. فيتبعون ما تشابه منه به آيات متشابهي كه احتمال مي رود موافق عقيده پيروان باطل و اهل بدعت كه مطابق با محكم نيست، و يا مطابق عقيده پيروان حق باشد، چنگ مي زنند.

ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ به منظور گمراه ساختن مردم و فاسد كردن دين آنان [به آنچه متشابه است تمسك مي كنند].

وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ [و نيز از متشابهات پيروي مي كنند] تا بر خلاف حق و آن گونه كه خود مي خواهند آن را تفسير نمايند.

وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ تفسير حقيقي متشابهات را جز خدا و راسخان در علم يعني كساني كه در دانش خويش استوار و توانايند، نمي دانند. [طبق اين معنا «و الراسخون» عطف بر «اللَّه» است، چنان كه برخي از مفسران گفته اند. بعضي در «الا اللَّه» وقف مي كنند و «و الراسخون في العلم» را مبتدا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 381

و «يقولون ءامنا به» را خبر آن دانسته اند.]، و همين معنا از امام باقر (ع) نقل شده است كه فرمود: «رسول خدا (ص) افضل راسخان در علم بود» .

مفسّران «متشابه» را به چيزي تفسير مي كنند كه خداوند علم به آن را به خود اختصاص داده است، ولي تفسير اوّل مناسبتر است.

«يقولون» جمله مستأنفه و توصيف كننده حال راسخان در علم است و معناي آن اين است: راسخان در علم كه عالمان به تأويل و تفسير هستند «يقولون ءامنا به» مي گويند: ما به متشابه ايمان آورده ايم و «كل من عند ربنا» و هر يك از محكم و متشابه

از طرف خداست. و يا اين كه [ضمير «به» به «كتاب» برگردد] و معنايش اين است كه مي گويند ما به قرآن و هر يك از آيات «محكم» و «متشابه» آن كه از جانب خداوند حكيم است، ايمان آورده ايم. و مي توان گفت «يقولون» حال براي «الراسخون» است.

وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ و بجز خردمندان كسي به آيات خدا نمي انديشد.

خداوند در اين جمله راسخان در علم را به خاطر حسن دقت و تأمل و تفكرشان در آيات او مورد ستايش قرار داده است.

[سوره آل عمران (3): آيات 8 تا 9] ... ص: 381

اشاره

رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (8) رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ (9)

ترجمه ... ص: 381

(راسخان در علم مي گويند:) پروردگارا! دلهاي ما را- بعد از آن كه ما را هدايت كردي- از راه حق منحرف مگردان و از سوي خود رحمتي بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده اي. (8)

پروردگارا! تو مردم را در روزي كه ترديدي در آن نيست جمع خواهي كرد، خداوند از وعده خود تخلّف نمي كند. (9)

تفسير: ... ص: 381

لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا در معناي اين جمله دو قول وجود دارد: ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 382

1- منظور اين است كه خدايا ما را به وسيله بالها و مصائب و تكاليف سخت امتحان مكن تا دلهاي ما پس از اين كه به دين تو هدايت يافته است منحرف گردد. مانند آيه: فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا «وقتي كه جهاد بر آنان واجب شد- به آن- پشت كردند» (بقره/ 246). و چون هنگامي كه خداوند بندگانش را امتحان مي كند برخي از آنان دچار انحراف مي شوند، راسخان در علم منحرف شدن دلها را به خداي سبحان نسبت داده اند.

2- خدايا پس از آن كه به ما لطف كردي و ما را به سوي خود هدايت فرمودي، لطف خود را كه به سبب آن، دلها مستقيم و راست مي گردد، از ما دريغ مدار تا دلهاي ما از ايمان منحرف نشود.

وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً پروردگارا! با توفيق و كمك خود نعمتي از جانب خود بر ما ببخش.

إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ [راسخان در علم مي گويند: خدايا] تو مردم را براي حسابرسي اعمال يا پاداش دادن در روزي كه ترديدي در آن نيست گرد مي آوري، مانند آيه: يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ «به ياد آوريد روزي را كه خدا همه شما را در قيامت- براي

حساب- جمع مي گرداند» (تغابن/ 9).

الْمِيعادَ وعده گاه.

[سوره آل عمران (3): آيات 10 تا 11] ... ص: 382

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (10) كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ (11)

ترجمه ... ص: 382

كساني كه كفر ورزيدند هرگز اموال و اولادشان آنها را از خداوند بي نياز نخواهد كرد، و آنها خود هيزم آتشند. (10)

(عادت آنها در انكار و تحريف حقايق) همچون عادت آل فرعون و كساني كه پيش از آنها بودند مي باشد، آيات ما را تكذيب كردند و خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان گرفت و خداوند شديد العقاب است. (11) ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 383

تفسير: ... ص: 383

[به دنبال آيات گذشته كه وضع كافران و منافقان و مؤمنان را در برابر آيات «محكم» و «متشابه» تشريح مي كرد، در اين آيه حال كساني كه در دلهايشان انحراف وجود دارد بيان مي شود:].

«من» در «من اللَّه» مانند «من» در آيه شريفه: إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً «همانا گمان و خيال كسي را بي نياز از حق نمي گرداند» (يونس/ 36) است. و معناي آيه اين است كه اموالشان آنان را از رحمت و يا از اطاعت خداوند بي نياز نمي كند يعني مال و ثروت آنها نمي تواند [در آخرت ] جاي رحمت و طاعت خدا را بگيرد.

و از همين قبيل است آنچه در دعا آمده است: لا ينفع ذا الجد منك الجد يعني [خدايا] خوشبختي انسان در دنيا سودي به حال او ندارد و جاي طاعت و بندگي و پرستش تو و آنچه را [از رحمت و آمرزش ] نزد تو است نمي گيرد.

وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ و اينان خود هيزم آتشند يعني با بدنهاي آنان آتش شعله ور مي گردد.

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ «داب» مصدر «داب» است، گفته مي شود «داب في العمل» هر گاه در كار جديت و كوشش كند و از همين رو در مورد شأن و عادت انسان نيز به كار برده مي شود.

«كاف» در محل

رفع است و تقدير آيه چنين است: داب هؤلاء الكفرة كداب من قبلهم من ءال فرعون و غيرهم يعني عادت اين كفّار [در تكذيب تو و آنچه بر تو اي پيامبر نازل شده است ] مانند عادت آل فرعون و ديگر كساني است كه پيش از آنها بودند. و مي توان گفت «كاف» در محل نصب است و نصب آن به «لن تغني» يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 384

به «وقود» مي باشد، و معنايش اين است كه اموالشان هرگز آنان را از آنچه نزد خداست بي نياز نمي كند، آن گونه كه آل فرعون را بي نياز نكرد و يا به اين معناست كه خود هيزم آتش خواهند بود همان گونه كه با بدنهاي ال فرعون آتش شعله ور مي شود.

چنان كه گفته مي شود: انك لتظلم الناس كداب ابيك يعني تو به مردم ستم مي كني همچون پدرت كه چنين مي كرد، و منظور اين است كه تو هم مانند پدرت به مردم ظلم مي كني و نيز گفته مي شود: ان فلانا لمحارف كداب ابيه و منظور اين است كه فلان شخص محروم و بي نواست چنان كه پدرش محروم بوده است.

كَذَّبُوا بِآياتِنا تفسير مي كند آنچه را كه آنها عادت به انجام آن داشتند و رفتاري كه با آنها شد و گويي اين جمله پاسخ سؤال كسي است كه از حال آنان مي پرسد.

[سوره آل عمران (3): آيات 12 تا 13] ... ص: 384

اشاره

قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلي جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (12) قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْري كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ (13)

ترجمه ... ص: 384

به آنها كه كافر شدند بگو (از پيروزي موقت خود در جنگ احد شاد نباشيد) بزودي مغلوب خواهيد شد، (و سپس در رستاخيز) به سوي جهنّم محشور خواهيد گشت و چه بد جايگاهي است. (12)

در دو جمعيّتي (كه در ميدان جنگ بدر) با هم روبرو شدند، نشانه (و درس عبرتي) براي شما بود:

يك جمعيّت در راه خدا نبرد مي كرد و جمعيّت ديگري كه كافر بود (در راه شيطان و بت) در حالي كه آنها (جمعيّت مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند، مشاهده مي كردند و خداوند هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 385

با ياري خود تأييد مي كند كه در اين براي اهل بصيرت عبرتي است. (13)

تفسير: ... ص: 385
[شأن نزول ]: ... ص: 385

[محمد بن اسحاق بن يسار مي گويد:] وقتي پيامبر اسلام در جنگ «بدر» پيروز شد و به مدينه آمد، يهوديان را در بازار قينقاع جمع كرده فرمود: اي جمعيّت يهود از خدا بترسيد در مورد آنچه در بدر بر سر قريش آمد و اسلام بياوريد، پيش از آن كه آنچه بر سر آنها آمد بر سر شما نيز بيايد. و شما [مطابق مطالبي كه در كتابتان درباره من وجود دارد بخوبي ] مي دانيد كه من پيامبر و فرستاده خدايم، يهوديان در جواب گفتند: اي محمّد مغرور مباش، تو با مردمي جنگ كرده اي كه در مورد دستورات جنگي اطلاعاتي ندارند، پس فرصتي يافته اي. به خدا سوگند اگر با ما نبرد كني خواهي دانست كه ما مردمان [جنگجويي ] هستيم. در اين هنگام آيه فوق نازل شد.

و كساني كه «سيغلبون و يحشرون» با «يا» قرائت كرده اند، آيه مورد بحث را از قبيل اين آيه دانسته اند: قُلْ

لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ «اي رسول ما كافران را بگو كه اگر از كفر خود دست كشيده و به راه ايمان باز آييد هر چه از پيش كرده ايد بخشيده شود» (انفال/ 38).

و اگر «سيغلبون» با «ياء» خوانده شود معنايش اين است كه اي پيامبر سخن مرا كه به تو گفتم به آنها بگو كه بزودي مغلوب خواهند شد [و ممكن است مغلوب شدگان و جمع شدگان در آتش همانهايي باشند كه مخاطب بودند يا افرادي غير از آنها باشند]. ولي اگر به «تاء» قرائت شود حتما بايد منظور از مغلوب شوندگان و جمع شدگان در آتش همان مخاطبان باشند و معني آيه اين است كه بزودي در دنيا مغلوب شده و در آخرت نيز در آتش جمع خواهيد شد.

برخي گفته اند: منظور از «الذين كفروا» مشركان مكّه هستند. يعني بگو شما مشركان بزودي در جنگ بدر مغلوب خواهيد شد. و به هر حال مقصود هر كدام كه باشند خداوند به وعده خود عمل كرد، زيرا يهود با كشته شدن بني قريظة و آواره شدن

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 386

بني نضير و تعيين جزيه براي باقيمانده آنان و مشركان نيز [با شمشير] مغلوب شدند.

قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ [آيه خطاب به مشركان و يهوديان است، يعني پيروزي مسلمانان در جنگ بدر] دليل و معجزه اي است بر صادق بودن پيامبر ما محمّد (ص).

فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا در دو گروهي كه در روز «بدر» با هم روبرو شدند.

فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ گروهي كه در راه دين خدا و اطاعت از او مي جنگيدند، و اينان پيامبر اسلام و يارانش بودند.

وَ أُخْري كافِرَةٌ و گروه ديگر

كفّار كه همان مشركان از اهل مكّه بودند.

يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ در اين كه مشركان چه دسته اي را دو برابر مي ديدند دو احتمال وجود دارد:

1- مشركان جمعيّت مسلمانان را دو برابر جمعيّت خود يعني تعدادي نزديك به دو هزار نفر مي ديدند.

2- مشركان مسلمانان را دو برابر تعدادي كه بودند، يعني 626 نفر مي ديدند.

خداوند از اين رو مسلمانان را با اين كه تعدادشان اندك بود، در نظر مشركان زياد جلوه داد، كه از جنگ با مسلمانان خودداري كنند. و اين خود يكي از امدادهاي غيبي خداوند براي آنان بود، چنان كه او به وسيله فرشتگان نيز مسلمانان را در جنگ بدر ياري كرد. و طبق قرائت كساني كه «يرونهم» را با «تاء» (ترونهم) خوانده اند، معناي آيه نيز همين است كه اي مشركين قريش شما مسلمانان را دو برابر گروه كافر خود و يا دو برابر خودشان مي بينيد.

سؤال: اگر منظور از «يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ» اين است كه مشركان مسلمانان را دو برابر ديدند، پس چرا خداوند در سوره انفال مي فرمايد: وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ «زماني كه با آنها ملاقات كرديد آنها را در نظر شما كم نشان داديم و شما را در نظر آنها نيز كم جلوه داديم» (انفال/ 44)؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 387

پاسخ، اين است كه خداوند پيش از جنگ، عدد مسلمانان را در نظر مشركان كم جلوه داد تا اين كه براي جنگ با مسلمانان جرأت پيدا نمايند و از آن منصرف نشوند، ولي هنگام شروع جنگ جمعيّت مسلمانان را در نظر آنها زياد جلوه داد تا اين كه از جنگ وحشت كنند، و مغلوب شوند. بنا بر اين

كم و زياد نشان دادن مسلمانان در دو مرحله مختلف بوده است.

رَأْيَ الْعَيْنِ يعني روشن و آشكار و نمايان ديدن.

وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ و خدا با كمك خود هر كه را بخواهد ياري مي كند، چنان كه مسلمانان را در جنگ بدر ياري كرد.

[سوره آل عمران (3): آيه 14] ... ص: 387

اشاره

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)

ترجمه ... ص: 387

محبت امور مادي، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاي ممتاز و چهار پايان، و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است (ولي) اينها (در صورتي كه هدف نهايي آدمي را تشكيل دهند) سرمايه زندگي پست (مادي) هستند و سرانجام نيك (و زندگي عالي تر) نزد خداست. (14)

تفسير: ... ص: 387

حُبُّ الشَّهَواتِ علاقه داشتن به خواهشهاي نفساني. خداي سبحان از امور مادي مذكور در آيه به عنوان «شهوات» (خواسته ها) ياد كرده تا مبالغه شود در اين كه مردم تمايل و دلبستگي شديدي در بهره جستن از اين امور مادي دارند.

[و در اين كه زينت دهنده چه كسي است دو قول وجود دارد]:

1- زينت دهنده خداي سبحان است كه اين غريزه ها را در نهاد بشر قرار داد

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 388

تا تكليف سخت تر شود چنان كه در آيه ديگر فرمود: إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ «ما آنچه را در روي زمين هست، زينت براي آن قرار داديم تا بدين وسيله مردم را بيازماييم» (كهف/ 7).

2- حسن مي گويد: زينت دهنده شيطان است، زيرا سراغ نداريم كسي بيش از خداوند كه خالق دنياست از آن نكوهش كرده باشد.

مِنَ النِّساءِ علّت اين كه خداي سبحان زنها را پيش از همه ذكر كرده اين است كه فتنه زنها از همه بيشتر است.

وَ الْبَنِينَ و علّت اين كه خداوند فرزندان را در مرحله دوّم بيان فرمود- اين است كه محبت آنان انگيزه اي است براي گردآوردن [مال ] حرام.

«قنطار» «كه مفرد «قناطير» است ] به معني مال فراوان است. و در مقدار آن اقوالي گفته شده:

1- پوست گاوي كه پر از طلا باشد.

2- هفتاد هزار دينار.

3-

صد هزار دينار.

«الْمُقَنْطَرَةِ» از لفظ «قنطار» گرفته شده و براي تأكيد است، چنان كه گفته مي شود: «الف مولف» و «بدرة مبدرة» .

الْمُسَوَّمَةِ اسبهاي تعليم يافته يا چرانيده شده، از ريشه «اسام الدابة و سومها» يعني چهار پا را به چرا فرستاد.

وَ الْأَنْعامِ و ازواج هشت گانه از چهار پايان [كه منظور نر و ماده از بز و ميش و گاو و شتر است ] «1»

__________________________________________________

1- چنان كه خداوند در جاي ديگر مي فرمايد: خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ «او شما را از نفس واحدي آفريد، و همسرش را از (باقيمانده گل) او خلق كرد و براي شما هشت زوج از چهار پايان نازل كرد» (زمر/ 6).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 389

ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا تمام آنچه ذكر شد، از چيزهايي است كه در زندگي دنيا از آن برخورداريد.

[سوره آل عمران (3): آيات 15 تا 17] ... ص: 389

اشاره

قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ (15) الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (16) الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ (17)

ترجمه ... ص: 389

بگو آيا شما را از چيزي خبر دهم كه از اين (سرمايه هاي مادي) بهتر است؟: براي كساني كه پرهيزگار باشند (و از اين سرمايه ها در طريق مشروع و حق و عدالت استفاده نموده اند) در نزد پروردگارشان، باغهايي (در جهان ديگر) است كه نهرها از پاي درختان آن مي گذرد، هميشه در آن خواهند بود و همسراني پاكيزه (از هر پليدي) و خشنودي خداوند (نصيب آنهاست) و خدا به (امور) بندگان بيناست. (15)

همان كساني كه مي گويند پروردگارا ما ايمان آورده ايم، پس ما را بيامرز و از عذاب آتش نگاه دار. (16)

آنها كه (در مسير اطاعت و ترك گناه) استقامت مي ورزند، و آنها كه راست مي گويند (و در برابر خداوند) خضوع مي كنند و (در راه او) انفاق و در سحرگاهان استغفار مي كنند. (17)

تفسير: ... ص: 389

سخن در «ذلكم» تمام شده و «لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ» جمله مستأنفه ايست كه «بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ» را تبيين مي كند و مي توان گفت «لام» [در «للذين» براي اختصاص ] و متعلّق به «خير» است و چون فقط «متّقين» از بهشت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 390

نعمتهاي آن برخورد خواهند شد خصوص آنان را در آيه ذكر كرده است.

رفع «جنات» بنا بر اين است كه [خبر براي مبدئي محذوف و] و در اصل «هو جنات» است.

وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ خداوند به اندازه شايستگي، در برابر رفتارشان به آنان پاداش مي دهد.

الَّذِينَ يَقُولُونَ در اين كه اين جمله در چه محلي از اعراب است سه احتمال وجود دارد:

1- در محل نصب باشد. [به تقدير فعل «أعني»].

2- در موضع رفع باشد بنا بر مدح.

3- در موضع جر و صفت براي «للذين اتقوا» يا براي «العباد» باشد.

الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ

... وجود «واو» در ميان اين اوصاف دلالت بر اين دارد كه متّقين در هر يك از آنها به كمال رسيده اند.

وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ در معني اين جمله دو قول است:

1- نمازگزاران در وقت سحر [قتاده ].

2- آنان كه نمازشان تا هنگام سحر به طول مي انجامد و پس از آن طلب آمرزش كرده و دعا مي كنند.

[سوره آل عمران (3): آيات 18 تا 19] ... ص: 390

اشاره

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (18) إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 391

ترجمه ... ص: 391

خداوند (با ايجاد نظام واحد جهان هستي) گواهي مي دهد كه معبودي جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش (نيز) گواهي مي دهند، در حالي كه (خداوند) قيام به عدالت دارد و نيست معبودي جز او كه هم توانا و هم حكيم است. (18)

دين در نزد خدا اسلام (و تسليم در برابر حق) است و آنها كه كتاب آسماني داشتند (در آن) اختلاف ننمودند، مگر بعد از آگاهي و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در ميان خود، و هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا به حساب او مي رسد) زيرا خداوند سريع الحساب است. (19)

تفسير: ... ص: 391

خداوند سبحان [با پديد آوردن جهان آفرينش به طور عملي ] به وحدانيّت خود گواهي مي دهد و بدين وسيله مي فهماند كه آنچه او پديد آورده كسي جز او قادر به انجام آن نيست و آياتي را كه درباره يكتايي او است مانند آيات سوره «اخلاص» و «آية الكرسي» تشبيه كرده به شاهدي كه در مقام بيان توحيد و روشن كردن حقايق است و به وحدانيّت خداوند گواهي مي دهد. و اقرار فرشتگان و دانشمندان را نيز به منزله گواهي دادن شاهد بر وحدانيّت خود قرار داده است.

قائِماً بِالْقِسْطِ يعني خداوند گواهي مي دهد به يكتايي خود، در حالي كه در تقسيم حيات و روزي ميان بندگان و نيز در آنچه دستور انجامش را به طور يكسان به آنها مي دهد، بپا دارنده عدالت است. «نصب» جمله «قائما بالقسط» بنا بر اين است كه «حال مؤكد» براي «اللَّه» باشد، مانند آيه: وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً «در صورتي كه قرآن حق است و كتاب آنها را تصديق مي كند» (بقره/ 91).

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ

الْإِسْلامُ اين جمله مستأنفه و تأكيد كننده جمله [آيه ] اوّل است، و آنچه از اين جمله [و دو جمله آيه قبل: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» و «قائِماً بِالْقِسْطِ»] استفاده مي شود اين است كه اساس اسلام «عدل» و «توحيد» است و دين صحيح نزد خدا همين است و آنچه جز اين باشد دين نخواهد بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 392

و «إِنَّ الدِّينَ» به فتح همزه نيز قرائت شده است، بنا بر اين جمله «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ» بدل از [انه ] در آيه اوّل است. و گويي فرموده است: شهد اللَّه ان الدين عند اللَّه الاسلام.

وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ اختلاف نكردند كساني كه داراي كتاب هستند، منظور از آنان يهود و نصاري است و اختلافشان در اين بود كه آنها از اسلام روي گرداندند «إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ» مگر پس از آن كه دانستند اسلام بر حق است آن گاه پيروان حضرت مسيح (ع) قائل به تثليث [اب و ابن و روح القدس ] شدند و يهود هم گفت: «عزير پسر خداست» و به اين ترتيب هر دو گروه در نبوّت حضرت محمّد (ص) اختلاف كردند با اين كه در كتابهاي خود [تورات و انجيل ] صفات و خصوصيات پيامبر را خوانده و كاملا از آن مطلع بوده و مي دانستند كه آن حضرت فرستاده خدا و پيامبر اوست.

بَغْياً بَيْنَهُمْ يعني انكار و اختلاف آنها از روي حسد و رياست طلبي آنان بود نه به خاطر شبهه داشتن در حقانيّت اسلام.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ منظور از آيات خدا قرآن يا تورات و انجيل و آنچه از صفات پيامبر اسلام (ص) در آنهاست، مي باشد.

فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ

الْحِسابِ خداوند سريع الحساب است و چيزي از رفتار مردم بر او پنهان نمي ماند.

[سوره آل عمران (3): آيه 20] ... ص: 392

اشاره

فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ (20)

ترجمه ... ص: 392

اگر با تو به گفتگو و محاجّه برخيزند (با آنها مجادله مكن) و بگو

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 393

من و پيروانم در برابر خداوند (و فرمان او تسليم شده ايم و به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصاري) و بيسوادان (مشركان) و اگر سرپيچي كنند (نگران مباش زيرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و خدا نسبت به (اعمال و عقايد) بندگان بيناست. (20)

تفسير: ... ص: 393

فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ اگر يهود و نصاري با تو در دين مجادله كردند، بگو (اي پيامبر) من همه وجود خود را براي خداي يكتا خالص گردانيده و شريك و انبازي براي او نزد خود قرار نداده ام، تا معبودي ديگر را با او پرستش كنم.

و منظور اين است كه اي پيامبر بگو دين من توحيد است و اين همان اصلي است كه تمام مكلّفين ملزم به اقرار آن هستند.

وَ مَنِ اتَّبَعَنِ اين جمله عطف است بر «تاء» در «اسلمت» و مي توان گفت «واو» به معناي «مع» و جمله «مفعول معه» است.

وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ به اهل كتاب يعني يهود و نصاري بگو.

وَ الْأُمِّيِّينَ و كساني كه كتاب ندارند، يعني مشركان عرب.

أَ أَسْلَمْتُمْ به موجب دلايل و نشانه هايي كه نزد شماست، آيا اسلام آورده ايد يا هنوز بر كفر خود باقي هستيد؟! اين جمله در لفظ استفهام ولي متضمّن معناي امر است يعني «اسلام بياوريد» .

و نظير اين است قول خداوند است كه فرمود: فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ «آيا باز داشته نمي شويد» (مائده/ 94) يعني خود را [از گناه ] باز داريد.

فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا پس اگر اسلام آوردند، به سود خودشان است كه از گمراهي به راه حق هدايت يافته اند.

وَ

إِنْ تَوَلَّوْا و اگر پشت كرده و اسلام را نپذيرفتند، به تو اي پيامبر زياني نرسانده اند، تو فرستاده خدا هستي و وظيفه تو تنها تبليغ و توجه دادن آنان به راه حق و هدايت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 394

[سوره آل عمران (3): آيات 21 تا 22] ... ص: 394

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (21) أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (22)

ترجمه ... ص: 394

كساني كه نسبت به آيات خدا كفر مي ورزند و پيامبران را به ناحق مي كشند (و نيز) مردمي را كه به عدالت فرمان مي دهند، از بين مي برند، به مجازات دردناك بشارت ده. (21)

آنها كساني هستند كه اعمال (نيكشان به خاطر اين گناهان بزرگ) در دنيا و آخرت تباه شده و ياور و مددكار (و شفاعت كننده اي) ندارند. (22)

تفسير: ... ص: 394

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ اينان اهل كتاب [يهود] هستند، كه پيشينيان آنها انبيا و پيروانشان را كه از عابدان بني اسرائيل بودند به قتل رسانيدند [و علّت اين كه خداوند به يهود زمان نزول قرآن بشارت عذاب داده اين است كه ] آنها نسبت به اعمال گذشته اجداد خويش خشنود و راضي بودند و علاوه بر اين همواره سعي مي كردند رسول خدا و مؤمنان را به قتل برسانند و اگر حمايت خداوند نبود، آنها تصميم شوم خود را عملي مي كردند.

و منظور از «بِغَيْرِ حَقٍّ» [اين نيست كه مي توان پيامبران را بحق كشت بلكه منظور] اين است كه قتل پيامبران، هميشه به ناحق و ظالمانه بوده است. مانند اين آيه كه مي فرمايد: وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ «و هر كس غير خدا كسي را به الهيت خواند مسلما هيچ دليلي بر اله بودن آن ندارد» (مؤمنون/ 117).

حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ منظور از باطل شدن اعمال آنها در دنيا، اين است كه با عمل كردن به تورات خون و اموالشان محفوظ نماند و به مدح

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 395

و ثنا نايل نشدند و در آخرت اعمالشان باطل است چون مستحق ثوابي نخواهند بود، پس گويي هيچ عملي نداشته اند و اين

همان حقيقت «حبوط» است زيرا «حبط» به اين است كه عمل بر خلاف صورتي كه به آن امر شده واقع شود، پس براي انجام آن مستحقّ پاداش و ثواب نمي باشد.

[سوره آل عمران (3): آيات 23 تا 25] ... ص: 395

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلي كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (24) فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (25)

ترجمه ... ص: 395

آيا مشاهده نكردي كساني را كه بهره اي از كتاب (آسماني) داشتند، دعوت به سوي كتاب الهي شدند تا در ميان آنها داوري كند، پس گروهي از آنها (به خاطر غرور و جاه طلبي خود پشت مي كنند و از قبول حق رو گردانند. (23)

اين «عمل آنها» به خاطر آن است كه مي گفتند: جز چند روزي آتش دوزخ به ما نمي رسد و اين افترا (و دروغي كه به خدا بسته بودند) آنها را در دينشان مغرور ساخته بود. (24)

پس چگونه خواهد بود هنگامي كه آنها را در روزي كه شكي در آن نيست (روز رستاخيز) جمع كنيم و به هر كس آنچه (از اعمال براي خود) تحصيل كرده داده شود. و به آنها ستم نخواهد شد. (25)

تفسير: ... ص: 395

منظور آيه علماء يهود هستند كه بهره نسبة زيادي از كتاب داشتند و مقصود از «كتاب» تورات و يا جنس كتاب آسماني است. و «من» براي «تبعيض» و يا «تبيين» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 396

يُدْعَوْنَ إِلي كِتابِ اللَّهِ به كتاب خدا يعني «تورات» دعوت مي شوند.

لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ تا حكم نمايد بين ايشان [در مورد ابراهيم (ع) و اين كه آيين او اسلام بوده است نه دين يهود] زيرا [روزي ] رسول خدا (ص) وارد «مدارس» يهوديان [جايي كه تورات در آنجا درس داده مي شد] شد، پس آنان را فرا خواند، برخي از آن حضرت پرسيدند: تو بر كدام دين هستي؟ حضرت پاسخ داد: بر آيين ابراهيم (ع)، و آنان گفتند: ابراهيم (ع) يهودي بود، پيامبر فرمود: همين تورات فعلي ميان من و شما داوري مي كند تا معلوم شود آيا ابراهيم يهودي بوده يا بر آيين اسلام مي زيسته است؟ ولي يهوديان از

مراجعه به تورات امتناع ورزيدند.

برخي گفته اند: آيه در مورد سنگسار كردن [كسي كه زناي محصنه كرده ] نازل شده است، زيرا ميان آنان اختلاف شده بود در اين كه چنين حكمي در تورات هست يا نه؟ [پيامبر مي فرمود حكم سنگسار در تورات آمده است ولي دانشمندان يهود آن را انكار مي نمودند].

ثُمَّ يَتَوَلَّي فَرِيقٌ مِنْهُمْ استبعادي براي روي گرداندن يهود از كتاب خداست پس از آن كه مي دانستند مراجعه به آن [و تسليم حق شدن ] واجب است. و هم معرضون روي گرداندن از حق عادت آنان بود.

ذلِكَ يعني اين اعراض و روي گرداني به خاطر اين بود كه بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ مي گفتند آتش به ما نرسد، مگر چند روز اندك و منظور از «ايام معدود» يا همان چهل روزي بوده [كه در غياب موسي (ع) گوساله پرستي كردند] يا منظور هفت روز است.

وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ دروغشان آنها را مغرور ساخت، و آن اين بود كه مي گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «ما پسران و دوستان خداييم» (مائده/ 18).

فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ پس چه مي كنند هنگامي كه آنها را براي كيفر دادن گرد آوريم در روزي كه هر كس در دلايل وجود آن روز بنگرد ترديد نمي كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 397

وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ و هر كس جزاي اعمالش- از ثواب و عقاب- به طور كامل به او داده شود، و به هيچ كس ستم نگردد. ضمير «هم» به اعتبار معناي «كل نفس» كه بمعني «همه مردم» است به صورت جمع ذكر شده و به آن بر مي گردد.

[سوره آل عمران (3): آيات 26 تا 27] ... ص: 397

اشاره

قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (26) تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (27)

ترجمه ... ص: 397

بگو: بار الها! مالك حكومتها تويي. تو هستي كه به هر كس بخواهي حكومت مي بخشي و از هر كس بخواهي حكومت را مي گيري، هر كس را بخواهي عزّت مي دهي، و به هر كس بخواهي ذلّت، تمام خوبيها به دست تو است، زيرا تو بر هر چيزي قادر هستي. (26)

شب را در روز داخل مي كني و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج مي سازي و موجود مرده را زنده، و به هر كس بخواهي بدون حساب روزي مي بخشي. (27)

تفسير: ... ص: 397

اللَّهُمَّ [به معني يا اللَّه است ] و «ميم مشدّده» عوض از «ياء» است از اين رو [در كلام عرب ] با هم جمع نمي شوند و اين از ويژگيهاي نام «اللَّه» است، چنان كه «تاء» قسم نيز اختصاص به اين اسم دارد و با وجود الف و لام تعريف حرف ندا [يا] بر آن داخل مي شود.

اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ اي كسي كه مالك هر نوع ملك- يعني دارايي و سلطنت- هستي و چون مالكان هر گونه بخواني در آن تصرف مي كني.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 398

تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ به هر كس بخواهي، بهره اي را كه از ملك برايش در نظر گرفته اي به او مي دهي.

وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ و نيز از هر كس بخواهي، بهره اي را كه به او داده بودي باز مي ستاني.

كلمه «ملك» در جمله اوّل عام و در جمله ديگر خاص يعني بعض از كل است.

وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و از اولياي خود هر كس را بخواهي- به انواع عزّت- در دين و دنيا عزيز مي داري.

وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ من اعدائك و هر كس از دشمنان را اراده كني- در دنيا و

آخرت- ذليل مي گرداني.

بِيَدِكَ الْخَيْرُ همه خيرات و خوبيها به دست تو است كه آن را به اولياي خود عطا كرده و دشمنانت را از آن محروم مي داري.

تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ يعني از شب مي كاهي و مقدار كم شده را به روز مي افزايي و از روز كاسته و مقدار كم شده را به شب اضافه مي كني.

وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ و موجود زنده را از نطفه بيرون مي آوري. «1» و تخرج الميت من الحي و نطفه را از موجود زنده خارج مي سازي. و نيز گفته اند: منظور اين است كه مؤمن را از كافر و كافر را از مؤمن بيرون مي آوري [مقصود از «حيّ» مؤمن است و از «ميّت» كافر است ].

وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ و هر كس را بخواهي بي حساب يعني بدون بخل و سختگيري روزي مي دهي.

__________________________________________________

1- چنان كه در آيه 28 سوره بقره مي فرمايد: وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ يعني مرده بوديد و خداوند شما را زنده ساخت.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 399

[سوره آل عمران (3): آيه 28] ... ص: 399

اشاره

لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ (28)

ترجمه ... ص: 399

افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست (يعني رابطه او بكلي با پروردگار گسسته است) مگر اين كه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاي مهمتري تقيّه نماييد) و خداوند شما را از (نافرماني) خود بر حذر مي دارد و بازگشت (شما) به سوي خداست. (28)

تفسير: ... ص: 399

خداوند سبحان در اين آيه مؤمنان را از دوستي و اظهار محبّت با كفّار به خاطر خويشاوندي با آنان و يا رفاقت قبل از اسلام و يا جهات ديگري كه موجب دوستي با آنها مي شود، نهي فرموده است. و البته اين معني در قرآن زياد تكرار شده است چنان كه در آيات زير مي فرمايد: لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياءَ «يهوديان و نصاري را اولياي خود مگيريد» (مائده/ 51) لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ «هرگز نخواهي ديد مردمي كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند با كساني كه با خدا و پيامبرش مبارزه و منازعه دارند دوستي پيشه كنند» (مجادله/ 22). دوستي و دشمني در راه خدا يك اصل بزرگ از اصول ايمان است.

مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ معنايش اين است كه در دوستي شما با مؤمنان براي شما گشايشي است كه در دوستي با كافران وجود ندارد پس آنها را بر مؤمنان ترجيح ندهيد.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ و هر كس چنين كند يعني كافران را به جاي مؤمنان به دوستي خود بگيرد، اين كس به هيچ وجه از دوستي با خدا بهره ندارد. يعني بكلي از آن جدا شده است و اين امر

معقولي است زيرا رفاقت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 400

دوستي با دوستان خدا و دوستي با دشمنان او با يكديگر نمي سازد. شاعر عرب گويد:

«تو با دشمن من دوستي مي كني آن گاه گمان مي بري كه من دوست تو هستم؟! البتّه چنين حماقتي از تو بعيد نيست.» «1»

«من اللَّه» در موضع نصب است بنا بر حال بودن، زيرا جمله در اصل چنين بوده: فليس في شي ء ثابت من اللَّه و چون «من اللَّه» مقدّم شده نصبش بنا بر حاليّت است و نظير آن است جمله ليسوا من الشر في شي ء و ان هانا.

إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً مگر اين كه از ناحيه كفار ترس داشته باشيد و امري پديد آيد كه تقيّه كردن در آن واجب باشد، و «تقية» نيز قرائت شده و «تقية» و «تقية» هر دو مصدرند از ريشه «تقي و تقاة و تقية و تقوي» .

اين جمله رخصتي است براي مؤمنان، يعني آنها اجازه دارند هنگام ترس و نگراني با كفار دوستي كنند و منظور اظهار دوستي و تظاهر به مودت است و به يقين در دل بايد با آنان دشمن باشند.

وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ خداوند شما را از خود بر حذر مي دارد، پس با دوستي كردن با دشمنان او خود را در معرض خشم و غضب خداوند قرار ندهيد، و اين تهديد سخت و شديدي است.

[سوره آل عمران (3): آيه 29] ... ص: 400

اشاره

قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (29)

ترجمه ... ص: 400

بگو اگر آنچه در سينه هاي شماست پنهان سازيد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مي داند و (نيز) از آنچه در آسمانها و زمين است، آگاه است و خداوند بر هر چيزي تواناست (29)

.__________________________________________________

1-

تود عدوي ثم تزعم انني

صديقك ليس النوك عنك بعازب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 401

تفسير: ... ص: 401

إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ اگر دوستي با كافران و يا هر چه از خدا به آن راضي نيست، در سينه هايتان پنهان كنيد. يعلمه اللَّه بر خداوند پوشيده نيست.

وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ و او آنچه را در زمين و آسمانها است مي داند، و چيزي از خداوند پنهان نيست، بنا بر اين (نيّات) پنهان و آشكار شما نيز بر او پوشيده نمي باشد.

وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ خداوند به هر چيز تواناست، پس قادر است كه شما را بگيرد و مجازات كند. اين جمله تفسير «وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» در آيه قبل است. زيرا «نفس خداوند» كه همان ذات اوست، متمايز از ساير ذواتي است كه از قدرت و توانايي و علم برخوردارند، يعني علم و قدرت او ذاتي است و منحصر به برخي از موارد نيست، بنا بر اين خداوند شايسته تر است به اين كه از مخالفت با دستورات او پرهيز شود.

[سوره آل عمران (3): آيه 30] ... ص: 401

اشاره

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30)

ترجمه ... ص: 401

روزي كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مي بيند و دوست مي دارد ميان او و آنچه از اعمال بد انجام داده فاصله زماني زيادي باشد و خداوند شما را از (نافرماني) خودش بر حذر مي دارد و (در عين حال) خدا به همه بندگان مهربان است. (30)

تفسير: ... ص: 401

كلمه «يوم» منصوب به «تود» است، يعني روز قيامت هنگامي كه «تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ» هر كس اعمال نيك و بد خود را حاضر مي بيند، آرزو مي كند «لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ» كاش ميان اعمال او و آن روز هولناك «أَمَداً بَعِيداً» فاصله زماني زيادي بود،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 402

ضمير در «بينه» به «يوم» بر مي گردد. و مي توان گفت نصب «يوم» به فعل مقدري مانند «اذكر» است. و جمله «و ما عملت من سوء» مرفوع شده بنا بر ابتدائيت و «تود» خبر آن است، يعني كسي كه اعمال بد خود را حاضر مي بيند آرزو مي كند كه كاش ميان او و عملش فاصله زيادي بود.

«ما» در «ما عَمِلَتْ» موصولي است و نمي توان گفت «شرطي» است، زيرا «تود» مرفوع است [و اگر «ما» شرطيه بود، «تود» چون جزاي شرط مي شود بايد مجزوم باشد] و مي توان گفت «ما عملت» دوم عطف بر «ما عملت» در جمله اوّل و «تود» حال است، يعني روزي كه هر كس اعمال خود را حاضر مي بيند، در آن حال آرزو مي كند كاش ميان او و آن روز يا ميان او و اعمال بدش فاصله زيادي مي بود.

«مُحْضَراً» يعني آنچه در نامه اعمالشان نوشته شده و آنان آن را قرائت مي كنند و نظير اين است آيه: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً «آنچه انجام داده اند در

برابر خود حاضر مي يابند» (كهف/ 49).

«امد» به معناي فاصله است مانند [«بعد»] در آيه يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ «گويد اي كاش ميان من و تو- اي شيطان- فاصله اي به دوري مشرق و مغرب بود» (زخرف/ 38).

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ و خدا نسبت به بندگانش رحيم و مهربان است، پس شما [اي مؤمنان ] از عقاب پروردگار ايمان و از رحمت او نااميد نباشيد.

[سوره آل عمران (3): آيات 31 تا 32] ... ص: 402

اشاره

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (31) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 403

ترجمه ... ص: 403

بگو اگر خدا را دوست مي داريد از من پيروي كنيد تا خدا (هم) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.

(31)

بگو اطاعت خدا و اطاعت فرستاده (او) كنيد و اگر سرپيچي كنند، خداوند كافران را دوست نمي دارد. (32)

تفسير: ... ص: 403
[شأن نزول ]: ... ص: 403

آيات فوق درباره گروهي از اهل كتاب [مسيحيان نجران ] كه مي گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ (ما دوستان خدا هستيم) نازل شده است و خداي سبحان پيروي از رسول خود را مصداق بارز اين محبّت قرار داده و مي فرمايد:

إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي اگر در اين ادّعاي خود كه خدا را دوست مي داريد، صادق هستيد پس مرا اطاعت كنيد و اگر خدا را اطاعت كرديد، او شما را دوست داشته و گناهان شما را مي بخشد.

محبّت داشتن خداوند نسبت به بنده اش به اين است كه بخواهد به او پاداش دهد و محبّت داشتن بنده نسبت به خداوند به اين است كه بخواهد اطاعت و بندگي او كند، زيرا محبّت از جنس اراده است. سپس اين مطلب را مورد تأكيد قرار داده و فرموده است:

قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ بگو (اي پيامبر) اگر چنان كه ادّعا مي كنيد، خدا را دوست داريد پس نشانه دوستي خود را با پيروي از خدا و رسولش آشكار سازيد.

فَإِنْ تَوَلَّوْا و اگر از اطاعت خدا و رسولش رو گردانديد. «تولوا» ممكن است فعل ماضي، و يا فعل مضارع و به معناي «تتولوا» باشد. كه در اين صورت جزء سخناني است كه رسول خدا (ص) به آنان فرمود.

فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ يعني خداوند كافران را دوست ندارد و به خاطر كفرشان پاداشي را براي آنان در نظر نخواهد گرفت. آمدن اسم

ظاهر (اللَّه) به جاي ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 404

ضمير [در اين جا] براي افاده همين معناست.

[سوره آل عمران (3): آيات 33 تا 34] ... ص: 404

اشاره

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ (33) ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (34)

ترجمه ... ص: 404

خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.

(33)

آنها فرزندان (و دودماني) بودند برخي از نسل برخي ديگر و خداوند شنوا و داناست. (34)

تفسير: ... ص: 404

[از اين آيه سرگذشت مريم و اجداد او آغاز مي شود.]

وَ آلَ إِبْراهِيمَ منظور اسماعيل و اسحاق و فرزندان آن دو است، «وَ آلَ عِمْرانَ» منظور موسي و هارون پسران عمران بن يصهر است. گفته اند: مقصود از «ءال عمران» عيسي بن مريم دختر عمران بن ماثان است و حال آن كه بين عمران پسر يصهر و عمران پسر ماثان 1800 سال فاصله است.

«ذُرِّيَّةً» بدل از «ءال ابراهيم و ءال عمران» است و «بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» يعني آل ابراهيم و آل عمران هر دو از يك سلسله و دودمانند و از يكديگر منشعب شده اند.

و در قرائت اهل بيت (ع)

«و ءال محمد علي العالمين»

آمده است و گفته اند كه: آل ابراهيم همان آل محمّد (ص) يعني اهل بيت (ع) هستند. و خداي تعالي بر نخواهد گزيد كسي را از ميان خلق خود مگر اين كه معصوم و پاكيزه و منزّه از زشتيها باشد، بنا بر اين خصوص كساني بايد از آل ابراهيم و آل عمران انتخاب شوند كه معصوم باشند، خواه به عنوان پيامبر، يا امام برگزيده شده باشند.

[سوره آل عمران (3): آيات 35 تا 36] ... ص: 404

اشاره

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (35) فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثي وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثي وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ (36)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 405

ترجمه ... ص: 405

(به ياد آوريد) هنگامي كه همسر عمران عرض كرد: پروردگارا! آنچه در رحم دارم براي تو نذر كردم كه «محرّر» (و آزاد براي خدمت خانه تو) باشد: از من بپذير كه تو شنوا و دانايي. (35)

ولي چون او را فرو گذارد (و او را دختر يافت) گفت: خدايا من دختر زاييده ام- ولي خدا از آنچه او به دنيا آورده بود آگاه بود (و سپس گفت) پسر همانند دختر نيست و من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه هاي) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مي دهم. (36)

تفسير: ... ص: 405

مي توان گفت «اذ» منصوب به «سميع عليم» [در آيه قبل ] است، يعني خدا سخن همسر عمران را مي شنود و به نيّت او آگاه است، و گفته اند: «اذ» منصوب به «اذكر» [در تقدير] است.

همسر عمران پسر ماثان، مادر مريم و جدّه عيسي (ع) است كه نامش «حنّة» بود، او خواهري داشت كه همسر ذكريا (ع) بود و «ايشاع» نام داشت و نام پدرش «فاقوذ» بود، پس يحيي و مريم پسر خاله و دختر خاله يكديگرند.

«مُحَرَّراً» يعني آزاد براي خدمتگزاري بيت المقدس به گونه اي كه در اختيار من نباشد و او را براي انجام كارهاي خود به كار نگمارم.

از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: خداوند به عمران وحي كرد كه من فرزندي مبارك به تو ارزاني خواهم كرد كه كور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد و مردگان را به اذن حق زنده گرداند [و او را بر بني اسرائيل پيامبر گردانم ] وي همسرش را از اين مطلب با خبر كرد و چون «حنه» به مريم حامله شد گفت:

ترجمه جوامع

الجامع، ج 1، ص: 406

رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي، خدايا من نذر كردم كه فرزند رحم خود را محرّر گردانم، پس از من بپذير يعني نذر مرا به ديده رضا قبول فرما.

إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ همانا تو شنوايي به آنچه مي گويم و دانايي به آنچه در دل دارم.

فَلَمَّا وَضَعَتْها همسر عمران مايل بود پسر بزايد و چون مريم را به دنيا آورد، شرمنده گشت.

قالَتْ و در حالي كه از شرم سر بزير داشت گفت:

رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثي پروردگارا! من دختر به دنيا آورده ام. اين سخن را همسر عمران از روي حسرت و اندوه اظهار داشت زيرا او اميدوار بود كه پسر به دنيا مي آورد، از اين رو نذر كرد كه او را خادم معبد قرار دهد. و از همين رو خداوند براي عظيم شمردن مولودش (در پاسخ وي) فرمود:

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ يعني خدا به «مريم» و به آنچه مربوط به اوست از امور مهمّه اي كه مادرش آن را نمي داند، داناتر است. و قرائت «بما وضعت» به ضمّ «تاء» نيز از علي (ع) نقل شده است و طبق اين قرائت معناي آيه اين است كه مريم براي تسلي خاطر خويش و اظهار اين كه شايد اين دختر از پسر بهتر باشد مي گويد پروردگارا تو از من به آنچه به دنيا آورده ام داناتري يعني شايد نزد خداوند راز و حكمتي در اين امر باشد.

«مريم» در لغت آنها [بني اسرائيل ] به معني «زن عبادت پيشه» بوده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 37] ... ص: 406

اشاره

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذا

قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (37)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 407

ترجمه ... ص: 407

خداوند او (مريم) را به طرز نيكويي پذيرفت، و به طرز شايسته اي (گياه وجود) او را رويانيد (و پرورش داد) هر زمان ذكريا وارد محراب او مي شد، غذاي مخصوصي در آن جا مي ديد، از او پرسيد: «اين را از كجا آورده اي»؟! گفت: «اين از ناحيه خداست» خداوند هر كس را بخواهد بي حساب روزي مي دهد. (37)

تفسير: ... ص: 407

فَتَقَبَّلَها رَبُّها [با اين كه مريم دختر بود] خداوند به نذر مادرش رضايت داد [كه به جاي پسر در بيت المقدس به خدمت گمارده شود].

بِقَبُولٍ حَسَنٍ درباره «قبول» دو وجه گفته شده است:

1- اين كه «قبول» اسم باشد براي عملي كه نذر (مادر مريم) به وسيله آن پذيرفته شده است- مانند «سعوط» و «وجور» كه اوّلي نام چيزي [انفيّه ] است كه در بيني و دوّمي اسم چيزي [دارويي ] است كه در دهان ريخته مي شود- و آن عمل اين بود كه خداوند خصوص مريم (ع) را پذيرفت كه به جاي پسر در بيت المقدس خدمت نمايد، زيرا قبل از او هيچ زني براي اين كار پذيرفته نشده بود و يا [چنان كه بعضي گفته اند:] قبول نذر به اين بود كه خداوند او را پس از تولد و پيش از آن كه شايسته خدمتگزاري در خانه خدا باشد، او را از مادرش تحويل گرفت [و خود عهده دار تربيت او شد.]

2- اين كه «قبول»، «مصدر» و به معني «تقبل» باشد و اين در صورتي است كه مضاف محذوف و تقدير آيه چنين باشد: فتقبلها بذي قبول حسن يعني خداوند او را به طرز شايسته اي كه همان اختصاص دادن او به اين كار است پذيرفت.

وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً و رشد و پرورش او را

نيكو قرار داد، و تربيتش را نيك انجام داد، در تمام حالات به اصلاح امر او پرداخت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 408

وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا به تشديد «كفل» و نصب «زكرياء» قرائت شده است. [و طبق اين قرائت «كفل» به معناي «جعل» و دو مفعولي است ] و فاعل خداوند است، يعني خدا مريم را ضميمه [اهل بيت ] زكريا گردانيد و او را كفيل و سرپرست مريم و تضمين كننده مصالح او قرار داد.

«زَكَرِيَّا» به «قصر» و «مد» هر دو قرائت شده است. و گفته شده: زكريا براي مريم در بالاي معبد مسجدي ساخت به طوري كه او با نردبان وارد آن مي شد. «1» و گفته اند: محراب شريفترين و مقدمترين مكانهاست، و گويي مريم (ع) در بهترين جاي بيت المقدس جاي داده شده بود و نيز گفته اند: مساجد بني اسرائيل محراب ناميده مي شد.

وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً روزي اش از بهشت مي رسيد چنان كه در زمستان ميوه تابستاني و در تابستان ميوه زمستاني نزد خود مي يافت.

أَنَّي لَكِ هذا زكريا مي پرسيد: اينها از كجاست كه هيچ شباهتي به روزيهاي دنيا ندارد؟

قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مريم مي گفت: از بهشت مي آيد.

در تفسير كشاف نقل شده كه پيامبر (ص) در دوران قحطي و خشكسالي روزي گرسنه شده بود و فاطمه (ع) دو گرده نان و مقداري گوشت براي آن حضرت هديه فرستاد، تا بدين وسيله ايشان را خرسند نموده و گرامي دارد، پيامبر همراه آن هديه به خانه فاطمه برگشت و [چون وارد شد] فرمود: دخترم نزد من بيا، وقتي فاطمه آمد آن حضرت سرپوش را از روي طبق برداشت، ديدند طبق پر از نان

__________________________________________________

1- بايد توجه داشت كه وضع محراب در ميان

بني اسرائيل چنان كه گفته اند با وضع محرابهاي ما تفاوت داشت، آنها محراب را از سطح زمين بالاتر مي ساختند، به طوري كه چند پله مي خورد و اطراف آن مانند ديوارهاي اتاق، آن را محفوظ مي كرد، به طوري كه، افرادي كه در داخل محراب بودند كمتر از بيرون ديده مي شدند. تفسير نمونه، ج 2، ص 399.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 409

و گوشت است و فاطمه (ع) از ديدن آن شگفت زده شد و دانست كه آنها از جانب خداوند نازل شده است.

آن گاه پيامبر پرسيد: اينها از كجاست؟ فاطمه فرمود: از جانب خداست. بعد پيامبر (ص) فرمود: خدا را سپاس مي گويم كه تو را [اي فاطمه ] مانند سيدة زنان بني اسرائيل [يعني مريم ] قرار داده است. سپس پيامبر (ص) حضرت علي و امام حسن و امام حسين (ع) و تمام اهل بيت خود را گرد آن طبق خواند، آنها همگي از آن طعام تناول فرمودند تا اين كه سير شدند و طعام هم چنان باقي مانده بود [به طوري كه گويا هيچ از آن كم نشده بود] و فاطمه (ع) آن را در بين همسايگان خويش توزيع كرد.

إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ خدا هر كس را بخواهد روزي مي دهد، در اين كه اين جمله سخن كيست دو احتمال وجود دارد:

1- از سخنان مريم (ع) باشد.

2- كلام پروردگار و اخبار او به رزّاقيّت بي حد خود (و جمله استينافي) باشد.

بِغَيْرِ حِسابٍ يعني بي اندازه و زياد و يا معنايش اين است كه اين كار تفضّلي است از ناحيه خداوند كه بدون محاسبه و كيفر دادن عمل به هر كس بخواهد بي اندازه روزي مي دهد:

[سوره آل عمران (3): آيات 38 تا 39] ... ص: 409

اشاره

هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ

رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ (38) فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيي مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (39)

ترجمه ... ص: 409

در آن هنگام (كه زكريا آن همه شايستگي را در مريم ديد) پروردگار

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 410

خويش را خواند و عرض كرد، خداوندا! از ناحيه خود فرزند پاكيزه اي (نيز) به من عطا فرما كه تو دعا را مي شنوي. (38)

و هنگامي كه او در محراب ايستاده مشغول نيايش بود، فرشتگان او را صدا زدند كه خدا تو را به يحيي بشارت مي دهد (كسي) كه كلمه خدا (يعني مسيح) را تصديق مي كند و آقا و پارسا و پيامبري از صالحان خواهد بود. (39)

تفسير: ... ص: 410

هُنالِكَ يعني در آن مكان، جايي كه زكريّا در محراب مسجد نزد مريم نشسته بود، يا در آن هنگام، كلمه «هنا» و «ثم» و «حيث» گاهي استعاره از زمان مي باشد.

هنگامي كه زكريّا شايستگي و مقام و منزلت مريم را نزد خداوند مشاهده نمود، آرزو كرد كه او نيز از همسرش، ايشاع، فرزندي مانند فرزند خواهرش «حنه» [مادر مريم ] داشته باشد، گرچه همسر او عقيم و نازا بود.

قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً گفت پروردگارا فرزندي مبارك و متّقي و پاك و سالم به من عطا فرما. «طيبة» به اعتبار «ذرية» مؤنّث آورده شده است.

و «ذرية» بر فرد و جمع، هر دو اطلاق مي شود.

إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ تو اجابت كننده دعايي.

فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ (فرشتگان ندايش دادند). گويند جبرئيل به او ندا داد، و «ناديه» به صورت مذكّر و با «امالة» [يعني مايل بودن فتحه به كسره ] نيز قرائت شده است.

أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ «ان» در اين جا دو جور قرائت شده:

1- «ان اللَّه» به فتحه بنا بر اين كه تقدير آن «بان اللَّه» باشد.

2- «ان اللَّه» به كسره، بنا بر اين كه اين جمله

گفته ملائكة باشد و يا اين كه «نداء» را نوعي سخن بدانيم.

«يبشرك» به فتح ياء و به تخفيف از «بشره يبشره» نيز قرائت شده است.

«يحيي» اگر از اسامي عجم باشد، غير منصرف است، چون اوّلا: «معرفه» و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 411

ثانيا «عجمي» است. و اگر از اسامي عرب باشد نيز به دو جهت غير منصرف است. 1- معرفه بودن 2- وزن فعل داشتن.

مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ «عيسي» (ع) را تصديق كرد و به او ايمان آورد، و گويند: «يحيي» اوّلين كسي بود كه او را تصديق كرد، و «مسيح» را كه «كلمة اللَّه» گويند چون تنها از كلام الهي [كن- فيكون ] به وجود آمده است نه از سبب ديگري.

و گفته شده منظور از «مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» اين است كه به كتاب خدا ايمان آورد، و «كلمه» به معناي كتاب آمده، چنان كه به كتاب «حويدرة» به خاطر قصيده اي كه در آن سروده «كلمة الحويدرة» گفته مي شود.

وَ سَيِّداً و بزرگ قومش بود و در شرافت و علم و عبادت بر آنان برتري داشت.

وَ حَصُوراً و به زنان نزديك نمي شد تا نفس خود را از شهوات منع نمايد.

وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ پيامبري شريف و بلند مرتبه و از جمله انبياست، زيرا پيامبران همه صالح بودند.

[سوره آل عمران (3): آيات 40 تا 41] ... ص: 411

اشاره

قالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (40) قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ (41)

ترجمه ... ص: 411

او عرض كرد پروردگارا! چگونه براي من فرزندي خواهد بود در حالي كه پيري به سراغ من آمده و همسرم نازاست؟ فرمود: اين گونه خداوند هر كاري را بخواهد انجام مي دهد. (40)

(زكريا) عرض كرد پروردگارا نشانه اي براي من قرار بده فرمود نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز سخن نخواهي گفت (و زبان تو بدون جهت بند مي آيد) و ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 412

پروردگار خود را (بشكرانه اين نعمت بزرگ) فراوان ياد كن و به هنگام صبح و شام او را تسبيح گوي. (41)

تفسير: ... ص: 412

قالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلامٌ زكريّا گفت: پروردگارا چگونه مرا فرزندي خواهد بود؟ و او چون به حسب عادت بعيد مي دانست كه در آن سنّ صاحب فرزند شود چنين اظهار داشت.

وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ مانند گفته عرب كه مي گويد: ادركته السن العاليه يعني او به سن بالايي رسيد و مقصودش اين است كه پيري در من اثر كرده و مرا ناتوان ساخته است. و زكريا [در روز دريافت بشارت فرزند] 99 ساله و گفته شده:

120 ساله بود، و زنش 98 سال داشت.

قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ خداوند اين گونه هر چه را بخواهد از كارهاي عجيب و خارق العاده مانند به وجود آوردن فرزند از پير مردي سالخورده و ناتوان و پير زني عقيم و نازا، انجام مي دهد.

و يا اين كه «كذلك اللَّه» جمله مبتدا و خبر و معنايش اين است كه با همين وصف [كه تو پير هستي و همسرت نازاست ] خداوند هر چه را بخواهد انجام مي دهد، و «يفعل ما يشاء» براي بيان و تفسير مبتدا و خبر است.

قالَ

رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً خدايا برايم نشانه اي قرار ده تا به وسيله آن از زمان حمل آگاه شده و سپاس اين نعمت را هنگام دريافت آن به جا آورم.

قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً خدا (يا جبرئيل) گفت: نشانه تو آن است كه سه شبانه روز جز با رمز قادر به سخن گفتن با مردم نخواهي بود. و درباره اين رمز چند قول است:

1- اشاره با دست.

2- اشاره با سر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 413

3- مطلق اشاره.

و «رمز» در اصل به معناي حركت كردن [لبها] است، و البته اختصاص اين نشانه يعني عدم قدرت بر تكلّم براي اين است كه بر ذكر يا معلوم شود كه بند آمدن زبان او در خصوص سخن گفتن با مردم است ولي به هنگام تسبيح و ذكر پروردگار، زبان او به راحتي مي جنبد و از اين روست كه فرمود:

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً در اين سه روز كه قادر به تكلّم با مردم نيستي و اين از معجزه هاي خيره كننده است پروردگارت را بسيار ياد كن وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ خدا را از هنگام زوال خورشيد تا غروب «وَ الْإِبْكارِ» و از طلوع فجر تا موقع چاشت تسبيح كن.

[سوره آل عمران (3): آيات 42 تا 43] ... ص: 413

اشاره

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ (42) يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (43)

ترجمه ... ص: 413

و (به ياد آوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند اي مريم! خدا تو را برگزيده، و پاك ساخته، و بر تمام زنان جهان برتري داده است. (42)

اي مريم! (به شكرانه اين نعمت) براي پروردگار خود خضوع كن و سجده به جا بياور و با ركوع كنندگان ركوع نما. (43)

تفسير: ... ص: 413

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ «اذ» در اين آيه عطف است بر «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ» [در آيه 35 همين سوره ]، يعني هنگامي كه فرشتگان به طور شفاهي با مريم تكلّم كردند و به او گفتند:

يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ اي مريم خداوند نخست تو را برگزيد، هنگامي كه تو را [به عنوان نذرش ] پذيرفت و تربيت كرد و كرامتهاي ويژه اي بخشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 414

وَ طَهَّرَكِ و تو را از آلودگيها و ناپاكيهايي كه زنان دچار آن مي شوند، مانند حيض و نفاس، پاك گردانيد.

وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ و بالاخره تو را از ميان همه زنان جهان برگزيد و بر همه برتري داد به واسطه اين كه عيسي (ع) را بدون داشتن پدر به تو عطا كرد و اين منزلت براي هيچ يك از زنان وجود نداشت.

يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي قنوت و سجده چون از صورت و اركان نماز است مريم (ع) با ذكر آن دو امر به نماز شده است. سپس به او گفته شده:

وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (و ركوع كن با ركوع كنندگان) يعني نمازت را بايد به جماعت به جا آوري و يا معنايش اين است كه خود را جزو نمازگزاران و در رديف آنان قرار بده.

[سوره آل عمران (3): آيه 44] ... ص: 414

اشاره

ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (44)

ترجمه ... ص: 414

اين از خبرهاي غيبي است كه به تو وحي مي كنيم، و تو در آن هنگام كه قلمهاي خود را (براي قرعه كشي به آب) مي افكندند تا كداميك كفالت و سرپرستي مريم كند، و (نيز) به هنگامي كه (دانشمندان براي كسب افتخار سرپرستي) با هم كشمكش داشتند نزد ايشان نبودي. (44)

تفسير: ... ص: 414

«ذلِكَ» اشاره است به آنچه سابقا درباره مريم و زكريا و يحيي گفته شد.

مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ (از خبرهاي غيبي) كه جز از طريق وحي از آن مطّلع نشدي.

نُوحِيهِ إِلَيْكَ (وحي مي كنيم به تو) يعني از راه اعجاز آن را به تو القا مي نماييم. به اين دليل كه آنچه را انسان نمي داند يا از راه مطالعه كتاب و يا تعلّم از ديگران مي آموزد و يا از طريق وحي و چون پيامبر اكرم، نه كتاب خواند و نه از كسي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 415

درس گرفته- زيرا نشو و نماي او در ميان قومي بود كه نه اهل كتاب بودند و نه باسواد- از اين رو خداوند بيان كرده كه تو اي پيامبر اين اخبار غيبي را جز از راه وحي به دست نياورده اي.

وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ و تو اي محمّد (ص) نزد ايشان نبودي وقتي كه احبار قلمهايشان را كه با آن تورات را مي نوشتند، در آب افكندند، تا از روي آنها با قرعه بفهمند كه چه كسي بايد سرپرستي مريم را به عهده گيرد، پس قلم زكريّا روي آب ايستاد [و برنده شد] ولي قلمهاي ديگران در آب فرو رفت «1» .

أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ تا بدانند كدام يك مريم را سرپرستي كند.

وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ و نزد ايشان نبودي

موقعي كه درباره (سرپرستي) مريم با يكديگر مخاصمه مي كردند.

[سوره آل عمران (3): آيات 45 تا 47] ... ص: 415

اشاره

إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (45) وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِينَ (46) قالَتْ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (47)

__________________________________________________

1- مادر مريم پس از وضع حمل نوزاد خود را در پارچه اي پيچيد، و به معبد آورد و به دانشمندان و بزرگان بني اسرائيل خطاب كرد كه اين نوزاد براي خدمت خانه خدا نذر شده است، سرپرستي او را بر عهده بگيريد، از آن جا كه مريم از خانواده اي بزرگ (خانواده عمران) بود، دانشمندان و عابدان بني اسرائيل براي سرپرستي او بر يكديگر سبقت مي جستند، و لذا تصميم بر قرعه گرفتند، به كنار نهري آمدند و قلمها و چوبهايي كه به وسيله آنها قرعه مي زدند، حاضر كردند، و نام هر يك بر يكي از قلمها نوشته شد، هر قلمي در آب فرو مي رفت برنده قرعه نبود، تنها قلمي كه روي آب باقي مي ماند برنده قرعه محسوب مي شد. قلمي كه نام «زكريا» بر آن بود در اعماق آب فرو رفت و سپس روي آب آمد و سرپرستي «زكريا» نسبت به مريم مسلّم شد، و در واقع او از همه سزاوارتر بود زيرا، هم پيامبر خدا بود و هم همسر خاله مريم. تفسير نمونه، ج 2، ص 411- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 416

ترجمه ... ص: 416

(به ياد بياوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند: اي مريم! خداوند تو را به كلمه اي (وجود با عظمتي) از طرف خودش بشارت مي دهد كه

نامش «مسيح عيسي بن مريم» است، در حالي كه در اين جهان و جهان ديگر صاحب شخصيّت خواهد بود و از مقربان است. (45)

و با مردم در گاهواره و در حالت كهولت (ميانسال شدن) سخن مي گويد و از صالحان است. (46)

(مريم) گفت: پروردگارا! چگونه فرزندي براي من خواهد بود در حالي كه انساني با من تماس نگرفته است؟ (در پاسخ او) گفت:

خداوند، اين گونه هر چه را بخواهد مي آفريند، هنگامي كه چيزي را مقرّر نمايد (و فرمان هستي آن را صادر كند) فقط به آن مي گويد: «موجود باش» آن نيز فورا موجود مي شود. (47)

تفسير: ... ص: 416

«إِذْ قالَتِ» در اين آيه «بدل» است از «إِذْ قالَتِ» [در آيه 42] و مي توان گفت بدل از «إِذْ يَخْتَصِمُونَ» در آيه قبل است.

يُبَشِّرُكِ تو را به چيزي خوشحال كننده بشارت مي دهد.

بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ «مسيح» معرب «مشيح» بوده و «مشيح» در زبان عبري به معناي مبارك است، مانند آيه: وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ «و خدا مرا هر كجا باشم مايه بركت و رحمت گردانيد» (مريم/ 31)، و عيسي نيز معرّب «ايشوع» است و در مورد ناميده شدن «مسيح» به اين نام اقوالي است:

1- زيرا جبرئيل او را در وقت ولادت با بالهاي خود مسح كرد تا از شر شيطان در امان بماند.

2- زيرا هيچ مبتلا و مريضي را مسح نمي كرد مگر اين كه شفا مي يافت.

و جمله «اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ» مركب از سه چيز است:

1- «عيسي» كه نام اوست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 417

2- «مسيح» كه يكي از القاب شريف حضرت عيسي (ع) است.

3- «ابن» كه صفت «عيسي» است.

و چون اسم نشانه اي است كه با آن «مسمّي»

از غيرش تميز داده مي شود گويي گفته شده است با مجموع اين سه كلمه او از غير خود متمايز مي شود.

«وَجِيهاً» حال است از «كلمة» و همچنين، «وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ» و «يُكَلِّمُ النَّاسَ» و «مِنَ الصَّالِحِينَ» نيز حال از «كلمة» مي باشند، و معناي آيه اين است كه اي مريم خدا تو را به فرزندي بشارت مي دهد كه چنين اوصافي دارد:

الف- داراي جاه و منزلت است.

ب- در دنيا و آخرت از مقربان است.

ح- (با مردم در گهواره) سخن مي گويد.

د- از صالحان است.

و اين حال بودن صحيح است زيرا «كلمة» نكره موصوفه است، و منظور از «وجاهت» در دنيا، مقام نبوّت و رياست عيسي (ع) بر مردم و در آخرت شفاعت كردن و بلندي مقام اوست. و مقصود از اين كه مسيح (ع) از مقربان است، بالا رفتن او به آسمان است.

«فِي الْمَهْدِ» در محل نصب است، بنا بر اين كه «حال» از [ضمير در] «يكلم» باشد. و «كهلا» عطف بر [محل ] «في للهد» است و معناي آيه اين است كه او در حال كودكي و هم در حال بزرگي و كهولت با كلام پيامبران با مردم سخن مي گويد، بدون اين كه تفاوتي بين اين دو حالت باشد.

[سوره آل عمران (3): آيات 48 تا 50] ... ص: 417

اشاره

وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (48) وَ رَسُولاً إِلي بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (49) وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ

لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (50)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 418

ترجمه ... ص: 418

و به او كتاب و دانش و تورات و انجيل مي آموزد. (48)

و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوي بني اسرائيل (قرار داده كه به آنها مي گويد:) من نشانه اي از طرف پروردگار شما برايتان آورده ام، من از گل چيزي به شكل پرنده مي سازم، سپس در آن مي دمم و به فرمان خدا پرنده اي مي گردد، و كور مادرزاد و مبتلايان به برص (پيسي) را بهبودي مي بخشم و مردگان را زنده مي كنم و از آنچه مي خوريد و در خانه خود ذخيره مي كنيد به شما خبر مي دهم، مسلما در اينها نشانه اي براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد. (49)

و تصديق مي كنم آنچه را پيش از من از تورات بوده است (آمده ام) تا پاره اي از چيزهايي كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما حرام بوده است (مانند گوشت بعضي از چهارپايان و ماهيها) بر شما حلال كنم و نشانه اي از طرف پروردگارتان براي شما آورده ام، بنا بر اين از خدا بترسيد و از من پيروي نماييد. (50)

تفسير: ... ص: 418

در اعراب «وَ يُعَلِّمُهُ» چهار وجه ذكر شده است:

1- عطف بر «يبشرك» .

2- عطف بر «يخلق» .

3- عطف بر «وجيها» .

4- جمله مستأنفه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 419

«و نعلمه» به «نون» نيز قرائت شده است.

و درباره «رسولا» و «مصدقا» دو وجه وجود دارد:

1- اين كه تقدير جمله چنين باشد: «و يقول ارسلت رسولا باني قد جئتكم»، «و مصدقا لما بين يدي» .

2- اين كه هر يك از آن دو متضمن معناي نطق باشد، چنان كه گويي گفته شده: و ناطقا باني قد جئتكم و ناطقا باني اصدق ما بين يدي.

و در جمله «أَنِّي أَخْلُقُ» چهار وجه گفته شده است:

1- در

موضع نصب و بدل است از «أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ» .

2- در موضع جرّ و بدل است از «ءاية» .

3- در موضع رفع است، بنا بر اين كه تقدير جمله: هي اني اخلق لكم باشد.

4- جمله مستأنفه باشد، زيرا «اني اخلق» به كسر همزه نيز قرائت شده است.

و معناي آيه اين است كه من چيزي [گلي ] را به شكل و هيأت مرغ براي شما خلق مي كنم و در آن مي دمم، پس به قدرت و امر خدا مرغي زنده مانند ديگر مرغان خواهد شد.

وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ و كور مادرزاد را شفا مي دهم.

وَ الْأَبْرَصَ و نيز مبتلا به برص را كه بر پوستش لكه هاي سفيدي است.

وَ أُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللَّهِ تكرار كلمه «باذن اللَّه» براي ردّ پندار و اعتقاد كساني است كه خيال كردند، عيسي (ع) خداست [تا بر آنها معلوم شود كه او با اذن و قدرت پروردگار كور مادرزاد را شفا مي داد و مرده را زنده مي كرد].

وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ عيسي (ع) [خطاب به افراد] مي گفت: فلاني تو فلان غذا را خورده اي و [به ديگري مي گفت ] اي فلاني چنين چيزي براي تو ذخيره شده است [و گفته او عين واقع بود].

جمله «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ» حمل بر «آية» مي شود، يعني «جئتكم بآية من ربكم و لا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 420

حل لكم» و مي توان گفت «مصدقا» نيز حمل بر «آيه» مي شود يعني جئتكم بآية و جئتكم مصدقا.

[گفته اند:] چيزهايي كه عيسي بر بني اسرائيل حلال كرد، عبارت بود از:

گوشت شتر و پيه و گوشت بعضي از ماهيان [كه در آيين موسي (ع) بر آنان حرام بود.]

وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ يعني با

حجّت و دليلي كه بر راست بودن نبوّت من گواه است. از جانب پروردگار به سوي شما آمده ام. «فَاتَّقُوا اللَّهَ» پس در تكذيب و مخالفت با من از خدا بترسيد، وَ أَطِيعُونِ و مرا اطاعت كنيد.

[سوره آل عمران (3): آيات 51 تا 54] ... ص: 420

اشاره

إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (51) فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسي مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (52) رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (53) وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (54)

ترجمه ... ص: 420

همانا خداوند پروردگار من و شماست او را بپرستيد (نه من و چيز ديگر را) اين است راه راست. (51)

هنگامي كه عيسي احساس كفر (و مخالفت از آنها كرد، گفت، كيست كه ياور من به سوي خدا گردد، حواريون (شاگردان مخصوص او) گفتند: ما ياران خداييم، به او ايمان آورديم و تو (نيز) گواه باش كه ما اسلام آورده ايم. (52)

پروردگارا به آنچه نازل كرده اي ايمان آورده ايم و از فرستاده (تو) پيروي نموديم، ما را در زمره گواهان بنويس. (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 421

(يهود و دشمنان مسيح) مكر نمودند و خدا هم (بر حفظ او و آيينش) چاره جويي كرد و خداوند بهترين چاره جويان است. (54)

تفسير: ... ص: 421

إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ خداوند مالك من و شماست، از اين رو عيسي (ع) اين سخن را گفت تا دليلي بر رد مسيحيان باشد كه مي گفتند: «مسيح پسر خداست» و منظورش اين است كه فرزندي مرا به خدا نسبت ندهيد، همانا من بنده اويم چنان كه شما بنده او هستيد.

فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسي مِنْهُمُ الْكُفْرَ و چون عيسي (ع) به كفر ايشان آگاه شد به گونه اي كه هيچ شك و ترديدي در آن نداشت، مانند آگاهي يافتن به چيزي كه با حواس قابل درك است.

قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللَّهِ گفت ياران من و كساني كه خود را به خدا نسبت مي دهند كيانند تا مانند خدا مرا ياري كنند؟ بنا بر اين كلمه «الي اللَّه» متعلّق به «انصاري» است. و مي توان گفت متعلق است به محذوفي كه حال از ياء «انصاري» باشد، يعني «من انصاري ذاهبا الي اللَّه»؟

قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ حواريون گفتند ما ياران دين خدا و

رسول او هستيم. و حواري شخص، افراد مخصوص و برگزيده اوست و به زنان شهر نشين نيز به خاطر پاكيزگي [لباس ] و شفّاف بودن رنگشان «حواريّات» گفته مي شود.

حواريون عيسي (ع) 12 تن بودند و در علّت نام گذاري آنها به اين نام اقوالي است:

1- چون نوراني بودند و اثر عبادت در آنها آشكار بود، و يا چون دلهايشان پاك بود مثل پاكي لباس شسته شده و سپيد شده.

2- چون رختشوي بودند و لباسها را از چرك پاك و سپيد مي ساختند. «1» و حواريون

__________________________________________________

1- دو قول ديگر نيز ذكر شده كه عبارتند از:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 422

از عيسي (ع) تقاضا كردند كه به اسلام آوردن آنان گواهي دهد زيرا در قيامت پيامبران به سود و يا زيان قوم خود شهادت مي دهند.

فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ ما را با پيامبراني قرار بده كه براي امّتهاي خود گواهي مي دهند. و برخي گفته اند: يعني ما را با امّت محمّد (ص) قرار ده، زيرا امّت وي شاهد و گواه بر مردم هستند.

وَ مَكَرُوا كفار بني اسرائيل مكر كرده و تصميم به قتل عيسي گرفتند، و فردي را براي كشتن ناگهاني او به كار گماردند.

وَ مَكَرَ اللَّهُ و خدا نيز مكر كرد، و مكر او اين بود كه عيسي به آسمان رفت و خداوند مردي را كه خواست مباشر قتل عيسي بشود، شبيه او قرار داد و خودش به جاي عيسي به دار آويخته شد.

وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ خدا در مكر و حيله از آنان نيرومندتر و بر مجازات آنها به گونه اي كه مجازات شونده احساس و گمان آن را ندارد، تواناتر است.

[سوره آل عمران (3): آيه 55] ... ص: 422

اشاره

إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ

إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (55)

ترجمه ... ص: 422

(به ياد بياوريد) هنگامي كه خدا به عيسي فرمود: من تو را بر مي گيرم و به سوي خود بالا مي برم و از كساني كه كافر شدند پاك مي سازم، و كساني كه از تو پيروي كردند، تا روز رستاخيز برتر از كساني

__________________________________________________

1- چون صياد بودند و ماهي مي گرفتند (از ابن عباس و سدّي) 2- چون از افراد مخصوص انبيا بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 423

كه كافر شدند، قرار مي دهيم، سپس بازگشت شما به سوي من است، و در ميان شما، در آنچه اختلاف داشتيد، داوري مي كنم. (55)

تفسير: ... ص: 423

إِذْ قالَ اللَّهُ «ظرف» براي «خير الماكرين» و يا براي «مكر اللَّه» است. «اني متوفيك» يعني عمر تو را كامل مي كنم، به اين معنا كه تو را از كشته شدن به دست كفّار حفظ مي كنم و مرگ تو را تا اجل حتمي به تأخير مي دارم و تو را به مرگ طبيعي مي ميرانم.

وَ رافِعُكَ إِلَيَّ تو را به آسمان و به جايگاه فرشتگان خود بالا مي برم.

وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا و تو را از سوء مجاورت و پليدي مصاحبت با كفّار پاك مي سازم.

در معناي «متوفيك» اقوالي ديگري گفته شده است:

1- يعني تو را از زمين بر مي گيرم، از قبيل اين كه بگويي: «توفيت مالي علي فلان» هر گاه مال خود را از او دريافت كني.

2- يعني اكنون كه تو را به آسمان بالا مي برم، پس از فرود آمدن از آن، تو را در هنگام فرا رسيدن مرگت مي ميرانم.

3- من تو را در خواب مي ميرانم. از قبيل آيه: وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها «و آن را كه هنوز مرگش فرا نرسيده نيز در حال خواب روحش را قبض مي كند» (زمر/

42)، و منظور اين است كه تو را در حال خواب به آسمان بالا مي برم تا اين كه دچار وحشت نگردي و زماني كه در آسمان بيدار مي شوي مطمئن و مقرّب ذات حق باشي.

وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ خداوند كساني را كه از عيسي (ع) پيروي مي كنند، با دليل و برهان و در بيشتر اوقات با منطق و قدرت شمشير بر كفّار برتري مي دهد. و پيروان عيسي (ع) آن دسته از نصاري هستند كه به او ايمان آوردند، نه كساني مانند يهود و برخي از نصاري كه او را تكذيب كرده يا به دروغگويي متّهم كردند.ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 424

فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ تفسير اين حكم در آيه بعد است كه مي فرمايد: «فَأُعَذِّبُهُمْ» و «فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ» .

[سوره آل عمران (3): آيات 56 تا 58] ... ص: 424

اشاره

فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (56) وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (57) ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ (58)

ترجمه ... ص: 424

امّا آنها كه كافر شدند، آنها را مجازات دردناكي در دنيا و آخرت خواهم كرد و ياوراني ندارند. (56)

و امّا آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنها را به طور كامل خواهد داد، و خداوند ستمكاران را دوست نمي دارد. (57)

اينها كه بر تو مي خوانم از نشانه هاي حقانيّت تو است و يادآوري حكيمانه اي است. (58)

تفسير: ... ص: 424

«ذلك» اشاره است به خبري كه در آيات قبل درباره عيسي (ع) و غير او ذكر شد. «ذلك» مبتدا و «نتلوه عليك» خبر آن است. و «من الآيات» خبر بعد از خبر و يا خبر براي مبتداي محذوف است، و مي توان گفت «ذلك» به معناي «الذي» و «نتلوه» صله آن، و «من الآيات» خبر است.

وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ منظور قرآن است زيرا با حكمتهاي موجود در آن گويي به حكمت سخن مي گويد، چنان كه «دلالت»، «دليل» ناميده مي شود گرچه دليل در حقيقت همان دلالت كننده است.

[سوره آل عمران (3): آيات 59 تا 61] ... ص: 424

اشاره

إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (59) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (60) فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبِينَ (61)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 425

ترجمه ... ص: 425

همانا مثل عيسي در نزد خدا، همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود موجود باش او هم فورا موجود شد. (59)

حق از جانب پروردگار تو است، بنا بر اين از ترديد كنندگان مباش. (60)

هر گاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده (باز) كساني با تو، به محاجّه و ستيز برخيزند به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مي نماييم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مي كنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله مي كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم. (61)

تفسير: ... ص: 425
اشاره

إِنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ همانا موضوع عيسي (ع) و شگفتي تولّد او بدون پدر همچون موضوع آفرينش آدم است.

خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ اين جمله وجه شباهت عيسي (ع) را با آدم بيان مي كند، يعني همان طور كه خداوند آدم را از خاك و بدون پدر و مادر آفريد، عيسي (ع) را نيز بدون پدر آفريده است، در صورتي كه آفرينش آدم بدون پدر و مادر به مراتب شگفت انگيزتر و خارق العاده تر است از آفرينش عيسي كه بدون پدر متولد شده است، و معناي «خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ» اين است كه خداوند جسم خاكي او را كه از گل بود، نيرو داد.

ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ (سپس به او- آدم يا عيسي- گفت باش) يعني او را بشري بوجود آورد، چنان كه فرموده: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ «پس از آن خلقتي ديگر انشا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 426

نموديم» (مؤمنون/ 14).

فَيَكُونُ پس او

هم موجود گرديد. اين كلمه- گرچه دلالت بر حال و يا استقبال دارد ولي- از گذشته حكايت مي كند.

الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ اين جمله خبر براي مبتداي محذوف يعني «هو» است، مانند گفته اهل خيبر كه گفتند: «محمد و الخميس» يعني «هو محمد و الجيش» (او محمّد (ص) و سپاه اوست.) كه مبتدا حذف شده است.

فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ پس نباش از ترديد كنندگان. اين خطاب به منظور تحريك بر تحصيل يقين و اطمينان بيشتر است.

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ آن كس كه از نصاري با تو در مورد عيسي (ع) محاجّه و مجادله كند.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ پس از دلايل آشكاري كه بر تو رسيد و موجب علم شد.

فَقُلْ تَعالَوْا پس بگو بياييد و منظور آمدن از روي اراده و تصميم است چنان كه به كسي مي گويي: تعالي نفكر في هذه و المسالة: بيا تا به اين مسأله بينديشيم.

نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ هر يك از من و شما فرزندان و زنان خود و نيز كسي را كه جانش مثل جان اوست براي مباهله فرا خوانيم.

ثُمَّ نَبْتَهِلْ پس مباهله كنيم به اين معنا كه بگوييم: لعنت خدا بر هر دروغگويي از ما و شما. «بهلة» به فتح و ضم [بهلة] بمعناي لعنت و نفرين است و «بهله اللَّه» يعني خدا او را لعنت و از رحمت خود دور كند. از قبيل اين كه مي گويي: «أبهله» هر گاه شخص از چيزي دوري جويد و آن را رها كند و «نافة باهل» يعني شتري كه آن را به حال خود رها كرده و پستانش را در كيسه قرار نداده اند، تا نوزادش بتواند به آزادي شيرش را بنوشد. «ابتهال» در

اصل به همين معني است و سپس در هر دعايي كه با سعي و كوشش همراه است استعمال شده، گرچه متضمن لعن و نفرين نباشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 427

[شأن نزول ]: ... ص: 427

آيات مورد بحث درباره نمايندگان مسيحيان نجران يعني «عاقب» و «سيّد» و همراهان آن دو نازل شده است. چون پيامبر اكرم (ص) نصاري را دعوت به مباهله كرد، از وي مهلت خواستند تا به بزرگان خود مراجعه كنند و از آنان نظر بخواهند، و چون به مشورت با يكديگر پرداختند، از «عاقب» كه در ميان مسيحيان صاحب نظر بود، پرسيدند: اي بنده مسيح رأي تو [در مورد مباهله با محمّد (ص)] چيست؟ گفت: به خدا سوگند شما خود مي دانيد كه محمّد (ص) پيامبر و فرستاده خداست، و با نشانه هاي محكم از جانب پروردگار شما آمده است. به خدا سوگند هرگز قومي به مباهله با پيامبري نپرداخت، جز اين كه بزرگشان زنده نماند و كوچكشان به بزرگي نرسيد، [پس اگر با پيامبر اسلام مباهله كرديد هلاك خواهيد شد] و اگر بخواهيد با آيين خود مأنوس و همدم باشيد از مباهله با وي خودداري كنيد و از او جدا شويد و به ديار خود برگرديد. اين در حالي بود كه صبح روز بعد پيامبر (ص) آمد در حالي كه دست علي (ع) را گرفته بود و حسنين در جلو و فاطمه (ع) پشت سر آن حضرت در حركت بود، نصاري هم كه اسقفشان، ابو حارثه، در جلوشان بود، آمدند، اسقف- چون پيامبر و اهل بيت را ديد گفت:

چهره هايي را مي بينم كه اگر از خدا بخواهند كوه ها را از جاي بكند، البته خواهد كند، پس با

او مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد و بر روي زمين تا روز قيامت يك نصراني نخواهد ماند. پس مسيحيان گفتند: اي ابو القاسم ما با تو مباهله نمي كنيم ولي به مصالحه حاضريم، با ما مصالحه كن. پيامبر با آنها مصالحه كرد كه آنان هر سال دو هزار حلّه- هزار حله در ماه صفر و هزار حلّه در رجب- به پيامبر تحويل دهند، و نيز سي زره و سي نيزه و سي اسب عاريه دهند تا چنان چه در يمن آشوب و جنگي پيش آمد، مسلمانان از آنها استفاده كنند.

پيامبر اكرم (ص) فرمود: قسم به آن كه جانم در قبضه قدرت اوست هلاك آنان نزديك شده بود و اگر مباهله مي كردند همگي به صورت بوزينه و خوك مسخ

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 428

مي شدند و بيابان بر آنها وادي آتش مي شد و يك سال طول نمي كشيد كه همه آنان نابود مي شدند.

اين آيه بروشني دلالت دارد بر فضيلت و بلندي مقام اصحاب كساء (ع) و اين كه آنان به مرحله اي از كمال رسيده اند كه هيچ كس نمي تواند آنان را محكوم نمايد.

[سوره آل عمران (3): آيات 62 تا 64] ... ص: 428

اشاره

إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (62) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ (63) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64)

ترجمه ... ص: 428

همانا، اين سرگذشت واقعي (مسيح) است (و ادّعاهايي همچون الوهيّت او يا فرزند خدا بودنش بي اساس است) و هيچ معبودي جز خداوند يگانه نيست و خداوند توانا و حكيم است. (62)

اگر (با اين همه شواهد روشن، باز هم از پذيرش حق) روي گردانند (بدان كه حقيقت جو نيستند) خداوند از مفسده جويان آگاه است. (63)

بگو اي اهل كتاب بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما مساوي (مشترك) است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم، و چيزي را شريك او قرار ندهيم، و بعضي از ما بعض ديگر را، غير از خداوند يگانه، به خدايي نپذيرند، هر گاه (از اين دعوت) سر بر تابند، بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم. (64)

تفسير: ... ص: 428

إِنَّ هذا آنچه خداوند درباره عيسي و غيره بر تو حكايت كرد «لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ» حديث صدق و راستي است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 429

«من» در جمله «ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ» به منزله لاي نفي جنس در لا اله الا اللَّه است كه مبني بر فتح بوده و افاده مي كند معني استغراق نفي را و در مقام ردّ نصاري است كه قائل به تثليث (خدايان سه گانه) شده اند.

فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ تهديدي براي ترساندن نصاري از عذاب است.

چون احتجاج خداوند با اهل كتاب به پايان رسيد آنها را به توحيد دعوت كرده و فرموده است:

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ بگو (يا محمّد) اي اهل كتاب بياييد به سوي كلمه اي كه مساوي است ميان ما و شما و قرآن و تورات و انجيل در آن اختلاف نكرده اند. جمله «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ

لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»، تفسير «كلمة» است يعني بياييد- همگي موحّد باشيم- و نگوييم عزير و مسيح پسران خدايند، (زيرا هر يك از آن دو مانند ما انسان هستند) و از پيشوايانمان در آنچه كه آنها حلال يا حرام كرده اند پيروي نكنيم. مانند آيه: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ «پيشوايان و رهبانان خود را به جاي خدا ارباب خود قرار دادند» (توبه/ 31).

و چون اين آيه نازل شد عدي بن حاتم گفت يا رسول اللَّه ما احبار، را نمي پرستيم. حضرت فرمود آيا ايشان به دلخواه خود حلال و حرام درست نمي كردند و شما هر چه مي كردند نمي پذيرفتيد؟ گفت بلي، يا رسول اللَّه، حضرت فرمود، ارباب قرار دادن آنها معنايش همين است.

فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر از توحيد و بندگي حق اعراض كردند، فقولوا اشهدوا بانا مسلمون يعني پس بگوييد حجّت بر شما تمام شد و شما [اي اهل كتاب ] بايد اقرار كنيد كه ما مسلمانيم نه شما. و مي توان گفت اين خطاب از باب تعريض بوده و معنايش اين است كه شما خود گواهي دهيد كه كافر هستيد، زيرا پس از آشكار شدن حق از آن روگردان شديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 430

[سوره آل عمران (3): آيات 65 تا 67] ... ص: 430

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66) ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (67)

ترجمه ... ص: 430

اي اهل كتاب چرا درباره ابراهيم گفتگو و نزاع مي كنيد (و هر كدام او را پيرو آيين خودتان معرّفي مي نماييد) در حالي كه تورات و انجيل بعد از او نازل شده اند، آيا انديشه نمي كنيد؟ (65)

شما كساني هستيد كه درباره آنچه نسبت به آن آگاه بوديد گفتگو كرديد، چرا درباره آنچه آگاه نيستيد گفتگو مي كنيد، و خدا مي داند و شما نمي دانيد. (66)

ابراهيم نه يهودي بود، و نه نصراني، بلكه فردي موحّد، خالص، و مسلمان بود، و هرگز از مشركان نبود. (67)

تفسير: ... ص: 430

دانشمندان يهود و نصاري نزد رسول خدا (ص) گرد آمدند و هر يك از اين دو گروه ادّعا مي كرد ابراهيم (ع) از آنها بوده است، در پاسخ ادّعاي يهود و نصاري گفته شده: آيين يهود، بعد از نزول تورات، و دين نصراني پس از نزول انجيل پديد آمده و از زمان ابراهيم (ع) تا زمان موسي 1000 سال و تا زمان عيسي 2000 سال فاصله است، پس چگونه [معقول است كه ] ابراهيم پيرو آيينهايي باشد كه ساليان متمادي پس از زمان او به وجود آمده است؟

أَ فَلا تَعْقِلُونَ چرا به اين امر نمي انديشيد تا اين كه به چنين نزاع و گفتگوي محالي نپردازيد.

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ «ها» براي تنبيه و «انتم هؤلاء» مبتدا و خبر است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 431

«حاججتم» جمله مستأنفه و تفسير كننده جمله اوّلي است، يعني: شما اي گروه يهود و نصاري افراد جاهل و ناداني هستيد و آنچه كه بروشني بر جهالت و كم خرد بودن شما دلالت مي كند، اين است كه به نزاع و كشمكش با يكديگر پرداختيد.

فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ در آنچه مي دانستيد، و تورات و

انجيل از آن سخن به ميان آورده است.

فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ پس چرا مجادله مي كنيد درباره چيزي كه در كتابهاي آسماني شما (تورات و انجيل) چيزي راجع به اين كه ابراهيم پيرو كدام آيين بوده، ذكر نشده است؟! وَ اللَّهُ يَعْلَمُ و خدا وضعيّت ابراهيم و دين او را مي داند.

وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و شما نمي دانيد پس راجع به او سخن نگوييد. سپس خداوند به يهود و نصاري فهماند كه ابراهيم (ع) از آيين [تحريف شده ] آنان بيزار است: از اين رو فرموده: «و ما كان ...» يعني، ابراهيم جز موحد و مسلمان نبود.

«وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» او مشرك نبود، منظور از «مشركين» در اين آيه «يهود» و «نصاري» هستند، زيرا به خداوند شرك ورزيده و عزير و مسيح را شريك او مي دانستند.

[سوره آل عمران (3): آيات 68 تا 69] ... ص: 431

اشاره

إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ (68) وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (69)

ترجمه ... ص: 431

سزاوارترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروي كردند و (همچنين) اين پيامبر و كساني كه (به او) ايمان آورده اند، و خداوند ولي و سرپرست مؤمنان است. (68)

جمعي از اهل كتاب دوست داشتند (و مي خواستند) كه شما را گمراه كنند (امّا آنها نمي توانند شما را گمراه نمايند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 432

بلكه)، گمراه نمي كنند مگر خودشان را و نمي فهمند. (69)

تفسير: ... ص: 432

إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ همانا نزديكترين مردم به ابراهيم، «لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ» :

آنانند كه در زمان خود ابراهيم و زمانهاي بعد از او پيروي كردند. «اولي» از ريشه «ولي» به معناي قرب (نزديك بودن) است.

وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا و خصوص اين پيامبر و كساني كه از امّت او كه ايمان آوردند.

وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ خدا عهده دار ياري كردن مؤمنان است.

وَدَّتْ طائِفَةٌ ... من اهل الكتاب لو يضلونكم و جماعتي از اهل كتاب آرزو كردند كاش مي توانستند شما را گمراه كنند. منظور از اهل كتاب در اين آيه خصوص يهوديان هستند، و آنها بودند كه حذيفه، عمّار و معاذ را به آيين يهود فرا خواندند و آرزو داشتند آنان را به دين يهود درآورند.

وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و ضرر گمراه كردن بر نمي گردد مگر به خودشان زيرا عذاب آنان به خاطر گمراه بودن خود و گمراه كردن ديگران دو برابر مي شود و يا منظور اين است كه آنها قادر به گمراه كردن مسلمانان نبوده و فقط افرادي مثل خود را مي توانند گمراه كنند.

وَ ما يَشْعُرُونَ و نمي دانند كه گرفتاري و سختي اين كار فقط به خودشان برمي گردد.

[سوره آل عمران (3): آيات 70 تا 71] ... ص: 432

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70) يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 433

ترجمه ... ص: 433

اي اهل كتاب چرا به آيات خدا كافر مي شويد در حالي كه (به صحّت و صدق آنها) گواهي مي دهيد. (70)

اي اهل كتاب چرا حق را با باطل (مي آميزيد) مشتبه مي كنيد (تا دگران نفهمند و گمراه شوند) و حقيقت را مكتوم مي داريد در حالي كه مي دانيد. (71)

تفسير: ... ص: 433

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ اي اهل كتاب چرا به تورات و انجيل كافر شديد؟! و كفر آنان از اين رو بود كه نشانه هاي صحّت نبوّت پيامبر و نيز اوصاف آن حضرت را كه تورات و انجيل از آن سخن گفته بود، تصديق نمي كردند.

وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ در حالي كه مي دانيد آنها آيات خداست. و گفته اند: منظور از «آيات خدا» قرآن است، يعني چرا كافر مي شويد به قرآن و دلايل نبوّت رسول اكرم (ص) در حالي كه صفات آن حضرت را در تورات و انجيل مشاهده مي كنيد.

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ منظور از «باطل» آياتي از تورات است كه آن را تحريف كرده اند، و مقصود از «حق» آياتي است كه آنها را تحريف نكردند.

وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ و نبوّت محمّد (ص) را كه حق است انكار مي كنيد.

[سوره آل عمران (3): آيات 72 تا 74] ... ص: 433

اشاره

وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (72) وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللَّهِ أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (73) يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (74)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 434

ترجمه: ... ص: 434

و جمعي از اهل كتاب (از يهود) گفتند (برويد و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز كافر شويد، (و باز گرديد) شايد آنها (نيز از آيين خود) بازگردند. (72)

و جز به كسي كه از آيين شما پيروي مي كند (واقعا) ايمان نياوريد، بگو (اي پيامبر) هدايت، هدايت الهي است و (تصوّر نكنيد) به كسي همانند آنچه به شما داده مي شود، داده شده و يا اين كه مي توانند نزد پروردگارتان با شما بحث و گفتگو كنند، بگو برتري به دست پروردگار است و به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مي دهد، و خداوند وسعت دهنده آگاه است. (73)

هر كس را بخواهد ويژه رحمت خود مي كند، و خداوند داراي مواهب عظيم است. (74)

تفسير: ... ص: 434
[شأن نزول ]: ... ص: 434

[حسن و سدّي گويند:] 12 نفر از احبار يهود خيبر با هم توطئه كردند و با يكديگر قرار گذاشتند كه اوّل روز با زبان، نه با ايمان قلبي اظهار اسلام كنند و آخر روز از آن برگردند و اظهار كفر نمايند و بگويند علّت بازگشت ما از اسلام اين بود كه در كتب خود جستجو كرديم و با دانشمندان خويش هم مشاوره نموديم و دانستيم اوصافي كه در تورات براي محمّد (ص) بيان شده در آن نيست و در نتيجه كذب و بطلان روش او بر ما معلوم شد و هدفشان اين بود كه با اين كار در دل اصحاب آن حضرت ترديد ايجاد نمايند و بگويند اينها كه اهل كتاب و داناتر از ما هستند حق را بهتر مي شناسند و گرنه باز نمي گشتند.

وَجْهَ النَّهارِ يعني اوّل روز.

وَ لا تُؤْمِنُوا متعلق است به «أَنْ يُؤْتي

أَحَدٌ» و جمله ميان آن دو «معترضة» است يعني «و لا تظهروا ايمانكم بان يؤتي احد مثل ما اوتيتم الا لاهل دينكم دون غيرهم» و منظور اين است كه ايمان خود را به اين كه داده شده به مسلمانان از كتب آسماني مثل آنچه به شما عطا شده، پنهان كرده و آن را ابراز نكنيد مگر در جايي كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 435

تنها پيروان شما باشند، نه نزد مسلمانان و مشركان، زيرا چنان چه شما ايمان خود را اظهار نماييد، بر پايداري مسلمانان در ايمانشان مي افزايد و موجب ترغيب مشركان به اسلام مي شود.

أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ اين جمله عطف بر «ان يؤتي احد» است و ضمير در «يحاجوكم» به «احد» برمي گردد، زيرا «احد» [در لفظ مفرد ولي ] در معني جمع است، يعني تصديق نكنيد جز كسي را كه از دين شما پيروي كند، زيرا مسلمانان در روز قيامت به حق با شما محاجّه خواهند كرد و شما را نزد خداوند با دليل و برهان مغلوب خواهند ساخت.

و منظور از جمله معترضه «قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللَّهِ» اين است كه اي محمّد (ص) به آنها (يهود) بگو خدا هر كس را بخواهد موفّق مي دارد تا اسلام بياورد و يا اگر مسلمان است پايداري او بر اسلام نيز به توفيق الهي بستگي دارد و مكر شما سودي برايتان ندارد. و مقصود از جمله «قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ» نيز هدايت و توفيق الهي است.

در آيه مورد بحث چند وجه وجود دارد:

1- اين كه كلام (يهود) در جمله «إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ» تمام شده و معناي آيه اين است كه تصديق نكنيد ايمان

ظاهري را مگر براي كساني كه گرچه اسلام آورده اند، از دين شما نيز پيروي مي كنند. زيرا آنها اميد بيشتري به بازگشتن تازه مسلمانان از اسلام داشتند و از سويي به اسلام گرويدن آنان، مشركان را بيشتر به خشم آورده بود. و معناي جمله «أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ» اين است كه چون به مسلمانان داده مي شود همانند آنچه به شما داده شد- نه به خاطر چيز ديگري- چنين توطئه اي انديشيديد و به عبارت ساده تر معناي آيه اين است كه حسد ورزي شما نسبت به مسلمانان كه همانند شما از برتري دانش و كتاب آسماني برخوردار شده اند شما را وادار به گفتن چيزي كرد كه گفتيد. و دليل بر اين معني قرائت ابن كثير است كه «أ ان يؤتي احد» قرائت كرده و همزه استفهام براي تقرير و توبيخ است يعني آيا به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 436

خاطر آنچه به مسلمانان عطا شده با يكديگر توطئه كرديد؟ و بنا بر اين معناي جمله «أَوْ يُحاجُّوكُمْ» اين است: آيا چون كه به مسلمانان داده مي شود همانند آنچه به شما داده شد و نيز چون آنان به خاطر كفرتان با شما نزد پروردگارتان محاجّه خواهند كرد چنين توطئه اي انديشيد؟! 2- اين كه «هُدَي اللَّهِ» بدل از «الهدي» است و «أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ» خبر براي «ان» باشد و معنايش اين است كه: بگو (اي پيامبر) اين هدايت خداوند است كه همانند آنچه را به يهود داده به شما نيز بدهد، تا بتوانيد نزد پروردگارتان با آنها محاجّه كنيد و با [منطق ] حق خود، [سخن ] باطل آنان را در هم كوبيده و دليلشان را باطل نماييد.

3- اين كه جملات «إِنَّ الْهُدي

هُدَي اللَّهِ» و «أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ» هر دو متعلّق به «قل» باشد و معناي آيه اين است كه اي پيامبر اين دو سخن را به آنان بگو: يكي اين كه به آنها تأكيد كن كه هدايت، هدايت الهي است و (حتي) دادن كتاب به غير شما يهود (نيز) هدايت خداوند است، و ديگر اين كه آنها را به خاطر مكر و حيله اي كه انديشيدند، سرزنش كن، و گويي گفته شده: اي پيامبر دو مطلب را به يهود گوشزد كن:

1- بگو هدايت هدايت الهي است.

2- بگو آيا به خاطر آنچه همانند شما به مسلمانان داده شده مكر نموديد و به باطل سخن گفتيد؟! آيات فوق معجزه آشكاري از پيامبر (ص) است زيرا در آنها يهود را از آنچه در باطن شان بود با خبر ساخت.

[سوره آل عمران (3): آيات 75 تا 76] ... ص: 436

اشاره

وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (75) بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (76)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 437

ترجمه ... ص: 437

و در ميان اهل كتاب كساني هستند كه اگر ثروت زيادي به رسم امانت به آنها بسپاري به تو باز مي گرداند و كساني هستند كه اگر يك دينار هم به آنها بسپاري به تو باز نمي گرداند، مگر تا زماني كه بالاي سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشي، اين به خاطر آن است كه مي گويند مادر برابر امّيين (غير يهود) مسئول نيستيم و بر خدا دروغ مي بندند در حالي كه مي دانند. (75)

آري كسي كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزگاري پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد، زيرا) خداوند پرهيزگاران را دوست مي دارد. (76)

تفسير: ... ص: 437

[در اين آيه خداوند عيوب اهل كتاب را بيان مي كند.]

إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً مگر تا زماني كه تو اي صاحب حق بالاي سر او بايستي و با توسل به زور حق خود را مطالبه نمايي.

«ذلك» اشاره است به ترك اداء كه «لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» دلالت بر آن دارد و معنايش اين است كه نپرداختن حقوق ديگران به سبب اين بود كه مي گفتند: «لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ» يعني در مورد [غصب اموال ] كساني كه بر دين ما نيستند، هيچ گونه مجازات و حتي سرزنشي براي ما نيست، آنها (برخي از يهوديان) ستم كردن به مخالفان خود را نيز مباح و جايز مي شمردند و مي گفتند: در كتاب ما (تورات) حرمتي براي آنان وضع نشده است.

وَ يَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ و با اين ادّعا كه عمل آنان موافق با كتابشان است به خدا دروغ مي بندند.

وَ هُمْ يَعْلَمُونَ و آنها به دروغگو بودن خود آگاه بودند [زيرا بخوبي مي دانستند كه در كتب آسماني شان به هيچ وجه چنين اجازه اي در مورد

خيانت در اموال ديگران به آنها داده نشده ولي براي توجيه اعمال زشت خويش اين چنين دروغ سازي كرده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 438

و به خدا نسبت مي دادند].

كلمه «بلي» اثبات مي كند آنچه را كه آنها نفي كرده اند، يعني آري، آنان نسبت به غير يهود مسئول هستند.

مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ جمله اي است مستأنفه، يعني هر كس به آنچه عهد كرده وفا نمايد.

وَ اتَّقي و با ترك خيانت و پيمان شكني از (معصيت) خدا پرهيز كند.

فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ خدا او را دوست دارد در اين جمله [براي تفخيم و تعظيم ] اسم ظاهر [متّقين ] جانشين ضمير شده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 77] ... ص: 438

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (77)

ترجمه ... ص: 438

كساني كه پيمان الهي و سوگندهاي خود را به بهاي اندكي معامله مي كنند، بهره اي در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمي گويد، و در قيامت نظر رحمت به آنها نخواهد كرد و آنها را (از گناه) پاك نمي كند و عذاب دردناكي براي آنهاست. (77)

تفسير: ... ص: 438
[شأن نزول ]: ... ص: 438

گفته اند: اين آيه درباره «حيّ بن اخطب» و «كعب بن اشرف» و نظير اين دو از يهود نازل شده كه آنچه را در تورات در مورد نبوّت آخرين پيامبر و نشانه هاي او، بيان شده بود، پنهان داشته و آن را تحريف نمودند.

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ كساني كه عهد خود را با خدا، يعني تصديق نبوّت پيامبر ما محمّد (ص) را تغيير مي دهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 439

وَ أَيْمانِهِمْ و سوگندهايي را كه ياد كرده و گفتند: به خدا قسم كه به او ايمان آورده و به طور قطع ياري اش خواهيم نمود.

ثَمَناً قَلِيلًا (بهاي اندك و ناچيزي) از متاع دنيا، همچون رياست و رشوه خواري و غيره.

وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ (و خدا به آنها نمي نگرد) كنايه از اين كه خداوند آنها را خوار و بي ارزش مي داند، چنان كه گفته مي شود: فلاني نگاه به فلاني نمي كند، و منظور اين است كه بر او غضب كرده و او را به حساب نمي آورد.

وَ لا يُزَكِّيهِمْ و آنان را نمي ستايد.

[سوره آل عمران (3): آيه 78] ... ص: 439

اشاره

وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (78)

ترجمه ... ص: 439

در ميان آنها (يهود) كساني هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا) زبان خود را چنان مي پيچند كه گمان كنيد (آنچه را مي خوانند) از كتاب (خدا) است، در حالي كه از كتاب (خدا) نيست (حتي صريحا) مي گويند آن از طرف خداست، با اين كه از طرف خدا نمي باشد و به خدا دروغ مي بندند در حالي كه مي دانند. (78)

تفسير: ... ص: 439
[شأن نزول ]: ... ص: 440

گفته اند: اين آيه درباره يهودياني است كه پيش از كعب بن اشرف بودند و كتابي نوشتند و در آن صفات پيامبر اكرم (ص) را خلاف آنچه در تورات بود ذكر كردند، سپس يهود بني قريظه، نوشته هاي آنان را با آنچه از تورات اصلي نزدشان بود، در آميخته و به آن افزودند. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 440

يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ هنگام تلاوت كتاب زبان خود را از تلاوت صحيح به تحريف شده بر مي گردانند.

لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ ضمير «ه» بر مي گردد به آنچه آنها با چرخش زبان تحريف كرده اند يعني تا شما اي مسلمانان گمان كنيد آنچه تحريف شده از كتاب خدا است.

وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ و حال آن كه از كتاب نازل شده بر موسي نيست بلكه اختراع خود آنهاست.

وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و گويند كه آن از جانب خدا است. اين جمله براي تأكيد جمله «هُوَ مِنَ الْكِتابِ» و نيز براي بسيار جلوه دادن زشتي كار آنهاست.

[سوره آل عمران (3): آيات 79 تا 80] ... ص: 440

اشاره

ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79) وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (80)

ترجمه ... ص: 440

براي هيچ بشري سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسماني و حكمت و نبوّت به او دهد و سپس او به مردم بگويد به جاي خدا بنده من باشيد، بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) مردمي الهي باشيد به آن گونه كه كتاب خدا را آموخته ايد و درس خوانده ايد. (79)

و نه اين كه شما را دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد، آيا شما را به كفر دعوت مي كند، پس از آن كه مسلمان شديد؟! (80)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 441

تفسير: ... ص: 441
[شأن نزول ]: ... ص: 441

گويند: يكي از يهوديان بنام «ابو رافع» به همراه سرپرست هيأت اعزامي نجران (روزي در مدينه خدمت پيامبر رسيدند و) گفتند: اي محمّد آيا مي خواهي تو را بپرستيم و خدا بدانيم؟ حضرت فرمود: پناه بر خدا كه غير او را بپرستم و يا به پرستش غير او فرمان دهم، خداوند مرا براي چنين امري مبعوث و مأمور نكرده است، پس اين آيه نازل شد.

«حكم» يعني حكمت و منظور از حكمت «سنّت» است، يعني براي هيچ بشري شايسته و روا نيست كه مردم را به پرستش خود فرا خواند و پيامبران كه خداوند حكمت و نبوت را به آنها اختصاص داده است، از اين عمل به دور مي باشند، اين مطلب براي رد عقيده كساني است كه به پرستش عيسي (ع) اعتقاد داشتند [و مقام الوهيت براي او قائل بودند].

وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ (براي هيچ پيامبري شايسته نيست كه بگويد مرا عبادت كنيد) ولي سزاوار است كه بگويد «ربّانيين» باشيد.

«رباني» منسوب است به «رب» و الف و نون [و ياي نسبت ] به آن افزوده شده است، چنان كه «لحيانيّ» منسوب به

«لحيه» است.

و گفته اند: «ربّاني» يعني كسي كه سخت پاي بند دين خداست. و در اين كه منظور از «ربّانيين» در اين جا چيست، چند قول است:

1- يعني علما و فقها باشيد.

2- يعني معلّم مردم باشيد و از علم خود به آنها بياموزيد، چنان كه گفته مي شود: «انفق بمالك» يعني از مال خود انفاق كن.

بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ به سبب اين كه شما عالم بوده و تدريس علم مي كنيد.

«تعلمون» از باب تفعيل نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 442

«وَ لا يَأْمُرَكُمْ» كه به نصب قرائت شده عطف بر «ثم يقول» مي باشد، و در آن دو وجه است:

1- اين كه «لا» زايد و براي تأكيد معناي نفي در جمله «ما كان لبشر» [در آيه قبل ] است و معني آيه اين است كه براي هيچ انساني كه خدا او را به پيامبري برگزيده، شايسته نيست كه مردم را به توحيد و يكتاپرستي و ترك شرك دعوت كند و سپس آنان را به پرستش خود وادار نمايد و نيز امر كند «أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً» كه فرشتگان و پيامبران را خداي خود برگيرند.

2- «لا» زايد نيست و معناي آيه اين است كه رسول خدا (ص) قريش را از پرستش فرشتگان [و دختران خدا خواندن آنها] و يهود و نصاري را از عبادت عزير و مسيح [و فرزندان خدا دانستن آن دو] نهي مي كرد، و چون به آن حضرت گفتند:

«آيا مي خواهي تو را پرستش كرده و خدا بدانيم؟!» حضرت در پاسخ آنان فرمود:

براي هيچ انساني شايسته نيست كه خداوند او را به پيامبري برگزيند و او مردم را به پرستش خود دعوت كند، و حال آن كه

خداوند آنان را از عبادت فرشتگان و پيامبران نهي كرده است.

قرائت «يامركم» به رفع بنا بر اين كه ابتداي كلام باشد قوي تر است و قرائت عبد اللَّه كه «و لن يامركم» خوانده اين را تأييد مي كند.

ضمير در «لا يامركم» و «أ يأمركم» به «بشر» و گفته شده به «اللَّه» بر مي گردد.

و همزه در «أ يأمركم» براي انكار است، و معنايش اين است كه خداوند پيامبر را براي دعوت مردم به ايمان مبعوث مي گرداند پس چگونه او مسلمانان را به كفر فرا مي خواند؟!

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 443

[سوره آل عمران (3): آيات 81 تا 82] ... ص: 443

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (81) فَمَنْ تَوَلَّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82)

ترجمه ... ص: 443

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه خداوند پيمان مؤكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم، سپس پيامبري به سوي شما آمد كه آنچه را با شماست تصديق مي كند، به او ايمان بياوريد و او را ياري كنيد، سپس (خداوند) به آنها گفت: آيا اقرار به اين موضوع داريد و پيمان مؤكّد بر آن بستيد؟ گفتند (آري) اقرار داريم (خداوند به آنها) گفت: (بر اين پيمان مقدس) گواه باشيد من هم با شما گواهم. (81)

بنا بر اين كسي كه بعد از اين (پيمان محكم) روي گرداند از فاسقان است. (82)

تفسير: ... ص: 443

[اين آيه به يك اصل كلي اشاره مي كند و آن اين كه خداوند از پيامبران پيشين و پيروان آنها پيمان گرفته بود كه در برابر پيامبراني كه بعد از آنها مي آيند سر تسليم فرود آورند، و گذشته از ايمان آوردن به آنها، در ياري آنان براي پيشبرد اهدافشان از هيچ گونه كمكي فرو گذار نكنند.]

معناي آيه اين است كه خداوند به سبب كتاب و دانشي كه به پيامبران عطا كرده از آنان پيمان گرفته است. از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: معني آيه اين است كه: خداوند از امّت هر يك از پيامبران عهد و ميثاق گرفت كه پيامبر خود را تصديق كرده و به شريعتي كه آورده عمل كنند، ولي آنها (با او مخالفت كرده و) به پيمانشان وفا نكردند و بسياري از آنان از دين خود دست برداشتند.

«لام» در «لماء آتيتكم» براي توطئه قسم و در «لتؤمنن» «جواب قسم» مي باشد، زيرا ميثاق گرفتن به معني درخواست سوگند است.

در «لماء آتيتكم» چند احتمال است:

1-

«ما» شرطيه و «لتومنن» جانشين جواب شرط و قسم هر دو شده است.

2- «ما» موصوله و به معناي «للذي ءاتيتكموه لتومنن به» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 444

3- «لَما آتَيْتُكُمْ» و «لماء آتيتكم» به كسر لام نيز قرائت شده است و معنايش اين است كه چون به شما برخي از كتب و حكمت عطا كردم و نيز به خاطر آمدن پيامبري كه آنچه را با شماست تصديق مي كند، بايد به او ايمان بياوريد. بنا بر اين «ما» مصدريه است و دو فعل «آتيتكم» و «جاءكم» در معنا مصدر هستند، و «لام» براي تعليل بر «ما» داخل شده است يعني چون خداوند به شما حكمت داد و پيامبري كه شما را امر كرده به او ايمان آورده و ياري اش كنيد موافق با شماست، از ملّتها ميثاق گرفته است كه به فرستاده او ايمان بياورند و او را ياري كنند.

4- «ما» موصولي است و جمله «ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ» عطف بر «ءاتيتكم» است، زيرا «ما معكم» و «ما آتيتكم» به يك معناست. و گويي گفته شده: للذي آتيتكموه و جاءكم رسول مصدق له.

«قالَ» يعني خداوند به انبياء فرمود:

أَ أَقْرَرْتُمْ آيا به گرفتن پيمان از شما اقرار داريد و آن را تصديق مي كنيد؟

وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْرِي آيا عهد مرا (بر اين مطلب) از امم خود گرفته ايد؟

و عهد و پيمان از اين رو كه منعقد و بر آن تأكيد مي شود، «اصر» ناميده شده است.

قالُوا يعني انبياء گفتند:

أَقْرَرْنا اقرار كرديم به آنچه ما را امر به اقرار كردن به آن كردي.

قالَ فَاشْهَدُوا خدا فرمود بر امتهاي خود، بر اين امر شاهد باشيد.

وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ

و من هم با شما گواهم.

از علي (ع) روايت شده كه فرمود: خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نكرد، مگر اين كه از او تعهد گرفت كه اگر در زمان بعثت محمّد (ص) زنده بود، به او ايمان آورد و او را ياري كند و نيز پيغمبران را امر فرمود كه از امّت خود نيز اين تعهّد را بگيرند.

فَمَنْ تَوَلَّي بَعْدَ ذلِكَ هر كس از ايمان به محمّد (ص) پس از [اين همه دلايل و بعد از] ميثاق گرفتن از انبياي گذشته، رو بگرداند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 445

فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ آنان از كافراني هستند كه از فرمان خدا سرپيچي نموده اند.

[سوره آل عمران (3): آيات 83 تا 84] ... ص: 445

اشاره

أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (83) قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلي إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسي وَ عِيسي وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84)

ترجمه ... ص: 445

آيا آنها غير از آيين خدا مي طلبند؟ (آيين او همين اسلام است) و تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر (فرمان) او تسليمند و به سوي او باز مي گردند. (83)

بگو: ايمان به خدا آورديم و (همچنين) به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده، و آنچه به موسي و عيسي و پيامبران از طرف پروردگارشان داده شده است. ما در ميان آنها فرقي نمي گذاريم، و در برابر (فرمان) او تسليم هستيم. (84)

تفسير: ... ص: 445

در اين جا همزه انكار داخل شده بر «فاء» عطف كه جمله اي را بر جمله ديگر عطف گرفته و معنايش اين است كه فاولئك هم الفاسقون فغير اللَّه يبغون، سپس همزه انكار بين دو جمله واقع شده است.

و مي توان گفت: فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ عطف بر [فعل ] محذوفي است و تقدير آيه چنين است: أ يتولون فغير دين اللَّه يبغون.

«ابو عمرو» [يكي از قراء سبعه ] «يبغون» با «ياء» و «ترجعون» با «تاء» مضمومه قرائت كرده است، زيرا [گفته است ] منظور از جويندگان غير دين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 446

خدا همان كساني هستند كه از دين خدا روگردانند، ولي مقصود از كساني كه به سوي خدا باز مي گردند تمام مردمند.

«يبغون» و «يرجعون» هر دو با «ياء» و «تبغون» و «ترجعون» هر دو با «تاء» نيز قرائت شده است.

«طوعا» و «كرها» منصوبند بنا بر حال بودن، يعني در حالي كه [جمعي ] با ميل و رغبت [و جمعي ] از روي اجبار [تسليم فرمان او شدند]. و گفته اند: طوع و رغبت براي خصوص اهل آسمانهاست، ولي اهل زمين

بعضي با توجه به ادله [اي كه حقانيّت اسلام را اثبات مي كرد] از روي اختيار اسلام آوردند و برخي از آنان با زور شمشير و يا پس از مشاهده آنچه كه آنها را وادار مي كرد، به اسلام گرويدند، مانند، به حركت درآمدن كوه [طور] بالاي سر يهود بني اسرائيل. «1» و يا هنگامي كه خود را به مرگ نزديك مي ديدند، در اين حال بود كه گفتند: ما به خداي يگانه ايمان داريم.

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ سپس خداوند در اين آيه به پيامبر اكرم (ص) دستور مي دهد كه از طرف خود و امّتش بگويد: به خدا ايمان آورديم و از اين رو ضمير در «قل» مفرد و در «ءامنا» به صورت جمع آمده است.

و ممكن است خداوند به خاطر شكوه و عظمت مقام پيامبر خويش دستور داده كه آن حضرت تنها از جانب خود سخن گويد. چنان كه سلاطين از طرف خود سخن مي گويند.

وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ما مخلص و موحّد بوده و در عبادت انبازي براي خداوند قرار نمي دهيم.

__________________________________________________

1- وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ. «و هنگامي كه كوه طور را بالاي سر آنها به حركت در آورديم» (اعراف/ 171).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 447

[سوره آل عمران (3): آيه 85] ... ص: 447

اشاره

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (85)

ترجمه ... ص: 447

كسي كه غير از اسلام (و تسليم در برابر فرمان حق) آييني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زيانكاران است. (85)

تفسير: ... ص: 447

هر كس جز اسلام را كه همان (دين) توحيد و دين خالص خداوند است، ديني را مي جويد كه متدين و معتقد به آن باشد.

فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ هرگز از او پذيرفته نخواهد شد، بلكه بر آن عقاب مي شود [و دليل اين معني دنباله آيه است ].

وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ و او به طور قطع جزو كساني است كه در خسران و زيانند.

[سوره آل عمران (3): آيات 86 تا 89] ... ص: 447

اشاره

كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (86) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (87) خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (88) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (89)

ترجمه ... ص: 447

چگونه خداوند جمعيّتي را هدايت مي كند كه بعد از ايمان و گواهي به حقانيّت رسول و آمدن نشانه هاي روشن براي آنها، كافر شدند، و خدا جمعيّت ستمكاران را هدايت نخواهد كرد. (86)

كيفر آنها اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر ايشان است. (87)

آنها همواره در اين لعن (و نفرين) مي مانند، مجازات آنها تخفيف نمي يابد و به آنها مهلت داده نمي شود. (88)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 448

مگر كساني كه پس از آن توبه كنند و اصلاح شوند (و در مقام جبران گناهان گذشته برآيند كه توبه آنها پذيرفته خواهند شد، زيرا خداوند آمرزنده و بخشنده است. (89)

تفسير: ... ص: 448
[شأن نزول ]: ... ص: 448

گفته شده كه اين آيه درباره جمعي [از قبيله انصار] نازل شده است، كه مسلمان بودند و سپس [به خاطر فرار از مجازات قتلي كه مرتكب شده بودند] از اسلام برگشتند و به مكّه فرار كردند.

«وَ شَهِدُوا» عطف است بر معناي فعل كه در «بَعْدَ إِيمانِهِمْ» مي باشد، زيرا معني آيه اين است: آنها پس از آن كه ايمان آوردند و شهادت دادند كه ... و مي توان گفت «واو» حاليه و «قد» در تقدير است، و تقدير آيه اين است: ... كفروا و قد شهدوا ان الرسول حق، و معناي آيه اين است كه خداوند چگونه آنان را به راه ايمان هدايت كند و حال آن كه دست از ايمانشان برداشته اند، يعني ديگر راهي كه آنان را به ايمان هدايت كند وجود ندارد، چون راهي جز ايمان براي هدايتشان نيست و آنها خود آن راه را رها كردند.

و گفته اند: معناي آيه اين است كه خداوند چگونه به آنها لطف كند و حال آن كه سزاوار چنين

لطفي نيستند. زيرا خداي سبحان از تصميم آنها بر بازگشت به كفر آگاه بود، و آنچه بر تصميمشان دلالت داشت اين بود كه آنان پس از گواهي دادن به حقانيّت رسول خدا (ص) و فرستادن معجزاتي كه نبوّت آن حضرت را براي آنها ثابت مي كرد، كافر شدند و اينان يهود بودند كه پس از ايمان به پيامبر اكرم (ص) كافر شدند.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ مگر كساني كه پس از كفر و ارتداد توبه كرده و به ايمان باز گردند.

وَ أَصْلَحُوا و اصلاح كنند آنچه را (از اعمال خود) باطل كرده اند، يا منظور اين است كه در خير و صلاح وارد شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 449

[سوره آل عمران (3): آيات 90 تا 91] ... ص: 449

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ (90) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدي بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (91)

ترجمه ... ص: 449

كساني كه پس از ايمانشان كافر شدند و سپس بر كفر (خود) افزودند (و در اين راه اصرار ورزيدند) هرگز توبه آنان پذيرفته نخواهد شد و ايشانند كه گمراهند. (90)

كساني كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، اگر روي زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان فديه (و كفاره اعمال بد خويش بپردازند، هرگز از آنها قبول نخواهد شد و بر ايشان عذاب دردناك است و ياوري نخواهند داشت. (91)

تفسير: ... ص: 449

منظور از «الَّذِينَ كَفَرُوا» يهود هستند كه پس از ايمان به موسي و عيسي كافر شدند و سپس با كافر شدن به «محمّد» (ص) بر كفر خود افزودند. و يا منظور اين است آنها پس از ايمان داشتن به آن حضرت پيش از بعثت به او كافر شدند و سپس با اصرار ورزيدن بر كفرشان و دشمني كردن با آن حضرت و نيز شكستن پيمان او و منع كردن ديگران از ايمان آوردن به او، بر كفر خود افزودند.

لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ توبه ايشان قبول نيست، چون از روي اخلاص نمي باشد و دليل آن جمله «أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ» است، يعني آنها از راه حق و صواب گمراه اند.

و گفته اند: يعني توبه ايشان در هنگام ديدن عذاب قبول نيست به اين معنا كه آنها توبه نمي كنند جز آن گاه كه مرگ را با چشم خود ببينند.

وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ و در حال كفر بميرند.

فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ و هرگز از آنها فديه (بدل) پذيرفته نخواهد شد گرچه،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 450

روي زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فديه» بپردازد.

وَ لَوِ افْتَدي بِهِ مي توان گفت منظور

«و لو افتدي بمثله» است زيرا كلمه «مثل» در كلام عرب بسيار حذف مي شود. چنان كه گفته اند: «ضربته ضرب زيد» يعني «مثل ضرب زيد»، «و قضيّة و لا ابا حسن لها» يعني «و لا مثل ابي حسن لها» [اين جمله سخن عمر است كه پس از حل مشكل او توسط علي (ع) گفت و مضمونش اين است كه اين قضيّه مشكلي بود كه كسي جز مانند ابو الحسن نمي توانست آن را حل كند] چنان كه كلمه «مثل» در گفته عرب «مثلك لا يفعل كذا» افزوده مي شود، به جاي اين كه گفته شود: «انت لا يفعل كذا» يعني كسي چون تو چنين كاري را انجام نمي دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 451

جزء چهارم از سوره آل عمران آيه 92 تا سوره نساء آيه 23

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 453

[سوره آل عمران (3): آيه 92] ... ص: 453

اشاره

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (92)

ترجمه ... ص: 453

هرگز به- حقيقت- نيكوكاري نمي رسيد مگر اين كه از آنچه دوست مي داريد- در راه خدا- انفاق كنيد، و آنچه انفاق مي كنيد خدا از آن با خبر است. (92)

تفسير: ... ص: 453

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ شما هرگز به حقيقت نيكي نخواهيد رسيد و از نيكان نخواهيد بود و گفته اند: مقصود اين است كه به ثواب و پاداش الهي دست نخواهيد يافت.

حتي تنفقوا مما تحبون «تا از اموالي كه آنها را دوست داريد انفاق كنيد» . مانند اين آيه كه مي فرمايد: أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ «از بهترين اموالي كه- از طريق تجارت- به دست آورده ايد و از آنچه از زمين براي شما خارج كرده ايم انفاق كنيد، نه اين كه از اموال وازده و ناپاك انفاق كنيد» (بقره/ 267).

عبد اللَّه، حتي تنفقوا بعض ما تحبون قرائت كرده است و اين قرائت دلالت دارد بر اين كه «من» در آيه از قبيل «من» در أخذت من المال «بعضي از مال را گرفتم» براي تبعيض است.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ «من» در اين جمله براي «تبيين» است، يعني از هر چه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 454

انفاق كنيد، چه مالي كه آن را دوست مي داريد و با ارزش است و يا دوست نداريد و بي ارزش مي باشد.

فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ و خداوند به هر چيزي كه انفاق مي كنيد داناست و بر طبق آن به شما پاداش مي دهد.

[سوره آل عمران (3): آيات 93 تا 95] ... ص: 454

اشاره

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلي نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (93) فَمَنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94) قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (95)

ترجمه ... ص: 454

همه غذاها (ي پاك) بر بني اسرائيل حلال بود جز آنچه اسرائيل (يعقوب) پيش از نزول تورات بر خود حرام كرده بود (مانند گوشت شتر كه براي او ضرر داشت) بگو اگر راست مي گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد (93)

بنا بر اين آنها كه بعد از اين به خدا دروغ مي بندند ستمگرند. (94)

بگو خدا راست گفته (و اينها در آيين پاك ابراهيم نبوده) بنا بر اين از آيين ابراهيم پيروي كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبود. (95)

تفسير: ... ص: 454

كُلُّ الطَّعامِ هر نوع غذا، و يا هر خوردني.

كانَ حِلًّا حلال بود «حل» مصدر است از حل الشي ء حلا مانند عز الشي ء عزا و ذلت الدابة ذلا، از اين رو صفت آوردن آن براي مذكّر و مؤنّث و مفرد و جمع يكسان است، چنان كه خداي سبحان فرموده: لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ «زنان مؤمن بر شوهران كافرشان حلال نيستند» (ممتحنه/ 10).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 455

إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلي نَفْسِهِ درباره آنچه اسرائيل يعني يعقوب (ع) بر خود حرام كرده بود، اختلاف است:

1- گوشت شتر و شير آن بود.

2- گفته اند منظور گوشت شتر و هر شير نوشيدني است يعقوب، به درد «عرق النساء»»

مبتلا بود و هنگامي كه گوشت و شير شتر را مي خورد بيماري او شدّت مي يافت از اين رو أطبّا توصيه كردند كه از خوردن آنها اجتناب كند، سپس او به اذن خداوند خوردن همه آنها را بر خود حرام كرد، و [تدريجا اين امر بر بعضي مشتبه شد و تصور كردند كه ] گويي خداوند خوردن گوشت و شير شتر را از ابتدا حرام كرده است.

مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ

پيش از نزول تورات بر بني اسرائيل غير از خوردنيهايي كه آنها به پيروي از يعقوب بر خود حرام كرده بودند، تمام طعامها حلال بود اگر چه پس از نزول تورات بر اثر ظلم و ستم يهود پاره اي از غذاهاي پاكيزه و لذيذ [به عنوان مجازات ] بر آنها حرام شد.

اين جمله ردّ بر يهود است كه مي خواستند خود را تبرئه كنند از آنچه در قرآن سخن به ميان آمده است، يعني حرام شدن غذاهاي پاكيزه بر آنها به خاطر ظلم و ستمشان، آنجا كه مي فرمايد: ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ «آنها- يهود- چون ستم كردند ما با اين تحريم آنها را مجازات كرديم» (انعام/ 146). و نيز فرموده: فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ «پس به جهت ظلمي كه يهود- درباره پيامبران و عيسي (ع) و در حق خود- كردند ما نعمتهاي پاكيزه خود را كه بر آنان حلال بود، حرام كرديم.» (نساء/ 160) يهود گفتند ما اوّلين كساني نيستيم كه برخي از طعامها بر آنان حرام شده است، بلكه خوردن آنها بر نوح و ابراهيم و بر پيامبران بني اسرائيل بعد از ابراهيم

__________________________________________________

1- «عرق النساء» يك نوع بيماري عصبي است كه امروزه به آن «سياتيك» مي گويند و بر اثر آن اعصاب كمر و پاها بشدّت ناراحت مي شود، به طوري كه گاهي قدرت حركت از انسان سلب مي گردد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 456

نيز حرام بوده تا اين كه اين تحريم به ما رسيده است ولي خداي متعال سخن آنان را تكذيب كرده و مي فرمايد:

قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ اي پيامبر به يهود بگو اگر در ادّعاي خود راستگوييد، تورات موجود نزد خود را بياوريد و

بخوانيد تا معلوم شود كه اين تحريم بعدها بر اثر ظلم و ستم شما صورت گرفته، نه اين كه از قديم بوده است چنان كه شما مي گوييد و يهود با اين دعوت جرأت نكرد تورات را بيرون آورد [زيرا مي دانست ادّعاي آنها نادرست است ] از اين رو بهت زده و سرافكنده شدند.

فَمَنِ افْتَري عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ

پس آنان كه گمان مي كنند، برخي از غذاهاي پاكيزه قبل از نزول تورات بر پيامبران و بر مردم بني اسرائيل حرام بوده است و به خداوند دروغ مي بندند، فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

، آنان به خود ستم كرده اند.

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ اين جمله كنايه از كذب يهود است يعني ثابت شد كه خدا در آنچه نازل كرده راستگوست و شما دروغ مي گوييد.

فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ پس از آيين ابراهيم (ع) كه همان آيين محمّد (ص) و گروندگان به اوست، پيروي كنيد.

سپس خداي سبحان به منظور تبرئه ابراهيم از آنچه يهود و مشركان به او نسبت مي دادند يعني پيروي ابراهيم از آيين آنها، فرموده است:

وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و او- ابراهيم- از مشركان نبود.

[سوره آل عمران (3): آيات 96 تا 97] ... ص: 456

اشاره

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ (96) فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (97)

ترجمه ... ص: 456

نخستين خانه اي كه براي مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، در سرزمين مكّه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است. (96)

در آن نشانه هاي روشن است (از جمله) مقام ابراهيم، و هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود و براي خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند. آنها كه توانايي رفتن به سوي آن را دارند، و هر كس كفر بورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانيده) و خداوند از همه جهانيان بي نياز است. (97)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 457

تفسير: ... ص: 457

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ يعني اوّلين خانه اي كه براي مردم، محل پرستش قرار داده شد، خانه «كعبه» بود. «وضع للناس» صفت براي «بيت» است.

«بكة» علم براي شهر حرام است و «مكّه» و «بكّه» دو لغت و به يك معناست. و گفته اند: «مكه» نام مجموع شهر است و «بكه» نام محلي است كه مسجد الحرام در آن واقع شده است، و چون مردم براي طواف كعبه در آن جا ازدحام مي كنند، «بكه» ناميده شده است.

«مباركا» يعني پر خير و بركت و گفته اند مبارك است چون همواره در آن جا عبادت انجام مي شود. نصب «مباركا» [و «هدي»] بنا بر اين است كه «حال» از ضمير در ظرف [موضع ] باشد.

وَ هُديً لِلْعالَمِينَ كعبه مايه هدايت جهانيان است، زيرا قبله و پرستشگاه آنان است. و گفته اند: «كعبه موجب دلالت و راهنمايي مردم به سوي خداي عز اسمه است چون هر جبّاري كه خواست آن را ويران كند و مورد تجاوز قرار دهد، مانند اصحاب فيل و غيره خدا آنها را هلاك كرده است.

فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مي توان

«مقام ابراهيم» را به تنهايي «عطف بيان» براي «آيات» دانست، به اين معنا كه «مقام ابراهيم» [گر چه يكي است ولي ] به دليل اين كه دلالت زيادي بر قدرت خداوند دارد و مشتمل بر نشانه هاي قدرت او از قبيل اثر گذاردن پاي ابراهيم (ع) بر سنگ سخت و فرو رفتن مچ دو پايش تا برآمدگي آن در سنگ مي باشد، به منزله [جمع و] آيات كثير است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 458

و مي توان گفت مقام ابراهيم و أمن من دخله عطف بيان براي «آيات» است، زيرا عدد (دو) نوعي جمع است و جايز است با ذكر دو نشانه، از ذكر بقيّه آنها صرف نظر شود تا دلالت بر كثرت آيات كند، يعني علاه بر «مقام ابراهيم» و امنيّت داخل شونده، نشانه هاي فراوان ديگري بر قدرت خداوند در كعبه وجود دارد. مانند سخن «جرير» شاعر عرب كه مي گويد:

كانت حنيفة أثلاثا فثلثهم من العبيد و ثلث من مواليها

«اهل قبيله حنيفه سه ثلث بودند، يك ثلث آنان از غلامان و بردگان و يك ثلث شان از آزاد شدگان بودند» . و شاعر از ذكر ثلث ديگر [اشراف و بزرگان ] صرف نظر كرده است.

وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً درباره اين جمله چند قول است:

1- كسي كه هر جنايتي را مرتكب مي شد، و آن گاه به كعبه پناه مي برد و [تا زماني كه داخل حرم بود] جلب و تعقيب نمي شد.

2- جمله خبريّه و به معناي امر است، يعني، هر كس حد بر او واجب شد و به حرم پناه برد، به او چيزي نفروشند، از او چيزي نخرند، و با او معامله نكنند تا از حرم خارج شود و در بيرون

حرم حدّ بر او جاري شود و در داخل حرم نبايد متعرّض او شوند، و اين قول از ائمّه ما- عليهم السّلام- روايت شده است.

3- و نيز روايت شده است كه: هر كس با معرفت به جميع واجبات وارد آن شود، در آخرت از عذاب ابدي در امان خواهد بود.

[و چون خداوند فضيلت «بيت» را ذكر كرد به دنبال آن وجوب حجّة الاسلام را بيان كرده و فرموده:] وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «حج البيت» به كسر حاء قرائت شده است و در آيه چند نوع تأكيد در مورد حجّ وجود دارد چنان كه جمله:

و للَّه علي الناس حج البيت دلالت مي كند بر اين كه انجام حج حق واجب خداوند بر مردم است و اين تكليف از عهده آنان ساقط نمي شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 459

سپس به منظور توضيح ابهام و تفصيل اجمالي كه در جمله قبل وجود دارد، جمله من استطاع إليه سبيلا بدل آورده شده است. آن گاه به جاي اين كه گفته شود:

و من لم يحج به خاطر سخت گرفتن بر كساني كه حج را ترك مي كنند، فرموده است: و من كفر [كه ترك كننده حج را كافر دانسته ]، چنان كه در حديث آمده است:

«هر كس عمدا نماز را ترك كند كافر است» «1» سپس فرمود: فان اللَّه غني عن العالمين. و نفرمود: غني عن الحج تا اين تعبير (ان اللَّه غني عن العالمين) كه به معناي استغناي كامل خداوند است، دلالت بيشتري بر خشم و غضب خداوند داشته باشد، خشمي كه از آن تعبير به استغنا شده است، و در خبر است كه: «اگر مردم عمل

حجّ را [حتي ] براي يك سال ترك كنند خداوند به آنان مهلت نخواهد داد.

[سوره آل عمران (3): آيات 98 تا 99] ... ص: 459

اشاره

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلي ما تَعْمَلُونَ (98) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (99)

ترجمه ... ص: 459

بگو اي اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مي ورزيد با آن كه خدا گواه بر اعمال شماست (98)

بگو اي اهل كتاب! چرا افرادي را كه ايمان آورده اند، از راه خدا باز مي داريد و مي خواهيد اين راه را كج سازيد، در حالي كه شما (به درستي اين راه) گواه هستيد و خداوند از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست. (99)

تفسير: ... ص: 459

«واو» در وَ اللَّهُ شَهِيدٌ، «حاليه» و معناي آيه اين است كه چرا به آياتي كه شما را به صدق نبوّت محمّد (ص) راهنمايي مي كند، كفر مي ورزيد و حال آن كه

__________________________________________________

1-

من ترك الصلاة متعمدا فقد كفر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 460

خداوند اعمال شما را مشاهده مي كند و شما را بر انجام آن كيفر خواهد داد؟ پس چگونه جرأت مي كنيد به آيات خدا كفر بورزيد؟! منظور از «سبيل اللَّه» (راه خدا) كه يهود مأمور پيمودن آن شدند، آيين اسلام است، ولي آنها [نه تنها خود به اسلام نگرويدند بلكه ] با مكر و حيله سعي مي كردند مؤمنان را از راه خدا و اسلام باز دارند و نيز با ياد آوري جنگهايي كه در جاهليّت ميان قبايل «اوس» و «خزرج» بوده است، بذر عداوت و دشمني را در ميانشان مي افكندند، تا آنان را به جنگهاي جاهلي برگردانند.

تَبْغُونَها عِوَجاً مي خواهيد راه مستقيم الهي را [در نظر آنها] كج و نادرست جلوه دهيد و ديگران را نيز از راه خدا منحرف سازيد؟

وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ در معناي اين جمله دو قول است:

1- شما مي دانيد كه راه حق راهي است كه خدا آن را پسنديده و بدان راضي شده است و شما درستي اين مطلب را در كتابتان مي يابيد.

2- در حالي كه شما

(اي گروه احبار) در ميان پيروان دين خود گواه هستيد و آنها به گفتار شما اعتماد مي كنند.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ «خدا هرگز از اعمال شما غافل نيست» اين جمله تهديدي براي آنان محسوب مي شود.

[سوره آل عمران (3): آيات 100 تا 101] ... ص: 460

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ (100) وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (101)

ترجمه ... ص: 460

اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر از جمعي از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكني و شعله ور ساختن آتش كينه و عداوت در ميان شماست) اطاعت كنيد شما را پس از ايمان به كفر باز مي گردانند (100)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 461

و چگونه ممكن است شما كافر شويد با اين كه (در دامان وحي قرار گرفته ايد) و آيات خدا بر شما خوانده مي شود و پيامبر او در ميان شماست، (بنا بر اين به خدا تمسك جوييد) و هر كس به خدا تمسك جويد به راه مستقيم هدايت شده است. (101)

تفسير: ... ص: 461

خداي سبحان «اوس» و «خزرج» را مخاطب ساخته و فرموده است: إن تطيعوا اگر در زنده كردن كينه هايي كه در جاهليّت ميان شما بوده از يهود اطاعت كنيد. يردوكم بعد إيمانكم شما را پس از ايمان به كفر باز مي گردانند. سپس براي بزرگ جلوه دادن اين مطلب به آنها فرمود:

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ چگونه و از كجا كفر در دلهاي شما راه مي يابد و حال آن كه رسول خدا (ص) در ميان شماست و شما را موعظه مي كند و متنبّه مي سازد و آيات خدا با زبان او بر شما خوانده مي شود.

وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ و هر كس به دين خدا تمسك جويد به طور قطع هدايت مي يابد.

[سوره آل عمران (3): آيات 102 تا 103] ... ص: 461

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (102) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103)

ترجمه ... ص: 461

اي كساني كه ايمان آورده ايد! آن چنان كه حق تقوي و پرهيزكاري است از خدا بپرهيزيد، و از دنيا نرويد مگر اين كه مسلمان باشيد (102)

و همگي به ريسمان خدا (قرآن و اسلام) چنگ زنيد و پراكنده نشويد، و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دلهاي ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 462

شما الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او برادر شديد و شما بر لب حفره اي از آتش بوديد، خدا شما را از آن جا برگرفت (و نجات داد) اين چنين خداوند آيات خود را براي شما آشكار مي سازد، شايد هدايت شويد. (103)

تفسير: ... ص: 462

اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ بترسيد از خداوند آن گونه كه ترس از او لازم است. در باره «حق تقاته» چند وجه ذكر شده است:

1- منظور از آن عمل كردن به واجبات و ترك محرّمات است.

2- «حق تقوي» و پرهيزگاري اين است كه پيوسته فرمان خدا را اطاعت كني، و هيچ گاه معصيت ننمايي، همواره به ياد او باشي و او را فراموش نكني، و در برابر نعمتهاي او شكرگزار باشي و كفران نعمت او ننمايي. اين قول از امام صادق (ع) نقل شده است «1» .

مانند اين آيه است: فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ (تغابن/ 16) يعني به تقواي الهي اهتمام ورزيد و تا آنجا كه در توان داريد هيچ يك از واجبات را ترك نكنيد.

وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ طوري نباشيد كه هر گاه مرگ به سراغ شما آمد، غير مسلمان بميريد، چنان كه در جنگ به كسي كه از وي ياري مي طلبند گفته مي شود: لا تأتني

إلا و أنت علي فرس «جز سوار بر اسب به ياري من نيايي» و در اين جا شخص مخاطب خويش را- در واقع- از آمدن نهي نمي كند، بلكه او را از حالتي خلاف آنچه در وقت آمدن به ياد او آورده نهي مي كند.

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً درباره اين كه منظور از «حبل اللَّه» چيست؟

چند قول است:

__________________________________________________

1-

عن الصادق (ع): هو أن يطاع فلا يعصي و يذكر فلا ينسي و يشكر فلا يكفر. «حق تقوا اين است كه انسان از خدا فرمان برد و هيچ گاه معصيت او نكند، همواره به ياد او باشد و هرگز او را فراموش نكند، و در برابر نعمتهاي او شكرگزار باشد و كفران نعمت او نكند. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 463

1- در تمسك به عهد و پيماني كه خداوند با بندگانش دارد كه همان ايمان و بندگي است اجتماع كنيد.

2- منظور، قرآن است.

3- مقصود «ائمّه» عليهم السلام هستند. از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود «2» : «حبل اللَّه «3»» ما هستيم.

وَ لا تَفَرَّقُوا و با ايجاد اختلاف در ميان خود از حق جدا نشويد، چنان كه «يهود» و «نصاري» با هم اختلاف كردند و متفرّق شدند.

مشركان عرب در جاهليت به يكديگر تعدّي و تجاوز مي كردند، به طوري كه جنگهاي ميان «اوس» و «خزرج» 120 سال به طول انجاميده بود تا وقتي كه خداوند به وسيله پيامبر اسلام (ص) ميان دلهاي آنان الفت ايجاد كرد و كينه هاي گذشته را از ميان برد.

فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً به وسيله نعمت خداوند برادر و دوست يكديگر شديد و دوستي شما ادامه پيدا كرد.

وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ و شما [اصحاب

پيامبر] به خاطر كفرتان بر لبه گودالي از آتش جهنّم قرار داشتيد و در آستانه سقوط در آن بوديد.

فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها و خداوند شما را به وسيله اسلام از اين پرتگاه نجات داد.

كَذلِكَ يعني نظير آن بيان [كه بر شما خوانده شد].

يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ خداوند آيات خود را براي شما بيان مي كند، تا بر هدايت شما افزوده شود.

[سوره آل عمران (3): آيات 104 تا 105] ... ص: 463

اشاره

وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (105)

__________________________________________________

2-

الصادق (ع): نحن حبل اللَّه.

3- منظور از ريسمان الهي هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است، خواه اين وسيله اسلام باشد، يا قرآن، يا پيامبر و اهل بيت او- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 464

ترجمه ... ص: 464

بايد از ميان شما جمعي دعوت به نيكي كنند و امر به معروف و نهي از منكر نمايند و آنها رستگارانند (104)

و مانند كساني نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند (آن هم) پس از آن كه نشانه هاي روشن (پروردگار) به آنان رسيد و آنها عذاب عظيمي دارند. (105)

تفسير: ... ص: 464

درباره «من» (منكم) دو قول است:

1- براي تبعيض است، زيرا امر به معروف و نهي از منكر از واجبات كفايي است و (فقط) كسي صلاحيّت آن را دارد كه اوّلا: «معروف» و «منكر» را بشناسد و ثانيا روش امر به معروف و نهي از منكر را بداند، زيرا اگر به اين دو شرط جاهل باشد، بسا ممكن است به منكر امر و از معروف نهي كند.

2- براي «تبيين» است و جمله وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ به معني و كونوا أمة مي باشد مانند آيه: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، «شما بهترين امّتي بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اين كه) امر به معروف مي كنيد» . (آل عمران/ 110) وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فقط اينها شايسته رستگاري اند نه ديگران. خداي سبحان نخست دعوت به خير [دين ] را ذكر فرموده، زيرا در بين همه تكاليف تكليفي عام و همگاني است، ولي امر به معروف و نهي از منكر را چون تكليف خاصّي است در مرتبه دوّم ذكر كرده است.

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا و شبيه كساني كه در دين پراكنده و دسته دسته شدند يعني يهود و نصارا نباشيد.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ پس از آن كه نشانه هاي روشني به آنان رسيد كه موجب اتّفاق نظر و همدلي و تجمّع آنان بر كلمه

حق مي شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 465

[سوره آل عمران (3): آيات 106 تا 108] ... ص: 465

اشاره

يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (106) وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (107) تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ (108)

ترجمه ... ص: 465

(آن عذاب بزرگ نفاق افكنان) روزي خواهد بود كه صورتهايي سفيد و صورتهايي سياه مي گردد: امّا آنها كه چهره هايشان سياه شده (به آنها گفته مي شود) آيا بعد از ايمان (و اخوت و برادري در سايه آن) كافر شديد؟ پس (اكنون) بچشيد عذاب را در برابر آنچه كفر ورزيديد (106)

و امّا آنها كه چهره هايشان سفيد شده در رحمت خداوند خواهند بود و جاودانه در آن مي مانند (107)

اينها آيات خدا است كه به حق بر تو مي خوانيم و خداوند (هيچ گاه) ستمي براي جهانيان نمي خواهد. (108)

تفسير: ... ص: 465

يَوْمَ تَبْيَضُّ منصوب است به لهم عذاب عظيم. «بياض» (سفيدي) از نور و «سواد» (سياهي) از ظلمت ناشي مي شود و كسي كه نور حق در وجود او باشد نشانه اش سفيدي رنگ و نوراني بودن چهره و سفيدي رخسار اوست و نورش از پيشاپيش و سمت راستش در حركت است و كسي كه اهل باطل باشد نشانه آن تيره گي رنگ و گرفتگي چهره و سياهي رخسار اوست و تاريكي از هر سو وي را احاطه كرده است و ما از ظلمت باطل و اهل آن به خداوند و فضل او پناه مي بريم.

[آن گاه خطاب به آنان گفته مي شود]:

«أَ كَفَرْتُمْ» آيا كافر شديد؟! همزه براي توبيخ و سرزنش و تعجّب از حال آنان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 466

است، و درباره اين كه چه كساني پس از ايمان كافر شدند اقوالي است:

1- مقصود اهل بدعت و هوا و هوس و انديشه هاي باطل هستند.

2- آنها كساني هستند كه مرتد شده اند.

3- منظور «خوارج» مي باشند.

فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ يعني در نعمت الهي كه همان ثواب هميشگي است به سر خواهند برد.

هُمْ فِيها خالِدُونَ جمله مستأنفه است، گويي سؤال

شده است كه سپيد رويان چگونه در نعمت دائمي [بهشت ] هستند؟ در پاسخ گفته شده: «هُمْ فِيها خالِدُونَ»، آنها براي هميشه در جوار رحمت خدا [بهشت ] خواهند بود و هرگز از آن جا كوچ نمي كنند و نمي ميرند.

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ آنچه گفته شد آيات الهي است كه براي وعده و وعيد نازل شده است.

نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ آن آيات را در حالي كه همراه با حق و عدالت است بر تو مي خوانيم.

وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً خداوند قصد ظلم به كسي ندارد تا اين كه او را بدون گناه مؤاخذه كند و يا بر كيفر شخص گناهكار بيفزايد و يا از ثواب نيكوكاري بكاهد.

منظور از «لِلْعالَمِينَ» اين است كه خداوند نمي خواهد به هيچ يك از مخلوقاتش ذرهّ اي ستم روا دارد.

[سوره آل عمران (3): آيات 109 تا 110] ... ص: 466

اشاره

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (109) كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (110)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 467

ترجمه ... ص: 467

و (چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالي كه) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مال اوست و همه كارها به سوي او باز مي گردد (و به فرمان اوست) (109)

شما بهترين امتي بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اين كه) امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد، و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب (به چنين برنامه و آيين درخشاني) ايمان آورند به سود آنها است (ولي تنها) عده كمي از آنها با ايمانند و اكثر آنها فاسق مي باشند. (110)

تفسير: ... ص: 467

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ در اين آيه خداي سبحان دليل بي نيازي خود را از ستم كردن بيان مي كند و مي فرمايد: چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالي كه آنچه در آسمانها و زمين است متعلق به اوست و كارهاي مردم به سوي او باز مي گردد. و به جاي ضمير (إليه) اسم ظاهر آمده است تا در ذكر عظيم تر باشد.

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ در معناي اين جمله چند قول است:

1- شما بهترين امتي هستيد كه آفريده شده ايد، زيرا «كان» (بود) عبارت است از بودن شي ء در زمان گذشته بدون آن كه دليلي بر عدم وجود آن در سابق باشد و يا زوال و انقطاعي بر آن عارض شود.

2- بهترين امّت در علم خدا [و لوح محفوظ] مي باشيد.

3- شما امتي هستيد كه به عنوان بهترين امّتها [در كتب آسماني و] در ميان امّتهاي گذشته از شما ياد شده است.

أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ براي مردم آشكار شده است.

تَأْمُرُونَ جمله مستأنفه اي است كه به وسيله آن دليل بهترين امّت بودن بيان شده است،

چنان كه گفته مي شود: زيد كريم يطعم الناس و يكسوهم و يحسن إليهم، يعني زيد شخص كريم و بزرگواري است، زيرا مردم را اطعام مي كند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 468

برهنه ها را مي پوشاند و به آنها نيكي مي كند.

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ اگر اهل كتاب به پيامبر و آنچه بر او نازل شده ايمان مي آوردند.

لَكانَ خَيْراً لَهُمْ اين ايمان در دنيا و آخرت بر ايشان بهتر خواهد بود. منهم المؤمنون، بعضي از اهل كتاب معترف اند [به آنچه كتابشان بر آن دلالت دارد] مانند عبد اللَّه بن سلام و اصحاب و ياران يهودي اش و نجاشي و اصحاب نصراني اش كه ايمان آوردند.

وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ بيشتر آنان در كفرشان سركش و گستاخند.

[سوره آل عمران (3): آيات 111 تا 112] ... ص: 468

اشاره

لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذيً وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ (111) ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (112)

ترجمه ... ص: 468

آنها (اهل كتاب مخصوصا يهود) هرگز نمي توانند به شما زيان برسانند، جز آزارهاي مختصر، و اگر با شما پيكار كنند به شما پشت خواهند كرد (و شكست خواهند خورد) سپس كسي آنها را ياري نمي كند (111)

آنها هر كجا يافت شوند مهر ذلّت بر آنان خورده است، مگر به دين خدا و عهد مردم (مسلمانان) در آيند، آنها در خشم خدا مسكن گزيده اند، و مهر بيچارگي بر آنها زده شده است، چرا كه آنها به آيات خدا كفر مي ورزند و پيامبران را به ناحق مي كشند، اينها به خاطر آن است كه گناه مي كنند و (به حقوق دگران) تجاوز مي نمايند. (112)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 469

تفسير: ... ص: 469

اين آيه براي يهودياني كه به آيين اسلام گرويدند، وعده نصرت و دلداري است، چرا كه رؤساي يهود آنان را با سرزنش و تهديد و جز آن آزار مي دادند، از اين رو خداوند سبحان خطاب به آنان فرمود:

لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذيً هرگز از ايشان ضرري به شما نخواهد رسيد، مگر ضرر و زيان محدود به آزار با سخن از قبيل سرزنش كردن شما در ترك آيين گذشته خود و تهديد كردن شما و ديگر سخنان آزار دهنده.

وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ و اگر با شما بجنگند، شكست خواهند خورد.

«لا يُنْصَرُونَ» و كمك نمي شوند و هيچ كس آنان را ياري نخواهد كرد.

اين آيه بر صحّت نبوّت پيامبر (ص) دلالت دارد، براي اين كه آنچه خبر داده بي كم و كاست واقع شده است، زيرا يهود [مدينه از بني قريظه و بني المصطلق و بني قينقاع و يهود خيبر كه با پيامبر اكرم و مسلمانان جنگيدند] هرگز نتوانستند در برابر مسلمانان مقاومت كنند و

با كشتن، يا اسير كردن به آنان آسيب برسانند.

ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ مجزوم نشده تا بدين وسيله از حكم جزا به حكم اخبار ابتدايي عدول شده باشد و گويي از اوّل گفته شده است: ثم أخبركم أنهم لا ينصرون.

جمله بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ در محل نصب است بنا بر اين كه حال و تقدير آيه: إلا معتصمين بحبل اللَّه و حبل الناس باشد. و معناي ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ اين است كه ذلت و خواري بر آنها احاطه دارد چنان كه خانه بر اهلش محيط است.

أَيْنَ ما ثُقِفُوا هر كجا يافت شدند و در همه احوالي كه به آنها دسترسي باشد، جز در حال چنگ زدن آنان به امان خدا و مسلمانان، يعني هرگز عزّتي براي آنان نخواهد بود، مگر در يك حالت و آن پناه آوردن آنها به ذمّه مسلمين به خاطر پذيرفتن جزيه.

وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ مستوجب خشم خدا شدند.

ذلك [اوّل ] اشاره است به ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ و ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 470

باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ يعني آنان بر اثر كافر شدن به آيات خدا و كشتن پيامبران مستحق اين ذلت و بيچارگي و خشم خدا شدند.

سپس فرمود: ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ يعني كافر شدنشان به آيات خدا و كشتن پيامبران به خاطر عصيان و سركشي و تجاوز آنان بود.

[سوره آل عمران (3): آيات 113 تا 114] ... ص: 470

اشاره

لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113) يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ (114)

ترجمه ... ص: 470

آنها همه يكسان نيستند، از اهل كتاب جمعيّتي هستند كه قيام (به حق) مي كنند و پيوسته در اوقات شب آيات خدا را مي خوانند در حالي كه سجده مي كنند (113)

به خدا و روز ديگر ايمان مي آورند، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و در انجام كارهاي نيك بر يكديگر سبقت مي گيرند و آنها از صالحانند. (114)

تفسير: ... ص: 470

لَيْسُوا سَواءً ضمير به اهل كتاب بر مي گردد، يعني اهل كتاب برابر نيستند جمله مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ، مستأنفه و براي بيان جمله لَيْسُوا سَواءً است، چنان كه تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ [در آيه 110 همين سوره [بيان و تفسيري است براي كتم خير أمة.

أُمَّةٌ قائِمَةٌ يعني دسته اي كه عادلند و بر اطاعت و امر حق ثابتند، و منظور كساني از اهل كتابند كه به اسلام گرويدند.

يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ از تهجّد و نماز خواندن آنها ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 471

در شب تعبير به تلاوت آيات الهي و سجده در ساعات شبانه شده است، زيرا منظور آيه بيان كردار آنهاست.

وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ يعني به انجام خيرات و طاعات مي شتابند.

وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ آنان (يهوداني كه به پيامبر ايمان آورده اند) كساني هستند كه حالاتشان نزد خداوند نيك و شايسته شده است.

[سوره آل عمران (3): آيه 115] ... ص: 471

اشاره

وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (115)

ترجمه ... ص: 471

و آنچه از اعمال نيك انجام مي دهند هرگز كفران نخواهد شد (و پاداش شايسته مي بينند) و خدا از پرهيزگاران آگاه است. (115)

تفسير: ... ص: 471

چون كه خداي سبحان در جاي ديگري از قرآن خود را به شكر كه به معناي پاداش كامل دادن است توصيف كرده و فرموده: وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ، «خدا پاداش دهنده و بسيار بردبار است» (تغابن/ 17) در اين آيه نقيض شكر را كه «كفر» مي باشد از خود نفي كرده و فرموده: «فَلَنْ يُكْفَرُوهُ» و چون كفران متضمّن معناي حرمان است با دو مفعول متعدي شده است و گويي گفته است: فلن يحرموه يعني آنان از پاداش خود محروم نخواهند شد.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ خداوند به احوال پرهيزكاران آگاه است و پاداش بسيار به آنان خواهد داد.

[سوره آل عمران (3): آيات 116 تا 117] ... ص: 471

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (116) مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (117)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 472

ترجمه ... ص: 472

كساني كه كافر شدند اموال و فرزندانشان آنان را نزد خداوند سودي نبخشد، و آنها اصحاب دوزخند و براي هميشه در آن خواهند بود (116)

آنچه آنها در اين زندگي دنيا انفاق مي كنند همانند باد بسيار سردي است كه به زراعت قومي كه بر خود ستم كرده اند بورزد و آن را نابود سازد، خدا به آنها ستم نكرده، بلكه آنها خودشان ستم به خويشتن كرده اند. (117)

تفسير: ... ص: 472

[نقطه مقابل افراد با ايمان و حق جويي كه وصف آنان در آيه قبل آمد افراد بي ايمان و ستم گري هستند كه در اين دو آيه توصيف شده اند.]

«صر» به معني باد خيلي سرد است، مانند «صر صر» كه به همين معناست.

خداي سبحان آنچه را كفّار از اموالشان رياكارانه در كارهاي نيك و پسنديده و به منظور كسب (شهرت و) ستايش مردم انفاق مي كردند، نه تحصيل رضاي حق، تشبيه كرده به زراعتي كه سرماي شديدي آن را از بين برده و خرد و شكسته شده است.

و گفته اند: منظور از ما ينفقون، اموالي است كه كفّار در راه دشمني با رسول خدا (ص) انفاق مي كردند و چون با انفاق مال به اهداف خود نمي رسيدند، مالشان هدر مي رفت، و خداوند انفاق آنان را به زراعت مردمي تشبيه كرده است كه با ارتكاب گناه به خود ظلم كردند و ستم آنان باعث نابودي زراعتشان شد و اين نابودي در حقيقت كيفر و عقوبت گناهانشان بود كه خشم خدا را برانگيخت، زيرا در نابود كردن از روي خشم مجازات شديدتر است.

ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ

خداوند با نپذيرفتن انفاقهايشان به آنها ستم نكرده لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

ولي آنان چون با قصد قربت و براي خدا انفاق نكردند تا مستحق پاداش

شوند، به خود ستم كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 473

[سوره آل عمران (3): آيات 118 تا 119] ... ص: 473

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (119)

ترجمه ... ص: 473

اي كساني كه ايمان آورده ايد محرم اسراري از غير خود انتخاب نكنيد آنها از هر گونه شر و فسادي درباره شما كوتاهي نمي كنند، آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشيد و دشمني آنها با شما از كلماتشان آشكار است و آنچه در دل پنهان دارند از آن هم مهمتر است، ما آيات (و راههاي پيشگيري از شرّ آنها) را براي شما بيان كرديم اگر انديشه كنيد (118)

شما كساني هستيد كه آنها را دوست مي داريد، امّا آنها شما را دوست ندارند، در حالي كه شما به همه كتابهاي آسماني ايمان داريد (اما آنها به كتاب آسماني شما ايمان ندارند) و هنگامي كه شما را ملاقات مي كنند (به دروغ) مي گويند ايمان آورده ايم، امّا هنگامي كه تنها مي شوند از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان مي گزند، بگو بميريد با همين خشمي كه داريد، خدا از (اسرار) درون سينه ها آگاه است. (119)

تفسير: ... ص: 473

«بطانه» در لغت به معناي فرد مورد اعتمادي است كه انسان كارهاي سرّي خود را با او در ميان مي گذارد و او آنها را فاش نمي كند. اين كلمه مأخوذ است از بطانة الثوب، يعني جامه زيرين، و نظير اين است گفته عرب كه مي گويد: فلان شعار فلان يعني فلاني جامه زيرين فلاني است. و از پيامبر اكرم (ص) نقل شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 474

است كه فرمود: «ياران و نزديكان انسان همچون جامه زيرين و ساير مردم به منزله لباس رويين هستند» . «1»

مِنْ دُونِكُمْ از غير همكيشانتان، يعني از غير مسلمانان من دونكم يا متعلّق است به لا تتخذوا و يا به «بطانة» بنا بر اين كه صفت

باشد، يعني: بطانة كائنة من دونكم لا يألونكم خبالا از اين قبيل است گفته عرب كه هر گاه شخص در كاري كوتاهي كند مي گويد: ألا (في الأمر) يألوا (كه صورت لازم فعل است) سپس در كلام عرب لا آلوك نصحا به صورت متعدّي دو مفعولي به كار رفته است، يعني نصيحتي را از تو دريغ نمي كنم، و خبال، به معني فساد است.

وَدُّوا ما عَنِتُّمْ دوست دارند شما را به مشقّت اندازند. «ما» مصدريّه است و «عنت» به معني ضرر و مشقت شديد است و معناي آيه اين است كه آنها آرزو دارند به دين و دنياي شما سخت آسيب برسانند.

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ «دشمني آنها با شما از كلماتشان آشكار است»، زيرا آنها خويشتنداري نمي كنند و از زبانشان سخني رها مي شود كه نشانه كينه و دشمني آنان با مسلمانان است.

قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ دلايلي را كه به روشني دلالت دارد بر لزوم اخلاص و يك رنگي در دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنانش، براي شما بيان كرديم.

إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ اگر در آنچه براي شما بيان شده مي انديشيديد و بدان عمل مي كرديد، و بهتر اين است كه تمام اين جملات را «مستأنفه» و علّت بدانيم براي نهي شدن از محرم اسرار قرار دادن كفار به جاي مؤمنان و دوستي با آنان.

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ «ها» براي تنبيه (هشدار) است و «أنتم» مبتدا و «أولاء» خبر آن است. و معناي آيه اين است كه شما (اي مؤمنان) در دوستي با منافقان از اهل كتاب اشتباه مي كنيد.

__________________________________________________

1- و

عن النّبي- صل اللَّه عليه و آله- الانصار شعار و الناس دثار. ترجمه جوامع الجامع، ج 1،

ص: 475

و گفته اند: «أولاء» موصول و «تحبونهم» صله آن است و «واو» در «تؤمنون» حال براي لا يحبونكم است، يعني شما به كتاب آسماني آنان ايمان داريد و حال آن كه آنها شما را دوست ندارند پس چه مي شود شما را كه با آنها دوستي مي كنيد در حالي كه آنان به كتاب آسماني شما ايمان ندارند.

در اين جمله خداوند مؤمنان را مورد نكوهش قرار داده است كه چرا بايد كفّار در روش باطل خود از شما كه آيينتان بر حق است پايدارتر باشند.

وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ در اين جمله كفّاري كه [از اظهار ايمان ] خشمگين و پشيمانند، توصيف مي شوند به اين كه (از شدت خشم) سر انگشتان خود را مي گزند.

قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ نفرين بر كفّار است به اين كه با فزوني يافتن عزّت و شوكت اسلام و مسلمانان خشم آنان زيادتر مي شود تا به سبب آن هلاك و نابود شوند.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ خداوند اسرار درون سينه ها را مي داند و از بغض و كينه اي كه در دل منافقان مي باشد، آگاه است.

و مي توان گفت قل موتوا بغيضكم، امر به رسول خدا (ص) است كه دل خوش دارد و اميدوار باشد و نيز مژده اي است به آن حضرت كه طبق وعده الهي كفار بر اثر شكوه و عظمت اسلام ذليل و نابود خواهند شد و منظور از امر در آيه اين نيست كه پيامبر اين سخن را به كفار بگويد، بلكه مقصود اين است كه آن حضرت با خود حديث نفس كند.

[سوره آل عمران (3): آيه 120] ... ص: 475

اشاره

إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ

اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (120)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 476

ترجمه ... ص: 476

اگر نيكي به شما برسد ناراحت مي شوند، و اگر حادثه ناگواري براي شما رخ دهد خوشحال مي گردند (اما) اگر (در برابر آنها) استقامت و پرهيزگاري پيشه كنيد نقشه هاي (خائنانه) آنها به شما زياني نمي رساند. خداوند به آنچه آنها انجام مي دهند احاطه دارد. (120)

تفسير: ... ص: 476

اي مؤمنان اگر در جنگ پيروزي و غنيمت و يا نعمتي از جانب خداوند متعال نصيب شما شود. تسؤهم كفّار را غمگين مي سازد.

وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها و اگر توسط دشمن رنج و محنتي به شما برسد خوشحال مي شوند.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا و اگر در مقابل عداوت و دشمني كفّار پايداري كنيد، «و تتقوا» و از دوستي با آنان كه نهي شده ايد بپرهيزيد، يا اگر بر پيمان دين و تكاليف آن استوار باشيد و از حرام خدا پرهيز كنيد، در پناه خدا خواهيد بود، و او شما را حفظ خواهد كرد.

لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً لا يضركم از «ضاره، يضيره» و لا يضركم (به فتح را) نيز قرائت شده است. و قرائت لا يضركم بنا بر اين است كه ضمه «راء» براي پيروي از ضمّه «ضاد» باشد.

در اين آيه خداوند به مسلمانان آموخته است كه براي مقابله با كيد و مكر دشمنان از صبر و بردباري، و تقوا و پرهيزكاري كمك بطلبند.

[سوره آل عمران (3): آيات 121 تا 122] ... ص: 476

اشاره

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (121) إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)

ترجمه ... ص: 476

و (به ياد آور) زماني را كه صبحگاهان از نزد اهل خود بيرون رفتي تا ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 477

مؤمنان را در سنگرگاههاي جنگ جاي دهي، و خداوند شنوا و داناست (121)

(و نيز به ياد آور) زماني را كه دو طايفه از شما تصميم گرفتند سستي نشان دهند (و از وسط راه برگردند) و خداوند پشتيبان آنها بود (و به آنها كمك كرد كه از اين فكر باز گردند) و افراد با ايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند. (122)

تفسير: ... ص: 477

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ و به ياد آور زماني را كه از مدينه از ميان بستگان و اهل خود به قصد احد بيرون رفتي.

رسول خدا (ص) در روز جمعه نيمه ماه شوال [سال سوّم هجرت ] پس از اقامه نماز جمعه مدينه را به قصد احد ترك كرد و شب را در درّه احد به صبح رساند و در روز شنبه اصحاب خود را براي نبرد با دشمن آماده ساخت و «عبد اللَّه بن جبير» را به رياست گروه تيرانداز برگزيد و به آنها فرمود: «با تيراندازي از ما دفاع كنيد تا دشمن نتواند از پشت به ما حمله كند» «1» .

تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ يعني مؤمنان را در مواضع و مكانهاي جنگ فرود آور و آنها را مهيّاي نبرد گردان، «مقعد» و «مقام» به معناي جا و مكان استعمال شده است چنان كه در اين آيه فرموده: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ «در مكان صدق و حقيقت، نزد خداوند عزّت و سلطنت- متّقين- متنعّمند» (قمر/ 55) و نيز فرموده: قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ «پيش از آن كه تو از جايگاه قضاوت

خود برخيزي» (نمل/ 39).

إِذْ هَمَّتْ بدل است از إذ غدوت يا متعلّق است به جمله وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.

طائِفَتانِ يعني دو طايفه از انصار، «بنو سلمه» از قبيله خزرج و «بنو حارثه» از قبيله اوس. اين دو طايفه در دو سوي لشكر بودند.

__________________________________________________

1-

أنضحوا عنا بالنبل لا يأتونا من ورائنا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 478

در جنگ احد رسول خدا (ص) فقط با هزار (سوار) از مدينه خارج شد، ولي [سواره نظام سپاه ] مشركان سه هزار نفر بودند، با وجود اين كه پيامبر به يارانش وعده داد كه در صورت پايداري، بر دشمن پيروز و غالب خواهند شد. ولي «عبد اللَّه بن أبي» با يك سوّم [به گفته تفسير بيضاوي سيصد نفر] از لشكر اسلام جدا شد و گفت چرا خود و فرزندانمان را به كشتن دهيم؟ و چون به سمت مدينه حركت كردند، عمرو بن حزم انصاري در پي آنان روانه شد و گفت: «شما را به خدا سوگند مي دهم كه درباره خود و پيامبرتان نيك بينديشيد. «عبد اللَّه» در پاسخ وي گفت: «اگر به اين جنگ معتقد بوديم از شما پيروي مي كرديم» . و در پي سخنان «عبد اللَّه بن أبي» دو طايفه از انصار به فكر پيروي از او افتادند ولي خداوند آنها را از اين انحراف مصون داشت و آنها همراه با رسول خدا (ص) در جنگ شركت كردند.

آنچه از ظاهر آيه به دست مي آيد اين است كه اين دو طايفه در مورد ملحق شدن به «عبد اللَّه بن ابي» و همراهانش به حديث نفس پرداختند، نه اين كه قصد انجام آن را داشتند، زيرا اگر تصميمشان اين بود ولايت و سرپرستي خداوند

بر ايشان ثابت نمي شد و نمي فرمود:

وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما يعني خداوند ياري كننده و متولّي امر آنهاست.

«فشل» : ترس و سستي.

وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ خداي سبحان به مؤمنان امر فرموده كه به كسي جز او توكّل نكنند و امر خود را فقط به او واگذارند.

[سوره آل عمران (3): آيات 123 تا 126] ... ص: 478

اشاره

وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (123) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ (124) بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ (125) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (126)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 479

ترجمه: ... ص: 479

و خداوند شما را در «بدر» ياري كرد در حالي كه شما (نسبت به دشمنانتان) ناتوان بوديد پس تقواي الهي را پيشه كنيد تا شكر نعمت او را به جا آورده باشيد (123)

در آن هنگام كه تو به مؤمنان مي گفتي، آيا كافي نيست پروردگارتان شما را به سه هزار نفر از فرشتگان كه (از آسمان) فرود آيند ياري كند؟! (124)

آري (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد- و دشمن به همين زودي به سراغ شما بيايد- خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان كه نشانه هاي مخصوصي دارند، مدد خواهد داد (125)

ولي اينها (همه) فقط براي بشارت و اطمينان خاطر شماست و گر نه پيروزي تنها از جانب خداوند تواناي حكيم است. (126)

تفسير: ... ص: 479

[اين آيات در حقيقت براي تقويت روحيه، شكست خورده مسلمانان نازل گرديد، و نخست در آن اشاره به پيروزي چشمگير مسلمانان در ميدان بدر شده تا با يادآوري آن خاطره، به آينده خويش دلگرم شدند و از اين رو مي فرمايد:] وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ يعني خداوند با فرستادن فرشتگان و تقويت دلهاي شما و افكندن ترس در دل دشمنانتان، شما را در «بدر» ياري كرد.

وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ و شما در حال ذلّت بوديد، يعني از نظر عده و عدّه اندك بوديد و تاب مقاومت نداشتيد. «أذلّة» جمع قلّه «ذليل» و «ذلال» جمع كثرت [بيش از ده تاي ] آن است. و «أذلة» از اين رو به لفظ [جمع ] «قلّة» آورده شده، تا دلالت كند بر اين كه مسلمانان علاوه بر اين كه نسبت به دشمن ضعيف بودند، از نفرات و تجهيزات كمتري نيز برخوردار بودند، و اين به خاطر آن

بود كه آنها باشتران آبكش خود از مدينه خارج شده بودند [و چون تعداد شتران كم بود] افراد به نوبت سوار بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 480

يك شتر مي شدند و تنها دو اسب به همراه داشتند، يكي اسب «مقداد بن عمرو» و ديگري اسب «مرثد بن أبي مرثد» بود.

عدد مسلمانان در «بدر» 313 نفر بود كه از اين تعداد 77 نفر از مهاجران و 236 نفر از انصار بودند. و پرچمدار رسول خدا (ص) و مهاجران عليّ بن ابي طالب (ع) و پرچمدار انصار، «سعد بن عباده» بود.

سلاحي كه مسلمانان به همراه داشتند عبارت بود از:

1- 6 عدد زره.

2- 8 قبضه شمشير.

3- 70 شتر.

در حالي كه مشركان در حدود 1000 نفر بودند و 100 است به همراه داشتند.

«بدر» در اصل نام مردي بود كه در سرزمين ميان مكّه و مدينه چاه آبي داشت، از اين رو آن سرزمين به نام او «بدر» خوانده شد «1» .

فَاتَّقُوا اللَّهَ از خدا بپرهيزيد و در اطاعت از رسولش پايداري كنيد.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ شايد شكرگزار نعمت نصرتي باشيد كه خداوند به شما ارزاني داشت.

إِذْ تَقُولُ خطاب به پيامبر (ص) است و در آن دو احتمال وجود دارد:

1- ظرف باشد براي «نصركم» و اين در صورتي است كه پيامبر (ص) در روز بدر به مسلمانان فرموده باشد: آيا كافي نيست كه سه هزار نفر از فرشتگان به ياري شما بشتابند؟

2- «بدل» دوّم از «إذ غدوت» باشد، بنا بر اين كه پيامبر در روز «احد» به مؤمنان بشارت داده باشد كه اگر از فرمان او سرپيچي نكرده و پايداري نشان دهند،

__________________________________________________

1- «بدر» از نظر ريشه لغت به معني پر و كامل است،

از اين رو ماه شب چهارده را «بدر» مي نامند. م-.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 481

خداوند به وسيله سه هزار نفر از فرشتگان آنان را ياري خواهد كرد ولي آنان چون با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت كردند و براي جمع آوري غنايم از شكاف دره به زير آمدند، در نتيجه فرشتگان براي ياري آنان نازل نشدند.

أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ استفهام انكاري است و معنايش انكار اين مطلب است. كه كمك و ياري سه هزار نفر از فرشتگان براي آنان كافي نباشد.

بَلي پاسخ براي جمله بعد از «لن» است، يعني آري ياري شما به وسيله سه هزار نفر از فرشتگان كافي است. سپس فرمود:

إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا اگر در انجام فرمان خدا و جهاد در راه او پايدار باشيد و از [گناهان و] مخالفت با پيامبر پرهيز كنيد.

يُمْدِدْكُمْ خدا شما را به بيش از اين تعداد [يعني با پنج هزار ملك ] ياري خواهد داد «مسوّمين»، يعني فرشتگاني كه براي نبرد فرستاده شده بودند.

وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا و اگر بلافاصله مشركان به سوي شما بازگردند. اين جمله از قبيل اين است كه بگويي: «قفل فلان من غزوته و خرج من فوره إلي غزوة أخري» يعني فلاني به محض اين كه از جنگ برگشت رهسپار جنگي ديگر شد. و از قبيل همين معناست بحث ما در اصول فقه مبني بر اين كه، صيغه امر دلالت بر «فور» دارد، نه تراخي.

«فور» مصدر و از ريشه: «فارت القدر» است، يعني ديگ به جوش آمد و مجازا به معناي «سرعت» آورده شده است، و معناي آيه اين است كه اگر در همين ساعت به سوي شما بازگردند، خداوند همزمان با آمدن

آنها شما را به وسيله فرشتگان ياري خواهد كرد، و منظور اين است كه اگر مقاومت كنيد خداوند در ياري كردن شما شتاب خواهد كرد.

«منزلين» به تخفيف و «منزّلين» به تشديد، هر دو وجه قرائت شده است. «مسوّمين» و «مسوّمين» به معناي «معلمين» و «معلمين» است [به كسر و فتح واو يعني ] خود يا اسبانشان داراي نشانه و علامت خاصي بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 482

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْري لَكُمْ «هاء» [در جعله اللَّه ] به «أن يمدكم» برمي گردد، يعني خداوند اين امداد را منحصرا جهت بشارت به شما قرار داد، كه مورد نصرت حق قرار مي گيريد.

وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ و نيز بدين وسيله دلهايتان آرام گيرد، چنان كه وجود سكينه [يا صندوق عهد] نزد بني اسرائيل [در هنگام نبرد با جالوت ] بشارتي براي پيروزي آنان و آرامشي براي دلهايشان بود.

وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ و ياري كردن شما توسط فرشتگان نيست مگر از جانب خداوندي كه در حكم [و اراده اش ] مغلوب نمي شود.

الْحَكِيمِ حكيمي كه [گاه ] با كمك خود پيروزي عطا كرده [و گاه ] بنا به آنچه مصلحت مي داند از ياري كردن مسلمانان خودداري مي كند.

[سوره آل عمران (3): آيات 127 تا 129] ... ص: 482

اشاره

لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ (127) لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (128) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (129)

ترجمه ... ص: 482

(اين وعده را كه خدا به شما داده) براي اين است كه قسمتي از پيكر لشكر كافران را قطع كند، يا آنها را با ذلّت سركوب كند تا مأيوس و نااميد (به وطن خود) بازگردند (127)

هيچ گونه اختياري (درباره سرنوشت كافران يا مؤمنان فراري از جنگ) براي تو نيست مگر اين كه (خدا) بخواهد آنها را ببخشد يا مجازات كند، زيرا آنها ستمگرند (128)

و آنچه در آسمان و زمين است، از آن خدا است، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مي بخشد و هر كس را بخواهد مجازات مي كند و خداوند آمرزنده مهربان است. (129)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 483

تفسير: ... ص: 483

لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا منظور اين است كه [اين كمك و ياري ] براي اين بود كه طايفه اي از مشركان با قتل و اسارت نابود شوند. و [روزي كه خداوند طايفه اي از مشركان را از بين برد] روز «بدر» بود كه 70 نفر از آنها كشته و 70 نفر اسير شدند و بيشتر آنان از صناديد و بزرگان و رؤساي مشركين بودند.

أَوْ يَكْبِتَهُمْ يا آنان را با نااميد كردن از پيروزي بر شما ذليل سازد و با شكست به خشم آورد.

فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ تا پس از شكست، نااميد برگردند. نظير اين آيه است، آيه:

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً «و خدا كافران را- در جنگ احزاب- با نهايت خشم و غضب در حالي كه چيزي به دست نياوردند برگرداند» (احزاب/ 25).

و گفته مي شود: «كبته» به معناي «كبده» است، يعني جگر او را به آتش خشم خود هدف قرار داد. «لام» [در «ليقطع»] يا متعلّق است به جمله: وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ و يا

به وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ.

أَوْ يَتُوبَ عطف است بر ما قبل خود [يعني «يقطع»] و جمله ليس لك من الأمر شيئا معترضه است، و معناي آيه اين است كه خداوند صاحب اختيار آنهاست، يا آنان را نابود مي كند، يا شكست مي دهد و يا اگر اسلام آوردند توبه شان را مي پذيرد.

أَوْ يُعَذِّبَهُمْ و يا اگر بر كفر خويش اصرار ورزيدند [و توبه نكردند] عذابشان مي كند، و هيچ چيز از امور ايشان در اختيار تو نيست [به تو ربط ندارد] تو فقط پيامبري هستي كه براي بيم دادن و انذار آنان مبعوث شده اي.

بعضي گفته اند: «أو يتوب» منصوب است به تقدير «أن» و أن يتوب در حكم اسمي است كه به وسيله «أو» بر «الأمر» يا بر «شي ء» عطف شده است [و بنا بر احتمال اوّل ] معناي آيه اين است كه هيچ چيز از امر [هدايت و ضلالت ] آنها يا قبول توبه و يا عذاب آنان در دست تو نيست.

و برخي گفته اند: يا تقدير آيه «إلا أن يتوب» است به اين معنا كه هيچ چيز

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 484

از امور آنان در اختيار تو نيست جز اين كه اگر خداوند توبه آنها را پذيرفت تو نسبت به حالشان خرسند مي شوي و يا اگر عذابشان كند تو از آنان انتقام گرفته اي.

يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ خداوند از اين رو منحصرا امر عذاب كردن و نيز آمرزش بندگان را به صورت مبهم ذكر كرده است كه آنان همواره ميان خوف و رجاء و بيم و اميد باقي بمانند و از عذاب الهي ايمن نباشند و از رحمت پروردگار نيز نااميد نگردند.

[سوره آل عمران (3): آيات 130 تا 132] ... ص: 484

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ

آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (130) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (131) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (132)

ترجمه ... ص: 484

اي كساني كه ايمان آورده ايد ربا (و سود پول) را چند برابر نخوريد، از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد (130)

و از آتشي بپرهيزيد كه براي كافران آماده شده است (131)

و خدا و پيامبر را اطاعت كنيد تا مشمول رحمت شويد. (132)

تفسير: ... ص: 484

اين آيات از خوردن «ربا» نهي فرموده و رباخواران را به خاطر گرفتن رباي فاحش و مضاعف [از بدهكار] مورد نكوهش قرار مي دهد. در جاهليت معمول بود كه اگر بدهكار زمان پرداخت بدهي اش فرا مي رسيد [و او نمي توانست بدهي خود را بپردازد] از طلبكار تقاضا مي كرد مهلت پرداخت را تمديد نمايد و [مجموع سود و بدهي را به شكل سرمايه جديدي به او قرض بدهد، و سود آن را بگيرد] به اين ترتيب، گاهي ممكن بود فردي در ازاي بدهي اندك خود، تمام اموال خود را [بابت سود] به طلبكار بدهد.

وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ و از آتشي كه براي كافران مهيّا و در ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 485

نظر گرفته شده بپرهيزيد. علّت اين كه آتش را به كفار اختصاص داده. اين است كه، بيشتر اهل آتش را آنان تشكيل مي دهند. [و در اصل آتش براي آنها مهيا شده است ].

ابو حنيفه گويد: اين آيه بيمناك ترين آيه در قرآن است كه خداوند مؤمناني را كه از عذاب او نترسند و از محرماتش اجتناب نكنند، به آتشي كه براي كافران آماده گشته، وعده داده است. قرآن [تهديد] در اين آيه را با [تشويق ] در آيه بعد وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ كه در آن اميد مؤمنان به رحمت خداوند منوط به اطاعت از او و رسولش گرديده، مورد تأكيد قرار داده است.

[سوره آل عمران (3): آيات 133 تا 134] ... ص: 485

اشاره

وَ سارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ (133) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (134)

ترجمه ... ص: 485

و بر يكديگر سبقت بجوييد براي رسيدن به آمرزش پروردگار خود، و بهشتي كه وسعت آن آسمانها و زمين است و براي پرهيز كاران آماده شده است.

(133)

همانهايي كه در وسعت و پريشاني انفاق مي كنند و خشم خود را فرو مي برند، و از خطاي مردم مي گذرند، و خدا نيكوكاران را دوست دارد. (134)

تفسير: ... ص: 485

اهل «مدينه» و «شام»، «سارعوا» را بدون «واو» قرائت كرده اند، و معناي مسارعت به سوي مغفرت و بهشت رو آوردن به اعمالي از قبيل انجام طاعات و اداي واجبات است كه موجب استحقاق پاداش مي شود.

عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ يعني عرض آن [بهشت ] به اندازه عرض آسمانها و زمين است، و مقصود توصيف وسعت و گنجايش بهشت است، از اين رو به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 486

وسيعترين چيزي كه مردم از مخلوقات خداوند مي شناسند، تشبيه شده است و علت اين كه خصوص عرض بهشت در توصيف آن ذكر شده اين است كه عادتا عرض به مبالغه نزديكتر از طول است، مانند آيه: بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ آستر بسترهايي- كه بهشتيان بر آنها تكيه مي زنند- حرير و استبرق است (رحمن/ 54) [كه بستر بهشتيان با آستر آن توصيف شده است ].

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ اين جمله دلالت دارد كه بهشت اكنون موجود است، زيرا بهشت مهيّا نمي گردد مگر اين كه آفريده شده باشد.

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اين جمله صفت براي متّقين است، و معنايش اين است كه پرهيزكاران چه در وسعت و گشايش باشند و چه در سختي و تنگدستي، در هر حال، آنچه مقدور باشد، كم يا زياد از اموالشان را انفاق مي كنند و اين حالات مانع نيكي و بخشش آنان نمي شود.

وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ فرو

بردن خشم به اين است كه با صبر و بردباري از ظاهر شدن خشم خودداري كند. از قبيل كلام عرب كه وقتي مشك آب را پر كرد و سر آن را بست مي گويد: كظم القربة و هر گاه شتر از نشخوار كردن خودداري كند مي گويد: كظم البعير. و در حديث آمده است: «كسي كه خشم خود را فرو برد در حالي كه مي تواند آن را اعمال كند خداوند قلب او را از ايمان و آرامش انباشته گرداند «1» .

[سوره آل عمران (3): آيات 135 تا 136] ... ص: 486

اشاره

وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (135) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (136)

__________________________________________________

1-

من كظم غيظا و هو يقدر علي إنفاذه ملأ اللَّه قلبه أمنا و إيمانا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 487

ترجمه ... ص: 487

و آنها كه وقتي مرتكب عمل زشتي شوند يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مي افتند، و براي گناهان خود طلب آمرزش مي كنند- و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد- و اصرار بر گناه نمي كنند با اين كه مي دانند (135)

آنها پاداششان آمرزش پروردگار، و بهشتهايي است كه از زير (درختان) آنها نهرها جاري است، جاودانه در آن مي مانند، و اين چه پاداش نيكي است براي آنها كه اهل عمل هستند. (136)

تفسير: ... ص: 487

«الّذين» عطف بر «المتقين» است و «اولئك» اشاره به هر دو گروه [متقين و محسنين ] است. و مي توان گفت: «الذين» مبتدا و «اولئك» خبر آن است. «فاحشة» :

عملي است كه قبح و زشتي آن بسيار است.

أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ يا كساني كه با نزديك شدن به گناه، به خود ستم كردند.

ذَكَرُوا اللَّهَ يعني نهي و تهديد يا عذاب خدا را به ياد آورند، و در نتيجه از ارتكاب گناه خود داري كنند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ يعني براي گناهانشان طلب آمرزش كنند به اين كه بگويند: «بار خدايا گناهان ما را ببخش» .

وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ اين جمله توصيف خداوند است به وسعت و گستردگي رحمتش و جمله اي است معترضه كه بين معطوف و معطوف عليه واقع شده و توجّه دهنده به فضل بي پايان و بخشش و كرم بسيار خداوند است كه موجب [ترغيب گنهكاراني به ] توبه و طلب مغفرت آنان مي شود.

وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي ما فَعَلُوا يعني بر كارهاي زشت خود اصرار نورزند، و در حديث است كه اصرار بر گناه نكرده كسي كه در روز هفتاد مرتبه استغفار كند، هر ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 488

چند دوباره به سوي آن گناه باز

گردد.

وَ هُمْ يَعْلَمُونَ اين جمله حال است از فعل «لَمْ يُصِرُّوا» و معنايش اين است كه آنها از اصرار كنندگان بر گناه نيستند در حالي كه به نهي از گناهان و وعده عذاب براي گناهكاران آگاهند. و از اين بيان آيه استفاده مي شود كه مؤمنان سه دسته اند:

1- كساني كه از گناه كردن پرهيز دارند.

2- كساني كه پس از ارتكاب گناه توبه مي كنند.

3- كساني كه بر انجام گناه اصرار مي ورزند.

و اين كه بهشت و آمرزش خداوند براي پرهيزكاران [دسته اوّل ] و توبه كنندگان [دسته دوّم ] است.

وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ «نعم» از افعال مدح است و مخصوص به مدح حذف شده و تقدير آيه، و نعم أجر العاملين ذلك، است، يعني پاداش اهل عمل كه عبارت است از مغفرت و بخشايش گناهان و باغهاي بهشت، نيكو پاداشي است.

[سوره آل عمران (3): آيات 137 تا 139] ... ص: 488

اشاره

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (137) هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (138) وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (139)

ترجمه ... ص: 488

پيش از شما سنّتهايي وجود داشت (و هر قوم طبق اعمال و صفات خود سرنوشتهايي داشتند كه همانند آن را شما نيز داريد) پس در روي زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان (آيات خدا) چگونه بود؟! (137)

اين بياني است براي عموم مردم، و هدايت و اندرزي است براي پرهيزكاران (138)

و سست نشويد و غمگين نگرديد و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد. (139)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 489

تفسير: ... ص: 489

قَدْ خَلَتْ يعني گذشته است.

مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ منظور از «سنن» روشهايي است از خداوند در امم پيشين كه چون پيامبر خود را تكذيب مي كردند، خداوند آنها را با عذاب نابود مي ساخت و آثارشان را باقي مي گذاشت تا موجب عبرت و پند ديگران شود.

فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ پس در زمين سير كنيد تا اخبار تكذيب كنندگان را بدانيد و بنگريد آثار عذابهايي را كه بر آنها فرود آمده تا شما را از تكرار اعمالي كه انجام داده اند باز دارد.

هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ يعني اين آشكار ساختن بد عاقبتي تكذيب كنندگان و تشويق به مشاهده نشانه هاي نابودي آنهاست و «هدي» براي تأكيد بيشتر است «1» .

وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ و اين قرآن موعظه است براي مؤمناني كه تقوا پيشه كرده اند.

وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا در اين آيه خداوند رسول خويش و مؤمنان را به خاطر شكستي كه در روز احد بر آنان وارد شد تسلّي و دلداري مي دهد و مي فرمايد: به خاطر مصيبتهايي كه متوجه شما شده در جهاد با دشمن ضعف و سستي به خود راه ندهيد. و براي كساني كه از شما كشته شده اند اندوهگين نباشيد.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و حال آن كه شما [از نظر مقام ] از

آنها برتر، و [از نظر قدرت ] چيره تر هستيد، زيرا آنچه شما در روز بدر به دست آورديد بيشتر بود از آنچه آنها در روز احد به دست آوردند.

و ممكن است اين جمله بشارتي براي مؤمنان باشد به اين كه سرانجام شما،

__________________________________________________

1- در مشار اليه «هذا» دو قول است: 1- اشاره به قرآن است. 2- گفته اند اشاره است به قول خداوند (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ).- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 490

پيروز و برتر خواهيد بود. چنان كه در آيه شريفه ديگري مي فرمايد: إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ

«و هميشه سپاه ما- بر دشمن- غالبند» (صافات/ 173).

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ اگر مؤمن هستيد، و منظور اين است كه اگر ايمانتان صحيح است نبايد به خود سستي راه دهيد، زيرا ايمان درست موجب اعتماد به خداوند و كم اهميّت شدن دشمنان او مي شود.

و ممكن است مقصود اين باشد كه اگر به وعده نصرت و پيروزيي كه خداوند به شما داده است ايمان داشته باشيد، برتر از دشمن خواهيد بود.

[سوره آل عمران (3): آيات 140 تا 141] ... ص: 490

اشاره

إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (140) وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ (141)

ترجمه ... ص: 490

اگر به شما (در ميدان احد) جراحتي رسيد (و ضربه اي وارد شد) به آن جمعيّت نيز (در ميدان بدر) جراحتي همانند آن وارد گرديد و ما اين روزها (ي پيروزي و شكست) را در ميان مردم مي گردانيم تا افرادي كه ايمان آورده اند شناخته شوند و خداوند از ميان شما قربانياني بگيرد، و خداوند ظالمان را دوست نمي دارد (140)

و تا خداوند افراد با ايمان را خالص گرداند و كافران را تدريجا نابود سازد. (141)

تفسير: ... ص: 490

«قرح» به فتح و ضمّ قاف هر دو قرائت شده است، و «قرح» و «قرح» دو لغتند، و گفته شده. «قرح» به فتح به معناي جراحت و به ضمّ به معناي درد جراحت است، يعني اگر در روز احد جراحت و دردي به شما رسيد، نظير آن در جنگ بدر به دشمنانتان نيز وارد شده است. با وجود اين، جراحتهايي كه بر آنها وارد شد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 491

روحيه شان را تضعيف نكرد و آنها را از جنگيدن با شما باز نداشت.

و گفته اند: معناي آيه اين است كه اگر در روز احد دشمن [با نفوذ به مواضع شما] به اهدافش رسيد، شما نيز پيش از آن كه با فرمان رسول خدا مخالفت كنيد، بر آنها چيره شده بوديد و پيروزي شما قطعي بود.

وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ «تلك» مبتدا و «الأيام» صفت آن و «نداولها» خبر است، و مي توان گفت «تلك الأيام» مبتدا و خبر و منظور از «أيام» اوقات پيروزي و غلبه بر دشمن است.

نُداوِلُها يعني ما روزگار را در ميان مردم مي گردانيم، گاهي به سود و گاهي به زيانشان است، چنان كه در يك ضرب المثل عربي گفته شده: «الحرب سجال» :

«جنگ

نوعي برد و باخت است» .

وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مي توان گفت معلول حذف شده و معناي آيه اين است كه ما روزگار را در بين مردم مي گردانيم تا كساني كه بر ايمان خود ثابت و پايدار هستند از ديگران تميز داده شوند و اين از باب تمثيل است، يعني عمل خداوند مانند عمل كسي است كه مي خواهد بداند چه كساني بر ايمان خود ثابت و استوارند و چه كساني نيستند و گر نه خداي سبحان، همواره به آنچه هست قبل از بودنش آگاه است.

و گفته اند: معنايش اين است، تا خداوند به گونه اي آنان را بشناسد كه پاداشي به آن تعلّق گيرد، و آن اين است كه آنان را افراد پايداري بداند.

و مي توان گفت: علّت، حذف شده و اين جمله (وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ) عطف بر آن است به اين معنا كه روزگار را مي چرخانيم تا چنين و چنان شود و خدا بداند كه ... و حذف علت براي اشعار به اين است كه مصلحت فعل الهي منحصر به يك امر نيست [بلكه امور متعددي در آن دخالت دارد].

وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ در معني اين جمله دو قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 492

1- تا به وسيله شهادت كساني را كه در روز احد شهيد شده اند گرامي دارد.

2- تا خداوند كساني از شما را كه براي گواه بودن بر امّتهاي ديگر در قيامت صلاحيّت دارند برگزيند. چنان كه در آيه ديگري فرموده: «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ» : «تا گواه مردم باشيد» (بقره 143).

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ جمله معترضه اي است كه ميان قسمتي از علّت [در اين آيه ] و قسمت ديگر آن [در آيه بعد] واقع

شده است و معنايش اين است كه خداوند كساني را كه بر ايمانشان پايدار نبوده و از جهاد كنندگان در راه خدا نيستند و خود را از گناه پاك نكرده اند، دوست ندارد.

«تمحيص» : پاكيزه كردن.

وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ و تا اين كه كافران را هلاك گرداند يعني اگر [گاهي ] دولت و اقبال دنيا به ضرر مؤمنان است، اين به منظور تطهير آنان و متمايز ساختن آنها از غير مؤمنان و جز اين از آنچه به صلاح آنهاست مي باشد. و اگر دولت و اقبال دنيا به ضرر كافران باشد، براي هلاك نمودن آنها و محو آثارشان است.

[سوره آل عمران (3): آيات 142 تا 143] ... ص: 492

اشاره

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (142) وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)

ترجمه ... ص: 492

آيا چنين پنداشتيد كه شما (تنها با ادّعاي ايمان) وارد بهشت خواهيد شد، در حالي كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخّص نساخته است؟ (142)

و شما تمنّاي مرگ (و شهادت در راه خدا) را پيش از آن كه با آن روبرو شويد مي كرديد، سپس آن را با چشم خود، ديديد در حالي كه به آن نگاه مي كرديد. (143)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 493

تفسير: ... ص: 493

«أم» منقطعه و تقدير آيه: «بل أ حسبتم» است و همزه استفهام در آيه براي انكار است.

وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ به معناي «لما يجاهدوا» است، زيرا علم متعلّق به معلوم است و نفي علم به منزله نفي متعلّق آن [يعني معلوم ] است، چون با نفي خود علم متعلق آن نيز منتفي مي گردد. و اگر مثلا بگويي: ما علم اللَّه في فلان خيرا. منظور اين است كه در فلاني خيري وجود ندارد تا اين كه خدا از آن آگاه باشد.

«لما» به معناي «لم» است جز اين كه نوعي انتظار در آن وجود دارد و [در آيه مورد بحث ] دلالت دارد بر نفي جهاد در گذشته و انتظار انجام آن در آينده.

وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ «يعلم» منصوب است به تقدير «أن» و «واو» براي جمع است. چنان كه گفته مي شود: لا تأكل السمك و تشرب اللبن «بين خوردن ماهي و نوشيدن شير جمع نكن» .

مقصود آيه اين است كه آيا گمان مي كنيد وارد بهشت خواهيد شد در حالي كه هنوز معلوم نيست چه كساني از شما در راه خدا جهاد خواهند كرد، و صبر و مقاومتشان چگونه خواهد بود؟

وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ اين جمله خطاب به كساني است كه در جنگ

بدر حضور نداشتند، و آرزو مي كردند با رسول خدا (ص) در يكي از جنگها شركت كنند، تا به فيض شهادت نايل شوند. اينان همان افرادي بودند كه [در جنگ احد] اصرار داشتند كه در خارج از مدينه با مشركان بجنگند، ولي نظر رسول خدا (ص) اين بود كه در مدينه باقي بمانند، يعني شما مرگ را آرزو مي كرديد، پيش از آن كه آن را مشاهده كنيد و از سختي آن با خبر شويد.

فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ شما مرگ را هنگامي كه فردي از شما كشته مي شد ديديد و خود نيز نزديك بود كشته شويد. آرزو كردن شهادت جايز است، زيرا مقصود از آن رسيدن به كرامت و مرتبه بلند شهداست و نه چيز ديگر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 494

[سوره آل عمران (3): آيه 144] ... ص: 494

اشاره

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144)

ترجمه ... ص: 494

محمّد (ص) فرستاده خدا بود و پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب برمي گرديد؟ (و با مرگ او اسلام را رها كرده به دوران كفر و بت پرستي باز خواهيد گشت؟) و هر كس به عقب باز گردد هرگز ضرري به خدا نمي زند، و بزودي شاكران را پاداش خواهيم داد. (144)

تفسير: ... ص: 494
[شأن نزول:] ... ص: 494

عبد اللَّه بن قمئه حارثي عليه اللعنه، در روز احد سنگي به سوي رسول خدا (ص) پرتاب كرد و پيشاني و دندان پيشين آن حضرت را شكست و مي خواست پيامبر را به قتل برساند كه مصعب بن عمير يكي از پرچمداران ارتش اسلام به دفاع از پيامبر برخاست ولي خودش در اين ميان به دست ابن قمئه كشته شد، و [چون شباهت زيادي به آن حضرت داشت ] دشمن گمان كرد كه رسول خدا (ص) را به قتل رسانده است و گفت من محمّد را كشتم و با صداي بلند اعلان كرد كه محمّد (ص) كشته شد، در نتيجه اين خبر، مسلمانان پا به فرار گذاشتند و شكست خوردند. پيامبر كه چنين ديد فرمود: اي بندگان خدا نزد من آييد. تا اين كه عده اي از اصحاب به جانب وي بازگشتند. پيامبر آنان را به خاطر فرارشان ملامت كرد آنها گفتند اي رسول خدا چون به ما خبر رسيد كه شما كشته شده ايد دلهاي ما به هراس افتاد و ترس بر ما غالب شد از اين رو فرار كرديم. آن گاه آيه فوق نازل شد.

روايت شده كه [چون خبر شهادت پيامبر منتشر شد] برخي از مسلمانان گفتند: كاش كسي را نزد عبد اللَّه بن ابيّ مي فرستاديم

تا براي ما از ابو سفيان امان بگيرد و انس بن نضر عموي انس بن مالك گفت: اي مردم اگر محمّد (ص) كشته شد خداي محمّد زنده است و هرگز نمي ميرد. زندگي را پس از مرگ رسول خدا براي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 495

چه مي خواهيد. برويد و پيكار كنيد و در راه همان هدفي كه پيامبر جنگيد و كشته شد شما هم بجنگيد و كشته شويد.

آن گاه دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا من از گفته اين جمع، يعني مسلمانان از تو پوزش مي طلبم و از آنچه اين دسته از منافقان به عمل آورده اند بيزاري مي جويم، سپس با شمشيرش حمله برد و پيكار كرد تا به شهادت رسيد.

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ محمّد (ص) تنها فرستاده خداست و قبل از او نيز پيامبراني مبعوث شدند كه رسالت خود را به انجام رسانيدند و از دنيا رفتند و برخي از آنان نيز كشته شدند و محمّد (ص) نيز مانند پيامبران گذشته وفات خواهد كرد، و پيروان هر يك از انبيا پس از مرگ پيامبرشان بر آيين او باقي ماندند.

أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ يعني آيا اگر خدا او را بميراند يا كافران او را بكشند شما پس از ايمان مرتد و كافر مي شويد؟ «فاء» براي تعليق جمله شرطيه بر جمله پيش از آن و همزه (أ) براي انكار است.

وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ هر كس از دينش برگردد فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً به خدا ضرر نمي رساند و او جز به خودش زيان نرسانده است.

وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ و خداوند شاكران، يعني كساني را مانند انس بن

نضر و امثال او كه دست از جهاد نكشيدند، پاداش نيك خواهد داد. از اين رو خداوند آنها را «شاكرين» ناميده كه آنان با مقاومت و پايداري كه در ميدان نبرد از خود نشان دادند، شكر نعمت اسلام را به جاي آوردند.

[سوره آل عمران (3): آيه 145] ... ص: 495

اشاره

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ (145)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 496

ترجمه ... ص: 496

و هيچ كس جز به فرمان خدا نمي ميرد سرنوشتي است تعيين شده (بنا بر اين مرگ پيامبر و ديگران يك سنّت الهي است) هر كس پاداش دنيا را بخواهد (و در زندگي خود در اين راه گام بردارد) چيزي از آن به او خواهيم داد و هر كس پاداش آخرت بخواهد از آن به او مي دهيم، و بزودي شاكران را پاداش خواهيم داد. (145)

تفسير: ... ص: 496

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ يعني محال است كه مرگ موجودات جز به اراده خدا صورت گيرد، خداوند مردن را از باب تمثيل به منزله عملي قرار داده كه شايسته نيست كسي جز به اراده او به آن اقدام كند.

ابن جمله براي تشويق مسلمانان به جهاد در راه خدا و اعلام اين مطلب است كه شركت در جهاد مرگ كسي را كه فرا نرسيده به جلو و ترك جهاد مرگ كسي را كه فرا رسيده به تأخير نمي اندازد.

«كتابا» مصدر و براي تأكيد است، زيرا تقدير آيه: كتب الموت كتابا مؤجلا است، يعني خداوند براي هر موجود زنده اي مدتي معيّن [از حيات ] و مرگي معيّن مقدر كرده كه جلو و عقب نخواهد افتاد.

وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها هر كس از جهاد خود قصد اجر دنيوي، يعني غنيمت داشته باشد به او مي دهيم.

وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها و هر كس با جهاد خود ثواب آخرت جويد آن را به او مي دهيم.

وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ و به شاكران، يعني كساني كه هيچ چيز آنان را از جهاد باز نداشته است پاداش خواهيم داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 497

[سوره آل عمران (3): آيات 146 تا 148] ... ص: 497

اشاره

وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146) وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (147) فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (148)

ترجمه ... ص: 497

و چه بسيار پيامبراني كه مردان الهي فراواني به همراه آنها جنگ كردند، آنها، هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها رسيد سست نشدند، و ناتوان نگرديدند، و تن به تسليم ندادند و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد (146)

گفتار آنها فقط اين بود كه پروردگارا گناهان ما را ببخش، و از تندرويهاي ما در كارها صرف نظر كن، قدمهاي ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيّت كافران پيروز گردان! (147)

لذا خداوند پاداش اين جهان و پاداش نيك آن جهان را به آنها داد، و خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد. (148)

تفسير: ... ص: 497

«قتل» و «قاتل» هر دو قرائت شده است، و فاعل آن «ربيون» و يا ضمير مستتر در «قاتل» است و به «نبي» برمي گردد و «معه ربيون» حال براي آن ضمير است يعني چه بسيار پيامبراني كه كشته شدند در حالي كه ربّانيّون با آنها بودند.

منظور از «ربيون» ربانيّون [منسوبين به ربّ به معناي متمسكين به عبادت خدا] است.

فَما وَهَنُوا يعني هنگام [شنيدن خبر] قتل آن پيامبر سست نشدند.

وَ ما ضَعُفُوا و پس از آن از جهاد كردن ناتوان نگشتند.

وَ مَا اسْتَكانُوا و در برابر دشمن خاضع نشدند. اين جملات اشاره دارد به سستي و ضعفي كه هنگام انتشار خبر كشته شدن رسول خدا (ص) [در روز جنگ ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 498

احد] به مسلمانان دست داد و نيز به خضوع و خشوع مسلمانان در برابر مشركان، زماني كه تصميم گرفتند به وسيله عبد اللَّه بن ابي از ابو سفيان امان بخواهند.

وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا و گفته آنان نبود مگر اين سخن [رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا

فِي أَمْرِنا] و با اين كه از افراد ربّاني بودند به منظور شكستن نفس و مقصّر دانستن آن، گناهان و اسراف را به نفس خود نسبت داده اند. طلب استغفار از گناهان قبل از درخواست مقاومت و پايداري در ميدانهاي جنگ و پيروزي بر دشمن، براي اين است كه خواسته آنان به اجابت نزديكتر باشد.

فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا و خداوند پيروزي، غنيمت و عزّت را به عنوان پاداش دنيوي به آنان عطا فرمود.

وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ «حسن» (نيك بودن) به پاداش آخرت اختصاص داده شده تا بر فضيلت و برتري آن بر ثواب دنيا دلالت كند.

[سوره آل عمران (3): آيات 149 تا 150] ... ص: 498

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ (149) بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (150)

ترجمه ... ص: 498

«اي كساني كه ايمان آورده ايد، اگر از كساني كه كافر شده اند، اطاعت كنيد شما را به عقب باز مي گردانند، و سرانجام زيانكار خواهيد شد (149)

(آنها تكيه گاه شما نيستند) بلكه تكيه گاه و سرپرست شما خداست و او بهترين ياوران است. (150)

تفسير: ... ص: 498
[شأن نزول ] ... ص: 498

از امير مؤمنان علي (ع) روايت شده كه فرمود: اين آيه در مورد سخن منافقان نازل شده است كه به مسلمانان پس از شكست در احد گفتند به دين گذشته برادران خود [يعني مشركان ] برگرديد، و معناي آيه اين است كه اي مؤمنان اگر از كافران اطاعت كنيد و به سخن آنان كه مي گويند اگر محمّد (ص) فرستاده خدا بود

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 499

شكست نمي خورد، توجه نماييد و يا از ابي سفيان و ياران وي امان طلب كنيد.

يَرُدُّوكُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ يعني شما را به سوي كفر باز مي گردانند، چنان كه پيش از اين بوديد. پس بر مي گرديد در حالي كه به خود زيان رسانيديد، زيرا كفر را جايگزين ايمان كرديد و آتش دوزخ را به جاي بهشت برگزيديد.

بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ يعني خدا ياور شماست و او سزاوارتر است كه اطاعتش كنيد و با ياري و نصرت او نيازي به ياري و سرپرستي هيچ كس نداريد.

[سوره آل عمران (3): آيات 151 تا 152] ... ص: 499

اشاره

سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَي الظَّالِمِينَ (151) وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ (152)

ترجمه ... ص: 499

بزودي در دلهاي كافران به خاطر اين كه بدون دليل چيزهايي را براي خدا شريك قرار دادند، رعب و ترس مي افكنيم و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهي است، جايگاه ستمكاران (151)

خداوند وعده خود را به شما (درباره پيروزي بر دشمن در احد) راست گفت، در آن هنگام (در آغاز جنگ احد) دشمنان را به فرمان او به قتل مي رسانديد (و اين پيروزي ادامه داشت) تا اين كه سست شديد و (بر سر رها كردن سنگرها) در كار خود به نزاع پرداختيد، و بعد از آن كه آنچه را دوست مي داشتيد (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد نافرماني كرديد

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 500

بعضي از شما خواهان دنيا بودند و بعضي خواهان آخرت، سپس خداوند شما را از آنها منصرف ساخت (و پيروزي شما به شكست انجاميد) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد. (152)

تفسير: ... ص: 500

در جنگ احد با اين كه [از نظر نيرو و تجهيزات ] قدرت و غلبه با مشركان بود، ولي به علت ترسي كه خداوند در دل آنان افكند با شكست رهسپار مكّه شدند، و در ميان راه يكديگر را سرزنش كردند كه ما نه محمّد (ص) را به قتل رسانديم و نه زنان و دختران زيباي [قريش ] را به همراه آورديم. ما با مسلمانان جنگيديم تا اين كه همه آنان آواره شدند، با اين حال رهايشان كرديم. اينك برگرديم تا آنها را قلع و قمع كنيم.

و چون تصميم به بازگشت گرفتند خداوند در دلشان رعب و وحشت انداخت و آنان از برگشتن خودداري كردند.

بِما

أَشْرَكُوا يعني به سبب شرك ورزيدن آنان، به اين معنا علت اين كه خداوند رعب و وحشت را در دل آنان افكند اين بود كه آنان بتها را شريك خدا قرار دادند، در صورتي كه دليلي بر [جواز] شريك قرار دادن بتها نازل نكرده بود. مقصود خداي سبحان اين نيست كه براي اين عمل آنان دليل وجود داشته و بر آنها نازل نشده، بلكه منظور نفي دليل و نزول آن هر دو است، مانند سخن شاعر كه مي گويد:

«سوسماري را در آن صحرا نمي بيني كه به لانه اش خيزد» يعني سوسماري وجود ندارد تا به لانه اش خزد. «1»

وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ خداي سبحان به شرط اين كه بردبار باشند و تقوا پيشه كنند در آيه: إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ (همين سوره/ 125) به آنان وعده پيروزي داد و به اين وعده وفا كرد. و وعده مذكور در روز احد بود هنگامي كه رسول خدا (ص) كوه احد را پشت سر و مدينه را پيش روي

__________________________________________________

1- و لا تري الضب بها ينجحر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 501

خويش قرار داد و تيراندازان را بر شكاف كوه گماشت و به آنان دستور داد در جاي خود بمانند و چه جنگ به سود يا زيان مسلمانان تمام شود، از آن جا دور نشوند و چون مشركان به سوي مسلمانان هجوم بردند، تيراندازان [از ميان درّه كوه ] اسبان آنها را هدف تيرهاي خود قرار دادند و ديگران هم با شمشيرهايشان ضرباتي بر مشركان وارد كردند تا اين كه شكست خوردند. و قول خداي تعالي كه مي فرمايد: «إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ» يعني آن گاه كه به اذن

او آنها را بسرعت به قتل رسانديد. [اين جمله به درگيري نخست مسلمانان با مشركان در جنگ احد اشاره دارد.]

حَتَّي إِذا فَشِلْتُمْ «فشل» به معني ترس و سست شدن اراده است.

وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ (و راه اختلاف پيش گرفتيد) برخي از آنان گفتند اكنون كه مشركان شكست خورده اند، چرا در اين جا بمانيم؟ بعض ديگر گفتند، ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمي كنيم، و در پي اين اختلاف رأي عبد اللَّه بن جبير فرمانده تيراندازان با جمعي كه تعدادشان كمتر از ده نفر بودند، در سنگرهاي خود باقي ماندند و همين دسته مقصود اين جمله است كه مي فرمايد: وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ «و جمعي از شما خواستار آخرت و پاداشهاي الهي بودند» و دسته ديگر كه خواهان دنيا بودند به غارت و جمع غنايم پرداختند و در همين حال بود كه مشركان به تيراندازان حمله كردند و پس از كشتن عبد اللَّه بن جبير، [از پشت ] به مسلمانان هجوم بردند تا اين كه مسلمانان را شكست دادند و تعدادي از آنان را به شهادت رساندند.

ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ يعني سپس خداوند شما را از مقابله با دشمن منصرف كرد تا صبر و پايداري شما را در شدايد و سختيها بيازمايد.

وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ و پس از اين كه با امر پيامبر مخالفت كرديد، خداوند شما را عفو كرد.

وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ خداوند با بخشش گناه مؤمنان به آنها تفضّل مي كند، متعلّق جمله: «حَتَّي إِذا فَشِلْتُمْ» حذف شده و تقدير آن چنين است: حتي إذا

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 502

فشلتم منعكم نصره «تا اين كه از دشمن ترسيديد و سست شديد،

خداوند شما را از نصرت و ياري خويش محروم ساخت» .

[سوره آل عمران (3): آيات 153 تا 154] ... ص: 502

اشاره

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلي أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (153) ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشي طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلي مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (154)

ترجمه ... ص: 502

(به خاطر بياوريد) هنگامي كه از كوه بالا مي رفتيد و (جمعي در وسط بيابان پراكنده مي شديد) و به عقب ماندگان نگاه نمي كرديد، و پيامبر از پشت سر شما را صدا مي زد سپس اندوهها يكي پس از ديگري به سوي شما روي آورد. اين به خاطر آن بود كه ديگر براي از دست رفتن (غنايم جنگي) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبتهايي كه بر شما وارد مي گردد و خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است (153)

سپس به دنبال اين غم و اندوه آرامشي بر شما فرستاد. اين آرامش به صورت خواب سبكي بود (كه در شب بعد از حادثه احد) جمعي از

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 503

شما را فرا گرفت، اما جمع ديگري در فكر جان خويش بودند (و خواب چشمان آنها را فرا نگرفت). آنها گمانهاي نادرستي درباره خدا همچون گمانهاي دوران جاهليّت داشتند، و مي گفتند: آيا چيزي از پيروزي نصيب ما مي شود؟

بگو همه كارها (و پيروزيها) به دست خداست. آنها در دل خود اموري را پنهان مي دارند كه براي تو آشكار نمي سازند، مي گويند: اگر سهمي از پيروزي داشتيم در اين جا كشته نمي شديم، بگو اگر هم در خانه هاي خود بوديد، آنهايي كه كشته شدن در سرنوشت آنها بود به بسترشان مي ريختند (و آنها را به قتل مي رساندند) و اينها براي اين است كه خداوند آنچه در سينه شما پنهان است بيازمايد و آنچه در دلهاي شما (از ايمان) مي باشد، خالص گرداند، و خداوند از آنچه در درون سينه هاست با خبر است. (154)

تفسير: ... ص: 503

«إصعاد» به معناي رفتن و دور شدن از زمين است، گفته مي شود: «صعد في الجبل و أصعد في الأرض»، يعني بر كوه و از زمين پست و سراشيب بالا رفت. و معناي آيه اين است كه خداوند از گناه شما در گذشت هنگامي كه به خاطر شكست، در بيابان احد فرار مي كرديد.

وَ لا تَلْوُونَ عَلي أَحَدٍ يعني به افرادي كه در جنگ پشت سرنهاده بوديد توجه نداشتيد و هيچ يك از شما براي [دلجويي از] ديگري توقف نمي كرد.

وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ و محمّد (ص) شما را فرا مي خواند و مي گفت: «بندگان خدا به سوي من بازگرديد، من فرستاده خدايم، بهشت از آن كسي است كه به دشمن حمله كند» .

فِي أُخْراكُمْ در بين جماعت پشت سر و عقب تر از شما، گفته مي شود:

جئت في آخر الناس و اخراهم يعني من پشت سر مردم آمدم و آخرين نفر آنها بودم.

چنان كه گفته مي شود: جئت في أولهم و أولاهم و تأويلش اين است كه من در جلو جمعيّت و همراه دسته اوّل بودم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 504

فَأَثابَكُمْ

غَمًّا بِغَمٍّ أثابكم عطف بر صرفكم است و در معناي اين جمله چند قول است:

1- يعني به خاطر اين كه شما پيامبر را عصيان كرديد و او را دچار غم و اندوه ساختيد، خداوند هم براي مجازات كردن شما، شما را از جنگ منصرف كرد [و شكست داد] و اندوهناك ساخت.

2- يعني غم پي در پي، به واسطه انتشار خبر قتل رسول خدا (ص) و كشته و مجروح شدن مسلمانان و پيروزي مشركان و از دست دادن غنايم.

لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلي ما فاتَكُمْ خداوند اين غم را بر شما فرود آورد تا بر غنيمتهايي كه از دست داديد، و نيز از سختيهايي كه در راه خدا تحمّل كرده ايد اندوهگين نباشيد.

وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ خدا از كردار شما آگاه است.

سپس خداي سبحان نعمتي را كه پس از اين به آنها ارزاني داشت ياد مي كند و مي فرمايد:

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشي طائِفَةً مِنْكُمْ آن دسته از مؤمنان كه اهل صدق و يقين بودند، يعني خداي متعال، امنيّت و آرامش را بر مؤمنان فرو فرستاد و ترس آنان را برطرف كرد تا اين كه خواب چشمانشان را ربود و سپس بر آنان چيره شد.

از ابو طلحه روايت شده است كه گفت: در حالي كه ما در مقابل دشمن صف آرايي كرده بوديم خواب ما را فرا گرفت، به طوري كه شمشير از دست برخي از افراد ما مي افتاد و چون آن را بر مي داشت اندكي بعد دوباره از دستش رها مي شد، و تمام افراد با حالت خميده زير سپرشان به خواب رفته بودند.

«نعاسا» بدل [اشتمال ] است از «أمنة» و مي توان گفت مفعول و «أمنة»

حال از آن است و بر آن مقدم شده است. چنان گفته مي شود: «رأيت راكبا رجلا» .

«يغشي» با ياء و تاء، هر دو وجه قرائت شده است. به لحاظ اين كه ضمير

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 505

مستتر در آن به «نعاس» يا «أمنة» برگردد.

وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ و گروهي كه از منافقان بودند و به دين و پيامبر و مسلمانان اهميّت نمي دادند و تنها به فكر جان خود بودند.

يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ آنها به جاي گمان شايسته اي كه بايد به خدا داشته باشند، گمان نادرست داشتند، «غير الحق» در حكم مصدر و «ظن الجاهليّة» بدل از آن است و مي توان گفت معناي آيه اين است كه آنها گمانهاي نادرست همانند گمانهاي دوران جاهليّت درباره خداوند دارند بنا بر اين «غير الحق» تأكيد براي «يظنون» است. چنان كه گفته مي شود: «هذا القول غير ما تقول» يعني اين سخن، سخني كه تو مي گويي نيست.

يَقُولُونَ به رسول خدا (ص) مي گويند و از حضرت سؤال مي كنند: هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ ءٍ يعني آيا هرگز غلبه و پيروزي بر دشمن نصيب ما خواهد شد؟

قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ بگو آري نصرت و غلبه بر دشمن به دست خدا و از آن اولياي مؤمن اوست.

يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يعني منافقان، شك و نفاق خود و آنچه را نمي توانند براي تو آشكار نمايند، پنهان مي كنند.

يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ مي گفتند، اگر ما [بر حق بوديم و] سهمي از پيروزي موعود داشتيم «ما قُتِلْنا هاهُنا» ياران ما در اين نبرد كشته نمي شدند.

قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلي مَضاجِعِهِمْ يعني كساني

كه خدا مي داند در ميدان نبرد كشته مي شوند و آنچه در لوح [محفوظ] ثبت شده ناگزير محقّق خواهد شد بنا بر اين اگر شما در خانه هايتان بمانيد، از ميان شما كساني كه خدا مي داند در ميدان نبرد كشته مي شوند و به آرامگاه خويش مي شتابند تعيين شده اند زيرا آنچه خداوند [واقع شدن آن را] مي داند البته واقع خواهد شد.

وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ در معناي اين جمله دو احتمال است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 506

1- تا خداوند آنچه را از وسوسه هاي شيطان در دل داريد [به وسيله اعمالتان ] بيازمايد و آن را خالص گرداند.

2- يعني اين امتحان الهي به منظور خالص ساختن و آزمودن شما و بسياري از مصالح ديگر است.

«لام» در ليبتلي اللَّه به دلالت كلام متعلّق است به «فعل ذلك» و تقدير آن اين است: و ليبتلي اللَّه ما في صدوركم فرض عليكم القتال يعني خداوند جهاد را بر شما واجب كرد تا آنچه در دل داريد بيازمايد. و ليمحص عطف بر و ليبتلي اللَّه است.

[سوره آل عمران (3): آيات 155 تا 156] ... ص: 506

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (155) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّي لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (156)

ترجمه ... ص: 506

آنهايي كه در روز روبرو شدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند شيطان آنها را بر اثر پاره اي از گناهاني كه قبلا مرتكب شده بودند به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشيد. خداوند آمرزنده و حليم است (155)

اي كساني كه ايمان آورده ايد شما همانند كافران نباشيد كه هنگامي كه برادرانشان به مسافرتي مي روند، يا در جنگ شركت مي كنند (و از دنيا مي روند و يا كشته مي شوند) مي گويند اگر آنها نزد ما بودند نمي مردند و كشته نمي شدند (شما اين گونه سخنان نگوييد) تا خدا اين حسرت را بر دل آنها بگذارد و خداوند زنده مي كند و مي ميراند (حيات و مرگ به دست اوست) و خدا به آنچه انجام مي دهيد بيناست. (156)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 507

تفسير: ... ص: 507

اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ يعني شيطان خواستار لغزش آنها بود و آنان را به ارتكاب گناه فرا خواند ببعض ما كسبوا به واسطه بعضي از گناهاني كه ايشان كسب كردند و مقصود اين است: آنان كه در روز احد شكست خوردند، علّت شكست شان اين بود كه از شيطان پيروي كردند و مرتكب گناه شدند و گناهانشان مانع برخورداري آنان از تأييد و توفيق الهي در تقويت دلهايشان شده تا اين كه به دشمن پشت كردند.

حسن [بصري ] گويد: منظور اين است كه شيطان به واسطه پذيرش شكستي كه برايشان آراسته جلوه داده بود، خواهان لغزش آنان شد.

جمله بِبَعْضِ ما كَسَبُوا [از نظر معنا] مانند جمله و يعفوا عن كثير «از بسياري از- خطاهاي شما- در گذرد» (مائده/ 15)، است.

ابو القاسم بلخي نقل كرده است كه در روز احد جز 13 تن با پيامبر باقي نماندند كه 5 نفر از

مهاجران و 8 نفر از انصار بودند ولي درباره ماندن هر يك از 5 نفر مهاجر اختلاف است جز علي (ع) و طلحه كه بي شك جزو افراد باقيمانده بوده اند.

امام صادق (ع) فرمود: «رسول خدا (ص) [در روز احد] جبرئيل را بين آسمان و زمين ديد كه بر روي كرسي زرّين قرار گرفته و گويد: «همانا جوانمردي جز علي و شمشيري جز ذو الفقار نيست» «1» .

و روايت شده كه علي (ع) در آن روز پيوسته با مشركان مي جنگيد، تا اين كه هفتاد زخم به سر و صورت و دست و پا و شكمش رسيد. [در اين هنگام ] جبرئيل به پيامبر گفت: اي محمّد حقيقت همياري و مواسات همين است. رسول خدا فرمود:

__________________________________________________

1-

نظر رسول اللَّه (ص) إلي جبرئيل بين السماء و الارض علي كرسيّ من ذهب و هو يقول: «ألا لا سيف إلا ذو الفقار و لا فتي إلا علي» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 508

هيچ چيز علي را از ياري من باز نمي دارد، چرا كه او از من و من نيز از اويم، جبرئيل گفت: من نيز از شما دو نفر هستم.

وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ به خاطر برادرانشان گفتند.

إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ هر گاه براي تجارت يا غير آن مسافرت كنند. و از ديار خود دور مي شدند. جمله اذا ضربوا حكايت از گذشته است و معنايش اين است كه هر گاه در زمين مسافرت مي كنند.

أَوْ كانُوا غُزًّي «غزي» جمع «غاز» است. و «ليجعل» متعلّق است به «قالوا»، يعني اين سخنان را گفتند و بدان اعتقاد داشتند تا اين كه موجب حسرت و اندوه در دلهايشان شد. «لام» در «ليجعل» براي نتيجه (و سرانجام) است، چنان كه

در اين آيه است: لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً «آل فرعون موسي را از دريا برگرفت تا در نتيجه دشمن و مايه اندوه آنان شود» (قصص/ 8).

و مي توان گفت معناي آيه اين است كه در سخن گفتن و اعتقادتان مانند كفار نباشيد و اين سخنان را [كه اگر برادرانتان در شهر مي ماندند كشته نمي شدند] نگوييد تا خداوند حسرت گفتن آن را منحصرا بر دل آنان بگذارد و دلهاي شما را از اين حسرت مصون بدارد و از اين رو كه هنگام داشتن آن عقيده باطل خداي سبحان حسرت و اندوه را در دل كفّار قرار مي دهد و سينه هايشان را تنگ مي كند، فعل [قرار دادن حسرت ] به خداوند نسبت داده شده است.

وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ اين جمله در مقام ردّ سخن مشركان است يعني امر مرگ و زندگي در دست خداست، اوست كه گاهي مسافر و جنگجو را زنده مي گذارد و كسي را كه در خانه نشسته و مانده است مي ميراند.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ خدا به آنچه انجام مي دهيد بيناست، پس همچون كافران نباشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 509

[سوره آل عمران (3): آيات 157 تا 160] ... ص: 509

اشاره

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (157) وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَي اللَّهِ تُحْشَرُونَ (158) فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (159) إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160)

ترجمه ... ص: 509

(تازه) اگر در راه خدا كشته شويد يا بميريد (زيان نكرده ايد زيرا) آمرزش و رحمت خدا از تمام آنچه آنها (در طول عمر خود) جمع آوري مي كنند بهتر است (157)

و اگر بميريد و يا كشته شويد به سوي خدا باز مي گرديد (بنا بر اين فاني نمي شويد كه از فنا وحشت داشته باشيد) (158)

از پرتو رحمت الهي در برابر آنها نرم (و مهربان شدي) و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند بنا بر اين آنها را عفو كن و براي آنها طلب آمرزش نما و در كارها با آنها مشورت كن امّا هنگامي كه تصميم گرفتي (قاطع باش و) بر خدا توكل كن، زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد. (159)

اگر خداوند شما را ياري كند هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد، و اگر دست از ياري شما بردارد كيست كه بعد از او شما را ياري كند؟ و مؤمنان تنها بر خداوند بايد توكل كنند. (160)

تفسير: ... ص: 509

لَمَغْفِرَةٌ جواب قسم است كه جانشين جواب شرط نيز شده است. و جمله لَإِلَي اللَّهِ تُحْشَرُونَ نيز چنين است. خداي سبحان پيش از اين كافران را كه مي گفتند هر كس در زمين سفر كند و يا به جنگ برود، [مي ميرد] و اگر نزد آنان در شهر باقي بماند نخواهد مرد تكذيب كرد و مسلمانان را از پاي بندي و اعتقاد به آن نهي كرد،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 510

زيرا چنين اعتقادي موجب سرپيچي آنان از جهاد مي شد.

سپس مي فرمايد: اگر امر چنان باشد كه شما گمان مي كنيد و آنچه از آن مي هراسيد يعني مردن و كشته شدن در راه خدا براي شما اتفاق افتد، آمرزش و

رحمت پروردگار را كه به واسطه مرگ در راه خدا به دست مي آوريد براي شما بهتر است از منافع دنيا كه در صورتي كه نمرده بوديد جمع مي كرديد [اين معنا بنا بر قرائت تجمعون است ] و نزد كساني كه يجمعون با ياء قرائت كرده اند منظور اين است كه آنچه از رحمت و آمرزش به دست مي آوريد از منافع دنيوي كه كفار جمع مي كنند بهتر است. سپس فرمود:

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَي اللَّهِ تُحْشَرُونَ و اگر بميريد و يا كشته شويد به سوي خداي رحيم باز مي گرديد، «متم» به ضمّ و كسر ميم قرائت شده، مشتق، از «مات يموت» و «مات يمات» است.

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ «ما» در اين جمله زائد و براي تأكيد است و دلالت مي كند بر اين كه مهرباني پيامبر با مردم جز در پرتو رحمت و لطف پروردگار نبود.

وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا اي پيامبر اگر جفا پيشه و بد خلق و سنگدل بودي، لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ هيچ يك از اصحاب، پيرامون تو نمي ماندند و از اطراف تو پراكنده مي شدند.

فَاعْفُ عَنْهُمْ آنچه [از كدورتها] ميان تو و ايشان است مورد عفو قرار ده.

وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ و براي كامل كردن شفقت و مهرباني به آنها، از تمام آنچه [از ميان من و ايشان است طلب آمرزش كن.

وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ اي پيامبر در مورد جنگ و مانند آن كه وحي بر تو نازل نشده است با اصحاب خود مشورت كن، تا اين كه با اين كار نفوس آنان پاك گردد و يا اين كه از نظرات آنها ياري بخواهي.

حسن [بصري ] گويد: منظور خداوند [از اين كه به پيامبر (ص) امر فرمود با اصحاب

مشورت كند] اين بود كه هر كس پس از پيامبر [زعيم و رهبر مسلمانان ]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 511

گردد، به اين سنّت عمل كنند، زيرا خداوند مي دانست كه پيامبر (ص) نيازي به مشورت با اصحاب ندارد.

و در حديث است كه: «هيچ قومي مشورت نكردند، جز اين كه به بهترين كاري كه بايد انجام دهند، هدايت شدند.

فَإِذا عَزَمْتَ هر گاه پس از مشورت تصميم بر انجام كاري گرفتي.

فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ در به انجام رساندن كار خود به شايسته ترين وجه به خدا اعتماد كن زيرا درستي و شايستگي كار را جز خداوند نمي داند. و از حضرت صادق (ع)، عزمت به ضمّ تاء روايت شده است به اين معنا كه هر گاه من در مورد چيزي براي تو تصميم گرفتم و تو را بدان راهنمايي كردم بر من توكّل كن و پس از آن با هيچ كس به مشورت نپرداز.

إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ اگر خداوند همانند روز بدر شما را ياري كند، هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد.

وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ و اگر شما را ياري نكند و به واسطه معصيت و نافرماني، شما را در مقابل دشمن رها سازد.

فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ يعني اگر خدا دست از ياري شما بردارد چه كسي كمكتان خواهد كرد؟

وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ مؤمنان بايد به خدا توكل كنند. اين آيه براي آگاه ساختن مؤمنان است بر اين كه توكّل بر خداوند سبحان واجب است.

[سوره آل عمران (3): آيات 161 تا 163] ... ص: 511

اشاره

وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (161) أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ

اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (162) هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (163)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 512

ترجمه ... ص: 512

(شما گمان كرديد ممكن است پيامبر به شما خيانت كند در حالي كه) ممكن نيست هيچ پيامبري خيانت كند و هر كس خيانت كند در روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده با خود (به صحنه محشر) مي آورد سپس به هر كس آنچه تحصيل كرده داده مي شود و (به همين دليل) به آنها ستم نخواهد شد (زيرا محصول اعمال خود را خواهند ديد) (161)

آيا كسي كه از خدا پيروي كرده، همانند كسي است كه به سوي خشم و غضب خدا بازگشته و جايگاه او جهنم و پايان كار او بسيار بد است؟ (162)

هر يك از آنها براي خود درجه و مقامي در پيشگاه خدا دارند و خداوند به آنچه انجام مي دهد بيناست. (163)

تفسير: ... ص: 512

غل شيئا من المغنم غلولا يعني چيزي از غنيمت را از روي خيانت در پنهان ربود و «أغل» يعني مخفيانه چيزي را گرفت. و در حديث است كه «لا إغلال و لا إسلال يعني خيانت كردن و ربودن چيزي روا نيست. و گفته مي شود: «أغله» يعني او را خائن يافت، و معناي آيه اين است كه براي هيچ پيامبري روا نيست كه خيانت كند، زيرا پيامبري با خيانت منافات دارد و بنا بر قرائت كساني كه «يغل» خوانده اند، معنايش اين است كه هيچ پيامبري را نشايد كه خيانتكار باشد، و خيانتكار نمي شود مگر كسي كه [ذاتا] خائن بوده باشد.

وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يعني هر كس خيانت كند، روز قيامت با همان چيزي كه به آن خيانت روا داشته مي آيد در حالي كه آن را با خود حمل مي كند، چنان كه در حديث آمده است: «روز قيامت در

حالي كه آن را بر گردن خود حمل مي كند مي آيد» «1» . و مي توان گفت منظور اين است كه: با آنچه از گناه و پيامدهاي آن با خود حمل مي كند، مي آيد.

ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ اين جمله با لفظ عام [كل نفس ] آمده است تا هر

__________________________________________________

1-

جاء يوم القيامة يحمله علي عنقه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 513

كسب كننده اي چه خائن و چه غير آن را شامل شود.

وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ يعني در جزا دادن، ميان آنان به عدالت رفتار مي شود، پس پاداش هر كسي به اندازه كسب اوست، سپس خداي سبحان بيان كرده: فردي كه با ترك خيانت رضاي خدا را دنبال مي كند همچون كسي نيست كه با عمل خيانتكارانه خويش خداوند را به خشم مي آورد، سپس فرمود:

هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ آنان نزد خدا داراي مقامات و درجاتي هستند، و منظور اختلاف و تفاوت مرتبه اهل ثواب و اهل عقاب است يا مقصود تفاوت ميان خود ثواب و عقاب است.

وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ خدا از اعمال و درجات آنها آگاه است و آنان را به تناسب اعمالشان پاداش مي دهد.

[سوره آل عمران (3): آيات 164 تا 165] ... ص: 513

اشاره

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (164) أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنَّي هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (165)

ترجمه ... ص: 513

خداوند بر مؤمنان منّت گذاشت هنگامي كه در ميان آنان پيامبري از جنس خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند و كتاب و حكمت به آنها بياموزد اگر چه پيش از آن در گمراهي آشكار بودند (164)

آيا هنگامي كه مصيبتي به شما (در ميدان جنگ احد) رسيد در حالي كه دو برابر آن را (بر دشمن در ميدان جنگ بدر) وارد ساخته بوديد، گفتيد اين مصيبت از كجاست؟ بگو از ناحيه خود شماست (كه با دستور پيامبر مخالفت كرديد) خداوند بر هر چيزي قادر است. (165)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 514

تفسير: ... ص: 514

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ خداوند بر كساني از قوم پيامبر كه به واسطه او ايمان آوردند، منت نهاد و علت اين كه خداوند خصوص مؤمنان را ذكر كرده [با اين كه محمد (ص) بر همه جهانيان مبعوث شده ] اين است كه فقط آنها از بعثت پيامبر (ص) بهره مي گيرند.

إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ آن گاه كه در ميان ايشان پيامبري از جنس عرب مانند خودشان، برانگيخت، برخي گفته اند: «من أنفسهم»، يعني از فرزندان اسماعيل، چنان كه اعراب از فرزندان اسماعيل بودند.

و دليل منّت نهادن خداوند بر مؤمنان در برانگيختن پيامبري از جنس خودشان، اين است كه چون زبانشان يكي است، آنان به راحتي مي توانند آنچه بايد بياموزند از او فرا گيرند. و علاوه بر اين، براي آنان افتخار است كه پيامبر از خودشان باشد، چنان كه در اين آيه مي فرمايد: وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ «و- بدان كه- قرآن براي تو و- مؤمنان- قومت شرف و بلندي نام است» (زخرف/ 44) و روايت شده است كه در قرائت فاطمه

زهراء عليها سلام «من أنفسهم» به معناي «من أشرفهم» (از شريفترين آن قوم) است.

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ آيات خدا را بر آنها كه از مردم جاهليّت بوده و چيزي از وحي را نشنيده بودند، تلاوت مي كند.

وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ و آنها را از پليدي و آلودگي كفر پاك مي كند و به آنان كه از نادانترين مردم و بيگانه ترين آنها نسبت به تحصيل علوم بودند، «قرآن» و «سنّت» مي آموزد.

وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ و اگر چه پيش از بعثت رسول خدا در گمراهي آشكاري بودند.

«إن» مخفّف از «إن» مشدّده است، و لام [واقع پس از آن ] ميان آن و «إن» نافيه، فرق مي گذارد و تقدير آن و إنّ الشأن و الحديث كانوا من قبل لفي ضلال مبين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 515

است يعني: همانا سخن اين است كه آنان پيش از اين در گمراهي آشكاري بودند.

«لما» [محلا] منصوب به «قلتم» است و «أصابتكم» به واسطه اضافه شدن «لما» به آن در موضع جرّ است و تقدير آيه اين است: أ قلتم حين أصابتكم مصيبة يوم أحد من قتل سبعين منكم قد أصبتم مثليها يوم بدر من قتل سبعين و أسر سبعين أني هذا يعني: آيا هنگامي كه مصيبتي در روز احد به شما رسيد و هفتاد تن از شما كشته شد، در حالي كه با كشتن هفتاد تن و اسير كردن هفتاد تن در ميدان جنگ بدر دو برابر آن را بر دشمن وارد ساخته بوديد، گفتيد: اين مصيبت از كجا به ما رسيد، و حال آن كه رسول خدا (ص) در ميان ماست و ما مسلمانيم و آنها مشركند؟!

أَنَّي هذا در موضع نصب است [بنا بر مفعوليت ] زيرا مقول قول است و همزه [در «أ و لما»] براي تقرير و نكوهش است.

قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ خودتان سبب مصائبي بوديد كه به شما رسيد زيرا خارج شدن از مدينه را [بر ماندن در آن ] اختيار كرديد و يا مركز حساس تنگه احد را خالي كرديد.

و از علي (ع) نقل شده است كه: خود آنان سبب اين مصيبت بودند، زيرا پيش از آن كه پيامبر (ص) به آنان اجازه دهد از اسيران بدر فديه گرفتند [و آنها را آزاد كردند].

إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ پس از اين نيز خداوند قادر است شما را ياري كند.

[سوره آل عمران (3): آيات 166 تا 167] ... ص: 515

اشاره

وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ (166) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ (167)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 516

ترجمه ... ص: 516

و آنچه (در روز احد) در روزي كه دو دسته (مؤمنان و كافران) با هم نبرد كردند به شما رسيد به فرمان خدا (و بر طبق قانون عليت) بود، و براي اين بود كه مؤمنان شناخته شوند (166)

و نيز براي اين بود كه كساني كه راه نفاق پيش گرفتند شناخته شوند آنها كه به ايشان گفته شد بياييد و در راه خدا نبرد كنيد و يا (لا اقل) از حريم خود دفاع كنيد گفتند اگر ما مي دانستيم جنگي واقع خواهد شد از شما پيروي مي كرديم (اما مي دانيم جنگي نمي شود) آنها آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند با دهان خود چيزي مي گويند كه در دل آنها نيست و خداوند به آنچه كتمان مي كنند داناست. (167)

تفسير: ... ص: 516

وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ اي مؤمنان آنچه در روز جمع شدن شما و مشركان يعني روز احد به شما رسيد، فبإذن اللَّه به سبب اين بود كه خداوند كفّار را در تصرّف تنگه احد آزاد گذارد.

وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ و تا اين كه خداوند مؤمنان را از منافقان متمايز سازد و ايمان و نفاق هر يك را آشكار كند و دليل استعاره آوردن لفظ «إذن» براي رها كردن كفار در هنگام غلبه بر مؤمنان اين است كه اجازه انجام كار شخص مأذون را در رسيدن به هدفش آزاد مي گذارد. و خداوند مانع پيروزي كفّار نشد تا مسلمانان را بيازمايد.

وَ قِيلَ لَهُمْ عطف بر «نافقوا» است و مي توان گفت ابتداي كلام است. و منظور از «الَّذِينَ نافَقُوا» عبد اللَّه بن أبي و 300 نفر از دارو دسته اوست كه در روز جنگ احد دست از ياري پيامبر (ص) كشيدند

و گفتند: چرا خود را به كشتن دهيم؟

و عبد اللَّه بن عمرو بن حزام انصاري پاسخشان داد كه بياييد در راه خدا بجنگيد، و يا اگر در راه خدا نمي جنگيد لا اقل از جان و ناموس خود دفاع كنيد.

قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ منافقان گفتند: اگر ما از جنگ علم و اطلاع مي داشتيم به دنبال شما مي آمديم. عبد اللَّه بن عمرو در پاسخ آنان گفت: خداوند ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 517

شما را از خود دور گرداند، او ما را از شما بي نياز خواهد كرد.

هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ منافقان با اين گفتار و كردار از ايماني كه به آنها گمان مي رفت دور افتادند و به كفر نزديك شدند و گفته اند: كمك و ياري آنان به كفر نزديكتر از ياري آنان به مؤمنان است زيرا كم كردن از سياهي لشكر مسلمانان موجب تقويت مشركان مي شود.

يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ به زبان از ايمان و آنچه آنها را به پيامبر نزديك مي كند سخن مي گويند ولي در دل به آن اعتقادي ندارند، زيرا كفر در دلهاي آنها جا گرفته، و مقصود اين است كه ايمان در لفظ و سخن آنهاست و از وجود آن در دلشان خبري نيست.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ و خداوند به آنچه از نفاق در دل پنهان مي دارند، آگاه

[سوره آل عمران (3): آيه 168] ... ص: 517

اشاره

الَّذِينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (168)

ترجمه ... ص: 517

(منافقان) آنها هستند كه به برادران خود گفتند- در حالي كه از حمايت آنها دست كشيده بودند- اگر آنها از ما پيروي مي كردند كشته نمي شدند. بگو (مگر شما مي توانيد مرگ افراد را پيش بيني كنيد) پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مي گوييد. (168)

تفسير: ... ص: 517

در اين كه «الّذين» چه محلي از اعراب دارد سه احتمال وجود دارد:

1- مي توان گفت محلّا منصوب است، بنا بر اين كه مفعول فعل «ذم» و يا بدل از الّذين نافقوا باشد.

2- در محل رفع است، بنا بر اين كه تقدير آيه هم الذين قالوا باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 518

3- در محلّ جرّ است، بنا بر اين كه «بدل» از ضمير در أفواههم باشد.

لِإِخْوانِهِمْ براي برادران خود از قبيل منافقاني كه در جنگ احد كشته شدند، و يا منظور برادران نسبي آنهاست.

وَ قَعَدُوا اين جمله در موضع حال است، يعني از جنگ باز ايستادند.

لَوْ أَطاعُونا اگر برادران ما در آنچه به آنها امر كرديم، يعني در بازماندن از جنگ از ما اطاعت مي كردند ما قتلوا كشته نمي شدند چنان كه ما كشته نشديم.

قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ بگو مرگ را از خودتان دفع كنيد. إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ اگر در اين گفتار خود راستگوييد، زيرا شما اگر قتل را كه يكي از اسباب مرگ است، از خود دفع كنيد، قادر به دفع ساير اسباب آن نخواهيد بود. روايت شده است: روزي كه منافقان اين سخن را گفتند هفتاد نفر آنان هلاك شدند.

[سوره آل عمران (3): آيات 169 تا 171] ... ص: 518

اشاره

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169) فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (170) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ (171)

ترجمه ... ص: 518

(اي پيامبر) هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند (169)

آنها به خاطر نعمتهاي فراواني كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند و به خاطر كساني (مجاهداني) كه بعد از آنها به آنان ملحق نشدند (نيز) خوشوقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مي بينند و مي دانند كه) نه ترسي بر آنهاست و نه غمي خواهند داشت (170)

و (نيز) از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان) خوشحال و مسرور مي شوند و (مي بيند كه) خداوند پاداش مؤمنان را ضايع نمي كند. (171)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 519

تفسير: ... ص: 519

آيه خطاب به رسول خدا (ص) و يا هر مخاطبي است. تَحْسَبَنَّ به فتح سين و «قتّلوا» به تشديد نيز قرائت شده است.

فِي سَبِيلِ اللَّهِ يعني در جهاد و در راه ياري دين خدا.

بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ بلكه آنان زنده اند و مانند ساير زندگان روزي داده مي شوند، مي خورند و مي آشامند.

فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ آنها از اين كه توفيق شهادت [در راه خدا] و كرامت و وسيله سعادت نصيبشان شده است، مسرورند.

وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ و به برادران مجاهد خود كه كشته نشده اند و هنوز به آنان نپيوسته اند، بشارت مي دهند.

مِنْ خَلْفِهِمْ منظور كساني هستند كه پشت سر آنانند و هنوز در دنيا باقي مانده اند، و گفته اند: لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ يعني كساني كه مقام و منزلت و فضل شهيدان را درك نكرده اند.

أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ بدل از «الذين» و معنايش اين است كه شهيدان به واسطه آشكار شدن حال مؤمناني كه آنها را در دنيا ترك گفته اند بشارت مي دهند كه

در روز قيامت در حال ايمن بودن از عذاب برانگيخته مي شوند، يعني خداوند شهيدان را به اين امر بشارت داده و آنها اين بشارت را به مؤمنان مي دهند.

يَسْتَبْشِرُونَ تكرار شده است تا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ كه تفسير جمله أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ است متعلّق به آن باشد.

وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ «أن» به فتح همزه قرائت شده است بنا بر اين كه عطف بر «بنعمة» و «فضله» باشد [زيرا «بنعمة» در موضع حال است و «مفعول به» نيز مي تواند باشد]، و به كسر [إن ] نيز قرائت شده بنا بر اين كه مبتدا وجمله معترضه باشد، و اين قرائت از كسايي است. اين جمله دلالت دارد بر اين كه ثواب و پاداش يك حق است و خدا هرگز آن را ضايع نخواهد كرد از اين رو خداوند ضايع نكردن را به خود نسبت داده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 520

[سوره آل عمران (3): آيات 172 تا 175] ... ص: 520

اشاره

الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (172) الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ (173) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174) إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (175)

ترجمه ... ص: 520

آنها كه دعوت خدا و پيامبر (ص) را پس از آن همه جراحاتي كه به آنها رسيد اجابت كردند (و هنوز زخمهاي ميدان احد التيام نيافته بود كه به سوي ميدان حمراء الاسد حركت نمودند) از ميان آنها براي كساني كه نيكي كردند و تقوا پيش گرفتند، پاداش بزرگي خواهد بود (172)

اينها كساني بودند كه (بعضي از) مردم به آنها گفتند: مردم (لشكر دشمن) براي (حمله به) شما اجتماع كرده اند، از آنها بترسيد، امّا آنها ايمانشان زيادتر شد و گفتند: خدا ما را كافي است و بهترين حامي ماست (173)

به همين جهت آنها (از ميدان) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند، در حالي كه هيچ ناراحتي به آنها نرسيد و از فرمان خدا پيروي كردند، و خداوند داراي فضل و بخشش بزرگي است (174)

اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بي اساس) مي ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد. (175)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 521

تفسير: ... ص: 521
اشاره

الَّذِينَ اسْتَجابُوا در اعراب اين جمله چند احتمال وجود دارد:

1- مبتدا و «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا» خبر آن باشد.

2- در موضع جرّ و صفت براي «مؤمنين» [در آيه قبل ] بوده باشد.

3- در موضع نصب باشد بنا بر مدح بودن [يا اضمار «أعني»].

[شأن نزول ] ... ص: 521

چون ابو سفيان و همراهانش در پايان جنگ احد [و پس از پيروزي ] به جانب مكّه بازگشتند هنگامي كه به سرزمين «روحا» رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه [و نابود كردن باقيمانده مسلمانان ] گرفتند. اين خبر به پيامبر (ص) رسيد فورا تصميم گرفت قدرت و توان خود و يارانش را به آنها نشان دهد، از اين رو ياران خود را به خروج از مدينه تشويق كرد و فرمود: تمام كساني كه روز گذشته در لشكر احد با ما بوده اند [براي شركت در جنگ ديگري ] از مدينه بيرون آيند، پيامبر با جماعتي از مسلمانان از مدينه خارج شدند تا اين كه به محلي به نام «حمراء الاسد» كه در هشت ميلي «1» مدينه قرار داشت رسيدند و اردو زدند، اين خبر به لشكر قريش رسيد و به اين ترتيب خداوند وحشت را در دل مشركان انداخت و آنها به سوي مكه بازگشتند. آن گاه اين آيه بر پيامبر (ص) نازل شد.

و اما داستان آيه: الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ از اين قرار است كه:

ابو سفيان هنگامي كه مي خواست از احد به مكّه بازگردد گفت اي محمّد (ص) اگر مايل باشي وعده ما با شما موسم «بدر» سال آينده، پيامبر فرمود: «إن شاء اللَّه» : و

__________________________________________________

1-، در عربي «ميل» به معني مسافتي به اندازه يك چشم

انداز در روي زمين يا چهار هزار ذراع گفته مي شود.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 522

چون سال بعد شد ابو سفيان با اهل مكّه بيرون شد و در حوالي ظهران «1» فرود آمد، خداي سبحان هراسي در دل وي افكند و به فكرش رسيد كه بازگردد، سپس نعيم بن مسعود اشجعي را كه براي عمره آمده بود، ملاقات كرد و به او گفت: من با محمّد (ص) وعده گذارده ام كه در موسم بدر با يكديگر برخورد كنيم ولي اكنون سال خشكي است، و من از جنگ منصرف شده ام و از تو مي خواهم كه وارد مدينه شوي و پيامبر و يارانش را از جنگ با ما بازداري من 10 شتر به تو پاداش خواهم داد.

چون نعيم وارد مدينه شد ديد مسلمانان خود را براي جنگ تجهيز مي كنند. به آنان گفت اين تصميم شما درست نيست، زيرا اهل مكّه به خانه ها و سرزمين شما آمده اند [سال گذشته ] كسي از چنگ آنها رهايي نيافت، اكنون شما مي خواهيد از مدينه خارج شويد و خود را با آنها كه براي رويارويي با شما در وعده گاه بدر جمع شده اند درگير كنيد؟! به خدا سوگند كسي از شما سالم باقي نخواهد ماند.

پيامبر (ص) فرمود: به خدا سوگند اگر تنها هم باشم به قرارگاه جنگ خواهم رفت [و اكنون هر كس مي ترسد بماند و هر كس شجاع است آماده جنگ شود] آن گاه پيامبر همراه 70 سوار در حالي كه مي گفتند: خداوند ما را كفايت مي كند و او بهترين وكيل است از مدينه خارج شدند تا به سرزمين بدر رسيدند و هشت شب در آن جا به انتظار ابو سفيان ماندند و در

اين مدّت كالاهاي تجارتي را كه با خود داشتند فروخته و منافعي به دست آوردند و بدون آن كه با مشركان درگير شوند سالم و با سودي كه برده بودند به مدينه بازگشتند، ابو سفيان به مكه مراجعت كرد، و مردم مكّه لشكر او را «لشكر سويق» «2» ناميدند و گفتند شما تنها براي نوشيدن سويق خارج شديد.

الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ منظور از «الناس» اوّل، نعيم بن مسعود است، زيرا او از جنس مردم است، و [هنگامي كه مردم را از جنگيدن با ابو سفيان

__________________________________________________

1- اين شهر در شمال شبه جزيره عربستان واقع شده و اكنون يكي از بنادر مهم اين كشور است.- م.

2- «سويق» به معناي آرد سبوس گرفته گندم و جو و نيز شراب مي باشد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 523

ترساند] چه بسا اين كه برخي از اهل مدينه با او همصدا شدند و بخشي از سخنانش را تأييد كردند.

مقصود از «الناس» دوّم ابو سفيان و ياران اوست. و در اين كه ضمير مستتر در «فزادهم» به چه چيز برمي گردد سه احتمال وجود دارد:

1- به إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ كه مقول قول است برمي گردد.

2- به مصدر «قالوا» [يعني ماده قول ] بر مي گردد.

3- به «نعيم» بر مي گردد.

معناي حسبنا اللَّه اين است كه خدا ما را كفايت مي كند گفته مي شود. أحسبه الشي ء هر گاه چيزي او را كفايت كند.

وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ يعني خدا بهترين پروردگاري است كه به او توكّل مي شود.

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ يعني به سلامت و با سودي كه در تجارت عايدشان شده بود، از بدر بازگشتند.

إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ همانا ترساننده شما همان شيطان است

و شيطنت او [نعيم بن مسعود] به اين است كه شما را از دوستان خود كه ابو سفيان و سپاه او باشند مي ترساند و گفته شده: منظور اين است كه شيطان كساني را كه از خروج با پيامبر (ص) خودداري كردند و در مدينه باقي ماندند و از دوستان اويند مي ترساند.

[سوره آل عمران (3): آيات 176 تا 177] ... ص: 523

اشاره

وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (176) إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (177)

ترجمه ... ص: 523

كساني كه در راه كفر بر يكديگر پيشي مي گيرند، تو را غمگين نسازند ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 524

زيرا آنها هرگز زياني به خداوند نمي رسانند (بعلاوه) خدا مي خواهد (آنها را به حال خود واگذارد و در نتيجه) بهره اي براي آنها در آخرت قرار ندهد، و براي آنها مجازات بزرگي است. (176)

كساني كه ايمان را دادند و كفر را خريداري كردند، هرگز به خدا زياني نمي رسانند و براي آنها مجازات دردناكي است. (177)

تفسير: ... ص: 524

خداي سبحان در اين آيه خطاب به رسولش مي فرمايد: كساني كه به سرعت در راه كفر قرار مي گيرند، يعني منافقاني كه از آيين تو سرپيچي كرده اند، تو را غمگين نسازند زيرا آنها با پيشي گرفتن بر يكديگر در كفر، جز به خودشان زيان نرسانند، و ضرر كفر تنها به خودشان برمي گردد. سپس بيان مي كند كه چگونه زيان كفر به خودشان بر مي گردد و مي فرمايد:

يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ خدا مي خواهد كه آنها در آخرت بهره اي از پاداش نداشته باشند، و به جاي ثواب، عذاب عظيم در انتظار آنهاست، ذكر اراده خداوند براي اشعار به اين است كه انگيزه عذاب كردن منافقان همان پيشي گرفتن آنان بر يكديگر در راه كفر است و اين انگيزه به قدري قوي است كه ارحم الرّاحمين نيز اراده اش بر اين است كه به آنها رحم نكند.

إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ منظور از اين آيه يا منافقانند كه ذكر آنها تكرار شده و يا عموم كفّار مراد است، ولي آيه اوّل فقط در مورد منافقان بود كه سرپيچي كردند و از اسلام برگشتند.

شَيْئاً منصوب است بنا بر اين كه جانشين مصدر باشد. زيرا معناي «لن يضروا

اللَّه شيئا» اين است كه كفر آنان هيچ ضرري به خدا نمي رساند نه ضرر كلّي و نه جزئي.

[سوره آل عمران (3): آيه 178] ... ص: 524

اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (178)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 525

ترجمه ... ص: 525

آنها كه كافر شدند (و راه طغيان پيش گرفتند) تصوّر نكنند اگر به آنان مهلت مي دهيم به سود آنهاست، ما به آنان مهلت مي دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اي براي آنها مي باشد. (178)

تفسير: ... ص: 525

كساني كه تحسبن با تاء، قرائت كرده اند، الذين كفروا را منصوب و أنما نملي لهم خير را بدل از آن گرفته اند، يعني گمان نكنيد مهلت دادن ما به كساني كه كافر شده اند به نفع آنهاست.

«أن» با اسم و خبرش از دو مفعول نيابت مي كند و مي توان گفت مضاف حذف شده و تقدير آيه: و لا تحسبن الذين كفروا أصحاب أن الإملاء خير لانفسهم و يا و لا تحسبن حال الذين كفروا أن الإملاء خير لأنفسهم است.

و كساني كه يحسبن با ياء، قرائت كرده اند، الَّذِينَ كَفَرُوا را مرفوع خوانده اند، و منظور از «إملاء» و مهلت دادن به كافران اين است كه خداوند امر آنها را به خودشان وا مي گذارد و گفته اند: مقصود طولاني كردن عمر آنان است.

إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً «ما» در اين جمله «كافّة» [يعني بازدارنده از عمل ] است ولي «ما» در جمله اوّل مصدريّه مي باشد. اين جمله مستأنفه و علّت براي جمله قبل و سبب براي آن است يعني علّت مهلت دادن به كفّار، زياد شدن گناهانشان است و چون خداوند مي داند [هر چه بر عمرشان افزوده شود] بر گناهان خود مي افزايند پس گويي مهلت دادن به كفار بر سبيل مجاز سبب زياد شدن گناه كفّار است.

وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ يعني براي آنان عذابي است كه در آتش دوزخ خوارشان مي سازد.

[سوره آل عمران (3): آيه 179] ... ص: 525

اشاره

ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ (179)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 526

ترجمه ... ص: 426

ممكن نبود كه خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد، مگر آن كه ناپاك را از پاك جدا سازد، و (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار نهان آگاه سازد (تا مؤمنان را از منافقان باز شناسيد، زيرا اين بر خلاف سنت الهي است) ولي خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد بر مي گزيند. پس (اكنون كه اين جهان بوته آزمايش پاك و ناپاك است) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد پاداش بزرگي براي شماست. (179)

تفسير: ... ص: 526

«لام» در «لِيَذَرَ» براي تأكيد نفي و معناي آيه اين است كه خداوند مؤمنان را رها نخواهد كرد، علي ما أنتم عليه بر آنچه شما بدان اعتقاد داريد كه عبارت است از آميخته بودن مؤمن خالص با منافق، حتي يميز تا منافق را از مؤمن مخلص جدا و متمايز گرداند.

«يميز» از ريشه «مزته فانماز» «آن را جدا كردم، پس جدا شد» است، و «يميز» نيز قرائت شده است، از «ميزته فتميز»، يعني خداوند با نزول وحي بر پيامبر خود و آگاه كردن او از حال شما دو گروه مؤمن و منافق را از يكديگر جدا مي سازد.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ و هيچ گاه خداوند اسرار پنهاني و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذاشت. پس هنگامي كه پيامبر (ص) شما را از نفاق يك فرد با خبر مي سازد، گمان نكنيد كه او خود بر آنچه در دل مردم مي باشد، آگاه است بلكه خداوند با فرستادن وحي از غيب به پيامبر (ص) خبر مي دهد و به او مي گويد اين شخص منافق

و آن ديگري مؤمن خالص است پس علم و آگاهي پيامبر از اسرار پنهان از اين روست كه خداوند او را از غيب مطّلع مي سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 527

و مي توان گفت مقصود از تميز دادن منافق از مؤمن اين است كه خداوند آنها را به كارهاي سخت و پر مشقّت همچون بذل جان در جهاد و انفاق مال در راه خدا و مانند آن كه موجب ظاهر شدن حال مردم است مكلّف مي سازد و به اين ترتيب برخي از شما از طريق راهنمايي جستن، از آنچه در باطن ديگران است آگاه مي شوند. و خداوند هيچ يك از شما را بر غيب خود و بر اسرار پنهان شده در دل مردم آگاه نمي سازد.

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ و خداوند هر يك از پيامبران خود را كه بخواهد بر مي گزيند و او را از برخي از اخبار غيبي آگاه مي سازد.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ پس منزلت خدا را به طور كامل در نظر بگيريد و به او و پيامبرانش ايمان آوريد، و بدانيد كه فرستادگان او بندگاني هستند كه تنها براي [ابلاغ ] رسالت برگزيده شده اند و جز آنچه خداوند به آنان آموخته است نمي دانند، و تنها از غيبي كه خدا آنان را آگاه ساخته خبر مي دهند.

و گفته شده: مشركان گفتند: اگر محمّد (ص) راست مي گويد كه فرستاده خداست، به ما خبر دهد چه كسي مؤمن و چه كسي كافر است، آن گاه اين آيه نازل شد.

[سوره آل عمران (3): آيه 180] ... ص: 527

اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ

الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (180)

ترجمه ... ص: 527

آنها كه بخل مي ورزند و آنچه را خدا از فضل خود به آنان داده انفاق نمي كنند، گمان نكنند براي آنها خير است، بلكه براي آنها شر است بزودي در روز قيامت آنچه را درباره آن بخل ورزيدند همانند طوقي به گردن آنها مي افكنند و ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است. (180)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 528

تفسير: ... ص: 528

كساني كه «لا تحسبن»، با تاء قرائت كرده اند، مضاف محذوفي را در تقدير گرفته اند، يعني تقدير آيه اين است: «و لا تحسبن بخل الذين يبخلون هو خير لهم» .

همچنين طبق قرائت كساني كه «يحسبن» را با ياء قرائت كرده اند و فاعل آن را ضميري قرار داده اند كه به «رسول اللَّه» يا به «احد» [كسي ] بر مي گردد. و كساني كه الذين يبخلون را فاعل «يحسبن» قرار داده اند، از نظر آنان مفعول اوّل حذف شده و تقدير آيه چنين است: و لا يحسبن الذين يبخلون بخلهم هو خيرا لهم و چون «يبخلون» بر آن دلالت داشته، حذف شده است.

«هو» ضمير فصل و سيطوقون تفسير هو شر لهم است، يعني مالهايي كه از بخشش آن بخل كردند، همچون حلقه اي وبال گردنشان خواهد شد، و هر گاه شخص كاري كند كه بر انجام آن مذمّت شود، عرب در ضرب المثلي مي گويد:

تقلّدها طوق الحمامة [يعني قلاده ملامت همچون طوق كبوتري به گردنش افتاده است ] روايت شده است كه اين آيه درباره كساني است كه زكات نمي دهند.

وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يعني آنچه از مال و ثروت و جز آن كه در آسمان و زمين وجود دارد و مردم آن را به ارث مي گذارند، ملك

خداوند است. پس چرا از انفاق آنچه ملك خداست در راه او بخل مي ورزند؟! وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ براي التفات [از غيبت به خطاب ] و بليغتر بودن آيه در دلالت بر تهديد و وعده عذاب با «تاء» قرائت شده است، ولي با توجّه به ظاهر آيه [بايد] «يعملون» با ياء قرائت شود.

[سوره آل عمران (3): آيات 181 تا 183] ... ص: 528

اشاره

لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (181) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (182) الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّي يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (183)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 529

ترجمه ... ص: 529

«خداوند سخن آنها را كه گفتند خدا فقير است و ما بي نيازيم، شنيد.

آنچه را آنها گفتند خواهيم نوشت و (همچنين) به قتل رسانيدن پيامبران را بنا حق (مي نويسيم) و به آنها مي گوييم بچشيد عذاب سوزان را (181)

اينها به خاطر چيزي است كه دستهاي شما از پيش فرستاده و خداوند به بندگان (خود) ستم نمي كند (182)

(اينها) همانها (هستند) كه گفتند خداوند از ما پيمان گرفته كه به هيچ پيامبري ايمان نياوريم تا (اين معجزه را انجام دهد) قرباني بياورد كه آتش (صاعقه آسماني) آن را بخورد! بگو پيامبراني پيش از من دلايل روشن و آنچه را گفتيد آوردند، پس چرا آنها را به قتل رسانديد اگر راست مي گوييد؟! (183)

تفسير: ... ص: 529

يهود هنگامي اين سخن را [كه خدا فقير است و ما غني و بي نياز] بر زبان آورد كه آيه: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً «كيست كه به خدا قرض نيكويي دهد» (بقره/ 245) را شنيدند و اين سخن را يا از روي اعتقاد گفتند و يا از روي عناد و ريشخند. و در هر صورت چنين سخني جز از كسي كه كفر او آشكار است صادر نمي شود. و معناي «سَمِعَ اللَّهُ اين است كه سخن آنان بر خداوند پوشيده نبود، و كيفر و عذابي براي گوينده آن مهيّا ساخته است.

سَنَكْتُبُ ما قالُوا يعني آنچه گفتند در نامه هايي نوشته و نگهداري مي كنيم و يا معنايش اين است كه آنچه گفتند، نزد خود ثبت مي كنيم تا فراموش نكنيم، و ثبت و بايگاني آن را از ياد نخواهيم برد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 530

وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ اين جمله عطف بر «ما قالوا» است و براي اعلان اين

مطلب است كه گناه اين سخن نظير گناه كشتن پيامبران بزرگ است و به زبان آوردن آن نخستين گناهي نيست كه يهود مرتكب شده است، و البتّه از كساني كه اقدام به قتل پيامبران كردند، بعيد نيست كه جرأت گفتن چنين سخني را داشته باشند.

وَ نَقُولُ ذُوقُوا يعني از آنان [يهود] انتقام خواهيم گرفت، آن گاه كه در قيامت به آنان بگوييم: ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ بچشيد آتش سوزان را.

«ذلك» اشاره است به آنچه پيش از اين درباره عقاب آنان بيان شد.

بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ به واسطه اعمالي كه انجام داده بوديد. و ذكر «أيدي» براي اين است كه بيشتر اعمال انسان با دست انجام مي شود و از باب تغليب انجام هر كاري به دست نسبت داده شده است.

وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ بر ما قدمت أيديكم عطف شده، زيرا معنايش اين است كه خداوند نسبت به آنان عادل است و به اندازه استحقاقشان آنها را مجازات مي كند.

الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا يعني آنان كه به پيامبر خود گفتند: خداوند در تورات به ما دستور داده و سفارش كرده است كه هيچ پيامبري را تصديق نكنيم تا معجزه مخصوصي براي ما بياورد، و قرباني را به ما بنماياند كه آتشي (صاعقه اي) از آسمان فرود آيد و آن را بخورد [بسوزاند] قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ اي محمّد به يهود بگو براي اجداد و نياكان شما پيامبراني با دلايل و معجزات فراوان آمدند، و داراي همين معجزه اي كه پيشنهاد كرديد بودند. فلم قتلتموهم پس چرا آنان را به قتل رسانديد؟! منظور زكريا و يحيي و همه پيامبراني است كه يهود آنها را كشتند.

[سوره آل عمران (3): آيات 184 تا 185] ... ص: 530

اشاره

فَإِنْ

كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ (184) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (185)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 531

ترجمه ... ص: 531

پس اگر (اين بهانه جويان) تو را تكذيب كنند (چيز تازه اي نيست) رسولان پيش از تو را (نيز) تكذيب كردند، همانها كه دلايل آشكار و نوشته هاي متين و محكم و كتاب روشني بخش آورده بودند. (184)

هر كس مرگ را مي چشد، و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت. پس آنها كه از تحت جاذبه آتش (دوزخ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات يافته و به سعادت نايل شده اند، و زندگي دنيا چيزي جز سرمايه فريب نيست. (185)

تفسير: ... ص: 531

در اين آيه خداوند، پيامبر خود را دلداري مي دهد كه اگر كفّار سخنان تو را نپذيرفتند نگران نباش، زيرا تو نخستين پيامبري نيستي كه تكذيب مي شوي آنها پيامبران پيش از تو را نيز كه معجزات آشكاري با خود آورده بودند، تكذيب كردند.

«زبر» جمع «زبور» به معناي كتابي است كه محتوي پند و اندرز و نصيحت باشد.

وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ منظور از «كتاب منير» «تورات» و «انجيل» است.

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ يعني هر كس خواه ناخواه روزي مرگ به سراغ او مي آيد و گويي مرگ را چشيده است.

وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يعني تمام اجر و پاداش شما بلافاصله پس از مرگتان به شما داده نمي شود، بلكه در روزي كه از قبرهايتان برخيزيد آن را به طور كامل دريافت خواهيد كرد، و منظور اين است كه زمان دادن پاداش كامل آن روز است.

فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ يعني آن كس كه از آتش جهنّم دور شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 532

وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ و داخل بهشت شود نجات يافته و به پيروزي مطلق و همه جانبه اي رسيده است، و برتر و بالاتر

از نجات از خشم پروردگار و آتش جهنّم و رسيدن به خشنودي خداوند و نعمتهاي بهشت نجاتي متصوّر نيست.

وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ زندگاني دنيا و لذّتها و شهوات آن نيست مگر متاعي فريبنده كه حقيقتي براي آن وجود ندارد. متاع دنيا، متاعي است پست كه طلب كننده آن فريب مي خورد، تا اين كه آن را مي خرد و آن گاه پستي و بي ارزشي آن بر او آشكار مي شود و [در حقيقت ] اين شيطان است كه فريب دهنده مردم است.

[سوره آل عمران (3): آيه 186] ... ص: 532

اشاره

لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذيً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186)

ترجمه ... ص: 532

به طور مسلّم در اموال و نفوس خود آزمايش مي شويد و از آنها كه پيش از شما كتاب (آسماني) داده شدند (يعني يهود و همچنين) از آنها كه راه شرك پيش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهيد شنيد و اگر استقامت كنيد و تقوا پيشه سازيد (شايسته تر است)، زيرا اينها از كارهاي محكم و قابل اطمينان است. (186)

تفسير: ... ص: 532

اين آيه خطاب به مؤمنان است و آنان از اين رو مورد خطاب واقع شده اند تا خود را در برابر اذيت و آزارها و سختيهايي كه خواهند ديد مهيا سازند و صبر و بردباري پيشه كنند.

منظور از آزمايش در اموال، انفاق آن در راه خير و نيز آفتهايي است كه در آن پديد مي آيد و مقصود از امتحان شدن در مورد جان كشته و مجروح و يا اسير شدن و وارد شدن انواع بلاها بر آن و نيز زخم زبانها و اذيت و آزارهايي است كه در راه پيروي از دين اسلام از اهل كتاب [يهود] مي شنوند و به خاطر ايمانشان مورد سرزنش آنان قرار مي گيرند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 533

فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ همانا بردباري و پرهيزگاري از اموري است كه تصميم بر آن واجب است، و يا منظور اين است كه اين آزمايش از امور ثابتي است كه خداوند تصميم بر انجام آن گرفته است. پس شما ناگزير بايد صبر و استقامت و تقوا را پيشه كنيد.

[سوره آل عمران (3): آيه 187] ... ص: 533

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (187)

ترجمه ... ص: 533

و (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه حتما آن را براي مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد، امّا آنها كه آن را پشت سر افكندند، و به بهاي كمي مبادله كردند، چه بد متاعي خريدند؟ (187)

تفسير: ... ص: 533

ضمير در «لتبيننه» به «الكتاب» بر مي گردد. خداي سبحان در اين آيه بر واجب بودن اظهار [حقايق ] كتاب آسماني و اجتناب از كتمان آن تأكيد كرده است.

چنان كه هر گاه از شخصي پيمان گرفته شود براي تأكيد بيشتر به او گفته مي شود:

«و اللَّه لتفعلن يعني تو را به خدا سوگند بايد به پيمان خود عمل كني» فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ پيمان را پشت سر نهادند در حالي كه به آنان تأكيد و سفارش شده بود كه به آن عمل كنند، ولي آنها پيمان را رعايت نكرده به آن توجه ننمودند.

وراء ظهورهم كنايه است از بي توجهي يهود و عمل نكردن به عهد و پيماني كه خداوند از آنان گرفته بود چنان كه به عكس اگر انسان برنامه اي را پي در پي دنبال كند و همواره مورد توجهش باشد، گفته مي شود: «جعله نصب عينه» يعني آن را نصب العين خويش قرار داده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 534

آيه دلالت بر اين دارد كه اظهار حق بر علما و دانشمندان واجب است و نبايد آن را به خاطر جلب منفعت و يا بخل ورزيدن در تعليم دانش خود به ديگران و يا به منظور خرسند ساختن فردي ستمگر و جز اينها، كتمان كنند. و در حديث [از پيامبر گرامي اسلام (ص) نقل شده ] است كه: «هر كس دانشي را از آنها كه اهل آن هستند- و

نياز به آن دارند- كتمان كند خداوند در روز رستاخيز لگامي از آتش به دهان او مي زند» «1» .

از علي (ع) نقل شده كه گويد: «خداوند پيش از آن كه از افراد نادان پيمان بگيرد كه دنبال علم و دانش بروند، از علما و دانشمندان پيمان گرفته است كه به ديگران علم بياموزند» «2» .

اين آيه بر دو وجه قرائت شده است 1- «ليبيننه» و «لا يكتمونه» با ياي غيبت، زيرا يهود [هنگام نزول آيه در محضر پيامبر (ص)] حضور نداشتند.

2- «لتبيننه» و «لا تكتمونه» با تاي خطاب، بنا بر اين كه آنان بر سبيل حكايت مخاطب واقع شده اند.

[سوره آل عمران (3): آيه 188] ... ص: 534

اشاره

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (188)

ترجمه ... ص: 534

گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت) خود خوشحال مي شوند و دوست دارند در برابر كار (نيكي) كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند، از عذاب (الهي) بر كنارند، (بلكه) براي آنها عذاب دردناكي است. (188)

__________________________________________________

1-

قال رسول اللَّه (ص): «من كتم علما عن أهله ألجم يوم القيمة بلجام من نار» .

[...] 2-

عن عليّ (ع): «ما أخذ اللَّه علي أهل الجهل أن يتعلموا حتّي أخذ علي أهل العلم أن يعلموا» .

(نهج البلاغة فيض، حكمت 470)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 535

تفسير: ... ص: 535

لا تَحْسَبَنَّ خطاب به رسول خدا (ص) است، يعني اي پيامبر گمان مبر.

الَّذِينَ يَفْرَحُونَ مفعول اوّل [براي حسب ] و «بمفازة» مفعول دوّم آن است، و جمله فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ براي تأكيد آمده و تقدير آيه:

لا تحسبنهم ... فلا تحسبنهم فائزين است.

لا يحسبنّ با «يا» و فتحه «با» و فلا تحسبنهم به ضمه «با»، با «تا» و «يا» هر دو قرائت شده است. در قرائت با «تاء» مخاطب مؤمنانند، بنا بر اين كه فعلي كه فاعل آن «الَّذِينَ يَفْرَحُونَ» است با مفعول اوّلش محذوف و تقدير آيه چنين باشد:

لا يحسبنهم الذين يفرحون بمفازة فلا تحسبنهم أيها المؤمنون.

بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ (و گمان نبريد) كه آنها نجات يافته از عذاب باشند قرائت با يا (فلا يحسبنهم) بنا بر تأكيد است.

بِما أَتَوْا يعني به آنچه انجام دادند و گفته شده معنايش اين است كه يهود كه از كتمان اوصاف رسول خدا (ص) و نبوّت او خوشحال مي باشند گمان نكنند [كه از عذاب نجات مي يابند].

وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا و دوست دارند در برابر پيروي نكردن آنان از آيين ابراهيم ستايش شوند. و مي توان گفت اين آيه شامل همه كساني

مي شود كه كار نيكي انجام داده و به آن مغرور هستند و دوست دارند در مقابل انجام آن و نيز به خاطر پارسايي و مقام بندگي و ديگر صفاتي كه در آنها نيست مردم از آنان ستايش به عمل آورند.

[سوره آل عمران (3): آيات 189 تا 194] ... ص: 535

اشاره

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (189) إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (191) رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (192) رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (193)

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ (194)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 536

ترجمه ... ص: 536

و حكومت آسمانها و زمين از آن خداست و خدا بر همه چيز تواناست (189)

مسلّما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاي (روشني) براي صاحبان خرد و عقل است (190)

همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آن گاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مي كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مي انديشند، (و مي گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريده اي، منزّهي تو، ما را از عذاب آتش نگه دار (191)

پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افكني، او را خوار و رسوا ساخته اي، و اين چنين افراد ستمگر ياوري ندارند (192)

پروردگارا، ما صداي منادي توحيد را شنيديم، كه دعوت مي كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، (اكنون كه چنين است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران (193)

پروردگارا، آنچه را به وسيله

پيامبران ما را وعده فرمودي، به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هيچ گاه از وعده خود تخلف نمي كني. (194)

تفسير: ... ص: 536

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند مالك و صاحب اختيار امور كساني است كه در آسمان و زمين هستند و او بر عذاب كردن آنان تواناست.

لَآياتٍ يعني دلايل روشني بر يگانگي خدا و قدرت عظيم و حكمت درخشان اوست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 537

لِأُولِي الْأَلْبابِ براي خردمندان. الذين آنان كه با نظر استدلال به خلقت آسمان و زمين و آمد و شد شب و روز مي نگرند آنها را همراه با عوارض نوپديدي مي يابند كه از آنها جدا نمي شود و آنچه از شي ء نو پديد جدا نشود خود نوپديد است، و هر گاه آسمان و زمين نوپديد باشند ناگزير پديد آورنده و ايجاد كننده اي دارد، زيرا موجود بودن آن دليل بر اين است كه ايجاد كننده اي توانا دارد. و نو آفرينيهاي موجود در آسمان و زمين و اموري كه در كمال نظم جريان دارد دلالت مي كند كه پديد آورنده آن دانايي قديم و ازلي است، زيرا اگر او خود حادث بود و ازلي نبود، نياز به محدث و پديد آورنده ديگري داشت و [همچنين ديگري نيز نيازمند به پديد آورنده بود كه ] در نهايت به تسلسل مي انجاميد [و تسلسل هم باطل است ].

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ آنان كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آن گاه كه در بستر بر پهلو خوابيده اند، ياد مي كنند.

وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و در نوآوريهاي آفرينش آسمان و زمين و تدابير به عمل آمده

در آن دو كه عقول از درك كردن برخي از شگفتيهاي خلقت آنها عاجز است، مي انديشند. و در حديث آمده است كه: عبادتي همچون تفكّر نيست «1» .

رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا اين جمله در موضع حال است و منظور بيان گفته آنهاست، و معناي آيه اين است كه آنها در آفرينش آسمانها و زمين مي انديشند در حالي كه مي گويند پروردگارا اين همه مخلوقات را بيهوده و بدون حكمت نيافريده اي، بلكه به انگيزه اين حكمت بزرگ آنها را آفريده اي كه محل سكونت مخلوقاتت و دلايلي باشند براي كساني كه ملزم به شناخت تو شده اند.

__________________________________________________

1-

لا عبادة كالتفكّر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 538

سُبْحانَكَ يعني منزه و پاكي از اين كه آنچه را روا نيست انجام دهي [يعني آسمان و زمين را بيهوده آفريده باشي ].

فَقِنا عَذابَ النَّارِ پس به لطف و توفيق خود ما را از عذاب نگه دار.

كلمه «هذا» اشاره است به «خلق» كه به معناي «مخلوق» مي باشد، گويي خداوند فرموده: و يتفكرون في مخلوق السموات و الأرض يعني در مورد آنچه خداوند در آنها آفريده، مي انديشند. و مي توان گفت اشاره است به السموات و الأرض، زيرا بر آنها نيز مخلوق صدق مي كند. و گويي منظور اين است كه پروردگارا، تو اين آفريده عجيب را بيهوده نيافريده اي.

همچنين مي توان گفت «باطلا»، حال از «هذا» است و «سبحانك» منزه دانستن خداوند است از اين كه چيزي را بيهوده و بدون حكمت بيافريند.

رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ در معني اين جمله چند قول است:

1- يعني خدايا هر كس را به آتش افكني در خواري او چيزي را فروگذار نكرده اي. اين جمله نظير، فَقَدْ فازَ «كسي كه داخل بهشت شد

نجات يافت» (آل عمران/ 185) و از ماده «خزي» به معناي ذلّت و خواري است.

2- مشتقّ از «خزي» اي است كه به معناي استحياء است يعني او را در جايي قرار داده اي كه شرم آور است.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ لام اشاره است به «مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ» يعني، براي ستمگراني كه تو در آتش مي افكني هيچ ياوري نيست تا عذاب خدا را از آنان دفع كند.

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ در اين آيه مناديا مفعول واقع شده است، زيرا با جمله ينادي للايمان كه در حقيقت مسموع است توصيف شده است، لام در «للايمان» به معناي «إلي» است يعني بار خدايا ما نداي دعوت كننده اي را شنيديم كه به سوي ايمان دعوت مي كرد.

گفته مي شود: ناداه لكذا و إلي كذا و دعاه له و إليه و نظير اينهاست، هداه للطريق و إليه يعني راه را به او نشان داد، و او را به راه هدايت كرد. منظور از منادي

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 539

رسول خدا (ص) است.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ تقدير آن آمنوا يا بأن آمنوا بربكم است.

فَآمَنَّا يعني ما دعوت كننده را در آنچه به سوي آن دعوت مي كرد، تصديق كرديم و به او پاسخ مثبت داديم.

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا در اين جمله قرآن ميان طلب آمرزش و در خواست پوشاندن گناهان جمع كرده است، زيرا پوشاندن گناه گاهي به وسيله توبه و بازگشت به خدا و آمرزش است و گاهي بدون توبه خداوند گناه انسان را مي پوشاند.

مَعَ الْأَبْرارِ در موضع حال است، يعني ما را از جمله خوبان بشمار و تنها با آنان محشورمان گردان «ابرار» جمع «بر» يا

«بار» است.

وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ علي رسلك متعلّق به «وعد» است يعني (مي گويند) خدايا آنچه را در برابر تصديق پيامبرانت وعده دادي به ما عنايت فرما و گفته اند: معنايش اين است كه آنچه را به زبان پيامبران خود وعده دادي به ما عطا فرما و مي توان گفت، «علي رسلك» متعلّق به كلمه محذوفي است و تقدير آيه:

وعدتنا منزلا علي رسلك است. وعده اي كه خداوند به آنان داده بود، پاداش اخروي يا پيروزي و غلبه بر دشمنان بود. و از پيامبر (ص) نقل شده كه چون آيات فوق نازل شد، فرمود: «واي بر كسي كه اين آيات را خوب بخواند و در آنها نينديشد» «1» . و از امام صادق (ع) نيز روايت شده كه فرمود: «كسي كه چيزي او را غمگين ساخته [اگر] پنج بار بگويد: «ربنا» خداوند او را از آنچه بيم دارد رهايي بخشيده و خواسته اش را عطا مي كند» «2» . آن گاه اين آيات را قرائت فرمود.

__________________________________________________

1- و

عن النّبي- ص- لما نزلت هذه الآيات قال: ويل لمن لاكها بين فكّيه و لم يتأمل ما فيها.

2- و

روي عن الصّادق (ع) انّه قال: من حزنه أمر فقال خمس مرّات «ربنا» أنجاه اللَّه مما يخاف و أعطاه ما أراد» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 540

[سوره آل عمران (3): آيه 195] ... ص: 540

اشاره

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (195)

ترجمه ... ص: 540

خداوند در خواست آنها (صاحبان خرد كه در خواستهايشان در آيات سابق گذشت) را پذيرفت (و فرمود) من عمل هيچ عمل كننده اي از شما را، خواه زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد. شما همگي همنوعيد و از جنس يكديگر، آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه هاي خود بيرون رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند، سوگند ياد مي كنم كه گناهان آنها را مي بخشم و آنها را در بهشتهايي كه از زير درختان آن نهرها جاري است، وارد مي كنم. اين پاداشي است از طرف خداوند، و بهترين پاداشها نزد پروردگار است. (195)

تفسير: ... ص: 540
اشاره

«استجابه» و «استجاب له» هر دو وجه گفته مي شود، أَنِّي لا أُضِيعُ يعني باطل نمي كنم عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ عمل هيچ عمل كننده اي از شما را. و جمله مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي توضيح براي شخص عمل كننده است.

بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ يعني مردان و زنان شما همه از يك تبار و سرچشمه اند.

شما به خاطر شدّت ارتباط و يگانگي تان هر يك از تبار ديگري هستيد. و گفته اند:

منظور از اين جمله همبستگي و رابطه اسلامي است.

[شأن نزول ] ... ص: 540

روايت شده كه امّ سلمه [يكي از همسران رسول خدا] خدمت پيامبر (ص) عرض كرد: خداوند در قرآن از [جهاد و] هجرت مردان نام مي برد، ولي از زنان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 541

[مهاجر] نامي برده نمي شود، آن گاه اين آيه نازل شد.

فَالَّذِينَ هاجَرُوا آنان كه از خانه و وطن خود هجرت كردند و براي حفظ دينشان از محل فتنه و آشوب به سوي خدا رفته و به او پناه بردند.

وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ و از شهر و ديار خويش كه در آن متولّد شده و رشد كرده اند بيرون رانده شدند.

وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي و در راه دين من آزار ديده اند.

وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا و با مشركان جنگيدند و به شهادت رسيده اند. «و قتلوا و قاتلوا» نيز قرائت شده است، زيرا جايز است معطوف به «واو» در معنا مقدّم باشد، هر چند در لفظ مؤخّر است. و مي توان گفت منظور اين است كه هر چند تعدادي از افرادشان كشته شدند، آنها به جنگ ادامه داده و سست نشدند.

«ثوابا» در موضع مصدر و براي تأكيد و به معناي «إثابة من عند اللَّه» است، زيرا جمله «لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ» به معناي «لأثيبنهم» است،

يعني من به آنان پاداش خواهم داد.

عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ مثال است، يعني پاداش الهي، پاداشي مختصّ خود اوست و از قدرت و فضلش سرچشمه مي گيرد، به گونه اي كه هيچ كس جز او قادر به اعطاي چنين پاداشي نيست چنان كه شخصي مي گويد: عندي ما تريد، و منظورش اين است كه آنچه مخاطب وي مي خواهد اختصاص به او دارد و در تملّك اوست، هر چند در آن هنگام خواسته و مطلوب وي در نزدش نباشد.

[سوره آل عمران (3): آيات 196 تا 198] ... ص: 541

اشاره

لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ (196) مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (197) لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ (198)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 542

ترجمه ... ص: 542

رفت و آمد (پيروزمندانه) كافران در شهرها تو را نفريبد (196)

اين متاع ناچيزي است و سپس جايگاهشان دوزخ، و چه بد جايگاهي است (197)

ولي آنها كه (ايمان دارند و) از پروردگارشان مي پرهيزند، براي آنها باغهايي از بهشت است، كه از زير درختان آن نهرها جريان دارد، و هميشه در آن خواهند بود. اين نخستين پذيرايي است كه از خداوند به آنها مي رسد، و آنچه در نزد خداست، براي نيكان بهتر است. (198)

تفسير: ... ص: 542

آيه خطاب به رسول خدا (ص) يا عموم مسلمانان است، يعني اي پيامبر به وسعت روزي كافران و رسيدن به آرزوهايشان و برخوردار بودن آنان از بهره هاي مادي دنيا، و نيز به تجارت و رفت و آمدشان در شهرها نگاه نكن.

نهي (لا يَغُرَّنَّكَ) در لفظ مربوط به «تقلب» و در معنا متوجّه مخاطب است.

در اين آيه سبب، جايگزين مسبّب شده است زيرا وضع مالي و رفاهي كافران اگر مخاطب را بفريبد پس او فريب خورده است، از اين رو از سبب [كه فريبنده است ] نهي شده تا از مسبّب جلوگيري شود.

مَتاعٌ قَلِيلٌ خبر براي مبتداي محذوف و تقديرش اين است: تقلبهم متاع قليل و در معناي اين جمله چند احتمال وجود دارد:

1- سفر و تجارت و درآمدهاي مادي آنها در برابر آنچه از نعمتهاي اخروي از آنان فوت شده، اندك است.

2- متاع آنها در برابر ثواب و پاداشي كه خداوند براي مؤمنان مهيّا ساخته ناچيز است.

3- منظور اين است كه متاع آنها به علّت نابود شدن و زود گذر بودن آن، در واقع اندك و ناچيز است.

وَ بِئْسَ الْمِهادُ و بد جايگاهي است آن جايي كه براي خود مهيّا ساخته اند.

«نزل» در لغت به

معناي چيزي است كه براي پذيرايي از ميهمان آماده ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 543

مي شود، از قبيل گرامي داشتن، نيكي كردن به او و ...، «نزلا» حال از «جنّات» و منصوب است به دليل اختصاص داشتن آن به وصف، و مي توان گفت به معناي مصدر و براي تأكيد است، و گويي گفته شده است: رزقا يا عطاء من عند اللَّه.

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ و آنچه از ثواب و نعمت كه نزد خداست، «خير للأبرار» بهتر است براي نيكان از آنچه فاجران از راه سير و سفر و تجارت كسب مي كنند.

[سوره آل عمران (3): آيات 199 تا 200] ... ص: 543

اشاره

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (199) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (200)

ترجمه ... ص: 543

بعضي از اهل كتاب كساني هستند كه به خداوند و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خود آنان نازل گرديده، ايمان دارند در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاي ناچيزي نمي فروشند، پاداش آنها نزد پروردگارشان است. خداوند سريع الحساب مي باشد (199)

اي كساني كه ايمان آورده ايد (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و در برابر دشمنان (نيز) استقامت به خرج دهيد و از مرزهاي خود، مراقبت به عمل آوريد و از خدا بپرهيزيد، شايد رستگار شويد. (200)

تفسير: ... ص: 543

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ درباره شأن نزول اين آيه چند قول وجود دارد:

1- درباره عبد اللَّه بن سلام و يارانش كه به همراه او ايمان آوردند نازل شده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 544

است. 2- درباره چهل نفر از مردم نجران و سي و دو نفر از اهالي حبشه و هشت نفر از روميان نازل شده است كه بر دين مسيح (ع) بودند و سپس مسلمان شدند.

3- در مورد نجاشي پادشاه حبشه است كه چون وفات يافت، جبرئيل خبر درگذشت او را به پيامبر (ص) رساند. آن گاه پيامبر [به اتفاق مسلمانان ] به قبرستان بقيع رفت [تا از دور بر بدن او نماز گزارد]، و در آن جا زمين حبشه بر او مكشوف شد و تابوت نجاشي را ديد و بر او نماز گزارد. منافقان گفتند به اين مرد بنگريد كه بر مرد كافري كه هرگز او را نديده است نماز مي گزارد، و حال آن كه آيين او را نپذيرفته است، در اين هنگام آيه فوق نازل شد.

منظور از ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ قرآن و از ما أنزل إليهم

تورات و انجيل است.

خاشِعِينَ لِلَّهِ اين جمله حال از فاعل يؤمن [من ] مي باشد، زيرا «من» در معنا جمع است.

لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا آنها آيات الهي را به بهاي ناچيز نمي فروشند چنان كه برخي از دانشمندان يهود كه اسلام نياوردند [براي حفظ موقعيّت دنيوي خود با گرفتن رشوه و تحريف آيات خدا] اين كار را مي كردند.

أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ يعني براي آنان نزد پروردگارشان پاداش ويژه اي است كه- در آيه أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ «اينان را دو بار پاداش نيكو دهند» (قصص/ 54)- به آن وعده داده شده اند.

إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ خداوند از آن رو كه علمش به هر چيز احاطه دارد، به آنچه هر عمل كننده اي استحقاق دارد آگاه است.

اصْبِرُوا وَ صابِرُوا بر طاعت خدا و ترك معصيتش صبر كنيد، و با استقامت و پايداري در برابر دردها و مشقّتهاي جنگ بر دشمنان خدا غلبه كنيد و مقاومت و پايداري شما نبايد كمتر از آنان باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 545

وَ رابِطُوا يعني در مرزها مستقرّ شويد در حالي كه نيروهاي خود را آرايش داده و آماده مقابله با دشمن باشيد.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ از مخالفت اوامر خداوند بپرهيزيد باشد كه با رسيدن به نعمتهاي جاويدان رستگار شويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 546

سورة النساء ... ص: 546

اشاره

اين سوره مدني است و بصريّون صد و هفتاد و پنج و كوفيان صد و هفتاد شش آيه براي آن بر شمرده اند، زيرا آنان، أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ [در آيه 44] را يك آيه شمرده اند. ابيّ [بن كعب ] از رسول خدا (ص) روايت كرده كه: «هر كس سوره نساء را بخواند گويي به اندازه هر مسلماني كه طبق مفاد

اين سوره ارث مي برد، در راه خدا انفاق كرده است و همچنين پاداش كسي به او داده مي شود كه برده اي را آزاد كرده و از شرك پاك شده و در مشيّت و اراده خداوند از كساني است كه گناهانشان بخشيده شده است «1» .

از امير مؤمنان (ع) روايت شده است كه: «هر كس سوره نساء را روزهاي جمعه بخواند، چون بميرد و او را در قبر گذارند، از فشار آن ايمن خواهد بود «2» .

[سوره النساء (4): آيه 1] ... ص: 546

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً (1)

__________________________________________________

1-

أبي عن رسول اللَّه (ص). من قرأها فكأنّما تصدّق علي كلّ من ورث ميراثا و أعطي من الأجر كمن اشتري محرّرا و بري ء من الشّرك و كان في مشيّة اللَّه من الذين يتجاوز عنهم.

2- و

عن أمير المؤمنين (ع): من قرأها في كل جمعة أو من من ضغطة القبر إذا أدخل في قبره.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 547

ترجمه ... ص: 547

«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر» .

اي مردم از پروردگارتان بپرهيزيد كه همه شما را از يك انسان آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان فراواني (در روي زمين) منتشر ساخت، و از خدايي بپرهيزيد كه (همگي به عظمت او معترفيد و) هنگامي كه چيزي از يكديگر مي خواهيد نام او را مي بريد، (و نيز) از خويشاوندان خود [از قطع ارتباط با آنها] پرهيز كنيد، زيرا خداوند مراقب شماست. (1)

تفسير: ... ص: 547

آيه خطاب به مكلّفين از فرزندان آدم (ع) است، و معنايش اين است كه بپرهيزيد از مخالفت با پروردگارتان، كسي كه شما را از يك اصل و ريشه كه همان وجود آدم (ع) باشد منشعب ساخت.

وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها عطف بر محذوفي است كه تقديرش اين است: أنشأها من تراب و خلق حواء من ضلع من أضلاعها خداوند آدم (ع) را از خاك آفريد و حواء (ع) را از يكي از دنده هاي او پديد آورد.

وَ بَثَّ مِنْهُما و از آدم و همسرش دو نوع انسان، كه همان مردان و زنان باشند، آفريد. خداوند انسانهاي آفريده شده از نسل آدم (ع) را با صفتي [كثيرا] توصيف كرده است كه بيانگر چگونگي به وجود آوردن آنها از آدم (ع) است.

مي توان گفت خطاب در يا أيها الناس متوجه كساني است كه پيامبر (ص) در ميان آنان مبعوث شده است. پس در اين صورت و خلق منها زوجها عطف بر خلقكم و معناي آيه اين است كه خداوند شما و مادرتان حوّا را از آدم آفريد و جز شما امّتهاي بسياري را از آدم و حوّا به وجود آورد.

تَسائَلُونَ بِهِ اين

جمله بر دو وجه قرائت شده است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 548

1- تساءلون به كه در اصل تتساءلون به بوده و «تاي» دوّم [به خاطر اين كه با حرف سين قريب المخرج هستند] در سين ادغام شده است.

2- تساءلون با حذف «تاي» دوّم. و معناي آن اين است كه هر كس از شما بخواهد چيزي از ديگري طلب كند با سوگند دادن به خدا و خويشاوندي خود طلب مي كند و مي گويد: تو را به خدا و خويشاوندي ميان ما اين كار را انجام بده و اين سخن از روي استرحام و طلب عطوفت گفته مي شود. و يا معنايش اين است كه از ديگران با سوگند دادن آنان به خدا و خويشاوندانشان چيزي طلب مي كنيد، و به منظور جمع بين هر دو معنا به جاي «تسألون» و «تساءلون» آورده شده است.

وَ الْأَرْحامَ نصب اين كلمه يا به خاطر عطف بر «اللَّه» و يا بر محل جار و مجرور [به ] است، چنان كه گفته مي شود: «مررت بزيد و عمرا»، ولي جرّ آن از باب عطف اسم ظاهر بر ضمير است، و نظيرش در شعر آمده است مانند:

[فاليوم قربت تهجونا و تشتمنا] فاذهب فما بك و الأيام من عجب «1» .

علماي نحو عطف اسم ظاهر بر ضمير را جز در هنگام ضرورت نمي پسندند.

منظور از آيه اين است كه مردم با ايمان اقرار مي كردند كه براي آنان آفريننده اي هست، و با ياد و نام خدا و ارحام چيزي از يكديگر مطالبه مي كردند از اين رو خطاب به آنان گفته شده است: «از خدايي كه شما را آفريد و شما يكديگر را به نام او سوگند مي دهيد بپرهيزيد و پيوند

و ارتباط با خويشاوندانتان را قطع نكنيد.

يا منظور اين است كه بپرهيزيد از خدايي كه با ياد كردن او و رحم خود، نسبت به يكديگر ملاطفت و محبّت مي كنيد و از سياق آيه در جمله «و اللَّه و الأرحام» معلوم مي شود كه صله رحم نزد خداوند اهميّت و جايگاه ويژه اي دارد،

__________________________________________________

1- «اكنون كه تو- اي خصم- در بدگويي و دشنام دادن ما شتاب ورزيدي، بر همين روش باش، زيرا از تو و خصلت روزگار اين عمل شگفت نيست» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 549

چنان كه در حديث آمده است: «رحم به عرش خدا وابسته است» «1»، و از ابن عباس نقل شده كه: «رحم به عرش خدا آويخته شده است و چون آن را نزد انجام دهنده اش آورند، به او لبخند زند و سخن بگويد و نزد قطع كننده رحم كه آورده شود خود را از نظر او پنهان كند» «2» .

رَقِيباً يعني، خداوند حافظ و مراقب شماست. و برخي گفته اند: «رقيب» يعني عالم.

[سوره النساء (4): آيه 2] ... ص: 549

اشاره

وَ آتُوا الْيَتامي أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلي أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً (2)

ترجمه ... ص: 549

و اموال يتيمان را (هنگامي كه به حد رشد رسيدند) به آنها بدهيد و اموال بد (خود) را با اموال خوب (يتيمان) تبديل نكنيد و اموال آنها را با اموال خودتان نخوريد، زيرا اين گناه بزرگي است. (2)

تفسير: ... ص: 549

منظور از «يتامي» كساني هستند كه پدرانشان مرده، و از آنها جدا مانده اند «يتم»، يعني تنها و از اين ريشه است: «درة يتيمة» يعني مرواريد بي همتا.

آيه خطاب به سرپرستان يتيمان مي فرمايد: اموال يتيمان را در سن كوچكي به مصرف خودشان برسانيد و هنگامي كه به سن بلوغ و رشد رسيدند، به آنان بسپاريد.

وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ و هيچ گاه آنچه را خداوند از اموال يتيم بر شما حرام كرده است با اموال پاك و حلال خود جايگزين نكنيد و اموال آنها را به جاي

__________________________________________________

1-

للرحم حجنة عند العرش.

2- و عن ابن عباس: الرحم معلقة بالعرش فإذا أتاها الواصل بشت به و إذا أتاها القاطع احتجبت منه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 550

اموال خود نخوريد، و يا منظور اين است كه عمل نيك نگهداري مال يتيم را به كار پليد خيانت در آن تبديل نكنيد. «تفعل» به معناي «استفعال» است مانند «تعجل» و «تأخر» .

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلي أَمْوالِكُمْ و اموال يتيمان را در هنگام مصرف با اموال خودتان مخلوط نكنيد تا بر اثر اهميّت ندادن به حرام و يكسان شمردن حلال و حرام نتوانيد ميان مال خود و آنان فرق بگذاريد.

و «حوب» : گناه بزرگ است.

[سوره النساء (4): آيات 3 تا 4] ... ص: 550

اشاره

وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْني أَلاَّ تَعُولُوا (3) وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً (4)

ترجمه ... ص: 550

و اگر مي ترسيد از اين (به هنگام ازدواج با دختران يتيم) رعايت عدالت درباره آنها نكنيد (از ازدواج با آنان صرف نظر كنيد و) با زنان پاك (ديگر) ازدواج كنيد دو يا سه يا چهار همسر، و اگر مي ترسيد عدالت را (درباره همسران متعدد) رعايت نكنيد تنها به يك همسر قناعت نماييد و يا از زناني كه مالك آنها هستيد استفاده كنيد، اين كار بهتر از ظلم و ستم، جلوگيري مي كند.

(3)

و مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان يك بدهي (يا يك عطيّه) به آنها بپردازيد، و اگر آنها با رضايت خاطر چيزي از آن را به شما ببخشند آن را حلال و گوارا مصرف كنيد. (4)

تفسير: ... ص: 550

چون آيه پيش در مورد خوردن اموال يتيمان نازل شد. سرپرستان آنها مي ترسيدند كه جانب عدالت در مورد حقوق يتيمان رعايت نشود و آنها مرتكب

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 551

گناه بزرگي شوند، از اين رو سرپرستي كردن يتيمان مشكلات و تنگناهايي را برايشان به وجود آورده بود. قبل از اسلام معمول بود كه برخي از مردان حجاز تا ده زن و يا كمتر در اختيار داشتند در نتيجه قادر به رعايت حقوق آنان نبودند. آيه فوق به آنان دستور مي دهد كه اگر مي ترسيد عدالت را در مورد اموال يتيمان رعايت نكنيد و از اين بابت خود را در تنگنا مي بينيد، از رعايت نكردن عدالت در مورد همسران خود و ترك مساوات ميان آنان نيز بترسيد، زيرا هر كس از گناهي توبه كرد و سپس آن را مرتكب شد، توبه كننده واقعي نيست.

گفته اند: معناي آيه اين است كه اگر از ظلم كردن در حق يتيمان مي ترسيد، از

زنا كردن نيز بترسيد.

فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ پس با زنان ديگر كه بر شما حلالند، ازدواج كنيد، و پيرامون زناني كه ازدواج با آنها بر شما حرام است نرويد.

مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ اين كلمات محلا منصوبند بنا بر حال بودن، و تقدير آيه اين است: فانكحوا الطيبات لكم من النساء معدودات هذا العدد ثنتين ثنتين و ثلاثا ثلاثا و أربعا أربعا و چون آيه خطاب به تمام مسلمانان است، تكرار عدد دو و سه و چهار لازم شمرده شده، تا هر يك از كساني را كه مي خواهند دو يا سه و يا چهار همسر داشته باشند شامل شود و بر عدد مورد نظر آنان اطلاق گردد. اين تكرار مانند آن است كه به گروهي از افراد بگويي: اقسموا هذا المال و هو الف درهم بينكم درهمين درهمين و ثلاثة ثلاثة و أربعة أربعة، و اگر اعداد تكرار نمي شد مفهومي نداشت و اگر «أو» را به جاي «واو» به كار مي بردي و مي گفتي: أو ثلاثة ثلاثة أو أربعة أربعة به آنها اعلان كردي كه تقسيم آن مال جز به يكي از اين تقسيمات براي آنها جايز نيست ولي «واو» دلالت دارد بر اين كه مي توان بين چند نوع تقسيم جمع كرد.

فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً و اگر مي ترسيد از اين كه عدالت را درباره همين تعداد از همسرانتان رعايت نكنيد، چنان كه اين خوف را در مورد پيش از اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 552

تعداد داشتيد، پس تنها يك همسر انتخاب كنيد و از همسران متعدّد خود دست برداريد. «فواحدة» به رفع نيز قرائت شده و معنايش اين است كه يك همسر

براي شما كافي است، يا منظور اين است كه تنها به يك همسر قناعت كنيد.

أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ خداوند يك همسر آزاد را با كنيزان بي حدّ و نامعدود [از نظر سهولت و سبكتر بودن شرايط آنها] يكسان قرار داده است.

ذلِكَ اشاره است به انتخاب يك همسر و يا انتخاب كنيزان.

أَدْني أَلَّا تَعُولُوا نزديكتر است [به عدالت ] و ترك ظلم و ستم. «تعولوا» از ريشه «عال الميزان» هر گاه ترازو به يك طرف متمايل شود عال في حكمه هر گاه در حكم خود ستم روا دارد.

وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً يعني مهر زنان را با طيب نفس و رضايت خاطر بپردازيد. «نحلة» و «نحلة و نحلة» از ريشه «نحله كذا» است هر گاه كسي چيزي را با رضايت خاطر به ديگري بدهد، اين كلمات گفته مي شود. در نصب «نحلة» چند احتمال وجود دارد:

1- نصب آن بنا بر مصدر بودن باشد، زيرا «نحله» به معناي عطا كردن است.

2- يا حال از مخاطبان در آيه است يعني مهر آنان را بپردازيد در حالي كه عطا و بخشش شما از روي طيب نفس باشد.

3- يا حال از «صدقات» است يعني مهري را كه با رضايت خاطر به آنان بخشيديد به آنها بدهيد.

گفته اند: منظور از «نحلة» بخششي است كه خداوند به آنان عطا كرده است و خطاب در آيه متوجه شوهران است و برخي معتقدند سرپرستان ايتام مخاطب مي باشند، زيرا هر گاه دختر يتيمي ازدواج مي كرد، مهرش را سرپرست او مي گرفت.

فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ اين جمله خطاب به شوهران است و «منه»، يعني از مهر خود.

«نفسا» تميز است و مفرد بودن آن از اين رو است كه

مقصود بيان جنس بوده

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 553

و يك فرد هم دلالت بر جنس دارد. و معنايش اين است كه اگر زنان با رضايت كامل و بدون اكراه و تزوير مقداري از مهر خود را به شما بخشيدند.

فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً يعني خوردن آن براي شما حلال و گوارا است. «هنيئا» و «مريئا» هر دو صفت و از ريشه هنؤ الطعام و مرء، يعني طعام گوارا و حلال شده است و گفته اند: «هني ء» چيزي است كه خوردنش لذت بخش است و «مري ء» چيزي است كه براي معده گوارا و اثر و نتيجه اش مفيد و مطلوب باشد. و مي توان گفت: «هنيئا» و «مريئا» هر دو حالند از ضمير در «كلوه» .

يعني بخوريد آن را در حالي كه گوارا و حلال است. گاهي براي دعا در «فكلوه» وقف و به «هنيئا مريئا» ابتدا مي شود. و اين جمله براي حلال دانستن و مبالغه در مباح كردن است.

[سوره النساء (4): آيات 5 تا 6] ... ص: 553

اشاره

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (5) وَ ابْتَلُوا الْيَتامي حَتَّي إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفي بِاللَّهِ حَسِيباً (6)

ترجمه ... ص: 553

اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده به دست سفيهان ندهيد و از آن، به آنها روزي دهيد و لباس بر آنها بپوشانيد و سخن شايسته به آنها بگوييد. (5)

و يتيمان را بيازماييد تا هنگامي كه به حد بلوغ برسند، (در اين موقع) اگر در آنها رشد (كافي) يافتيد اموالشان را به آنها بدهيد و پيش از آن كه بزرگ شوند، اموال آنها را از روي اسراف نخوريد و هر كس (از سرپرستان) بي نياز است (از برداشت حق الزحمة) خودداري كند و آن كس كه نيازمند است به طرز شايسته (و مطابق زحمتي كه مي كشد) از آن بخورد، و هنگامي كه اموالشان را به آنها مي دهيد بر آنها شاهد بگيريد (اگر چه) خداوند براي محاسبه كافي است. (6)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 554

تفسير: ... ص: 554

وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ ندهيد [ثروت خود را] به افراد سفيه يعني زنان و كودكان و اسراف كنندگاني كه مال خود را به طور ناشايست خرج مي كنند.

أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً اموال و دارايي خود را كه قوام زندگاني و مايه سربلندي شماست. «قوام الشي ء و قيامه و قيمه» يعني آنچه چيزي را محكم و پايدار مي سازد. «قيما» نيز قرائت شده است.

وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها و اگر يتيمان واجب النفقه شمايند خوراك و پوشاك آنان را از اموال خودتان تأمين كنيد.

اين آيه متضمّن يك دستور براي همگان است كه مال خود را در اختيار سفيهي كه مي دانند آن را تباه و به طرز ناشايستي خرج مي كند، نگذارند، چه مرد باشد يا زن، خويشاوند باشد يا بيگانه.

وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً با نرمي و خوش زباني با يتيمان

سخن بگوييد.

«معروف» گفتار و يا كرداري است كه مردم به خاطر اين كه از نظر عقل و شرع نيكوست آن را دوست دارند و «منكر» گفتار و يا كرداري است كه آن را به خاطر زشتي اش نمي پسندند.

وَ ابْتَلُوا الْيَتامي و رشد و كمال عقلي يتيمان را قبل از رسيدن به حد بلوغ بيازماييد، تا هنگامي كه [در آستانه بلوغ قرار گرفتند و] وضع آنها از نظر رشد عقلي بر شما آشكار گرديد، بدون درنگ اموالشان را به آنان بازگردانيد. و نشانه هاي بلوغ سه چيز است:

1- دست يافتن به رشد جنسي و محتلم شدن. در اين هنگام شخص صلاحيّت و شايستگي براي ازدواج كردن را دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 555

2- رسيدن به سن پانزده سالگي.

3- روييدن موي زهار.

فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً و اگر از آشنايي آنان با راههاي تصرف در مال، آگاه شديد و آنها را شايسته در دين و آماده براي اصلاح مال يافتيد.

فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ پس اموالشان را به آنان بدهيد.

«حتي» [در جمله «حَتَّي إِذا بَلَغُوا»] همان است كه پس از آن جمله واقع مي شود و جمله پس از آن شرطيه است، زيرا «إذا» متضمّن معناي شرط است و جمله فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ، كه مركب از شرط و جزاء است، جواب براي شرط اوّل واقع شده است. و گويي گفته شده: يتيمان را تا زمان بلوغ و هنگامي كه مشاهده شود بر اثر رشد فكري استحقاق دريافت اموالشان را دارند، بيازماييد.

«إِسْرافاً» يا مصدر و در موضع حال است يعني: «مسرفين مبادرين كبرهم» يا مفعول له و معنايش اين است كه شما به علت اسراف كردن و شتاب كردن در

بزرگ شدن يتيمان، در مصرف اموال آنان كوتاهي مي كنيد.

وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ آن عده از سرپرستان ايتام كه متمكّن و بي نياز باشند، بايد از تصرف در اموال يتيمان خودداري و از دارايي خود استفاده كنند و به منظور مهرورزي به يتيم و باقي گذاردن مالش به ثروتي كه خداوند روزي آنان كرده، قناعت كنند.

وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ و سرپرستاني كه فقير و نادار باشند، بابت حق الزّحمه خود مي توانند با رعايت احتياط در تعيين مقدار آن، به اندازه قوت و غذاي خود بردارند، و گفته اند: به مقدار نيازمندي و كفايت خود به عنوان قرض بردارند.

فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ و هر گاه يتيمان صلاحيّت پيدا كردند و مالشان را به آنها تحويل داديد، شاهد بگيريد بر اين كه آنها اموالشان را دريافت كرده اند. تا بعد دچار تهمت نشويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 556

وَ كَفي بِاللَّهِ حَسِيباً گواهي خداوند و علم او به اين كه مال يتيمان را به خودشان سپرده ايد و آنها دريافت كرده اند، كافي است. پس بايد رفتارتان با يكديگر صادقانه و دوستانه باشد.

[سوره النساء (4): آيه 7] ... ص: 556

اشاره

لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً (7)

ترجمه ... ص: 556

براي مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مي گذارند سهمي است و براي زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مي گذارند سهمي، خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمي است تعيين شده و لازم الأداء. (7)

تفسير: ... ص: 556

مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ اين جمله «بدل» است از «مما ترك» به دليل تكرار شدن عامل.

[شأن نزول:] عربها در دوران جاهليّت تنها مردان را وارث مي شناختند و زنان را از آن محروم مي كردند. خداي سبحان اين آيه را نازل كرد و فرمود: «زنان نيز مانند مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود به جا گذاشته اند سهم مي برند، كم باشد يا زياد» .

نَصِيباً مَفْرُوضاً منصوب است بنا بر اختصاص و تقديرش: أعني نصيبا مفروضا است يعني براي زنان سهمي معيّن و واجب است كه بايد آن را به دست آورند. و يا «نصيبا» مصدر و براي تأكيد و به معناي «قسمة مفروضة» است.

اين آيه دلالت دارد بر اين كه قول به «تعصيب» «1» باطل است، زيرا خداوند

__________________________________________________

1- منظور از تعصيب اين است كه تركه از اصل سهام بيشتر باشد، اين مسأله از مسائل

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 557

ميراث را براي زنان و مردان واجب شمرده است.

[سوره النساء (4): آيات 8 تا 10] ... ص: 557

اشاره

وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (8) وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (9) إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً (10)

ترجمه ... ص: 557

و اگر به هنگام تقسيم (ارث) خويشان (و طبقه اي كه ارث نمي برند) و يتيمان و مستمندان حضور داشته باشند چيزي از آن اموال را به آنها بدهيد و با آنها به طرز شايسته سخن بگوييد (8)

آنها كه اگر فرزندان ناتواني از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مي ترسند، بايد (از ستم درباره يتيمان مردم) بترسند. پس از (مخالفت) خدا بپرهيزند و (با آنها) با نرمي و محبّت سخن بگويند (9)

كساني كه اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم مي خورند، تنها آتش مي خورند و بزودي به آتش سوزاني مي سوزند. (10)

تفسير: ... ص: 557

خداوند دستور مي دهد كه هنگام تقسيم ميراث اگر خويشاونداني كه ارث نمي برند حضور داشته باشند چيزي از آن را به آنها بدهيد. و اين يك دستور مستحبي است، و برخي گفته اند، رعايت اين دستور واجب است. بعضي معتقدند

__________________________________________________

عمده ايست كه شيعه و سنّي در آن اختلاف نظر دارند، عامّه معتقدند ما زاد تركه را بايد به مرداني داد كه پس از ورثه، خويشاوندي نزديكتري با ميّت دارند ولي اماميّه مي گويند: اين ما زاد را هم بايد بين خود ورثه به نسبت سهامشان تقسيم كرد. ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 5، ص 34- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 558

اين آيه به وسيله آيه ميراث نسخ شده است ولي سعيد بن جبير گويد: برخي گفته اند آيه نسخ شده ولي به خدا سوگند كه آيه نسخ نشده است، منتها مردم آن را سبك شمرده و بدان عمل نكرده اند.

منظور از «قول معروف» اين است كه مردم به هنگام تقسيم ارث با نرمي و ملاطفت با يتيمان و مستمندان سخن بگويند و از آنها عذر خواهي كنند و آنچه را

به آنان مي دهند ناچيز بدانند و در برابر اين كمك به آنها منّت نگذارند.

«لو» و ما بعد آن صله براي «الذين» است، [برخي معتقدند آيه درباره وصيّت نازل شده است ] و مقصود از «الذين» وصيت كنندگان هستند و خداوند به آنان دستور داده است از او بترسند درباره يتيماني كه در حريم آنان به سر مي برند و به آنها محبّت كنند، همان گونه كه نسبت به فرزندان خود بيمناكند كه اگر آنها را ناتوان بگذارند [در حقشان اجحاف خواهد شد]. اين وضع را در ذهن خود مجسّم كنند تا به خود اجازه اهانت به ايتام را ندهند. بنا بر اين معناي آيه اين مي شود: آنان كه چون مرگشان فرا رسد فرزندان ناتواني از خود به جا خواهند گذاشت و مي ترسند پس از آنان فرزندانشان به خاطر از دست دادن سرپرست خويش نابود شوند، بايد از خدا بترسند از اين كه درباره يتيمان ديگران ظلم و ستمي روا دارند.

وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً و سخن موافق شرع با يتيمان بگويند و به نيكي آنان را مورد خطاب قرار دهند.

در آيه بعد خداوند خورندگان مال يتيم را تهديد كرده و مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي ظُلْماً داوران و سرپرستان بدكرداري كه از راه ستم مال يتيم را مي خورند و به آنها ستم روا مي دارند، شكمهايشان پر از آتش مي شود.

إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً منظور از خوردن آتش، خوردن مال يتيم است زيرا اين عمل خورنده را به سوي آتش مي كشاند. پس در حقيقت گويي آتش مي خورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 559

وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً و بزودي گرفتار آتشي مي شوند كه براي سوزانيدن برافروخته شده است، گفته مي شود: صلي النار

يصلاها صليا يعني حرارت آتش را چشيد، و أصلاه اللَّه النار يعني خدا او را به آتش انداخت. «و سيصلون» نيز قرائت شده است.

[سوره النساء (4): آيه 11] ... ص: 559

اشاره

يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (11)

ترجمه: 559

خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مي كند كه (از ميراث) براي پسر به اندازه سهم دو دختر باشد و اگر فرزندان شما (دو دختر و) بيش از دو دختر بوده باشد دو سوّم ميراث از آن آنهاست و اگر يكي بوده باشد نيمي (از ميراث) از آن اوست و براي پدر و مادر او (كسي كه از دنيا رفته است) هر كدام يك ششم ميراث است اگر فرزندي داشته باشد و اگر فرزندي نداشته باشد و تنها پدر و مادر از او ارث برند، براي مادر او يك سوّم است و اگر او برادراني داشته باشد مادرش يك ششم مي برد (و پنج ششم باقيمانده براي پدر است) (همه اينها) بعد از انجام وصيّتي است كه او كرده است، و بعد از اداي دين است- شما نمي دانيد پدران و مادران و فرزندانتان كداميك براي شما سودمندترند- اين فريضه الهي است و خداوند دانا و حكيم است. (11)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 560

تفسير: ... ص: 560

يُوصِيكُمُ اللَّهُ خدا به شما امر مي كند و بر شما واجب مي داند، زيرا وصيّت خداي سبحان امر است و واجب.

فِي أَوْلادِكُمْ در مورد ميراث فرزندانتان، آن گاه خداوند آنچه را به طور اجمال بيان كرده شرح داده و مي فرمايد:

لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ تقدير آيه: للذكر منهم بوده چون مرجع ضمير معلوم بوده حذف شده است، و معنايش اين است كه: سهم پسر از ميراث برابر است با سهم دو دختر، و اين در صورتي است كه ورثه ميّت دو دختر و يك پسر باشند ولي اگر وارث تنها يك پسر باشد همه مال را و چنانچه تنها دو دختر باشند دو سوّم مال را

ارث سهم مي برند، و دليل بر اين كه سهم دو دختر از تركه دو سوّم است، جمله بعد مي باشد:

فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ يعني اگر زنان ارث بر دو و بيشتر از دو دختر بودند و مردي كه با آنها ارث ببرد نبود، براي آنها دو سوم تركه است.

ضمير مستتر در «ترك» به ميت بر مي گردد، هر چند در آيه ذكري از او به ميان نيامده است و چون آيه در مورد ميراث بود، معلوم است كسي كه مالي از خود به جاي گذارده ميّت است.

جمله لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ دلالت دارد بر اين كه حكم ارث دو دختر همان حكم يك پسر است، زيرا پسر با وجود يك دختر دو سوّم مال را مالك مي شود چنان كه دو دختر نيز با وجود يك پسر دو سوّم مال را به دست مي آورند و چون حكم ارث دو دختر را ذكر كرد به دنبال آن حكم ارث بيش از دو دختر را بيان كرده و مي فرمايد:

فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ يعني اگر جمع زنان ارث بر بيش از دو نفر باشند، تعدادشان هر چه باشد سهم آنان از ارث همان سهم دو خواهر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 561

يعني دو سوّم است و بيش از اين مقدار سهم نمي برند.

وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ و اگر وارث يك دختر باشد، نصف تركه ميت از آن اوست: سپس به ذكر ميراث پدر و مادر پرداخته و مي فرمايد:

وَ لِأَبَوَيْهِ براي پدر و مادر ميّت.

لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ لكل واحد منهما بدل از لأبويه است و

عامل تكرار شده است. لفظ «ولد» بر پسر و دختر هر دو اطلاق مي شود يعني: براي هر يك از پدر و مادر يك ششم تركه ميت است، خواه فرزند پسر باشد يا دختر، يكي باشد يا بيشتر.

فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ اگر براي ميّت فرزند پسر و يا دختر و فرزند زاده اي نباشد، به لحاظ اين كه كلمه «ولد» شامل فرزند و فرزند زاده هر دو مي شود.

وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ و فقط پدر و مادر وارث ميّت باشند، سهم مادر يك سوّم و ظاهر اين است كه بقيّه براي پدر خواهد بود.

فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ به نظر ائمه هدي عليهم السلام در صورتي به مادر يك ششم داده مي شود كه ميت علاوه بر داشتن دو برادر يا يك برادر و دو خواهر يا چهار خواهر پدر هم داشته باشد، زيرا جمله مورد بحث عطف بر فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ است و تقديرش اين است: فإن كان له إخوة و ورثه أبواه فلأمه السدس يعني اگر ميت برادراني داشته باشد و پدر و مادر هر دو وارث او باشند سهم مادر يك ششم است. «فلأمّه» به كسر همزه نيز قرائت شده است، و همزه از كسره ما قبل تبعيّت كرده است.

مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ «يوصي بها» به صورت مجهول نيز قرائت شده است، يعني تقسيم تركه چنان كه گفته ايم پس از پرداخت دين و اجراي وصيت ميّت است، و اختلافي نيست در اين كه اداي دين بر وصيت و ميراث مقدّم است. گر چه در آيه وصيّت مقدّم بر دين آمده است و گويي

گفته شده پس از انجام

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 562

يكي از اين دو [وصيّت و اداي دين ] بايد ارث را تقسيم كرد، و لفظ «او» براي يكي از دو چيز يا يكي از چند چيز است و دلالتي بر ترتيب ندارد.

آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً شما نمي دانيد كه كدام يك از پدر و مادر و فرزندانتان براي شما نافعترند، آيا كسي كه وصيت كرده يا او كه وصيت نكرده است؟ يعني كسي كه در مورد مصرف بخشي از مال خود براي خود وصيت كرده شما را در معرض پاداش اخروي قرار داده است و چنانچه وصيت او را تأييد و بدان عمل كنيد نفع اين شخص برايتان بيشتر است از كسي كه وصيت نكرده و مال و ثروت فراواني براي شما باقي گذارده است.

فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ «فريضة» به عنوان مصدر مؤكّد منصوب شده، و تقدير آيه فرض اللَّه فريضة است.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً خدا به مصالح خلق خود داناست و احكام و قوانيني كه در مورد ميراثها و جز آن واجب كرده، حكيمانه است.

[سوره النساء (4): آيه 12] ... ص: 562

اشاره

وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ

مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 563

ترجمه ... ص: 563

و براي شما نصف ميراث زنانتان است، اگر آنها فرزندي نداشته باشند و اگر فرزندي براي آنها باشد يك چهارم از آن شماست، پس از انجام وصيّتي كه كرده اند و اداي دين (آنها) و براي زنان شما يك چهارم ميراث شماست اگر فرزندي نداشته باشيد و اگر براي شما فرزندي باشد يك هشتم از آن آنهاست، بعد از انجام وصيّتي كه كرده ايد و اداي دين، و اگر مردي بوده باشد كه كلاله (خواهر يا برادر) از او ارث مي برد يا زني كه برادر يا خواهري دارد، سهم هر كدام يك ششم است (اگر برادران و خواهران مادري باشند) و اگر بيش از يك نفر باشند آنها شريك در يك سوّم هستند پس از انجام وصيّتي كه شده و اداي دين، به شرط آن كه (از طريق وصيّت و اقرار به دين) به آنها ضرر نزند، اين سفارش خداست و خدا دانا و حليم است. (12)

تفسير: ... ص: 563

وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ و اگر همسرانتان داراي فرزند يا فرزندزاده اي نباشند نصف تركه آنها به شما شوهران مي رسد.

فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ و اگر آنها داراي فرزندي از شما يا شوهر ديگري باشند يك چهارم تركه مال شماست، در اين تقسيم سهم زن نصف سهم مرد قرار داده شده، همان طور كه اگر ورثه ارتباط نسبي با يكديگر داشته باشند سهم زن نيز نصف سهم مرد است، و در صورتي كه ميّت بيش از يك زن داشته باشد سهم 4/ 1 يا 8/ 1 به طور مساوي ميان آنان تقسيم مي شود.

وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً و اگر ميت

مردي باشد كه كلاله از او ارث مي برد. «يورث» يا از «ورث» و ثلاثي مجرد و يا از «أورث» و ثلاثي مزيد است، و در صورتي كه آن را ثلاثي مزيد بدانيم مقصود از «رجل» وارث خواهد بود نه ميّت.

«يورث» [فعل و نايب فاعلش ] صفت براي «رجل» و «كلالة» خبر براي «كان» است. بنا بر اين، دو معنا براي آيه مي توان بيان كرد:

1- اگر ميّت «كلاله» باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 564

2- اگر وارث «كلاله» باشد.

و مي توان گفت «يورث» خبر «كان» و «كلالة» حال از ضمير مستتر در آن است. و در مورد معناي «كلالة» اختلاف نظر وجود دارد. از ائمّه ما عليهم السلام روايت شده كه به برادران و خواهران ميت «كلاله» گفته مي شود. و آنچه در اين آيه ذكر شده خواهران و برادران مادري ميّت و آنهايي كه در آخر اين سوره ذكر شده اند خواهران و برادران مادري و پدري يا پدري تنها مي باشند بنا بر اين «كلاله» كساني هستند كه به واسطه اصل خويشاوندي كه همان رابطه پدري و فرزندي است، با ميّت رابطه خويشاوندي دارند و او را احاطه كرده اند، مانند تاجي كه بر سر احاطه دارد و آن را در بر مي گيرد و علّت اختلاف در معناي «كلاله» اين است كه اين كلمه مصدر است و بر كسي كه نه پدر باشد و نه فرزند و بر ميّتي كه نه پدر بر جاي گذاشته و نه فرزند بلكه خواهران و برادراني از خود باقي گذارده اطلاق مي شود.

بنا بر اين «كلاله» صفت براي ميّت يا وارث اوست يعني وارث يا موروثي كه داراي «كلاله» است، چنان كه گفته مي شود: «فلان من

قرابتي» و منظور اين است كه فلاني از كساني است كه با من خويشاوندي دارد.

أَوِ امْرَأَةٌ يا زن كلاله اي مالش به ارث برده شود.

وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ يعني ميت داراي برادر يا خواهر مادري باشد.

فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ خواهر و برادر امّي- هر گاه منحصر به فرد باشند- هر كدام يك ششم سهم مي برند و اگر بيشتر از يك نفر باشند، يك سوّم مال را به طور مساوي بين خود تقسيم مي كنند. در اين صورت سهم زن و مرد يكسان و برابر است.

غَيْرَ مُضَارٍّ يعني وصيّت نبايد به ضرر ورثه باشد، و اين در صورتي است كه ميّت به بيش از يك سوّم مالش وصيّت كرده است يا وصيت به ديني كرده كه بر ذمه اش نيست و مقصودش ضرر رساندن به وارث باشد.

وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ «وصية» مصدر مؤكّد است، مانند آيه: فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 565

(نساء/ 12).

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ خداوند به عمل كساني كه در وقت وصيّت نسبت به ورثه خود ستم مي كنند، آگاه است.

حَلِيمٌ نسبت به مجازات ستمكاران، شتاب نمي كند. و اين تهديدي براي آنهاست.

[سوره النساء (4): آيات 13 تا 14] ... ص: 565

اشاره

تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (13) وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ (14)

ترجمه ... ص: 565

اينها مرزهاي الهي است، و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند (و مرزهاي قوانين او را محترم بشمرد) وي را در باغهايي از بهشت وارد مي كند كه نهرهاي آب از زير درختان آن جاري است و جاودانه در آن مي مانند و اين پيروزي بزرگي است (13)

و آن كس كه نافرماني خدا و پيامبرش كند و از مرزهاي او تجاوز نمايد او را در آتشي وارد مي كند كه جاودانه در آن خواهد ماند و براي او مجازات توهين آميزي است. (14)

تفسير: ... ص: 565

تِلْكَ اشاره است به احكام و دستوراتي كه درباره ارث و يتيمان ذكر شد و خداوند از اين رو كه احكام و قوانينش مانند مرزهايي است كه پيش روي مكلفين قرار گرفته و آنان نبايد از آنها تجاوز كنند، آنها را «حدود» ناميده است.

تعبير به «يدخله» و «خالدين» به اعتبار حمل اين دو كلمه بر لفظ «من» [كه مفرد است ] و معناي آن [كه جمع است ] مي باشد.

جمله يَتَعَدَّ حُدُودَهُ دلالت بر اين دارد كه مقصود از آيه: وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اين است كه هر كس از خدا و رسولش نافرماني كند كافر است، زيرا كسي ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 566

جز كافر از همه حدود الهي يعني واجبات و اوامر و نواهي او تجاوز نمي كند.

[سوره النساء (4): آيات 15 تا 16] ... ص: 566

اشاره

وَ اللاَّتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً (15) وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً (16)

ترجمه ... ص: 566

و كساني از زنان شما كه مرتكب زنا مي شوند، چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبيد، اگر گواهي دادند، آنان (زنان) را در خانه هاي (خود) نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد يا اين كه خداوند راهي براي آنها قرار دهد (15)

و آن مردان و زناني كه (همسر ندارند) و اقدام به ارتكاب آن عمل (زشت) مي كنند آنها را آزار دهيد (و حدّ بر آنها جاري نماييد) و اگر (براستي) توبه كنند و خود را اصلاح نمايند، از آنها درگذريد، زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است. (16)

تفسير: ... ص: 566

[پس از آن كه خداوند حكم زنان و مردان را از لحاظ نكاح و ميراث بيان كرد، كيفر كساني را كه مرتكب حرام شوند شرح مي دهد و مي فرمايد:] وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ زنان آزادي كه مرتكب فاحشه مي شوند.

مقصود از «فاحشه» زناست و به خاطر اين كه زشتي آن بيش از زشتيهاي ديگر است از آن تعبير به «فاحشه» شده است.

فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ چهار نفر از مسلمانان را بر [زناي ] آنان گواه بگيريد.

فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ اگر چهار شاهد گواهي دادند، آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 567

براي هميشه در خانه هايتان حبس كنيد. تا مرگشان فرا رسد. در آغاز اسلام هر گاه زني زنا مي كرد و چهار گواه بر زناي او شهادت مي دادند، او را در خانه حبس مي كردند تا جان مي سپرد، سپس اين حكم با آيه: «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي ...» «به مرد و زن زناكار هر يك صد ضربه شلاق بزنيد» (نور/ 2) نسخ شد.

أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا و يا اين كه خداوند راهي براي آنها قرار دهد. منظور

ازدواج است كه آنها را از بي عفّتي و زنا دور مي كند، و گفته اند: مقصود از «سبيل» حدّ زناست كه تا آن زمان تشريع نشده بود.

روايت شده است كه وقتي آيه: الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي ... نازل شد پيامبر (ص) فرمود: «اين حكم را از من بگيريد، خداوند راه را براي آنها تعيين كرد، هر گاه زن و مرد مجرّدي با يكديگر زنا كنند، به هر كدام صد ضربه شلّاق بزنيد و يك سال آنها را تبعيد كنيد، و هر گاه زن و مرد بيوه اي مرتكب عمل منافي عفّت شدند، آنها را صد ضربه شلاق بزنيد و سنگسار كنيد، نزد ما [اماميه ] اين حكم اختصاص به زن و مرد پيري دارد كه مرتكب زنا شده اند.

وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ مرد و زني كه مرتكب زنا مي شوند. فأذوهما آنها را مذمّت و سرزنش كنيد.

فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما اگر توبه نمودند و حالشان را تغيير داده و عمل خود را اصلاح كردند، از اذيت و آزار آنها خودداري كنيد و از سرزنش كردن آنان دست برداريد. «الذان» به تشديد نون نيز قرائت شده است.

[سوره النساء (4): آيات 17 تا 18] ... ص: 567

اشاره

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (17) وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 568

ترجمه ... ص: 568

توبه تنها براي كساني است كه كار بدي را از روي جهالت انجام مي دهند و سپس بزودي توبه مي كنند. خداوند توبه چنين اشخاصي را مي پذيرد و خدا دانا و حكيم است (17)

و براي كساني كه كارهاي بد انجام مي دهند و هنگامي كه مرگ يكي از آنها فرا برسد مي گويد الآن توبه كردم، توبه نيست و نه براي كساني كه در حال كفر از دنيا مي روند. اينها كساني هستند كه عذاب دردناكي براي آنها فراهم كرده ايم. (18)

تفسير: ... ص: 568

«توبه» از «تاب اللَّه عليه» است هر گاه خداوند توبه كسي را بپذيرد. يعني قبول توبه آنان بر خداوند لازم است، و خداي سبحان پذيرفتن آن را از باب فضل و كرم خويش واجب دانسته است.

«بجهالة» در موضع حال است، يعني توبه تنها براي كساني است كه كارهاي بد را در حال ناداني و سفاهت انجام مي دهند زيرا ناداني و شهوت انسان را به ارتكاب كارهاي زشت فرا مي خواند نه عقل و دانش.

ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ سپس در زمان كوتاهي توبه مي كنند، و مقصود توبه اي است كه پيش از فرا رسيدن مرگ باشد. ابن عباس گفته است: پيش از وارد شدن ملك الموت [عزرائيل ] توبه مي كنند.

وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ اين جمله عطف است بر «الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ» .

خداي سبحان، كسي را كه كافر از دنيا مي رود با كسي كه توبه اش را تا وقت فرارسيدن مرگ به تأخير مي اندازد. يكسان قرار داده است.

[سوره النساء (4): آيه 19] ... ص: 568

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 569

ترجمه ... ص: 569

اي كساني كه ايمان آورده ايد براي شما حلال نيست كه از زنان از روي اكراه (و ايجاد ناراحتي براي آنها) ارث ببريد و آنها را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتي از آنچه به آنها پرداخته ايد (از مهر) تملّك كنيد مگر اين كه آنها عمل زشت آشكاري انجام دهند و با آنان به طور شايسته رفتار كنيد و اگر از آنها (به جهاتي) كراهت داشتيد، (فورا تصميم به جدايي نگيريد) چه بسا از چيزي كراهت داريد و خداوند در آن نيكي فراوان قرار داده است. (19)

تفسير: ... ص: 569

مردم جاهليت هر گونه ظلم و ستمي را در حق زنانشان روا مي داشتند. اين آيه براي نهي آنان از اين كار نازل شد رسم مردم جاهليت اين بود كه هر گاه مردي مي مرد، يكي از نزديكان او (پسر يا ولي اش لباسي بر زنش مي افكند و مي گفت من به اين زن سزاوارتر از ديگران هستم. آن گاه آيه نازل شد كه:

لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً براي شما حلال نيست كه زنان را به عنوان ميراث بگيريد. در حالي كه آنها راضي به اين امر نيستند و يا مجبور شده اند.

كلمه «كرها» به فتح كاف و ضمّ آن (كرها) هر دو قرائت شده است.

گفته اند: مردم جاهليّت زنان را حبس مي كردند تا اين كه بميرند [و مالشان را به ارث ببرند] و در آيه مورد بحث به آنها گفته شده براي شما جايز نيست كه زنان را بر زوجيّت خود باقي بگذاريد تا اين كه بميرند و از آنها ارث ببريد، در صورتي كه به اين كار راضي نيستند. برخي از مردان به منظور ضرر رساندن به زنانشان آنها را به

حال خود باقي مي گذاردند [و طلاقشان نمي دادند] تا اين كه مجبور شوند قسمتي از مال خود را براي رها شدن از اسارت شوهرشان فدا كنند. سپس گفته شده:

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 570

وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ «عضل» به معناي حبس و در تنگنا قرار دادن است و بهتر اين است كه «لا تعضلوهن» منصوب و عطف بر «أن ترثوا» و «لا» براي تأكيد نفي باشد، يعني حلال نيست براي شما كه از زنان ارث ببريد و نيز روا نيست كه آنها را از ازدواج منع كنيد.

إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ مگر اين كه عمل زشت آشكاري انجام دهند، يعني از اداي وظايف همسري خودداري كنند و با بد زباني و نافرماني نسبت به شوهر به اذيّت و آزار او و افراد خانواده اش بپردازند، و مقصود اين است كه اگر سوء معاشرت از جانب زنها باشد شما در مطالبه خلع يعني درخواست بخشيدن مهر از آنان مجاز هستيد. بنا بر اين تقدير آيه اين است: و لا تعضلوهن إلّا لأن يأتين بفاحشة أو وقت أن يأتين بفاحشة.

امام صادق (ع) فرمود: «هر گاه زن به شوهرش بگويد، من تو را تمكين نمي كنم و سوگندي را از تو نمي پذيرم و با تو همبستر نمي شوم، بر مرد حلال است كه آن زن را خلع نمايد «1» . مردم جاهليت با زنان بدرفتاري مي كردند، خطاب به آنان گفته شده:

وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ با آنها به نيكي معاشرت كنيد. مقصود از معاشرت نيكو، انصاف در تقسيم نفقه و رفتار و گفتار پسنديده است.

فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ يعني اگر از مصاحبت با آنها راضي نيستيد، تنها به خاطر ناخوشايند بودن آنها نزد

شما، تصميم به جدايي نگيريد و با آنها متاركه نكنيد، زيرا ممكن است شما از چيزي اكراه داشته باشيد كه براي دين شما شايسته تر و پسنديده تر است و يا به چيزي علاقمند باشيد كه به زيان دين شما باشد.

__________________________________________________

1-

الصادق (ع) قال: إذا قالت للزوج لا أغتسل لك من جنابة و لا ابر لك قسما و لأوطين فراشك حل له أن يخلعها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 571

[سوره النساء (4): آيات 20 تا 21] ... ص: 571

اشاره

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (20) وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضي بَعْضُكُمْ إِلي بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (21)

ترجمه ... ص: 571

اگر تصميم گرفتيد همسر ديگري به جاي همسر خود انتخاب كنيد و مال فراواني (به عنوان مهر) به او پرداخته ايد، چيزي از آن را نگيريد، آيا براي باز پس گرفتن مهر زنان، متوسل به تهمت و گناه آشكار مي شويد؟ (20)

و چگونه آن را باز پس مي گيريد در حالي كه شما با يكديگر تماس و آميزش كامل داشته ايد و (از اين گذشته) آنها پيمان محكمي (هنگام ازدواج) از شما گرفته اند؟ (21)

تفسير: ... ص: 571

پيش از اسلام رسم بر اين بود كه هر گاه مردي تصميم مي گرفت همسر ديگري برگزيند، همسر اوّل خود را به اعمال منافي عفت متهم مي كرد تا حاضر شود آنچه را قبلا به عنوان مهر دريافت كرده است به شوهرش برگرداند، [و همان را مهر همسر دوم قرار مي داد]، خداي سبحان آنان را از اين كار زشت نهي كرده و فرموده است:

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ اگر خواستيد زني را به جاي زني ديگر اختيار كنيد.

وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً و زني را كه خواستيد طلاق دهيد مال بسياري داده ايد.

فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً از آنچه به او داده ايد چيزي را پس نگيريد.

أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً آيا با بهتان و گناه آشكار مال را از او مي گيريد؟

نصب «بهتانا» و «إثما» بنا بر حال بودن آن دو است و مي توان گفت مفعول له اند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 572

هر چند مقصود آنان بهتان زدن و ارتكاب گناه نبوده است چنان كه گفته مي شود:

«قعد عن القتال جبنا يعني به خاطر ترس از جنگ كردن خودداري كرد» . [و ممكن است نجنگيدن او به سبب ترس نباشد].

منظور از «ميثاق غليظ» حق مصاحبت و همخوابي است. گويي گفته

شده:

«و أخذن به منكم ميثاقا غليظا» يعني آنها با تماس گرفتن و خلوت كردن شما با يكديگر از شما پيماني سخت گرفتند.

برخي گفته اند، مقصود از «ميثاق غليظ» آن پيماني است كه مرد در موقع ازدواج مي بندد كه زن را به خوبي نگه دارد يا به نيكي رهايش سازد.

از پيامبر گرامي (ص) روايت شده كه فرمود: «توصيه و سفارش زنان را به خوبي بپذيريد زيرا آنها در دست شما اسيرند و ايشان را به عنوان امانت الهي گرفتيد و با كلمه خدا بر خويش حلال ساختيد» «1» .

[سوره النساء (4): آيه 22] ... ص: 572

اشاره

وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً (22)

ترجمه ... ص: 572

و ازدواج نكنيد با زناني كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند، مگر آنها كه در گذشته (قبل از نزول اين حكم) انجام شده است، زيرا اين كار عمل زشت و تنفّر آوري است و روش نادرستي مي باشد. (22)

تفسير: ... ص: 572

روش مردم جاهليت اين بود كه با همسر پدر خود ازدواج مي كردند و برخي از مردم جاهلي اين نوع ازدواج را «مقت» (تنفّر آميز) و فرزنداني كه ثمره آن بودند

__________________________________________________

1-

عن النّبي (ص): استوصوا بالنساء خيرا فإنهن عوان في أيديكم أخذتموهن بأمانة اللَّه و استحللتم فروجهن بكلمة اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 573

«مقتي» (فرزندان مورد تنفّر) مي ناميدند، از اين رو خداي سبحان فرموده «و مقتا»، و معناي آيه اين است كه با زناني كه پدران شما با آنها ازدواج كرده اند ازدواج نكنيد. سپس در جمله «إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ» ازدواجهايي كه در گذشته صورت گرفته استثنا شده است چنان كه «غير أن سيوفهم» در كلام شاعر استثنا شده است:

و لا عيب فيهم غير أن سيوفهم بهن فلول من قراع الكتائب «1»

منظور آيه اين است: اگر اكنون براي شما ازدواج با زناني كه در گذشته همسران پدرانتان بوده اند امكان داشت، با آنها ازدواج كنيد، ولي انجام آن ممكن نيست و جز ازدواجهايي كه در گذشته انجام شده بر شما حلال نمي باشد. و به منظور تأكيد بر حرمت اين عمل مي فرمايد:

إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً چنين عملي در دين خدا بسيار زشت است.

وَ مَقْتاً: يعني زشت و منفور و دور از جوانمردي است. و زشتي آن بيش از حدّ و غير قابل تصوّر است.

وَ ساءَ سَبِيلًا يعني اين ازدواج فاسد و زشت، روش نادرست و بدي است.

[سوره النساء (4): آيه 23] ... ص: 573

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ

بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (23)

__________________________________________________

1- نيست عيبي در آن قوم، جز اين كه لبه شمشيرهايشان از ضربه گروه هاي جنگجو شكسته است. [...]

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 574

ترجمه ... ص: 574

حرام شده است بر شما [نكاح با] مادرانتان و دخترانتان و خواهران و عمّه ها و خاله ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادراني كه شما را شير داده اند و خواهران رضاعي شما و مادران همسر و دختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند، از همسراني، كه با آنها آميزش جنسي داشته ايد پس اگر با مادران آنان آميزش نكرده ايد (دختران آنها) براي شما مانعي ندارد و (و نيز) همسران پسرانتان كه از نسل شما هستند (نه پسر خوانده ها) و (نيز حرام است بر شما) كه جمع كنيد ميان دو خواهر مگر آنچه در گذشته واقع شده خداوند آمرزنده و مهربان است. (23)

تفسير: ... ص: 574

مقصود آيه حرمت ازدواج با اين زنان است، زيرا [حرمت به ذات شي ء تعلّق نمي گيرد و] از اين كه فرموده حرام است بر شما مادرانتان فهميده مي شود كه ازدواج با آنها بر شما حرام است. چنان كه از تحريم خمر حرمت شرب آن و از تحريم «ميته» حرمت خوردن آن فهميده مي شود.

جمله «أُمَّهاتُكُمْ» شامل جدّه مادري و پدري و طبقات بالاتر از آن مي شود چنان كه حرمت ازدواج با دختران در «بناتكم» دختر و دختر دختر و دختر پسر و فرزندان نسلهاي بعدي آنها را نيز شامل مي شود.

وَ أَخَواتُكُمْ اين جمله متضمن حرمت ازدواج با خواهراني است كه با انسان از يك پدر يا يك مادر يا از يك پدر و مادر باشند.

«عمات» [جمع عمّه ] تمام خواهران پدر را كه ارتباط او با آنها نسبي و از طريق ولادت باشد، شامل مي شود، چه عمه پدري يا عمه مادري باشد، ازدواج با آنها حرام است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 575

«خالات» [جمع خاله ]

تمام خواهران مادر را كه ارتباط او با آنها نسبي و از طريق ولادت باشد شامل مي شود، چه خاله پدري يا مادري باشند، ازدواج با آنها حرام است.

وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ تمام دختران برادر و دختران خواهر را چه برادر و خواهر پدري باشند يا مادري شامل مي شود، چه دختران خودشان باشند يا دختران فرزندان آنان ازدواج با آنها حرام است.

اين هفت دسته زناني هستند كه از راه نسب با انسان محرمند، و ازدواج با آنها حرام است، سپس خداي متعال محارم سببي را ذكر كرده و فرموده:

وَ أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ و مادراني كه شما را شير مي دهند، قرآن زناني را كه به انسان شير داده اند مادر ناميده است، زيرا شيرخوارگي به منزله نسب مي باشد، چنان كه زناني را كه انسان با آنها از يك پستان شير خورده است خواهر ناميده و فرموده است:

وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ و خواهران رضاعي شما. بنا بر اين شوهر زني كه بچّه اي را شير داده پدر آن كودك و پدر و مادر او جد و جدّه و خواهرش عمّه او به حساب آمده و فرزنداني كه از غير آن زن دارد- چه پيش از رضاع به دنيا آمده باشند يا بعد از آن- خواهر و برادر پدري آن طفل مي باشند و مادر زني كه بچه را شير داده جده و خواهرش خاله [و برادرش دايي ] او و فرزنداني كه از اين شوهر دارد برادر و خواهر پدري و مادري او محسوب مي شوند و اگر آن زن فرزنداني از غير اين شوهر داشته باشد برادر و خواهر مادري طفل خواهند بود.

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود:

«تمام كساني كه از راه نسب بر انسان حرام مي شوند از راه شير خوارگي نيز حرام مي شوند» «1» . اين حديث دلالت مي كند

__________________________________________________

1-

يحرم من الرّضاع ما يحرم من النّسب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 576

بر اين كه هفت گروهي كه از راه خويشاوندي حرام گرديده از راه شير خوارگي نيز حرام شمرده شده است. سپس مي فرمايد:

وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ يعني نكاح مادر زن نيز حرام است، اعم از اين كه مادر خود زن يا مادر مادرش يا مادر پدرش باشد و اعم از اين كه مادر نسبي يا رضاعي او باشد. مادر زن به مجرّد عقد دخترش، حرام مي شود [اعم از اين كه اين عقد آميزشي به دنبال داشته باشد يا نه ].

وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ و دختران همسرانتان كه از شوهران ديگر مي باشند و در ضمان و تربيت شما هستند، بر شما حرامند و علت اين كه فرزند زني كه از شوهر قبلي اش دختر يا پسري دارد، «ربيب» يا «ربيبه» ناميده شده اين است كه شوهر بعدي آن زن غالبا دختر و پسر زن را مثل فرزند خود تحت تربيت و سرپرستي قرار مي دهد، و به همين خاطر دختر زن و دختر دختر او و دختر پسرش بر شوهر حرام است. زيرا همه اينها را ربيبه مي نامند.

مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ اين جمله متعلّق است به «ربائبكم» و معنايش اين است كه ربيبه موقعي بر شخص حرام است كه با مادر او آميزش كرده باشد و در غير اين صورت حرام نمي باشد. دخول در اين جا كنايه از جماع است، چنان كه گفته مي شود: «بني عليها و ضرب عليها الحجاب» [و هر دو تعبير كنايه از

اين است كه مرد با همسر خود آميزش كرده است ]، بنا بر اين «دخلتم بهن» به معناي «أدخلتموهن الستر» است و «باء» براي تعديه مي باشد.

به نظر ابو حنيفه، دخول به معناي جماع و كارهايي است كه به منزله جماع مي باشد مثل عريان كردن، لمس از روي شهوت و ... و مذهب ما نيز همين است.

وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ يعني ازدواج با همسر فرزندان صلبي شما بر شما حرام است، ولي همسر كساني كه پسر خوانده شما هستند حرام نيست. رسول خدا (ص) با زينب دختر حجش همسر مطلّقه زيد بن حارثه [كه پسر خوانده او بود] ازدواج كرد. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 577

وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ اين جمله در محلّ رفع است، يعني حرام است بر شما كه جمع كنيد ميان دو خواهر در عقد ازدواج و نيز دو كنيز كه با يكديگر خواهر باشند، البته يك فرد مي تواند دو كنيز را كه با همه خواهرند، مالك شود.

إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ ولي شما بر آنچه گذشته است مؤاخذه نمي شويد، به دليل فرموده خداوند: إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً: خدا آمرزنده و مهربان است.

زناني را كه از طريق نسب يا سبب ازدواج با آنها براي هميشه ممنوع است «مبهمات» «1» مي نامند، زيرا ازدواج با آنها از هر جهت و در هر زماني حرام است.

ابن عباس مي گفت: خداوند هفت گروه از زنان را به نسب و هفت گروه را به سبب حرام كرده است و همين آيه را تلاوت مي كرد، سپس مي گفت هفتم اين است:

وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ «با زناني كه پدرانتان با آنها ازدواج كرده اند، نكاح نكنيد» (نساء/

22).

__________________________________________________

1- اين كلمه از «بهيم» گرفته شده و منظور حيواني است يك رنگ كه رنگهاي ديگري با رنگ او نياميخته باشد. و علت اين كه اين زنان را «مبهمات» گويند اين است كه نقطه اي براي حلّيت ازدواج در مورد آنها وجود ندارد (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 5 ص 96).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 579

جزء پنجم سوره نساء آيه 24 تا آيه 147

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 581

[سوره النساء (4): آيه 24] ... ص: 578

اشاره

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (24)

ترجمه ... ص: 581

زنان شوهردار (بر شما حرام است) مگر آنها را كه مالك شده ايد. اينها احكامي است كه خداوند بر شما مقرّر داشته و زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد) براي شما حلال است، كه با اموال خود آنها را اختيار كنيد، در حالي كه پاكدامن باشيد و از زنا خودداري نماييد و زناني را كه متعه مي كنيد مهر آنها را واجب است بپردازيد و گناهي بر شما نيست به آنچه با يكديگر توافق كرده ايد، بعد از تعيين مهر، خداوند دانا و حكيم است. (24)

تفسير: ... ص: 581

كلمه «المحصنات» در اين آيه به فتح صاد قرائت شده است يعني زناني كه شوهر دارند بر شما حرام هستند.

إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مگر زناني كه اسير شده اند و در سرزمين كفر داراي شوهر هستند. ازدواج با آنها با اين كه شوهر دارند بر شما حلال است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 582

كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ «كتاب» مصدر [منصوب ] و براي تأكيد بوده و تقدير آيه:

كتب اللَّه ذلك عليكم كتابا است يعني آنچه بر شما حلال و آنچه بر شما حرام است خداوند براي شما معيّن ساخته پس حلال خدا را حلال و حرام او را حرام بدانيد و به آن عمل كنيد.

وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ اين جمله عطف است بر فعل مقدّري كه «كتاب اللَّه» را نصب داده و كساني كه «أحل لكم» به صيغه مجهول قرائت كرده اند، آن را عطف بر «حرّمت عليكم» دانسته اند.

«أن تبتغوا» مفعول له است و معناي جمله اين است: آنچه حلال و يا حرام است براي شما بيان شده تا به وسيله اموالتان نكاحي را طلب كنيد كه در آن پولي

را بابت مهر [در مورد زن آزاد] و يا خريدن [در مورد كنيز] بپردازيد. بنا بر اين مفعول «تبتغوا» در تقدير است. و مي توان گفت «أن تبتغوا» بدل از «ما وراء ذلكم» است.

مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ يعني زنان پاكدامن و غير زناكار. مصدر آن «احصان» به معناي عفّت و پاكدامن بودن و حفظ كردن نفس از وقوع در فعل حرام است. گفته شده: مقصود از «محصنين» ازدواج كنندگان هستند.

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ و هر گاه از زنها كسب لذّت كرديد. فآتوهن أجورهن پس مهرشان را بدهيد. منظور از «ما» زنان هستند و ضمير «به» در لفظ به «ما» و در معنا به «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» بر مي گردد.

ابن عباس و سعيد بن جبير و ابن مسعود و گروهي از تابعين گويند: منظور عقد منقطع (متعه) است كه در آن مهر و مدّت معيّن مي شود. و مذهب ائمّه (ع) همين است.

[از جماعتي از صحابه كه ابي بن كعب، عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن مسعود از آنهايند نقل شده كه ] ايشان قرائت كرده اند: «فما استمتعتم به منهن إلي أجل مسمي فآتوهن أجورهن» يعني زناني را كه با عقد متعه به نكاح خود در آورده ايد اجرتشان را بپردازيد، و پرداخت آن با خود عقد واجب شده، و تنها در نكاح متعه با جاري شدن عقد تمام مهر واجب مي شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 583

وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ يعني اگر پس از پايان يافتن مدّت «عقد متعه» با يكديگر توافق كنيد كه عقد را تجديد كنيد گناهي بر شما نيست.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً خداوند داناست و از روي حكمت و مصلحت عقد

نكاح را كه به وسيله آن اموال و انساب مردم محفوظ مي ماند، واجب كرده است.

[سوره النساء (4): آيه 25] ... ص: 583

اشاره

وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَي الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (25)

ترجمه ... ص: 583

و آنها كه توانايي ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان ندارند، مي توانند با زنان پاكدامن از بردگان با ايماني كه در اختيار داريد ازدواج كنند.

خدا آگاه به ايمان شماست، و همگي اعضاي يك پيكريد و با آنان به اجازه صاحبان آنان ازدواج نماييد و مهر آنان را به خودشان بدهيد، مشروط بر اين كه پاكدامن باشند نه مرتكب زنا به طور آشكار شوند و نه دوست پنهاني بگيرند، و در صورتي كه «محصنه» باشند و مرتكب عمل منافي عفّت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت، اين اجازه (ازدواج با كنيزان) براي آنهاست كه (از نظر غريزه جنسي) شديدا در زحمت باشند و اگر خودداري كنيد براي شما بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 584

تفسير: ... ص: 584

وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا «طول» [بر وزن قول ] به معناي فزوني و زيادي مال است يعني كساني كه ثروت زيادي ندارند و توانايي مالي آنان در حدّي نيست كه بتوانند با زنان آزاد ازدواج كنند.

فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ بايد با يكي از كنيزاني كه شما در اختيار داريد ازدواج كنند. خطاب در اين آيه متوجّه مسلمانان است.

من فتياتكم، منظور اين است كه با كنيزان مسلمان ازدواج كنند نه با كنيزان غير مسلمان كه در دين با شما اختلاف دارند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ خداوند آگاه تر است به برتري و نقصان ايمان هر يك از شما نسبت به ديگري، چه بسا ايمان يك كنيز از ايمان يك زن آزاد برتر باشد و زن در ايمانش افضل از مرد باشد. پس بر شما لازم است كه برتري در ايمان

را ملاك ارزش و اعتبار بدانيد نه بزرگي در اصل و نسب را.

بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ يعني شما و بردگانتان با يكديگر تناسب داريد زيرا شما همه اهل ايمان و تابع يك دين هستيد، بنا بر اين از ازدواج با كنيزان خودداري نكنيد.

فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ضمير در «فانكحوهن» به «فتيات» بر مي گردد، يعني با كنيزان با ايمان با اجازه صاحبانشان ازدواج كنيد و مهرشان را بدون تأخير و ضرر رساندن به آنها بپردازيد. منظور از «و آتوهن» اين است كه مهرشان را به صاحبانشان بپردازيد، زيرا آنها مالك مهر كنيزانشان هستند، و تقدير آيه، فأتوا مواليهن است و مضاف حذف شده است.

مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ با آنها كه پاكدامن بوده و از زناي آشكار و پنهان خودداري مي كنند (ازدواج كنيد).

وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ «أخدان» به معناي دوستاني است كه انسان پنهاني با آنها ارتباط دارد. (و نه دوست پنهاني مي گيرند) فَإِذا أُحْصِنَّ كسي كه به ضمّ همزه [و كسر صاد] قرائت كرده معناي جمله

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 585

اين است: هنگامي كه كنيزان تزويج شوند، و شوهرانشان آنها را به ازدواج خود درآورند. و كسي كه به فتح همزه [و صاد] قرائت كرده معنايش اين است: هنگامي كه اسلام بياورند. و گفته اند: يعني هر گاه كنيزان پاكدامن با ازدواج كردن، عفت خود را حفظ كردند.

فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ يعني اگر زنا كنند.

فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَي الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ بايد نصف حد زنان آزاد را كه پنجاه تازيانه است بر كنيزان جاري كرد. منظور از عذاب حد زناست چنان كه در اين آيه است: وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما «و بايد مجازات آن دو بدكار را

جمعي از مؤمنان مشاهده كنند» (نور/ 2).

از آيه مورد بحث چنين استنباط مي شود كه مجازات كنيزان پاكدامني كه مرتكب عمل منافي عفت شده اند سنگسار كردن آنان نيست، زيرا «رجم» قابل تنصيف نمي باشد.

ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ نكاح با كنيزان براي كساني است كه بترسند طغيان شهوت آنها را به گناه و معصيت بكشاند.

«عنت» [بر وزن غلط] در اصل به معني باز شكستن استخواني است كه قبلا شكسته شده يعني پس از بهبودي و التيام، دوباره بر اثر حادثه اي بشكند. بديهي است اين نوع شكستگي بسيار دردناك و رنج آور است، و به همين دليل «عنت» بر سبيل استعاره در رنجها و زيانهاي طاقت فرسا استعمال شده است، و زياني بزرگتر از مرتكب زناشدن وجود ندارد.

وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ يعني خودداري كردن از ازدواج با كنيزان تا آنجا كه دامانتان به گناه آلوده نشود، به سود شماست.

[سوره النساء (4): آيات 26 تا 28] ... ص: 585

اشاره

يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (26) وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً (27) يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 586

ترجمه ... ص: 586

خداوند مي خواهد (با اين دستورها راههاي سعادت و خوشبختي را) براي شما آشكار سازد، و به سنّتهاي (صحيح) پيشينيان رهبري كند، و شما را از گناه پاك سازد و خداوند دانا و حكيم است (26)

خدا مي خواهد شما را ببخشد (و از آلودگي پاك نمايد) اما آنها كه پيرو شهواتند مي خواهند شما بكلي منحرف شويد (27)

خدا مي خواهد (با دستورهاي مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن) كار را بر شما سبك كند، و انسان، ضعيف آفريده شده است. (28)

تفسير: ... ص: 586

اصل آيه: يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ است و لام براي تأكيد بر اراده تبيين افزوده شده است چنان كه در جمله «لا أبا لك» براي تأكيد بر اضافه «أب» لام افزوده شده است. و منظور اين است كه خداوند مي خواهد آنچه را بر شما پوشيده مانده و از مصالح شماست بيان كند.

وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ خداوند مي خواهد شما را به سنتهاي پيشينيانتان يعني پيامبران و پيروان حق هدايت كند تا به آنها اقتدا كنيد.

وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ و توبه شما را بپذيرد.

وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ اراده خداوند اين است كه شما را موفق به توبه كند و انگيزه هاي توبه را در شما تقويت نمايد.

وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ و آنها كه اهل باطلند و از هوا و هوس خويش پيروي مي كنند.

أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيماً مي خواهند با كمك و مساعدت و توافق خويش شما را از راه راست منحرف سازند، زيرا انحرافي بزرگتر از موافقت با پيروي از شهوات نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 587

يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ خداوند مي خواهد با حلال كردن [ازدواج با] كنيزان و مجوّزهاي ديگر كار را بر

شما آسان كند.

وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً انسان ضعيف آفريده شده و در برابر هواي نفس و سختي و رنج طاعت مقاومت نمي كند.

[سوره النساء (4): آيات 29 تا 30] ... ص: 587

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً (29) وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً (30)

ترجمه ... ص: 587

اي كساني كه ايمان آورده ايد اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد، مگر اين كه تجارتي باشد كه با رضايت شما انجام گيرد، و خودكشي مكنيد. خداوند نسبت به شما مهربان است (29)

و هر كس اين عمل را از روي تجاوز و ستم انجام دهد به زودي او را در آتشي وارد خواهيم ساخت و اين كار براي خدا آسان مي باشد. (30)

تفسير: ... ص: 587

مقصود از خوردن اموال، ساير تصرّفات است و منظور از باطل هر چيزي است كه شرع آن را مباح ندانسته است، مانند ربا، قمار، خيانت، ظلم و سرقت.

إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ نصب اين جمله بنا بر اين است كه به معناي إلّا أن تكون التجارة تجارة عن تراض منكم باشد [كه در اين صورت تجارة» خبر براي كان است ] و رفع آن بنا بر اين است كه به معناي «إلا أن تقع تجارة» باشد، [كه در اين صورت كان تامه است ] و بنا بر هر دو وجه استثنا منقطع و معناي جمله چنين است: ولي تجارتي كه با رضايت طرفين معامله انجام گيرد، نهي نشده است. «عن تراض» صفت براي «تجارة» است يعني تقدير آيه «تجارة صادرة عن تراض» مي باشد و «تراضي» به معناي رضايت طرفين معامله است به آنچه در وقت معامله پيمان بسته اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 588

وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ در معناي اين جمله چند قول است:

1- با كساني كه قدرت مقابله با آنان را نداريد نجنگيد تا كشته نشويد.

2- برخي گفته اند: يكديگر را نكشيد، زيرا شما پيرو يك آيين و مانند يك روح هستيد.

3- انسان نبايد خود را به قتل برساند، چنان كه

برخي از افراد نادان در حال خشم و بي قراري دست به خود كشي مي زنند.

إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً خداوند همواره نسبت به شما مهربان است و نشانه رحمتش اين است كه شما را از آنچه به زيانتان هست، نهي مي كند.

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ اشاره است به قتل نفس يعني كسي كه از روي ستم و دشمني نه از روي خطا و يا به منظور تقاص گرفتن، اقدام به قتل نفس كند.

فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً: بزودي او را در آتش مخصوص و عذاب سخت مي سوزانيم.

[سوره النساء (4): آيات 31 تا 32] ... ص: 588

اشاره

إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً (31) وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً (32)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 589

ترجمه ... ص: 589

اگر از گناهان كبيره اي كه از آن نهي شده ايد اجتناب كنيد، گناهان كوچك شما را مي پوشانيم و در جايگاه خوبي شما را وارد مي سازيم (31)

برتريهايي را كه خداوند نسبت به بعضي از شما بر بعضي ديگر قرار داده، آرزو نكنيد. مردان نصيبي از آنچه به دست مي آورند دارند و زنان نصيبي (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا بخواهيد و خداوند به هر چيز داناست. (32)

تفسير: ... ص: 589

درباره «گناه كبيره» اختلاف شده است: اصحاب ما (اماميّه) گفته اند: همه گناهان از لحاظ زشتي كبيره اند، ولي برخي از برخي بزرگترند [و هيچ گناهي كوچك نيست ] و اگر كوچك باشد نسبت به گناهي است كه از آن بزرگتر و كيفر آن شديدتر است و نظير اين است سخن ابن عباس كه: هر گناهي كه خداوند از آن نهي كرده كبيره است. و نيز قول مجاهد و سعيد بن جبير كه مي گويند: گناه كبيره آن است كه در دنيا حدّ و در آخرت كيفر داشته باشد. و معناي آيه اين است كه: اگر از گناهان كبيره اي كه تا كنون در اين سوره از آن نهي شده ايد از قبيل: زنا، اكل مال به باطل و ... اجتناب كنيد و در آينده نيز مرتكب آنها نشويد.

نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ از گناهاني كه در گذشته مرتكب شده ايد. چشم پوشي مي كنيم. مؤيّد اين مطلب قول خداي سبحان است كه مي فرمايد: قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ «به مردم كافر بگو اگر بازگردند، گذشته آنها بخشوده مي شود» (انفال/ 38).

ابن مسعود گفته است: هر چه خداوند از اوّل سوره تا آيه 30 از آن نهي

كرده، گناه كبيره است. و روايت شده است كه مردي از ابن عباس پرسيد: آيا گناهان كبيره هفت تاست؟ گفت: به هفتصد نزديكتر است تا هفت، جز اين كه گناه با اصرار بر آن صغيره نيست و با استغفار از آن كبيره نيست.

«مدخلا» به ضم و فتح ميم قرائت شده است، و بنا بر هر دو وجه ممكن است مصدر يا اسم مكان باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 590

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ در اين آيه از حسد نهي شده است و مي فرمايد نبايد آرزو كنيد آنچه خداوند به وسيله آن برخي از مردم را بر برخي ديگر از نظر مقام و ثروت برتري داده است، زيرا اين برتري داشتن از جانب خدايي تعيين شده كه به احوال بندگان آگاه است، از اين رو مردم بايد به آنچه خداوند طبق حكمت و علمش به مصالح بندگان معيّن فرموده، راضي باشند.

لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا خداي سبحان نصيبي را كه براي هر يك از زنان و مردان بر حسب مصالحشان در نظر گرفته شده، كسب ناميده است.

وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ و به برتري كه به ديگران داده شده حسد نورزيد ولي از فضل بي پايان خدا مسألت كنيد. سفيان بن عيينه گويد: خداوند ما را به سؤال امر نكرده مگر براي اين كه خواسته ما را عطا كند.

[سوره النساء (4): آيات 33 تا 34] ... ص: 590

اشاره

وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً (33) الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما

حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً (34)

ترجمه ... ص: 590

براي هر كسي وارثاني قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 591

ارث ببرند و (نيز) كساني كه با آنها پيمان بسته ايد نصيبشان را بپردازيد.

خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است (33)

مردان سرپرست و خدمتگزار زنانند به خاطر برتريهايي كه (از نظر نظام اجتماع) خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر (انفاقهايي كه از اموالشان (در مورد زنان) مي كنند، و زنان صالح، آنها هستند كه متواضعند و در غياب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقي كه خدا براي آنان قرار داده، مي كنند،» و (امّا) آن دسته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد پند و اندرز دهيد و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوري نماييد و (اگر آن هم مؤثر نبود) آنها را تنبيه كنيد و اگر از شما پيروي كردند به آنها تعدي نكنيد (و بدانيد) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترين قدرتهاست). (34)

تفسير: ... ص: 591

بار ديگر قرآن به مسائل ارث برگشته و مي فرمايد: وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ يعني براي هر يك از زنان و مردان وارثاني قرار داده ايم كه به ميراثشان از ديگران سزاوارترند.

مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان به جاي گذاشته اند ارث مي برند.

وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ هم پيمانان شما نيز داراي ورثه اي هستند كه به ارث بردن از ايشان سزاوارترند و از آنها ارث مي برند. اين عبارت عطف است بر «الولدان و الأقربون» و ضمير در «فأتوهم» به «موالي» بر مي گردد. و مي توان گفت در «ترك» ضميري مستتر

است كه به «لكلّ» بر مي گردد. و الولدان و الأقربون، «موالي» را تفسير مي كند و گويي سؤال شده: «موالي» چه كساني هستند؟ گفته شده: پدر و مادر و خويشاوندان.

الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ مبتدا و متضمّن معناي شرط است، از اين رو خبر آن «فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ» با فاء جزا آمده است، و مقصود خويشاوندان هم پيمانان است، [در دوران جاهليت ] شخص با ديگري پيمان بسته مي گفت: خون من خون تو،

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 592

انتقام گرفتن من، انتقام گرفتن تو است، جنگ من جنگ تو و صلح من صلح تو است، تو از من ارث مي بري و من از تو، تو از جانب من ديه بپرداز و من از جانب تو، با اين پيمان يك ششم مال شخص به هم پيمانش تعلق مي گرفت، ولي اين حكم به وسيله اين آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ «خويشاوندان بعضي بر بعضي سزاوارترند» (انفال/ 57) نسخ شد.

«عقدت» را، «عاقدت» با الف و «عقدت» با تشديد نيز قرائت كرده اند، [طبق قرائت كساني كه فعل را با الف خوانده اند كلام حمل بر معنا مي شود] و معناي عاقدت أيمانكم اين است: كساني كه با دست دادن با آنها پيمان بسته ايد، [ولي بنا بر قرائت كساني كه فعل را با تشديد خوانده اند كلام حمل بر لفظ مي شود] و معناي عقدت أيمانكم اين است: كساني كه با سوگند، با آنها پيمان بسته ايد.

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساءِ مردان با امر و نهي خود زنان را سرپرستي مي كنند چنان كه حاكمان از رعايا و زير دستانشان سرپرستي مي كنند، و مردان به خاطر همين فضيلتي كه بر زنان دارند، «قوام» (مسلّط) ناميده شده اند. و علّت فضيلت داشتن

مردان بر زنان چند چيز است: عقل، دور انديشي، جهاد، ايراد خطبه هاي نماز جمعه، اذان گفتن، داشتن همسران متعدد و اختيار طلاق و جز اينها.

وَ بِما أَنْفَقُوا و به سبب مهر و نفقه اي كه مردان در وقت ازدواج با زنان به آنان مي پردازند.

فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ زنان شايسته مطيع امر خداوند و به پا دارنده حقوقي هستند كه شوهرانشان بر آنها دارند.

حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ «غيب» خلاف «شهادت» است، يعني آن زنان در غياب شوهران خود حقوق و حرمت ناموس، خانه و اموال آنها را حفظ مي كنند.

بِما حَفِظَ اللَّهُ به سبب اين كه خداوند آنان را حفظ كرد، آن گاه كه در كتاب خود سفارش آنان را به مردان كرد. برخي گفته اند: به واسطه حفظ خداست كه آنان موفّق مي شوند در غياب شوهر حافظ مال، خانه و ناموس او باشند. بنا بر اين «ما»

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 593

مصدريه است. قرائت «بما حفظ اللَّه» به نصب بنا بر اين است كه «ما» موصوله باشد، يعني بالأمر الذي يحفظ حق اللَّه و أمانة اللَّه (به سبب امري كه حق خدا و امانت او را با آن حفظ مي كند). و آن امر رأفت و عطوفت نسبت به مردان و حفظ عفّت و پاكدامني خويش است.

در حديث است كه بهترين زنان زني است كه وقتي به او نگاه كني تو را شادمان كند، و چون به او امر كردي از تو اطاعت كند و هر گاه از نزد او غايب شدي در مال و جان خود حرمت تو را حفظ كند. آن گاه امام (ع) آيه فوق را تلاوت كرد.

وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ و زناني كه از عصيان آنها مي ترسيد «نشوز»

در اصل به معناي برآشفتن و مسلّط شدن بر همسر است. [در اين جا منظور سرپيچي از اطاعت اوست ].

فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ: نخست آنها را با گفتار خود نصيحت كنيد، و در مرحله دوّم [اگر نصيحت مؤثّر واقع نشد] آنها را در بستر تنها بگذاريد. كنايه از اين كه با آنها آميزش نكنيد، برخي گفته اند منظور از «و هجروهن» اين است كه در موقع خواب به آنها پشت كنيد.

وَ اضْرِبُوهُنَّ و اگر موعظه و نصيحت و همخوابي نكردن با آنها مؤثّر واقع نشد، آنها را بزنيد به گونه اي كه بدنشان زخم نشود و استخوانشان نشكند. از امام باقر (ع) نقل شده كه منظور زدن با (چوب) مسواك است.

فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا اگر از نافرماني شما دست كشيدند، متعرّض آنان نشويد و از آزارشان و دوري جستن از آنان خودداري كنيد و پس از ترك سرپيچي و اطاعت كردن از شما، توبه آنان را بپذيريد.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً خداوند بلند مرتبه و بزرگ است، پس از [انتقام ] او بر حذر باشيد و زنان را بيش از اندازه توانشان تكليف نكنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 594

[سوره النساء (4): آيه 35] ... ص: 594

اشاره

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً (35)

ترجمه ... ص: 594

و اگر از جدايي و شكاف ميان آنها بيم داشته باشيد، داوري از خانواده شوهر، و داوري از خانواده زن انتخاب كنيد (تا به كار آنان رسيدگي كنند) اگر اين دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند خداوند كمك به توافق آنها مي كند، زيرا خداوند دانا و آگاه است، (و از نيّات همه با خبر مي باشد) (35)

تفسير: ... ص: 594

آيه در اصل «شقاقا بينهما» است و براي توسعه در كلام «شقاق» به ظرف (بين) اضافه شده است، و ضمير در «بينهما» به زن و شوهر بر مي گردد هر چند در آيه از آن دو، ذكري به ميان نيامده است، زيرا ذكر «رجال» و «نساء» [در آيه قبل ] دلالت بر آن دو دارد.

فَابْعَثُوا حَكَماً مردي مورد اعتماد از بستگان مرد و نيز فردي از بستگان زن كه هر دو صلاحيت و شايستگي داشته باشند، براي اصلاح بين آنها برگزينيد تا به عدالت حكم كنند.

الف در «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً» ضمير براي هر دو داور و در «يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» براي زن و شوهر است يعني اگر دو داور قصد اصلاح بين زن و شوهر را داشته باشند، ميانجيگري آنان با بركت خواهد بود و خداوند به خاطر حسن نيّت آن دو بين زن و شوهر توافق و عطوفت برقرار مي كند.

برخي گفته اند: هر دو ضمير براي «حكمين» است يعني خداوند هر دو داور را موفّق مي كند تا در يك كلمه با يكديگر اتّفاق نظر پيدا كنند. اصحاب ما روايت كرده اند كه داورها اگر صلاح دانستند زن و شوهر را به يكديگر نزديك مي كنند و حق طلاق دادن ندارند مگر اين كه با خود زن و شوهر مشورت كنند و آنها

به طلاق راضي باشند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 595

[سوره النساء (4): آيات 36 تا 37] ... ص: 595

اشاره

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (37)

ترجمه ... ص: 595

و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكي كنيد و همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان، و همسايه نزديك، و همسايه دور، و دوست و همنشين و واماندگان در سفر و بردگاني كه مالك آنها هستيد، زيرا خداوند كسي را كه متكبّر و فخر فروش است (و از اداي حقوق ديگران سرباز مي زند) دوست نمي دارد (36)

آنها كساني هستند كه بخل مي ورزند و مردم را نيز به بخل دعوت كرده و آنچه را خداوند از فضل و رحمت خود به آنها داده كتمان مي كنند و ما براي كافران عذاب خوار كننده اي آماده كرده ايم. (37)

تفسير: ... ص: 595

وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً يعني و أحسنوا بالوالدين إحسانا.

[«إحسانا» منصوب به فعل محذوف است ].

وَ بِذِي الْقُرْبي : و نيكي كنيد به تمام كساني كه بين شما و آنان خويشاوندي وجود دارد.

وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبي وَ الْجارِ الْجُنُبِ و به همسايگان نزديك و همسايگان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 596

دور، گفته شده: مقصود همسايگاني است كه با انسان خويشاوندي نزديك دارند و همسايگاني كه خويشاوندي ندارند و بيگانه اند.

وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ و كسي كه همراه و مصاحب با انسان است، اعم از اين كه در سفر با او رفيق باشد، يا همسايه ديوار به ديوار و يا شريك او باشد و يا كسي كه در مجلسي كنار وي نشسته است، در هر صورت بر انسان لازم است كه حق او را رعايت كند.

وَ ابْنِ السَّبِيلِ و به مسافري كه از سفر بازمانده است. و گفته اند: منظور ميهمان است.

«مختال» خود خواه ناداني است كه از اكرام خويشاوندان و همراهان خود، سرباز مي زند.

«فخور» : كسي كه به زيادي

مال و ثروت خود فخر مي فروشد.

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ يا بدل از من كان مختالا فخورا و [محلا] منصوب يا مرفوع است، به اعتبار اين كه فعلي دال بر مذمّت ايشان در تقدير باشد، و يا مبتدا و خبر آن محذوف است و گويي گفته شده: الذين يبخلون و يفعلون كذا ملومون مستحقون للعقوبة يعني نسبت به آنچه خود دارند و آنچه در دست ديگران است بخل مي ورزند و به آنها امر مي كنند كه بخل بورزند، چنان كه در مثل آمده است: أبخل من الضنين بنائل غيره بخيلتر از بخيل است در اين كه كسي غير از او بخششي به ديگران عطا كند.

وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ با اظهار فقر نزد مردم، ثروتي را كه خدا از فضل خود به آنان داده مخفي مي كنند. و گفته اند: آنان يهود بودند كه صفات رسول خدا (ص) را كتمان كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 597

[سوره النساء (4): آيات 38 تا 39] ... ص: 597

اشاره

وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً (38) وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً (39)

ترجمه ... ص: 597

و آنها كساني هستند كه اموال خود را براي نشان دادن به مردم انفاق مي كنند و ايمان به خداوند و روز بازپسين ندارند (چرا كه شيطان رفيق و همنشين آنها است) و كسي كه شيطان قرين اوست بد قريني انتخاب كرده است.

(38)

چه مي شد اگر آنها به خدا و روز باز پسين ايمان مي آوردند و از آنچه خدا به آنها روزي كرده (براي او و در راه او) انفاق مي نمودند؟ و خداوند بر (كار) آنها آگاه است. (39)

تفسير: ... ص: 597

وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ كساني كه اموالشان را به منظور ريا و خودنمايي و براي اين كه گفته شود آنها افرادي سخاوتمند هستند، انفاق مي كنند، نه براي خدا.

گفته اند: آنها مشركان قريش بودند كه اموالشان را در راه دشمني با رسول خدا (ص) صرف مي كردند.

فَساءَ قَرِيناً شيطان بد دوستي است، زيرا انسانها را به بخل و ريا و فساد وا مي دارد. و مي توان گفت اين جمله تهديدي است براي دوستان شيطان كه در آتش جهنم با او همنشين خواهند بود.

وَ ما ذا عَلَيْهِمْ يعني چه سختي و گرفتاريي متوجه آنان مي شد، اگر به خدا ايمان مي آوردند و از مال خود در راه او انفاق مي كردند. اين جمله در مقام نكوهش و سرزنش آنان است و گرنه نفع كامل در ايمان به خدا و انفاق در راه اوست.

وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً اين جمله نيز تهديدي براي آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 598

[سوره النساء (4): آيه 40] ... ص: 598

اشاره

إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً (40)

ترجمه ... ص: 598

خداوند (حتي) به اندازه سنگيني ذرّه اي ستم نمي كند و اگر كار نيكي باشد آن را مضاعف مي نمايد، و از نزد خود پاداش عظيمي (در برابر آن) مي دهد. (40)

تفسير: ... ص: 598

«ذرة»، يعني مورچه كوچك. و گفته اند: هر يك از اجزاي ريز غبار كه در هوا معلّق مي باشد «ذره» است. اين آيه دلالت مي كند بر اين كه منع ثواب و كم كردن آن و يا كيفر بيش از حدّ مجرم، ظلم است. [و خداوند از ستم كردن مبرّاست ].

وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يعني و اگر كار نيكي به اندازه ذرّه اي باشد. كلمه «مثقال» به دليل اضافه شدن به «ذره» كسب تأنيث كرده و مؤنث شده است. «حسنة» به رفع نيز قرائت شده است بنا بر اين كه «كان» تامه باشد.

يُضاعِفْها يعني خداوند پاداش آن را چند برابر مي كند.

وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً از جانب خود به صاحب كار نيك از راه تفضّل پاداش بزرگي عطا مي كند. و علت اين كه خداوند عطاي خويش را «اجر» ناميده اين است كه عطا و بخشش در پي برخوردار شدن از پاداش است.

«يضعفها» با تشديد نيز قرائت شده است.

[سوره النساء (4): آيات 41 تا 42] ... ص: 598

اشاره

فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً (41) يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّي بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً (42)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 599

ترجمه ... ص: 599

حال آنها چگونه است، آن روز كه براي هر امتي گواهي بر اعمالشان مي طلبيم و تو را گواه اينها قرار خواهيم داد (41)

در آن روز آنها كه كافر شدند و با پيامبر (ص) به مخالفت برخاستند آرزو مي كنند كه اي كاش (خاك بودند و) خاك آنها نيز با زمينهاي اطراف يكسان مي شد (و بطور كلي محو و فراموش مي شدند) و در آن روز نمي توانند سخني را از خدا پنهان كنند. (42)

تفسير: ... ص: 599

فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ چه خواهند كرد كافران هنگامي كه پيامبر هر امّتي را گواه بياوريم تا به آنچه امتهايشان انجام داده اند گواهي دهند.

وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهِيداً و تو را اي محمّد بر قومت گواه آوريم. و مقصود آيه اين است كه خداي سبحان روز قيامت هر پيامبري را بر امّت خويش گواه مي آورد و آن پيامبر به نفع و يا به ضرر امّت خويش گواهي مي دهد.

از ابن مسعود روايت شده كه او اين آيه را بر پيامبر گرامي (ص) قرائت كرد و چشمان حضرت پر از اشك شد، در صورتي كه شاهد اعمال [پيامبر (ص)] از بيم اين گفتار مي گريد بنگر كه در اين حالت مشهود عليه براي خودداري از ارتكاب عملي كه موجب شرمساري نزد مردم مي شود چه بايد بكند!.

يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّي «تسوّي» از باب تفعيل است و «لو تسوي» با حذف «تا» از «تتسوي» و «تسوي» با ادغام «تا» در «سين» نيز قرائت شده است. گفته مي شود: سويته فتسوي، معناي آيه اين است كه كافران در آن روز دوست مي دارند برانگيخته نشوند و با خاك همسان باشند. و گفته اند:

منظور اين

است كه دوست دارند اي كاش در خاك دفن شوند و زمين بر آنان همچون مردگان هموار گردد.

وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً مقصود اين است كه نمي توانند چيزي را از خداوند كتمان كنند، زيرا اعضاي بدن آنها به كردارشان گواهي مي دهند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 600

[سوره النساء (4): آيه 43] ... ص: 600

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّي تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

ترجمه ... ص: 600

اي كساني كه ايمان آورده ايد در حالي كه مست هستيد به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه مي گوييد و همچنين هنگامي كه جنب هستيد، مگر اين كه مسافر باشيد تا غسل كنيد و اگر بيماريد يا مسافر و يا «قضاي حاجت» كرده ايد و يا با زنان آميزش جنسي داشته ايد و در اين حال آب (براي وضو و غسل) نيابيد، با خاك پاكي تيمّم كنيد، به اين طريق كه صورتها و دستها را با آن مسح كنيد. خداوند بخشنده و آمرزنده است. (43)

تفسير: ... ص: 600

در اين كه مقصود از آيه چيست چند قول است:

1- اي مردم با ايمان در حال مستي نماز نخوانيد.

2- منظور اين است كه نزديك جايگاههاي نماز يعني مساجد نشويد، چنان كه از معصوم (ع) نقل شده كه فرمود: «ديوانگان و كودكان خود را از مساجد دور كنيد» .

3- مقصود از «وَ أَنْتُمْ سُكاري » مستي خواب و غلبه چرت است و اين قول از امام باقر (ع) نيز روايت شده است.

«وَ لا جُنُباً» عطف بر «وَ أَنْتُمْ سُكاري » است، زيرا اين جمله حاليه و در محل نصب است، و گويي گفته شده: لا تقربوا الصلاة سكاري و لا جنبا و در «جنبا» مفرد و جمع و مذكّر و مؤنث يكسان است، زيرا اسمي است كه به جاي مصدر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 601

يعني «إجناب» آمده است.

إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ يعني در حالت جنابت، به نماز نزديك نشويد، مگر اين كه مسافر باشيد. در اين صورت مي توانيد نماز را با تيمّم بخوانيد، زيرا تيمم اگر چه نماز را مباح مي كند ولي حدث جنابت را بر طرف نمي سازد. بنا بر اين نصب جمله عابري سبيل بنا

بر حاليّت است. «عبور السبيل» يعني سفر كردن، گويي گفته شده:

بدون غسل به نماز نزديك نشويد مگر اين كه مسافر باشيد و كساني كه «صلوة» را به مسجد تفسير كرده اند گفته اند معناي آيه اين است كه در حال جنابت نزديك جايگاه نماز نشويد مگر اين كه بخواهيد از آن جا عبور كنيد، ولي پس از غسل كردن مانعي ندارد.

وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ در اين آيه خداي سبحان خواسته است به كساني كه بر آنها غسل واجب شده ولي دسترسي به آب ندارند، اجازه تيمّم كردن بدهد و از ميان آنان ابتدا خصوص بيماران و مسافران را ذكر كرده است، زيرا بيماري و مسافرت بيشتر اتفاق مي افتد و بر ساير اسبابي كه موجب جواز تيمّم مي شوند غلبه دارند. سپس عموم كساني را كه غسل كردن بر آنها واجب شده ولي- به خاطر ترس از دشمن يا درندگان يا نبودن وسيله اي براي تهيه آب يا اسباب ديگري كه كمتر از سفر و مرض اتفاق مي افتد،- دسترسي به آب ندارند ذكر مي كند، و به دليل اين كه بيماري و سفر بيش از ساير اسباب جواز تيمّم واقع مي شوند، قرآن اين دو را در رديف محدث و جنب ذكر كرده است، هر چند اين اسباب با هم تفاوت دارند به اين معني كه بيماري و سفر دو سبب از اسباب اجازه تيمّم به جاي وضو و غسل است ولي حدث (بول و غائط) و جنابت به ترتيب سبب وجوب وضو و غسل مي شوند.

أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ بنا به قرائت كساني كه أو لمستم خوانده اند لمس و ملامسه به معني جماع است. ابن عباس گويد: همان طور كه

باران، آسمان ناميده مي شود، خداوند جماع را لمس ناميده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 602

«غائط» در اصل به معني محل مطمئني از زمين است كه افراد براي قضاي حاجت به آن جا مي رفتند و به تدريج بر اثر كثرت استعمال آن را كنايه از مدفوع آورده اند.

«تيمّم» در اصل به معناي قصد است، ولي در اصطلاح شرع نام قصدي مخصوص است و آن اين كه كسي خاكي را قصد كند تا با آن اعضاي مخصوصي را مسح نمايد. زجاج گويد: «صعيد» به معناي سطح زمين است اعمّ از اين كه خاك باشد يا سنگي كه خاك بر روي آن نيست و اگر تيمّم كننده دست خود را بر سطح زمين بزند و صورت و دستها را مسح كند طهارت برايش حاصل مي شود و اين مذهب ابو حنيفه است. و همين معنا از ائمّه هدي (ع) نيز روايت شده است.

فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ [اين جمله چگونگي انجام تيمم را بيان مي كند]، و آن عبارت است از يك بار به خاك زدن دست براي مسح صورت و دستها، در تيمم بدل از وضو، و دو بار در تيمم بدل از غسل، يك بار براي مسح صورت و بار ديگر براي مسح دستها، مسح صورت از محل روييدن مو تا انتهاي بيني و مسح دستها از مچ تا سر انگشتان است.

[سوره النساء (4): آيات 44 تا 46] ... ص: 602

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ (44) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفي بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللَّهِ نَصِيراً (45) مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا

لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 603

ترجمه ... ص: 603

آيا نديدي كساني را كه بهره اي از كتاب (خدا) به آنها داده شده بود (به جاي اين كه از آن براي هدايت خود و ديگران استفاده كنند، براي خويش) گمراهي مي خرند و مي خواهند شما نيز گمراه شويد (44)

خدا از دشمنان شما آگاه است (ولي آنها به شما زياني نمي رسانند) كافي است كه خدا ولي شما باشد و كافي است كه خدا ياور شما باشد (45)

بعضي از يهود، سخنان را از محل خود تحريف مي كنند و (به جاي اين كه بگويند شنيديم و اطاعت كرديم) مي گويند شنيديم و مخالفت كرديم و (نيز مي گويند) بشنو كه هرگز نشنوي و (از روي سخريه مي گويند راعنا يعني) ما را رعايت كن، تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در آيين خدا طعنه زنند ولي اگر آنها (به جاي اين همه لجاجت مي گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقايق را درك كنيم) به نفع آنها بود و با واقعيت سازگارتر، ولي خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته و لذا جز عده كمي ايمان نمي آورند. (46)

تفسير: ... ص: 603

مقصود از «أَ لَمْ تَرَ» رؤيت قلبي است و چون به معناي أ لم تنظر إليهم يا أ لم ينته علمك إليهم است، با «إلي» متعدّي شده است.

أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ كساني كه بهره اي از علم تورات به آنها داده شده است يعني دانشمندان يهود.

يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ گمراهي را به هدايت مي خرند، يعني بر آيين يهود باقي مي مانند پس از آن كه معجزات به روشني دلالت بر صدق محمّد (ص) مي كرد و نشانه هايي وجود داشت كه بوضوح حاكي بود از

صحّت نبوّتش و اين كه او پيامبر عربي است و در تورات و انجيل بشارت آمدنش داده شده است.

وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا يهوديان مي خواهند شما مؤمنان را از راه حق گمراه سازند، چنان كه خود گمراه شدند گويي آنان هر گاه گمراه شوند دوست دارند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 604

ديگران را نيز با خود به گمراهي بكشانند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ خداوند از شما به دشمنانتان آگاه تر است و شما را از دشمني آنان با شما با خبر ساخت بنا بر اين از آنان بر حذر باشيد و در كارهايتان از دشمنان خود راهنمايي نخواهيد.

وَ كَفي بِاللَّهِ وَلِيًّا دوستي خدا شما را كافي است، پس به دوستي و ياري او اعتماد نماييد و به دشمنان خود توجّه نكنيد.

مِنَ الَّذِينَ هادُوا در مورد اين جمله سه احتمال وجود دارد:

1- بيان و توضيح است براي «الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ» زيرا مقصود از اين جمله يهود و نصاري هستند. و بين اين دو جمله، جملات معترضه وَ اللَّهُ أَعْلَمُ ... و، وَ كَفي بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللَّهِ نَصِيراً واقع شده است.

2- مي توان گفت بيان براي «أعداءكم» يا صله براي «نصيرا» است، يعني ينصركم من الذين هادوا مانند آيه: وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا، يعني «و او را بر دفع آن قومي كه آيات ما را تكذيب كردند نصرت داديم» (انبياء/ 77).

3- و مي توان گفت ابتداي كلام و تقديرش من الذين هادوا قوم است.

يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ يعني يهوديان قومي هستند كه احكام خدا را جابجا مي كنند، زيرا آنها، هر گاه حكم خدا را تغيير داده و حكم ديگري به جاي آن قرار دهند، در حقيقت آن

را از جايي كه خداوند قرارش داده برداشته از ميان برده اند، چنان كه كلمه «أسمر ربعة» را در تورات از جاي خود برداشته و «آدم طوال» را به جاي آن قرار دادند.

وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ معناي اين سخن يهود اين است كه اي محمّد (ص) بشنو از ما در حالي كه ناشنوا هستي يا معنايش اين است بشنو در حالي كه پاسخ دعوت تو را نمي دهيم. بنا بر اين «غير مسمع» حال از مخاطب است.

وَ راعِنا معناي آن در سوره بقره گذشت، يعني ما را مراعات كن.

لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ زبانهاي خود را پيچ مي دادند و معني الفاظ را منحرف مي ساختند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 605

يعني با زبانشان حق را به سوي باطل مي گردانند. تا آنجا كه «راعنا» را به جاي «أنظرنا» و غير مسمع را به جاي لا أسمعت مكروها مي گذارند. و يا معنايش اين است كه به زبانهايشان بد زباني و گستاخي باطني خود را مي پوشانند و از روي نفاق اظهار مي كنند كه به پيامبر احترام مي گذارند.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ و اگر مي گفتند ما سخن تو را شنيديم و امر تو را اطاعت كرديم و از ما بشنو و ما را مهلت بده تا سخن تو را بفهميم، براي ايشان بهتر بود.

ضمير در «لكان» بر مي گردد به «إنهم قالوا» زيرا آيه معنايش اين است كه اگر سخن آنان كه گفتند: سمعنا و أطعنا ثابت مي شد، اين سخن بر ايشان بهتر و أقوم» يعني عادلانه تر و محكمتر بود.

وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ ولي خداوند ايشان را به واسطه كفرشان از رحمت خود دور ساخته است.

فَلا يُؤْمِنُونَ

إِلَّا قَلِيلًا و ايمان نمي آورند مگر ايماني ضعيف و بدون اخلاص يا منظور اين است كه تنها كمي از آنان ايمان آورده اند.

[سوره النساء (4): آيه 47] ... ص: 605

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (47)

ترجمه ... ص: 605

اي كساني كه كتاب (خدا) به شما داده شده به آنچه (بر پيامبر خود) نازل كرديم و هماهنگ با نشانه هايي است كه با شماست ايمان بياوريد، پيش از آن كه صورتهايي را محو كنيم و سپس به پشت سر بازگردانيم، يا آنها را از رحمت خود دور سازيم همان طور كه اصحاب «سبت» را از رحمت خود دور ساختيم و فرمان خدا در هر حال انجام شدني است. (47)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 606

تفسير: ... ص: 606

آمِنُوا بِما نَزَّلْنا يعني اي اهل كتاب تصديق كنيد قرآن و احكامي را كه بر محمّد (ص) نازل كرديم. مصدقا لما معكم قرآني كه تصديق كننده تورات شماست.

مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها درباره معناي اين جمله چند قول است:

1- پيش از آن كه آثار صورت شما يعني چشم و ابرو و بيني را محو گردانيم و صورتهاي شما را به هيأت پشت سرتان درآوريم، يعني آثارشان را محو كنيم.

2- پيش از آن كه صورتهاي آنان را به پشت واژگون كنيم و پشت سرشان را پيش روي آنان قرار دهيم.

3- مقصود از «طمس» دگرگون ساختن و از «وجوه» بزرگان و صاحب منصبان آنهاست، يعني پيش از آن كه حال بزرگانشان را دگرگون سازيم و بخت و اقبال و منزلت را از آنان سلب و خوار و ذليلشان كنيم.

أَوْ نَلْعَنَهُمْ ضمير «هم» به صاحبان صورتها يا بزرگان از اهل كتاب بر مي گردد، يعني آنها را با مسخ كردن خوار مي سازيم، چنان كه «اصحاب سبت» را مسخ كرديم.

اين تهديد يهود در صورتي عملي مي شد كه هيچ يك از آنان ايمان نمي آوردند، ولي از آنجا كه دسته اي از آنان مثل عبد اللَّه

بن سلام، ثعلبة بن سعفة، مخيريق و غير اينها ايمان آوردند، عذاب از ديگران نيز برداشته شد.

گفته اند: اين تهديد هنوز هم به قوّت خود باقي است و محو آثار صورت تا پيش از قيامت در انتظار يهود است و خداوند آنها را مسخ خواهد كرد.

وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا يعني اگر ايمان نياوردند امر خداوند ناگزير تحقّق خواهد يافت.

[سوره النساء (4): آيه 48] ... ص: 606

اشاره

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِيماً (48)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 607

ترجمه ... ص: 607

خداوند (هرگز) شرك را نمي بخشد و پايين تر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايستگي داشته باشد) مي بخشد و آن كس كه براي خدا شريكي قايل گردد، گناه بزرگي مرتكب شده است. (48)

تفسير: ... ص: 607

اين آيه از اميد بخش ترين آيات قرآن است، زيرا تمام گناهان را به جز شرك مشمول عموم جمله «ما دُونَ ذلِكَ» و داخل در مشيّت آمرزش خداوند ساخته است. آيا نمي بيني كه خداي سبحان ابتدا تصريح كرده كه گناه شرك غير قابل آمرزش است و سپس گناهان ديگر را غير از شرك قابل عفو دانسته است؟

در صورتي كه آمرزش گناه شرك به وسيله توبه امري اجماعي است بنا بر اين [براي اين كه تضادي بين نفي آمرزش و اثبات آن نباشد] بايد گفته شود منظور از عدم آمرزش گناه شرك گناه كسي است كه از آن توبه نكرده باشد.

سپس خداوند مشيّت خود را منوط به كساني دانسته كه بخواهد آنها را عفو كند و فرموده است:

لِمَنْ يَشاءُ يعني گناهان را جز شرك نسبت به هر يك از گناهكاران كه بخواهد مي آمرزد تا اين كه بندگان او همواره ميان بيم و اميد باشند و بر انجام گناه جرأت پيدا نكنند، زيرا جرأت بر گناه هنگامي حاصل مي شود كه يقين به آمرزش باشد نه موقعي كه اميد آمرزش منوط به مشيّت خداوند باشد.

جار اللَّه زمخشري [در تفسير كشاف ] گويد: آنچه در آيه نفي و اثبات گرديده متوجّه جمله «لمن يشاء» است و مقصود از جمله اوّل [لا يغفر الشرك لمن يشاء] عدم آمرزش گناه كسي است كه از شرك توبه نكرده باشد و منظور از جمله دوم [يغفر ما دون الشرك لمن يشاء]

آمرزش گناه كسي است كه توبه كرده باشد، و اين سخن وي در نهايت بطلان است، زيرا در اين صورت معناي آيه اين است كه خداي سبحان كسي را كه از گناه شرك توبه نكند نمي بخشد و كسي را كه از آن توبه كند مي بخشد و گناهان ديگر را نيز از كسي كه توبه كند مي آمرزد و از كسي كه توبه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 608

نكرده نمي آمرزد و چنان كه مي بيني آنچه نفي و اثبات شده در حكم و معنا يكي است و سخن خدايي كه فصاحتش عقلها را به شگفتي واداشته از مثل چنين نقيصه اي كه در كلام هيچ عاقلي پسنديده نيست به دور است، علاوه بر اين كه هر گاه توبه تحقّق پيدا كند، در پيشگاه خداوند موجب ساقط شدن كيفر گناهكار مي شود، پس چطور ممكن است مشيّتش به ساقط كردن عقاب تعلّق بگيرد؟ و آيا هيچ عاقلي به خود اجازه مي دهد بگويد: من اگر خواستم دينم را ادا خواهم كرد، يا به هر كس بخواهم اداء مي كنم. خداي ما از چنين حرفهايي مبرّاست. خدايا تو را سپاس مي گوييم كه ما را تأييد و به راه راست هدايت فرمودي.

وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْماً عَظِيماً و كسي كه به خدا شرك آورد گناه بزرگي مرتكب شده است و به دروغ غير خدا را سزاوار عبادت پنداشته است.

[سوره النساء (4): آيات 49 تا 50] ... ص: 608

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً (49) انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفي بِهِ إِثْماً مُبِيناً (50)

ترجمه ... ص: 608

آيا نديدي آنهايي را كه خودستايي مي كنند (اين خودستاييها بي ارزش است) ولي خدا هر كس را بخواهد ستايش مي كند و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد (49)

ببين چگونه به خدا دروغ مي بندند و همين گناه آشكار (براي مجازات آنان) كافي است. (50)

تفسير: ... ص: 608

الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ: اين آيات درباره يهود و نصارا نازل شده است، زيرا آنها مي گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ» «ما پسران و دوستان خداييم (مائده/ 18) و مي گفتند: لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري «هرگز به بهشت نمي رود جز كسي كه يهودي يا مسيحي باشد» (بقره/ 111) و هر كس به خاطر زيادي طاعت و

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 609

مقرّب بودن در پيشگاه خداوند خود را بستايد، مشمول، اين آيه واقع مي شود.

بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ اين جمله اشاره به اين است كه تنها ستودن و به پاكي توصيف كردن خداوند قابل توجه است نه اين كه كسي خود را بستايد، زيرا خداي سبحان نسبت به كساني كه شايستگي تزكيه و ستايش را دارند آگاه است.

وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا ضمير در «يظلمون» يا به الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ بر مي گردد، يعني در عذاب كردن آنها بر ستودن خويش به اندازه پشيزي به آنان ستم نمي شود و يا به «من يشاء» بر مي گردد و معنايش اين است كه آنها پاداش داده مي شوند و از ثواب آنان هيچ كاسته نمي شود. «فتيل» چيزي است كه در شكاف هسته خرما قرار دارد.

انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ ببين چگونه به خداوند نسبت دروغ مي دهند، و خود را نزد خداوند از پاكان و برگزيدگان مي پندارند.

وَ كَفي بِهِ إِثْماً مُبِيناً اين پندار آنها به عنوان گناهي

آشكار در بين ديگر گناهانشان (براي مجازات آنان) كافي است.

[سوره النساء (4): آيات 51 تا 52] ... ص: 609

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدي مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلاً (51) أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً (52)

ترجمه ... ص: 609

آيا نديدي كساني را كه بهره اي از كتاب (خدا) دارند (با اين حال) به جبت و طاغوت (بت و بت پرستان) ايمان مي آوردند و به مشركان مي گويند آنها از كساني كه ايمان آورده اند هدايت يافته ترند؟! (51)

آنها كساني هستند كه خداوند ايشان را از رحمت خود دور ساخته و هر كس را خدا از رحمتش دور كند، ياوري براي او نخواهي يافت. (52)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 610

تفسير: ... ص: 610

«جبت» هر معبودي غير از خداست و «طاغوت» به معناي شيطان است و روايت شده كه حيّ بن أخطب و كعب بن أشرف، با گروهي از يهود به جانب مكّه رفتند تا با قريش براي جنگ با پيامبر اسلام (ص) هم پيمان شوند، قريشيان به آنان گفتند: شما به محمّد (ص) نزديكتر هستيد تا ما، و ما از مكر شما ايمن نيستيم [اگر مي خواهيد با شما هم پيمان شويم ] خدايان ما را سجده كنيد تا به شما اطمينان پيدا كنيم، پس يهود سجده كردند و اين است منظور از ايمان آوردن آنها به «جبت» و «طاغوت» زيرا يهود به پيروي از شيطان بتها را سجده كردند.

ابو سفيان گفت: آيا ما هدايت يافته تر و به حق نزديكتريم يا محمّد؟ كعب پرسيد، محمّد (ص) چه مي گويد؟ گفتند: امر به پرستش خداي يكتا و نهي از شرك مي كند، كعب گفت: آيين شما چيست؟ گفتند: ما متوليان كعبه ايم و به حاجيان آب مي دهيم و از ميهمانان پذيرايي كرده و اسيران را آزاد مي كنيم اعمالشان را كه بر شمردند كعب گفت: شما هدايت يافته تر از محمّد (ص) هستيد.

أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ اينان را خدا از رحمت و ياري خود دور كرده است.

و من يلعن

اللَّه فلن تجد له نصيرا و كسي كه مورد لعن خدا قرار گيرد در دنيا و آخرت براي او ياوري نمي يابي.

[سوره النساء (4): آيات 53 تا 55] ... ص: 610

اشاره

أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً (53) أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلي ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً (54) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفي بِجَهَنَّمَ سَعِيراً (55)

ترجمه ... ص: 610

آيا آنها (يهود) سهمي در حكومت دارند (كه بخواهند چنين قضاوتي كنند؟ در حالي كه اگر چنين بود به مردم هيچ حقي نمي دادند (و همه چيز را درانحصار خود مي گرفتند) (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 611

يا اين كه به مردم (پيامبر و خاندانش) در برابر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشيده، حسد مي ورزند (چرا حسد مي ورزند) با اين كه آل ابراهيم را (كه يهود از خاندان او هستند) كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمي در اختيار آنها قرار داديم (54)

ولي جمعي از آنها به آن ايمان آوردند و جمعي ايجاد مانع در راه آن نمودند و شعله فروزان آتش دوزخ براي آنها كافي است. (55)

تفسير: ... ص: 611

خداي سبحان در اين آيات يهود را به بخل و حسد توصيف كرده و اين دو از بدترين خصلتهاست، زيرا بخل [انسان را از دادن حق واجب ] نعمتي كه به او داده شده باز مي دارد و شخص حسود آرزو مي كند كه نعمت از غيرش زايل شود و به او برسد.

«ام» منقطعه و همزه براي انكار [مضمون ] «لهم نصيب من الملك» است يعني چنان چه آنان بهره اي از حكومت داشتند به اندازه نقيري به مردم نمي دادند و «نقير» همان گودي كوچكي است كه در پشت هسته خرما به چشم مي خورد.

مِنَ الْمُلْكِ به منظور سلطنت دنيا و يا حكومت خدايي است، چنان كه در اين آيه است: قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ «اي رسول ما- به اين مردم بخيل و پست نظر- بگو كه شما اگر داراي گنجهاي رحمت خدا شويد، باز هم از ترس فقر و خوف درويشي از انفاق آن بخل

خواهيد كرد» (اسراء/ 100).

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ آيا حسد مي ورزند به مردم، يعني به رسول خدا (ص) و مؤمنان. عَلي ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ بر نبوّت و نصرت و عزّت روز افزوني كه خداوند از فضلش به پيامبر و مسلمانان داده است.

فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ اين جمله اخطار به يهود است، چون كه مي دانستند خداوند به آل ابراهيم يعني نياكان و پيشينيان محمّد (ص) تورات و انجيل و دانش ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 612

عطا كرده [ولي آن را انكار مي كردند].

وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً منظور سلطنت يوسف و داود و سليمان است.

فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ در معناي اين جمله سه احتمال وجود دارد:

1- برخي از يهود به آنچه راجع به آل ابراهيم ذكر شد ايمان آوردند، و برخي با علم به صحّتش آن را انكار كردند.

2- بعضي از يهوديان به رسول خدا (ص) ايمان آوردند و بعضي نبوّت او را انكار كردند.

3- برخي از آل ابراهيم به ابراهيم ايمان آوردند و برخي كافر شدند، مانند اين آيه فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ «پس آنها برخي به راه حق هدايت يافتند و بسياري به فسق و بدكاري شتافتند» (حديد/ 26)

[سوره النساء (4): آيات 56 تا 57] ... ص: 612

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً (56) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً (57)

ترجمه ... ص: 612

كساني كه به آيات ما كافر شدند به زودي آنها را در آتشي وارد مي كنيم كه هر گاه پوستهاي تن آنها (در آن) بريان گردد (و بسوزد) پوستهاي ديگري به جاي آن قرار مي دهيم تا كيفر را بچشند. خداوند توانا و حكيم است (و روي حساب كيفر مي دهد) (56)

و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودي آنها را در باغهايي از بهشت وارد مي كنيم كه نهرها از زير درختان آن جاري است و هميشه در آن خواهند ماند و همسراني پاكيزه براي آنها خواهد بود و آنها را در سايه هايي كه قطع نمي شود داخل مي كنيم. (57)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 613

تفسير: ... ص: 613

سَوْفَ نُصْلِيهِمْ يعني آنها را در آتش افكنده و به وسيله آن مي سوزانيم.

بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً پوستهايشان را تغيير مي دهيم، ليذوقوا العذاب تا درد عذاب را حسّ كنند.

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً خدا قادر است و مانعي از تحقّق بخشيدن به وعده ها و وعيدهايش نيست، «حَكِيماً» : حكيم است و جز كسي را كه استحقاق دارد عذاب نمي كند.

لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ براي آنها در بهشت همسراني است كه از خون حيض و نفاس و تمام پستيها و آلودگيها پاكند. وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلًا آنها را داخل سايه اي مي كنيم كه هميشگي است و خورشيد آن را زايل نمي كند.

«ظليلا» وصفي است كه از لفظ «ظل» مشتقّ شده است، چنان كه گفته مي شود: يوم أيوم و ليل اليل و داهية دهياء.

[سوره النساء (4): آيات 58 تا 59] ... ص: 613

اشاره

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً (58) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً (59)

ترجمه ... ص: 613

خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانتها را به صاحبان آن برسانيد و هنگامي كه ميان مردم داوري مي كنيد، به عدل داوري كنيد، خداوند پند و اندرزهاي خوبي به شما مي دهد، خداوند شنوا و بيناست (58)

اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 614

و هر گاه در چيزي نزاع كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد، اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز داريد، اين براي شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است. (59)

تفسير: ... ص: 614

گفته اند: خطاب در آيه عام است و شامل هر كسي و هر امانتي مي شود، خواه امانات الهي يعني اوامر و نواهي او و خواه امانتهاي مردم كه يكديگر را در آنها امين مي گيرند.

و برخي گفته اند: آيه خطاب به زمامداران است كه بايد به فرمان خداوند امانتها را به صاحبانشان واگذار كرده و به عدالت حكومت كنند و در آيه بعد به مردم امر كرده است كه سخن صاحبان امر را شنيده و از آنان اطاعت نمايند. سپس براي تأكيد بر آن فرموده است: إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يعني اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد بايد از فرمان آنها پيروي كنيد.

از ائمه عليهم السلام روايت شده كه گفته اند: خداوند هر يك از امامان را مأمور كرده است كه امر حكومت به وليّ امر پس از خود واگذار كند، و نيز گفته اند: آيه اوّل درباره ما و آيه بعدي درباره شماست.

«نعمّا» يعني به خوب چيزي «يعظكم به» شما را موعظه مي كند. پس «ما» نكره منصوبي است كه به وسيله «يعظكم

به» توصيف شده است. و شايد تقدير آن نعم الشي ء الذي يعظكم به باشد كه در اين صورت «ما» موصوله و در محل رفع و مخصوص به مدح حذف شده است يعني اداي امانات و به عدالت حكم كردن كه شما بدان مأمور شده ايد خوب پند و اندرزي است. و مقصود از «أُولِي الْأَمْرِ» زمامداران بر حق و ائمه اهل بيت (ع) هستند كه مردم را هدايت و به حق حكم مي كنند و چون «أُولِي الْأَمْرِ» عطف بر «اللَّه» و «رسول» و مقرون به آن دو شده، است خداوند پيروي از كسي را واجب كرده كه معصوم و مصون از ارتكاب عمل زشت بوده و از كساني كه مأمور اطاعت از او هستند برتر و داناتر باشد، خدا ما را امر نمي كند از كسي اطاعت كنيم كه از فرمان او سرپيچي مي كند و تسليم كسي شويم كه همچون ما نيازمند هدايت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 615

فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ اگر درباره چيزي از امور دين خود اختلاف كرديد ردوه إلي اللَّه و الرسول در آن مورد در زمان حيات پيامبر به خود او و پس از وفاتش به كساني كه در حديث معروف «ثقلين» توصيه كرده و فرموده است: «من دو چيز گرانبها در ميان شما بجا مي گذارم كه اگر به آن دو دست يابيد هرگز گمراه نخواهيد شد يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتم، اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا اين كه نزد حوض بر من وارد شوند» «1»، رجوع كنيد. پيامبر (ص) تصريح كرده است كه نجات از گمراهي در پناه بردن به قرآن و عترت است. بنا بر

اين مخالفت با اهل بيت او- كه ملازم با كتاب خدا (قرآن) هستند- پس از وفاتش همچون مخالفت با آنها در زمان حيات پيامبر (ص) است، زيرا آنان پاسداران شريعت او و جانشينانش در ميان امّت اويند، بنا بر اين به طور قطع منظور از «أُولِي الْأَمْرِ» امامان معصوم (ع) از آل محمّد (ص) هستند.

«ذلِكَ» اشاره است به ردّ اختلافات به خدا و رسول، خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا يعني ردّ اختلافات به خدا و رسول سرانجامش براي شما پسنديده تر است.

[سوره النساء (4): آيات 60 تا 61] ... ص: 615

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِيداً (60) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلي ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَي الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً (61)

__________________________________________________

1-

إنّي تارك فيكم الثّقلين ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا، كتاب اللَّه و عترتي- أهل بيتي- و إنّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 616

ترجمه ... ص: 616

آيا نديدي كساني را كه گمان مي كنند به آنچه (از كتب آسماني) بر تو و بر پيشينيان نازل شده ايمان آورده اند ولي مي خواهند طاغوت و حكام باطل را به داوري بطلبند با اين كه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند، و شيطان مي خواهد آنها را شديدا گمراه كند (60)

و هنگامي كه به آنها گفته شود، به سوي آنچه خدا نازل كرده و به سوي پيامبر بياييد، منافقان را مي بيني كه از قبول دعوت تو اعراض مي كنند. (61)

تفسير: ... ص: 616
[شأن نزول ] ... ص: 616

ميان يكي از منافقان و فردي از يهوديان اختلافي بود، يهودي گفت: من با داوري محمّد (ص) موافقم زيرا مي دانست پيامبر رشوه نمي گيرد، ولي مرد منافق گفت: ميان من و تو بايد كعب بن أشرف داوري كند [چون مي دانست او با گرفتن رشوه به نفع وي حكم مي كند]. پس اين آيه نازل شد خداوند كعب بن اشرف را به خاطر افراط در دشمني ورزيدن با پيامبر (ص) و سركشي در برابر حدود [الهي ]، «طاغوت» ناميده است، و يا او را به شيطان تشبيه كرده و به اين نام ناميده است و يا خداوند انتخاب داوري «كعب» را به جاي داوري رسول خدا (ص) داوري شيطان دانسته است به دليل ذيل آيه كه مي گويد: و قد امروا أن يكفروا به و يريد الشيطان أن يضلهم آنها مأمورند كه به طاغوت كفر بورزند و شيطان مي خواهد آنان را از راه حق گمراه گرداند.

[سوره النساء (4): آيات 62 تا 63] ... ص: 616

اشاره

فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً (62) أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً (63)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 617

ترجمه ... ص: 617

پس چگونه موقعي كه بر اثر اعمالشان گرفتار مصيبتي مي شوند به سراغ تو مي آيند و سوگند ياد مي كنند كه منظور ما (از بردن داوري به نزد ديگران) جز نيكي كردن و توافق (ميان طرفين نزاع) نبوده است؟! (62)

آنها كساني هستند كه آنچه را در دل دارند خدا مي داند، از (مجازات) آنها صرف نظر كن و آنها را اندرز بده و با بياني رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما. (63)

تفسير: ... ص: 617

«فَكَيْفَ»

چگونه است حال آنها إذا أصابتهم مصيبة يعني هر گاه از ناحيه خداي متعال عقوبتي به آنها برسد بما قدمت أيديهم، به واسطه داوري خواستن از غير تو و اظهار خشم از حكم تو؟ ثم جاءوك آن گاه نزد تو آمده و معذرت خواهي مي كنند. يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً و سوگند مي خورند كه منظور ما از داوري خواستن از غير تو جز كم كردن زحمت تو و ايجاد سازش ميان طرفين دعوا با وساطت نبود، مقصود ما مخالفت با تو و خشم گرفتن بر حكم تو نبوده است.

أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ خداوند از شرك، و نفاق آنان با خبر است فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ يعني آنها را دنبال مكن زيرا مصلحت در باقي ماندن آنها بر شرك و نفاق است، وَ عِظْهُمْ و آنها را با گفتار خود موعظه كن، وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً و سخن بليغ به آنها بگو كه كاملا در آنها تأثير مي كند، يعني آنها را بترسان كه اگر نفاق قلبي آنها آشكار شود كشته خواهند شد. و مي توان گفت معناي آيه اين است: هر گاه با خود خلوت كرده اند و كسي

با آنها نيست، سخني بليغ به آنان بگو كه در آنها تأثير مي كند زيرا نصيحت پنهاني مؤثّرتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 618

[سوره النساء (4): آيات 64 تا 65] ... ص: 618

اشاره

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً (64) فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً (65)

ترجمه ... ص: 618

ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به اين منظور كه به فرمان خدا از وي اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي كردند (و فرمانهاي خدا را زير پا مي گذاردند) به نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند (64)

به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود مگر اين كه تو را در اختلاف خود به داوري طلبند، و سپس در دل خود از داوري تو احساس ناراحتي نكنند و كاملا تسليم باشند. (65)

تفسير: ... ص: 618
اشاره

ما هيچ گاه پيامبري از پيامبران خود را نفرستاده ايم إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ يعني جز براي اين كه به خاطر فرمان خدا كه به مردم امر كرده از پيامبران اطاعت و پيروي كنند، اطاعت شوند، زيرا آنها پيام رسانان خدايند پس اطاعت از آنان اطاعت از خدا و نافرماني كردن از آنها، نافرماني خداوند است.

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ و اگر آنان با به داوري طلبيدن طاغوت به خويشتن ستم كردند جاءوك و براي توبه از گناهاني كه مرتكب شده اند، نزد تو مي آمدند، فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ و از روي اخلاص از خداوند طلب آمرزش مي كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 619

وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ و نفرمود و استغفرت لهم و عدول از اين گفته به روش التفات [توجّه از خطاب به غيبت ] براي تعظيم شأن رسول اكرم (ص) و با اهميّت دانستن استغفار او و توجّه دادن به اين است كه شفاعت كسي كه نامش فرستاده خداست داراي ارزش و حرمت است.

لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً خدا را توبه پذير مي دانستند، يعني توبه آنان

را مي پذيرفت.

فَلا وَ رَبِّكَ معنايش «فو ربك» است يعني «واو» براي قسم و «لا» زائد و براي تأكيد معناي قسم است چنان كه در لِئَلَّا يَعْلَمَ (حديد/ 29) لام زائد و براي تأكيد بر وجوب علم است. لا يُؤْمِنُونَ جواب قسم مي باشد.

حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ در صورتي آنها ايمان دارند كه در مورد آنچه بر سر آن اختلاف دارند تو را، به داوري طلبند، و از همين ريشه است كلمه «شجر» (درخت) كه به خاطر درهم بودن شاخ و برگهايش به اين لفظ ناميده شده است.

ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً يعني آن گاه سينه ها (دلها) يشان از قضاوت تو تنگ نمي شود. گفته اند: يعني درباره حكم تو ترديدي به خود راه نمي دهند زيرا شك كننده، در كار خويش دچار تنگناست.

وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً به حكم تو اعتقاد پيدا كرده و از آن پيروي مي كنند چنان است كه بگويي: تسليم امر خدا باش و از او اطاعت كن. «تسليما» تأكيد براي فعل و به منزله تكرار آن است.

[شأن نزول ] ... ص: 619

گفته اند: اين آيه درباره زبير و حاطب بن أبي بلتعه [مردي از انصار] نازل شد، آنها بر سر مجراي آبي كه از چاه كوچكي سرچشمه مي گرفت و نخلستانهاي خود را از آن آبياري مي كردند، اختلاف داشتند و براي حلّ آن نزد رسول خدا (ص) رفتند.

پيامبر به زبير فرمود: باغ خود را آبياري كن، سپس آب را براي همسايه ات بفرست. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 620

حاطب خشمگين شد و گفت: آيا اين قضاوت به خاطر آن بود كه زبير عمّه زاده تو است؟ از اين سخن رنگ چهره پيامبر تغيير كرد. آن گاه به زبير فرمود: باغت را آب

بده و جلو آب را بگير تا برگردد به طرف ديوار و پس از آن كه حق خود را به طور كامل به دست آوري آب را براي همسايه ات بفرست. پيامبر (ص) نخست طوري به زبير دستور داد كه براي او و خصمش هر دو گشايش و آسايش بود، ولي چون حاطب با سخني زشت پيامبر (ص) را به خشم آورد، آن حضرت با حكم صريح خود حق كامل زبير را تعيين كرد.

[سوره النساء (4): آيات 66 تا 68] ... ص: 620

اشاره

وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً (66) وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً (67) وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً (68)

ترجمه ... ص: 620

(ما تكليف مشكلي بر دوش آنها ننهاديم) اگر (همانند بعضي از امم پيشين) به آنها دستور مي داديم يكديگر را به قتل برسانند، و يا از وطن و خانه خود بيرون روند، تنها عدّه كمي از آنها عمل مي كردند و اگر اندرزهايي را كه به آنان داده مي شد انجام مي دادند، به سود آنها بود و موجب تقويت ايمان آنها مي گرديد (66)

و در اين صورت پاداش بزرگي از ناحيه خود به آنها مي داديم (67)

و آنها را به راه راست هدايت مي كرديم. (68)

تفسير: ... ص: 620

اگر بر آنان [كه از داوريهاي عادلانه پيامبر (ص) ناراحت شدند] واجب مي كرديم كه مثل بني اسرائيل يكديگر را به قتل برسانند يا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند. ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ جز عدّه كمي از آنان آن را انجام نمي دادند. و اين نكوهشي رساست.

رفع «قليل» بنا بر اين است كه بدل از «واو» در «فعلوه» باشد، «إلا قليلا» به نصب نيز قرائت شده است و نصب آن يا بر طبق اصل در «استثناء» مي باشد و يا بر اين اساس كه تقدير آن «إلا فعلا قليلا» باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 621

وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ و اگر آنها از رسول خدا (ص) اطاعت و پيروي كرده و به داوري او راضي باشند لَكانَ خَيْراً لَهُمْ اكنون و در آينده بر ايشان بهتر بود و أشد تثبيتا و در ايمانشان ثابت قدم تر خواهند بود.

«إذا» جواب سؤال مقدّر است و گويي گفته شده: پس از ثبوت ايمان در دل آنان برايشان چه خواهد بود و در پاسخ گفته مي شود: در آن هنگام اگر در ايمان خود ثابت قدم بمانند، لَآتَيْناهُمْ مِنْ

لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً از جانب خود پاداشي بزرگ به آنان خواهيم داد. بنا بر اين «إذا» هم پاسخ سؤال مقدّر و هم جزاي شرط است.

وَ لَهَدَيْناهُمْ يعني به آنها براي زياد انجام دادن كارهاي نيك توفيق مي داديم.

[سوره النساء (4): آيات 69 تا 70] ... ص: 621

اشاره

وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً (69) ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفي بِاللَّهِ عَلِيماً (70)

ترجمه ... ص: 621

و كسي كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز) همنشين كساني خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيقان خوبي هستند (69)

اين موهبتي است از ناحيه خدا و كافي است كه او (از حال بندگان و نيّات و اعمال آنها) آگاه است. (70)

تفسير: ... ص: 621

خداوند در اين آيات مؤمنان را به اطاعت از خود و پيامبرش ترغيب كرده و به آنان وعده داده است كه در بهشت همراه پيامبران خواهند بود.

الصِّدِّيقِينَ كساني هستند كه در گفتار و كردارشان صادقند. شهداء آنانند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 622

در جهاد في سبيل اللَّه كشته شده اند، و صالحين كساني هستند كه حالشان اصلاح و راهشان مستقيم گرديده است.

وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً اين جمله متضمّن معناي تعجّب است، و گويي گفته شده: «و ما أحسن أولئك رفيقا» : چه خوب رفيقهايي هستند آنها! «رفيق» در يكسان بودن مفرد و جمع مانند «صديق» و «خليط» است، و مي توان گفت «رفيقا» تميز است و براي بيان جنس مفرد آورده شده است.

«ذلك» مبتدا و «الفضل» صفت آن و «من اللَّه» خبر است و جايز است «الفضل من اللَّه» خبر براي مبتدا باشد.

و معناي آيه اين است كه امتياز بزرگ همنشيني با مقرّبترين بندگان خدا كه به اطاعت كنندگان از خدا و رسول داده شده موهبتي است از جانب خدا كه پس از پاداششان به آنان داده شده است.

[سوره النساء (4): آيات 71 تا 73] ... ص: 622

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً (71) وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً (72) وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً (73)

ترجمه ... ص: 622

اي كساني كه ايمان آورده ايد آمادگي خود را (در برابر دشمن) حفظ كنيد و در دسته هاي متعدّد يا به صورت دسته واحد (طبق شرايط موجود) به سوي دشمن حركت نماييد (71)

در ميان شما افرادي (منافق) هستند كه هم خودشان سست اندوهم ديگران را سست مي كنند اگر مصيبتي به شما برسد مي گويند: خدا به ما نعمت داد كه با مجاهدان نبوديم تا شاهد (آن مصيبت باشيم!) (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 623

و اگر غنيمتي به شما برسد، درست مثل اين كه هرگز ميان شما و آنها مودّت و دوستي نبوده، مي گويند: اي كاش ما هم با آنها بوديم و به رستگاري و پيروزي بزرگي نايل مي شديم! (73)

تفسير: ... ص: 623

«حذر» و «حذر» به يك معناست. گفته مي شود: «أخذ حذره» هر گاه شخص از ترس چيزي بيدار شود و آماده و مراقب باشد. گويي در اين آيه «حذر» را وسيله اي قرار داده كه انسان خود را توسط آن حفظ مي كند يعني اي كساني كه ايمان آورده ايد مراقب باشيد و از دشمن بر حذر باشيد.

و از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمود: اسلحه خود را برداريد، و حضرت از اين رو اسلحه را «حذر» ناميده است كه انسان خود را به وسيله آن از خطر حفظ مي كند.

فَانْفِرُوا بسيج شويد براي جنگيدن با دشمن يعني به سوي جهاد حركت كنيد. ثبات يعني يا دسته دسته و به صورت گروه هاي متفرّق، أو انفروا جميعا يا همگي به صورت دسته جمعي حركت كنيد و دست از ياري هم برنداريد.

لام در «لمن» ابتدا و در «ليبطئن» جواب قسم محذوفي است كه تقدير آن: و إن منكم لمن أقسم باللّه ليبطئن است و قسم

و جواب آن صله براي «من» مي باشد.

خطاب در آيه متوجّه سپاه پيامبر (ص) است و منظور از «مبطئون» منافقانند، و «لَيُبَطِّئَنَّ» به معناي سهل انگاري و تخلّف از جهاد است «بطأ» به معناي «أبطأ» است، گفته مي شود: «ما بطأ بك» يعني چه چيز تو را از ما عقب انداخت. «تبطئة» به معناي عقب ماندن از كار است و به وسيله «باء» متعدّي مي شود، و مي توان گفت: منقول از «بطؤ» و به معناي اين است كه ديگران را از جنگ منع و دلسرد مي كند.

فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ و اگر در جنگ به شما مصيبتي رسيد، و كشته شديد يا شكست خورديد، قال يعني منافق بدخواه مي گويد: قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً خداوند به من انعام كرد كه با ايشان در ميدان جنگ حاضر نبودم كه مانند آنان به قتل برسم و يا شكست بخورم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 624

وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ و اگر فتح يا غنيمتي به دست آورديد، ليقولن يا ليتني از روي حسرت گويد: كاش با ايشان بودم.

كَأَنْ لَمْ تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ اين جمله معترضه است كه ميان «ليقولن» و مفعول آن (يا ليتني) فاصله شده است، يعني گويي ميان شما و او از پيش مودّتي نبوده است.

فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً يعني غنيمتي به دست مي آوردم و از آن بهره فراوان مي بردم.

[سوره النساء (4): آيات 74 تا 75] ... ص: 624

اشاره

فَلْيُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (74) وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ

هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً (75)

ترجمه ... ص: 624

آنها كه زندگي دنيا را به آخرت فروخته اند بايد در راه خدا پيكار كنند، و آن كس كه در راه خدا پيكار كند و كشته شود يا پيروز گردد پاداش بزرگي به او خواهيم داد. (74)

چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند پيكار نمي كنيد، همان افراد (ستمديده اي) كه مي گويند خدايا ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر و براي ما از طرف خود سرپرست قرار بده، و از براي ما از طرف خود يار و ياوري تعيين فرما. (75)

تفسير: ... ص: 624

الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ كساني كه زندگاني اين جهان فاني را به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 625

زندگاني جاودانه سراي ديگر مي فروشند، و دنيا را با آخرت معاوضه مي كنند.

سپس خداوند به كسي كه در راه خدا پيكار كند وعده داده به او پاداشي بزرگ عطا خواهد كرد چه در جنگ پيروز شود يا شكست بخورد.

وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يعني شما براي ترك جهاد چه عذر و بهانه اي داريد با اين كه اسباب جنگيدن به طور كامل فراهم است.

فِي سَبِيلِ اللَّهِ در راه اطاعت خداوند و عزّت بخشيدن به آيين او و اعلاي كلمه حق و المستضعفين در اعراب آن دو وجه است:

1- عطف بر «سبيل اللَّه» و مجرور است يعني در راه خدا و در راه رهايي مستضعفان.

2- منصوب است بنا بر اختصاص به اين معنا كه خصوص رهايي مستضعفان را يكي از مصاديق «سبيل اللَّه» بدانيم زيرا «سبيل اللَّه» عام است و بر هر كار نيكي صدق مي كند و رها ساختن مؤمنان ضعيف و ناتوان از

چنگ كفار از بزرگترين كارهاي نيك و از خصوصي ترين وسايل تقرّب به خداست.

منظور از «مستضعفين» كساني هستند كه در مكّه اسلام آوردند و مشركان مانع هجرتشان (به مدينه) شده بودند، آنان در ميان مشركان مكه باقي ماندند و مورد اذيت و آزار آنها قرار داشتند، از اين رو دعا مي كردند كه خداوند آنها را ياري كند و از دست مشركان نجات دهد. خداوند خروج برخي از آنان را از مدينه ميسّر ساخت و برخي از آنان تا هنگام فتح مكه در آن جا باقي ماندند تا اين كه خداوند از جانب خود بهترين سرور و ياور يعني محمّد (ص) را فرستاد. او به بهترين وجه آنان را سرپرستي و با قدرت ياري شان كرد.

مسلمانان مكّه به منظور طلب نزول رحمت خداوند كودكان خردسال خويش را كه گناهي مرتكب نشده بودند، در دعايشان شركت داده بودند، چنان كه در حديث وارد شده كه هنگام طلب باران (نماز استسقاء) كودكان خردسال را همراه خود به بيابان برده و دعا كنيد. و از ابن عبّاس نقل شده كه گفت: من و مادرم جزو فرزندان و زنان مستضعف بوديم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 626

قرآن كلمه «الظالم» را كه [در ظاهر] صفت براي قرية است و اعراب آن را دارد، اگر چه مذكّر آورده [ولي در حقيقت صفت براي اهل قريه است ] زيرا «ظلم» به اهل قريه نسبت داده مي شود نه به خود آن، از اين رو اعراب «قرية» به آن داده شده و به صورت مذكّر آمده است.

[سوره النساء (4): آيه 76] ... ص: 626

اشاره

الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً (76)

ترجمه ... ص: 626

آنها كه ايمان دارند در راه خدا پيكار مي كنند و آنها كه كافرند در راه طاغوت (و افراد طغيانگر) پس شما با ياران شيطان پيكار كنيد (و از آنها نهراسيد) زيرا نقشه شيطان (همانند قدرتش) ضعيف است. (76)

تفسير: ... ص: 626

اين آيه مؤمنان را به جهاد در راه خدا ترغيب مي كند و خبر مي دهد از اين كه آنها دوستان خدايند و او ياور آنهاست و دشمنانشان در راه شيطان مي جنگند و جز شيطان آنان را سرپرست و پشتيباني نيست، و مكر شيطان نسبت به مؤمنان در قبال مكر خداوند نسبت به كافران ضعيفتر و سبكتر است و دخول «كان» [بر خبر «إن»] براي بيان اين نكته است كه عجز و ناتواني، در تمام احوال و زمانها براي مكر شيطان لازم است.

[سوره النساء (4): آيه 77] ... ص: 626

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلي أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقي وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً (77)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 627

ترجمه ... ص: 627

آيا نديدي كساني را كه (در مكّه) به آنها گفته شد (فعلا) دست از جهاد بداريد و نماز را برپا كنيد و زكات بپردازيد (امّا آنها از اين دستور ناراحت بودند) ولي هنگامي كه (در مدينه) فرمان جهاد به آنها داده شد جمعي از آنان از مردم مي ترسيدند همان گونه كه از خدا مي ترسند، بلكه بيشتر و گفتند پروردگارا چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتي؟ چرا اين فرمان را كمي به تأخير نينداختي؟ به آنها بگو سرمايه زندگي دنيا ناچيز است، و سراي آخرت براي كسي كه پرهيزگار باشد بهتر است و كوچكترين ستمي به شما نخواهد شد. (77)

تفسير: ... ص: 627

كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ از جنگ دست بكشيد، مسلمانان در مكّه از جنگ با كفّار خودداري مي كردند [چون مأموريت نداشتند] و آرزو مي كردند اجازه جنگيدن به آنان داده شود.

فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ همين كه در مدينه جنگ بر آنها واجب شد، گروهي از آنان به خاطر ترس از خطرهاي جاني و كشته شدن تمايل به جنگيدن نداشتند.

كَخَشْيَةِ اللَّهِ مصدر به مفعول اضافه شده و «كاف» كه حال از ضمير در «يخشون» مي باشد در محل نصب است «يخشون» يعني مي ترسند از مردم مانند كساني كه اهل خشيت از خدايند به اين معنا كه شبيه آنهايند.

أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً و يا بيشتر از اهل خشيت مي ترسند، تقدير آيه يخشون خشية مثل خشية اللَّه نيست، زيرا «أشد خشية» معطوف عليه است و نبايد گفته شود:

خشي فلان أشد خشية كه «خشية» به عنوان مصدر منصوب باشد بلكه مي توان گفت: «أشد خشية» به جرّ، و در صورتي كه «خشية» منصوب باشد «أشد» حال از فاعل خواهد بود.

لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلي أَجَلٍ قَرِيبٍ اين

جمله براي مهلت خواستن تا زمان ديگري

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 628

است آن گاه در دنباله آيه خداي سبحان به آگاهي آنان رسانده كه منافع دنيا و آنچه از آن بهره مند مي شوند اندك و ناچيز است.

وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا كمترين چيزي از پاداش شما در ازاي سختيها و ناملايمات جنگ به ستم پايمال نخواهد شد، بنا بر اين از جهاد در راه خدا رو گردان نباشيد.

[سوره النساء (4): آيات 78 تا 79] ... ص: 628

اشاره

أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً (78) ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفي بِاللَّهِ شَهِيداً (79)

ترجمه ... ص: 628

هر كجا باشيد مرگ شما را مي گيرد، اگر چه در برجهاي محكم باشيد، و اگر به آنها (منافقان) حسنه (و پيروزي) برسد مي گويند از ناحيه خداست و اگر سيّئه (و شكستي) برسد مي گويند، از ناحيه تو است بگو همه اينها از ناحيه خداست پس چرا اين جمعيّت حاضر نيستند حقايق را درك كنند (78)

آنچه از نيكيها به تو مي رسد از ناحيه خداست و آنچه از بدي به تو مي رسد، از ناحيه خود تو است و ما تو را به عنوان رسول براي مردم فرستاديم و گواهي خدا در اين باره كافي است. (79)

تفسير: ... ص: 628

هر كجا باشيد مرگ شما را در مي يابد اگر چه در قصرهاي گچكاري شده و بلند و مرتفع باشيد. و گفته اند: منظور برجهاي آسمان است.

«حسنة» بر طاعت و نعمت و «سيّئه» بر بلا و معصيت اطلاق مي شود.

خداي متعال فرموده: وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، «و آنها را به

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 629

خوبيها و بديها- چون فقر و غنا و عجز و ناتواني و رنج و آسايش و جنگ و صلح- بيازماييم باشد كه- به حكم حق- بازگردند» (اعراف/ 168). معناي آيه اين است كه اگر به فراواني نعمت برسند، مي گويند از جانب خداست و اگر دچار قحطي و خشكسالي شوند، آن را به تو (اي پيامبر) نسبت داده و مي گويند از شومي تو است چنان كه درباره قوم موسي (ع) نقل شده كه إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسي وَ مَنْ مَعَهُ «اگر چيز ناگواري به آنها مي رسيد موسي و همراهانش را به فال بد مي گرفتند» (اعراف/ 130) و از قوم صالح نقل شده كه اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ

مَعَكَ يعني «قوم صالح گفت: ما به وجود تو و پيروانت فال بد مي زنيم» (نمل/ 47).

در آيه مورد بحث منظور از كساني كه اين گفتار از آنان نقل شده يهود و منافقانند كه خداوند گفته آنان را ردّ كرده و مي فرمايد: قل كل من عند اللَّه اي پيامبر به ايشان بگو همه چيز از جانب خداست، اوست كه روزي را گسترده و يا محدود كرده و بدين وسيله بندگانش را مي آزمايد.

فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً شأن اين منافقان چيست كه سخن قرآن را درك نمي كنند، تا بدانند كه خداوند گشايش دهنده روزي و كم كننده آن است و تمام افعال او از روي حكمت و صواب است، سپس فرمود:

ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ خطاب در آيه عام است يعني اي انسان هر نيكي و نعمتي كه به تو مي رسد موهبت و منّت و يا امتحاني است از جانب خداوند «تو ما أصابك من سيّئة» و هر بلا و مصيبتي به تو مي رسد، از جانب خود تو است، زيرا تو با گناهاني كه مرتكب مي شوي خود سبب ايجاد آنها مي شوي و نظير اين است آيه: وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ «و آنچه رنج و مصائب به شما مي رسد همه از دست اعمال زشت خود شماست در صورتي كه خدا بسياري از اعمال بد را عفو مي كند» (شوري/ 30).

وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا و تو را براي همه مردم به عنوان پيامبر فرستاديم و تنها براي عرب پيامبر نيستي.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 630

وَ كَفي بِاللَّهِ شَهِيداً و خداوند براي گواه بودن به رسالت تو كافي است، پس براي

هيچ كس سزاوار نيست كه از اطاعت تو سرپيچي كند.

[سوره النساء (4): آيات 80 تا 81] ... ص: 630

اشاره

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّي فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً (80) وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَ كَفي بِاللَّهِ وَكِيلاً (81)

ترجمه ... ص: 630

كسي كه از پيامبر اطاعت كند، اطاعت خدا كرده و كسي كه سرباز زند تو در برابر آن مسئول نيستي. (80)

آنها در حضور تو مي گويند، فرمانبر داريم امّا هنگامي كه از نزد تو بيرون مي روند، جمعي از آنها جلسات سري شبانه بر ضد گفته هاي تو تشكيل مي دهند. خداوند آنچه را در اين جلسات مي گويند مي نويسد، اعتنايي به آنها مكن (و از نقشه هاي آنها وحشت نداشته باش) و توكل بر خدا كن و كافي است كه او يار و مدافع تو باشد. (81)

تفسير: ... ص: 630

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ كسي كه از پيامبر اطاعت كند، اطاعت خدا كرده زيرا او به آنچه خداي سبحان امر و نهي كرده، امر و نهي مي كند بنا بر اين اطاعت از پيامبر در امتثال امر و نهي او، اطاعت از خداوند است.

وَ مَنْ تَوَلَّي هر كس اعراض كند و اطاعت ننمايد، فما أرسلناك عليهم حفيظا پس تو را نفرستاده ايم كه آنها را (از رو گرداني) حفظ كني، بلكه تو بيم دهنده اي، و وظيفه تو تنها ابلاغ است، بر تو واجب نيست كه اعمال آنها را حفظ كني و به محاسبه اعمال و كيفر آنان بپردازي.

وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ و آنها (منافقان) را هر گاه به چيزي امر كني مي گويند: شأن ما طاعت است و گويي گفته اند: امر تو را به اطاعت پذيرفتيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 631

فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ و هر گاه از نزد تو خارج شدند، گروهي از آنان به هنگام شب مي انديشند. غير الذي تقول بر خلاف آنچه تو گفتي و بدان امر كردي يا بر خلاف آنچه گفته اند و تضمين كرده اند كه اطاعت كنند مي انديشند،

زيرا گفتارشان منافقانه است و آنچه در باطن دارند غير آن چيزي است كه اظهار مي كنند.

«تبييت» يا از «بيتوته» به معني تدبير چيزي در شب است، چنان كه گفته مي شود: «هذا امر بيت بليل» يعني اين امري است كه در شب تدبير شده است، و يا از «ابيات» شعر گرفته شده، زيرا شاعر با تدبير و انديشه خود آنها را تنظيم مي كند.

وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ خداوند تدبيرهاي خائنانه ايشان را در نامه هاي اعمالشان ثبت مي كند و اين تهديدي براي منافقان است.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ پيامبر، از آنها اعراض كن و آنها را به حال خود بگذار تا اسلام استقرار يابد.

وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ و درباره آنها به خدا اعتماد كن، خدا انتقام تدابير خائنانه آنان را خواهد گرفت.

[سوره النساء (4): آيات 82 تا 83] ... ص: 631

اشاره

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (82) وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَ إِلي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَلِيلاً (83)

ترجمه ... ص: 631

آيا درباره قرآن نمي انديشيد كه اگر از ناحيه غير خدا بود، اختلافات فراواني در آن مي يافتند. (82)

و هنگامي كه خبري از پيروزي و شكست به آنها برسد (بدون تحقيق) آن را شايع مي سازند و اگر آن را به پيامبر و پيشوايان (كه قدرت تشخيص كافي دارند) ارجاع دهند، از ريشه هاي مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا نبود همگي، جز عده كمي، از شيطان پيروي مي كرديد. (83)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 632

تفسير: ... ص: 632

«تدبّر» : نظر در پيامدها و عاقبت كارها و تأمل در آنهاست، سپس در مورد هر تأمّلي به كار رفته است و تدبّر در قرآن به معناي انديشيدن در معاني آن است.

لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً (اگر قرآن كلام خدا نبود) اختلاف، تناقض و تفاوت بسياري در نظم و معاني آن مي يافتند به طوري كه بخشي از قرآن به حدّ اعجاز مي رسيد و بخشي نمي رسيد و امكان مقابله با قرآن وجود داشت و بعضي از آيات كه از غيب خبر مي دهند، مطابق با واقع نبود، پس از آنجا كه تمام آيات قرآن در فصاحت با هم تناسب دارند و توان آوردن نظير آنها از هر فصيحي گرفته شده و نيز قرآن از صحّت معاني آيات و راستي و درستي اخبار غيبي برخوردار است، دانسته مي شود كه جز از جانب خداوند نازل نشده است.

وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ هر گاه به منافقان يا (به قولي) به مسلمانان ضعيف خبري از سريّه هاي رسول خدا (ص) مي رسيد كه حاكي از سلامت و امنيّت مؤمنان يا ترس و وحشت و زيان آنان بود، أذاعوا به آن خبر را در ميان مردم منتشر مي كردند، و اشاعه خبر

توسط منافقان مفسده به دنبال داشت.

و گفته اند: هر گاه پي مي بردند كه رسول خدا (ص) و فرماندهان جنگ به پيروزي بر دشمن اطمينان داشتند و يا از دشمن در هراس بودند، آن را انتشار مي دادند.

وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ يعني اگر انتشار آن را به عهده رسول خدا (ص) و اولي الأمر مي گذاشتند [ديگران هم اطلاع حاصل مي كردند].

در اين كه منظور از «اولي الأمر» در اين آيه چيست اقوالي است:

1- منظور علما و فقهاي ملازم پيامبر (ص) مي باشند.

2- مقصود فرماندهان سريّه ها- جنگهايي كه پيامبر در آنها حضور نداشت- و واليان هستند.

3- امام باقر (ع) فرمود: منظور امامان معصومند.

لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ پيامبر و واليان امور صحّت و درستي آن خبر را

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 633

استنباط مي كنند و مي دانند آيا قابل انتشار هست يا نه؟ در اين كه معناي «يستنبطونه» چيست دو احتمال است:

1- آنان كه در پي دريافت و استخراج خبر از ناحيه مؤمنان هستند، بنا بر اين مراد از «الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ» همان كساني است كه خبر را شايع مي كنند.

2- گفته اند: به اين معناست كه پيامبر و اولي الأمر از چاره انديشي و تدبير آنچه استنباط مي كنند، آگاهند.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ اگر با فرستادن پيامبر و نازل كردن قرآن لطف و رحمت خداوند شامل حال شما نمي شد. [از ائمّه (ع) نقل شده كه فرموده اند:

مقصود از «فضل اللَّه» و «رحمته» در آيه، پيامبر و علي عليهما السلام مي باشند].

لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ از وسوسه هايي كه شيطان به شما القا مي كند و موجب ضعف اعتقاد و بصيرت شما مي شود، پيروي مي كرديد.

إِلَّا قَلِيلًا جز گروه اندكي از شما كه داراي بينش عميق و اهل صدق و يقين اند.

[سوره النساء (4): آيات 84 تا 85] ... ص: 633

اشاره

فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَي اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلاً (84) مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها وَ كانَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ مُقِيتاً (85)

ترجمه ... ص: 633

در راه خدا پيكار كن، تنها مسئول وظيفه خود هستي، و مؤمنان را (بر اين كار) تشويق نما، اميد است خداوند از قدرت كافران جلوگيري كند و خداوند قدرتش بيشتر و مجازاتش دردناك تر است (84)

كسي كه تشويق به كار نيكي كند، نصيبي از آن براي او خواهد بود، و كسي كه تشويق به كار بدي كند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 634

سهيم از آن خواهد داشت و خداوند حساب هر چيز را دارد و آن را حفظ مي كند. (85)

تفسير: ... ص: 634

چون در آيات پيش از اين از سستي و مسامحه بعضي از مسلمانان در امر جهاد سخن به ميان آمد در اين آيه خداوند به پيامبر (ص) مي فرمايد:

فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ در راه خدا جهاد كن، اگر چه تو را تنها بگذارند، لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ: تو مسئول كار خود هستي و خودت به تنهايي وظيفه داري به جهاد بپردازي، البته خداي سبحان ياور تو است نه سپاهت و اگر بخواهد تو را به تنهايي ياري مي كند چنان كه تو را با لشكريانت ياري مي كند.

روايت شده است كه چون ابو سفيان در روز احد به مكّه بازگشت با پيامبر قرار گذاشت كه در موسم بدر صغري يكديگر را ملاقات كنند و چون روز موعود فرا رسيد پيامبر دستور داد مسلمانان به ميعاد بروند و آنها سستي كردند و تمايلي نشان ندادند.

از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد آن گاه پيامبر (ص) مردم را براي جنگ بسيج كرد ولي كسي جز 70 سوار با پيامبر حركت نكرد و در صورتي كه هيچ كس از آن حضرت پيروي نمي كرد او خود به تنهايي براي جهاد با

دشمن حركت مي كرد.

وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ و مؤمنان را به جهاد تشويق كن، تو نسبت به آنان جز تشويق وظيفه اي نداري.

عَسَي اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا شايد خداوند از آسيب كافران جلوگيري كند. منظور از «الذين كفروا» قريش هستند كه خداوند پيامبر و مؤمنان را از شر آنان نجات داد، زيرا ابو سفيان از جنگ منصرف شد و گفت: امسال سال خشك و بي حاصل است، در نتيجه پيامبر اسلام (ص) و همراهان سالم بازگشتند.

وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكِيلًا و خداوند داراي عذاب و كيفري سخت تر از قريش است. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 635

مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً منظور از شفاعت نيكو شفاعتي است كه به واسطه آن شري از يك مسلمان دور گردد و خشنودي خدا طلب شود، و شفاعت ناپسند خلاف آن است. برخي گفته اند: منظور از شفاعت نيكو دعا كردن براي مسلمان است، زيرا دعا كردن در حق او به منزله شفاعت كردن از او نزد خداوند است، و در حديث است كه: «هر كس پشت سر برادر مسلمانش براي او دعا كند دعايش مستجاب مي شود و فرشته خدا به او مي گويد: دو برابر آن براي تو نيز خواهد بود و منظور از «نصيب» در آيه همين است، و اگر مسلماني را نفرين كند عكس اين است» «1» .

اصل كلمه «شفاعت» از شفع، ضد وتر است و كسي كه براي ديگري وساطت مي كند، در حقيقت خود را رفيق و دوم او قرار داده است.

«كفل» نيز به معناي بهره و نصيب است و گويا به بهره اي كه از شرّ حاصل گردد اطلاق مي شود.

«مقيت» : كسي است كه به اندازه حاجت چيزي را

عطا مي كند. و گفته اند:

كسي است كه قدرت داشته باشد.

[سوره النساء (4): آيات 86 تا 87] ... ص: 635

اشاره

وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ حَسِيباً (86) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً (87)

ترجمه ... ص: 635

و هنگامي كه كسي به شما تحيّت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر دهيد يا (لا اقل) به همان گونه پاسخ گوييد، خداوند حساب همه چيز را دارد. (86)

خداوند معبودي جز او نيست، و به طور قطع همه شما را در روز رستاخيز كه شك در

__________________________________________________

1-

من دعا لأخيه المسلم بظهر الغيب استجيب له و قال له الملك، و لك مثلاة فذلك النّصيب، و الدّعوة علي المسلم بضدّ ذلك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 636

آن نمي باشد جمع مي كند، و كيست كه از خداوند راستگوتر باشد. (87)

تفسير: ... ص: 636

خداي سبحان به مسلمانان امر كرده پاسخ سلام سلام كننده را بهتر از سلام او بدهند، و پاسخ بهتر اين است كه بگويند: و عليكم السلام و رحمة اللَّه در جواب كسي كه گفته است: سلام عليكم و يا هر گاه گفت: سلام عليكم و رحمة اللَّه در پاسخ او بگويند: و عليكم السلام و رحمة اللَّه و بركاته و يا (لا اقل) آن گونه كه سلام كرده است به او پاسخ دهند. و منظور از رد سلام پاسخ دادن نظير آن است:

پاسخ سلام واجب است و تخييري كه وجود دارد در زيادي و ترك آن است.

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: هر گاه اهل كتاب بر شما سلام كنند بگوييد: «و عليكم» يعني بر شما آنچه گفتيد، زيرا آنها به مسلمانان مي گفتند: السام عليكم يعني مرگ بر شما، و «سام» يعني مرگ.

«حسيب» : حسابرس مراقب.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ يا خبر براي مبتدا و يا جمله معترضه است و «ليجمعنكم» خبر مي باشد، معناي آيه اين است: به خدا سوگند او شما را در روز رستاخيز كه روز

سر برداشتن مردم از قبرها و يا روز ايستادن آنان براي حسابرسي است، جمع مي كند.

وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً چه كسي از نظر وعده و عدم تخلّف آن از خداوند راستگوتر است.

[سوره النساء (4): آيات 88 تا 89] ... ص: 636

اشاره

فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً (88) وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (89)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 637

ترجمه ... ص: 637

چرا درباره منافقان دو دسته شده ايد؟ (بعضي جنگ با آنها را ممنوع و بعضي مجاز مي دانيد) در حالي كه خداوند به خاطر اعمالشان (افكار) آنها را به كلي وارونه كرده است. آيا شما مي خواهيد كساني را كه خداوند (بر اثر اعمال زشتشان) گمراه كرده هدايت كنيد؟! در حالي كه هر كس را خداوند گمراه كند، راهي براي او نخواهي يافت (88)

آنان دوست دارند كه شما هم مانند آنها كافر شويد و مساوي يكديگر گرديد، بنا بر اين از آنها دوستاني انتخاب نكنيد مگر اين كه (توبه كنند و) مهاجرت در راه خدا نمايند اما اگر از كار سرباز زنند (و به اقدامات بر ضدّ شما ادامه دهند) آنها را هر كجا بيابيد اسير كنيد و (يا در صورت لزوم) به قتل برسانيد و از ميان آنها دوست و يار و ياوري اختيار نكنيد. (89)

تفسير: ... ص: 637
اشاره

فِئَتَيْنِ منصوب شده بنا بر حال بودن چنان كه گفته مي شود: «مالك قائما»، يعني چرا درباره منافقان اختلاف نظر پيدا كرده ايد يا منظور اين است كه چرا در موضعگيري نسبت به آنها دو دسته شده ايد؟

وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا و خداوند آنان را به واسطه ملحق شدنشان به مشركان به حكم كفّار بازگرداند.

[شأن نزول ] ... ص: 637

اين آيه درباره قومي نازل شده كه از مكه به مدينه آمدند و نزد مسلمانان اظهار اسلام كردند. آن گاه به مكّه بازگشتند و در آن جا اظهار شرك كردند و سپس رهسپار يمامه شدند. مسلمانان درباره جنگيدن با آنها اختلاف كردند. دسته اي گفتند: جنگ نمي كنيم، زيرا آنها مسلمان هستند.

«اركاس» : به معني بازگرداندن، يعني خداوند آنها به كفر بازگرداند، به اين ترتيب كه چون خداوند مي دانست بيمار دلند، آنان را به خودشان واگذاشت تا به كفر بازگشتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 638

أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا آيا مي خواهيد كساني را كه خداوند از گمراهان قرار داده و بدان حكم كرده و يا آنان را به خودشان واگذاشته تا گمراه شدند، از هدايت يافته گان قرار دهيد؟! فَتَكُونُونَ عطف بر تكفرون است و معناي آيه اين است كه منافقان كفر شما را آرزو دارند تا در طريق گمراهي، شما با ايشان يكسان باشيد. پس با آنان دوستي نكنيد هر چند به ظاهر ايمان آورده باشند.

حَتَّي يُهاجِرُوا تا از مركز شرك خارج گشته و مهاجرت كنند و مهاجرتشان از روي انگيزه اي درست و براي خدا باشد نه به خاطر انگيزه هاي دنيايي.

فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر از ايمان همراه با هجرت راستين اعراض كردند، حكمشان با ساير مشركان يكي است و آنها در هر جا از سرزمينهاي

خدا- چه در حل چه حرم- يافت شدند، بايد كشته شوند. وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا و از ايشان دوست و ياور نگيريد و اگر نسبت به شما اظهار دوستي و كمك كردند، از آنان نپذيريد.

[سوره النساء (4): آيه 90] ... ص: 638

اشاره

إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً (90)

ترجمه ... ص: 638

مگر آنها كه با كساني كه با شما هم پيمانند پيمان بسته، يا آنها كه به سوي شما مي آيند و از پيكار با شما يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند (نه سر جنگ با شما دارند و نه توانايي مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد آنها را بر شما مسلط مي كند تا با شما پيكار كنند، بنا بر اين اگر از شما كناره گيري كردند و با شما پيكار ننمودند (بلكه) پيشنهاد صلح كردند خداوند به شما اجازه نمي دهد كه متعرّض آنان شويد. (90)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 639

تفسير: ... ص: 639

از آنجا كه خداوند در آيه پيش به مؤمنان دستور داد فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ يعني دشمنان اسلام را بگيريد و به قتل برسانيد، در اين آيه گروهي را استثنا كرده و فرموده است.

إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ يعني مگر اين كه آنها با كساني كه ميان شما و ايشان صلح و آشتي و پيماني برقرار است، نسبتي داشته و همسوگند يا همجوار باشند.

[هم پيمانان مسلمين ] اين قوم همان اسلمي ها بودند كه رسول خدا (ص) هنگام خارج شدن از مكه با آنها صلح كرد، و هلال بن عويمر أسلمي از طرف قبيله خود با آن حضرت پيماني بست كه بر اساس آن نه پيامبر را ياري مي كرد و نه حق داشت بر ضد آن حضرت اقدامي انجام دهد، و نيز هر كس به هلال پناه مي برد مانند خود هلال از تعرّض مصون بود.

أَوْ جاؤُكُمْ مي تواند عطف بر صفت «قوم» باشد و گويي گفته شده: إلا الذين يصلون إلي قوم معاهدين أو قوم ممسكين عن القتال لا لكم و لا عليكم، و

يا عطف بر صله «الذين» است و گويي گفته شده: إلا الذين يصلون إلي المعاهدين أو الذين لا يقاتلونكم.

حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ با در تقدير گرفتن «قد» در موضع حال است «1» و دليل آن، قرائت كساني است كه «حصرة صدورهم» خوانده اند، و گفته شده: جمله حصرت صدورهم صفت براي موصوف محذوف است يعني جاءوكم قوما حصرت صدورهم و گفته اند: حصرت صدورهم بيان براي جاءوكم و منظور از آنان

__________________________________________________

1- فعل ماضي وقتي مي تواند حال واقع شود كه همراه حرف «قد» باشد.- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 640

بني مدلج است كه خدمت پيامبر (ص) رسيدند در حالي كه قصد جنگيدن نداشتند.

«حصر» : به معني تنگي و انقباض است.

أَنْ يُقاتِلُوكُمْ از اين كه با شما بجنگند يا از جنگيدن با شما كراهت داشته باشند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ اين جمله خبر مي دهد از آنچه براي خداوند مقدور است و دلالت ندارد بر اين كه خدا كفار را بر مسلمين مسلّط مي كند و يا به آنها اجازه جنگ با مسلمانان را مي دهد، بلكه خداي سبحان رعب و وحشت را در دل كفار انداخت تا اين كه تقاضاي صلح و متاركه جنگ كردند و اگر ترس را در دل آنان نينداخته بود، بر مسلمانان غلبه مي كردند، يعني جنگجوياني بودند كه هماوردي نداشتند.

فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ پس اگر متعرض شما نشدند و ألقوا إليكم السلم و از در تسليم و صلح و آشتي در آمدند.

فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا يعني خدا به شما اجازه نمي دهد كه آنها را دستگير كنيد و به قتل برسانيد.

[سوره النساء (4): آيه 91] ... ص: 640

اشاره

سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّما رُدُّوا إِلَي الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيها فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ

وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً (91)

ترجمه ... ص: 640

بزودي جمعيّت ديگري را مي يابيد كه مي خواهند هم از ناحيه شما در امان باشند و هم از ناحيه قوم خودشان (كه مشركند، لذا نزد شما ادّعاي ايمان مي كنند ولي) هر زمان به سوي فتنه (و بت پرستي) باز گردند با سر در آن افتند.!

اگر آنها از درگيري با شما كنار نرفتند و پيشنهاد صلح نكردند و دست از شما برنداشتند، آنها را هر كجا يافتيد اسير كنيد، و (يا) به قتل برسانيد. آنها كساني هستند كه براي شما تسلّط آشكاري نسبت به آنان قرار داده ايم. (91)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 641

تفسير: ... ص: 641
[شأن نزول ] ... ص: 641

منظور از آيه فوق جمعي از بني اسد و غطفان هستند كه وقتي به مدينه آمدند اسلام آوردند و عهد كردند كه مسلمانان را از آزار خود ايمن دارند ولي چون به سوي قوم خود بازگشتند پيمانشان را شكستند و كافر شدند.

كُلَّما رُدُّوا إِلَي الْفِتْنَةِ هر گاه قومشان آنان را براي جنگ با مسلمانان فرا خوانند به زشت ترين وجه در آن وارد مي شدند و شرّ آنان در اين فتنه از هر دشمني بيشتر بود.

فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ ... و اگر آنان از جنگيدن با شما كناره گيري نكردند و خواهان صلح با شما نبودند و از جنگ با شما دست برنداشتند. ايشان را اسير كنيد. و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و هر كجا توانستيد آنها را بكشيد.

وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً آنان كساني هستند كه براي شما در برابر ايشان برهاني آشكار قرار داده ايم، زيرا كفر و دشمني و آزار رساندن آنها به مسلمانان آشكار است، برخي گفته اند منظور اين است كه ما براي شما بر آنها تسلّطي آشكار قرار داديم زيرا به شما

اجازه داديم كه آنان را بكشيد و به اسارت بگيريد.

[سوره النساء (4): آيه 92] ... ص: 641

اشاره

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ يَصَّدَّقُوا فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (92)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 642

ترجمه ... ص: 642

براي هيچ فرد با ايماني مجاز نيست كه فرد با ايماني را به قتل برساند، مگر اين كه اين كار از روي خطا و اشتباه از او سرزند و (در عين حال) كسي كه فرد با ايماني را از روي خطا به قتل برساند بايد يك برده آزاد كند و خونبهايي به كسان او بپردازد مگر اين كه آنها خونبها را ببخشند. و اگر مقتول مؤمن از جمعيّتي باشد كه دشمنان شما هستند [و كافرند] بايد (تنها) يك برده آزاد كند (و پرداختن خونبها لازم نيست) و اگر از جمعيّتي باشد كه ميان شما و آنها پيماني برقرار است بايد خونبهاي او را به كسان او بپردازد و يك برده (نيز) آزاد كند و آن كس كه دسترسي (به آزاد كردن برده) ندارد دو ماه پي در پي روزه مي گيرد- اين (يك نوع تخفيف و) توبه الهي است و خداوند دانا و حكيم است. (92)

تفسير: ... ص: 642

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ براي هيچ مؤمني روا و درست نباشد و لايق شأن او نيست مانند قول خداي سبحان ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ «هيچ پيامبري البته خيانت نمي كند» . (آل عمران/ 163) و آيه. وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها «و هرگز نشود كه ما به آيين جاهلانه و باطل شما رجوع كنيم» (اعراف/ 89).

أن يقتل مؤمنا كه مؤمني را بي جهت و بدون قصاص، به قتل برساند. إلا خطأ، مگر از روي خطا. «خطأ» منصوب است، بنا بر اين كه مفعول له باشد، يعني به هيچ دليل براي مؤمن شايسته نيست. مؤمني را به قتل برساند مگر تنها از روي خطا، و مي توان گفت «خطأ» حال است

به اين معنا كه شخص مؤمن در هيچ حال مؤمني را نمي كشد مگر در حال خطا. و يا «خطأ» صفت براي مصدر و تقدير جمله إلا قتلا خطأ است، يعني از شأن مؤمن اين است كه ارتكاب قتل مؤمن البته در ابتدا و از روي اراده، از او منتفي مي باشد، مگر اين كار اشتباهي و بدون قصد صورت گرفته باشد مثل اين كه تيري به سوي شخص مسلماني كه گمان كرده كافر است پرتاب كند و او را به قتل برساند، يا خطايي از اين قبيل.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 643

فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ يعني آزاد كردن يك بنده بر او واجب است. «تحرير» : آزاد كردن و «حر» : با كرامت، و «عتيق» نيز به معني كريم و بزرگوار است، زيرا بزرگواري در آزادگان است و از اين باب است «عتاق الطير» (مرغان شكاري) و «عتاق الخيل» (اسبان برگزيده) به خاطر گرامي بودن آنها ... و «حر الوجه» يعني بهترين نقطه چهره. «رقبة» عبارت است از بنده و كنيز.

وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ و خونبهايي كه بايد به بازماندگان مقتول تسليم شود تا آن را همچون ميراث ميان خود تقسيم كنند. و ديه قتل خطأ را عاقله قاتل بايد بپردازد، إلا أن يصدقوا مگر اين كه اولياي مقتول ديه را به قاتل و عاقله اش صدقه كنند، يعني به آنها ببخشند. در حديث است كه: «هر كار نيكي صدقه است» . «1»

فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ اگر مقتول از قوم كافري باشد كه با شما سر جنگ دارند. و هو مؤمن و او اهل ايمان است، يعني به پيامبر (ص) ايمان دارد ولي هنوز

در ميان قوم خود مي باشد و از آنها جدا نشده است هر گاه كسي به خطا او را كشته باشد كفاره اين قتل [كه آزاد كردن يك برده مؤمن است ] بر عهده خود قاتل است نه بر عاقله خويشاوندانش، زيرا [خونبها ميراث است و] بستگان مقتول به خاطر اين كه كافرند از او ارث نمي برند.

وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ اگر مقتول از مردمي باشد كه ميان شما و ايشان پيمان و يا ذمه اي وجود دارد و آنها با شما سر جنگ ندارند. فدية مسلمة إلي أهله بر عاقله قاتل لازم است كه خونبهاي او را به بازماندگانش بدهند. و تحرير رقبة مؤمنة و قاتل بايد برده مؤمني را به عنوان كفّاره آزاد كند.

فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ يعني كسي كه مالك برده اي نيست بايد دو ماه پياپي روزه بگيرد. تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ تا مورد قبول خداوند واقع شود، از قبيل تاب اللَّه

__________________________________________________

1-

كلّ معروف صدقة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 644

عليه يعني خداوند روزه را واجب كرده تا به وسيله آن، توبه قاتل را بپذيرد.

[سوره النساء (4): آيه 93] ... ص: 644

اشاره

وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً (93)

ترجمه ... ص: 644

و هر كس فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه جاودانه در آن مي ماند و خداوند بر او غضب مي كند و از رحمتش او را دور مي سازد و عذاب عظيمي براي او آماده ساخته است. (93)

تفسير: ... ص: 644

در اين آيه تهديدي بزرگ و شديد وجود دارد از اين رو برخي از اصحاب ما گفته اند: قاتل شخص مؤمن موفّق به توبه نمي شود به اين معنا كه توبه اختيار نمي كند. از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: معناي تعمّد اين است كه قاتل، مؤمني را براي دينش بكشد و عكرمه و جماعتي گويند: مؤمني را بكشد در حالي كه قتل او را حلال بشمارد.

[سوره النساء (4): آيه 94] ... ص: 644

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (94)

ترجمه ... ص: 644

اي كساني كه ايمان آورده ايد هنگامي كه در راه خدا گام بر مي داريد (و به سفري براي جهاد مي رويد) تحقيق كنيد و به كسي كه اظهار صلح و دوستي ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 645

مي كند نگوييد مسلمان نيستي به خاطر اين كه سرمايه ناپايدار دنيا (و غنايمي) به دست آوريد، زيرا غنيمتهاي بزرگي در نزد خدا (براي شما) است، شما قبلا چنين بوديد و خداوند بر شما منّت گذارد (و هدايت نمود) بنا بر اين (به شكرانه اين نعمت بزرگ) تحقيق كنيد. خداوند به آنچه عمل مي كنيد، آگاه است. (94)

تفسير: ... ص: 645

«فتثبتوا» نيز قرائت شده است و هر دو قرائت از باب «تفعل» و به معناي «استفعال» است، يعني در طلب روشن شدن موضوع و ثابت شدن آن باشيد و نسنجيده و بدون تفكّر در كشتن كسي شتاب نكنيد.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلامَ يعني به كسي كه به رسم مسلمانان به شما تحيّت گويد و سلام دهد نگوييد ايمان نياورده اي و كساني كه «السلم» قرائت كرده اند، معناي آن انقياد و تسليم است. و گفته اند به معناي اسلام است.

بنا به روايتي كلمه «مومنا» به فتح ميم دوم (مومنا) از «آمن» نيز قرائت شده است يعني به كسي كه در برابر شما تسليم است نگوييد: ترا امان نمي دهيم.

تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا مقصود شما از اين واكنش، طلب غنيمت و مال و متاع دنياست و اين است عاملي كه شما را وا مي دارد تا تحقيق را رها و در مورد كسي كه او را به قتل مي رسانيد كمتر تفحّص كنيد.

فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ و نزد خدا غنيمتهاي بسياري است كه شما را از آن برخوردار مي سازد و

آنها شما را بي نياز مي كند از اين كه مردي را كه اظهار اسلام كرده، به خاطر گرفتن مالش به قتل برسانيد.

كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ شما نيز در ابتدا كه اسلام آورديد چنين بوديد يعني پس از آن كه كلمه شهادتين را بر زبان آورديد، جان و مالتان محترم شمرده شد بدون اين كه انتظار كشيده شود تا از موافقت و همراهي دل و زبانتان اطّلاع حاصل گردد.

فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ خداوند به وسيله استقامت و پايداري در دين و شهرت در ايمان بر شما منّت نهاد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 646

فَتَبَيَّنُوا امر به تحقيق و بررسي تكرار شده تا تأكيدي براي مسلمانان باشد.

[سوره النساء (4): آيات 95 تا 96] ... ص: 646

اشاره

لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْني وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَي الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً (95) دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (96)

ترجمه: ... ص: 646

افراد با ايماني كه بدون بيماري و ناراحتي از جهاد بازنشستند با مجاهداني كه در راه خدا با مال و جان جهاد كردند يكسان نيستند. خداوند مجاهداني را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برتري بخشيده به هر يك از اين دو دسته (به نسبت اعمال نيكشان) وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برتري و پاداش عظيمي بخشيده است (95)

درجات (مهمّي) از ناحيه خداوند و آمرزش و رحمت (نصيب آنان مي گردد) و (اگر لغزشهايي داشته اند) خداوند آمرزنده و مهربان است. (96)

تفسير: ... ص: 646
اشاره

غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ بر دو وجه قرائت شده است:

1- به رفع «غير» بنا بر اين كه صفت براي «القاعدون» باشد.

2- به نصب «غير» بنا بر اين كه استثنا يا حال از «القاعدون» باشد.

ضرر مرض يا آفت است از قبيل كوري، لنگي يا نقص عضو و مانند اينها.

[شأن نزول ]: ... ص: 646

از ابن عباس نقل شده كه آيه درباره شركت كنندگان در جنگ بدر و كساني است كه از شركت در آن خودداري كردند. و از مقاتل [بن سليمان ] نقل شده كه آيه درباره كساني است كه در جنگ تبوك شركت نكردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 647

فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ اين جمله توضيحي است براي آنچه نفي شده و آن برابر بودن جهاد كنندگان با متخلّفين از آن است. گويي سؤال شده: چرا آنان با يكديگر مساوي نيستند، با اين جمله، پاسخ داده شده است و معناي آيه اين است كه خداوند كساني را كه با مال و جان خويش در راه خدا جهاد كنند بر تخلّف كنندگاني كه دچار بيماري، و يا نقص عضو نيستند، برتري داده است. زيرا جمله دوّم توضيحي است براي جمله اوّل كه متضمّن اين توصيف مي باشد.

وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْني يعني خدا به هر دو گروه- جهاد كنندگان و تخلّف كنندگاني كه عذري دارند و نمي توانند در جنگ شركت جويند- وعده پاداش نيك و بهشت داده است گرچه جهاد كنندگان بر تخلّف كنندگان برتري دارند.

از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود شما جهادگران گروه هايي را در مدينه پشت سر گذاشتيد كه هيچ گامي بر نداشته و بياباني را بپيموديد، جز اين كه آنها با شما بودند، و اينان كساني هستند

كه نيّاتشان صحيح و دلهايشان پاك است و دلباخته جهاد در راه خدايند ولي به واسطه بيماري و جز آن از حركت با شما بازمانده اند.

سپس خداي سبحان براي دسته اي از فضيلت يافتگان يك درجه و براي دسته ديگر درجاتي ذكر كرده است. دسته اوّل جهاد كنندگاني هستند كه بر تخلف كنندگان معذور و بيمار فضيلت داده شده اند و دسته دوّم جهادگراني مي باشند كه برتري داده شده اند بر كساني كه مجاز بودند به دليل وجود افراد كافي، در جنگ شركت نكنند، زيرا جهاد واجب كفايي است.

«درجة» از اين رو كه جانشين «مرة» شده منصوب است، و گويي خداوند فرموده. فضلهم تفضيلة مانند ضربه سوطا كه به معناي ضربه ضربة است. نصب «أجرا» نيز به فعل فضل است، زيرا به معناي أجرهم أجر است و «درجات» و «مغفرة» و «رحمة» بدل از «أجرا» است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 648

[سوره النساء (4): آيات 97 تا 99] ... ص: 648

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِيراً (97) إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلاً (98) فَأُولئِكَ عَسَي اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)

ترجمه ... ص: 648

كساني كه فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالي كه به خويشتن ستم كرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالي بوديد (و چرا با اين كه مسلمان بوديد در صف كفّار جاي داشتيد؟) گفتند ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم. آنها (فرشتگان) گفتند مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟ پس آنها (عذري نداشتند و) جايگاهشان دوزخ و سرانجام بدي دارند (97)

مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكاني كه به راستي تحت فشار قرار گرفته اند، نه چاره اي دارند و نه راهي (براي نجات از آن محيط آلوده) مي يابند.

(98)

آنها ممكن است خداوند مورد عفو قرارشان دهد و خداوند عفو كننده و آمرزنده است. (99)

تفسير: ... ص: 648
اشاره

تَوَفَّاهُمُ را مي توان گفت فعل ماضي است، چنان كه برخي توفتهم قرائت كرده اند و مي توان گفت مضارع و به معناي تتوفاهم است، و به ندرت توفاهم كه مضارع وفيت مي باشد، قرائت شده است و مقصود آيه اين است كه خداوند به وسيله فرشتگان جان كفّار را مي گيرد يعني قدرت قبض روح را به فرشتگان داده و آنها [به امر خدا] جان آنها را مي گيرند.

ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ در حالي كه آنان به خود ستم كرده بودند. قالوا يعني ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 649

فرشتگان به مردگان گفتند: فيم كنتم در امر دينتان بر چه روشي بوديد؟

قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ گفتند: ما در بلاد خود در برابر اهل شرك ناتوان بوديم.

[شأن نزول ]: ... ص: 649

آيه درباره افرادي است كه در مكّه ظاهرا اسلام آوردند و به هنگام هجرت مسلمانان، مهاجرت نكرده بودند و مشركان در روز بدر هنگامي كه خارج شدند، هيچ كس را بجز پيران و كودكان و بيماران به جا نگذاشتند از اين رو اين عده از مسلمانان نيز همراه آنان حركت كردند و آن گاه كه مشركان در برابر سپاه اسلام قرار گرفتند آنها به كمي جمعيّت مسلمانان كه نگريستند به شك و ترديد افتادند و سرانجام همچون مشركان گرفتار و كشته شدند.

سخن آنان كه گفتند ما در سرزمين خود تحت فشار بوديم (كنا مستضعفين) مي تواند پاسخي براي سؤال فرشتگان باشد كه پرسيدند: شما در دين خود چگونه بوديد؟ زيرا اين سخن نظير توبيخ كردن آنهاست به اين معنا كه آنان بهره اي از دين نداشته اند، چرا كه توانسته اند مهاجرت كنند ولي هجرت نكرده اند، آنها از ناتوان يافتن خويش كه موجب نكوهش آنان شده و نيز از اين

كه تمكّن نيافته اند هجرت كنند معذرت خواهي كرده اند، از اين رو فرشتگان آنان را مورد سرزنش قرار دادند و گفتند:

أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها آيا زمين خدا پهناور نبود تا از خانه و سرزمين خود خارج شويد؟ يعني شما مي توانستيد از مكّه خارج شويد. و به سرزميني مهاجرت كنيد كه از اظهار كردن دين خود ممنوع نباشيد.

اين آيه دلالت مي كند بر اين كه هر گاه انسان در سرزميني است كه به دليل برخي از موانع نمي تواند در آن جا به انجام امور دين خود بپردازد و مي داند كه در شهر و ديار ديگري حق خدا را بيشتر بپا مي دارد، مهاجرت كردن بر او واجب است.

در حديث است كه [پيامبر فرمود:] كسي كه براي حفظ آيين خود از سرزميني به سرزمين ديگر حتي به اندازه يك وجب مهاجرت كند استحقاق بهشت مي يابد و يار و همنشين محمّد (ص) و ابراهيم (ع) خواهد بود «1» .

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 650

سپس در آيه بعد دسته اي را كه به واسطه فقر و ناتواني و كم آشنايي آنها با راهها نتوانستند براي خروج از مكّه تدبيري بينديشند، استثنا كرده است. و جمله:

لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً صفت براي «المستضعفين» يا براي «الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ» است، و هر چند جملات موصوف بايد مطابق صفت نكره باشند ولي معرفه آوردن آنها جايز شمرده شده، زيرا گرچه حرف تعريف در جمله هاي موصوف وجود دارد ولي منظور از آنها افراد معيّني نيست، مانند قول شاعر:

«و لقد أمر علي اللّئيم يسبني» «2»

و شاهد مثال «اللّئيم» است كه گرچه الف و لام تعريف دارد ولي مقصود شاعر شخص معيّني نيست.

[سوره النساء (4): آيه 100] ... ص: 650

اشاره

وَ

مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (100)

ترجمه ... ص: 650

و كسي كه در راه خدا هجرت كند نقاط امن فراوان و گسترده اي در زمين مي يابد، و كسي كه از خانه اش به عنوان مهاجرت به سوي خدا و پيامبر او بيرون رود سپس مرگش فرا رسد پاداش او بر خداست و خداوند آمرزنده و مهربان است. (100)

تفسير: ... ص: 650

مُراغَماً يعني محلّ امن براي هجرت و راهي كه شخص با پيمودن آن بيني قومش را بر خاك مي مالد، يعني بر خلاف ميلشان از آنها جدا مي شود. «رغم» .

خواري و پستي و در اصل به معناي چسباندن بيني به خاك است. نابغه جعدي گويد:

__________________________________________________

1- نور الثقلين، ج 1، ص 541.

2- ترجمه اين مصرع در ذيل آيه 7 سوره فاتحة الكتاب گذشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 651

كطود يلاذ بأركانه عزيز المراغم و المضطرب «1»

فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ يعني پاداش او بر خدا واجب شده است و وجوب در اصل به معناي سقوط است، مانند قول خداي تعالي: فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها «و چون پهلويش به زمين افتد» (حج/ 36) و مقصود از آيه مورد بحث اين است كه خدا مي داند چگونه به كسي كه در راه او هجرت كرده پاداش دهد، و دادن پاداش بر او واجب است. و هر مهاجرتي كه به انگيزه و هدف دين باشد از قبيل كسب دانش يا انجام حج و يا گريختن به سرزميني كه امكان طاعت خدا يا زهد در دنيا در آن جا بيشتر است، اين نوع مهاجرتها همان هجرت به سوي خدا و رسول اوست.

[سوره النساء (4): آيه 101] ... ص: 651

اشاره

وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكافِرِينَ كانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِيناً (101)

ترجمه ... ص: 651

و هنگامي كه سفر كنيد گناهي بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد، اگر از فتنه (و خطر) كافران بترسيد زيرا كافران براي شما دشمن آشكاري هستند. (101)

تفسير: ... ص: 651

منظور از ضرب في الارض سفر است يعني هر گاه مسافرت كرديد فليس عليكم جناح، پس گناهي بر شما نيست أن تقصروا من الصلاة، كه از عدد نماز كم كنيد، و نمازهاي چهار ركعتي را دو ركعتي بخوانيد. قصر نماز بخصوص در حال خوف به نصّ قرآن كه مي فرمايد: إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثابت شده ولي در حال امنيت به نصّ روايت پيامبر اكرم (ص) ثابت مي شود.

ابو حنيفه گويد: نماز قصر واجب است نه اين كه رخصتي براي مسافر باشد

__________________________________________________

1- مانند كوه بزرگي كه به دامنه هايش پناه برده مي شود راههايش سخت و دشوار و وحشتناك است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 652

و مذهب اهل بيت (ع) نيز همين است. شافعي گويد: رخصتي است براي مسافر و مي تواند تمام بخواند و براي اين كه مسلمانان خيال نكنند قصر نماز در سفر موجب كم شدن ثواب آنان مي شود از واجب بودن قصر در سفر تعبير به فليس عليكم جناح شده چنان كه درباره وجوب طواف بين صفا و مروه فرموده: فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما «كسي كه حج كند يا عمره به جا آورد گناهي بر او نيست كه سعي بين صفا و مروه را به جا آورد» (بقره/ 158).

منظور از «فتنه» در اين آيه جنگ و قرار گرفتن در معرض ناملايمات است، زيرا مسلمانان در تمام سفرهايشان مي ترسيدند كه كفّار آنان را مورد حمله قرار دهند.

امّا حدّي كه در سفر موجب قصر مي شود به عقيده

ابو حنيفه مسافتي است كه در سه روز و سه شب با شتر پيموده شود، ولي در مذهب شافعي پيمودن دو روز راه است. و به مذهب اهل بيت عليهم السلام يك روز راهپيمايي يعني پيمودن هشت فرسنگ يا بيست و چهار ميل راه است. شيعه اجماع دارند بر اين كه نماز در سفر قصر نشده، بلكه نماز در سفر دو ركعتي و در غير سفر چهار ركعتي واجب شده است.

[سوره النساء (4): آيه 102] ... ص: 652

اشاره

وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْري لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذيً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضي أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً (102)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 653

ترجمه ... ص: 653

و هنگامي كه در ميان آنها باشي و (در ميدان جنگ) براي آنها نماز برپا كني بايد دسته اي از آنها با تو (به نماز) برخيزند و بايد سلاحهاي خود را با خود برگيرند و هنگامي كه سجده كردند (و نماز را به پايان رسانيدند) بايد به پشت سر شما (به ميدان نبرد) بروند و آن دسته ديگر كه نماز نخوانده اند (و مشغول پيكار بوده اند) بيايند و با تو نماز بخوانند و بايد آنها وسايل دفاعي و سلاحهاي خود را با خود (در حال نماز) حمل كنند (زيرا) كافران دوست دارند كه شما از سلاحها و متاعهاي خود غافل شويد و يك مرتبه به شما هجوم كنند و اگر از باران ناراحت هستيد و يا بيمار (و مجروح) باشيد مانعي ندارد كه سلاحهاي خود را بر زمين بگذاريد ولي وسايل دفاعي (مانند زره و خود) را با خود برداريد، خداوند براي كافران عذاب خوار كننده اي فراهم ساخته است. (102)

تفسير: ... ص: 653

ضمير در «فيهم» به مسلمانان بر مي گردد كه بيم حمله دشمن را داشتند.

فلتقم طائفة منهم معك آنان را به دو گروه تقسيم كن و بايد يك گروه از آنها با تو به نماز بايستد، پس تو با آنان نماز بخوان.

وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ ضمير «هم» به نمازگزاران بر مي گردد، يعني آنهايي كه مشغول نمازند بايد برخي از سلاحها را كه مانع نمازشان نيست با خود بردارند، مانند شمشير كه آن را حمايل مي كنند و خنجر كه به زرههايشان مي بندند و مانند اينها.

فَإِذا سَجَدُوا و هنگامي كه سجده را تمام كردند فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ يعني پس از پايان نماز بايد آماده مصاف با دشمن شوند. عقيده ما اين است

كه بايد ركعت ديگر را خود بخوانند و تشهد و سلام نماز را به جاي آورند و در حالي كه امام در ركعت دوم و در حال قيام است، به جاي آنهايي كه مشغول جنگ هستند، به ميدان جنگ بروند تا آنها بيايند و در ركعت دوم به امام ملحق شوند و اما تشهّد را طول دهد تا آنها يك ركعت ديگر را بخوانند و همراه او سلام دهند و اين است

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 654

مقصود از جمله: وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْري لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ.

خداي سبحان «حذر» را كه به معناي حذر كردن است به منزله وسيله اي قلمداد كرده كه جنگجويان آن را در جنگ به كار مي گيرند از اين رو ميان گرفتن آن و اسلحه جمع كرده است چنان كه در آيه ديگري ايمان مسلمانان را به خاطر قوي بودنشان در آن به منزله جايگاه استقرار چيزي توصيف كرده و فرموده است:

وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ «و نيز كساني كه مدينه را خانه ايمان گردانيدند» (حشر/ 9).

وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يعني كافران آرزو دارند لو تغفلون عن أسلحتكم كه شما در جنگ از به دست گرفتن سلاحهاي خود غافل شويد، فيميلون عليكم تا يكباره بر شما يورش برند.

سپس به مسلمانان اجازه داده كه هر گاه در موقع جنگ با دشمن از ناحيه باران يا بيماري آزاري به آنها رسيد، سلاح خود را بر زمين گذارند و در همين حال به آنها دستور داده احتياط كنند تا دچار غفلت نشوند و دشمن به آنان حمله نكند.

إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً: اين جمله اخبار از اين است

كه خداي سبحان دشمن مسلمانان را خوار و ذليل مي سازد تا به آنها قوّت قلب بدهد.

[سوره النساء (4): آيات 103 تا 104] ... ص: 654

اشاره

فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً (103) وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (104)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 655

ترجمه ... ص: 655

و هنگامي كه نماز را به پايان رسانديد خدا را ياد كنيد در حال ايستادن و نشستن و به هنگامي كه به پهلو خوابيده ايد و هر گاه آرامش يافتيد (و حالت خوف زايل گشت) نماز را (به صورت معمول) انجام دهيد، زيرا نماز وظيفه ثابت و معيّني براي مؤمنان است (103)

و از تعقيب دشمن سست نشويد (چه اين كه) اگر شما درد و رنج مي بينيد آنها نيز همانند شما درد و رنج مي بينند، ولي شما اميدي از خدا داريد كه آنها ندارند و خداوند دانا و حكيم است. (104)

تفسير: ... ص: 655

هر گاه بخواهيد در حال خوف و نبرد نماز بخوانيد، آن را به جا آوريد:

قِياماً ايستاده و با شمشير.

قُعُوداً در حال نشسته و به هيأت تيراندازان.

وَ عَلي جُنُوبِكُمْ و به پهلو هر گاه بر اثر زخم و جراحت از پا درآمده ايد. فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ هر گاه آتش جنگ فرو نشست و شما استقرار و آرامش يافتيد.

فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ نماز را با تمام آداب و شرايط به جا آوريد.

إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً نمازي كه بر مؤمنان واجب شده انجام آن محدود به اوقاتي است كه بر شما جايز نيست آن را خارج از وقتش به جا آوريد، در حال خوف باشيد يا آرامش. گفته اند: معناي آيه اين است هنگامي كه نماز خوف را به پايان رسانديد، در تمام احوال اعمّ از ايستاده و نشسته و خوابيده، پيوسته خدا را ياد كنيد و در حالي كه تكبير و تهليل مي گوييد از او طلب نصرت و ياري نماييد. و هر گاه نماز را به پا داشتيد آن را تمام كنيد.

وَ لا تَهِنُوا در تعقيب كفّار سستي نورزيد. سپس

براي اين كه حجّت را بر مسلمانان تمام كند فرموده:

إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ يعني رنج كشيدن از درد و جراحت مختص شما نيست كفّار نيز در اين امر با شما شريكند. اگر به شما زخم و جراحتي وارد شود به آنان نيز همچون شما وارد مي شود. و در همان حال خود را دلير نشان

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 656

مي دهند و صبر مي كنند. پس چه شده است شما را كه مانند كفّار صبور و مقاوم نيستيد با اين كه شما به صبر كردن از آنان سزاوارتريد. زيرا ترجون من اللَّه ما لا يرجون شما از خداوند اميد داريد كه در دنيا شما را بر آنان پيروز كند و در آخرت پاداش بسيار دهد ولي آنان در مقابل اين جراحتها اميد هيچ گونه پاداشي ندارند.

وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً خداوند دانا و حكيم است و به شما امر و نهي نمي كند جز به آنچه مصلحت شما در آن است.

[سوره النساء (4): آيات 105 تا 109] ... ص: 656

اشاره

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً (105) وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (106) وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثِيماً (107) يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً (108) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا فَمَنْ يُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَمْ مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً (109)

ترجمه ... ص: 656

ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم، تا به به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت كني و از كساني مباش كه از خائنان حمايت نمايي (105)

و از خداوند طلب آمرزش نما، كه خداوند آمرزنده و مهربان است (106)

و از آنها كه به خود خيانت كردند دفاع مكن، زيرا خداوند افراد خيانت پيشه گنهكار را دوست ندارد. (107)

اعمال زشت خود را از مردم پنهان مي دارند، اما از خدا كه با ايشان است پنهان نمي دارند، در هنگامي كه در مجالس شبانه سخناني را كه خدا راضي نبود مي گفتند خدا به آنچه عمل مي كنند احاطه دارد (108)

آري شما همان كساني هستيد كه در زندگي اين جهان از آنها دفاع كرديد، امّا كيست كه در برابر خداوند در روز رستاخيز از آنها دفاع كند و يا چه كسي است كه وكيل و حامي آنها باشد؟! (109)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 657

تفسير: ... ص: 657
[شأن نزول ] ... ص: 657

روايت شده است كه ابو طعمة بن أبيرق زره يكي از همسايگانش را به نام قتادة بن نعمان به سرقت برد و آن را نزد، يك نفر يهودي پنهان كرد، و چون زره از خانه مرد يهودي به دست آمد، گفت: ابو طعمه آن را به من تحويل داده است.

بني ابيرق [كه سه برادر به نامهاي بشر، و بشير و مبشّر بودند] خدمت رسول خدا (ص) رسيده و با ايشان گفتگو و از حضرت تقاضا كردند كه از رفيقشان دفاع نمايد. آنها به پيامبر اظهار داشتند چنانچه از وي دفاع نكني او رسوا و هلاك مي شود و مرد يهودي تبرئه خواهد شد، و رسول خدا (ص) اراده كرد به درخواست بني ابيرق

عمل كرده و مرد يهودي را مجازات كند.

آن گاه آيات فوق نازل شد و حقيقت را روشن ساخت.

بِما أَراكَ اللَّهُ آنچه خدا بر تو وحي كرد و تو را بدان آگاه ساخت.

وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنِينَ خَصِيماً يعني براي حمايت از خيانتكاران دشمن بي گناهان مباش. وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ و از اين كه قصد مجازات كردن يهودي را داشتي بايد از خدا استغفار كني.

يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ

كساني كه با معصيت به خويشتن خيانت مي كنند، و به علّت اين كه در حقيقت ضرر خيانت به خودشان برمي گردد گناه معصيت كاران، خيانت آنان به خويش تلقّي شده است، چنان كه ظلم به نفس نيز محسوب مي شود.

نظير اين است آيه: عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ «چون خدا دانست كه شما در كار مباشرت با زنان به خود خيانت كرديد» (بقره/ 187).

يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ

يعني به خاطر شرم و نيز ترس آسيب ديدن از مردم از آنها مخفي مي شوند، ولي از خدا كه به احوال آنان آگاه است حيا نكرده و از او مخفي نمي شوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 658

إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي مِنَ الْقَوْلِ

آنان شبانه گفتگوهايي دارند و درباره مطلبي مي انديشند و دروغ مي سازند كه خداوند از آن خشنود نيست.

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ

«ها» براي تنبيه است كه بر سر كلمه «أنتم» در آمده و جمله مبتدا و خبر است و چون «أولاء» خبر واقع شده «جادلتم» جمله بيانيّه خواهد بود چنان كه به شخص سخاوتمند گويي: «أنت حاتم تجود بما لك» كه «تجود بما لك» جمله بيانيّه است، يعني تو حاتم هستي كه از مال خود بخشش مي كني.

مقصود آيه اين است كه بر فرض شما در دنيا از بني ابيرق دفاع كرديد،

در آخرت آن گاه كه خدا عذابشان نمايد چه كسي از آنان دفاع خواهد كرد؟ «وكيلا» يعني: حفظ كننده از عذاب خداوند و انتقام او.

[سوره النساء (4): آيات 110 تا 113] ... ص: 658

اشاره

وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً (110) وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلي نَفْسِهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (111) وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (112) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً (113)

ترجمه ... ص: 658

كسي كه كار بدي انجام دهد يا به خود ستم كند. سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت (110)

و كسي كه گناهي مرتكب شود به زيان خود كار كرده و خداوند دانا و حكيم است (111)

و كسي كه خطا يا گناهي مرتكب شود سپس بي گناهي را متّهم سازد بار بهتان و گناه آشكاري بر دوش گرفته است (112)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 659

اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود طايفه اي از آنان تصميم داشتند، تو را گمراه كنند اما جز خودشان را گمراه نمي كنند و هيچ گونه زياني به تو نمي رسانند خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمي دانستي به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود. (113)

تفسير: ... ص: 659

وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يعني كسي كه مرتكب عملي زشت و تجاوز كارانه شود و ديگران را با آن بدنام كند، چنان كه ابو طعمه نسبت به قتاده و مرد يهودي انجام داد.

أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ

يا با گناهي كه اختصاص به او دارد به خود ستم كند.

بعضي گفته اند: و من يعمل سوءا كسي كه گناهي جز شرك مرتكب شود أو يظلم نفسه يا با شرك ورزيدن به خود ستم كند، و اين قول محلّ اشكال است چرا كه هر گناهي هر چند بزرگ باشد هر گاه از آن استغفار شود، مانع مغفرت و آمرزش خداوند نمي باشد.

فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلي نَفْسِهِ

هر كس گناهي كند، زيان آن به ديگران نمي رسد، بلكه زيانش براي خود اوست.

وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً

كسي كه به عمد يا غير عمد، گناهي را مرتكب شود.

ثُمَّ يَرْمِ بِهِ

آن گه گناه خود را

به بي گناهي نسبت دهد، چنان كه ابو طعمه ديگري را متّهم ساخت.

فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً

چنين كسي متحمّل بهتان و گناهي آشكار شده است، زيرا او با ارتكاب گناه گنهكار است و با نسبت دادن آن به بي گناه تهمت زننده است، پس هر دو امر در او جمع شده است.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ

اگر فضل و عصمت و الطاف خداوند نبود و او تو را از راز آنها مطّلع نمي كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 660

لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ

گروهي از اينان مي خواستند تو را از داوري به حقّ و پيمودن راه عدالت گمراه كنند.

وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ

آنان جز خويشتن را گمراه نمي كنند، زيرا وبال كردارشان متوجّه خود آنهاست.

وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْ ءٍ

آنها با نيرنگ و مكر خود ضرري به تو نمي رسانند، زيرا خداوند حافظ و پشتيبان تو است.

وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ

و قرآن و سنّت را بر تو نازل فرمود و عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ

و به تو آنچه را از امور پنهان يا امور دين و قوانين شرع كه نمي دانستي آموخت.

[سوره النساء (4): آيات 114 تا 116] ... ص: 660

اشاره

لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (114) وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدي وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّي وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً (115) إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً (116)

ترجمه ... ص: 660

در بسياري از سخنان در گوشي (و جلسات محرمانه) آنها خير و سودي نيست، مگر كسي كه (به اين وسيله) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند، و هر كس براي خشنودي پروردگار چنين كند، پاداش بزرگي به او خواهيم داد (114)

كسي كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت با پيامبر درآيد و از راهي جز راه مؤمنان پيروي كند، ما او را به همان راه كه مي رود مي بريم و به دوزخ داخل مي كنيم و جايگاه بدي دارد (115)

خداوند گناه شرك را نمي آمرزد (ولي) كمتر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مي آمرزد و هر كس براي خدا شريكي قائل شود در گمراهي دوري افتاده است. (116)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 661

تفسير: ... ص: 661

لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ در بسياري از سخنان در گوشي مردم خيري نيست إِلَّا مَنْ أَمَرَ مگر در گوشي كردن كسي كه به صدقه دادن يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم امر كند. اين معنا بنا بر اين است كه «من أمر» بدل از كثير و محلا مجرور باشد چنان كه گفته مي شود: لا خير في قيامهم إلا قيام فلان، و مي توان گفت در محلّ نصب است بنا بر اين كه استثناي منقطع باشد، يعني ولي در نجواي كسي كه امر به صدقه كند سودي هست.

گفته اند: مقصود از معروف قرض است. و گفته اند: لفظ عامي است كه در مورد هر كار نيكي به كار مي رود. و منظور از إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ ايجاد الفت و دوستي در ميان مردم به وسيله محبّت است.

از امير مؤمنان علي (ع) نقل

شده كه فرمود: «خداوند زكات جاه و مقام را بر شما واجب كرد، چنان كه زكات مال را بر شما واجب گردانيد «1» .

وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ و راهي را غير از دين حنيفي كه مؤمنان بر آنند پيروي مي كند.

نُوَلِّهِ ما تَوَلَّي او را سرپرست آنچه از گمراهي عهده دار شده قرار مي دهيم به اين معنا كه او را رها كرده و با راهي كه انتخاب نموده است به خودش واگذارديم.

إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ تكرار اين جمله براي تأكيد است و گفته اند: به منظور يادآوري ماجراي ابو طعمه تكرار شده است.

__________________________________________________

1-

إن اللَّه فرض عليكم زكاة جاهكم كما فرض عليكم زكاة ما ملكت أيمانكم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 662

[سوره النساء (4): آيات 117 تا 121] ... ص: 662

اشاره

إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطاناً مَرِيداً (117) لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً (118) وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً (119) يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (120) أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً (121)

ترجمه ... ص: 662

آنها غير از خدا تنها بتهايي را مي خوانند كه اثري ندارد و (يا) فقط شيطان سركش و ويرانگر را مي خوانند (117)

خداوند او را از رحمت خويش بدور ساخته و گفته است كه از بندگان تو سهم معيّني خواهم گرفت (118)

البتّه آنها را گمراه مي كنم و به آرزوها سرگرم مي سازم و به آنها دستور مي دهم كه (اعمال خرافي انجام دهند) و گوش چهارپايان را بشكافند و آفرينش (پاك) خدايي را تغيير دهند، (فطرت توحيد را به شرك بيالايند) و آنها كه شيطان را به جاي خدا ولي خود برگزينند زيان آشكاري كرده اند (119)

شيطان به آنها وعده ها (ي دروغين) مي دهد و به آرزوها سرگرم مي سازد و جز فريب و نيرنگ به آنها وعده نمي دهد (120)

آنها (پيروان شيطان) جايگاهشان جهنّم است و هيچ راه فراري ندارند. (121)

تفسير: ... ص: 662

إِلَّا إِناثاً منظور از «إناث» (مادگان) سه بت لات، عزي و منات است حسن بصري گويد: هيچ قبيله اي در ميان عرب نبود جز اين كه بتي داشتند كه آن را عبادت مي كردند و «أنثي» بني فلان مي ناميدند، و نقل شده: اعراب درباره بتهايشان مي گفتند. اينها دختران خدايند. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 663

و گفته اند: منظور از «إناث» فرشتگانند، زيرا آنها معتقد بودند فرشتگان دختران خدايند.

وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً و با پرستش بتها نمي پرستند مگر شيطان را، زيرا اوست كه آنها را به وسيله پرستش بتها گمراه كرد و آنان از او پيروي كردند و خداوند اطاعت از شيطان را در حكم پرستش بت قرار داده است.

دو جمله لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ هر دو صفتند، يعني شيطان سركشي را عبادت مي كنند كه طرد شدن از رحمت خدا و گفتن اين

سخن ناروا در او جمع شده است.

نَصِيباً مَفْرُوضاً بهره اي معلوم كه آن را براي خود معيّن كرده ام.

و اين تعبير از قبيل گفته عرب است كه مي گويد: «فرض له في العطاء»، يعني در عطاي خود براي او سهمي معيّن كرد.

وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ و شيطان وعده هاي دروغين همچون طول عمر و دست يافتن به آرزوها را به آنها مي دهد و آنها را به بريدن گوش چهارپايان امر مي كند. بريدن گوش حيوانات رسمي بود كه عرب جاهليّت نسبت به شتر و گوسفند داشتند.

رسم آنها اين بود كه هر گاه ناقه و يا گوسفندي پنج شكم مي زاييد و در شكم پنجم نر مي آورد گوش آن را مي شكافتند و رها مي كردند.

وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ و آنها را به تغيير آفرينش خداوند وادار خواهم كرد. درباره معناي اين جمله چند قول است:

1- منظور رسم عرب در جاهليت است. آنها چشم حيوان نري را كه پير شده بود كور مي كردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مي دانستند.

2- مقصود عقيم كردن حيوانات است.

3- گفته اند: منظور از آفرينش خدا دين اسلام و امر پروردگار است يعني دين خدا را تغيير دهند.

4- به حسن بصري گفته شد كه عكرمه مي گويد: منظور عقيم كردن است.

او پاسخ داد عكرمه دروغ گفته است، مقصود دين خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 664

5- ابن مسعود گويد: منظور خالكوبي بدن است.

يَعِدُهُمْ شيطان به آنها وعده فقر مي دهد و مي گويد: اگر مالشان را انفاق كنند تهيدست مي شوند و يمنيهم و آنها را به زندگاني طولاني در دنيا و استمرار نعمتهاي آن آرزومند مي كند تا آنها آن را بر آخرت ترجيح دهند.

[سوره النساء (4): آيات 122 تا 126] ... ص: 664

اشاره

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ

تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً (122) لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (123) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً (124) وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً (125) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطاً (126)

ترجمه ... ص: 664

و كساني كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند بزودي آنها را در باغهايي از بهشت وارد مي كنيم كه نهرها از زير درختان آن جاري است.

جاودانه در آن خواهند ماند، خدا وعده حق به شما مي دهد و كيست كه در گفتار و وعده هايش از خدا صادقتر باشد؟! (122)

(فضيلت و برتري) به آرزوهاي شما و آرزوهاي اهل كتاب نيست، هر كس كه عمل بد كند كيفر داده مي شود، و كسي را جز خدا ولي و ياور خود نخواهد يافت (123)

و كسي كه چيزي از اعمال صالح انجام دهد خواه مرد باشد يا زن، اما ايمان داشته باشد، چنان كساني داخل در بهشت مي شوند و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد (124)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 665

و دين و آيين چه كسي بهتر است از آن كسي كه خود را تسليم خدا كند، و نيكوكار باشد و پيرو آيين خالص و پاك ابراهيم گردد و خدا ابراهيم را به دوستي خود انتخاب كرد (125)

و آنچه در آسمانها و زمين

است از آن خداست و خداوند به هر چيزي احاطه دارد. (126)

تفسير: ... ص: 665

«وعد» و «حقا» هر دو مفعول مطلق تأكيدي هستند اولي تأكيد كننده خود و تقديرش وعد اللَّه ذلك وعدا مي باشد و دوّمي تأكيد كننده اوّلي است و تقدير آن:

أحقه حقا است.

وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا اين جمله تأكيد بليغ ديگري است و گفته اند نصب قيلا بنا بر تميز بودن است.

لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ ضمير در «ليس» به وعده اللَّه برمي گردد و آيه خطاب به مسلمانان است يعني اي مسلمانان شما و اهل كتاب با آرزوهايتان به وعده پاداش خداوند نايل نمي شويد. حسن بصري گويد: ايمان به صرف آرزو محقّق نمي شود بلكه بايد در قلب جا بگيرد و رفتار شخص مؤيّد آن باشد.

گفته اند: آيه خطاب به مشركان قريش است كه مي گفتند: اگر مرگ و قيامت چنان باشد كه مسلمانان مي پندارند، [عاقبت و] حال ما بهتر از آنان خواهد بود، [مانند سخن عاص بن وائل كافر كه از روي استهزا به خبّاب بن أرت مؤمن گفت و در جاي ديگري از قرآن است:] من البته مال و فرزند (بسيار در بهشت هم) خواهم داشت «وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً» (مريم/ 77) و در آيه ديگري خداوند سخن كافران را بازگو كرده و مي فرمايد: إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْني «به فرض اين كه به سوي خدا بازگردم باز هم براي من نزد خدا بهترين نعمت است» (فصّلت/ 50) و اهل كتاب نيز مي گفتند. نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ «يهود و نصاري گفتند ما پسران خدا و دوستان اوييم» (مائده/ 18).

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 666

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ «من» براي تبعيض

است، يعني كسي كه برخي از كارهاي شايسته را انجام دهد. من ذكر و أنثي «من» در اين جمله براي توضيح ابهامي است كه در «من يعمل» وجود دارد.

وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً يعني به اندازه ذرّه اي از ثواب و پاداشي كه استحقاق دارند كاسته نمي شود.

أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ يعني نفس خود را براي خدا خالص گرداند و در برابر او سر تسليم فرود آورد به گونه اي كه گويا معبود و پروردگاري جز او نمي شناسد.

وَ هُوَ مُحْسِنٌ يعني در حالي كه او به جا آورنده كارهاي نيك است يا مقصود اين است كه او در همه اعمالش نيكوكار است. و در حديث است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «احسان اين است كه خدا را به گونه اي عبادت كني كه گويي او را مي بيني و اگر تو او را نبيني به يقين او تو را مي بيند» .

حَنِيفاً حال از آيين پيروي شده است يعني در حالي كه از راه و رسم ابراهيم هيچ گونه انحرافي پيدا نمي كند.

وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا خداوند ابراهيم را به دوستي خود انتخاب كرد، و معناي دوستي خداوند اين است كه او را از ميان بندگان خود برگزيد و خصوص او را گرامي داشت، مانند احترامي كه دوست نزد دوستش دارد.

«خليل» : كسي است كه در دوستي با ديگري موافقت و همراهي داشته باشد، يا در راه همگام با او حركت كند. اين كلمه مشتقّ از «خل» به معناي راه شنزار است. برخي گفته اند علت اين كه به دوست خليل گفته مي شود اين است كه نارساييهاي زندگي تو را برطرف مي كند، چنان كه تو خللهاي زندگي او را پر مي كني. اين جمله معترضه

است و محلّي از اعراب ندارد. فايده آن تأكيد بر وجوب پيروي از آيين ابراهيم (ع) است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 667

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مضمون اين آيه ارتباط دارد با ذكر صالحان و طالحان در آيات پيشين، يعني: خدايي كه پادشاهي اهل آسمانها و زمين از آن اوست. اطاعتش بر آنها واجب است.

وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطاً و خداوند كردار آنان را مي داند و در برابر اعمالشان به آنان پاداش مي دهد.

[سوره النساء (4): آيه 127] ... ص: 667

اشاره

وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ فِي يَتامَي النِّساءِ اللاَّتِي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامي بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَلِيماً (127)

ترجمه ... ص: 667

و از تو درباره زنان سؤال مي كنند، بگو خداوند در اين زمينه به شما پاسخ مي دهد و آنچه در قرآن درباره زنان يتيمي كه حقوقشان را به آنها نمي دهيد و مي خواهيد با آنها ازدواج كنيد و همچنين درباره كودكان صغير و ناتوان براي شما بيان شده است (قسمتي از سفارشهاي خداوند در اين زمينه مي باشد و نيز به شما سفارش مي كند كه) با يتيمان به عدالت رفتار كنيد و آنچه از نيكيها انجام مي دهيد خداوند از آن آگاه است (و به شما پاداش مناسب مي دهد). (127)

تفسير: ... ص: 667

وَ ما يُتْلي عَلَيْكُمْ در محلّ رفع است بنا بر اين كه عطف [بر ضمير فاعلي مستتر در يفتيكم يا بر اللَّه ] باشد يعني آنچه خدا به شما پاسخ مي دهد و منظور از ما يُتْلي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ (چيزي كه در قرآن بر شما قرائت شده) آيه وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامي (همين سوره، آيه 3) است كه درباره زنان يتيم مي باشد، مانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 668

اين كه گفته مي شود: أعجبني زيد و كرمه بنا بر اين، في يتامي النساء متعلّق به «يتلي» است.

و مي توان گفت فِي يَتامَي النِّساءِ بدل است از «فيهن» و اين تركيب اضافي يعني يتامي النساء كه متضمّن معناي «من» است مانند: ثوب خز و سحق عمامة.

اللَّاتِي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ يعني دختران يتيمي كه آنچه از ميراث بر ايشان معيّن شده به آنان نمي دهيد.

در جاهليت رسم بر اين بود، مردي كه دختر يتيمي را سرپرستي مي كرد او و ثروتش را به خود نسبت مي داد و چنانچه آن دختر زيبا بود با او ازدواج مي كرد ولي اگر زشت بود جلو ازدواج

او را مي گرفت تا زماني كه مي مرد و اموال او را به ارث مي برد.

وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ در معناي اين جمله دو احتمال است:

1- يعني شما تمايل داريد كه به خاطر زيبايي و ثروتشان با آنها ازدواج كنيد.

2- شما به خاطر زشتي آنها از ازدواج با ايشان خودداري مي كنيد.

وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدانِ اين جمله عطف بر يتامي النساء و مجرور است.

در جاهليّت فقط مرداني كه متصدّي امور بودند ارث مي بردند و زنان و كودكان از آن محروم بودند. و معناي آيه اين است كه خدا درباره زنان يتيم و اطفال ناتوان حكم مي كند كه حقوقشان را بدهيد وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامي بِالْقِسْطِ و نيز خداوند حكم مي كند كه نسبت به يتيمان در مورد جانها و ميراثهايشان عادلانه رفتار كنيد و حقّ هر صاحب حقّي را بدهيد، صغير باشد يا كبير، دختر باشد يا پسر.

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ شما مؤمنان هر گونه عدالت و نيكي كه درباره يتيمان و زنان انجام دهيد خداي سبحان بدان آگاه است و پاداش عملتان نزد او ضايع نمي شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 669

[سوره النساء (4): آيه 128] ... ص: 669

اشاره

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (128)

ترجمه ... ص: 669

و اگر زني از طغيان و سركشي يا اعراض شوهرش، بيم داشته باشد، مانعي ندارد با هم صلح كنند (و زن يا مرد از پاره اي از حقوق به خاطر صلح صرف نظر كنند) و صلح بهتر است، اگر چه مردم (طبق غريزه حبّ ذات در اين گونه موارد) بخل مي ورزند، و اگر نيكي كنيد و پرهيزگاري پيشه سازيد (و به خاطر صلح، گذشت نماييد) خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است (و پاداش شايسته به شما خواهد داد). (128)

تفسير: ... ص: 669

خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً اگر زني بيم داشت كه شوهرش با او ناسازگاري كند، به گونه اي كه از زن كناره گيري نمايد و او را از مهر و محبّت و نفقه واجبش محروم سازد و با ضرب و شتم او را مورد اذيت و آزار قرار دهد. أو إعراضا يا از زن روگردان و كمتر با او همنشين و مأنوس باشد.

فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما بر هيچ يك از آن دو گناهي نيست كه ميان خود آشتي برقرار كنند، به اين كه زن روز [نوبت ] خود، يا پاره اي از حقوق خود را از قبيل نفقه و ... يا بخشي از مهرش را به شوهر ببخشد تا از اين راه عواطف او را به خود جلب كند.

وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ اگر از اين راه ميان زن و شوهر، آشتي برقرار شود، بهتر است از جدايي و اعراض از يكديگر و معاشرت سوء داشتن. و يا منظور اين است كه صلح و سازش در هر موردي بهتر از خصومت و دشمني است. و اين جمله معترضه است و همين طور جمله: ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 670

وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ

الشُّحَّ يعني بخل و تنك نظري در نفس وجود دارد و هرگز از آن زايل نمي شود زيرا نفس آدمي با بخل سرشته شده و مقصود اين است كه زن از حق خود نمي گذرد و مرد در صورتي كه به زن ديگري علاقه دارد نسبت به زن خويش محبّت نكرده و او را نگه نمي دارد.

وَ إِنْ تُحْسِنُوا و اگر شما در برابر زنانتان كه به آنها علاقه نداريد نيكي كرده و صبر پيشه كنيد. فإن اللَّه كان بما تعملون خبيرا خداوند به كردار و رفتار شما نسبت به آنان آگاه است و پاداش آن را به شما مي دهد.

[سوره النساء (4): آيات 129 تا 130] ... ص: 670

اشاره

وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (129) وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكِيماً (130)

ترجمه ... ص: 670

و هرگز نمي توانيد (از نظر محبت قلبي) در ميان زنان، عدالت كنيد، هر چند كوشش نماييد، ولي به كلي تمايل خود را متوجه يك طرف نسازيد كه ديگري را به صورت بلاتكليف درآوريد، و اگر راه صلاح و پرهيزگاري پيش گيريد، خداوند آمرزنده و مهربان است (129)

و اگر (راهي براي اصلاح در ميان خود نيابند و) از هم جدا شوند، خداوند هر كدام از آنها را از فضل و كرم خود، بي نياز مي كند و خداوند صاحب فضل و كرم و حكيم است. (130)

تفسير: ... ص: 670

محال است شما بتوانيد عدالت را در ميان زنان رعايت كنيد و آنان را به يك اندازه دوست داشته باشيد به گونه اي كه تمايل قلبي شما متوجّه يكي از آنان نشود. وَ لَوْ حَرَصْتُمْ گرچه نسبت به اين امر حريص و مشتاق باشيد. از پيامبر

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 671

اكرم (ص) روايت شده است كه آن حضرت اوقات فراغت خود را ميان همسرانش قسمت مي كرد و مي فرمود: خدايا، اين است تقسيم من در آنچه قدرت دارم، بنا بر اين مرا بر آنچه در توان من نيست و تو قادر به آن هستي، يعني محبّت يكسان بازخواست مفرما.

و گفته اند: رعايت عدالت در ميان زنان دشوار است، و عدالت به اين است كه مرد از نظر تقسيم اوقات معاشرت و نفقه و قبول مسئوليت و نگاه كردن و ملاطفت و جز اينها از مواردي بي شمار ديگر ميان زنان خود مساوات برقرار كند و اين كار شبيه به محال است و اين دشواري رعايت عدالت در صورتي است كه ميل و محبّت قلبي او نسبت به همه آنان يكسان باشد، و چنانچه تمايل قلبي او

به برخي از همسرانش بيشتر باشد، رعايت آن چگونه ممكن خواهد بود؟! فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ پس با ابراز تمايل به برخي همسران به آنان كه چندان مورد علاقه شما نيستند ستم نكنيد تا در نتيجه آنان را از حقوقشان منع كنيد و ناراضي گردانيد.

فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ و سرانجام او را بلا تكليف بگذاريد يعني در شرايطي قرار دهيد كه نه مانند زنان شوهردار باشد و نه مطلّقه. روايت شده است كه علي (ع) دو همسر داشت روزي كه نوبت يكي از آنان بود، در خانه ديگري وضو نمي گرفت.

وَ إِنْ تُصْلِحُوا اگر در قسمت و برقراري مساوات، ميان همسران خود درستكار باشيد وَ تَتَّقُوا خدا را در مورد آنان در نظر بگيريد.

فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً خداوند گناه و ستم گذشته شما را- در اين خصوص- مي آمرزد و با ترك مؤاخذه بر آن، شما را مورد لطف قرار مي دهد.

وَ إِنْ يَتَفَرَّقا و اگر كار به طلاق انجامد و از يكديگر جدا شوند، يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا خدا به هر كدام از آنان همسري بهتر از همسر قبلي و زندگي آسوده تري از زندگي گذشته اش روزي خواهد كرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 672

«سعة» : بي نيازي و توانگري «واسع» : از صفات خداوند و به معناي بي نياز نيرومند است.

[سوره النساء (4): آيات 131 تا 132] ... ص: 672

اشاره

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيداً (131) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفي بِاللَّهِ وَكِيلاً (132)

ترجمه ... ص: 672

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست و ما سفارش كرديم به كساني كه پيش از شما داراي كتاب آسماني بودند و همچنين به شما كه از (نافرماني) خدا بپرهيزيد و اگر كافر شويد (به خدا زياني نمي رسد (131)

زيرا) براي خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، و خداوند بي نياز و شايسته ستايش است و براي خداست آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند براي حفظ و نگاهباني آنها كافي است. (132)

تفسير: ... ص: 672

من قبلكم جار و مجرور و متعلق به وصينا يا أوتوا است و إياكم عطف بر الذين اوتوا مي باشد. «الكتاب» اسم جنس است و همه كتابهاي آسماني را شامل مي شود. أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ يعني ما به شما و آنهايي كه پيش از شما داراي كتاب بودند توصيه كرديم كه از معصيت خدا اجتناب كنيد و به شما و آنان گفتيم إِنْ تَكْفُرُوا اگر كافر شويد كفران و سرپيچي شما به او ضرر نمي رساند و مقصود اين است كه خدا مالك هستي و آفريننده موجودات و كسي است كه آنها را از انواع روزيها برخوردار ساخته است بنا بر اين با پرهيز كردن از معصيت و نافرماني او، نعمتهاي خداوند را استمرار بخشيد. وَ لَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ... أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ ما به ملّتهاي گذشته كه داراي كتاب بودند و به شما توصيه كرديم كه از معصيت خدا پرهيز كنيد. به اين معنا كه وصيّت به تقوا وصيّت ديرينه اي است كه خداوند همواره بندگانش را بدان سفارش كرده است زيرا انسان با تقوا و پرهيزگاري به سعادت و نجات از آتش جهنّم دست مي يابد.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 1، ص: 673

وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ و اگر به خدا كافر شديد، البتّه در آسمانها و زمين كساني هستند كه او را يگانه مي دانند و مي پرستند.

وَ كانَ اللَّهُ غَنِيًّا و با اين حال خدا از خلق خود و عبادت همه آنان بي نياز است. حَمِيداً شايسته است كه خداوند به خاطر فراواني نعمتهايش ستايش شود.

تكرار جمله للَّه ما في السموات و ما في الأرض براي بيان چيزي است كه موجب تقواي الهي مي شود، تا اين كه مردم از معصيت خدا بپرهيزند و او را اطاعت كنند.

[سوره النساء (4): آيات 133 تا 134] ... ص: 673

اشاره

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرِينَ وَ كانَ اللَّهُ عَلي ذلِكَ قَدِيراً (133) مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ كانَ اللَّهُ سَمِيعاً بَصِيراً (134)

ترجمه ... ص: 673

اي مردم اگر او بخواهد شما را از ميان مي برد و افراد ديگري را (به جاي شما) مي آورد و خداوند بر اين كار تواناست (133)

كساني كه پاداش دنيوي بخواهند (و در قيد نتايج معنوي و اخروي نباشند در اشتباهند زيرا) در نزد خدا پاداش دنيا و آخرت است و خداوند شنوا و بيناست. (134)

تفسير: ... ص: 673

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ اي مردم اگر خدا بخواهد همان طور كه شما را به وجود آورد، نابودتان مي كند.

وَ يَأْتِ بِآخَرِينَ و مخلوقات ديگري را جز شما و يا مردمان ديگري به جاي شما به وجود مي آورد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 674

وَ كانَ اللَّهُ عَلي ذلِكَ قَدِيراً و خداوند همواره بر نابود كردن و پديد آوردن قادر بوده و هست و چيزي مانع اراده او نيست.

بعضي گفته اند: آيه خطاب به اعرابي است كه با رسول خدا (ص) دشمني مي كردند، يعني اگر خدا بخواهد شما را مي ميراند و مردمان ديگري كه پيامبر (ص) را دوست بدارند به وجود مي آورد. نقل شده است كه وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر (ص) دست خود را به پشت «سلمان» زد و فرمود: آن جمعيّت قوم اين شخص، يعني مردم عجم و فارس هستند.

مَنْ كانَ يُرِيدُ ثَوابَ الدُّنْيا كساني كه با جهاد خود پاداش دنيا يعني غنيمت جنگي را مي خواهند [در اشتباهند] فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ زيرا پاداش دنيا و آخرت هر دو نزد پروردگار است، پس او (طالب دنيا) را چه شده است كه يك نعمت و آن هم پست ترين آنها را مي خواهد. زيرا غنايم جنگي در برابر پاداش اخروي چيزي به حساب نمي آيد.

[سوره النساء (4): آيه 135] ... ص: 674

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلي أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلي بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوي أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (135)

ترجمه ... ص: 674

اي كساني كه ايمان آورده ايد كاملا قيام به عدالت كنيد، براي خدا گواهي دهيد اگرچه (اين گواهي) به زيان خود شما يا پدر و مادر يا نزديكان شما بوده باشد چه اين كه اگر آنها غني يا فقير باشند خداوند سزاوارتر است كه از آنها حمايت كند. بنا بر اين از هوا و هوس پيروي نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد، و اگر حق را تحريف كنيد و يا از اظهار آن اعراض نماييد خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است. (135)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 675

تفسير: ... ص: 675

قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ در به پاداشتن عدالت بكوشيد تا ستمكار نباشيد شُهَداءَ لِلَّهِ براي رضاي خدا گواهي دهيد همان طور كه شما را به ارائه دادن آن امر كرده است.

وَ لَوْ عَلي أَنْفُسِكُمْ اگر چه شهادت شما به ضرر خودتان باشد و منظور از شهادت بر ضد خود، اقرار كردن است.

أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ يا شهادت شما به ضرر پدران و اجداد و خويشاوندان نزديكتان باشد [با اين حال ]، إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا اگر شخصي كه به زيان او شهادت داده مي شود، ثروتمند باشد، به خاطر ثروتش از گواهي دادن به ضرر او خودداري نكنيد، أَوْ فَقِيراً و يا اگر تهيدست و بينواست به خاطر ترحّم به او از شهادت بر ضد او امتناع نورزيد.

فَاللَّهُ أَوْلي بِهِما و خداوند به حال غني و فقير سزاوارتر است كه به آنها نظر كند و مصلحتشان را بخواهد. و اگر شهادت دادن عليه فقير و غني به مصلحت آنان نبود، خدا آن را مقرّر نمي كرد.

فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوي به خاطر اين كه نمي خواهيد در ميان مردم به عدالت رفتار كنيد و يا به

قصد اين كه از حق منحرف شويد، در اداي شهادت از هواي نفس پيروي نكنيد. وَ إِنْ تَلْوُوا و اگر زبان خود را از اداي شهادت بر حق و يا قضاوت عادلانه گردانديد أَوْ تُعْرِضُوا يا از شهادت به آنچه مي دانيد خودداري كرديد. و إن تلوا نيز قرائت شده است به اين معنا كه اگر اداي شهادت را به عهده گرفتيد يا از اقامه آن روگردان شديد، فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً خداوند به اعمال شما و مجازاتتان بر آنها آگاه است.

[سوره النساء (4): آيات 136 تا 139] ... ص: 675

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلي رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً (136) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً (137) بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً (138) الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً (139)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 676

ترجمه ... ص: 676

اي كساني كه ايمان آورده ايد، ايمان (واقعي) به خدا و پيامبرش و كتابي كه بر او نازل كرده، و كتب (آسماني) كه قبلا فرستاده است بياوريد و كسي كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش، و روز باز پسين را انكار كند در گمراهي دور و درازي افتاده است (136)

آنها كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، باز هم ايمان آوردند، و دگر بار كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند هرگز خدا آنها را نخواهد بخشيد و نه آنها را به راه (راست) هدايت مي كند (137)

به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آنهاست (138)

همانها كه كافران را، به جاي مؤمنان، دوست خود بر مي گزينند، آيا اينها مي خواهند از آنان كسب عزّت و آبرو كنند؟! با اين كه همه عزّتها مخصوص خداست. (139)

تفسير: ... ص: 676

آيه نخست، خطاب به مسلمانان است ءامنوا يعني بر ايمان خود استوار باشيد و بر آن باقي بمانيد.

وَ الْكِتابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ منظور از الكتاب جنس كتابهايي است كه بر پيامبران نازل شده است. نزل و أنزل به صيغه معلوم از باب افعال و تفعيل هر دو قرائت شده است.

بعضي گفته اند: اين آيه خطاب به اهل كتاب است، زيرا آنان به برخي از كتب آسماني و فرستادگان خدا ايمان داشتند و به بعضي ديگر كافر شدند، و معناي آيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 677

اين است كه به خدا و رسولش محمّد (ص) و قرآن و هر كتاب كه پيش از آن نازل كرده است ايمان آوريد.

و بعضي گفته اند: اين آيه خطاب به منافقان است و منظور اين است: اي كساني كه از روي نفاق ايمان آورده ايد، مخلصانه ايمان

آوريد.

و علّت اين كه از نزول قرآن تعبير به «نزل» با تشديد شده اين است كه قرآن بر خلاف كتابهاي آسماني پيش از خود، به تدريج و در اوقات معيّن و جداگانه اي در طول بيست سال و اندي نازل شده است.

وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يعني كسي كه به يكي از اين امور كافي مي باشد فقد ضل گمراه شده است، زيرا كفر به برخي از اينها مانند كفر به همه آنهاست آيا نمي بيني كه چگونه ايمان به همه موارد را بر كفر به آنها مقدّم داشته است؟! إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا در معناي اين عبارت اقوالي است:

1- مقصود يهود است كه به تورات و موسي ايمان آوردند، آن گاه به سبب كفرشان به محمّد (ص) به آن دو كافر شدند.

ثُمَّ آمَنُوا يعني مسيحياني كه به عيسي و انجيل ايمان آوردند، ثم كفروا آن گاه به سبب كفر ورزيدنشان به محمّد (ص) كافر شدند. ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً سپس با كافر شدن به قرآن بر كفر خود افزودند.

2- مقصود گروهي از اهل كتابند كه مي خواستند با اظهار ايمان به قرآن و سپس كفر ورزيدن به آن مسلمانان را دچار شكّ و ترديد كنند، چنان كه در اين آيه ذكر آنان گذشت: وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ، «طايفه اي از اهل كتاب گفتند در اوّل روز به قرآن ايمان آوريد و در آخر روز كفر بورزيد، شايد مسلمانان تغيير عقيده دهند» (آل عمران/ 72).

3- منظور منافقان هستند كه به پيامبر اكرم (ص) اظهار ايمان مي كردند، آن

گاه

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 678

كافر مي شدند سپس ايمان مي آوردند و ديگر بار كفر مي ورزيدند و سرانجام با اصرار بر كفرشان بر آن مي افزودند و در حال كفر مي مردند.

ابن عباس گويد: هر منافقي كه معاصر پيامبر گرامي اسلام (ص) بوده مشمول اين آيه مي شود.

لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا اين جمله نفي مي كند آمرزش و هدايتي را كه لطف خداوند است و لام براي مبالغه در نفي مي باشد.

بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ خداوند به عنوان استهزا و به تمسخر گرفتن منافقان «بشر» را به جاي «أخبر» قرار داده است.

الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ در اعراب اين جمله چند احتمال وجود دارد:

1- منصوب است بنا بر ذم [و در تقدير بودن فعل أذم ].

2- مرفوع و به معناي أريد الذين است، 3- مرفوع است بنا بر اين كه خبر براي مبتداي محذوف و در اصل هم الذين باشد. منافقان كساني بودند كه با كفار اظهار دوستي مي كردند و به آنها تمايل نشان مي دادند.

أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ آيا منافقان با دوست گرفتن كساني كه از مؤمنان نيستند، عزّت و غلبه را نزد آنان مي جويند؟ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ: عزت و غلبه براي خدا و اولياي اوست كه هر كس را بخواهد عزّت مي دهد، چنان كه فرموده است: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ايمان است» (منافقون/ 8)

[سوره النساء (4): آيه 140] ... ص: 678

اشاره

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً (140)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 679

ترجمه ... ص: 679

خداوند در قرآن (اين حكم را) بر شما فرستاده كه هنگامي كه بشنويد افرادي آيات خدا را انكار و استهزا مي كنند با آنها ننشينيد تا به سخن دگري بپردازند، زيرا در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود، خداوند منافقان و كافران را همگي در دوزخ جمع مي كند. (140)

تفسير: ... ص: 679

أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ «أن» مخفّف «أن» و معناي جمله أنه إذا سمعتم است. «أن» و ما بعد آن در موضع رفع است، هر گاه «نزل» به صيغه مجهول خوانده شود و نزد كساني كه آن را به صيغه معلوم خوانده اند در محل نصب خواهد بود و منظور از آنچه نازل شده آيه اي است كه در مكّه بر منافقان نازل كرده و فرموده: وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ: «و چون گروهي را ديدي كه براي خورده گيري و طعن زدن در آيات ما گفتگو مي كنند. از آنان دوري گزين تا در سخني ديگر وارد شوند» (انعام/ 68).

و اين بدان سبب بود كه مشركان هنگامي كه درباره قرآن گفتگو مي كردند، آن را به باد استهزا مي گرفتند از اين رو مسلمانان از مجالست با آنان نهي شده بودند، يهود در مدينه همان عمل مشركان را انجام مي دادند، و جمعي از منافقان كه در جلسات آنها مي نشستند از مجالست با يهود نهي شدند. و خطاب به آنان گفته شده است: إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ هر گاه با ايشان مجالست كنيد شما نيز مانند آنان هستيد.

ضمير در فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ به كساني بر مي گردد كه جمله يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها آنان را توصيف مي كند و گويي فرموده: با آنها كه منكر

آيات ما هستند و آن را به باد استهزا مي گيرند ننشينيد.

اين آيه دلالت دارد بر اين كه مجالست با كفار و مردم فاسق و بدعت گذار، از هر كيشي كه باشند، حرام است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 680

[سوره النساء (4): آيات 141 تا 143] ... ص: 680

اشاره

الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرِينَ نَصِيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً (141) إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَي الصَّلاةِ قامُوا كُسالي يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِيلاً (142) مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً (143)

ترجمه ... ص: 680

منافقان كساني هستند كه پيوسته انتظار مي كشند و مراقب شما هستند.

اگر فتح و پيروزي از طرف خدا نصيب شما گردد مي گويند آيا ما با شما نبوديم (پس ما نيز سهيم در افتخارات و غنايم هستيم) و اگر بهره اي نصيب كافران گردد مي گويند آيا ما شما را تشويق به مبارزه و عدم تسليم در برابر مؤمنان نمي كرديم؟ (پس با شما سهيم خواهيم بود) خداوند در ميان شما در روز رستاخيز داوري مي كند و هرگز براي كافران نسبت به مؤمنان را تسلّطي قرار نداده است. (141)

منافقان مي خواهند خدا را فريب دهند، در حالي كه او آنها را فريب مي دهد و هنگامي كه به نماز ايستند از روي كسالت مي ايستند در برابر مردم ريا مي كنند و خدا را جز اندكي ياد نمي نمايند (142)

آنها افراد بي هدفي هستند، نه متمايل به اينها هستند و نه به آنها (نه در صف مؤمنان و نه در صف كافران) و هر كس را خداوند گمراه كند راهي براي او نخواهي يافت. (143)

تفسير: ... ص: 680

الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بدل از الذين يتخذون، يا صفت براي المنافقين و يا منصوب به فعل مقدّر [أذم ] است و معناي آن اين است: آنان كه انتظار پيروزي يا شكست و نااميدي شما را دارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 681

قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ گويند، مگر ما در جنگ با دشمنان پشتيبان و همراه شما نبوديم؟! بنا بر اين ما در غنايم سهيم بدانيد.

قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ منافقان به كفار گويند: آيا ما اسباب غلبه شما را بر مسلمانان فراهم نساختيم؟ و با اين كه توان كشتن شما را داشتيم شما را به حال خود رها نكرديم؟ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

و آيا شما را از خطر مسلمانان باز نداشتيم؟ به طوري كه آسيبي از ناحيه آنان به شما نرسد؟ ما در حمايت و پشتيباني آنها بر ضدّ شما سهل انگاري كرديم و شما را از اسرارشان آگاه ساختيم و خبرهاي آنان را به اطلاع شما رسانديم بنا بر اين حق ما را به رسميّت بشناسيد.

در اين آيه براي بزرگ شمردن مقام مسلمانان و ناچيز دانستن بهره كفّار، از پيروزي مسلمانان به «فتح» و از پيروزي كفّار به «نصيب» تعبير شده است.

فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ اي مؤمنان، خدا در قيامت ميان شما و منافقان به حق حكم خواهد كرد، آن گاه شما را به بهشت و آنان را به دوزخ وارد مي كند.

إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ

يعني منافقان با خدا عمل خدعه كنندگان را انجام مي دهند به اين معنا كه آنان تظاهر به ايمان مي كنند و كفر خود را پنهان مي دارند.

وَ هُوَ خادِعُهُمْ

از باب خادعته فخدعته است يعني خداوند با آنان مانند شخص چيره دست در خدعه رفتار مي كند، چنان كه در دنيا جان و مال آنان را حفظ كرده ولي در آخرت قعر دوزخ را برايشان مهيّا ساخته است.

قامُوا كُسالي

(و چون به نماز برخيزند) با بي حالي نماز مي گزارند، نه از روي شوق و علاقه.

يُراؤُنَ النَّاسَ

آنان در نمازشان قصد ريا و خودنمايي مي كنند، وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا

و نماز نمي خوانند مگر اندكي، زيرا آنان دور از چشم مردم هرگز نماز را به پا نمي دارند و آشكارا نيز بندرت نماز مي گزارند. و يا منظور اين است كه آنان جز بندرت خدا را حمد و تسبيح نمي گويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 682

«يُراؤُنَ»

از مصدر ثلاثي «رؤية» و از

باب مفاعله است و گويي شخص رياكار عمل خود را در معرض ديد مردم قرار مي دهد و آنها نيك شمردن عملش را به او مي نمايانند، و جايز است «يراءون» از باب تفعيل باشد، چنان كه گفته شده نعمه و ناعمه و در قرائتهاي غير مشهور يرءون مانند يرعون به تشديد قرائت شده است، و در اين صورت به معناي يبصّرون الناس اعمالهم مي باشد، يعني مردم را وادار مي كنند كه اعمال آنها را ببينند.

مُذَبْذَبِينَ يا مانند و لا يذكرون حال است از واو يراءون، يعني منافقان در برابر مردم ريا مي كنند در حالي كه به ياد خدا نيستند و ميان كفر و ايمان در تزلزل مي باشند، و يا منصوب است بنا بر ذمّ، يعني شيطان آنان را ميان كفر و ايمان در حركت دارد و آنها ميان آن دو مردّد و سرگردانند و «مذبذب» در حقيقت كسي است كه از هر دو طرف طرد و رانده مي شود و به يك حال ثابت نمي ماند چنان كه گفته شده: فلان يرمي به الرجوان يعني فلاني بر لبه چاه قرار گرفته، كنايه از اين كه در معرض هلاكت و نابودي است.

طبق قرائت ابن عبّاس كه مذبذبين به كسر ذال (و صيغه اسم فاعل) قرائت كرده معنايش اين است كه منافقان دلها يا آيين و يا رأيشان را در سرگرداني قرار مي دهند.

ذلِكَ اشاره است به كفر و ايمان، يعني نه منسوب به اين گروهند كه از مؤمنان باشند، و نه منسوب به آن گروهند تا از كافران باشند.

[سوره النساء (4): آيات 144 تا 146] ... ص: 682

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبِيناً (144) إِنَّ الْمُنافِقِينَ

فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً (145) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً (146)

ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 683

ترجمه ... ص: 683

اي كساني كه ايمان آورده ايد كافران را به جاي مؤمنان وليّ و تكيه گاه خود قرار ندهيد. آيا مي خواهيد (با اين عمل) دليل آشكاري بر ضرر خود در پيشگاه خدا قرار دهيد؟! (144)

(زيرا) منافقان در پايين ترين مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز ياوري براي آنها نخواهي يافت (بنا بر اين از طرح دوستي با دشمنان خدا كه نشانه نفاق است بپرهيزيد) (145)

مگر آنها كه توبه كنند و جبران و اصلاح نمايند و به (دامن لطف) خدا چنگ زنند و دين خود را براي خدا خالص كنند آنها با مؤمنان خواهند بود و خداوند به افراد با ايمان پاداش عظيمي خواهد داد. (146)

تفسير: ... ص: 683

اي مؤمنان، خود را شبيه منافقان نسازيد و در دوست گرفتن كافران مانند آنان نباشيد أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ آيا مي خواهيد براي خداوند متعال بر خودتان حجّتي آشكار قرار دهيد، يعني دوستي با كافران دليل روشني بر نفاق است.

الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ طبقه اي كه در قعر جهنّم است و دوزخ هفت طبقه دارد، «الدرك» به سكون راء نيز قرائت شده است.

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا مگر آنان كه از نفاق، توبه كنند و نيّتهاي خود را اصلاح نمايند وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ و به خدا اعتماد جويند، آن گونه كه مؤمنان مخلص اعتماد مي جويند. وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ و دين خود را براي خدا خالص گردانند و به اطاعت خويش جز رضاي او را طلب نكنند.

فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ يعني آنان ياور مؤمنان و در دنيا و آخرت دوست آنهايند.

وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً و خدا به مؤمنان پاداش عظيم خواهد داد و اينان در آن پاداش شريك خواهند بود. كلمه «سوف» براي وعده

و تطميع به كار مي رود و در مورد خداوند حتمي و لازم است، زيرا او كريمترين كريمان است و وعده كريم، قطعي است. ترجمه جوامع الجامع، ج 1، ص: 684

[سوره النساء (4): آيه 147] ... ص: 684

اشاره

ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ كانَ اللَّهُ شاكِراً عَلِيماً (147)

ترجمه ... ص: 684

خدا چه نيازي به مجازات شما دارد اگر شكرگزاري كنيد (و نعمتها را به جا مصرف نماييد) و ايمان آوريد، خدا شكرگزار و آگاه است (اعمال و نيات آنها را مي داند و به آنچه نيك است پاداش نيك مي دهد). (147)

تفسير: ... ص: 684

ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ خدا با عذاب كردن شما چه مي كند؟ آيا مي خواهد خشم خود را با آن فرو نشاند يا هدف او اين است كه نفعي را به دست آورد و يا ضرري را از خويش دور كند؟ البته چنين نيست، زيرا او بي نيازي است كه هيچ يك از اين امور بر او روا نمي باشد.

إِنْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ اگر سپاسگزار نعمت خدا باشيد و به او ايمان آوريد استحقاق عذاب را از خود دور كرده ايد.

وَ كانَ اللَّهُ شاكِراً عَلِيماً خداوند به اعمال اندك شما پاداش مي دهد و به پاداشي كه مردم در برابر انجام طاعات خود استحقاق دارند آگاه است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109